عبدالرحیم سلیمانی
امام باقر(ع) در وصیتی به جابر ابن یزید جعفی می فرماید:
«اوصیک بخمس: ان ظُلِمتَ فلا تظلم، و ان خانوک فلا تخن، و ان کُذِّبت فلا تغضب، و ان مُدحت فلا تفرَح، و ان ذُممت فلا تجزع. و فکّر فیما قیل فیک، فان عرفت من نفسک ما قیل فیک فسقوطک من عین الله جل و عز عند غضبک من الحق اعظم علیک مصیبة مما خفت من سقوطک من اعین الناس. و ان کنت علی خلاف ما قیل فیک، فثواب اکتسبته من غیر ان یتعب بدنک (تحف العقول، ص292).
تو را به پنج عمل سفارش می کنم: اگر ستم شدی ستم مکن، اگر به تو خیانت شد تو خیانت مکن، اگر تو را رد کردند خشمگین مشو، اگر تو را مدح کردند شادمان مشو و اگر تو را نکوهش کردند بیتابی مکن. در آنچه درباره تو گفته می شود اندیشه کن. اگر آنچه درباره ات گفته اند در خود دیدی بدان که سقوط تو در چشم خداوند به خاطر غضب و خشمی که در برابر سخن حقی کرده ای مصیبتی بس بزرگ تر از آن است که بیم داری از چشم مردم بیفتی. و اگر سخن مردم درباره تو نادرست باشد این خود صوابی است که بدون اینکه بدنت را به رنج افکنی آن را یافته ای.
هرچند در نگاه کلی این سخن و سفارش گرانبها انسان اخلاقی و اهمیت اخلاق در انسانیت را نشان می دهد، اما شاید بتوان آن را به دو بخش تقسیم کرد. دو سفارش اول درباره ماهیت فعل اخلاقی است. در اکثر ادیان و از جمله دین مبین اسلام، در سرشت و ماهیت فعل اخلاقی نوعی عفو یا ایثار نهفته است. این ادیان، برخلاف آیین کنفوسیوس که عدالت و مقابله به مثل را اصل اساسی اخلاق می داند (رابرت هیوم، ادیان زنده جهان، ص171)، عفو و ایثار را اصل اساسی اخلاق می دانند و در واقع برآنند که برای اخلاقی شدن عمل باید از عدالت فراتر رفت. سخن حضرت عیسی(ع) در موعظه روی کوه (انجیل متی، باب های 4-7) که به این توصیه می کند که اگر به تو سیلی زدند طرف دیگر را بیاور و اگر یک میل تو را مجبور سازند دو میل برو و ... در این راستا قابل توجیه است. اگر بخواهیم با ادبیات اسلامی سخن بگوییم، عدالت اصل اساسی و زیربنایی فقه اجتماعی است. اما اخلاق به معنای فراتر رفتن از فقه اجتماعی و ورود به وادی عفو و ایثار است. در فقه اجتماعی سخن از اجرای عدالت است و کسی که عدالت می ورزد و ستم نمی کند هرچند متشرع است، اما ضرورتا متخلق نیست. کسی که مال مردم را غصب نمی کند و البته حق خود را می گیرد ضرورتا به وادی اخلاق وارد نشده است. به وادی اخلاق کسی وارد می شود که از عدالت فراتر رود و نه تنها ستم نکند، بلکه از ستم دیگران درگذرد و نه تنها خیانت نکند، بلکه از خیانت دیگران درگذرد. ستم را نه با ستم بلکه با عفو و گذشت پاسخ دهد و خیانت را نه با مقابله به مثل، بلکه با بزرگواری پاسخ دهد. این اخلاق است و این اوج انسانیت انسان است.
امام باقر(ع) در سخنی دیگر به زیبایی بر این نکته تاکید می ورزد:
«ثلاثة من مکارم الدنیا و الاخرة: اَن تعفو عمن ظلمک، و تصل من قطعک و تحلم اذا جهل علیک؛ سه چیزاند که از مکارم دنیا و آخرت اند: گذشت از کسی که به تو ستم کرده است، و رفت و آمد و برقراری ارتباط با کسی که از تو بریده است و بردباری در مقابل کسی که با تو رفتار جاهلانه ای انجام دهد (تحف العقول، کلمات قصار امام باقر(ع)، ح10).
به هر حال عفو و گذشت و نیکی در مقابل بدی اوج اخلاق و اوج انسانیت است . این مطلوب حقیقی دین است. دین با کینه توزی و انتقام گیری میانه ای ندارد. این امر هم در زندگی شخصی و هم اجتماعی صادق است. وقتی اساس دین و اوج دین عفو و گذشت است، حکومتی که خود را دینی می خواند باید با رافت و عفو و گذشت با انسان ها برخورد کند و از انتقام و کینه توزی پرهیز کند. حکومتی که به اندک بهانه ای مجازات های سنگین برای انسان ها تعیین می کند هرگز اسلامی و دینی نیست. حکومتی دینی و اسلامی است که اصل اساسی اش عفو باشد. پیامبر خدا(ص) در روز فتح مکه سران شرک مانند صفوان ابن امیه، ابوسفیان ابن حرب و حارث ابن هشام، را که سالها به پیامبر و مسلمانان ظلم و ستم کرده بودند، فراخواند و به آنان فرمود: من امروز به شما همان می گویم که یوسف به برادرانش گفت: امروز ملامتی بر شما نیست. خداوند شما را ببخشاید که او مهربانترین مهربانان است (کنز العمال، ح30158).
این درباره دو سفارش اول از سفارش های امام باقر(ع) بود. این دو سفارش درباره فعل اخلاقی بود اما به نظر می رسد که سه سفارش بعدی درباره صفات راسخ اخلاقی در نفس آدمی است. انسان باید نفس خود را چنان تربیت کند که از سخن این و آن و داوری های دیگران متاثر نگردد و نه تعریف و تمجید ها و مدح و ثناها او را شادمان و مشعوف سازد و نه نقدها و مذمت های دیگران او را خشمگین و پریشان کند. امام(ع) سه ویژگی مهم را گوشزد می کند. انسان های والا و برجسته این ظرفیت را برای خود ایجاد می کنند که اگر دیگران او را نپذیرند خشمگین نشوند. انسان ها نسبت به همدیگر نظرات و داوری های متفاوتی دارند. گاهی این داوری ها نسبت به کسی منفی می شود که یا به علت این است که واقعا ضعفی و ایرادی در طرف دیگر وجود دارد و یا اینکه خطا می کند و گمان می کند که ضعفی در او وجود دارد و یا اینکه اساسا ضعفی در او وجود ندارد بلکه داوری کننده سوء نیت دارد. در همه این صورت ها انسانی که توسط انسان های دیگر رد شد و پذیرفته نشده است نباید خشمگین و عصبانی شود، چرا که داوری های مردم واقعیت را تغییر نمی دهد. او باید به این داوری ها احترام بگذارد و اگر لازمه ای دارد آن را بپذیرد. اگر اکثریت مردم یک جامعه، به خطا یا صواب، کسی را برای پستی و مقامی قبول ندارند و نسبت به او انتقاد دارند، باید این پست و مقام را رها کند.
امام(ع) در دو سفارش آخر می فرماید نه مدح و ثنای مردم شما را شادمان و مفرح، و نه مذمت و نکوهش آنان شما را آشفته گرداند. آن حضرت در ادامه سخن، گویا علت و حکمت سه سفارش آخر را بیان می فرماید. یک انسان مهذب و پارسا و متخلق سخن دیگران را می شنود و البته نه از نفس سخن آنان شادمان می شود و نه خشمگین و نه پریشان. او سخن دیگران را می شنود تا درباره آنها اندیشه کند و بدین وسیله ضعف های واقعی خود را دریابد و به اصلاح آنها بپردازد و نقاط قوت خود را بشناسد و در راه تقویت آنها کوشش نماید. کسی که از نقد یا مذمت دیگران می هراسد و خشمگین می شود در واقع از این می هراسد که موقعیت و جایگاه خود را نزد مردم از دست بدهد و از پست و مقام خود فرو افتد. اما یک انسان والا و برتر برای این پست و مقام ها و جایگاه و موقعیت ها ارزش اصیل قائل نیست و تنها به آنها به عنوان ابزاری برای خدمت به آرمان های والاتر و بالاتر می نگرد و تنها آنها را برای کمک به انسانیت و کرامت انسان و ارزش های انسانی می خواهد. چنین انسانی نه تنها از نقد و ایراد دیگران آشفته نمی شود بلکه از آن استقبال می کند.
سخن امام این است که اگر از سخن حقی که درباره تو گفته می شود بر آشفته و خشمگین شدی همین علامت آن است که تو حق پرست نیستی چرا که تسلیم حق نیستی. سخنی که درباره تو گفته می شود دو حالت بیشتر ندارد، یا درست است و یا خطا که پس از اندیشه این درستی یا نادرستی را در می یابی. اگر آن را درست یافتی و باز خشمگین شدی پس حق پرست نیستی و بلکه حق ستیزی. همه عروج و سقوط انسان به حق پرستی و حق ستیزی او بستگی دارد که البته تو دومی را انتخاب کرده ای. و اگر پس از تامل، سخن مردم درباره خود را ناصواب و نادرست یافتی باز این خشم و غضب ندارد چرا که نفس این بردباری و حلم در برابر خطای دیگران خود بزرگ ترین ارزش انسانی است و نزد خداوند بزرگ ترین پاداش را دارد.
پس اوج عروج انسان به قله انسانیت و نیز سقوط او به منجلاب انانیت در این وصیت والای امام بیان شده است. اوج دینداری و انسانیت، اخلاق و عفو و گذشت و شنیدن سخن حق دیگران است و نیز سقوط انسان در بی عیب دانستن خود و خشمگین شدن و پریشان شدن در رابطه با سخن حقی که دیگران درباره انسان می گویند.