عبدالرحیم سلیمانی
ازدواجهاي پيامبر عظيم الشان اسلام از اموري است كه گاهي پرسشهايي را، به ويژه براي انسان متجدد غربي، برانگيخته است. نوع نگاه يك انديشمند و نويسنده جديد غربي مانند ويل دورانت، نويسنده كتاب تاريخ تمدن، به اين ماجرا مي تواند جذابيتهايي داشته باشد. ويل دورانت به هيچ وجه يك نويسنده سنتي نيست و نشانههاي اين امر در جاي جاي اثر او پيدا است. نمونه آن اظهار نظري است كه درباره حضرت عيسي(ع) مي كند: «از او هيچ تصويري در دست نداريم و انجيل نويسان هم شكل و شمايل او را وصف نمي كنند. ولي در كنار جاذبه روحانيش، حتماَ خوش سيما هم بوده است كه توانسته است آن همه زن را نيز مانند مردان به سوي خود جلب كند» ( تاريخ تمدن ج۳، قيصر و مسيح، ص661).
پس،از نگاه ايشان تنها عامل یا عامل اصلي اي كه مي توانسته باعث ايمان آوردن زنان به عيسي(ع) شود قيافه زيباي او بوده است. اما او كه با اين عينك به حضرت عيسي (ع) نگاه مي كند، چه نگاهي به ازدواجهاي پيامبر اسلام (ص) داشته است؟
سخنان ايشان درباره حضرت محمد(ص) را با توجه به سه دوره زندگي آن حضرت مي توان به سه بخش تقسيم كرد. دوره اول دوره قبل از ازدواج است كه ۲۵ سال طول كشيده است. دوره دوم نيز كه حدوداَ همين مقدار طول كشيده مربوط به زماني است كه حضرت تنها يك همسر يعني خديجه(س) را دارد. دوره سوم، كه حدود سيزده سال به درازا كشيده، دوره پس از وفات خديجه است كه آن حضرت همسران متعددي داشته است.
در رابطه با دوره اول و به ويژه دوره جواني آن حضرت، كه با مسائل جنسي و ازدواج مرتبط است، ايشان سخن زيادي ندارد. ايشان مي گويد: « از جواني محمد(ص) اطلاعات كمي داريم، ولي داستانهايي كه درباره او روايت مي كنند به ده هزار مجلد مي رسد« (همان، ج۴، عصر ايمان، بخش اول، ص۲۰۷). تمام اين مجلداتي كه ايشان به آنها اشاره مي كند يك صدا سخن از عفت و پاكدامني حضرت محمد(ص) به ميان آورده اند و بر آن تاكيد كرده اند. پس اگر ما باشيم و اين منابع نقلي و تاريخي درون ديني، كه البته تنها منابع موجود در اين باره هستند، بايد حكم به اين كنيم كه ما با انساني بسيار زيبا از خانداني متشخص و سرشناس روبرو هستيم كه جواني خود را تا سن ۲۵ سالگي در كمال عفت و پاكدامني گذرانده است.
ويل دورانت درباره ازدواج اول پيامبر(ص) مي گويد: « در سن بيست و پنج سالگي با همين بيوه مالدار[خديجه]، كه در آن وقت چهل سال داشت و مادر چند فرزند بود، ازدواج كرد و تا بيست و شش سال بعد كه خديجه وفات يافت، زن ديگري نگرفت. در آن روزگار براي ثروتمندان عرب اكتفا به يك زن معمول نبود... خديجه زني نكوسيرت و همسري شايسته و بازرگاني لايق بودكه در همه حوادث زندگاني محمد(ص) نسبت به او وفادار ماند؛ و بعد از وفات خديجه هميشه محمد(ص) از او ياد مي كرد كه از همه زنانش بهتر بوده است»(همان)
بنا بر اين سخنان ويل دورانت، حضرت محمد(ص) تمام جواني و ميانسالي خود را با زني سپري كرده كه پانزده سال از او بزرگ تر بوده و پيش تر دوبار ازدواج كرده است. حدود ده سال از این مدت زماني را پوشش مي دهد كه آن حضرت به پيامبري مبعوث شده بود و به هر حال مورد توجه بود و ارادتمنداني داشت. براي فردي كه هم كمالات ظاهري فردي دارد و هم از وضعيت مناسب خانوادگي بهره مي برد، آن هم در جامعه حجاز، عجيب است كه با فردي سالخورده ازدواج كند و با اينكه در آن جامعه چند همسري بسيار معمول بود و بلكه بسيار به ندرت خلاف آن ديده مي شد، هرگز همسر ديگري اختيار نكند و تا پايان عمر، با اينكه با زنان جوان و زيبارويي ازدواج كرده، هميشه از كمالات اين همسر سالخورده ياد كند و او را بهترين همسر خود بشمارد.!
ويل دورانت درباره دوره سوم زندگي پيامبر(ص)، يعني دوره پس از وفات خديجه(س) مي گويد: «... به سال 619م. [دهم مبعث] سه حادثه بزرگ براي محمد (ص) رخ داد. در اين سال خديجه كه از همه كسان نسبت به او وفادارتر بود و بيش از همه دعوتش را تاييد مي كرد، درگذشت...» (همان، ص211). ايشان در ادامه به وفات ابوطالب(ع) و سفر پيامبر(ص) به طائف و عدم استقبال مردم و استهزاء و سنگ پراني آنان و بازگشت غمگينانه به مكه سخن مي گويد و ادامه مي دهد: « در آنجا سوده را كه زني بيوه بود بگرفت و در اين وقت كه پنجاه سال داشت، از عايشه دختر هفت ساله و زيباي ابوبكر، خواستگاري كرد» (همان، ص212)
مطابق سخن ايشان ازدواج دوم پيامبر(ص) نيز با بيوهاي سالخورده بوده است. اما ايشان به ازدواج بعدي پيامبر اشاره مي كند كه با عايشه بوده و طبق سخني كه مشهور شده آن حضرت قبل از بلوغ عايشه از او خواستگاري يا عقد كرده و بعد از بلوغ ازدواج كرده است. اما در اين باره دو نكته قابل توجه است. درباره اينكه سن عايشه چقدر بود، هر چند قول مشهور همين سخن ايشان است، اما نقل ديگري هم وجود دارد كه براي مثال سن او را پانزده سال مي گويد. در مسائلي اينگونه به هيچ يك از نقلها نمي توان اعتماد كرد و تنها بايد به مسلمات اعتنا كرد. توجه داشته باشيم كه درباره حوادث مهمي مثل تاريخ تولد و وفات پيامبر (ص) بين مسلمانان اختلاف است. هيچ حادثه تارخي به اندازه وفات پيامبر(ص) براي مسلمانان مهم نبوده و با اين حال همان طور كه خود ايشان نقل كرده اهل سنت آن را ۱۳ ربيع الاول مي دانند (همان، ص222) و براي مثال شيعيان آن را ۲۸ صفر مي دانند. آنچه درباره ازدواج پيامبر با عايشه مسلم و قطعي است اين است كه او در حالي با حضرت محمد (ص)، كه در آن زمان حدود پنجاه سال داشت، ازدواج كرده كه دختري جوان و زيباروي بوده است.
نكته ديگر اين است كه عايشه با توجه به وضعيت خانوادگياش به شخصيتي تبديل شده كه مورد نزاع فرقه اي واقع شده و در حالي كه كساني در اهل سنت تلاش كرده اند شخصيت او را از آنچه بوده بسيار بالاتر ببرند، كساني در ميان شيعيان تلاش كرده اند شخصيت او را از هر جهت از آنچه بوده پايين تر نشان دهند. چه بسا حتي سن ازدوج او با پيامبر (ص) از اين امر بي تاثير نبوده چرا كه در گذشته اين فضيلتي براي يك دختر بوده كه در سنين پايين شخصيتي مانند پيامبر (ص) از او خواستگاري كند.
به هر حال آقاي ويل دورانت نظر نهايي خود را درباره دوره سوم زندگي پيامبر(ص)، كه در آن ازدواجهاي متعدد داشته است، اينگونه بيان مي كند:
«ده زن و دو كنيز وي مايه حيرت و خرده گيري مردم مغرب زمين شدهاند، ولي بايد به ياد داشته باشيم كه كثرت مرگ و مير مردان در ميان ساميان عصر قديم و آغاز قرون وسطي تعدد زوجات را در نظر آنها به مقام يك ضرورت حياتي و تقريباَ يك وظيفه اخلاقي بالا برده بود. در نظر پيامبر نيز تعدد زوجات يك موضوع عادي و بي اشكال بود، بدين جهت، با خاطري آسوده، زنان مكرر مي گرفت، اما هدف وي اشباع تمايلات جنسي نبود. حديث مشكوكي از عايشه نقل كرده اند كه محمد(ص) فرموده است: « سه چيز از دنياي شما محبوب من است: عطر، زن و نماز». بعضي از ازدواجهاي وي به سائق نيكوكاري و ترحم به بيوههاي فقيري بود كه از پيروان يا دوستان وي به جا مانده بودند؛ بعضي ديگر ازواجهاي مصلحتي بود، مانند ازدواج با حفصه، دختر عمر، كه مي خواست به وسيله آن مناسبات خود را با پدرش محكم كند، يا با دختر ابوسفيان كه مي خواست بدين وسيله دوستي قديم را جلب كند. شايد بعضي از ازدواجها را به اين اميد مي كرد كه پسري داشته باشد، و اين آرزويي بود كه مدتها از آن محروم مانده بود... غالباَ خانه او با نزاعها و رقابتها و توقعات مالي زنان آشفته بود، اما وي به مطالبات زنان اعتنا نداشت. وعده بهشت به آنها مي داد و قسمتي از وقت خود را به رعايت عدالت ميان آنها صرف مي كرد. هر شب را نزد يكي از آنها مي گذرانيد، زيرا فرمانرواي همه عربستان خانهاي خاص خود نداشت» (همان،ص220)
هر چند ممكن است مسلمانان برخي از احتمالاتي را كه ايشان داده، مانند آرزوي داشتن پسر، نپذيرند، اما نوع نگاه ايشان به اين ماجرا منطقي به نظر مي رسد. با اينكه ممكن است جزئيات برخي از ازدواجهاي پيامبر(ص) و علت آنها روشن نباشد، اما با نگاهي كلي مي توان شاهد محكمي براي اين يافت كه غرض اصلي از آنها شهوتراني نبوده است:
اولاَ: اصل اين كه پيامبر اسلام (ص) چند همسري را چه براي خود و چه براي ديگران- در صورتي كه تمكن مالي داشته باشند و بتوانند عدالت را رعايت كنند- اجازه داده، و در واقع رسم رايج آن زمان را تاييد كرده، مي تواند دليلش اين باشد كه اين امر براي آن جامعه ضرورت داشته است. در آن جامعه به علت فوت زياد مردان در جنگ ها و كارهاي سخت، زنان بسيار بيشتر از مردان بوده اند. همچنين در آن جامعه اكثريت قاطع زنان قادر به اداره زندگي خود نبوده اند؛ به همين دليل زني كه شوهرش مي مرده با التماس همسر چندم مردي می شده است. پس اين امر، به تعبير ويل دورانت، در آن جامعه ضرورت اخلاقي بوده است و البته با تغيير وضعيت جوامع، نگاه به اين امر نيز متفاوت مي شود.
ثانياَ: شخصيتي كه تمام جواني و ميانسالي خود را با يك همسر سالخورده گذرانده و تا آخر عمر كمالات معنوي اين همسر را در ياد دارد و به همه زيبايي هاي ظاهري و جواني ديگران ترجيح مي دهد و با اين كه هم عرف جامعه و هم وضعيت خانوادگي به او اجازه ازدواج مجدد مي دهد، اما چنين نمي كند، نمي تواند فردي شهوتران باشد.
ثالثاَ: شخصيتي كه در اوج قدرت با اين كه همسران متعدد اختيار مي كند، اما بسياري از آنها افرادي سالخورده هستند و بين آنان و همسران جوان و زيباي خود عدالت را به طور كامل رعايت مي كند، هرگز نمي تواند متهم به شهوتراني بشود.
رابعا: همان طور كه ايشان اشاره كرده برخي از ازواجهاي پيامبر(ص) مصلحتي در پي داشته كه ايشان به برخي از آنها اشاره كرده است. اما از تاريخ، نكات ديگري نيز مي توان برداشت كرد. براي مثال دختر ابوسفيان به پيامبر ايمان آورده و همراه همسرش به حبشه مهاجرت كرده و در آنجا شوهرش از اسلام دست برداشته و از هم جدا شدهاند. پيامبر خدا(ص) كه از وضعيت نامناسب اين زن متشخص در غربت آگاه مي شود او را غياباَ به عقد خود در مي آورد و اين در حالي بود كه سالهاي سال همديگر را نديدند. يا ازدواج با همسر مطلقه پسرخوانده اش، زيد، براي اين بود كه رسمي را كه در عرب جا افتاده بود كه با همسر پسرخوانده ازدواج نمي كردند، بشكند. نمونه ديگر ازدواج پيامبر(ص) با جويريه، دختر رئيس قبيله بني المصطلق است. افراد اين قبيله لشكر كشي كرده به جنگ مسلمانان آمد اند و شكست خورده و زنانشان اسير شدند. رسم آن زمان اين بودكه زنان اسير كنيز مي شدند. پيامبر (ص) با دختر رئيس قبيله ازدواج كرد و نه تنها صلح را پايدار كرد بلكه باعث شد كه حدود يكصد زن اسير كنيز نشوند و آزاد گردند. مسلمانان به خاطر خويشاوندي اين زنان با پيامبر همه آنان را آزاد كردند. (سيره ابن هشام، ج۲، ص۲۹۲، تاريخ طبري، ج۲، ص264).
بنابراين نگاه كلي آقاي ويل دورانت، محقق و نويسندهاي كه در فضاي غرب جديد نفس مي كشد و قلم مي زند، بي طرفانه و محققانه به نظر مي رسد. با اين كه در رابطه با حوادث تاريخي گذشته ابهاماتي وجود دارد و بسياري از حوادث ضد و نقيض نقل شده، اما از مجموع آنچه نقل شده مي توان به نتيجهاي كلي رسيد. پيامبر خدا(ص) در ازواجهاي خود حرمت و كرامت زن را حفظ كرده و در اين مساله نيز عدالت را تعليم داده و مصلحت افراد و جامعه را بر مصلحت شخصي خود ترجيح داده است. تمام شواهد نشان مي دهد كه امور ديگري كه ممكن است به ذهن انسان جديد غربي برسد، بي پايه و بي اساس است.