عبدالرحیم سلیمانی
پدیدارشناسی نوعی رهیافت یا مکتب فلسفی است که از روشی خاص پیروی می کند. در این روش مطالعه توصیفی به عنوان تنها روش درست مطالعه موضوعات مختلف مورد تاکید است. با توجه به همین روش است که کسانی آن را به مطالعه دین نیز گسترش داده، رشته ای به نام پدیدارشناسی دین را به وجود آورده اند. کسانی که در قرن نوزدهم و بیستم و در دوران مدرن به مطالعه دین روی آورده اند، بیشتر روشی تحویل گرایانه را در پیش گرفتند و برای مثال دین را به دانشی خاص تحویل بردند. جامعه شناسان، دین را پدیده ای برخاسته از جامعه دانستند و روانشناسان منشأ آن را در روان آدمی جست و جو کردند و ...
کسانی که مدعی بودند باید دین را پدیدارشناسانه مطالعه کرد با این نوع نگاه مخالف بودند. آنان می گفتند در روش پدیدارشناسی حداقل سه اصل از اهمیت برخوردار است که باید آنها را در مطالعه دین نیز در نظر گرفت: 1) باید به جای تبیین پدیده ها به توصیف آنها پرداخت و به جای پی جویی علت و منشأ آنها به بیان آنها آنگونه که در ظاهر می نمایند پرداخت؛ 2) باید از تحویل گرایی و فرو کاستن پرهیز کرد و برای مثال دین را به جامعه یا روان آدمی فرو نکاست و به عنوان پدیده ای مستقل به آن نگاه کرد؛ و 3) باید از داوری پرهیز کرد و صدق و کذب گزاره ها را در پرانتز قرار داد و بدین طریق از دخالت پیش داوری ها جلوگیری کرد (دین پژوهی، ج1، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی، ص172-174؛ فنایی، ابوالقاسم، در آمدی بر فلسفه دین و کلام جدید، ص66-69).
کسی که مدعی است پدیدارشناسانه یک دین یا یک آموزه یا عمل دینی را مطالعه می کند مقصود این است که فارغدلانه و بدون هیچگونه داوری به عنوان یک پدیده ظاهری خارجی صرفا آن را توصیف، و آثار و نتایج آن را بررسی می کند. بنابراین کسی که با این روش درباره یک دین مطالعه می کند لازم نیست پیرو آن دین باشد یا حتی اساسا دیندار باشد. برای مثال ممکن است یک ملحد مراسم عشاء ربانی در مسیحیت را با روش پدیدارشناسی مطالعه کند و بگوید رفتن به کلیسا و انجام این اعمال این تاثیرات را در روان آدمی می گذارد، کما اینکه کارل گوستاو یونگ، که خود را لا ادری می داند، مدعی است که همین عمل را انجام داده است.
آموزه انتظار آموزه ای است که در باورهای شیعی، مهم و اساسی تلقی می شود و واژه انتظار و واژه های هم خانواده و مترادف یا نزدیک با آن در فرهنگ شیعی بسیار متداول و رایج است؛ به گونه ای که کسی که می خواهد از بیرون، فرهنگ و باورهای شیعی را مطالعه کند، کافی است که در یکی دو مجلس وعظ، سخنرانی یا مناسک شیعی شرکت کند تا به این مهم دست یابد.
فرض کنیم یک دین شناس غیر معتقد، یعنی کسی که به آموزه های دینی باور ندارد اما دین را به عنوان یک پدیده موجود در جامعه مورد مطالعه قرار می دهد، بخواهد فارغدلانه آموزه انتظار شیعی و وضعیت موجود آن را پدیدارشناسانه مورد مطالعه قرار دهد. چنینی کسی در پی آن نیست که ادله عقلی و نقلی این آموزه را بررسی کند و درباره صحت و سقم آنها داوری کند. او در پی آن است که پاسخ پرسش هایی از قبیل آنچه در زیر می آید بیابد:
1-آیا این آموزه آنگونه که تعریف می شود هماهنگی و سازگاری درونی دارد و با آنچه متدینان به آن دین، پیام اصلی دین می دانند سازگار است؟
2-باور به این آموزه چه تاثیراتی مثبت یا منفی در روان و شخصیت افراد دارد و آیا می تواند به شخص آرامش دهد یا نه؟ باور به این آموزه در زندگی عملی شخص چه تاثیری دارد و آیا انسان ها را اخلاقی، مسئول، وظیفه گرا و متعهد بار می آورد، یا غیر اخلاقی، بی تفاوت و غیر مسئول و ...
3-این باور در روابط اجتماعی افراد چه تاثیری دارد و آیا برای مثال در استحکام خانواده، اصلاح جامعه، تلاش برای ایجاد محیطی مناسب برای زندگی و ... تاثیر مثبت دارد یا منفی؟
4-آیا باور به این آموزه انسان ها را خردمند و عقل گرا و تابع برهان و دلیل بار می آورد یا اینکه آنان را خرافه گرا و مقلد و غیر مستقل بار می آورد؟
نکته ای که باید مورد توجه قرار گیرد این است که پدیدارشناس باور و رفتار عامه متدینان را مورد مطالعه و بررسی قرار می دهد و در واقع کاری با این ندارد که این باور و رفتار چگونه باید باشد، بلکه با امور آنگونه که هست سر و کار دارد. بنابراین در مواجهه با چنین کسی نمی توان گفت که برای مثال این باور و لوازم عملی آن در لابلای کتاب ها و متون اصلی به گونه دیگری است یا می تواند به گونه دیگری تفسیر و بیان شود.
اگر پرسش های فوق را در نظر بگیریم و به بررسی پدیدارشناسانه آموزه انتظاربپردازیم ممکن است به نتایجی برسیم که چندان خوشایند نباشد. ممکن است به این نتیجه برسیم که آنچه در رفتار و عمل جامعه در رابطه با این آموزه دیده می شود با پیام اصلی و روح دین ناسازگار است.
بدون تردید مهم ترین و اصلیترین آموزه عقیدتی اسلام یگانه پرستی است. مطابق قرآن مجید و روایات اسلامی توجه به مبدا یگانه در همه زندگی یک انسان مومن باید آشکار و نمایان باشد. تنها او خالق است و تنها او رازق است و تنها او سبب ساز و سبب سوز است و ... اما بسیار دیده می شود که امام منتظر سبب خلقت کون و مکان و روزی دهنده انسان ها و حیوانات و ... می گردد و پا فراتر از مرزهای توحید می گذارد. امام، هادی و راهنمای انسان هاست و در فرهنگ قرآنی انسان نیاز به راهنما دارد و امور دیگر به حوزه الوهیت مربوط است. امام باید امامت کند و خدا خدایی و وقتی باورهای مربوط به این دو حوزه مرزهایشان از بین می رود کل دین فاسد و تباه می گردد.
باورهای دینی مجموعه ای نظام مند هستند، به این معنا که در یک پازل یا جورچین هر قطعه کار خاص خود را انجام می دهد. اگر یک قطعه از این جورچین بزرگ تر یا کوچک تر از مقدار معین باشد یا شکل و صورت معین را نداشته باشد کل مجموعه را به هم می ریزد. به نظر روشن و آشکار می رسد که در تاریخ تشیع و در جامعه کنونی باور به امام غایب از جهات متعددی از این مرز معین گذشته و می گذرد و در نتیجه نظام دینی را از شکل و صورت اصلی خود خارج می سازد.
از ابعاد عقیدتی دین که بگذریم و سراغ شخصیت و رفتار انسان ها برویم باز وضعیت بهتر نبوده است. هدف دین این بوده است که انسان هایی وارسته و پرهیزگار و متخلق بسازد . نماز یاد خدا را در بر دارد و این یاد خدا جلوی فحشا و منکر را می گیرد (عنکبوت/54) و البته این یاد خدا از تشویش و پریشانی جلوگیری می کند و انسان ها را آرام و مطمئن می سازد (رعد/28). روزه نوعی دیگر از عبادت است. هدف از واجب شدن روزه این بوده که انسان ها پرهیزگار گردند (بقره/183).
نماز و روزه دو عبادت معروف و اصلی اسلامی هستند. درباره تمام اعمال واجب و مستحبی دین چنین حکمتی وجود دارد. کسی که به حج می رود و گرد نماد حق می چرخد و به سوی نماد باطل سنگ می پراند و آن را طرد می کند به صورتی نمادین حق پرستی و باطل ستیزی خود را نشان می دهد و ... همین سخن در رابطه با عقاید وجود دارد. هیچ عقیده ای در دین وجود ندارد که در راستای انسان سازی و کمال انسانیت انسان نباشد. وقتی انسان به صفات ذاتی خداوند مانند علم و قدرت و حکمت او باور دارد این باورها باید خود را در زندگی نشان دهد. انسانی که باور دارد که همه حرکات و سکنات او زیر نظر است و حتی آنچه در قلب او می گذرد دیده و شنیده می شود اگر واقعا باور به علم الهی داشته باشد به گونه ای دیگر زندگی می کند. و کسی که باور داشته باشد که قادر مطلقی وجود دارد که همه چیز در دست اوست و بدون خواست و اراده او برگی از درخت نمی افتد، برای رسیدن به اهداف خود به هر وسیله چنگ نمی زند و ...
باور به امام غایب و آموزه انتظار باید نقشی مشخص و روشن در اعمال و کردار انسان ها داشته باشد و انسان ها را پرهیزگار بار آورد. اما وقتی این آموزه به گونه ای تفسیر و تعبیر می شود که وظیفه و نقش اصلی امام غایب بخشش گناهان پیروان است و نفس اعتقاد به او و محبت به او موضوعیت پیدا می کند، نقش انسان سازی اش محو می شود. آن موقع است که کسی که بیش از همه شعار امام زمان را می دهد و چه بسا در ابتدای سخنرانی و انتهای آن سخن از امام زمان و تعجیل در فرج او به زبان می آورد، هیچ مقید به راستگویی و احترام به انسان ها و حفظ حقوق آنان و ... نیست. وقتی در جامعه ای مواردی اینگونه دیده می شود قطعا باید آن را علامت انحراف و تحریف آموزه دینی به حساب آورد، هرچند در مواردی اینگونه، نفاق و دورویی و استفاده ابزاری از عقاید مردم را نباید منتفی دانست.
و باز این در رابطه با اعمال و رفتار شخصی بود. همین سخن درباره اجتماع نیز وجود دارد. کسی که نگاهی گذرا به متون اسلامی بیندازد به روشنی در می یابد که اسلام به اصلاح جامعه و مبارزه با فساد و تباهی در آن توجهی خاص و ویژه دارد و آن را تکلیف فرد فرد افراد جامعه می شمارد. اما آموزه انتظار و تفسیرهایی که از آن شده است در موارد بسیار زیادی نقش معکوس داشته است. نشستن و فساد و تباهی را تماشا کردن و امر به معروف و نهی از منکر را کنار گذاشتن و حتی کمک به فساد بیشتر جامعه کردن و منتظر مصلح بودن پیامد های تفسیرهای ناصواب و غلط و مخرب این آموزه بوده است. کم نبوده اند عالمانی که در پشت همین آموزه پنهان شده و چشم خود را بر تضییع حقوق انسان ها و انواع فساد های دیگر بسته اند و دم بر نیاورده اند!
نکته دیگر اینکه به بهانه این آموزه بیش از هر آموزه و عمل دینی دیگر جامعه به سوی خرافات و خرافه پرستی سوق داده شده است. با خوابی بی سند مسجدی به وجود می آید و برای آن مراسمی خاص تعریف می شود و مردم مشکلات خود را نوشته و در چاهی می ریزند و ...
سخن از ایجاد مسیر و اتوبان برای امام زمان می رود و در مجالس تصمیم گیری یک صندلی ویژه برای آن حضرت گذاشته می شود. حکومت، حکومت امام زمان می شود و تمام فساد ها و تباهی ها و اختلاس ها و رشوه ها و باند بازی ها و ... که شاید کشور هیچگاه امثال آن را ندیده است به پای امام زمان گذاشته می شود.
فیلم ساخته می شود و در آن ظهور قریب الوقوع امام زمان پیش بینی می شود و حتی مصادیق یاران آن حضرت مشخص می شوند و ...
از آنجا که این آموزه تاب تفسیر خرافی و بی پایه و اساس را دارد بیش از هر آموزه دیگر مورد سوء استفاده حاکمان دنیاپرست قرار گرفته و به وسیله این آموزه و با تحریف آن توده های مردم فریب داده می شوند. حتی گاهی برخی از عالمان پیروزی یک حزب و جناح در انتخابات را نتیجه عمل و رضایت امام زمان بیان می کنند و به آن رنگ دینی و مذهبی و تقدس می دهند.
به هر حال پدیدار شناسی آموزه انتظار به هیچ وجه نتیجه ای خوشایند و دلپذیر در پی ندارد. این امر وظیفه عالمان دین را بسیار سنگین می گرداند. این امر نشان می دهد که آنان وظیفه خود را در قبال تحریف این آموزه و سوء استفاده از آن انجام نداده اند. پدیدارشناسی نشان می دهد که شکل تاریخی و متعارف این باور و اعمالی که از پی آن به وجود آمده با روح دین و پیام اصلی آن سازگار نبوده است. به جای انسان سازی و پرورش انسان هایی متعهد و پرهیزگار نقشی تخدیری ایفا کرده است. به جای اصلاح جامعه به فساد و تباهی آن کمک کرده است. به جای ایجاد مسئولیت و پرورش انسان هایی مسئول باعث شده است که فرار از مسئولیت به وسیله آن توجیه شود. این آموزه چهره مذهب را بیش از هر چیز دیگر خرافی و غیر عقلانی کرده است و ...
سخن ما هرگز درباره داوری در صحت و سقم این آموزه نیست. سخن این است که وقتی با پدیدارشناسی آشکار می شود که این آموزه نقشی داشته که با پیام های اصلی دین و روح دین ناسازگار است، قطعا باید نتیجه گرفت که یا این آموزه ربطی به دین ندارد و اصل آن جعلی است، یا در آن تحریف و انحرافی صورت گرفته است. شیعیان و عالمان دینی قطعا نمی توانند و نباید اولی را بپذیرند، پس باید تلاش کنند که بیانی درست و خرد پسند و غیر خرافی و همخوان با دیگر تعالیم دین و پیام اصلی و روح دین ارائه دهند. آنان باید نسبت به سوء استفاده های از این آموزه حساس باشند و با بیان های خرافی و غیر عقلانی مبارزه کنند. آنان باید جلوی استفاده های ابزاری از این آموزه را بگیرند.
باید در پایان به این نکته اشاره کنیم که سوء استفاده از یک آموزه یا باور مذهبی ضرورتا به معنای نادرستی اصل آن نیست. در واقع از آنجا که این آموزه، ظریف و تاثیر گذار بوده است، بیشتر مورد سوء استفاده قرار گرفته است. اما وقتی یک آموزه اینگونه است وظیفه کسانی که خود را پاسدار و نگهبان دین خدا می دانند سنگین تر می شود.