عبدالرحیم سلیمانی
روز نهم ماه ذیالحجه سالروز شهادت یک قهرمان بزرگ است. قهرمانی که در سخت ترین و وخیم ترین اوضاع و احوال هرگز حاضر نشده است که از اصول اخلاقی و انسانی و خدایی خود، که بر گرفته از عمق تعالیم اسلام است، دست بردارد. او شخصیتی بود که از همه چیز خود می گذشت اما در هیچ شرایطی حاضر نبود اصول خود را نادیده بگیرد. دلیل این امر این بود که به اصول اخلاقی و انسانی به عنوان هدف نگاه می کرد و نه وسیله و ابزار. آرمان و هدف اصلی او که در راه آن از هیچ تلاش و کوششی کوتاهی نمی کرد و حتی در راه آن جانفشانی می کرد، حاکم شدن ارزش های اخلاقی و انسانی در جامعه بود و برای او معنا نداشت که برای رسیدن به این هدف از همین اصول به عنوان ابزار استفاده کند و آنها را نادیده بگیرد.
این قهرمان برجسته مسلم ابن عقیل (ع) است. او پسر عموی امام حسین (ع) و مورد اعتماد وی است. امام بالاجبار از مدینه به مکه آمده و احساس می کند که در خانه خدا نیز امنیت ندارد، چرا که حاکم فاسد هرچند خود را خلیفه و جانشین رسول خدا و پاسدار و مجری دین او می خواند و حکومت خود را دینی و اسلامی می شمارد، اما در واقع او به همه ارزش های دینی و اخلاقی به صورت ابزاری برای حفظ قدرت و تقویت آن می نگرد. بنابراین او نه تنها دست به ترور و قتل مخفیانه و بدون ضابطه افراد می زند، بلکه هیچ ابایی از این ندارد که فرزند رسول خدا را در خانه امن خدا ترور کند. او شعار دین را می دهد اما نه به اخلاق دین پایبند است و نه به شریعت آن. در نظر او حفظ حکومت در رأس امور است و همه امور دیگر صرفاً ابزاری برای حفظ قدرت.
به هر حال امام با حکومتی این گونه روبروست. حکومتی که مخالف را بر نمی تابد و به همین جهت به والی مدینه دستور می دهد که یا با زور از حسین ابن علی (ع) بیعت بگیرد یا اینکه او را به قتل برساند. همین امر باعث شده است که آن حضرت از مدینه به صورت ناگهانی به مکه بیاید. اما در مکه نیز وضعیت همان است و امام به هیچ وجه امنیت ندارد. علاوه بر این امام نگران آن است که او در حرم امن الهی به شهادت برسد و حرمت حرم شکسته شود.
در چنین اوضاع و احوالی است که امام نامه هایی از سران کوفه دریافت می کند که آن حضرت را به کوفه دعوت می کنند. امام پسر عموی خود را که او را برادر و فرد مورد اعتماد خود می خواند همراه با نامه ای به سمت کوفه می فرستد. مأموریت مسلم آن است که تحقیق کند و ببیند مردم چه میزان خواهان حسین ابن علی هستند و چه میزان محتوای نامه ها درست و مطابق با واقع است. توده های مردم و نیز نخبگان جامعه چه می گویند؟ قرار بر این بود که مسلم ابن عقیل وضع مردم کوفه را برای امام حسین گزارش کند و اگر محتوای نامه ها درست باشد آن حضرت به سوی کوفه حرکت کند (طبری، ج 7، ص 235؛ ارشاد، ص 204).
مسلم ابن عقیل با این مأموریت وارد کوفه می شود و مردم گرد او جمع می شوند و با او به عنوان نماینده امام حسین (ع) بیعت می کنند. مسلم که اوضاع را بسیار مناسب می بیند با نامه ای وضعیت را به اطلاع امام حسین (ع) می رساند. اما حادثه ای رخ می دهد که ورق بر می گردد. عبید الله ابن زیاد که حاکم بصره است از طرف یزید مأموریت می یابد که به کوفه رفته آن را به هر طریق ممکن آرام کند. عبید الله در شکل و ظاهر امام حسین (ع) و با صورت پوشیده وارد کوفه می شود و مردم از او استقبال می کنند تا اینکه وارد دار الامارة می شود و خود را معرفی می کند. او با حیله و پول و جو وحشتی که ایجاد می کند وضعیت را تا حدی بر می گرداند و مردم از ترس و یا از روی طمع به پست و مقام یا مال و منال از گرد مسلم (ع) پراکنده می شوند.
مسلم (ع) به خانه هانی ابن عروه، که از بزرگان کوفه و از دوستداران امام حسین (ع) است، پناهنده می شود. هانی بیمار است و از خانه بیرون نمی رود. عبید الله درباره او می پرسد که چرا به دیدن ما نیامده است. به او گفته می شود که هانی بیمار است. عبید الله می گوید پس من به عیادت او می روم. به هانی خبر می دهند که فلان وقت عبید الله به عیادت تو می آید. هانی با مسلم به گفت و گو می نشیند و به او می گوید تو در خانه من مخفی شو و هنگامی که به تو علامت دادم از پشت پرده بیرون بیا و کار عبید الله را تمام کن.
عبید الله وارد خانه هانی شده، به گفت و گو و احوال پرسی مشغول می شود. هانی با سخنانی که می گوید و اعمالی که انجام می دهد به مسلم علامت می دهد؛ اما مسلم کاری انجام نمی دهد. آنقدر هانی با خواندن شعر و مانند آن عمل خود را تکرار می کند که عبید الله شک می کند و از خانه هانی بیرون می رود. هانی از مسلم می پرسد که چرا این انسان نابکار و جنایتکار را به قتل نرساندی تا همه مشکلات حل شود و... مسلم (ع) می گوید هنگامی که به من علامت دادی، به یاد حدیثی از رسول خدا (ص) افتادم که می فرماید:
«ان الایمانَ قیدُ الفتکِ و لا یفتکُ مسلمٌ» همانا ایمان قید و بندی است که از قتل و ضربه زدن غافلگیرانه و ترور باز می دارد و انسان مسلمان هرگز غافلگیرانه به کسی حمله نمی کند و ترور نمی کند.
مسلم (ع) می گوید به یاد این حدیث پیامبر افتادم و این را ناروا و نادرست دیدم که عبید الله را غافلگیر کرده او را به قتل برسانم (ترجمه کتاب لهوف، ص 25-26؛ مقاتل الطالبیین، ص 96-97).
آری! رسول خدا (ص) در این حدیث عمل قتل و ضرب ناگهانی و مخفیانه و غافلگیرانه را، که امروزه از آن در ادبیات روزمره به «ترور» تعبیر می شود، رد و محکوم می کند. لحن حدیث بسیار شدید و محکم است. در این حدیث کوتاه بر این تاکید شده است که ترور و قتل و ضرب مخفیانه و خارج از ضوابط، نه با ایمان می سازد و نه با اسلام. ایمان فرد مومن او را از این عمل باز می دارد و بنابراین کسی که چنین عملی انجام می دهد در اصل ایمانش مشکل وجود دارد. همچنین فرد مسلمان نباید چنین عملی را انجام دهد و کسی که چنین کند در اسلام او خدشه وارد است.
این سخن پیامبر (ص) بود. اما نکته بسیار جالب برداشتی است که مسلم ابن عقیل (ع) از آن دارد. او از حدیث این گونه برداشت می کند که هیچ انسانی را، حتی بدترین انسان های روی زمین، و در هیچ شرایطی، حتی در بدترین شرایط و در وضعیتی که با کشتن یک انسان نابکار اوضاع اجتماع تغییر می کند، نباید ترور کرد. بنابراین مسلم ابن عقیل با دین و اصول اخلاقی بازی نمی کند و با توجیه و تفسیرهای گوناگون آنها را زیر پا نمی گذارد.
درست است که عبید الله انسان بسیار فاسدی است که نه به دین پایبند است و نه به اخلاق؛ و درست است که عبید الله از هر ابزار و وسیله ای برای حفظ قدرت خود استفاده می کند و از هیچ جنایتی در این راه کوتاهی نمی کند؛ و همچنین درست است که هم جان خود مسلم و هم جان حسین ابن علی (ع) در خطر جدی است و ممکن است با کشتن مخفیانه عبید الله همه چیز به سود آنان تغییر کند، اما توجه داشته باشیم که امام حسین و یاران او برای دین و اصول اخلاقی مبارزه می کنند و نه برای قدرت. آنان خود را فدای دین و ارزش های انسانی می کنند نه اینکه از آنها استفاده ابزاری کنند.