عبدالرحیم سلیمانی
پيامبر خدا(ص) در آخرين سفر حج خود در محل غدير خم در اجتماع عظيم مسلمانان سخناني را فرمود كه مولانا جلال الدين رومي آن را این گونه به نظم درآورده است:
زين سبب پيغمبر با اجتهاد نام خود وان علي مولا نهاد
گفت هر کو را منم مولا و دوست ابن عم من علي مولاي اوست
كيست مولا آنك آزادت كند بند رقيب زپايت بر كند
چون به آزادي نبوت هادي است منان را زانبيا آزادي است
اي گروه مؤمنان شادي كنيد همچو سرو و سوسن آزادي كنيد
در جوال نفس خود چندين مرو از خريداران خود غافل مشو
(مثنوي معنوي، دفتر ششم)
روز هجدهم ماه ذيالحجه به معناي واقعي كلمه عيد است چرا كه در اين روز انسان به انسانيت دعوت شده است. به گفته مولانا، پیامبر(ص) همان مولويتي را برای علی(ع) اعلام می کند که خود آن حضرت آن را دارد. مولانا معناي مولويت پيامبر را از آيهاي از قرآن مجيد ميگيرد كه درباره نقش و كار ويژه آن حضرت ميفرمايد: «يضع عنهم اصرهم و الاغلال التي كانت عليهم؛ قيد و بندها و غل و زنجيرهايي را كه انسانها را به بند كشيده از آنان بر ميدارد» (اعراف/157).
پيامبر خدا (ص) در روز غدير انسانها را به عشق و محبت دعوت ميكند ،اما اين عشق و محبت بايد نسبت به كسي باشد كه عشق به حقيقت تمام وجود او را گرفته به گونهاي كه غير از عشق چيز ديگري نيست و به همين معنا فاني در حقيقت گشته، و عشق به كسي كه فاني در حقيقت گشته در واقع عشق به خود حقيقت است. پس دعوت به عشق به علي(ع) در واقع دعوت به عشق به حقيقت است و جداي از آن نيست.
يكي از مشكلات انسان اين بوده است كه در مورد معشوق خود خطا ميكرده يا به دلائلي به كسي يا چيزي عشق ميورزيده كه شايستگي عشق ورزيدن نداشته است. قرآن مجيد به اين نكته این گونه اشاره مي كند: «و من الناس من يتخذ من دوالله اندادا يحبونهم كحب الله والذين آمنوا اشد حبا لله؛ و برخي از مردم در برابر خدا، همانندهايي (براي او) بر مي گزينند، و آنها را چون دوستي خدا، دوست مي دارند؛ ولي كساني كه ايمان آورده اند، خدا را بيشتر دوست دارند» (بقره/165).
پس هر محبتي به غير خدا نادرست و ناصواب و به معنايي شرك است. محبت به غير خدا و عشق نسبت به آنان تنها در صورتي ارزشمند است كه در راستاي عشق به خداوند باشد. بايد توجه داشته باشيم كه عشق به خدا از اين جهت درست و صحيح است كه خدا حق است (فصلت/53). پس عشق در اصل نسبت به حق است و عشق به امور ديگر تنها در صورتي درست و صحيح است كه مصداق عشق به حق باشد و عشقي ارزشمند است كه انسان را به حق نزديك گرداند. عشق به يك فرد انساني در صورتي انسان را به حقيقت نزديك ميكند كه اين عشق به خاطر خود حقيقت باشد و چنين عشقي فرد را به حقپرستي وامیدارد. اما اگر اين عشق و محبت به گونهاي باشد كه انسان را از حقيقت دور سازد و به جاي پارسا ساختن ، خطاكاري و گناهكاري را رواج دهد، اين عشق به باطل ،و در نتیجه، شرك است.
اما علي(ع) دوست داشتن خود را این گونه تعريف ميكند: «هر كه ما را دوست دارد بايد به كردار ما رفتار كند و از پارسايي مدد بگيرد؛ زيرا كه پارسايي، بهترين مددرسان در كار دنيا و آخرت است» (بحار الانوار، ج70، ص306).
امام (ع) در اين سخن کوتاه چند نكته مهم را بيان ميفرمايد. نخست اينكه عشق واقعي آن است كه باعث ميشود محب و عاشق ، خود را مانند معشوق و محبوب بسازد و از او الگو گيري كند. عاشق و محب بايد دغدغه اصلياش اين باشد كه هدف و آرمان معشوق را دريابد و با آن هم نوا و هم آوا گردد و پا جاي پاي او بگذارد و از او تقليد نمايد و به اخلاق او متخلق گردد. نكته دوم اين است كه امام(ع) بلافاصله پس از اين نكته به اين اشاره ميكند كه دوستدار ما بايد از پارسايي مدد بگيرد. پس اعمال و كردار امام همان پارسايي است و مدد گرفتن از امام همان مدد گرفتن از پارسايي است. در واقع عبارت «و از پارسايي مدد بگيرد» عطف تفسير است يعني دقیقاً معنايش همان «به كردار ما رفتار نمايد» است. و نكته سوم اينكه هيچ مددرساني در دنیا و آخرت مانند پارسايي نيست. هر بياني از ولايت امام و حب او كه باعث پارسايي انسان نگردد گمراهی صرف است ،و اینکه گمان شود كه صرف حب ظاهري و لفظي كمكي و مددي براي انسان است، انحرافی عميق از آموزه ولايت است.
امام صادق(ع) نيز در حديثي بر همين نكته تاكيد ميورزد: «بر شما باد پارسايي؛ زيرا پارسايي همان ديني است كه ما از آن پيروي ميكنيم و خدا را با آن بندگي و اطاعت مينماييم و آن را از دوستداران خود ميخواهيم» (امالي الطوسي، ص281).
امام صادق(ع) پس از توصيه به پارسايي به اين نكته اشاره ميكند كه دين ما دين پارسايي است و هر كس ميخواهد به دين ما باشد بايد اين راه و روش را در پيش بگيرد و دوستدار ما نيز بايد اين راه و روش ما را بپيمايد.
امام باقر(ع) با تأكيدي بسيار بيشتر اين نكته را بيان ميفرمايد: «به خدا سوگند ما از جانب خدا برائتي نداريم و ميان ما و خداوند خويشي نيست و ما را بر خدا حجتي نباشد و جز به اطاعت به خدا نزديك نشويم. پس، هر كدام شما كه فرمان بردار خدا باشد، ولايت ما سودش رساند و هر كدام شما كه خدا را نافرماني كند، ولايت ما سودش نرساند. وای بر شما، فريب نخوريد! وای بر شما، فريب نخوريد!» (وسائل الشيعه، ج11، ص185).
امام(ع) در اين سخن روشن بر اين نكته تأكيد ميورزد كه ائمه اطهار خودشان بندهاي از بندگان خدا بيش نيستند و هيچ رابطه خاص و ويژهاي با خدا ندارند. آنان نيز مانند همه انسانها با اطاعت و پيروي از خدا به او نزديك ميشوند. پس آنان تمايزي ذاتي نسبت به ديگر بندگان خدا ندارند و اگر برتري و تمايزي دارند، اكتسابي است.آنان تنها و تنها با پارسايي و اطاعت پروردگار به درجات بالايي نايل آمدهاند. از اين سخن امام(ع) بر ميآيد كه ائمه قدرت يا اختياري خاص ندارند و ولايت آنان هرگز به معناي اين نيست كه آنان اختياري ويژه دارند. مطابق اين سخن ولايت ائمه(ع) تنها به حال پارسايان سود ميرساند و نه غير آنان. پس خاصيت و تأثير ولايت ائمه اطهار تنها اين است كه انسانها را پارسا ميسازد. دوستي و محبت آنان باعث ميشود كه انسانها پارسا گردند و اگر چنين نشود انحرافي در معناي ولايت رخ داده است.
پس دوست داشتن ائمه اطهار و ولايت آنان تنها در صورتي ارزشمند است كه در راستاي دوستي خدا و اطاعت از او باشد و به پارسايي و تقوا بينجامد. به همين جهت است كه امام باقر(ع) ميفرمايد: «شيعه ما نيست مگر كسي كه از خدا بترسد و او را فرمان برد؛ آنان جز با فروتني و خاكساري و امانت داری و بسياري ياد خدا شناخته نميشوند» (تحف العقول، كوتاه سخنان امام باقر(ع)). و امام صادق(ع) ميفرمايد: «شيعه ما نيست، آن كس كه به زبان دم از تشيع زند اما در عمل بر خلاف رفتار و كردار ما رفتار نمايد» (بحار الانوار، ج68، ص164). و امام كاظم(ع) ميفرمايد: «شيعه ما نيست كسي كه در تنهايي و خلوت، دلش ترسان از خدا نباشد» (كافي، ج2، ص173).
پس روز غدير عيد پارسايي و پرهيزگاري است و روزي است كه در آن پنجرهاي به سوي عالم نور گشوده شده است. غدير يك راه به سمت پارسايي است نه يك نام و يك لفظ كه باعث رستگاري شود. پذيرش ولايت علي(ع) مساوي با گردن نهادن به تقوا و پارسايي است ، نه يك پذيرش ظاهري كه در عمل و زندگي تأثير نداشته باشد. تفسير ولايت علی(ع) به اينكه صرف دوستي او باعث بخشش گناهان ميشود همان بتپرستي است و همان «انداد» يا شبيه قرار دادن براي خداست كه در آيه قرآن به شدت رد شده است. فردي كه مدعي ولايت علي(ع) است بايد از همه مردم پارساتر باشد و جامعه و نظامي كه مدعي ولايت علي(ع) است بايد پارسايي و اخلاق علوي را نشان دهد. نظامي كه شعار علي(ع) بدهد اما سياستش اموي باشد ولايت علي(ع) را ندارد و تنها از آن استفاده ابزاري ميكند. حكومت و نظامي علوي است كه خط به خط عهدنامه مالك اشتر را در سرلوحه كار خود قرار دهد و آن گونه كه علي ميخواهد حقوق مردم را رعايت كند و آن گونه كه او ميخواهد اخلاق را رعایت كند و آن گونه كه او ميخواهد با خودي و غير خودي و دوست و دشمن برخورد كند.
هر بيان و تفسيري از ولايت كه باعث اصلاح فرد و جامعه نشود و به پرهيزگاري و پارسايي راه نبرد به جاي حق پرستي، نفس پرستي است و به جاي آزادي از قيد و بندها، اسارت و بردگي است، و اين آن چيزي است كه مولانا در پايان بدان اشاره كرد كه:
در جوال نفس خود چندين مرو از خريداران خود غافل مشو