ابراهیم منهاج دشتی
خلاصه قسمت اول: مجموعه مطالب با استناد به آیات قرآن و با هدف نفی غلو و تصور مقامات و حالات فوق بشری نسبت به پیامبران ارائه می شود و طبق گفته نویسنده فوایدی بر آن متصور است، از جمله: ۱- اخلاص در توحید و افزایش توجه به خدا و کاهش توجه به غیر او و عدم اغراق در تعظیم پیامبران و اولیا به گونه ای که حاجبی بین انسان و درک عظمت خدا باشند و ۲- تقویت احساس مسئولیت انسان در تعیین سرنوشت خویش و جامعه و جلوگیری از رفع تکلیف از خود به بهانۀ توسّل و واگذاری امور به ظهور یک دست غیبی است که در طول تاریخ کم وبیش وجود داشته و در روحیه ما اثر منفی گذاشته و ظاهرا در کاهش قدرت خلاقیت و ابتکار ما تأثیر منفی داشته است.
قسمت دوم:
مطلب پنجم - شرایط تحقیق: در اینجا به طور مختصر به سه شرط اساسی تحقیق اشاره می شود:
شرط اول این است که موضوع مورد تحقیق در حدّ فهم و قابل دسترسی باشد. انسان هم خود آگاه است و هم می خواهد به جهان آگاهی داشته باشد. طبیعتا کنجکاو است، به آنچه می بیند و می شنود می اندیشد که آن را بشناسد. آرزو دارد اسرار خلقت و آسمان و زمین را به دست آورد. در این راستا سؤالات بی شماری به ذهنش خطور می کند که بیشتر آنها بی جواب می ماند. و برای بسیار اندکی از سؤالات هم جوابهایی با کم و بیش صحیح یا در مسیر صحیح پیدا کرده است. مصیبت بار تر از هر جهلی این است که در برابر اکثر این سؤالات خود را با جوابهای غلط ارضا نموده و ذهن سؤال انگیز خود را منحرف و کور نموده و از فعالیت باز داشته و در جهل مرکب فرو رفته است.
یکی از چیزهایی که در طول تاریخ انسان را بی قرار ساخته همین سؤالاتِ بی جواب است. این بی قراری او را به سوی خیالات و اوهام کشانده و برای ارضاء حسّ کنجکاوی خود به خیالپردازی و علم بافی واداشته. در همین راستا هر قوم و ملت در طول تاریخ خود باتلاق عظیمی از اوهام برای خود پدید آورده که فرهنگ و ادبیات یا دین آن محسوب می شود. همین علوم اندکی که امروز در دست داریم از گوشه و کنار همین باتلاق ها روییده و در طول تاریخ با حرکت بسیار کُندی تدریجاً به رشد خود ادامه داده و تا حدودی پالایش شده است.
بسیاری از ادیان و مذاهب در پرتو همین اوهام به وجود آمده و ادیانِ واقعی هم تحت تأثیر همین اوهام مورد تحریف و تغییر قرار گرفته اند. هدفِ عمده انبیای الهی هم در جهت پالایش ادیان از همین اوهام بوده. هدفی که هنوز هم به طور قابل توجّهی تحقق نیافته. یکی از دلائل عُمده این همه دست و پا زدنها و افتادن و برخاستن ها، در بین همین فرهنگهای مملو از اوهام و خرافات، این است که انسان همیشه در پی این بوده که چیزی بفهمد که نمی توانسته بفهمد یا برای فهم آنها راهی نا متناسب در پیش گرفته و گُمشده خود را پیدا نکرده یا عوضی گرفته است.
بسیاری از سؤالاتی که در ارتباط با مسائل دینی در طول تاریخ باعثِ دغدغه ذهن انسان شده و پاسخهای غلطی برای آن در نظر گرفته شده و در کتبِ گذشتگان ثبت شده، و احیاناً موجب افتخار شده، در واقع فهم حقیقت آنها خارج از محدوده درک و فهم انسان بوده است. حتی بسیاری از داستانهایی که به طور اجمال و اشاره در قرآن کریم در جهتِ وعظ و تذکر و احیای توحید و بیدار کردن فرورفتگان در عقایدِ بت پرستی به طور اشاره بیان شده، درک واقعیت و جزئیات و تفصیلات آنها خارج از میزان درک و فهم انسان است. از قبیل مطالبی پیرامون نحوه خلقت آسمان و زمین و گیاهان و حیوانات و انسان و نحوه حرکت سیارات و کواکب. بسیاری از توضیحاتی که در این زمینه ها در تفاسیر و روایات وارد شده در صورت صحّت در حکم تمثیل و برای تقریب به ذهن و اقناع و کاستن تقلاهای بیهوده و انحرافی است که هرچه بیشتر باعث غلتیدن در قعر اوهام شده.
معروف ترین کسی که به بسط و توسعه این گونه مسائل پرداخته فخر رازی است که در تفسیر خود، معروف به تفسیر کبیر و مفاتیح الغیب به طور مفصّل به طرح این گونه سؤالات و پاسخ های آنها پرداخته. با اینکه ظاهراً می دانسته برای بسیاری از این سؤالات پاسخ قانع کننده ای وجود ندارد و لذا بعد از مناقشه در بسیاری از پاسخ ها، نوشته: (والله العالم)
به همین مناسبت است که بعضی او را ملقّب به امام المشککین نموده اند. و دیگری گفته:
فخر رازی نیست جز مردی شکوک // گر تو مردی با نصیر الدین بکوک.
و دیگری در مقام تمجید از او گفته:
فخر رازی علم را لَیتی کند // پیش مُرغان ریزد و تی تی کند.
سؤالاتی در باره خدا، در باره ذاتِ او، صفاتِ ذاتی او، امکانِ رؤیتِ او در دنیا یا آخِرت. سؤالاتی در باره خصوصیاتِ ملائکه، کیفیت بهشت و جهنّم، نحوه خلقت زمین و آسمان و آدم و حوّا و نحوه ازدواج فرزندانِ آنها که برادر و خواهر بوده اند، نحوه خروجِ آنها از بهشت و خصوصیات بهشتی که در آن بوده و از آن اخراج شده اند، و درختی که نباید به آن نزدیک می شدند،و نحوه خلقت شیطان و حقیقت و سرنوشت او، و اینکه چگونه آدم را فریب داد.
سؤالاتی در باره کیفیت وحی و نزول قرآن و حدودِ علم پیامبران و امامان و اینکه علم به غیب دارند یا ندارند، عصمت دارند یا ندارند؟ فلان خطا با عصمت منافات دارد یا ندارد؟ قدرت تصرّف و تغییر در روند امور طبیعی دارند یا ندارند، و بر فرض که داشته باشند منشأ این قدرت چیست؟
و بسیاری از مطالبِ مربوط به قیامت و احیاء مردگان و عالَم برزخ و نحوه محاکمه مردم در آنجا و نحوه شهادت دادنِ اعضای بدن انسان بر علیه او و مسائل مربوط به شفاعت و هزاران مسئله دیگر حتّی مسئله جبر و اختیار در اعمالِ خودمان که نمی توانیم به کُنه آن برسیم. همان طور که در حکمت 287 نهج البلاغه آمده،که امام علی(ع) در جواب کسی که در باره تقدیر یعنی سرنوشت از او سؤال کرد فرمود: "طَرِيقٌ مُظْلِمٌ فَلَا تَسْلُكُوهُ وَ بَحْرٌ عَمِيقٌ فَلَا تَلِجُوهُ وَ سِرُّ اللَّهِ فَلَا تَتَكَلَّفُوهُ" راهی است تاریک به آن سو نروید. دریایی است عمیق داخل آن نشوید. سِرّی است از اسرار خدا برای کشفِ آن خود را به تکلف نیندازید.
قرآن کریم در آیه 85 سوره إسراء می فرماید: " وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلاً "ای محمّد! از تو می پرسند که روح چیست؟ بگو روح چیزی است تحتِ امر خدا. و شما بهره ای از علم نبرده اید مگر اندکی. یعنی حدّ فهم خود را بسنجید و در باره چیزی که نمی توانید بفهمید سؤال نکنید. در آیه 188 سوره اعراف می فرماید: "قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسي نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاَّ ما شاءَ اللهُ وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ ما مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذيرٌ وَ بَشيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ "ای محمّد! به مردم بگو: من قدرتی بر سود و زیان خود ندارم مگر آنچه خدا بخواهد. اگر من از غیب خبر داشتم می توانستم خیراتِ بیشتری به دست آورم و می توانستم از زیانهایی که به من می رسد جلو گیری کنم. ولی من فقط یک هشدارگر و مژده رسانم به کسانی که به من ایمان بیارند.
و در همین رابطه یعنی جستجو برای فهم مسائلی که خارج از حیطه درک انسان است، در خطبه 91 نهج البلاغه آمده که امام علی (ع) خطاب به کسی که به او گفته بود: خدا را طوری برای ما توصیف کن که گویا او را به طور آشکار می بینیم، که برمعرفت و محبت ما به او افزوده شود، بعد از بیان مطالبی در باره صفات خدا به او گفت: «وَ اعْلَمْ أَنَّ الرَّاسِخِينَ فِي الْعِلْمِ هُمُ الَّذِينَ أَغْنَاهُمْ عَنِ اقْتِحَامِ السُّدَدِ الْمَضْرُوبَةِ دُونَ الْغُيُوبِ، ألْإِقْرَارُ بِجُمْلَةِ مَا جَهِلُوا تَفْسِيرَهُ مِنَ الْغَيْبِ الْمَحْجُوبِ. فَمَدَحَ اللهُ تَعَالَى اعْتِرَافَهُمْ بِالْعَجْزِ عَنْ تَنَاوُلِ مَا لَمْ يُحِيطُوا بِهِ، عِلْماً. وَ سَمَّى تَرْكَهُمُ التَّعَمُّقَ فِيمَا لَمْ يُكَلِّفْهُمُ الْبَحْثَ عَنْ كُنْهِهِ، رُسُوخاً. فَاقتَصِر علی ذلک»؛ بدان که، کسانی راسخ و متعمّق در علم محسوب می شوند که به ایمان اجمالی به علومی که تفسیر غیبی آنها را نمی دانند اکتفا می نمایند ، و نیازی نمی بینند که خود را به سدهایی دراندازند که بین آنها و تفسیر آن علوم حایل شده. خدا هم همین اعترافِ آنها به ناتوانی از فهم تفسیر آن علوم را، علم نامیده و خودداری آنها از تعمّق در چیزهایی که مکلّف به تعمّق در آنها نشده اند را رُسوخ در علم نامیده است. پس تو هم به همین مقدار از علم اکتفا کن و از حدود فهم خود تجاوز نکن.
شرط دوم تحقیق این است که انگیزه آن برخاسته از احساس نیاز به فهم و درکِ مطلب باشد نه چیز دیگر. در غیر این صورت به نتیجه مطلوبی نخواهد رسید بلکه این خطر وجود دارد که زمینه و شرایط کُفر و بی ایمانی را فراهم آورد. در همین رابطه امام علی(ع) در حکمت 31 نهج البلاغه به تعریف ایمان و کفر و حالت بین این دو، یعنی حالت شک و تردید پرداخته، و بعد از تعریف ایمان،در مقام تعریف کفر و عوامل آن می فرماید: "وَ الْكُفْرُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ: عَلَى التَّعَمُّقِ وَ التَّنَازُعِ وَ الزَّيْغِ وَ الشِّقَاق َمَنْ تَعَمَّقَ لَمْ يُنِبْ إِلَى الْحَقِّ وَ مَنْ كَثُرَ نِزَاعُهُ بِالْجَهْلِ دَامَ عَمَاهُ عَنِ الْحَقِّ وَ مَنْ زَاغَ سَاءَتْ عِنْدَهُ الْحَسَنَةُ وَ حَسُنَتْ عِنْدَهُ السَّيِّئَةُ وَ سَكِرَ سُكْرَ الضَّلَالَةِ وَ مَنْ شَاقَّ وَعُرَتْ عَلَيْهِ طُرُقُهُ وَ أَعْضَلَ عَلَيْهِ أَمْرُهُ وَ ضَاقَ عَلَيْهِ مَخْرَجُهُ"
منشأ کفر چهار چیز است: ۱- التَّعَمُّقِ: تعمق و غوص در مسائل دور از ذهن که انسان را به اوهام و خیالات می کشاند و کسی که در اوهام فرو رود به حق باز نمی گردد. ۲- التَّنَازُعِ : تنازع و کشمکش در مسائل دینی چون کسی که در منازعات و مجادلات بر خاسته از جهل زیاده روی کند و به آنها عادت کند ذهن کور می شود.۳- الزَّيْغِ: تمایل به کج روی.چون کسی که از راه کج و با دید کج به مسائل بنگرد خوب را بد و بد را خوب می بیند و سرمست ضلالت می شود.۴- الشِّقَاقِ: بنا گذاشتن و خو گرفتن به عناد و لجاجت.چون کسی که عناد و لجاج در پیش بگیرد و آن را راه و روش خود قرار دهد راهش سنگلاخ و امورش پیچیده و راه نجاتش باریک می شود.
و در ادامه همین حکمت 31 به تعریف حالت شک و تردید یعنی حالت بین ایمان و کفر، پرداخته و می فرماید: "وَ الشَّكُّ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى التَّمَارِي وَ الْهَوْلِ وَ التَّرَدُّدِ وَ الِاسْتِسْلَامِ. فَمَنْ جَعَلَ الْمِرَاءَ دَيْدَناً لَمْ يُصْبِحْ لَيْلُهُ وَ مَنْ هَالَهُ مَا بَيْنَ يَدَيْهِ نَكَصَ عَلَى عَقِبَيْهِ وَ مَنْ تَرَدَّدَ فِي الرَّيْبِ وَطِئَتْهُ سَنَابِكُ الشَّيَاطِينِ وَ مَنِ اسْتَسْلَمَ لِهَلَكَةِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ هَلَكَ فِيهِمَا"
منشأ شک و تردید بین ایمان و کفر نیز چهار چیز است: 1ـ التَّمَارِي: مجادله، یعنی مناظره و جر و بحث برای پیروزی بر حریف نه برای رسیدن به حق. چون کسی که جدل و مناظره را روش خود قرار دهد در تاریکی می ماند و شبش به صبح نمی رسد و تحیرش برطرف نمی شود. ۲- الْهَوْلِ: دهشت و وحشت از خروج از وضعی که به آن عادت کرده. چون کسی که از پیشروی و اقدام وحشت داشته باشد روی پاشنه پا می چرخد و به عقب بر می گردد. یک قدم به جلو می رود و یک قدم به عقب برمی گردد. ۳- التَّرَدُّدِ: تردید و دو دلی. چون کسی که در پیشروی مردد بماند و از حرکت خودداری ورزد شیاطین او را لگد مال خواهند کرد. ۴- الِاسْتِسْلَامِ: یعنی بی ارادگی و خود را تسلیم حوادث نمودن. و واگذاری سرنوشت به دست امواج.چون کسی که خود را تسلیم امواج و کشش ها نماید هم در دنیا و هم در آخرت هلاک و ضایع خواهد شد.
شرط سوم تحقیق این است که نتیجه مترتبه بر آن اثباتاً یا نفیاً مفید فایده ای باشد، دنیوی، یا اُخروی، در عمل، یا در جهت ارتقاء فهم و توسعه فکری، فردی یا اجتماعی. تحقیق و مطالعه به خودی ارزشی ندارد بلکه ارزش آن بستگی دارد به ارزش نتیجه ای که مترتب بر آن می شود. بسیاری از موضوعاتی که مورد تحقیق قرار گرفته یا می گیرد و حائز نمره علمی شود هیچ نقشی در بهبودِ حالت فرد و جامعه ندارد. مسائلی از قبیل اینکه نحوه ازدواج اولاد آدم که برادر و خواهر بوده اند چگونه بوده؟ بهشتی که آدم و حوا در اثر خوردن از آن درخت ممنوعه از آن اخراج شده اند چه بهشتی بوده؟ چه حیواناتی در کشتی نوح بوده اند، و آن کشتی کجا بر زمین نشسته، روز تولد و وفات حضرت محمّد (ص) و امامان چه روزی بوده، قبر فلان پیغمبر و فلان امام در کجا است؟ و هزاران مسئله دیگر از این قبیل است که فایده ای بر تحقیق در آنها مترتب نمی شود. بنا بر این پیش از شروع به هر تحقیق باید فایده و نتیجه مترتبه بر آن مشخص شود. در غیر این صورت باعثِ اتلاف وقت است و در صورت منتشر کردن اگر باعث گمراهی کسی نشود حدّ اقلّ موجب اتلاف بودجه و وقتِ خود و دیگران است که آن را می خوانند.
در باره این مطلب امام علی(ع) در وصیّت خود به امام حسن(ع) که در نامه 31 نهج البلاغه آمده می فرماید: “و َاعْلَمْ أَنَّهُ لَا خَيْرَ فِي عِلْمٍ لَا يَنْفَعُ وَ لَا يُنْتَفَعُ بِعِلْمٍ لَا يَحِقُّ تَعَلُّمُهُ" ای پسرم! بدان که خیری مترتب نمی شود بر علمی که سودی به انسان نمی رساند و علمی که شایسته یاد گرفتن نباشد سودی ندارد.
خلاصه قسمت اول: مجموعه مطالب با استناد به آیات قرآن و با هدف نفی غلو و تصور مقامات و حالات فوق بشری نسبت به پیامبران ارائه می شود و طبق گفته نویسنده فوایدی بر آن متصور است، از جمله: ۱- اخلاص در توحید و افزایش توجه به خدا و کاهش توجه به غیر او و عدم اغراق در تعظیم پیامبران و اولیا به گونه ای که حاجبی بین انسان و درک عظمت خدا باشند و ۲- تقویت احساس مسئولیت انسان در تعیین سرنوشت خویش و جامعه و جلوگیری از رفع تکلیف از خود به بهانۀ توسّل و واگذاری امور به ظهور یک دست غیبی است که در طول تاریخ کم وبیش وجود داشته و در روحیه ما اثر منفی گذاشته و ظاهرا در کاهش قدرت خلاقیت و ابتکار ما تأثیر منفی داشته است.
قسمت دوم:
مطلب پنجم - شرایط تحقیق: در اینجا به طور مختصر به سه شرط اساسی تحقیق اشاره می شود:
شرط اول این است که موضوع مورد تحقیق در حدّ فهم و قابل دسترسی باشد. انسان هم خود آگاه است و هم می خواهد به جهان آگاهی داشته باشد. طبیعتا کنجکاو است، به آنچه می بیند و می شنود می اندیشد که آن را بشناسد. آرزو دارد اسرار خلقت و آسمان و زمین را به دست آورد. در این راستا سؤالات بی شماری به ذهنش خطور می کند که بیشتر آنها بی جواب می ماند. و برای بسیار اندکی از سؤالات هم جوابهایی با کم و بیش صحیح یا در مسیر صحیح پیدا کرده است. مصیبت بار تر از هر جهلی این است که در برابر اکثر این سؤالات خود را با جوابهای غلط ارضا نموده و ذهن سؤال انگیز خود را منحرف و کور نموده و از فعالیت باز داشته و در جهل مرکب فرو رفته است.
یکی از چیزهایی که در طول تاریخ انسان را بی قرار ساخته همین سؤالاتِ بی جواب است. این بی قراری او را به سوی خیالات و اوهام کشانده و برای ارضاء حسّ کنجکاوی خود به خیالپردازی و علم بافی واداشته. در همین راستا هر قوم و ملت در طول تاریخ خود باتلاق عظیمی از اوهام برای خود پدید آورده که فرهنگ و ادبیات یا دین آن محسوب می شود. همین علوم اندکی که امروز در دست داریم از گوشه و کنار همین باتلاق ها روییده و در طول تاریخ با حرکت بسیار کُندی تدریجاً به رشد خود ادامه داده و تا حدودی پالایش شده است.
بسیاری از ادیان و مذاهب در پرتو همین اوهام به وجود آمده و ادیانِ واقعی هم تحت تأثیر همین اوهام مورد تحریف و تغییر قرار گرفته اند. هدفِ عمده انبیای الهی هم در جهت پالایش ادیان از همین اوهام بوده. هدفی که هنوز هم به طور قابل توجّهی تحقق نیافته. یکی از دلائل عُمده این همه دست و پا زدنها و افتادن و برخاستن ها، در بین همین فرهنگهای مملو از اوهام و خرافات، این است که انسان همیشه در پی این بوده که چیزی بفهمد که نمی توانسته بفهمد یا برای فهم آنها راهی نا متناسب در پیش گرفته و گُمشده خود را پیدا نکرده یا عوضی گرفته است.
بسیاری از سؤالاتی که در ارتباط با مسائل دینی در طول تاریخ باعثِ دغدغه ذهن انسان شده و پاسخهای غلطی برای آن در نظر گرفته شده و در کتبِ گذشتگان ثبت شده، و احیاناً موجب افتخار شده، در واقع فهم حقیقت آنها خارج از محدوده درک و فهم انسان بوده است. حتی بسیاری از داستانهایی که به طور اجمال و اشاره در قرآن کریم در جهتِ وعظ و تذکر و احیای توحید و بیدار کردن فرورفتگان در عقایدِ بت پرستی به طور اشاره بیان شده، درک واقعیت و جزئیات و تفصیلات آنها خارج از میزان درک و فهم انسان است. از قبیل مطالبی پیرامون نحوه خلقت آسمان و زمین و گیاهان و حیوانات و انسان و نحوه حرکت سیارات و کواکب. بسیاری از توضیحاتی که در این زمینه ها در تفاسیر و روایات وارد شده در صورت صحّت در حکم تمثیل و برای تقریب به ذهن و اقناع و کاستن تقلاهای بیهوده و انحرافی است که هرچه بیشتر باعث غلتیدن در قعر اوهام شده.
معروف ترین کسی که به بسط و توسعه این گونه مسائل پرداخته فخر رازی است که در تفسیر خود، معروف به تفسیر کبیر و مفاتیح الغیب به طور مفصّل به طرح این گونه سؤالات و پاسخ های آنها پرداخته. با اینکه ظاهراً می دانسته برای بسیاری از این سؤالات پاسخ قانع کننده ای وجود ندارد و لذا بعد از مناقشه در بسیاری از پاسخ ها، نوشته: (والله العالم)
به همین مناسبت است که بعضی او را ملقّب به امام المشککین نموده اند. و دیگری گفته:
فخر رازی نیست جز مردی شکوک // گر تو مردی با نصیر الدین بکوک.
و دیگری در مقام تمجید از او گفته:
فخر رازی علم را لَیتی کند // پیش مُرغان ریزد و تی تی کند.
سؤالاتی در باره خدا، در باره ذاتِ او، صفاتِ ذاتی او، امکانِ رؤیتِ او در دنیا یا آخِرت. سؤالاتی در باره خصوصیاتِ ملائکه، کیفیت بهشت و جهنّم، نحوه خلقت زمین و آسمان و آدم و حوّا و نحوه ازدواج فرزندانِ آنها که برادر و خواهر بوده اند، نحوه خروجِ آنها از بهشت و خصوصیات بهشتی که در آن بوده و از آن اخراج شده اند، و درختی که نباید به آن نزدیک می شدند،و نحوه خلقت شیطان و حقیقت و سرنوشت او، و اینکه چگونه آدم را فریب داد.
سؤالاتی در باره کیفیت وحی و نزول قرآن و حدودِ علم پیامبران و امامان و اینکه علم به غیب دارند یا ندارند، عصمت دارند یا ندارند؟ فلان خطا با عصمت منافات دارد یا ندارد؟ قدرت تصرّف و تغییر در روند امور طبیعی دارند یا ندارند، و بر فرض که داشته باشند منشأ این قدرت چیست؟
و بسیاری از مطالبِ مربوط به قیامت و احیاء مردگان و عالَم برزخ و نحوه محاکمه مردم در آنجا و نحوه شهادت دادنِ اعضای بدن انسان بر علیه او و مسائل مربوط به شفاعت و هزاران مسئله دیگر حتّی مسئله جبر و اختیار در اعمالِ خودمان که نمی توانیم به کُنه آن برسیم. همان طور که در حکمت 287 نهج البلاغه آمده،که امام علی(ع) در جواب کسی که در باره تقدیر یعنی سرنوشت از او سؤال کرد فرمود: "طَرِيقٌ مُظْلِمٌ فَلَا تَسْلُكُوهُ وَ بَحْرٌ عَمِيقٌ فَلَا تَلِجُوهُ وَ سِرُّ اللَّهِ فَلَا تَتَكَلَّفُوهُ" راهی است تاریک به آن سو نروید. دریایی است عمیق داخل آن نشوید. سِرّی است از اسرار خدا برای کشفِ آن خود را به تکلف نیندازید.
قرآن کریم در آیه 85 سوره إسراء می فرماید: " وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلاً "ای محمّد! از تو می پرسند که روح چیست؟ بگو روح چیزی است تحتِ امر خدا. و شما بهره ای از علم نبرده اید مگر اندکی. یعنی حدّ فهم خود را بسنجید و در باره چیزی که نمی توانید بفهمید سؤال نکنید. در آیه 188 سوره اعراف می فرماید: "قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسي نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاَّ ما شاءَ اللهُ وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ ما مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذيرٌ وَ بَشيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ "ای محمّد! به مردم بگو: من قدرتی بر سود و زیان خود ندارم مگر آنچه خدا بخواهد. اگر من از غیب خبر داشتم می توانستم خیراتِ بیشتری به دست آورم و می توانستم از زیانهایی که به من می رسد جلو گیری کنم. ولی من فقط یک هشدارگر و مژده رسانم به کسانی که به من ایمان بیارند.
و در همین رابطه یعنی جستجو برای فهم مسائلی که خارج از حیطه درک انسان است، در خطبه 91 نهج البلاغه آمده که امام علی (ع) خطاب به کسی که به او گفته بود: خدا را طوری برای ما توصیف کن که گویا او را به طور آشکار می بینیم، که برمعرفت و محبت ما به او افزوده شود، بعد از بیان مطالبی در باره صفات خدا به او گفت: «وَ اعْلَمْ أَنَّ الرَّاسِخِينَ فِي الْعِلْمِ هُمُ الَّذِينَ أَغْنَاهُمْ عَنِ اقْتِحَامِ السُّدَدِ الْمَضْرُوبَةِ دُونَ الْغُيُوبِ، ألْإِقْرَارُ بِجُمْلَةِ مَا جَهِلُوا تَفْسِيرَهُ مِنَ الْغَيْبِ الْمَحْجُوبِ. فَمَدَحَ اللهُ تَعَالَى اعْتِرَافَهُمْ بِالْعَجْزِ عَنْ تَنَاوُلِ مَا لَمْ يُحِيطُوا بِهِ، عِلْماً. وَ سَمَّى تَرْكَهُمُ التَّعَمُّقَ فِيمَا لَمْ يُكَلِّفْهُمُ الْبَحْثَ عَنْ كُنْهِهِ، رُسُوخاً. فَاقتَصِر علی ذلک»؛ بدان که، کسانی راسخ و متعمّق در علم محسوب می شوند که به ایمان اجمالی به علومی که تفسیر غیبی آنها را نمی دانند اکتفا می نمایند ، و نیازی نمی بینند که خود را به سدهایی دراندازند که بین آنها و تفسیر آن علوم حایل شده. خدا هم همین اعترافِ آنها به ناتوانی از فهم تفسیر آن علوم را، علم نامیده و خودداری آنها از تعمّق در چیزهایی که مکلّف به تعمّق در آنها نشده اند را رُسوخ در علم نامیده است. پس تو هم به همین مقدار از علم اکتفا کن و از حدود فهم خود تجاوز نکن.
شرط دوم تحقیق این است که انگیزه آن برخاسته از احساس نیاز به فهم و درکِ مطلب باشد نه چیز دیگر. در غیر این صورت به نتیجه مطلوبی نخواهد رسید بلکه این خطر وجود دارد که زمینه و شرایط کُفر و بی ایمانی را فراهم آورد. در همین رابطه امام علی(ع) در حکمت 31 نهج البلاغه به تعریف ایمان و کفر و حالت بین این دو، یعنی حالت شک و تردید پرداخته، و بعد از تعریف ایمان،در مقام تعریف کفر و عوامل آن می فرماید: "وَ الْكُفْرُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ: عَلَى التَّعَمُّقِ وَ التَّنَازُعِ وَ الزَّيْغِ وَ الشِّقَاق َمَنْ تَعَمَّقَ لَمْ يُنِبْ إِلَى الْحَقِّ وَ مَنْ كَثُرَ نِزَاعُهُ بِالْجَهْلِ دَامَ عَمَاهُ عَنِ الْحَقِّ وَ مَنْ زَاغَ سَاءَتْ عِنْدَهُ الْحَسَنَةُ وَ حَسُنَتْ عِنْدَهُ السَّيِّئَةُ وَ سَكِرَ سُكْرَ الضَّلَالَةِ وَ مَنْ شَاقَّ وَعُرَتْ عَلَيْهِ طُرُقُهُ وَ أَعْضَلَ عَلَيْهِ أَمْرُهُ وَ ضَاقَ عَلَيْهِ مَخْرَجُهُ"
منشأ کفر چهار چیز است: ۱- التَّعَمُّقِ: تعمق و غوص در مسائل دور از ذهن که انسان را به اوهام و خیالات می کشاند و کسی که در اوهام فرو رود به حق باز نمی گردد. ۲- التَّنَازُعِ : تنازع و کشمکش در مسائل دینی چون کسی که در منازعات و مجادلات بر خاسته از جهل زیاده روی کند و به آنها عادت کند ذهن کور می شود.۳- الزَّيْغِ: تمایل به کج روی.چون کسی که از راه کج و با دید کج به مسائل بنگرد خوب را بد و بد را خوب می بیند و سرمست ضلالت می شود.۴- الشِّقَاقِ: بنا گذاشتن و خو گرفتن به عناد و لجاجت.چون کسی که عناد و لجاج در پیش بگیرد و آن را راه و روش خود قرار دهد راهش سنگلاخ و امورش پیچیده و راه نجاتش باریک می شود.
و در ادامه همین حکمت 31 به تعریف حالت شک و تردید یعنی حالت بین ایمان و کفر، پرداخته و می فرماید: "وَ الشَّكُّ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى التَّمَارِي وَ الْهَوْلِ وَ التَّرَدُّدِ وَ الِاسْتِسْلَامِ. فَمَنْ جَعَلَ الْمِرَاءَ دَيْدَناً لَمْ يُصْبِحْ لَيْلُهُ وَ مَنْ هَالَهُ مَا بَيْنَ يَدَيْهِ نَكَصَ عَلَى عَقِبَيْهِ وَ مَنْ تَرَدَّدَ فِي الرَّيْبِ وَطِئَتْهُ سَنَابِكُ الشَّيَاطِينِ وَ مَنِ اسْتَسْلَمَ لِهَلَكَةِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ هَلَكَ فِيهِمَا"
منشأ شک و تردید بین ایمان و کفر نیز چهار چیز است: 1ـ التَّمَارِي: مجادله، یعنی مناظره و جر و بحث برای پیروزی بر حریف نه برای رسیدن به حق. چون کسی که جدل و مناظره را روش خود قرار دهد در تاریکی می ماند و شبش به صبح نمی رسد و تحیرش برطرف نمی شود. ۲- الْهَوْلِ: دهشت و وحشت از خروج از وضعی که به آن عادت کرده. چون کسی که از پیشروی و اقدام وحشت داشته باشد روی پاشنه پا می چرخد و به عقب بر می گردد. یک قدم به جلو می رود و یک قدم به عقب برمی گردد. ۳- التَّرَدُّدِ: تردید و دو دلی. چون کسی که در پیشروی مردد بماند و از حرکت خودداری ورزد شیاطین او را لگد مال خواهند کرد. ۴- الِاسْتِسْلَامِ: یعنی بی ارادگی و خود را تسلیم حوادث نمودن. و واگذاری سرنوشت به دست امواج.چون کسی که خود را تسلیم امواج و کشش ها نماید هم در دنیا و هم در آخرت هلاک و ضایع خواهد شد.
شرط سوم تحقیق این است که نتیجه مترتبه بر آن اثباتاً یا نفیاً مفید فایده ای باشد، دنیوی، یا اُخروی، در عمل، یا در جهت ارتقاء فهم و توسعه فکری، فردی یا اجتماعی. تحقیق و مطالعه به خودی ارزشی ندارد بلکه ارزش آن بستگی دارد به ارزش نتیجه ای که مترتب بر آن می شود. بسیاری از موضوعاتی که مورد تحقیق قرار گرفته یا می گیرد و حائز نمره علمی شود هیچ نقشی در بهبودِ حالت فرد و جامعه ندارد. مسائلی از قبیل اینکه نحوه ازدواج اولاد آدم که برادر و خواهر بوده اند چگونه بوده؟ بهشتی که آدم و حوا در اثر خوردن از آن درخت ممنوعه از آن اخراج شده اند چه بهشتی بوده؟ چه حیواناتی در کشتی نوح بوده اند، و آن کشتی کجا بر زمین نشسته، روز تولد و وفات حضرت محمّد (ص) و امامان چه روزی بوده، قبر فلان پیغمبر و فلان امام در کجا است؟ و هزاران مسئله دیگر از این قبیل است که فایده ای بر تحقیق در آنها مترتب نمی شود. بنا بر این پیش از شروع به هر تحقیق باید فایده و نتیجه مترتبه بر آن مشخص شود. در غیر این صورت باعثِ اتلاف وقت است و در صورت منتشر کردن اگر باعث گمراهی کسی نشود حدّ اقلّ موجب اتلاف بودجه و وقتِ خود و دیگران است که آن را می خوانند.
در باره این مطلب امام علی(ع) در وصیّت خود به امام حسن(ع) که در نامه 31 نهج البلاغه آمده می فرماید: “و َاعْلَمْ أَنَّهُ لَا خَيْرَ فِي عِلْمٍ لَا يَنْفَعُ وَ لَا يُنْتَفَعُ بِعِلْمٍ لَا يَحِقُّ تَعَلُّمُهُ" ای پسرم! بدان که خیری مترتب نمی شود بر علمی که سودی به انسان نمی رساند و علمی که شایسته یاد گرفتن نباشد سودی ندارد.