ابراهیم منهاج دشتی
داستان حضرت آدم، بخش چهارم:
مجموعه مطالبی با عنوان «اقتضائات بشری پیامبران از دیدگاه قرآن» اثر قرآن پژوه معاصر و مترجم نهج البلاغه حضرت آیت الله ابراهیم منهاج دشتی از اعضای مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم به تدریج در سایت مجمع منتشر می شود. این مجموعه مطالب با استناد به آیات قرآن و با هدف نفی غلو و تصور مقامات و حالات فوق بشری نسبت به پیامبران ارائه می شود و طبق گفته نویسنده فوایدی بر آن متصور است، از جمله: ۱- اخلاص در توحید و افزایش توجه به خدا و کاهش توجه به غیر او و عدم اغراق در تعظیم پیامبران و اولیا به گونه ای که حاجبی بین انسان و درک عظمت خدا باشند و ۲- تقویت احساس مسئولیت انسان در تعیین سرنوشت خویش و جامعه و جلوگیری از رفع تکلیف از خود به بهانۀ توسّل و واگذاری امور به ظهور یک دست غیبی است که در طول تاریخ کم وبیش وجود داشته و در روحیه ما اثر منفی گذاشته و ظاهرا در کاهش قدرت خلاقیت و ابتکار ما تأثیر منفی داشته است. در قسمت ششم با استناد به آیات قرآن به بررسی ادامه داستان حضرت آدم پرداخته میشود.
ادامه توضیحات:
۴- نهی آدم از خوردن آن درخت نهی مولوی بود یا ارشادی؟ و در نتیجه خطای آدم گناه بود یا ترک اولی؟
هر امر ونهی که از مولی یعنی فرمانروا صادر شود اگر صورت إلزامی داشته باشد مولوی محسوب می شود. بر همین اساس است که امر ها و نهی هائی که در باره احکام شرعی وارد شده،اگر نهی باشد مفاد آن حرام تلقی می شود و اگر امر باشد مفاد آن واجب تلقی می شود. همه محرمات و واجبات به امر و نهی مولوی، حرام یا واجب شده اند.ولی اگر امر و نهی مولی و فرمانروا صورت الزامی نداشته باشد بلکه جنبه نصیحت و ارشاد داشته باشد ارشادی محسوب می شود.
به عبارت دیگر، مولی به معنی فرمانروا، وقتی از باب اینکه فرمانروا است به زیر دست خود دستور دهد، دستور او مولوی و الزام آور است و وقتی از باب اینکه مرشد و راهنما است به زیر دست خود مطلبی توصیه کند، این خواسته او الزام آور نیست بلکه صرفا برای راهنمائی و ارشاد است.مخالفت با دستور مولوی خدا گناه و عصیان محسوب می شود ولی مخالفت با دستور ارشادی او گناه محسوب نمی شود و اصطلاحا به آن ترک اولی می گویند.
اوامر و نواهی در صورتی که از فرمانروا صادر شود به خودی خود و با صرف نظر از قرائن، بر حسب قول معروف ظهور در الزام یعنی وجوب یا حرمت دارند.ولی در موارد بسیاری به دلائل مختلفی از جمله کثرت اوامر و نواهی ارشادی این ظهور کمرنگ شده و قرائن و شواهد قاطعی بر اظهریت یکی از این دو معنی پیدا نمی شود، و لذا در ادله شرعیه موارد متشابه و مردد بین مولوی و ارشادی و در نتیجه موارد مردد بین وجوب و استحباب و حرمت و کراهت فراوان است.
اما نهی در این داستان، آنچه از ظاهر جمله “وَلا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَهَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ در آیه ،۱۹ و جمله “وَ ناداهُما رَبُّهُما أَلَمْ أَنْهَکُما عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَهِ” در آیه ۲۲، و جمله “قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ” در آیه ۲۳، از سوره اعراف، و همین طور جمله ” وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى“در آیه ۱۲۱سوره طه،و قرائن دیگری در سایر آیات این داستان،به دست می آید، این است که این آیات ظهور در این دارند که نهی از خوردن آن درخت، مولوی و إلزامی بوده و مخالفت آدم عصیان و گناه بوده است.
چون این آیات دلالت بر این دارند که خدا آدم را از خوردن آن درخت نهی کرده بوده ولی او تحت تاثیر فریب شیطان قرار گرفته و از آن درخت خورده است. ولی بعد پشیمان شده و استغفار کرده، خدا هم توبه او را پذیرفته و گناه او را بخشیده. ولی او را از بهشت اخراج کرده و به زمین فرستاده است.
کسانی که آدم را در این آیات اشاره به فرد معین گرفته و مضافا بر این، او را پیغمبر دانسته اند و عصمت پیش از زمان نبوت را هم، شرط نبوت می دانند، با این اشکال مواجه شده اند که عصمت حضرت آدم(ع) چگونه با آیاتی که به صورت ظاهر دلالت بر عصیان آدم دارند سازگار است؟ اینها جهت دفع این اشکال، معنی ظاهر این آیات را تاویل برده و ادعا کرده اند که نهی خدا در اینجا ارشادی بوده نه مولوی و بر اساس این تاویل، گفته اند خطای آدم در خوردن از آن درخت نیز ترک اولی بوده نه معصیت، و لذا با عصمت او منافاتی ندارد.
معلوم است که این تاویل بر خلاف معنی ظاهر آیات است و تاویل بر خلاف معنی ظاهر هم در صورتی صحیح است که دلیلی قاطعی وجود داشته باشد که مولی معنی خلاف ظاهر را اراده کرده است، اینها می گویند دلیل ما بر این تاویل این است که به دلیل قطعی ثابت شده که پیغمبران معصوم اند و گناه نمی کنند حتی پیش از نبوت.بنا براین ممکن نیست که منظور خدا از این نهی، تحریم و معنوی مولوی آن باشد.
ولی آنچه در قرآن کریم در این باره آمده این است که پیغمبران در باره وحی و آنچه بر آنها نازل می شود و آنچه باید به مردم ابلاغ نمایند مخالف دستور خدا عمل نمی کنند و القائات شیطان نمی تواند آنها را منحرف نماید. و اما اینکه در طول عمر،حتی پیش از نبوت، مرتکب هیچ خلافی نمی شوند آیه صریح الدلاله ای دیده نمی شود. بلکه آنچه در داستان حضرت موسی(ع) آمده بر خلاف این است.چون او وقتی آن مرد قبطی را کشت، گفت “هذا من عمل الشیطان… ربِّ إنّی ظلمتُ نفسی فاغفِر لی فَغَفَرَ لَهُ” (آیه ۱۵ و ۱۶ سوره قصص)و وقتی فرعون آن قتل را به رخ او کشید در جواب گفت” فعَلتُها إذَن و أنَا مِن الضّالّین” یعنی آن وقت که مرتکب آن قتل شدم گمراه بودم.( سوره شعراء آیه ۲۰)
البته قائلین به عصمت انبیاء، حتی پیش از نبوت، این آیات را هم، تاویل می برند.
۵- بحث ها و سؤالات زیادی و احیانا انحرافی:
مدتی بعد از وفات حضرت پیغمبر(ص) روحیه تعبد و ایمان در بین مسلمین تدریجا رو به تنزل گذاشت. و در اثر ورود بعضی سؤالات و شبهات به فرهنگ مسلمین از مقوله کلام و فلسفه و روایاتی از سایر ادیان، به خصوص اسرائیلیات، ذوق و ذائقه فطری مسلمین که به واسطه آن عطر و روح اسلام در دل شان رخنه کرده بود تدریجا ضعیف و متزلزل شد و گرایش به اندوختن منقولاتی به عنوان علم دین در بین مسلمین بازار پیدا کرد و شرائطی برای ظهور مذاهب و فرق متعدد به وجود آمد، و در بین پیروان هر مذهب،صنفی به عنوان روحانی و مروج مذهبی با هویتی مقدس، و در عین حال با رقابت و حسادت بی نظیری در بین خود، پا به عرصه وجود گذاشت؛ سؤالات گوناگون و فراوانی پیرامون داستان حضرت آدم و امثال آن سر برآورد و بر سر زبان ها افتاد که گویا ایمان و اعتقاد ساده مؤمنین را هدف گرفته بود. از قبیل اینکه چگونه سجده بر آدم واجب شد با اینکه سجده اختصاص به خدا دارد؟ یا اینکه سجده برای خدا بود و آدم مانند کعبه،به عنوان قبله، در نظر گرفته شده بود؟ شیطان از ملائکه بود یا از جن؟ بهشتی که آدم در آن بود و از آن اخراج شد در زمین بود یا در آسمان؟ درخت ممنوعه چه درختی بود گندم یاچیز دیگر؟ منظور از آدم در این آیات نوع بشر است یا شخصی معین به عنوان ابو البشر؟ آدم پیغمبر بوده یا نه؟ و حوا چگونه آفریده شده؟ و اولاد آدم که خواهر و برادر بودند چگونه ازدواج کردند؟و شبیه این سؤالات که صرف نظر از اینکه راهی برای رسیدن به پاسخ قاطعی برای آنها، جز حدس و گمان وجود نداشت ، راه را برای ورود روایات اسرائیلی و شبهات فلسفی و کلامی به فرهنگ مسلمین باز کرد.
نظر به اینکه طرح این گونه سؤالات و بحث در باره آنها که نمایانگر توسعه معلومات نویسنده به حساب می آید، هیچ گونه نقشی در تبیین اهداف مورد نظر این آیات و مصبّ آنها که تذکر و پند گرفتن و تقویت ایمان باشد، ندارد. بلکه باعث اشتغال وقت و ذهن به مسائل انحرافی و موجب تشویش اذهان می شود، از طرح این گونه سؤالات در این مبحث صرف نظر شد.
۶- راه صحیح در تفسیر و بهره برداری ازآیات این داستان:
راه صحیح همان راه سلف صالح یعنی حضرت پیغمبر(ص) و مسلمین صدر اسلام است. و آن این است که پیش از خوض در این مسائل غیر ضروری و عمدتا انحرافی، به روی موضوع و اهداف مورد نظر این آیات و پیام های مهمی که در جهت تقویت ایمان و اصلاح جامعه بشری دارند تمرکز کنیم. و از ورود به جاده های خاکی و انحرافی و لغزنده که زمینه توسعه شبهات را فراهم می سازد و راه را برای ورود افکار شیطانی باز می کند، بر حذر باشیم.
پیام ها و نکته های این آیات:
یک- اشاره به استعداد و قابلیت انسان:
دستور به ملائکه که برای آدم سجده کنند، و تعلیم اسماء به او، و عجز ملائکه از بیان آن اسماء،اشاره به این دارد که انسان دارای استعداد و قابلیتی است که اگر قدر آن را بداند و آن را ضایع نکند می تواند به عنوان جانشین خدا بر قوای طبیعت تسلط یابد و در آنها تصرف نماید و در استخدام خود در آورد و از نعمت های الهی بهره مند شود و در جهت مصالح و سعادت نوع خود بکوشد.
انسانی که چنین استعدادی دارد شایسته نیست که خود را در برابر غیر خدا خوار و ذلیل نماید و در برابر او سر تعظیم فرو آورد و به بت پرستی و ستاره و آفتاب پرستی بپردازد. این استعداد در نهاد همه انسان ها وجود دارد و لذا هیچ انسانی حق ندارد استعداد و لیاقت انسان دیگر را نادیده بگیرد و به او به دیده تحقیر به بنگرد.
دو- خطرافتخار به نژاد و تبار:
شیطان منکر وجود خدا نبود بلکه آن قدر به خدا نزدیک بود که خدا او را در ردیف فرشتگان قرار داد و مستقیما با او گفتگو کرد و در نهایت تقاضای او برای مهلت تا روز قیامت را قبول کرد، ولی همین شیطان وقتی با تکیه بر تبار و نژاد خود بر آدم خاکی تکبر ورزید و برای او سجده نکرد، برای همیشه مطرود و ملعون شد. بنا براین پیام اصلی این داستان هشدار از عواقب نژاد پرستی است که عامل هلاکت ابدی شیطان شده.
بر اساس این دستور الهی هر نوع برتری طلبی و فخر فروشی بر اساس نژاد و قوم و نسب و هرگونه استثمار انسان محکوم و مردود است.
آن طور که از لحن بعضی آیات قرآن در باره داستان های پیغمبران استفاده می شود آنها، در عرض مبارزه با بت پرستی با تبعیض نژادی نیز مبارزه می کرده اند بلکه ارتباط بین این دو امر به گونه ای بوده که گویا لازم و ملزوم یکدیگر بوده اند. تکرار اینکه مخالفان پیغمبران مستکبرین بوده اند که در قرآن کریم به طور مکرر به صورت جمله” و قال الذین استکبرو من قومه”آمده، نیز از همین باب است.
سه – تاکید بر هشیاری و تسلط بر نفس:
آدم و حوا به دلیل عدم هشیاری در برابر دسیسه دشمن و عدم تسلط بر هوای نفس فریب شیطان خوردند و قسم او را باور کردند و در دام او افتادند. بنا بر این پیام دیگر این آیات این است که انسان هیچ وقت نباید از وسوسه های نفس أماره به سوء غفلت کند و در برابر دشمن مکار احساس امنیت کند و به راحت طلبی و تن پروری بپردازد.
چهار- نقش توبه در سعادت انسان:
شیطان و آدم هر دو اقدام به مخالفت با دستور خدا کردند. شیطان برای آدم سجده نکرد و آدم میوه آن درخت تحریم شده را خورد. فرق بین این دو این بود که شیطان برخطای خود اصرار ورزید و توبه نکرد و لذا برای همیشه راه سعادت به روی او بسته شد. اما آدم از خطای خود پشیمان شد و توبه کرد. خدا هم توبه او را قبول کرد و راه رسیدن به کمال و سعادت را برای او باز گذاشت.
بعضی از فرق ضاله، که این داستان را یک واقعه تاریخی دانسته و به استناد به بعضی منقولات گفته اند شیطان چهار هزار سال عبادت خدا کرده بوده، در صدد دفاع از شیطان برآمده و می گویند خداوند عالم به حضرت شیطان ظلم کرده که با این همه سابقه عبادت، به خاطر یک گناه برای همیشه او را طرد کرده.
ولی اینها توجه نکرده اند که دلیل طرد شیطان این بود که او بر تمرّد خود اصرار ورزید و در صدد توبه و عذر خواهی برنیامد. ولی آدم از کرده خود پشیمان شد و توبه کرد و خدا هم توبه او را پذیرفت.
بنا بر این پیام دیگر این آیات به انسان این است که اولا نباید مرتکب گناه شود و ثانیا در صورت بروز خطا نباید بر آن اصرار ورزد و در صدد توجیه آن برآید و ثالثا نباید در اثر بروز خطا و تکرار آن مایوس شود چون راه توبه همیشه به روی او باز است و هیچ وقت به روی او بسته نمی شود. بنا بر این انسان باید همیشه در صدد جبران خطاهای خود باشد و استغفار را در همه اوقات مد نظر قرار دهد.
داستان حضرت آدم، بخش چهارم:
مجموعه مطالبی با عنوان «اقتضائات بشری پیامبران از دیدگاه قرآن» اثر قرآن پژوه معاصر و مترجم نهج البلاغه حضرت آیت الله ابراهیم منهاج دشتی از اعضای مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم به تدریج در سایت مجمع منتشر می شود. این مجموعه مطالب با استناد به آیات قرآن و با هدف نفی غلو و تصور مقامات و حالات فوق بشری نسبت به پیامبران ارائه می شود و طبق گفته نویسنده فوایدی بر آن متصور است، از جمله: ۱- اخلاص در توحید و افزایش توجه به خدا و کاهش توجه به غیر او و عدم اغراق در تعظیم پیامبران و اولیا به گونه ای که حاجبی بین انسان و درک عظمت خدا باشند و ۲- تقویت احساس مسئولیت انسان در تعیین سرنوشت خویش و جامعه و جلوگیری از رفع تکلیف از خود به بهانۀ توسّل و واگذاری امور به ظهور یک دست غیبی است که در طول تاریخ کم وبیش وجود داشته و در روحیه ما اثر منفی گذاشته و ظاهرا در کاهش قدرت خلاقیت و ابتکار ما تأثیر منفی داشته است. در قسمت ششم با استناد به آیات قرآن به بررسی ادامه داستان حضرت آدم پرداخته میشود.
ادامه توضیحات:
۴- نهی آدم از خوردن آن درخت نهی مولوی بود یا ارشادی؟ و در نتیجه خطای آدم گناه بود یا ترک اولی؟
هر امر ونهی که از مولی یعنی فرمانروا صادر شود اگر صورت إلزامی داشته باشد مولوی محسوب می شود. بر همین اساس است که امر ها و نهی هائی که در باره احکام شرعی وارد شده،اگر نهی باشد مفاد آن حرام تلقی می شود و اگر امر باشد مفاد آن واجب تلقی می شود. همه محرمات و واجبات به امر و نهی مولوی، حرام یا واجب شده اند.ولی اگر امر و نهی مولی و فرمانروا صورت الزامی نداشته باشد بلکه جنبه نصیحت و ارشاد داشته باشد ارشادی محسوب می شود.
به عبارت دیگر، مولی به معنی فرمانروا، وقتی از باب اینکه فرمانروا است به زیر دست خود دستور دهد، دستور او مولوی و الزام آور است و وقتی از باب اینکه مرشد و راهنما است به زیر دست خود مطلبی توصیه کند، این خواسته او الزام آور نیست بلکه صرفا برای راهنمائی و ارشاد است.مخالفت با دستور مولوی خدا گناه و عصیان محسوب می شود ولی مخالفت با دستور ارشادی او گناه محسوب نمی شود و اصطلاحا به آن ترک اولی می گویند.
اوامر و نواهی در صورتی که از فرمانروا صادر شود به خودی خود و با صرف نظر از قرائن، بر حسب قول معروف ظهور در الزام یعنی وجوب یا حرمت دارند.ولی در موارد بسیاری به دلائل مختلفی از جمله کثرت اوامر و نواهی ارشادی این ظهور کمرنگ شده و قرائن و شواهد قاطعی بر اظهریت یکی از این دو معنی پیدا نمی شود، و لذا در ادله شرعیه موارد متشابه و مردد بین مولوی و ارشادی و در نتیجه موارد مردد بین وجوب و استحباب و حرمت و کراهت فراوان است.
اما نهی در این داستان، آنچه از ظاهر جمله “وَلا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَهَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ در آیه ،۱۹ و جمله “وَ ناداهُما رَبُّهُما أَلَمْ أَنْهَکُما عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَهِ” در آیه ۲۲، و جمله “قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ” در آیه ۲۳، از سوره اعراف، و همین طور جمله ” وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى“در آیه ۱۲۱سوره طه،و قرائن دیگری در سایر آیات این داستان،به دست می آید، این است که این آیات ظهور در این دارند که نهی از خوردن آن درخت، مولوی و إلزامی بوده و مخالفت آدم عصیان و گناه بوده است.
چون این آیات دلالت بر این دارند که خدا آدم را از خوردن آن درخت نهی کرده بوده ولی او تحت تاثیر فریب شیطان قرار گرفته و از آن درخت خورده است. ولی بعد پشیمان شده و استغفار کرده، خدا هم توبه او را پذیرفته و گناه او را بخشیده. ولی او را از بهشت اخراج کرده و به زمین فرستاده است.
کسانی که آدم را در این آیات اشاره به فرد معین گرفته و مضافا بر این، او را پیغمبر دانسته اند و عصمت پیش از زمان نبوت را هم، شرط نبوت می دانند، با این اشکال مواجه شده اند که عصمت حضرت آدم(ع) چگونه با آیاتی که به صورت ظاهر دلالت بر عصیان آدم دارند سازگار است؟ اینها جهت دفع این اشکال، معنی ظاهر این آیات را تاویل برده و ادعا کرده اند که نهی خدا در اینجا ارشادی بوده نه مولوی و بر اساس این تاویل، گفته اند خطای آدم در خوردن از آن درخت نیز ترک اولی بوده نه معصیت، و لذا با عصمت او منافاتی ندارد.
معلوم است که این تاویل بر خلاف معنی ظاهر آیات است و تاویل بر خلاف معنی ظاهر هم در صورتی صحیح است که دلیلی قاطعی وجود داشته باشد که مولی معنی خلاف ظاهر را اراده کرده است، اینها می گویند دلیل ما بر این تاویل این است که به دلیل قطعی ثابت شده که پیغمبران معصوم اند و گناه نمی کنند حتی پیش از نبوت.بنا براین ممکن نیست که منظور خدا از این نهی، تحریم و معنوی مولوی آن باشد.
ولی آنچه در قرآن کریم در این باره آمده این است که پیغمبران در باره وحی و آنچه بر آنها نازل می شود و آنچه باید به مردم ابلاغ نمایند مخالف دستور خدا عمل نمی کنند و القائات شیطان نمی تواند آنها را منحرف نماید. و اما اینکه در طول عمر،حتی پیش از نبوت، مرتکب هیچ خلافی نمی شوند آیه صریح الدلاله ای دیده نمی شود. بلکه آنچه در داستان حضرت موسی(ع) آمده بر خلاف این است.چون او وقتی آن مرد قبطی را کشت، گفت “هذا من عمل الشیطان… ربِّ إنّی ظلمتُ نفسی فاغفِر لی فَغَفَرَ لَهُ” (آیه ۱۵ و ۱۶ سوره قصص)و وقتی فرعون آن قتل را به رخ او کشید در جواب گفت” فعَلتُها إذَن و أنَا مِن الضّالّین” یعنی آن وقت که مرتکب آن قتل شدم گمراه بودم.( سوره شعراء آیه ۲۰)
البته قائلین به عصمت انبیاء، حتی پیش از نبوت، این آیات را هم، تاویل می برند.
۵- بحث ها و سؤالات زیادی و احیانا انحرافی:
مدتی بعد از وفات حضرت پیغمبر(ص) روحیه تعبد و ایمان در بین مسلمین تدریجا رو به تنزل گذاشت. و در اثر ورود بعضی سؤالات و شبهات به فرهنگ مسلمین از مقوله کلام و فلسفه و روایاتی از سایر ادیان، به خصوص اسرائیلیات، ذوق و ذائقه فطری مسلمین که به واسطه آن عطر و روح اسلام در دل شان رخنه کرده بود تدریجا ضعیف و متزلزل شد و گرایش به اندوختن منقولاتی به عنوان علم دین در بین مسلمین بازار پیدا کرد و شرائطی برای ظهور مذاهب و فرق متعدد به وجود آمد، و در بین پیروان هر مذهب،صنفی به عنوان روحانی و مروج مذهبی با هویتی مقدس، و در عین حال با رقابت و حسادت بی نظیری در بین خود، پا به عرصه وجود گذاشت؛ سؤالات گوناگون و فراوانی پیرامون داستان حضرت آدم و امثال آن سر برآورد و بر سر زبان ها افتاد که گویا ایمان و اعتقاد ساده مؤمنین را هدف گرفته بود. از قبیل اینکه چگونه سجده بر آدم واجب شد با اینکه سجده اختصاص به خدا دارد؟ یا اینکه سجده برای خدا بود و آدم مانند کعبه،به عنوان قبله، در نظر گرفته شده بود؟ شیطان از ملائکه بود یا از جن؟ بهشتی که آدم در آن بود و از آن اخراج شد در زمین بود یا در آسمان؟ درخت ممنوعه چه درختی بود گندم یاچیز دیگر؟ منظور از آدم در این آیات نوع بشر است یا شخصی معین به عنوان ابو البشر؟ آدم پیغمبر بوده یا نه؟ و حوا چگونه آفریده شده؟ و اولاد آدم که خواهر و برادر بودند چگونه ازدواج کردند؟و شبیه این سؤالات که صرف نظر از اینکه راهی برای رسیدن به پاسخ قاطعی برای آنها، جز حدس و گمان وجود نداشت ، راه را برای ورود روایات اسرائیلی و شبهات فلسفی و کلامی به فرهنگ مسلمین باز کرد.
نظر به اینکه طرح این گونه سؤالات و بحث در باره آنها که نمایانگر توسعه معلومات نویسنده به حساب می آید، هیچ گونه نقشی در تبیین اهداف مورد نظر این آیات و مصبّ آنها که تذکر و پند گرفتن و تقویت ایمان باشد، ندارد. بلکه باعث اشتغال وقت و ذهن به مسائل انحرافی و موجب تشویش اذهان می شود، از طرح این گونه سؤالات در این مبحث صرف نظر شد.
۶- راه صحیح در تفسیر و بهره برداری ازآیات این داستان:
راه صحیح همان راه سلف صالح یعنی حضرت پیغمبر(ص) و مسلمین صدر اسلام است. و آن این است که پیش از خوض در این مسائل غیر ضروری و عمدتا انحرافی، به روی موضوع و اهداف مورد نظر این آیات و پیام های مهمی که در جهت تقویت ایمان و اصلاح جامعه بشری دارند تمرکز کنیم. و از ورود به جاده های خاکی و انحرافی و لغزنده که زمینه توسعه شبهات را فراهم می سازد و راه را برای ورود افکار شیطانی باز می کند، بر حذر باشیم.
پیام ها و نکته های این آیات:
یک- اشاره به استعداد و قابلیت انسان:
دستور به ملائکه که برای آدم سجده کنند، و تعلیم اسماء به او، و عجز ملائکه از بیان آن اسماء،اشاره به این دارد که انسان دارای استعداد و قابلیتی است که اگر قدر آن را بداند و آن را ضایع نکند می تواند به عنوان جانشین خدا بر قوای طبیعت تسلط یابد و در آنها تصرف نماید و در استخدام خود در آورد و از نعمت های الهی بهره مند شود و در جهت مصالح و سعادت نوع خود بکوشد.
انسانی که چنین استعدادی دارد شایسته نیست که خود را در برابر غیر خدا خوار و ذلیل نماید و در برابر او سر تعظیم فرو آورد و به بت پرستی و ستاره و آفتاب پرستی بپردازد. این استعداد در نهاد همه انسان ها وجود دارد و لذا هیچ انسانی حق ندارد استعداد و لیاقت انسان دیگر را نادیده بگیرد و به او به دیده تحقیر به بنگرد.
دو- خطرافتخار به نژاد و تبار:
شیطان منکر وجود خدا نبود بلکه آن قدر به خدا نزدیک بود که خدا او را در ردیف فرشتگان قرار داد و مستقیما با او گفتگو کرد و در نهایت تقاضای او برای مهلت تا روز قیامت را قبول کرد، ولی همین شیطان وقتی با تکیه بر تبار و نژاد خود بر آدم خاکی تکبر ورزید و برای او سجده نکرد، برای همیشه مطرود و ملعون شد. بنا براین پیام اصلی این داستان هشدار از عواقب نژاد پرستی است که عامل هلاکت ابدی شیطان شده.
بر اساس این دستور الهی هر نوع برتری طلبی و فخر فروشی بر اساس نژاد و قوم و نسب و هرگونه استثمار انسان محکوم و مردود است.
آن طور که از لحن بعضی آیات قرآن در باره داستان های پیغمبران استفاده می شود آنها، در عرض مبارزه با بت پرستی با تبعیض نژادی نیز مبارزه می کرده اند بلکه ارتباط بین این دو امر به گونه ای بوده که گویا لازم و ملزوم یکدیگر بوده اند. تکرار اینکه مخالفان پیغمبران مستکبرین بوده اند که در قرآن کریم به طور مکرر به صورت جمله” و قال الذین استکبرو من قومه”آمده، نیز از همین باب است.
سه – تاکید بر هشیاری و تسلط بر نفس:
آدم و حوا به دلیل عدم هشیاری در برابر دسیسه دشمن و عدم تسلط بر هوای نفس فریب شیطان خوردند و قسم او را باور کردند و در دام او افتادند. بنا بر این پیام دیگر این آیات این است که انسان هیچ وقت نباید از وسوسه های نفس أماره به سوء غفلت کند و در برابر دشمن مکار احساس امنیت کند و به راحت طلبی و تن پروری بپردازد.
چهار- نقش توبه در سعادت انسان:
شیطان و آدم هر دو اقدام به مخالفت با دستور خدا کردند. شیطان برای آدم سجده نکرد و آدم میوه آن درخت تحریم شده را خورد. فرق بین این دو این بود که شیطان برخطای خود اصرار ورزید و توبه نکرد و لذا برای همیشه راه سعادت به روی او بسته شد. اما آدم از خطای خود پشیمان شد و توبه کرد. خدا هم توبه او را قبول کرد و راه رسیدن به کمال و سعادت را برای او باز گذاشت.
بعضی از فرق ضاله، که این داستان را یک واقعه تاریخی دانسته و به استناد به بعضی منقولات گفته اند شیطان چهار هزار سال عبادت خدا کرده بوده، در صدد دفاع از شیطان برآمده و می گویند خداوند عالم به حضرت شیطان ظلم کرده که با این همه سابقه عبادت، به خاطر یک گناه برای همیشه او را طرد کرده.
ولی اینها توجه نکرده اند که دلیل طرد شیطان این بود که او بر تمرّد خود اصرار ورزید و در صدد توبه و عذر خواهی برنیامد. ولی آدم از کرده خود پشیمان شد و توبه کرد و خدا هم توبه او را پذیرفت.
بنا بر این پیام دیگر این آیات به انسان این است که اولا نباید مرتکب گناه شود و ثانیا در صورت بروز خطا نباید بر آن اصرار ورزد و در صدد توجیه آن برآید و ثالثا نباید در اثر بروز خطا و تکرار آن مایوس شود چون راه توبه همیشه به روی او باز است و هیچ وقت به روی او بسته نمی شود. بنا بر این انسان باید همیشه در صدد جبران خطاهای خود باشد و استغفار را در همه اوقات مد نظر قرار دهد.