آیت الله موسوی تبریزی: قدرت طلبی و باندبازی در استفاده از تریبون مذهبی وجود نداشته باشد .فعالیت حزبی روحانیون در صورت ضرورت را یک وظیفه می داند و از حضور روحانیون در عرصه سیاست دفاع میکند.
آیت الله سیدحسین موسوی تبریزی که دبیری مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم، ریاست خانه احزاب و دادستانی کل انقلاب را در کارنامه خود دارد، در گفت وگو با شفقا می گوید: تأثیرگذاری روحانیت در عرصه سیاسی کاهش پیدا کرده، اما هر روحانی در حال حاضر منهای توجه به صنف و حزبش اگر مردمی باشد در میان مردم محبوبیت پیدا میکند، از سوی دیگر حضور روحانیون در سیاست و جریانات سیاسی و جناحی، ضربه ای به دین وارد نمی کند، صرف روحانی بودن به این معنا نیست که آنها سیاست را رها کنند البته اگر روحانی بداند که کسی قدرت اجرا دارد که بهتر از اوست، اصلا رقابت با او حرام است. او در مورد استفاده روحانیون از تریبون مذهبی برای فعالیت و تبلیغات سیاسی خود یا فرد خاصی معتقد است که اگر در استفاده از تریبون مذهبی، دخالت شخصی و قدرت طلبی و باندبازی نباشد، اشکالی ندارد همچنین باید توجه داشت که برای برپا شدن آن منبر از بیت المال استفاده نشده باشد.
متن گفت وگوی شفقنا با آیت الله موسوی تبریزی را می خوانید:
* از چه زمانی وارد عرصه سیاسی شدید؟
فهم سیاست را در خانواده و از بچهگی یادگرفتیم. پدرم مدتها قبل از سال ۴۲ سیاسی بودند، یعنی ایشان هم روحانی و هم معمم بودند و با علماء و تجار بزرگ تبریز رفت و آمد داشتند. از طرفی تبریز همیشه مرکز سیاست بوده، چه در زمان انقلاب مشروطه، چه در رابطه با مرحوم مصدق و مبارزات نفتی و چه در زمان انقلاب. مرحوم پدرم همیشه در عرصه سیاسی حضور داشت و لذا در میان روحانیون هم کسانی را که با شاه زاویه داشتند، دوست داشته و کسانی که با شاه موافق بودند، دوست نداشت. پدرمان همیشه مسائل مبارزاتی را در منزل بیان میکرد و از بچهگی گوش ما پر از این حرفها بود. وقتی طلبه شدم این روش پدر را ادامه دادم و در سال ۴۲ با مسائل مبارزاتی آشنایی داشتم. وقتی حضرت امام (ره) در سال ۴۲ مبارزات را شروع کرد، تبریز بودم در همان سال به قم آمدم و به ایشان ارادت داشتم. با انقلاب همکار بودیم. اعلامیههای حضرت امام(ره) را امضا میکردیم و امضا میگرفتیم و این طرف و آن طرف میبردیم. وقتی حضرت امام از ترکیه به نجف تبعید شد، دو سالی به آنجا رفتم و در نجف خدمت حضرت امام بودم. ما سه برادر بودیم که همه زندان رفتیم.
* این تلاش هایی شما بیشتر در چهارچوب بحثهای مبارزاتی میگنجیده است تا بحثهای جناحی و حزبی. اما چه شد که شما وارد بحث های حزبی و گروه بندیهای سیاسی شدید؟
آن زمان در میان مذهبی های متدین روحانی، حزب به آن معنا وجود نداشت البته جبهه ملی و نهضت آزادی مذهبی بودند؛ ولی در میان روحانیون مجموعههایی بود مثل مجموعهی روحانیون مبارز تهران. ما تهران نبودیم ولی با آنها خیلی ارتباط داشتیم به خصوص مرحوم آیت الله مهدوی کنی و مرحوم آیت الله شاه آبادی. گاهی منزل آیت الله مهدوی می رفتم و می خوابیدم، من بارها در مسجد آیت الله مهدوی منبر رفتم و سخنرانی کردم. ایشان از روحانیون مبارز بسیار خوب بود. آیت الله مطهری هم استادمان بود و هم ارتباط داشتیم. قم که میآمدند گاهی منزل ما تشریف میآوردند و ما هم خدمت شان در تهران می رسیدیم البته درس فلسفه را من در قم خدمت ایشان می رفتم. این ارتباطات بین روحانیون و مبارزان یک نوع حزب ناخوانده بود؛ آنها یک جمعی در تهران بودند، نه اسم شان ثبت شده بود و نه حزب بودند، روحانیون مبارز در کنار هم بودند و جلسه تشکیل می دادند، بیشتر وقتها هم همین شهید آیت الله بهشتی رئیسشان بود. در قم هم شاگردان و دوستداران حضرت امام فعالیت میکردند که به آنها «جمعی از مدرسین و اساتید حوزه علمیه قم» میگفتند. اطلاعیه هم میدادند بالای آن این عنوان را مینوشتند. ما هم در کنار آنها بودیم و در جلسهشان شرکت میکردیم به خصوص در اواخر که من خودم از مدرسین معروف حوزه علمیه بودم و اعلامیهها را مینوشتیم و از بعضی بزرگان امضا میگرفتیم. در واقع حزب نبود جمعی از مدرسین حوزه علمیه قم و جمعی از روحانیون مبارزان تهران بودند.
وقتی آیت الله مصطفی خمینی در تهران شهید شدند؛ جامعه روحانیون مبارز حرکت کردند و مجلس فاتحه گرفتند. همین آقای دکتر «حسن روحانی» در منبری که در مجلس ترحیم رفتند برای اولینبار از حضرت امام به عنوان امام یادکردند. دومینبار هم من در ۱۹ دی سال ۵۶ در منزل آیت الله نوری این عنوان را برای امام به کار بردم.
روحانیون در تهران و قم با هم ارتباطات خیلی قوی داشتند و هماهنگ بودند بدون اینکه اسم و تابلوی حزب داشته باشند. حتی جامعه مدرسین بعد از پیروزی انقلاب عنوان جامعه مدرسین را انتخاب کرد اما پروانهای به عنوان حزب نگرفتند. بعد از پیروزی انقلاب دیدیم یک مقدار افکار با همدیگر فرق میکند، ما یک جمعی را از مدرسین انقلابی که آن موقع می گفتند خط امام و تابع حضرت امام، درست کردیم که مجمع مدرسین شد و دو سه سال بدون پروانه بود. بعد که آقای سید محمد خاتمی رئیس جمهور شد و وزارت کشور به تشکیل احزاب توجه ویژه کرد ما هم ناممان را ثبت کردیم و پروانه گرفتیم. وگرنه ما همین جا در خانه خودمان با دوستانی که همفکر بودیم جلسات مختلفی داشتیم. البته با این دوستان همفکر از زمان حضرت امام در دفتر تبلیغات با هم بودیم. دفتر تبلیغات را به امر حضرت امام تأسیس کردیم و مرحوم آقای عبایی و مرحوم آقایان دیگر از دوستان که بعضی هایشان مرحوم شدند و بعضی هایشان هستند آقای جعفری، گیلانی، کشمیری، آقایان دیگر مرحوم شهید حقانی، مرحوم شیخ عباس شیرازی و دیگران بودند؛ با همین همفکران دفتر تبلیغات را تأسیس کردیم و بعد هم همین همفکریها ادامه داشت. آن موقع یک جریانی به نام طیف راست سنتی مثل بازاریهای سنتی و موتلفه تهران وجود داشت که جامعه مدرسین هم با آنها هماهنگ شد، حالا یا آیت الله مشکینی رحمه الله علیه یا آیت الله آذری که دبیر بود فرقی نمی کرد. ما هم با آنها در برخی مسائل هماهنگی می کردیم.
* مبدأ انشقاق شما از این جریان چه بود؟
فکر و اندیشه، حمایت از مستضعفین یا حمایت از سرمایه داری. البته آن موقع جنگ بود مثلا یک عده ای میگفتند ما اگر خط آزادی سرمایهداری را پیش بگیریم و برویم موفقیت بیشتری داریم. ما قائل بودیم چون در زمان جنگیم و بودجه کم است، با درآمدی که داریم و با تحریمهایی که هست نمیتوانیم جامعه را اداره کنیم و باید بر اساس یک محدودیتهایی جامعه را اداره کنیم.
* چرا؟
آن زمان این محدودیتها باعث میشد که به مستضعفین و کسانی که کم بضاعت هستند، بیشتر رسیدگی شود. لذا همان جریان کپنها پیشآمد و نخست وزیر وقت، با این شیوه هشت سال مملکت را اداره کرد بدون اینکه قیمت دلار را بالا ببرد و بدون اینکه اجناس گران شود. هر کسی که جهیزیه میخواست به قیمت دولتی میدادند و ساختمان و خانه برای افراد میساختند. دولت زمین را خیلی وقتها به مستضعفین مجانی میداد ولی مثلا آجر و سیمان و وسایل برق همه اینها را به قیمت ارز هفت تومان حساب می کردند.
* تفکر مقابل چه نظری داشت؟
میگفت آزاد باشد و یک مقدار این چیزها را آزاد میگذاشتند. یک وقت تاجرها برنجهای انبارها را جمع میکردند و زودتر میخریدند. برنج در بازار پیدا نمیشد و گران میشد.
* یعنی بحثهای اقتصادی منشأ اختلاف شما شد؟
بیشتر بحث های اقتصادی و از آن مهمتر طرفداری محض از امام. بعضیها در برابر امام اظهارنظر میکردند ولی بعضیها میگفتند الان موقع جنگ است و مشکلات و دشمن زیاد است و ما مدیریت حضرت امام را قبول داریم و همین باید انجام شود. این مساله در مجلس هم خودش را نشان میداد. مجلس دوم دیگر اوج این مسأله بود که آن جریان ۹۹ نفر در برابر صدوشصت هفتاد نفر پیش آمده بود. این اختلاف که در مجلس سوم بیشتر شد، به طیف اصلاحطلب خط امامی و به آن طیف، طیف سنتی میگفتند.
باز اکثریت نزدیک دو سوم مجلس از طیف خط امام که اصلاح طلب بودند و من خودم در دوره سوم بودم.
* در این برهه شما برای رفع این اختلاف نظرها با طیف مقابل در کنار هم نشستید؟
بله، خیلی زیاد، آن موقع آیت الله خامنهای رئیس جمهور بود و آن طیف لااقل در کنار ایشان بود. من خودم خیلی به ایشان ارادت داشتم و همیشه به خدمتشان میرسیدم. آن موقع در قوه قضائیه هم همین طور بود؛ آقای مومن و مقتدایی و آقای ربانی عضو شورای قوه قضائیه بودند. آنها طیف سنتی حساب میآمدند و این طرف مثلا آیت الله اردبیلی و من بودم و دادستان کل انقلاب بودند یا بعدا مثلا آقای بجنوردی و موسوی خوئینیها آمدند و اینها طیف خط امام به حساب میآمدند. در شورای نگهبان هم همین طور بود. ممکن است شما باورتان نشود، آن موقع آقای جنتی و آقای امامی کاشانی و آیت الله شیخ حسین صانعی را خط امامی میدانستند. البته بعضیها میگفتند «چپ» و چپ یعنی بیشتر به فکر سرمایهداری نبودند و به فکر مردم مستضعف بودند. در برابر بعضیها مثلا آیت الله ربانی شیرازی بودند که طیف راست سنتی به حساب میآمدند. ما قائل به برنامه ریزی محدود در رابطه با مسائل اقتصادی بودیم که سرمایهدار را به تمام معنا آزاد نگذارد و آنها مخالف بودند و میگفتند بگذارید آزاد باشند و استدلال میکردند که اسلام گفته هر کسی در اقتصاد کاری میکند آزاد است.
* این اختلاف نظرها از برداشتهای متفاوت نسبت به دین ناشی میشد؟
ما یک استدلالی میکردیم اما آنها میگفتند که دولت نباید در قیمتگذاری دخالت کند.
* استدلالها چه بود؟
استدلال شان این بود که هر انسانی در رابطه با سرمایهاش آزاد است و به هر قیمتی جنسی را که دارد مالک است و می تواند بفروشد، اما ما می گفتیم در جایی که مردم هستند و نیاز دارند، باید کاری کنیم که این جنس را عادلانه بفروشند نه اینکه سرمایه دار ضرر کند، بلکه منفعت معتدلی داشته باشد.
* مستند شما چه بود؟
به عهدنامه مالک اشتر استدلال میکردیم. در این عهدنامه حضرت امیر به مالک اشتر می نویسند که «قیمت ها باید قیمت های عادلانه باشد از احتکار جلوگیری کن» ما به نهج البلاغه و به روایات استدلال می کردیم و آنها هم می گفتند که روایات دیگری داریم که هر انسانی به مالکش مسلط است البته دولت در یک اجناس و کالاهایی که جامعه لازم نداشت و تجملی بود و کاری به فروشنده نداشت ولی چیزهایی که ضرورت جامعه بود مثل گندم، برنج، گوشت، روغن، کفش و چیزهایی مثل لوازم زندگی را دولت مداخله میکرد و میگفت باید قیمتها عادلانه باشد.
* قبل از انقلاب پیروزی انقلاب نسبت به این مسائل اقتصادی و اجتماعی با روحانیون تئوریپردازی نکرده بودید؟
مرحوم آیت الله مطهری اقتصاد اسلامی داشت و درسش را هم گفته بود. مرحوم سیدباقر صدر «الاقتصاد فی الاسلام» داشت که کتاب مهمی است و خیلی خیلی عالی هم بود. از دوره سال ۴۰ تا ۵۰ یک دوره ای بود که اسلام هم از طرف کمونیستها و هم از طرف سرمایهداران مورد هجمه قرارگرفت. بیشتر اینها میگفتند اسلام برنامهی اقتصادی ندارد؛ به خصوص این کمونیستها که در دانشگاههای ما هم زیاد بودند. فکر این جوانان ما را درگیر میکردند که شما طرفدار سرمایه دار هستید و برنامهی اقتصادی ندارید و همین باعث شد که در دانشگاهها یک عده طرفدار کمونیستها شدند. یک عده هم مجاهدین خلق بودند، در عین حال که اول ادعا کردند که اسلامی اند و استدلال هم میکردند ولی اگر اشتباه نکنم سال ۵۲ بود اقتصاد غیراسلامی را شروع کردند و گفتند باید جلوی سرمایهداری و جلوی آزاد بودن کارخانهها را گرفت؛ در برابر علمایی بودند که میگفتند هم باید سرمایه دار و کارخانهدارها آزاد باشند و هم جلوی اجحاف آنها گرفته شود.
* چه لزومی داشت که شما بعد از پیروزی انقلاب همچنان در عرصه سیاست باقی بمانید و چرا عرصه سیاست را به سیاسیون واگذار نکردید؟
چرا انقلاب کردیم؟ میگفتیم سیاست ما عین دیانت ماست. بعد از انقلاب کردن مدیریت کردن هم مطرح است و در مدیریت کردن هم سیاست عین دیانت است. چیزی که بد است انحصارطلبی است. اگر ما بگوییم که فقط آخوند باید در سیاست باشد و غیرآخوندها نباشند، غلط است، جرم است، زشت است، ظلم است. من خودم یک برخوردی با مرحوم آقای بازرگان داشتم. خیلی هم آقای بازرگان را دوست داشتم. اولا همشهری ما بود و ثانیا از سال ۴۸ من ایشان را می شناختم و کتاب هایشان را خوانده بودم. من نماینده دوره اول مجلس بودم. سال ۵۸ انتخابات شد و خرداد ۵۹ وقتی مجلس شروع شد. سوم خرداد بود که خدمت حضرت امام رفتیم و بعد آمدیم قم خدمت آقایان. در همین فیضیه جلسهای بود که بنا بود آقای بازرگان سخنرانی کنند. دوستان و بزرگانی همچون آقای مکارم، نوری، منتظری و مشکینی هم بودند. موضوع بحث آقای بازرگان این بود که علما نباید در سیاست دخالت کنند و سیاست را به دیگران واگذار کنند. البته توجیهاش هم این بود که در سیاست آدم ممکن است خرابکاری کند. آن وقت به نام علما تمام میشود لذا علما در سیاست نباشند بهتر است. من آنجا عصبانی شدم و بلند شدم گفتم یعنی چه؟ شما میخواهید بگویید که همه علمایی که از سال ۴۲ با خودتان در زندان بودند، انقلاب کردند همه چیز را تحویل بدهند و هیچ دخالتی در سیاست نکنند؟ دخالت نه به این معنا که رئیس جمهور شوند یا مسئولیت بگیرند، به این معنا که انتقاد میکنند، حرف میزنند، اعتراض میکنند، از یکی طرفداری میکنند و از دیگری طرفداری نمیکنند. سیاست این است. حالا اگر رقابت هم کنند و مردم به یک روحانی رأی دهند که رئیس جمهور شود چه اشکالی دارد؟ آن موقع اصلا امام هم نگذاشته بود که آخوند کاندیدا شوند. رئیس جمهور ما آن موقع آقای بنی صدر شده بود. امام گفته بود حتی آیت الله خامنهای و آیت الله بهشتی و حتی آیت الله طالقانی نباشند. بعد در زمان آقای رجایی هم بعد از آقای بهشتی باز هم امام فرمود که علما نباشد.
* استدلال امام چه بود؟
استدلال این بود که مردم میگویند اینها انقلاب کردند و خودشان رئیس میشوند. بگذارید آنهایی که مثلا شخصی هستند و مبارز هستند اگر می توانند این کار را انجام دهند و مردم هم با آنها راحت حرف بزنند؛ اما علما در مجلس خبرگان و مجلس شورای اسلامی یا قوه قضائیه باشند عیبی ندارد؛ چون مسائل قوانین و شرع است؛ اما در رابطه با اجرائیات میگفتند بهتر است روحانیون نباشند. وقتی که بنی صدر آنطور شد به حضرت امام استدلال شد که الان ما کسی از علما را داریم که رأی آور است و واقعا آقای خامنهای از نظر اجرایی خبره بودند و اصلا قابل قیاس با رقیبان نبود. بر امام استدلال شد که ایشان قدرت دارد و میتواند و مردم هم آزادند که یا به کسی دیگر رای بدهند یا به آقای خامنهای. مردم با رأی حسابی و خوب و بدون اینکه از عنوان روحانیت و از امام و مسائل دیگر استفاده شود به ایشان رأی دادند.
* عده ای معتقدند حضور روحانیون در این عرصهها باعث ضربه خوردن این صنف شده است. نظر شما چیست؟
اگر خوب حضور داشتیم چنین نظری نبود. می خواهید بگویید که به دین ضرر میخورد، نه؛ این معنایش این نیست که ما سیاست را رها کنیم البته اگر بدانم که شرعا اجرا در کسی هست و کسی قدرت اجرا دارد که بهتر از من است، اصلا حرام است که با او رقابت کنم.
* قول کسانی را که معتقدند حضور روحانیون در عرصه سیاسی باعث آسیب به دین و باروهای مذهبی جامعه می شود، قبول دارید؟
ممکن است که خیلیها تخلفاتی در حکومت کنند و مردم آن را از حساب دین جدا نکنند و این خلاف را به روحانیت نسبت بدهند که این موضوع باعث تضعیف میشود.. شما خیال می کنید روحانیها معصوم هستند؟! منِ روحانی یا اشتباه می کنم یا عمدا خرابکاری می کنم، خدایی نکرده ممکن است رشوه بگیرم، دروغ بگویم، از یک مظلومی حمایت نکنم و از یک ظالمی حمایت کنم، آن موقع به قول شما به نام همه روحانیت تمام می شود؛ اما این اتفاقات ممکن است در مورد غیر روحانی هم بیفتند و نباید آن را به حساب صنف گذاشت.
* با توجه به تجربهای که در حال حاضر دارید، اگر زمان به عقب برگردد آیا همچنان میگویید که روحانیون در عرصه سیاست حضور داشته باشند؟
بله! مردم از یک روحانی صلاحیتی دیدند به او رأی دهند بد است؟!
* در حال حاضر جامعه روحانیت و جامعه روحانیون هنوز آن تأثیرگذاری قبلی را در جامعه دارند؟
به نظر جایگاهشان بد نیست.
* در سطح جامعه تأثیرگذاری قبلی را دارند یا نه؟ یعنی الان اگر شما به عنوان مجمع روحانیون مبارز اسمتان پای پوستر یک کاندیدا باشد همان تأثیری را در جامعه دارد که ۲۰ سال قبل داشته است؟
باید دید که الان زمان چطور است، جامعه ما، جامعه سیاسی شده است. جامعه روحانیت لیستی دارد که از لیست آنها چند نفر رأی میآورند؛ یا اینکه زمانی مجمع روحانیون در تهران لیست میداد و افرادی از لیست آنها رأی می آوردند؛ مثلا فرض کنید در زمان آقای خاتمی، آقای ناطق نوری هم کاندیدا شد. او از جامعه روحانیت بود و آقای خاتمی از مجمع روحانیون و مجمع مدرسین. آقای ناطق هم کم رأی نیاورد ولی آقای خاتمی بیشتر رأی آورد. یک مقدار زیادی از آن رأی، نه به عمامه آقای خاتمی مربوط بود نه به مجمع روحانیون؛ بلکه به خود شخصیت آقای خاتمی مربوط بود که در وزارت ارشاد خودش را نشان داده بود.
بیست و چند میلیون رأی آورد که نصف آن اگر برای مجمع روحانیون و نصف بیشتر دیگر آن برای شخصیت خودش بود، آقای ناطق هم همین طور، مقدار زیادی از جامعه روحانیت بود، ولی مقداری از شخصیت خودش بود؛ در وزارت کشور و جاهای دیگر خودش را نشان داده بود. آقای رجایی هم همین طور؛ بخشی از رأی او برای جامعه روحانیت و حزب جمهوری اسلامی بود.
* هنوز روحانیون در جامعه آن تأثیرگذاری سیاسی را که قبل از انقلاب داشتند دارند؟
قبول دارم که این تأثیرگذاری نسبت به گذشته کاهش داشته، اما همچنان تأثیرگذار هستند؛اگر خوب عمل کنند بیشتر هم میشود؛ عیبمان این است که گاهی غرور ما را میگیرد، مردم را نمی شناسیم، اگر مردم را بشناسیم چرا تأثیرگذاری نداشته باشیم!
* شما با کار تشکیلاتی روحانیون در عرصه سیاسی موافقید یا با فعالیت فردی آنها؟
مسلما ما بگوییم یا نگوییم، موافق باشیم یا نباشیم، صنف هستیم و یک وظیفه صنفی داریم، ولی آنچه مسلم است اینکه هر روحانی در حال حاضر هم منهای توجه به صنف و حزبش اگر مردمی باشد در مردم محبوبیت پیدا میکند.
* شما ترجیح می دهید کارهایتان را گروهی دنبال کنید یا به صورت فردی؟
کار سیاسی به صورت انفرادی امکان ندارد.
* آیا استفاده از منبر و تریبون را برای تبلیغ حزب یا کاندیدای یک گروه سیاسی تایید میکند؟
عده ای استفاده میکنند، البته در هر طیفی نیست. در طیف ما یعنی طیف اصلاح طلبها چنین تریبونهایی خیلی خیلی کم است، ولی در عین حال من این را می خواهم بگویم که شما دیدید که لیست امید با یک اشاره دوستانی که جمع شدند و اشاره یک روحانی کلا رأی میآورد. این معنایش این است که هنوز اگر روحانیون خوب و درست عمل کنند مردم از نظرات آنها استفاده میکنند.
* استفاده از منبرهایی که برای تبلیغ دین قرار داده شده را در امور سیاسی جایز می دانید؟
اگر دخالت شخصی و قدرت طلبی و باندبازی نباشد اشکالی ندارد. عرض کردم نصف بیشتر دین، سیاست است.
* آیا استفاده از منبر و تریبون برای تبلیغ یک کاندیدای خاص و حزبی را درست می دانید؟
اگر از بیت المال آن منبر را درست نکردنده باشند مشکلی ندارد مثلا ما روضه میگیریم و سخنران خودم هستم یا یک کسی را می گویم میآید و میگویم فلانی را تبلیغ کن، این خلاف شرع نیست. به شرط اینکه دروغ نگوید و به دیگران تهمت نزند و چیزهای کوچک را خیلی بزرگ نکند. همه این شرایط عین دین است، ولی اگر از بیت المال خرج کنم و این مجلس را قرار بدهم فقط برای منابع شخصی خود یا دوست حزبی خودم مسلما از بیت المال نباید استفاده کنم.
* زمانی که مسئولیت دفتر تبلیغات را برعهده داشتید به استفاده سیاسی از این نهاد متهم می شدید ؟
اصلا شخصی نبود، خود امام وقتی که اطلاعیه میداد میگفت جامعه روحانیت تهران، جامعه مدرسین قم، دفتر تبلیغات، سازمان تبلیغات. چرا از همه اینها جداگانه اسم میبرد؟ برای اینکه میدانست هر یک از اینها از نظر سیاسی و فقهی نظرات خاصی دارند. ما کلیات را دنبال میکردیم نه به خاطر شخص خودمان، مثلا ما برای جبهه کار میکردیم، این در حالی بود که عده ای میگفتند که بسیار انقلابی شدهاید و نباید به جبهه بروید!
«سیاست عین دیانت است» به معنای فعالیت های حزبی و جناحی است؟
فعالیت حزبی آن را هم اگر ضرورت ببینیم یک وظیفه است.