عبدالرحیم سلیمانی
امام موسي كاظم(ع) خطاب به فردي به نام فضل ابن يونس ميفرمايد:
«نيكي را تبليغ كن و نيكي را بيان كن و اِمّعه مباش» فضل عرض كرد كه اِمّعه چيست؟ فرمود: «نگو من با مردمم و يكي از مردمم؛ همانا رسول خدا(ص) فرمود: اي مردم! انسانها دو گروهند، گروه خير و گروه شر؛ پس گروه شر نبايد نزد شما محبوبتر از گروه خير باشد» (تحف العقول، كوتاه سخنان امام كاظم(ع)).
از حديث فوق و ادبيات اسلامي به طور كلي بر ميآيد كه انسان تنها مسئول خويش نيست و نسبت به اجتماع و جهان پيرامون خود مسئوليت دارد. او در واقع خليفه خدا بر روي زمين است و وظيفه دارد كه جهان را خداگونه اداره كند. خداوند تعالي به هنگام خلقت انسان سخن از جانشيني او به ميان ميآورد (بقره/30) و اين جانشيني از آن همه انسانهاست و همه وظيفه دارند كه اين بار را بر دوش گيرند (انعام/165) و هر كس از بار اين مسئوليت شانه خالي كند در واقع حق انسانيت خود را ادا نكرده است. خداوند تعالي خطاب به حضرت داود ميفرمايد كه ما تو را جانشين قرار داديم پس بين مردم به حق حكم كن (ص/26) اما وظيفه اقامه حق و عدل وظيفه همه انسانهاست چرا كه همه شأنيت جانشيني را دارند و براي آن خلق شدهاند. به همين جهت خداوند تعالي هدف ارسال رسل و فرستادن وحي و كتاب و اعطاي عقل و خرد را اقامه قسط و عدل به وسيله عموم مردم بيان ميكند(حدید/25). پس مطابق قرآن مجيد، انسان، از آن لحاظ كه انسان است، نه تنها وظيفه دارد كه خود را خداگونه و متخلق به اخلاق خدايي بسازد، بلكه وظيفه دارد جامعهاي خداپسند بنا كند. جامعهاي ايجاد كند كه در آن به حق حكم شود و حق برپا شود و قسط و عدل اجرا شود و خير و نيكي افراشتنه گردد. امام كاظم(ع) ميفرمايد: خير و نيكي را تبليغ كن و خير و نيكي را بيان كن. مطابق اين سخن وظيفه انسان تنها اين نيست كه نيك عمل كند، بلكه او وظيفه دارد كه نيكي را تبليغ كند و با زبان خود آن را به همه جهان برساند. وظیفه او تنها اين نيست كه يك انسان نيك بسازد بلكه او وظيفه دارد كه يك جهان نيك بسازد. به همين جهت او نميتواند نسبت به آنچه در اطرافش ميگذرد بيتفاوت باشد. او وظيفه دارد كه همه نابسامانيها و كژيها را اصلاح كند. اگر وظيفه او اين است كه نيكي را بيان و آن را تبليغ كند، نميتواند و نبايد از كنار بديها آسان بگذرد و آنها را ناديده بگيرد. قسط و عدل يكي از مصاديق نيكي است و انسان وظيفه دارد كه براي اقامه آن مجاهده نمايد و تلاش كند و هزينه بپردازد و لازمه تلاش و جهاد براي اقامه قسط و عدل، مبارزه با ظلم و ستم و حق كشي است. اگر انسان وظيفه دارد كه عدل و داد را تبليغ و بيان كند، پس وظيفه دارد كه در مقابل ظلم و ستمهايي كه ميبيند سكوت نكند و آنها را محكوم كند و با آنها مبارزه نمايد.
به هر حال اصل سخن اين است كه انسان نسبت به اجتماع مسئوليت دارد و بايد براي رفع نابسامانيها و فسادهاي آن تلاش كند. از سخني از امام علي(ع) برميآيد كه اين مسئوليت نه تنها نسبت به همه انسانها است، بلكه نسبت به كل طبيعت چنين مسئوليتي وجود دارد. آن حضرت ميفرمايد:
«از خدا بترسيد و تقوا پيشه كنيد كه شما در پيشگاه خدا مسئول بندگان خدا و شهرها و آباديهاي او هستيد؛ زيرا از همه چيز حتي از ساختمانها و حيوانات بازپرسي خواهيد شد. خدا را اطاعت كنيد و او را عصيان ننماييد و هر گاه كه نيكي را مشاهده كرديد آن را بگيريد و هر گاه بدي را مشاهده كرديد از آن روی گردانید» (نهجالبلاغه، خ167).
پس انسان نسبت به جامعه انساني وحتي ساختمانها و حيوانات مسئوليت دارد و وظيفه دارد كه از كنار آنچه بر آنها ميگذرد بيتفاوت نگذرد. او وظيفه دارد كه جهاني ايجاد كند كه همه اجزاء آن با حاكميت خير و نيكي اداره شود و هرگونه شر و بدي را از همه اجزاء و قسمتهاي آن پاك گرداند.
امام كاظم(ع) در قسمت بعدي سخن خود انسان را از اينكه «اِمّعه» باشد نهي ميكند و خود آن حضرت اين واژه را چنين معني ميكند كه انسان بگويد: «من با مردم و يكي از آنانم» گويا مقصود اين است كه فرد از مسئوليت فردي سرباز ميزند و نقش فرد را در ساختن جامعه ناديده ميگيرد. اما نكته اين است كه انسانها براي فرار از مسئوليت خود فلسفه بافي نيز ميكنند. آنان ظلم و ستم و حقكشي و فساد و تباهي را ميبينند و براي فرار از هزينه مبارزه با شر و فساد سكوت ميكنند و براي اين ترك وظيفه به انواع و اقسام فلسفههاي شرعي و عرفي و عقلي متوسل ميشوند.
اين نكته درباره عالمان دين بيشتر صدق ميكند. آنان وظيفه دارند بلكه وظيفه اصلي آنان اين است كه با فساد و تباهي مبارزه كنند و جلو ظلم و ستم را بگيرند و بدعتگزاري و خرافهپرستي را محكوم كنند. اما آنان چه بسا واضحترين و آشكارترين فسادها را ميبينند و سكوت ميكنند و شاهد ظلم و ستمهاي بيحد هستند و دم بر نميآورند و خون ناحق ريخته ميشود و فرياد نميزنند و احكام خدا زير پا گذاشته ميشود و اعتراض نميكنند و .... آنان براي اين سكوت خود فلسفه ميبافند كه مثلا وظايف مهمتري در كار است يا هر كس باشد همينطور عمل ميكند يا تقيه واجب است و ... كه اين آخري شيوع بشتري دارد. امام صادق(ع) در جواب اينان ميفرمايد: «تقيه در حقيقت براي جلوگيري از خونريزيها ايجاد شده است. پس هرگاه تقيه منجر به خونريزي شود، ديگر تقيه نيست. به خدا سوگند كه اگر شما را دعوت كنند كه ما را ياري دهيد قطعا خواهيد گفت ما اين كار را نميكنيم بلكه تقيه ميكنيم و تقيه را از پدر و مادرتان دوستتر خواهيد داشت....» (وسائل الشيعه، ج11، ص483).
امام كاظم(ع) در قسمت پاياني سخن خود به حديثي از پيامبر خدا(ص) اشاره ميكند. انسانها عملا دو دستهاند چرا كه يا جذب خوبي و نيكي و خير شدهاند و يا جذب شر و بدي و فساد. انسان هرگز نبايد نسبت به اين دو دسته بيتفاوت باشد. او حق ندارد محبت خود را نثار فاسدان و بدكاران كند و بلكه همانطور كه بايد نيكي و خوبي را دوست داشته باشد، بايد نيكان و خوبان را نيز دوست داشته باشد.
امام كاظم(ع) در حديثي ديگر به اين اشاره ميكند كه اگر ظالمان و ستمگران دوستاني دارند خدا هم دوستاني دارند كه دوستان او را حمايت ميكنند. آن حضرت خطاب به عليابن يقطين ميفرمايد: «خداوند متعال در كنار دوستان ستمگران، دوستاني دارد تا به وسيله آنان از دوستان خود حمايت كند» پس اگر كسي خود را دوست خدا ميداند وظيفه دارد كه برای حمايت از دوستان خدا و مبارزه با ستمگران، كه دشمن خدا هستند، اقدام کند.