Please make sure that, your allow_url_fopen or cURL is enabled. Also, make sure your API key and location is correct. Verify your location from here https://openweathermap.org/find

روحاني و عالم دين در اسلام و ساير اديان

 عبدالرحیم سلیمانی
شهيد آيت‌ا.. دكتر بهشتي(ره) در مقاله‌اي باعنوان «روحانيت در اسلام و در ميان مسلمين» به بحث درباره جايگاه روحانيت در دين مبين اسلام و نيز تاريخ مسلمانان پرداخته است. اين مقاله كه در كتاب «بحثي درباره مرجعيت و روحانيت» كه توسط جمعي از دانشوران تهيه و براي نخستين بار در سال 1341، يعني دقيقا پنجاه سال پيش، منتشر شده، به چاپ رسيده است. محتواي اين مقاله بديع است و شايد نكته اصلي آن كاملا بي‌سابقه باشد. نكته اصلي اين مقاله اين است كه در اسلام «روحانيت و روحاني» نداريم و تنها عالم دين داريم و اين دو با هم فرق دارند.
ايشان در اين مقاله به ادياني مانند يهوديت و هندو و اشاره و جايگاه ممتاز روحانيت در آنها را بيان مي‌كند. ايشان با اشاره به اين نكته كه اساسا در اسلام نظام طبقاتي وجود ندارد و همه انسان‌ها در استفاده از همه امكانات برابر هستند، به اين نكته اشاره مي‌كند كه در اين دين هيچ كس، تحت هيچ عنواني، نمي‌تواند صاحب امتياز شود. در اسلام يك وظيفه وجود دارد و آن هم مطالعه و شناخت اسلام و معرفي و تبليغ آن است كه آن هم واجب كفایي است و در واقع همه مردم تكليف دارند كه به اين مهم بپردازند و البته اگر تعداد قابل توجهي، كه به اندازه كفايت باشند، به اين مهم پرداختند، از عهده ساير مردم ساقط است. ايشان به اين نكته نيز اشاره مي‌كند كه با اين حال انحرافاتي از اين جهت به وجود آمده و در تاريخ اسلام كساني به نام اسلام و تبليغ آن كارهايي ناروا انجام داده و سوء استفاده‌هايي كرده‌اند ولي به هر حال آنچه از متون اسلامي بر مي‌آيد اين است كه در ميان جامعه برخي بايد به تحصيل علوم اسلامي بپردازند و در رشته‌هاي مختلف آن متخصص شوند و در جامعه به تبليغ دين و بيان آن بپردازند و وظايفي را كه در اين زمينه وجود دارد انجام دهند. اما اينكه قشري و طبقه‌اي خاص به نام روحاني به وجود آيد كه اعمالي خاص را انجام دهند و از امتيازاتي برخوردار باشند، چنين چيزي نه تنها از متون بر نمي‌آيد، بلكه اين امور با روح اسلام ناسازگار است.
در توضيح سخن ايشان مي‌تتوان به چند نكته اشاره كرد:
الف) روحاني يا كاهن در اديان
روحاني يا كاهن در عموم اديان وجوددارد و مي‌توان ويژگي‌هايي را براي آن بر شمرد. اين ويژگي‌ها كمابيش در عموم اديان براي روحاني يا كاهن وجود دارد:
1- در دين اعمال خاصي است كه حتما بايد توسط كاهن يا روحاني انجام گيرد و اگر توسط فردي ديگر انجام شود باطل است. براي مثال در مسيحيت كاتوليك شعائر هفت‌گانه، مثل مراسم عشاء رباني، بايد توسط كشيش، كه همان روحاني يا كاهن است، انجام گيرد و تنها او كه واسطه فيض است مي‌تواند با ابزار فيض، يعني شعائر هفت‌گانه، فيض را جاري كند. همين‌طور در يهوديت يا آيين هندو قرباني بايد توسط كاهن صورت گيرد و اگر توسط ديگري انجام شود بي‌فايده است.
2- روحاني يا كاهن بايد بتواند اعمال خاصي را كه وظيفه اوست انجام دهد و نسبت به آن دانش داشته باشد. شرط كاهن يا روحاني ضرورتا اين نيست كه دانشمند باشد يا در رشته اي خاص متخصص يا كارشناس باشد. از آنجا كه وظيفه او تنها انجام اعمالي خاص است و كارشناسي و كار تخصصي نيست، براي او در همين حد از دانش ضرورت دارد. او بايد بتواند آيين عشاء رباني را اجرا كند يا غسل تمعيد بدهد يا قرباني كند و ... البته بايد توجه داشت كه در اديان گاهي كاهن يا روحاني فتوا هم مي‌دهد. براي مثال در مسيحيت كاتوليك اسقف شهر رم فتوا مي‌دهد و فتواي او براي مسيحيان كاتوليك حجيت دارد. اما پشتوانه اين فتوا و پشتوانه حجيت آن تاييد روح‌القدس است و نه تخصص و كارشناسي. به همين جهت كسي كه به مقام اسقفي كليساي رم مي‌رسد ضرورتا از سايرين عالم‌تر و متخصص‌تر نيست. پس براي او اين فتوا يك عمل ديني است نه يك كار كارشناسي. مقصود اين است كه نقش اول را در فرايند فتوا تأييد و پشتيباني روح‌القدس ايفا مي‌كند و نه تخصص و دانش و جد و جهد علمي.
3- در دين و احكام ديني اموال خاصي براي ارتزاق كاهنان در نظر گرفته مي‌شود كه ويژه آنان است. براي مثال در آيين برهمن يا يهوديت بخشي از قرباني‌ها ويژه كاهنان بوده است و يا در آيين بودا كاهنان يا راهبان در آيني ويژه به درب منزل مردم رفته خوراك و پوشاك و لوازم روزمره خود را به صورتي خاص گدايي مي‌كنند يا به تعبيري دقيق‌تر ،آنها را با معنويت معاوضه مي‌كنند. بنابر تورات زماني كه در يهودیان در زمان يوشع ابن نون، جانشين حضرت موسي، وارد سرزمين فلسطين شده آن را فتح كردند و زمين را بين اسباط بني‌اسرائيل تقسيم كردند، به سبط لاوي، كه وظيفه كهانت را بر عهده داشت، زمين تعلق نگرفت، چرا كه آنان با اموالي ديگر امرار معاش مي‌كردند. به هر حال كاهنان و روحانيان در قبال وظيفه‌اي كه بر عهده دارند از اموالي خاص بر خوردارند يا به شيوه‌اي خاص بايد امرار معاش كنند.
4- در عموم اديان اينگونه نيست كه هر كس بخواهد بتواند به صورتي خودسرانه كاهن يا روحاني شود. در برخي از اديان كاهن يا روحاني در خانواده يا طبقه خاصي متولد مي‌شود و تنها افرادآن طايفه يا طبقه مي‌توانند كاهن شوند. براي مثال در آيين هندو، طبقه برهمن‌ها و در يهوديت، افراد سبط‌ لاوي مي‌توانند كاهن شوند. اما در برخي ديگر از اديان كاهن يا روحاني از طريق مراسم انتصاب به اين مقام نصب مي‌شود و طي آييني ويژه به اين مقام معنوي دست مي‌يابد. براي مثال در مسيحيت كاتوليك، يكي از شعائر هفتگانه «انتصاب» است كه طي آن كشيش به اين مقام نصب مي‌شود.
ب) عالم دين در اديان
در عموم اديان عالم دين غير از كاهن يا روحاني است و هر چند كاهن يا روحاني ممكن است دوره‌هاي آموزشي را گذارنده باشد و معلوماتي داشته باشد، اما اين امر عموما ضرورت ندارد. براي مثال در مسيحيت يك علم اصلي ديني وجود دارد و آن الاهيات يا تئولوژي است. كسي كه در اين زمينه متخصص است الاهيدان یا عالم الاهیات خوانده می شود وضرورتا کشیش یا کاهن نیست. یا در يهوديت عالم دين كه حاخام يا خاخام خونده مي‌شود ارتباطي با كاهن ندارد و تنها متخصص علوم ديني است. در عموم اديان عالم دين شدن يا متخصص يكي از شاخته‌هاي علوم ديني شدن براي همگان آزاد است و هيچ شرط خاصي ندارد. بنابراين در عموم اديان دو گروه مجزا وجود دارد يكي كاهن و روحاني و ديگري عالم دين.
ج) روحاني و عالم دين در اسلام
در رابطه با جايگاه روحاني و عالم دين در اسلام به چند نكته مي‌توان اشاره كرد:
1- واژه روحاني يا كاهن در متون اسلامي هرگز وجود ندارد و آنچه به وفور يافت مي‌شود عالم دين يا واژه‌هاي معادل آن مانند «فقيه» يا اسلام‌شناس است. با اينكه در قرآن مجيد و نيز روايات اسلامي درباره عالمان دين، شأن و جايگاه آنان، وظايف آنان، آفت‌ها و انحرافات آنان و ارزشي كه عالم متقي، متخلق، و زیاني كه عالم فاسد و فاسق براي جامعه دارد، زياد سخن رفته است، هرگز سخني از كاهن يا روحاني يا معادل آن به ميان نيامده است.
2- در تاريخ اسلام و در ميان مسلمانان واژه كاهن هرگز به كار نرفته و واژه روحاني تنها در زبان فارسي در چند قرن اخير به كار رفته است. واژه «روحاني» براي مسلمانان عرب زبان ناشناخته است و آن را به كار نمي‌برند و حتي اگر بخواهند اين واژه را از فارسي به عربي برگردانند از واژه عالم استفاده مي‌كنند. در زبان فارسي قديم‌تر براي اشاره به كساني كه در رشته علوم ديني تحصيل كرده‌اند، غير از واژه «عالم» از واژه‌هايي مانند «آخوند» و «ملا» استفاده مي‌شده كه به معناي تحصيل كرده و با سواد و با فضل بوده است و بار معنايي بسيار مثبتي داشته است. اما گويا با وارد شدن واژه روحاني، كه به نظر روشن مي‌رسد كه يك واژه وارداتي است و به احتمال قوي از مسيحيت وارد شده چرا كه در آن دين مشاغل به روحاني و مادي و زميني تقسيم مي‌شده است، اين واژه بار معنايي مثبتي يافته و واژه‌هاي «آخوند» و «ملا» بار معنايي منفي پيدا كرده و حتي گاهي به معنايي اهانت‌آميز به كار رفته است. با اين حال هنوز اين دو واژه در ميان عالمان حوزوي به عنوان واژه‌اي بسيار تكريم‌آميز براي عالمان بزرگ گذشته به كار مي‌رود.
3- در ابتداي اين نوشتار به چهار ويژگي كاهن يا روحاني در اديان اشاره شد. هيچ يك از آن چهار ويژگي در اسلام براي شخص يا گروهي خاص وجود ندارد. هيچ عمل ديني خاصي نيست كه آن را لازم باشد ضرورتا فرد يا گروهي خاص انجام دهد. براي مثال هر كس قرائت نمازش درست باشد و عدالت ظاهري داشته باشد مي‌تواند امام جماعت بشود و فرقي نمي‌كند كه از كدام قشر و گروه باشد و چه لباسي داشته باشد. تمام اعمال خاص ديني به همين صورت است. صيغه عقد را هر كسي كه بلد باشد مي‌تواند بخواند و نماز ميت و كارهاي ديگر به همين صورت است. البته برخي از كارها علاوه بر عدالت تخصص مي‌خواهد. براي مثال قاضي بايد احكام قضايي دين را بشناسد و در اين زمينه كارشناس باشد و البته هيچ فرقي نمي‌كند كه اين كارشناسي را در دانشگاه به دست آورده باشد يا در حوزه و اینکه چه لباسي داشته باشد. همين سخن درباره فتوا دادن مي‌رود. كسي كه فتوا مي‌دهد و مردم از او فتوا مي‌گيرند و از نظر كارشناسي او استفاده مي‌كنند بايد علاوه بر عدالت، تخصص و توانايي برداشت و فهم حكم دين را داشته باشد و فرقي نمي‌كند كه اين تخصص را در كجا تحصيل كرده باشد و در چه لباسي باشد. اين نكته قابل توجه است كه لباس و پوشش خاص ربطي به دين ندارد و امري عرفي است و هر چند اين متداول است كه كساني كه در حوزه‌هاي علميه تحصيل مي‌كنند معمولا لباسي خاص مي‌پوشند، اما اين امر صرفا يك امر عرفي و قراردادي است و ارتباطي با اصل دين ندارد و هيچ عمل يا شأني با لباس خاص ارتباط ندارد.
ويژگي دوم اين بود كه كاهن يا روحاني بايد كاري را كه وظيفه انجام آن را دارد بلد باشد و بتواند آن را انجام دهد و شرط نيست كه ضرورتا عالم و دانشمند باشد. در اسلام كار خاصي نيست كه فرد خاصي بايد انجام دهد و البته در اجتماع كارهايي است كه نياز به تخصص و كارشناسي دارد و هر كس آن تخصص را داشته باشد مي‌تواند آن كار را انجام دهد. پس ، از يك سو كار خاصي كه مخصوص فرد يا گروه خاصي باشد وجود ندارد ،و از سوي ديگر وظيفه و واجب كفايي است كه كساني به تحصيل در علوم ديني بپردازند و متخصص و كارشناس شوند.
ويژگي سوم شيوه ارتزاق بود. در اسلام هيچ مال خاصي براي گروه خاصي تعريف نشده است. اگر لازم است كه گروهي در جامعه به تحصيل علوم ديني بپردازند و اگر اين تحصيل با داشتن شغل و كاري ديگر قابل جمع نباشد، در اين صورت بايد زندگي او از بيت‌المال تأمين شود. همين سخن درباره كسي كه در رشته پزشكي يا مهندسي و مانند آن نيز تحصيل مي‌كند مطرح است. نكته‌اي كه در اينجا بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه در اسلام و تشيع مالياتي وجود دارد كه خمس ناميده مي‌شود و نيمي از آن كه سهم امام است در راههاي مختلفي مي‌تواند خرج شود و از انجا كه عالمان دين مال ديگري در اختيار نداشته‌اند، آن را معمولا در حوزه‌هاي علميه خرج مي‌كرده‌اند. خمس و سهم امام مخصوص حوزه‌هاي علميه نيست و ماليات اسلامي است و راهها و زمينه‌هاي زيادي براي هزينه كردن آن وجود دارد كه يكي از آنها حوزه‌هاي علميه است.
در رابطه با ويژگي چهارم بايد گفت كه در اسلام نه طبقه خاصي وجود دارد و نه انتصاب به شأني خاص. همان طور كه هر كس كه شرايط خاصي داشته باشد مي‌تواند وارد دانشگاه شود، همگان مي‌توانند وارد حوزه‌هاي علميه شوند و اساسا براي عالم دين شدن لازم نيست كه حتما كسي وارد حوزه‌هاي علميه شود. فرقي بين دانشگاه و حوزه و تحصيل فردي وجود ندارد. مهم اين است كه دانش و آگاهي لازم را كسب كند.
پس بايد نتيجه بگيريم كه اگر در عموم اديان دو قشر و گروه روحاني و عالم دين از هم مجزا هستند، در اسلام گروه اول وجود ندارد و تنها عالم دين وجود دارد. تميز بين اين دو قشر و تفتن به اين نكته كه اسلام تنها عالم دين دارد مي‌تواند بسيار تأثير‌گذار باشد. براي مثال وقتي در اسلام تنها عالم دين داريم، پس پشتوانه هر سخن تنها تخصص است و سخن هيچ كس تعبدا بر سخن كسي ديگر مقدم نيست. پشتوانه سخن هر كس استدلال اوست. اگر براي مثال در مسيحيت كاتوليك پشتوانه سخن پاپ تأييد روح‌القدس است، در اسلام پشتوانه هر سخن دليل و برهان آن است و بنابر اين هيچ فرقي نمي‌كند كه سخن را عالم حوزوي گفته باشد يا عالم دانشگاهي.
اين نكته در نوع نگاه به نهادي كه در شيعه «مرجعيت» خوانده مي‌شود ،تأثيرگذار است. افتاء و شأن افتاء تنها يك كار تخصصي و كارشناسي است و نه يك امر تعبدي. رجوع مردم به مفتي از باب رجوع به كارشناس است و هيچ تعبدي در كار نيست و يك امر صرفا عرفي است. مردم از اين جهت به عالم دين مراجعه مي‌كنند كه بايد نسبت به مسائل ديني خود آگاه شوند و اطمينان يابند. حال اگر اين اطمينان با رجوع به شورايي از فقهاء بيشتر است، بايد افتاء شورايي شود. اگر تخصصي شدن فقه و اينكه هر عالم در يك شاخه از فقه متخصص شود و فتوا دهد، عرفا اطمينان بيشتري مي‌آورد، بايد اينگونه شود.
در پایان لازم است بر این نکته پافشاری شود که در اسلام علم وتخصص اهمیت دارد ولی هیچ فرقی نمی کند که این علم و تخصص درحوزه به دست آمده باشد یا در دانشگاه یا به گونه ای دیگر

Image

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ

 

پس بشارت ده به آن بندگان من كه به سخن گوش فرا مى‏ دهند و بهترين آن را پيروى مى كنند

مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم