عبدالرحیم سلیمانی
فردی به نام ابن سکیت از امام علی ابن موسی الرضا(ع) می پرسد: امروز حجت بر مردم کدام است؟ امام(ع) می فرماید: عقل، با عقل است که سخنی را که واقعا از خداست و صادقانه به او نسبت داده شده است، شناخته و تایید می شود و سخنی که از خدا نیست و به دروغ به خدا نسبت داده شده، شناخته و تکذیب می شود. ابن سکیت عرض می کند: به خدا قسم جواب همین است (تحف العقول، ص473).
مطابق این سخن عقل حجتی است که بر همه حجیت های دیگر حکومت دارد و حتی سخن انبیاء را باید با آن سنجید. در طول تاریخ کم نبوده اند کسانی که پرچم بر افراشته اند و مدعی شده اند که از طرف خدا سخن می گویند و خداوند آنان را به سمت ها و ماموریت های رسالت و امامت و ولایت و وصایت و مسیح بودن و ... برانگیخته است. سخن کدامیک ازاینان را باید پذیرفت و به عنوان سخن خدا حساب کرد؟ همچنین در تاریخ یک دین و به مرور زمان قرائت ها و روایت های بسیار پرشماری از دین پیدا می شود و هر یک مدعی اند که دیانت راستین را او و تنها او ارائه می کند. به هر حال بازار دین بسیار شلوغ و پر سر و صدا بوده و هست. از سوی دیگر همه این مدعیان از آنجا که مدعی این بوده اند که از طرف خدا سخن می گویند مدعی حجیت نیز بوده اند و از مردم تبعیت را طلب می کرده اند. سخن امام رضا(ع) در این رابطه این است که انسان یک ابزار سنجش و میزان بیشتر ندارد و او داور است که چه سخنی حق است و چه سخنی باطل و او تعیین می کند که چه سخنی را باید گردن نهاد و پذیرفت و چه سخنی را نباید پذیرفت و بلکه باید رد کرد. این ابزار سنجش و این داور، عقل است. این عقل است که باید داوری کند که چه کتابی حق است و از جانب خداست و چه دینی حق است و چه شخصی حق است و درست می گوید و اگر در ادیان مختلف ادعای اعجاز برای اثبات حقانیت شده، کدام درست است و اگر برای هر اندیشه ای استدلال می شود کدام استدلال درست و صحیح است و ...
امام(ع) در سخنی دیگر ارزش تعقل و خرد ورزی را به گونه ای دیگر بیان می کند: «عبادت به زیادی روزه و نماز نیست، بلکه عبادت به زیادی اندیشه ورزی در امر خداست» (همان، ص466). اگر در روایت قبلی سخن از حجیت عقل بود در این روایت سخن از ارزش تعقل و تفکر در امر دین است. از این حدیث بر می آید که در امر دینداری خردورزی بیش از هر عمل دیگری ارزشمند است و هیچ عملی را نمی توان با آن قیاس کرد. علت این امر آشکار است. دینداری ای که همراه با اندیشه و خردورزی نباشد به معنای بردگی و تبعیت از این و آن است و این دینداری سفیهانه است. یک چنین دینداری ای نه تنها جامعه را اصلاح نمی کند بلکه به تباهی می کشاند. دینی که همراه خرد ورزی نباشد دین نیست، چرا که به فرموده رسول خدا(ص) «جانمایه آدمی خرد اوست و کسی که خرد ندارد دین ندارد» (گزیده میزان الحکمه، ص538).
امام رضا(ع) باز به گونه ای دیگر بر جایگاه عقل و خرد در حیات معنوی انسان تاکید می کند: «دوست هر آدمی خرد اوست و دشمن او جهل اوست» (کافی، ج1، ص11). این خرد آدمی است که در همه حال یار و یاور اوست و چراغی است که راه را روشن می کند و حق را از باطل متمایز می سازد و راه سعادت و کمال را به او نشان می دهد. در مقابل عقل، سفاهت قرار دارد که دشمن انسان است چرا که انسان را به بیراهه می برد و او را به باطل پرستی و سقوط می کشاند.
و باز درحالی که رسول خدا(ص) دوست داشتن مردم را پس از ایمان بالاترین عمل به حساب می آورد (نهج الفصاحه، ص281)، امام رضا(ع) این امر را نصف عقل می شمارد: «دوست داشتن مردم نصف عقل است» (تحف العقول، ص467).
آری! این جایگاه عقل و خردورزی در دینداری در مکتب رضوی است. در این مکتب دینداری بدون خردورزی و تعقل بی معنا و بیراهه است. آن حضرت در سخنی ویژگی های یک مسلمان خردمند را بیان می کند و به ده ویژگی تاکید می ورزد (تحف العقول، ص467). در واقع حضرت می فرماید عقل انسان مسلمان کامل نمی شود مگر اینکه این ده ویژگی را داشته باشد:
1-«الخیر منه مأمول» امیدی به خیر او باشد. نیکی کردن به بندگان خدا و مخلوقات او و مفید بودن برای آنان امری است که عقل و فطرت همه انسان ها ارزشمند بودن و درست بودن آن را تایید و تصدیق می کند.
مطابق این سخن انسان خردمند در پی نیکی کردن به دیگران است. این سخن را پیامبر خدا اینگونه بیان می فرماید: «اوج خرد، بعد از دینداری، دوستی با مردم و خوبی کردن به هر آدم نیک و بد است» (بحار الانوار، ج74، ص401) و می فرماید: «خوبی و احسان کن، چه به کسی که شایسته آن است و چه به کسی که شایستگی آن را ندارد؛ زیرا اگر کسی که به او احسان کرده ای شایستگی احسان را نداشته باشد، تو به فضیلت احسان دست یافته ای» (عیون اخبار الرضا، ج2، ص35).
2-«و الشر منه مأمون» مردم از شر او در امان باشند. شر و بدی رساندن به مردم از اموری است که به شدت در متون دینی ناپسند شمرده شده است. پیامبر خدا(ص) آزار رساندن به بندگان خدا را در کنار شرک به خدا قرار می دهد: «دو کار است که بالاتر از آن دو، بدی ای وجود ندارد: شرک ورزیدن به خدا و گزند و آزار رساندن به بندگان خدا» (بحار الانوار، ج77، ص137). آن حضرت می فرماید: «از ستم کردن بپرهیزید، که دلهای شما را ویران می کند» (کنز العمال، 7639) و امام علی(ع) می فرماید: «هر که ستم کند، ستمش او را به هلاکت کشاند» (الکافی، ج5، ص307).
3 و 4- « یستکثر قلیل الخیر من غیره و یستقل کثیر الخیر من نفسه» خیر و نیکی اندک دیگران را بسیار شمارد و خیر و نیکی بسیار خود را کم شمارد.
در این دو جمله دو اصل اخلاقی بسیار تاثیر گذار بیان شده است. انسانی که کار نیک دیگران را بزرگ و مهم می شمارد به آنان بیشتر احترام می گذارد و این امر به بهتر شدن جامعه کمک می کند. اما کوچک شمردن کار خیر دیگران باعث تحقیر آنان می شود که بسیار ناپسند است. از سوی دیگر کسی که کار خیر و نیک خود را بزرگ و مهم شمارد بر افراد و جامعه منت می گذارد و از آنان طلب کار می شود. به هر حال بزرگ شمردن اعمال خیر دیگران و کوچک و قلیل شمردن عمل خیر خود هم برای اصلاح فرد و هم جامعه مفید است. امام علی(ع) می فرماید: «هرگاه به تو خوبی شد، آن را یادآوری کن و هرگاه تو خوبی کردی آن را از یاد ببر» (غررالحکم، 4000 و 4001).
5-« لا یسأم من طلب الحوائج الیه» هر قدر مردم از او حاجت خواهند دلتنگ نمی شود. پیامبر خدا(ص) می فرماید: «وقتی خداوند خیر بنده ای را بخواهد، حاجت های مردمان را به او وا می گذارد» و می فرماید: «خدای تعالی بندگانی دارد که آنان را ویژه حاجت های مردمان کرده است و مردمان برای حاجت خویش به آنان پناه می برند و اینان از عذاب الهی در امانند» و می فرماید: «هر که به حاجت برادرش پردازد، خداوند به حاجتش می پردازد» (نهج الفصاحه، ص180-181).
اگر خدمت به مردم و بر آورده کردن حوائج آنان این جایگاه را در دینداری و نیز رستگاری و کمال انسان دارد پس بسیار به جاست که گفته شود انسان خردمند از برآوردن حاجت دیگران خسته و دلتنگ نمی شود.
6-«لا یملُّ من طلب العلم طول دهره» خردمند در طول عمر خود از دانش جویی خسته نمی گردد. ازاین جهت انسان عاقل و خردمند از طلب علم و دانش خسته نمی شود که به فرموده پیامبر اسلام(ص) «دانایی سرآمد همه خوبی هاست و نادانی سرآمد همه بدی ها»(بحار الانوار، ج77، ص175) و می فرماید: «با ارزش ترین مردم کسانی هستند که از دانش بیشتری برخوردارند و کم ارزشترین مردم کسانی هستند که ازدانش کم تری برخوردارند (امالی الصدوق، ص27) و امام علی(ع) می فرماید: «هیچ گنجی سودمندتر از دانش نیست» (الکافی، ج8، ص19) و می فرماید: «دانش، زندگی است» (غررالحکم، ح185). اگر علم و دانش این اندازه گرانبهاست، انسان خردمند نباید از کسب آن خسته شود.
7-«الفقر فی الله احب الیه من الغنی» فقر و تنگدستی در راه خدا برایش محبوب تر و دوست داشتنی تر از توانگری است. کسی که بخواهد حق پرستی کند و از باطل پرستی فاصله گیرد باید حاضر باشد هزینه حق پرستی خود را بپردازد. در واقع این هزینه حق پرستی است که انسان ها را از این امر باز می دارد و چه بسا به باطل پرستی می کشاند. اما انسان خردمند هم حق پرستی را بر باطل پرستی ترجیح می دهد و هم حاضر است هزینه آن را بپردازد. از دست دادن مال و مبتلا شدن به فقر و تنگدستی پایین ترین هزینه حق پرستی است.
8-«الذل فی الله احب الیه من العز فی عدوه» خواری در راه خدا برایش از عزت با دشمنانش محبوبتر است. خردمند حاضر است در راه حق و حقیقت خفت و خواری را نیز تحمل کند. برای او شکوه و جلال و پست و مقام و ...ارزشی ندارد و هرچند می تواند با خم شدن جلوی قدرتمندان ستمگر و مدح و ثنای آنان به عظمت ظاهری دنیا دست یابد اما هرگز چنین نمی کند. امام رضا(ع) درباره خوار و ذلیل شدن انسان ها در مقابل قدرتمندان سخن بسیار جالبی دارند: «انسان دست انسان دیگری نبوسد زیرا بوسیدن دست او مانند نماز خواندن بر اوست» (تحف العقول، ص473).
9-«الخمول اشهی الیه من الشهره» گمنامی را بیش از شهرت دوست دارد. انسان خردمند برای شهرت ارزش زیادی قائل نیست و بلکه گاهی آن را مانع رسیدن به هدف می بیند. برای او سعادت و کمال مهم تر و برتر از توجه و احترام مردم است.
10-« امام(ع) قبل از اینکه مورد دهم را بیان کند به گونه ای این نکته را می رساند که این دهمی از همه مهم تر است. می فرماید: «العاشرة و ما العاشرة» دهم و چیست این دهمی؟ به آن حضرت عرض می شود که دهمی چیست؟ می فرماید: «لا یری احدا الا قال: هو خیر منی و اتقی» احدی را ننگرد جز اینکه بگوید او از من بهتر و پرهیزگارتر است. حضرت در ادامه می فرماید: «مردم دو دسته اند، کسانی که از او بهتر و پرهیزگارترند و کسانی که نسبت به او بدتر و زبونترند. چون انسانی را که از او بدتر و زبونتر است ببیند می گوید شاید درونش بهتر باشد، و این بهتر بودن درون برای او بهتر است و خوبی من ظاهر است و آن برای من بدتر است. و هرگاه کسی را ببیند که بهتر و با تقواتر از اوست برای او تواضع کند تا به او برسد و چون چنین رفتار کرد مجد و بزرگیش بالا رود و خوبیش خالص گردد و نامش نیکو گردد و سید اهل زمانش باشد» (تخف العقول، ص467).
آری! انسان خرمند هیچ کس را پایین تر و پست تر از خود نداند و همین امر باعث می شود که بر همگان حرمت نهد و احترام همگان را بر خود لازم و واجب شمارد. انسان خرمند دیندار هیچ انسانی را تحقیر نمی کند و کوچک ترین عملی که از آن بوی بی احترامی استشمام شود انجام نمی دهد، چرا که احتمال می دهد او در پیشگاه خداوند برتر و بالاتر باشد، هرچند که ظاهر او این امر را نشان نمی دهد.