سید عباس حسینی قائم مقامی: ایجاد تبعیت و پیروی در مخاطب نباید در متن پیام و جزو هدف در ابلاغ و پیام رسانی باشد.
رییس آکادمی الهیات صلح تاکید کرد در گفت وگو با شفقنا در پاسخ به این سوال که «محدوده فعالیت رسانه دینی شامل چه موضوعاتی می شود؟» گفت: در این مورد می توان سه رویکرد را مطرح کرد؛ نخست اینکه گفته شود حوزه فعالیت رسانه های دینی صرفا به موضوعات دینی محدود است. رویکرد دیگر اینکه کسانی معتقدند که رسانه دینی در عین پرداختن به موضوعات دینی به عنوان یک رسانۀ جمعی به صورت حرفه ای می تواند وارد تمام عرصه های خبری و رسانه ای بشود و در نهایت گروه سومی بر این باورند که رسانه دینی رسانه ایست که فقط با حفظ رویکرد دینی می تواند به تمام موضوعات بپردازد و در عرصه های مختلف وارد شود.
عضو هیات مؤسس اتحادیه اروپایی علما و تئولوگهای شیعه ادامه داد: من گمان می کنم که یک بار بازخوانی این سه رویکرد ما را به این نتیجه می رساند که رویکرد صحیح، رویکرد سوم است. چرا که دین، دارای پیام هدایت در تمام عرصه های زندگی است. پس رویکرد های دینی ظرفیت این را دارند که به تمام عرصه های حیات بشری وارد شوند. اما این ورود باید به گونه ای باشد که رویکرد دینی و شان بلاغی آن رسانه به عنوان یک رسانۀ دینی حفظ شود. هرگز از یک رسانۀ دینی انتظار نمی رود بسان سایر رسانه های عمومی به صورت حرفه ای به همه موضوعات، فارغ از نسبتی که با دین دارند بپردازد بلکه ورود آن به عرصه های دیگر فقط باید با حفظ رویکرد دینی و با ملاحظۀ نسبتی که آن موضوعات با دین دارند باشد تا بتواند شأن بلاغی خود را به انجام رساند.
رییس آکادمی الهیات صلح با تفکیک وظایف نهاد روحانیت از سایر نهادهادهای تخصصی جامعه بیان کرد: من بارها در جمع دوستان روحانی به عنوان یک نقد گفتهام که متاسفانه ما روحانیون در همه چیز دخالت می کنیم. به این تصور که چون دین برای همه عرصه هاست، پس روحانی هم برای همه عرصه هاست. بله من هم معتقدم که شأن بلاغی و ارشادی نهاد روحانیت اقتضای ورود به عرصه های مختلف زندگی را دارد و این نهاد باید بتواند در همه عرصه ها و موضوعاتی که دین برای آنها پیام دارد، نقش آفرینی کند اما این هرگز به معنای آن نیست که چون اسلام در همه حوزه های زندگی دارای پیام هدایتی است، پس یک فرد روحانی به دلیل اینکه روحانی و مبلغ دینی است حق دارد در همه موضوعات تخصصی دخالت نماید بلکه او فقط مجاز است در حوزه ای وارد شود که در آن تخصص دینی کسب کرده است؛ بنابراین هیچ اشکالی ندارد و بلکه خیلی خوب است که یک روحانی و مبلغ دینی که از شرایط و صلاحیت های لازم علمی و عملی برخوردار است با رویکرد دینی وارد عرصه ها و موضوعات مختلف شود و به مقداری که شأن بلاغی او اقتضا می کند، با اتکاء به گزاره های راهنما و معیاری که در دین وجود دارد به تبیین نسبت آن موضوع با دین بپردازد اما این نباید برانگیزندۀ توهم حق دخالت و اظهارنظر تخصصی در موضوعات مختلف برای روحانیون به صرف روحانی بودنشان باشد.
وی افزود: به یاد دارم چند سال پیش فیلم طنزی با موضوع روحانیت ساخته شده بود که اتفاقا در قسمتی از آن به همین نکته توجه شده بود و دور شدن روحانیون از شوون صنفی شان را در نگاه مخاطب نشان می داد، به اینصورت که شخصیت فیلم، تلویزیون را روشن می کرد و می دید یک روحانی راجع به سینما به صورت یک منتقد حرفه ای صحبت می کند. یک کانال دیگر می زند و می بیند یک روحانی به صورت یک جامعه شناس حرفه ای دارد حرف می زند. اگرچه ممکن است آخر صحبت هایشان حرفی از دین هم بزنند، اما در واقع همه خارج از شأن و کارکرد بلاغی و هدایتی عمل می کردند. این رویکرد به شدت غیرقابل قبول است. ما قرآن را کتاب جامع زندگی می دانیم. در قرآن نکات فیزیکی هم هست. در قرآن راجع به زمین شناسی هم می توانید نکته پیدا کنید. در قرآن راجع به الهیات هم مطلب هست اما قرآن نه تنها کتاب فیزیک و زمین شناسی محسوب نمی شود، بلکه حتی کتاب الهیات و کلام هم نیست. قرآن کتاب دعوت به تفکر و هدایت به حقیقت است. گزاره هایی هدایتی ناظر به تمام حوزه های زندگی است، طبیعتا وقتی از موضع دعوت و هدایت به موضوعات مختلف پرداخته می شود باید به مقدار و میزانی که نیاز است و شأن هدایتگری اقتضا می کند صورت پذیرد و نباید ورود به هر یک از این حوزه ها یک ورود حرفه ای به مفهوم خاصش باشد.
رییس آکادمی الهیات صلح ادامه داد: الگوی دخالت دادنِ روحانیون در عرصه های غیردینی، الگویی است که متاسفانه در مسیحیت اتفاق افتاد با وجود آنکه جوهر مسیحیت نیز به سان سایر ادیان ابراهیمی توحیدی است اما سنت موجود مسیحی فاقد یک الگوی وحیانی نسبت به حوزه جامع زندگی است و نتوانسته میان دوگانه هایی که در زندگی انسان وجود دارد سازگاری برقرار کند. دوگانه هایی مثل علم و دین/ عقل و وحی/ دنیا و آخرت/ معنویت و ماده و… به همین دلیل مسیحیت کاتولیک در عصر روشنگری با سرخوردگی هایی مواجه شد. پس از آن روحانیت مسیحی به جای تجدیدنظر در بنیادهای فکری و یافتن ریشۀ اشکالات، دست به یک سلسله اصلاحات فرمی و صوری زد و یکی از اقداماتی که برای فائق آمدن بر دوگانه هایی مثل «علم و دین» و «دین و زندگی» انجام داد، جست وجو پاره ای راه حل های عینی بود. به طور مثال برای نشان دادن سازگاری علم و دین کشیش هایی را پرورش می دادند که فیزیکدان یا شیمیدان یا ریاضیدان بودند و تلاششان این بود که ثابت کنند یک ریاضیدان و یک عالم تجربی هم می تواند در سطح اعلای دین داری و روحانیت باشد. اما این اقدام، مصداق «مرج البحرین یلتقیان» شد. یعنی در نهایت توانستند مجاورت و کنار هم بودن علم و دین را نشان دهند ولی هیچگاه نتوانسته اند با هم بودن و سازگاری آنها را ثابت نموده و بصورت ریشه ای و بنیادین مشکل دوگانه ها را حل کنند.
قائم مقامی افزود: الگوی هدایت قرآنی که برآمده از اندیشۀ ناب توحید قرآنی است، بر وحدت شخصیت انسان تأکید دارد. این وحدت شخصیت در پرتوی باور به توحید شکوفا می گردد و روش و راه دستیابی به آن نیز همین روش هدایتی دین است و فقط دین و پایگاه های هدایتی منسوب به دین می توانند نشان کامل و جامعی از آن ارائه دهند. و به همین جهت می گوییم که گزاره های هدایتی باید ناظر به همۀ حوزه های زندگی انسان باشند تا بتوانند با باروری اندیشه توحیدی در انسان، او را در مسیر دستیابی و شکوفایی «وحدت شخصیت» یاری دهد ولی هرگز نباید این را ملازم با دخالت های تخصصی و حرفه ای دانست. ممکن است مثلا من در برخی از موضوعات علمی یا موضوعات فلسفۀ عام مطالعات تخصصی داشته باشم، اما حق ندارم از موضع یک روحانی در این حوزه حرف بزنم. اگر می خواهم در حوزه ای غیر از حوزه دین صحبت کنم، باید شأن روحانی بودن خودم را در تعلیق بگذارم. این اختلاط اصلا پسندیده نیست و عوارض بسیاری را در پی دارد که یکی از آنها این است که باعث زنندگی در مخاطب می شود و این تلقی را به وجود می آورد که گویا روحانیون تمایل دارند در هر کاری دخالت کنند و از امتیاز «روحانی بودن» به عنوان یک رانت در هم آوردی های فکری و اندیشه ای بهره بگیرند. در حالیکه که حوزۀ اندیشه حوزه استدلال و عقل ورزیِ برابر است بنابراین دین در همه حوزه های زندگی گزاره ها و آموزه های راهنما دارد. اما ورود به همه عرصه های زندگی به عنوان روحانی، ارتباطی به شأن روحانی ندارد. مبلغین دینی و هر رسانه ای که انتساب به دین دارد و از شأن بلاغ دینی برخوردار است، فقط حق دارد از حیث وظیفۀ ابلاغ و به میزان نسبتی که وجود دارد به موضوعات تخصص دیگر ورود کند.
او بیان کرد: بر این اساس رسانه ای که انتساب به دین دارد در عین حال که نباید به موضوعات دینی محدود بماند و می تواند با حفظ شان هدایتی خود و نه به صورت یک حرفه استقلالی در همه حوزهها تا حد ضرورت حضور پیدا کند. همچنین نباید از قلمرو رویکرد دینی خارج شود.
این دانش آموخته حوزه علمیه قم با تفکیک «آگهی» از «آگاهی» مَنِشِ یک رسانه دینی را مبتنی بر «آگاهی بخشی» دانست و گفت: ما «تبلیغ» را به معنی «بلاغ» می دانیم و نه «پروپاگاندا» یا «مسیونری». تبلیغ معمولا به معنی پروپاگاندا یا معادل مفهوم کلیسایی مسیونری تعریف می شود. پروپاگاندا در ترجمه فارسی به صورتی هوشمندانه به «آگهی» ترجمه شده است که با «آگاهی» تفاوت دارد. در آگهی تلاش بر این است که با ارائه اطلاعات یک سویه، مخاطب در شرایط و موقعیتی از اثرپذیری قرار بگیرد که پیام من را حتما بپذیرد و شبیه همین مفهوم در واژه مسیونری که یک اصطلاحی دینی مسیحی وجود دارد. در واقع می توان مسیونری را یک آگهی دینی دانست که با هدف مومن کردن دیگران انجام می پذیرد. حال آن که در مفهوم قرآنی «ابلاغ» و «بلاغ» به هیچ وجه این گونه نیست؛ فقط می گوید که می خواهم پیامم را بشنوی. فرق است بین این که پیام من را بپذیری تا اینکه پیام من را بشنوی. یکی از تفاوت های «فرقه» با «دین» و یکی از تفاوت های تفکر داعشی با اسلام حقیقی که همان اسلام عقلانی است در همین است. تاکید قرآن روی سمع است. قرآن می گوید بشنو و بعد انتخاب کن. اما آگهی می گوید من را ببین و من را انتخاب کن. اطلاعاتی که در آگهی ارائه می شود، اطلاعاتی یک سویه است که فقط منجر به «اقدام معطوف به اراده» می شود نه «اقدام معطوف بر انتخابگری»! اینکه من عملی را بر اساس اراده انجام می دهم لزوما به معنای انتخابگریِ من نیست. چون بسا کسی روی هیجان و عدم شناخت و براساس فریب خوردگی و در عین حال با ارادۀ خود دست به اقدام و تصمیم بزند ولی این تصمیم و اقدام او مبتنی بر انتخابگری نیست. انتخاب، زمانی صدق می کند که انسان در برابر گزینه های مختلف قرار گیرد و با ارادۀ معطوف به آگاهی و شناخت یکی از آن گزینه ها را برگزیند. بنابراین میان اراده و انتخاب تلازم وجود ندارد. ایمانِ مبتنی بر آگهی و مسیونری، از نظر قرآن ارزشی ندارد. چنین ایمانی به هیچ روی ایمان انتخابی نیست. قرآن می گوید باید سمع وجود داشته باشد «الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»؛ یعنی همه اقوال را بشنو و پیام من را هم بشنو؛ منتها خودت را آزاد بگذار و در حصار هیچ گونه پیش داوری و تحت فشار روانی هیچ گونه آگهی قرار نگیر و در یک شرایط منطقی پس از آگاهی از گزینه ها و اندیشه های مختلف انتخاب کن! و البته اگر انسان ها در یک شرایط اطلاع رسانی آزاد و انتخاب گرانه و به دور از لجاجت ها و هیجانها دربرابر عقلانیتِ نهفته در کلام وحی قرار بگیرند آن را تصدیق می کنند به شرطی که مبلغان و پیام رسانان نیز به شرایط ابلاغ که به تعبیر قرآن کریم «بلاغ مبین» است به درستی و کامل عمل نمایند و بتوانند پیام عقلانی اسلام را آنگونه که هست به مخاطب برسانند. در اینصورت به فرمودۀ حضرت رضا(ع) مردم اگر با حقیقت این پیام بدرستی آشنا شوند مجذوب آن خواهند شد.
قائم مقامی اضافه کرد: اینکه حضرت رضا (سلام الله علیه) می فرمایند «فَإِنَّ النّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحاسِنَ کَلامِنا لاَتَّبَعُونا» اولین نتیجه این سخن آن است که ایجاد تبعیت و پیروی در مخاطب نباید در متن پیام شما و جزو هدف شما در ابلاغ و پیام رسانی باشد بلکه فقط باید پیام بگونه ای عرضه شود که محاسن و زیبایی های نهفتۀ آن که همان زیباییِ برآمده از ذات حقیقت است برای مخاطب قابل فهم و درک باشد. پس در آگاهی بخشی و روشنگری و به تعبیر قرآن کریم در «بلاغ مبین» ایجاد پیروی و تبعیت، هدف اصلی مبلغ و پیام رسان نیست بلکه هدف اصلی صرفا دعوت به شنیدن، عقل ورزی و تدبر است. ولی در «آگهی» و «مسیونری» ایجاد تبعیت و اثرگذاری عینی در مخاطب جزء اصلی پیام است. در حالی که در «آگاهی» عنصر تبعیت و اثرپذیری خارج از پیام است. «اثرپذیری» نتیجۀ انتخاب مخاطب است که پس از «سمع» و ارتباطی که او با پیام برقرار می کند می تواند رخ بدهد و در واقع انگیزشی است که در مخاطب ایجاد می شود. بلاغ قرآنی یعنی یک آگاهی روشن(= مبین) از حقیقت که جای هیچ عذر و بهانه ای را باقی نمی گذارد. ما فقط باید این آگاهی را به خوبی ابلاغ کنیم آنگاه این مخاطب است که باید بشنود و در شرایط انتخاب قرار بگیرد و مبلغ دینی کسی است که وظیفۀ بلاغ یعنی رساندن پیام را برعهده دارد و صرفا باید مخاطب را در شرایط انتخاب قرار دهد و نه لزوما در شرایط پذیرش. اگر در تبلیغ و دعوتگری ایجاد پذیرش در دیگران، هدف اصلی باشد در اینصورت وقتی ببیند که مخاطبش از پذیرش سرباز می زند، چون هنوز وظیفۀ خود را تمام شده نمی داند بسا به انگیزۀ انجام وظیفه دست به هرکاری بزند تا پذیرش و تبعیت را ایجاد کند. در ذیل همین نگرش افراطی است که بهره گیری از روش های خشن و ابزار تحمیل و اجبار و دست بردن به اسلحه در راه تبلیغ دین مجاز و بلکه واجب می شود! نظیر آنچه که امروز در جریانهای افراطی مانند داعش مشاهده می کنیم، چون به گمان خودشان وظیفه دارند دیگران را به ایمان آوردن و تبعیت وادارند و لذا اگر در تبلیغ ایجاد تبیعت جزءِ موضوع باشد، به نتایج دیگری همچون خشونتورزی، تهمت زنی، هتک آبرو و حیثیت افراد، شایعه سازی می رسد و ارتکاب بسیاری از زشتی ها مشروع می شود ولی اگر اثرگذاری خارج از هدف شما باشد، در این صورت شما فقط موظف به فراهم کردن شرایط اثرگذاری هستی؛ نه این که هدفتان اثرگذاری قطعی و رسیدن به نتیجه باشد. در این صورت مخاطب در شرایط انتخاب قرار می گیرد و اگر هم سخن شما را نپذیرفت، شما کار خودتان را انجام داده اید و هیچ مسولیت دیگری در برابر خداوند ندارید و بلکه هرگونه اقدام دیگری که مستلزم سلب حقوق دیگران و بهره گیری از ابزار و روش های غیراخلاقی باشد حرام و نامشروع بوده و خارج شدن از وظیفه است. چنانکه خداوند به صراحت در قرآن کریم وظیفه پیامبر را فقط روشنگری کامل (بلاغ مبین) می داند: «و ما علی الرسول إلا البلاغ المبین»