گفتگوی آیت الله سیدحسین موسوی تبریزی با ویژنامه روزنامه جمهوری اسلامی درباره خدمات سیاسی آیتالله هاشمی رفسنجانی (ره)
*با تشکر از حضرتعالی، بفرمایید از ابتدا از کجا با مرحوم آیتالله هاشمی آشنا شدید و ایشان را چگونه یافتید؟
من اولین بار در سال 42، در حضور امام ایشان را از نزدیک دیده بودم، بزرگان از جمله آقای هاشمی در حضور امام نشسته بودند، ما هم نشسته بودیم. سوال کردیم این آقا کی است، گفتند این آقای هاشمی است، تا این که ایشان کتاب سرگذشت فلسطین را ترجمه کرده بودند و واقعاً ما به ایشان علاقه بیشتر پیدا کردیم، بعد هم گاهی میرفتیم در حضورش صحبت میکردیم، گاهی سوالاتی در رابطه با مسائل سیاسی از ایشان میپرسیدیم که چه باید کرد، از این جهت ارادتمان روز به روز بیشتر میشد.
اما راجع به ویژگیهای ایشان از اینجا شروع میکنم که شخصیتهایی که در کنار امام و انقلابی بودند چند قسم بودند. یک قسم نه در تحول فرهنگی جامعه بلکه فقط در مبارزات سیاسی و انقلابی تاثیر داشتند، اینها کسانی هستند که زندانهای زیادی هم رفتند، ولی با همه احترامی که برای همه آنها قائل هستیم، اگر بخواهیم تاثیرات آنها در انقلاب و جامعه را بررسی کنیم، نمره خوبی نخواهیم داد. یک قسم دیگر افرادی بودند که هم در امور فرهنگی جامعه و هم در امور سیاسی و انقلابی فعال بودند. اینها گاهی از گروه قبل زندان کمتری رفتند ولی تاثیرشان در ادامه انقلاب و فراگیری آن و افکار حضرت امام رضوانالله تعالی علیه خیلی خیلی بیشتر از قسم اولی بود، در عین این که در میان حوزههای علمیه دینی نبودند. بعضیها هم بودند که هم در ایجاد تحول در عامه جامعه و هم در فرهنگ سازی در عامه مردم و دانشگاهها و هم در میان حوزه بسیار موثر بودند، اینها خیلی کم بودند. مثلاً آقای طالقانی(ره) یکی از آنها بود، کافی بود آدم دو تا سخنرانی آقای طالقانی را برود، جذب ایشان میشد.
نمیخواهم مبالغه بکنم اما یکی از کسانی که از نظر من مصداق خیلی خیلی روشن گروه اخیر بود و تاثیر جامعی گذاشت، مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی بود. آقای هاشمی چند ویژگی مهم داشت که در اثرگذاری جامع ایشان موثر بوده است. یکی اینکه واقعاً طلبه بود، با اینکه پولدار بودند، طلبه بودند، یعنی زیّ طلبگی تا روز آخر عمرش در ایشان وجود داشت، اشرافیگری در وجود ایشان نبود. من نمیگویم لباده پوشیدن یا خیلی شیک راه رفتن و تمیز راه رفتن بد است، نه خیلی هم خوب است ولی در روحیه آقای هاشمی اشرافیگری نبود، وقتی با یک طلبه کوچکی مینشست، اگر کسی آنها را از اول نمیشناخت، باور نمیکرد ایشان هاشمی رفسنجانی است. جوری رفتار میکرد که اینها میگفتند ایشان مثل ما و از جنس ماست. این ویژگی باعث شده بود که نفوذش در میان طلبهها بسیار بیشتر باشد. مسئله دوم تشکیلات بودن آقای هاشمی بود. از اول خیلی به تشکیلات معتقد بود. معتقد بود کار فردی خوب است به اندازه یک فرد، هر چقدر فرد باسواد باشد به اندازه آن فرد و سوادش فایده دارد ولی اگر جمعی باشد، فایدهاش بسیار زیاد است. این از اول در ذهنش بود و کار هم کردند. مثلاً اندیشه تشکیل مدرسین حوزه در کنار امام از سال 42 از طرف ایشان و دوستانش مثل آیتالله بهشتی پیش آمده بود و آیتالله منتظری چون موقعیت حوزویش خیلی خیلی بالا بود، با اینها همفکری کرد، این جا افتاد. تشکیلات جامعه مدرسین مال بعد از انقلاب است. آن زمان جمعی از اساتید یا مدرسین حوزه علمیه قم بود که اطلاعیهها را مضاء میکردند. این اطلاعیهها را بعضاً من خودم مینوشتم و بیشتر خودم از آقایان امضا میگرفتم، عدهای امضا نمیکردند اما جمع خاصی که همان جمعی از اساتید حوزه علمیه قم بودند، آن را امضاء میکردند. یکی از کسانی که خیلی خیلی در شکل گرفتن این تشکیلات موثر بود، آقای هاشمی بود. شاید بتوان گفت نمره اول را داشت. البته وجود آیتالله العظمی منتظری رحمهالله علیه که یک شخصیت حوزوی مقبول بود بیتاثیر نبود. آقای منتظری ولو موقعیت مرجعیت نداشت ولی محبوبیتش حتی از بعد از انقلاب در حوزه کمتر نبود، چون همه ایشان را از زمان مرحوم آیتالله بروجردی، عالمِ اندیشمندِ محققِ باسواد میشناختند. علیای حالٍ آیتالله هاشمی رفسنجانی(ره) هم در حوزه این نفوذ را داشت که تشکیلات ایجاد کند و هم در درون جوانهای انقلابی تشکیلات درست میکرد. مثلاً در رابطه با استانها مثل کرمان و اصفهان یک کاریکرد که گروهها جمع بشوند و تشکیلاتی کار کنند. یا مثلاً یک کارگروه فرهنگی داشت و نشریه مکتب تشیع را هم ردیف مکتب اسلام اداره میکرد. یک مجله بسیار خوب روشنفکری انقلابی که خیلی هم در آن زمان مفید بود. البته آقای هاشمی در رابطه با آگاه کردن جامعه حتی قم، هم قدمهای مهمی برداشت. اولین کتابی که ایشان ترجمه کرد با نام کارنامه استعمار و مسئله فلسطین، خیلی خیلی موثر واقع شد. آن موقع خیلی از بزرگان هم نمیفهمیدند که اسرائیل چیست، واقعاً نشنیده بودند و نمیدانستند اما ایشان این کتاب را منتشر کرد. این کتاب خیلی خیلی با بیان قشنگ و با قلم خوب نوشته شده بود. آقای هاشمی داخل زندان هم تشکیلات درست میکرد تا به خانواده زندانیها در بیرون کمک کنند. خلاصه این که آقای هاشمی در حوزه همینطور موثر بود که در میان جامعه موثر بود. در میان دانشگاهیان موثر بود، در میان بازاریها هم موثر بود. همین که شما تا آخر عمر دیدید که یک پایش در دانشگاه بود، یک پایش در بازار. روشش این بود که اگر بتواند آدمهای خوب را داشته باشد، خوب است. اولین دولتی که ایشان تشکیل داد، از راست سنتی تا چپ در آن بودند. از یک طرف آقای عسگراولادی که خدا رحمتش کند، از خوبان آنها بود، حضور داشت، از این طرف هم آقای خاتمی وزیرش بود. در حزب هم که بود با مجموعه دوستان مثل آقایان جاسبی، محمدرضا بهشتی، مسیح مهاجری، مهندس میرحسین موسوی حسابی کار میکرد. یک آدمی بود که من ندیدم هیچ وقت در فکر حذف باشد، همیشه در فکر جذب بود.
*به نظر بنده زندگی آیتالله هاشمی مقاطع مختلفی داشته که ایشان در تمام این مقاطع خوش درخشید، اما در این میان، مهمترین مقطع آن همین ده سال اخیر است که یک شکاف عمیق بین حکومت و مردم در حال رخ دادن بود که او با از خود گذشتگی نقش تاریخی خود را ایفا کرد و تا حدود زیادی جلوی آن را گرفت و همین هم باعث مظلومیت بیشتر او شد، تحلیل شما در این باره چیست؟
من معتقدم برای آقای هاشمی سه نقش مهم را میشود در نظر گرفت. یکی قبل از انقلاب در فعالیت انقلابی و تشکیلاتی عمل کردن که اشاره شد؛ یکی فوت حضرت امام، یکی هم این ده سال اخیر. به نظر من مهمترین نقش ایشان در رحلت حضرت امام بود. ببینید شرایط چگونه بود. هشت سال جنگ بود، هفت هشت ماه قبل از فوت امام قطعنامه قبول شد. آقایان محسن رضایی و میرحسین موسوی آنچه که واقعیت بود را به امام نوشتند که قطعنامه را قبول کرد. در همین حال و با وجود امام، صدام و منافقین مغرور شدند و آمریکاییها و صهیونیستها کمکشان کردند دوباره حمله کردند و تا نزدیک کرمانشاه آمده بودند. خرابیهای جنگ در جامعه خیلی زیاد شده بود. اگر چه ایثارگری مردم و خانواده زیاد بود اما به مشکلات افتاده بودند، مشکلات اقتصادی فراوان، شایعات و تبلیغات خارجیها زیاد، و نارضایتیها افزایش یافته بود. از آن طرف هم کار اقتصادی خوابیده بود، خزانه خالی شده بود، هیچ چیزی نداشتیم. آن وقت شما فرض کنید در چنین شرایطی اگر امام نباشد ما چه باید بکنیم، یک شخصیت کاریزمایی مورد قبول به مقبولیت امام هم نداشتیم که اوضاع را سامان دهد. کافی بود خود این شخصیتهای طرفدار امام به هم بپرند و نظام را نابود کنند. خب یک کسی میخواست که اوضاع را جمع و جور کند.
من یادم هست یکی دو ساعت قبل از فوت امام ما با آقای کروبی در یکی از اتاقهای بیمارستان نشسته بودیم، گریه میکردیم. یک عده خاصی هم در یک اتاق دیگر بودند، آیتالله خامنهای، مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی، آیتالله مشکینی، آیتالله موسوی اردبیلی و آقای مهندس موسوی نخست وزیر. آنجا تصمیم گرفته شد که رهبری شورایی بشود و آقای خامنهای، آقای مشکینی و آقای موسوی اردبیلی در شورا باشند و آمدند بیرون و به ما هم گفتند. بعد از آن امام هم تمام کرد و گریهها شروع شد. من و آقای کروبی رفتیم منزل ما که نزدیک بود و نگران بودیم که از این شورا چه در میآید؟!. فردا ما در مجلس دیگر جلسه رسمی نداشتیم، و خبرگان در آنجا تشکیل شد و قرار هم بود که رهبری شورایی شود. منزل آقای بیات نزدیک همان مجلس بود. با عدهای از دوستان مثل آقایان بیات، عبدالله نوری، باریک بین از قزوین، زرندی از کرمانشاه و آقای عبایی، آنجا نشسته بودیم، آنجا گفته شد بهتر است شورای رهبری آن سه نفر به اضافه آقای هاشمی و احمد آقا باشد، قرار شد برویم یک جوری ترویج کنیم که این دو نفر را به شورا اضافه کنیم که البته به آنجا نرسید. اول شورای رهبری رای نیاورد، بعد مرحوم آقای آذری، آیتالله العظمی آقای گلپایگانی را مطرح کرد که رای نیاورد. بعد آقای هاشمی، آقای خامنهای را مطرح کرد. این جرات را هیچ کس نمیکرد جز آقای هاشمی و آقای هاشمی این کار را کرد، یعنی تمام وجودش را نادیده گرفت، تمام سابقهاش را نادیده گرفت. فقط یک چیز را دید و آن هم نظام، انقلاب، امت و کشور بود. واقعاً فداکاری کرد و آن روز کشور را نجات داد. ممکن است کسی بگوید همین کارش بد بود اما به نظر من بهترین کارش این بود که آن روز آقای خامنهای را مطرح کرد و کشور را نجات داد. برای اینکه واقعاً از آن طرف صدامیها، از طرف دیگر منافقین، از جای دیگر اسرائیل، صهیونیستها، آمریکاییها و همه منتظر بودند که یک اتفاقی در ایران بیفتد و حتی آقای هاشمی زرنگی خاص خودش را داشت و آن پیام امام در باره رهبری آقای خامنهای را گفت، در کنار آن هم آن مسئله حمله مجدد عراق را مطرح کرد که آقا زود تمام کنید، کشور در خطر است. بالاخره الحمدلله، صد بار میگویم الحمدلله این حل شد و کشور ما نجات پیدا کرد. ببینید مشکلات داشتیم و داریم ولی اگر این نبود چه میشد. لذا مهمترین موقعیت موثر زندگی آقای هاشمی رفسنجانی، در میان آن همه خدمات قبل از انقلاب و بعد از انقلاب، همین بود. اگر آن نبود هیچ کدام از اینها و ماها نبودیم، اصلاً وقتی رهبری اعلام شد، دیگر هیچکدام فکر نکردیم که آقای خامنهای شخصیت والایی بوده و ارزشهایی هم داشت، اصلاً فکر نکردیم که آقای خامنهای مجتهد است، مجتهد نیست، مرجع است یا مرجع نیست. همه یک دفعه از درون شاد شدیم که الحمدلله کشور و نظام، رهبر پیدا کرد. چون خیلی نگران بودیم، رفتن امام یک چیز بود، نگرانی از آینده نظام یک چیز دیگر بود. این خدمات آقای هاشمی بود، اگرچه یک عده نمک به حرامها این را نمیدانند یا نمیفهمند، چون روحیه ایثار را نمیدانند، باور ندارند که انسانهای والا، مهمترین والا بودنشان ایثار است. شما صد بار بگویید حضرت امیر(ع) معصوم است، صد بار بگویید آیه ولایت درباره ایشان است، همه اینها درست اما من میگویم مهمترین تاثیر و اعمال ولایتش آن ایثاری بود که کرد. واقعاً به خاطر رسالت رسولالله (ص) ایثار کرد. به خاطر آن یک کلمهای که به حضرت فاطمه زهرا (س) گفت که اگر میخواهی من همان آدم هستم میروم، ولی دیگر اسم پیغمبر و اشهد ان محمد رسولالله را اینجا نمیشنوی. البته این مقایسه ناقص به کامل است. این ایثارهایی است که در افراد خاصی پیدا میشود، خیلی از ماها دم از تقوا میزنیم ولی این نوع کار از هر کسی بر نمیآید و آقای هاشمی بزرگترین ایثار را به خاطر کشور آنجا کرد. میخواهم بگویم که آن حادثه مهمترین حادثهای بود که آقای هاشمی مهمترین وظیفه خودش را انجام داد و تاثیر گذار شد.
دومین نقش آیتالله هاشمی همان بود که شما فرمودید. این ده سالِ واقعاً زمان پرخطر نظام ما بود که آقای هاشمی آن را مهار کرد. توطئه دشمنان جای خود دارد، هیچ وقت هم توطئهشان را از دست ندادند و حالا هم هست، ولی خودخواهی، زیادهخواهی و قدرت طلبی با بیشعوری برخی داخلیها خیلی خیلی بیشتر از آنها اثر داشتند. من خودم امواج زیاد دیدم، یکی همان مسئله حزب خلق مسلمان بود که پشتوانه آن یک مرجع بزرگ مقبولی بود که ادعا میکنم تنها نگرانی که امام پیدا کرد، همان مسئله بود که حتی من به امام گفتم که آقا این جور نیست، آذربایجان و تبریز تمامشان مقلد آقای شریعتمداری نیست. به حول و قوه الهی در عرض چهار پنج ماه همه حل شد. جریان منافقین هم چیز کمی نبود، لااقل صد هزار نیرو در کل ایران داشتند و ده هزار نیروی مسلح در شهرهای بزرگ داشتند، با آن تعلیماتی که دیده بودند و حاضر بودند کشته بشوند و یک کلمه را نگویند و لو ندهند. در برابر اینها الحمدلله مدیریت شد و حل شد. موضوع انتخابات را هم میشد به راحتی حل کرد، چه اشکالی داشت یک عدهای آن زمان واسطه گری میکردند و حل میشد و به اینجاها نمیرسید که این همه مسائل پیدا کرد. با همه اینها آقای هاشمی باز هم در جمع کردن قضیه فداکاری کرد. واقعاً در حفظ رهبری و بقاء نظام جمهوری اسلامی و ولایت فقیه با همه صدمههایی که دید، ایثار کرد.
خودش و حتی بچههایش، مسائلی را دیدند که واقعاً برای افراد عادی مثل ماها تحملش سخت است. ولی خدا شاهد است ایشان حتی پیش ماها هم گلایه نمیکرد، که پسر من را گرفتند، دختر من را گرفتند. ولی ناراحتی اصلیش این بود که دارد مشکلاتی ایجاد میشود و منتقدین به نظام زیاد میشود، لذا در صدد بود این مشکلات اصلی را حل کند. و خوشحال هم بود که لااقل در رابطه با تحریمها و خطر جنگی که ایران را تهدید میکرد موثر واقع شده بود. خدا را شکر که کارهای خودش روز به روز هم معلوم میشود، تحلیلها بعد از این بهتر خواهد شد.
*با اینکه پولدار بودند، طلبه بودند، یعنی زیّ طلبگی تا روز آخر عمرش در ایشان وجود داشت، اشرافیگری در وجود ایشان نبود
*مهمترین موقعیت موثر زندگی آقای هاشمی رفسنجانی، در میان آن همه خدمات قبل از انقلاب و بعد از انقلاب، طرح آیتالله خامنهای برای رهبری بود
*دومین نقش آیتالله هاشمی این بود که این ده سالِ واقعاً زمان پرخطر نظام ما بود که آقای هاشمی آن را مهار کرد