Please make sure that, your allow_url_fopen or cURL is enabled. Also, make sure your API key and location is correct. Verify your location from here https://openweathermap.org/find

قرآن فراتر از فرهنگ زمانه

در گفتگوی دانشجویی با استاد احمد عابدینی(استاد حوزه و دانشگاه)
اشاره: امروزه مباحث و شبهات مختلفي در باره جاودانگي قرآن مطرح مي‏‏‏‏ شود. پرسش کنندگان اعتقاد دارند ديني که آموزه هاي آن به مثابه متن است انعکاس دهنده فرهنگ و تاريخ ويژه حجاز آن روزي است و اگر نبود آن ويژگي ها و آداب و رسوم و تاريخ‏‏‏‏ ، آياتي با اين مضمون و محتوا و احکام نازل نمي‏‏‏‏ شد. و... شبهات ديگري که ممکن است به جاودانگي قرآن براي تمام عصر و زمان‏‏‏‏ ها خدشه وارد کند. در يک گفتگوي دانشجويي با استاد احمد عابديني به برخي از اين شبهات به نحو کلي يا مصداقي پاسخ داده شده است.
سؤال: مضمون بسياري از آيات قرآن متناسب با عصر پيامبر و نيز ويژگيهاى خاصّ جزيرةالعرب است. در قرآن به نكاتى اخلاقي و تاريخي و فرهنگي اشاره رفته كه با زندگى امروز بشر ‏سازگاري ندارد. مثلاً تعابيرى همچون «حورٌ مقصوراتٌ فى الخيام»(1)، يعني: حورى‏هاى پرده‏نشين در خيمه‏ها؛ اين تعبير براى عرب‏‏‏‏ هاى چادرنشين به مقتضاى زندگى در بيابان، چيز خوشايندى بود، حال آن‏‏‏‏ كه امروز ديگر نشانى از خيمه در بيابان نيست تا حورى خيمه‏نشين جذابيتي براي بشر داشته باشد و اساساً عرب بدوي در حال برافتادن است، وانگهى، حورى، زن چشم سياه است، شايد اگر عرب‏‏‏‏ ها زنان چشم‏آبى اروپايي را مى‏ديدند، ديگر«حورٌ مقصوراتٌ فى‏الخيام»، برايشان امرى شگفت‏آور نبود، بلکه وصف آن زنان ديگرى‏ را مى‏گفتند. يا مثلاً در قرآن به وعده‏‏‏‏ هاي بهشتي اشاره دارد که: «جنّاتٍ تَجرى مِن تَحتِها الانهار»(2)، يعني: باغ‏‏‏‏ هايى كه از زير[درختان] آنها نهرها روان است؛ اين وعده از آنجا است كه در بيابان بى‏آب و علفى چون عربستان اگر نهر آبي يافت مى‏شد، براي مردم بسيار جذاب بود و لذا وعده بهشت با آن اوصاف براى ايشان جذّاب جلوه مى‏كند، اما اگر همين مردم در شمال ايران يا در لندن بودند كه به دنبال يك روز آفتابى مى‏گردند، وعده «جنّات تَجرى مِن تحتها الانهار» جذّاب نيست.در همين راستا، در قرآن احکامي طرح شده كه ناظر به موقعيت خاصّ زمانى - مكانى است، مثل آنجا كه مردى زوجه خود را ظهار كرده و گفته: «ظَهرُكَ عَلىَّ كَظَهرِ اُمى»، يعني: پشت تو مانند پشت مادرم مى‏‏‏‏ باشد؛ و به دنبال آن آياتى متناسب با اين واقعه نازل شده است. يا چون مردم آن روز عربستان از قصّه و داستان‏سرايى خوششان مى ‏آمده، براى آنها قصّه عاد و ثمود و امثال آن را گفته است و اگر قرآن مثلا در ايران نازل شده بود، به عوَض قصّه عاد و ثمود، از رستم و اسفنديار حكايت مى‏كرد. البته شبهات مزبور تنها ناظر به تفاوت‏‏‏‏ هاى مكانى نيست، بلكه فاصله‏هاى زمانى را نيز دربر مى‏‏‏‏ گيرد كه عمدتاً ناظر به پيشرفت‏‏‏‏ هايى است كه در گذر ايّام در زندگى بشر رخ داده است. مثلاً در وصف حيوانات در قرآن مى‏خوانيم: « وَ الانعامَ خَلَقَها لَكُم فيها دِف‏ءٌ وَ مَنافِع»(3)، يعني: و چارپايان را براى شما آفريد كه در آنها براى شما [وسيله] گرمى و سودهايى است؛ يعنى از پشمشان لباس تهيه مى‏كنيد و گرم مى‏شويد، حال آن‏‏‏‏ كه امروز نوعاً از لباس‏‏‏‏ هاى نايلونى استفاده مى‏شود. و آيات ديگري که از منافع نسخ شده امروزي از حيوانات، سخن به ميان آورده است.
پاسخ: در مقابل اين مناقشات، دو سه نوع مواجهه انجام شده كه پس از بيان اجمالى آنها يا وام‏ گيرى از مطالب مثبت هر يك از آنها به اين مناقشات به شكل كلى و نه جزء جزء پاسخ خواهم داد. يكى از صاحبنظران سورى كتابى دارد به نام «الكتاب والقرآن قرائةٌ معاصرة» اين كتاب، كتاب قطورى است در 600 ـ 500 صفحه كه مطالب قابل‏قبول و غير قابل قبول فراوانى دارد و بر برخي از ديدگاهاي وى مناقشاتى وارد است كه فعلاً وارد آنها نمى‏شويم. امّا فرازى از سخن وى جالب توجه است. وى كار خداوند در فرستادن قرآن به اين سبك و سياق را به كار يك شيميدان تشبيه كرده و مى‏گويد: خداوند مانند يك شيميدان است كه تمامى فرمول‏‏‏‏ هاى شيمى را كشف كرده و مى‏خواهد آن را براى فرزند اوّل ابتدايى خود بگويد كه سخن او را به راحتي نمى‏فهمد و لذا مطالب خود را به گونه‏‏‏‏ اي خاص در قالب داستان‏‏‏‏ سرايى جاي مى‏دهد تا فرزند او که الآن به اندازه كافى رشد نيافته، سخن او را به عنوان داستان قرائت كند و به نياز اين مرحله از زندگى او پاسخ گفته باشد تا اين‏‏‏‏ که در مرحله بعد از بلوغ، به روابط ظريف بين اجزاء گفتار واقف شود، درآن هنگام خواهد توانست داستان‏‏‏‏ ها را به زبان انتزاعى ترجمه كرده و فرمول‏‏‏‏ هاى گفتار را كشف كند. او در دوران كودكى متن را تنها در قالب يك قصه كودكانه مى‏فهميد، ولى در دوران بلوغ، علاوه بر جنبه داستانى و ياد از دوران كودكى، فرمول‏‏‏‏ هاى تخصّصى علمى شيمى را فرا مى‏گيرد.
با توجه به تشبيه و تنظير ايشان، مى‏توان گفت بشريت در طول تاريخ، همچون يك انسان است كه دوره‏هاى كودكى تا كمال را يكى پس از ديگرى مى‏پيمايد. قرآن از اين منظر براى عرب بيابان‏نشين آن زمان، «جنات تجرى من تحتها الانهار» و «حور مقصورات فى الخيام» و امثال اينها را (كه اشاره به حقايقى از عالم هستى است) به‏گونه‏اى بيان مى‏كند كه براى وى جذّاب است و از آن علم مى‏اندوزد و مطالب آن را در راستاى خواسته‏هاى خويش، ولى در افقى بالاتر مى‏بيند. اما از نگاه ديگر با فربه شدن علم، قرائت كنندگان، از قرآن نكات جالب ديگرى مى‏فهمند، چنانچه امروزه دريافته‏اند كه هرآنچه در ساحت طبيعت كشف مى‏شود، عِدلِ آن نيز در قرآن كشف مى‏شود و از اينرو قرآن هر روز نو و تازه است. از باب مثال به چند نمونه اشاره مى‏كنم. در سوره ذاريات آيه 47 مى‏خوانيم: «وَالسَّماءِ بنيناها بَأيدٍ وَ إنّا لَمُوسِعُونَ»، و آسمان را به قدرت خود برافراشتيم و بى‏گمان ما [آسمان را]گسترديم. مدتي پيش دانشمندان گفتند كه فلان كهكشان در حال شكل‏گيرى است، يعنى در حال خلق و ساخته شدن است.
روز پس از آن شبى كه من اين خبر را شنيدم، در حال قرائت قرآن بودم كه اتفاقاً به اين آيه رسيدم؛ شگفت‏زده شدم، زيرا مطلبى را كه ديشب در اخبار شنيده بودم، اكنون به طور واضح از قرآن مى‏فهمم:«... ما در حال توسعه آسمان‏‏‏‏ ها هستيم»، واقعاً عجيب است! در گذشته نزديك و به طريق اولى در عصر اعراب جاهلى شايد قسمت دوم آيه كه حاكى از خلق مدام است، براى قرائت كنندگان نامفهوم بود، اما امروز كه به لحاظ علمى به ساخته و پرداخته شدن يك سلسله ستاره‏ها و سياره‏ها در زمان حاضر مى‏رسند مفهوم خلق مدام فهميده مى‏شود و روشن مى‏گردد كه چنين نيست كه خداوند زمانى جهان را خلق كرده و پس از آن به كنجى خزيده باشد! بلكه او پيوسته در حال آفرينش است و علاوه بر توجه و مددرسانى به آفريده‏هاى گذشته، نوآفرينى نيز دارد. بگذاريد نمونه ديگري بيان کنم: در سوره هُمزَه كه يك سوره اخلاقى پر حرارت برعليه عيب‏جويان و طعنه ‏زنندگان است، مى‏ خوانيم: «ناراللَّه الموقدة، الّتى تَطَّلِعُ عَلَى الأَفئِدَةِ»(5)، آتش افروخته خدا[يي] است كه به دل‏‏‏‏ ها مى‏رسد؛ يعنى حطمه آتشى است كه درون را مى‏ سوزاند. اما آيا اين چگونه آتشى است؟ آتش‏هايى كه ما در دنيا ديده‏ايم، بيرون را مى‏سوزاند، نه درون را. سپس قرآن صفات اين آتش را هم مى‏گويد: «إنََََّها عَلَيهِم مُؤصَدة، فى عَمَدٍ مُمَدَدة»(6)، كه در ستونهاى دراز، آنان را در ميان فرامى‏گيرند و اين آتش حركتى كه مى‏كند در ستون‏‏‏‏ هايى كشيده شده است. امروز كه انواع اشعه كشف شده، معناى اين آيه را بهتر مى‏فهميم. يك سنخ از نورها همين نورهاى معمولى‏اند كه مخروطى حركت مى‏كنند. اين سنخ نورها بيرون را روشن مى‏كنند، اما يك سنخ ديگر از اشعه‏ها مثل اشعه x و گاما و ليزر مستقيم حركت مى‏كنند و درون را روشن مى‏كنند. هنگام نزول آيه، معناي آتشى كه در ستونهاى كشيده شده حركت مى‏كند و درون را مى‏سوزاند، نمى‏فهميدند اما با پيشرفت علم، به ظرايف اين آيه پى برده مى‏شود. ولى با اين حال اعتراف داريم که باز هم به كنه اين آيات نرسيده‏ايم، چرا كه آنچه ما تا اينجا گفتيم از« نور» بود، حال آن‏‏‏‏ كه آيات از«نار» مى‏گويد و ما تنها «فى عَمَدٍ مُمَدَّدَة» و« إنّها عَلَيهِم مُؤصَدَة» را تا حدودى فهميده‏ايم و امروزه به بركت پيشرفت علمى فهميده‏ايم كه اشعه‏هاى ماوراى بنفش چون طول موج كوتاهى دارند، از پوست عبور مى‏كنند و درون را روشن مى‏كنند، از آن عكس مى‏گيرند و اشعه مادون قرمز چون طول موج بزرگتر از نورهاى معمولى دارد، نفوذ نمى‏كند، و در مقابل، حرارت زياد ايجاد مى‏كند. حال آيا آتش قيامت تركيبى از اين دو است يا از نوعى ديگر؟ يا از امورى ديگر است كه فعلاً نمى‏فهميم؟ بايد به صراحت بگوييم نمي‏‏‏‏ دانيم! آن ايّام قرآن را به عشق »حورٌ عين« و »جنّاتٍ تجرى من تحتها الانهار« مى‏خواندند، اما كامپيوتريست‏هايى كه امروز به كيفيت آرايش الفاظ توجه نشان مى‏دهند، از تعداد الفاظ يا حروف خاص به كار رفته در سُوَر نكاتى را استنباط مى‏كنند، امّا به نظر مى‏رسد مهم‏تر از اين، چگونگى ربط ميان آيات است. اديبانه بودنِ قرآن خاصيتى است كه موجب مى‏شد مردم آن زمان كه به ادبيات علاقه‏مند بودند، آن را حفظ كنند، امّا لازم نيست كه ما تا ابد بر اين ويژگى قرآن تأكيد كنيم.
براى يك عجم هم صرف‏‏‏‏ نظر از اديبانه بودن قرآن كه شايد چندان ويژگى جذّابى براى او نباشد قرآن آنقدر متضمّن نكات شگفتى است كه مى‏تواند او را سيراب كند. ظرايف علمى و آمارى آيات از زمره همين نكات‏اند. بگذاريد خاطره‏‏‏‏ اي را بيان کنم؛ در گذشته نه چندان دور، ايّام محرّم براى تبليغ به يك پايگاه هوايى رفته بودم، يكى از خلبانها از سختىِ پرواز و رفتن به ارتفاع بالا سخن مى‏گفت كه چطور فشار ناشى از شتاب جى منفى(7) بر انسان وارد مى‏شود و فشار خون پايين مى‏افتد. او در حال توضيح دادن بود كه من به ياد يكى از آيات قرآن افتادم كه مى‏‏‏‏ فرمايد: « يَجعَل صَدرُه ضَيِقَاً حَرجاً كَانََّما يَصَّعّدُ فِى السَّماء»(8)، سينه‏اش را سخت تنگ قرار مى‏دهد چنانكه گويى به زحمت در آسمان بالا مى‏رود. وقتى آيه را برايش خوانده و ترجمه كردم كه قرآن مى‏فرمايد: هركه را بخواهيم گمراه كنيم، چنان سينه‏اش را سخت مى‏گردانيم، مثل اين‏كه دارد به سختى در آسمان بالا مى‏رود. او از روى تعجّب چند بار از من پرسيد، اين آيه در قرآن است؟! من به عيان اين موضوع را در طول پرواز لمس کرده‏‏‏‏ ام. ملاحظه مى‏كنيم که مطالب علمىِ بسيارى با زبانى ساده و ملموس و به تعبيري كودكانه، در قرآن گفته شده است. همين‏‏‏‏ جاست كه دانشمندان در مقابل قرآن خاضع مى‏شوند و لذا مى‏فرمايد: «إنَّما يَخشَى اللَّهَ مِن عِبادِهِ العُلَماء»(9)، از بندگان خدا، تنها دانايانند كه از او مى‏ترسند؛ كه البته منحصر به علماى دين نيست.
سؤال: در باره حوادث تاريخي رخ داده در زمان و مکان خاص که در شرايط کنوني بلا موضوع است چه مى‏‏‏‏ گوييد؟ مثلاً چون جنگ احد شكست خورد، چندين آيه در سوره آل عمران، متناسب با آن واقعه نازل شده است. حال آن‏‏‏‏ كه اگر در آن جنگ از فرمان پيامبر(ص) تخطّى نمى‏شد و مسلمانان در جنگ پيروز مى‏شدند، اين آيات نازل نمى‏شد و به عَوَضِ آن، آيات ديگرى مى‏آمد.
پاسخ: بايد بگويم؛ شكست و پيروزى مسلمانان در يك جنگ نظير غزوه احد يا بدر امرى تاريخى است و ديگر خود حادثه مطرح نيست و به قرآن هم نبايد تنها از اين ديد نگاه كرد. طبيعى است كه از اين نگاه، قرآن يك كتاب كهنه خواهد بود كه صرفاً به بازگويى يك سرى حوادث تاريخى و تعاملات و چالش‏‏‏‏ هاى يك جامعه و عصر كهن مى‏پردازد. اما از حيث چگونگى آرايش و تكرار الفاظ و حروف، ربط كلمات به يكديگر كماكان مى‏تواند موضوع توجه باشد. در تبين اين مطلب، اجازه دهيد به برخى از آيات مربوط به جنگ احد بپردازم كه گفته‏اند اگر شكست حاصل نمى‏شد، اين آيات نازل نمى‏گشت. بعد از جنگ احد، اين آيات نازل شد: « وَ لَئِن قُتِلتُم فى سَبيلِ اللَّهِ اَو مُتُّم لَمَغفِرةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَحمَةٌ خَيرٌ مِما يِجمَعُونَ، وَ لَئِن مُتُّم اَو قُتِلتُم لَالى اللَّهِ تُحشَرُون، فَبِما رَحمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُم وَلَو كُنتَ فَظّاً غَليظَ القَلبِ لَانفَضُّوا مِن حَولِكَ فَاعفَ عَنهُم وَ استَغفِرلَهُم وَ شاوِرُهم فِى‏الاَمرِ»(11)، اگر در راه خدا كشته شويد يا بميريد، قطعاً آمرزش خدا و رحمت او، از [همه] آنچه [آنان] جمع مى‏كنند بهتر است. و اگر در راه خدا بميريد يا كشته شويد قطعاً به سوى خدا گردآورده خواهيد شد.
پس به بركت رحمت الهى با آنان نرم‏خو [و پرمهر] شدى و اگر تندخو و سخت‏دل بودى، قطعاً از پيرامون تو پراكنده مى‏شدند، پس از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه، و در كارها با آنان مشورت كن. اين آيات ابتدا مسأله شكست را مطرح مى‏كند و فرار بعضى از مسلمانان در حالى كه پيامبر(ص) آنها را به پايدارى فرا مى‏خواند، بعد مى‏فرمايد كه مرگ حق است و سپس به پيامبرش خطاب مى‏كند كه آنها را ببخش. چه كسانى را؟ همان‏‏‏‏ ها كه فرار كردند، همان بزرگانى از اصحاب كه سپاه اسلام را يارى نكردند و به مشركين پناهنده شدند، وانگهى صرفاً نمى‏گويد آنها را ببخش، بلكه مى‏فرمايد از خدا بخواه كه او نيز آنها را ببخشد و تو نيز علاوه بر اين، در مسائل با اينها مشورت كن! مى‏بينيد كه دستور مشورت با بز اخفش را نمى‏دهد! فى‏الواقع خداوند به پيامبرش مى‏فرمايد: با نافرمانان مشورت كن، با همين‏‏‏‏ هايي كه تو را تنها گذاشتند و فرار كردند، با مخالف، با ترسو، با نق زن و... مشورت كن و نه فقط با موافقان!
اگر دقت کنيد شايد بگوييد برخي از اين آيات، صِرفِ داستان تاريخى بودنش، به درد امروز ما نمى‏خورد، امّا من مى‏‏‏‏ گويم روح مطالب و نيز ويژگي‏‏‏‏ هاى لفظى، كماكان موضوعيت دارد. از اين آيه حاكمان اسلامى مى‏فهمند كه بايد با مخالفان و حتى خيانتكاران در جنگ از سر محبت وارد شوند، مى‏فهمند كه مشورت با موافقان كه تمام كارها و انديشه‏هاى انسان را تأييد مى‏كنند، مورد دستور خداوند نيست و انسان را از اشتباه‏‏‏‏ ها و اشكال‏‏‏‏ هايش مبرّا نمى‏كند، بلكه با مخالفان، ترسوها و... بايد مشورت كرد. البته پس از مشورت، تصميم و قاطعيّت به عهده حاكم مسلمانان است كه با توكّل به خدا، برنامه مشورت شده و تصويب شده را بايد به پيش ببرد. به هرحال، همان آياتى كه گمان مى‏شود اگر شرايط به‏گونه ديگرى بود، نازل نمى‏شد، درس‏آموز، مفيد، زنده و به روز مى‏باشد.
قرآن كتاب عجيبى است، به همين جهت است كه خودش با صراحت مى‏گويد شما حتى توان آوردن يك سوره و حتي يک آيه نظير قرآن را نداريد، زيرا اگر كسى بخواهد كتابى همچون قرآن بياورد، شرط اولش آن است كه قرآن را بشناسد. تاكنون هيچ مفسرى پيدا نشده كه ادعا كند من يك سوره قرآن را چه از حيث ويژگي‏‏‏‏ هاى خاص صورى و چه مضمونى، كاملاً فهميده‏ام. حتى يك حرف اضافه، يك حرف جّر، يا به جاىِ اسم فاعل، فعل آوردن يا عوض شدن ريتم و سياق همه به يك سوره و بلكه به يك آيه ويژگى خاصّى مى‏بخشد كه آوردن مثل براى آن را با مشكل مواجه مى‏كند. ائمه ما در پاسخ به سؤالات، به برخى از اين ويژگي‏‏‏‏ ها اشاره دارند، امّا نگفته‏اند كه ظرايف آيات تنها منحصر به همين مقدار است. مثلاً وقتى از حضرت صادق‏(ع) مى‏پرسند از كجا فهميده‏ايد كه در هنگام وضو و مسح كردن سر، مسح نبايد به تمام سر باشد، مى‏فرمايد: « لِمَكان الباء»(12). زراره وقتى مى‏پرسد شما كه مى‏گويى هرچه من مى‏گويم از قرآن است، مستند قرآنى اين نظر كجاست؟ امام (‏ع) به مستند خود اشاره مى‏كند و مى‏فرمايد: در آيه شريفه آمده« وَ امسَحوا بِرؤوسِكُم»(13)، سرهايتان را مسح كنيد؛ اما رئوس كه «باء» نمى‏خواهد، پس، از آوردنِ باء مى‏فهميم كه آيه واجد نكته‏اى بوده است. مثال ديگرى بزنم؛ متوكل عباسى نذر مى‏كند كه اگر از بيمارى نجات پيدا كرد، مال كثيرى صدقه دهد. متوكل بهبودى پيدا مى‏كند، اما در معناى مال كثير مانده بود كه چه ميزان است. بالاخره سراغ امام هادى(‏ع) رفت، ايشان فرمود: 80 دينار صدقه دهيد، پرسيدند: دليل اين حرف چيست؟ اين عدد از كجا آمد؟ حضرت(ع) در جواب اين پرسش مى‏فرمايد: در قرآن است كه « لَقد نَصَركُمُ اللَّه فى مَواطِنَ كَثيرة و يوم حُنَين»(14)، و قطعاً خداوند شما را در مواضع بسيارى يارى كرده است؛ و در روز«حنين» نيز؛ امام مى‏فرمايد: ما آن مواطن را شمرديم و ملاحظه كرديم كه 80 مورد است(15).
درمورد قرآن، عده‏اى گفته‏اند ما قرآن را به عنوان كتاب هدايت مى‏خوانيم. يك سلسله از آيات آن نيز كه اين زمانى نيست را رها مى‏كنيم و قرآنيت قرآن را به بقيه‏اش مى‏دانيم. دسته ديگر معتقد شده‏اند كه همه قرآن، قرآن است و فايده دارد و ما به ظاهر برخى از آيات همچون ظهار، بحث‏‏‏‏ هاى عبد و امه، جناتٍ تجرى و حور مقصورات فى‏الخيام كه مربوط به شرايط زمانى - مكانى خاصى است، كارى نداريم، بلكه براى ما روح قرآن و از جمله نكات انتزاعى و درونى همان آياتِ مربوط به زمان و مكانِ خاص مطرح است. مثلاً از آيه ظهار مى‏توان كيفيت برخورد يك زن با بزرگترين رهبر جامعه اسلامى را استنباط كرد يا از «شاورهم فى‏الامر» مى‏توان به ضرورت مشورت با مخالفين پى برد. ما در سخنان پيشين خود اين قول دوم را، با ملاحظات و اضافاتى پذيرفتيم، و علاوه بر مسأله روح آياتِ مربوط به زمان و مكان خاص، به نوشته‏‏‏‏ ها و الفاظ نيز معتقد شديم. يعنى علاوه بر روح آيات كه قابل درس‏گيرى است، كماكان مى‏توان نكته‏هايى از الفاظ فهميد. عرب صدر اسلام از ظاهر لفظ نكاتى را استنباط مى‏كرد، امّا ما درپى كشف لطايف الفاظ نيز هستيم. حديثى هم هست كه ظاهر قرآن براى عوام، لطايفش براى خواص و اشاراتش براى حكما است(16). پيش از اين گفتيم كه با پيشرفت علم موقعيت مناسبى براى استخراج لطايف قرآن رسيده است. مثلاً آيه ظهار و گرچه هيچ نقش ديگرى نداشته باشد، يكى از مجموعه آيات است كه در تعداد و آرايش حروف و كلمات نقش دارد.
عرض كردم كه الآن كامپيوتريست‏‏‏‏ ها در تعداد الفاظ و حروف به كار رفته، ميزان فراوانى حروف خاص در سوره‏ها و چگونگى تركيب حروف در سوره‏هاى مختلف هم تحقيق مى‏كنند كه چطور اين آرايش متفاوت الفاظ متأثر از شرايط نزول بوده و در قرائت سور و آيات تأثيرگذار است، و مثلاً لحن آيات سوره‏هاى مكى و مدنى، آيات جنگى و غيرجنگى و... متفاوت است.يا مثلاً اگر اين «حورٌ مقصوراتٌ فى الخيام» كه در زندگى امروز ما بلاموضوع است، در ميان آيات نبود، آيا ريتم و ضرب آهنگ آيات به هم مى‏خورد يا نه؟ بودن يك سرى از آيات قرآن به جهت بودنِ موضعِ فرود و پرواز است. در هنگام صوت به هر آيه‏اى و به هر كلمه‏اى نمى‏توان پرواز كرد و شروع كرد به كشيدن سخن! اينكه در هر سوره چه تعداد الفاظ وجود دارد، كدام يك از الفاظ، محور واقع مى‏شود، چه الفاظى قبل و بعد آن واقع مى‏شود، از كجا مى‏توان شروع كرد، كجا اوج گرفت و كجا فرود آمد، همگى طبق قانون و نظم خاصى بايد صورت پذيرد.
سؤال: به نظر مى‏‏‏‏ رسد بحث کمي طولاني شد. من دوباره اصل شبهه را به بياني ديگر مطرح مى‏‏‏‏ کنم تا حضرت عالي طي يک جمع بندي پاسخ را به طور خلاصه بفرماييد. ما با اين شبهه مواجه بوديم كه در قرآن آياتى هست كه به كار فرهنگ اين زمانه نمى‏آيد. اين شبهه به «مفيد نبودنِ تماميتِ قرآن براى اين عصر» خواهد انجاميد، با اين استدلال که: يك دسته از آيات كه آن زمانى بوده و لذا با زندگىِ اين عصرى ما ارتباطى ندارد؛ دسته ديگرى از آيات هم كه اين زمانى است و بعضاً بيانگر برخى نظريات پيشرفته علمى در اين عصر است نقش منحصر به فردى در زندگى ما نخواهد داشت، چرا كه ما خود از طريق پيشرفت تدريجى علم به مضمونِ آنها خواهيم رسيد و اصولاً چه نيازى هست كه وقتى مى‏توانيم با عقل خود حقايقى را كشف كنيم، به منابع ديگر چشم بدوزيم؟ ملاحظه مى‏كنيد كه اين شبهه نهايتاً به خروج قرآن از صحنه خواهد انجاميد.
پاسخ: در مقابل اين رأى، سخن ما اين بود كه كماكان در اين عصر، تماميّت آيات، چند نقش را در زندگى ما بازى خواهد كرد. نخست اينكه؛ تمامى ظرائف و لطائف قرآن هنوز كشف نشده و نمى‏توان گفت همه دلالت-هاى يك سوره به تمامى براى ما انكشاف يافته است و دليل اين مطلب هم ناتوانى از آوردن آيه يا سوره‏اى نظير سوره‏هاى قرآن است. ثانياً؛ آن دسته از آياتى كه گفته مى‏شود، مختصّ به زمانِ سپرى شده‏اى بوده است، يك وجهه اين زمانى هم دارد كه ممكن است الف: از ناحيه روح آن باشد، ب: ممكن است ترتيب و چگونگى آرايش الفاظ واجد نكته‏اى باشد؛ و نيز اگر هيچكدام از اينها را نپذيريم، ج: آيات مزبور، جزئى از كل‏اند كه در ضمن مجموعه، به آن، نظم و شكل و پيام مى‏دهند.
سؤال: جنابعالي از نظم و موسيقاي الفاظ قرآن سخن به ميان آورديد، ولي من مي‏‏‏‏ گويم: خداوندى كه حكيم است و مى‏تواند جملاتى بياورد كه هم روزآمد باشد و هم قافيه‏اش درست باشد، چرا بايد جمله كهنه‏اى را انتخاب كند كه تنها به دردِ درست شدنِ قافيه بخورد! مثل شاعرى كه شعرى مى‏سرايد و به خاطر تنگى قافيه، تعابير كهنه متعلق به 200 سال پيش را هم در شعر مى‏گنجاند؟!
پاسخ: تأكيد مى‏كنم كه آياتى نداريم كه امروزه به هيچ كارى نيايد و تنها از بابِ جور آمدنِ قافيه در قرآن گنجانده شده باشند. يك چنين چيزى به نظر من ثابت نشده است. عرضِ من اين است كه بر فرض كه وجود اينچنين آياتى اثبات شود، به رغم از دست دادن نقش اين زمانى خود از حيث مضمون، نقش موسيقيايى آنها در ضمن مجموعه‏اى از آيات، و ازنظر رموزى كه در تعداد كلمات، تعداد حروف و تركيب آنها دارند مفيد و به روز هستند. بنابراين كماكان موضوعيت خواهد داشت.
سؤال: كسانى كه شبهات مورد بحث را مطرح مى‏كنند، منكر اين نيستند كه ما امروزه هم حقايقى يا به قول شما روح مطالب را از آيات قرآن فراچنگ مى‏آوريم، اما مى‏گويند اين روح يا حقايق بازتاب فرهنگ آن زمانه است و اگر نبود آن فرهنگ زمانه، اگر نبود حقايقى كه از دالان فرهنگ عربى گذشته، آن حقايق هم نبود. اگر وقايع آن زمان نبود، آيا قرآن هم در همين تعداد آيات نازل مى‏شد؟ اگر آن خرافاتى كه آنها داشتند، نبود پس اين حقيقت‏ها هم گفته نمى‏شد و حقيقت ديگرى گفته مى‏شد، چه بسا به جهت پيشرفت علم و... تعداد آيات بيشتر مى‏شد و اساساً سبك، سبك ديگرى مى‏شد. به هرحال اين شبهه به جاودانگى قرآن اشكال وارد مى‏كند اگر مخاطبان پيامبر(ص) جامعه‏اى بود كه همه در حد بوعلى سينا بودند، آيا باز هم قرآن، همينى بود كه الآن در دست ماست؟
پاسخ: من نظر شما را به همان مثال شيمى‏دان كه در ابتداى كلام آوردم، جلب مى‏كنم. هنر قرآن اساساً آن است كه در جامعه‏اى نازل شد كه فرهنگش آنقدر عقب‏مانده و مردمش پست شمرده مى‏شد كه هيچ‏يك از ابرقدرت‏‏‏‏ هاى آن زمان حاضر نبودند آنجا را جزء تيول خود داشته باشند. حدود 15 سال بعد از آنكه پيامبر(ص) مبعوث شد و سروصدايى برخاست، خسروپرويز نامه‏اى به فرماندارش در يمن مى‏نويسد كه دو نفر بفرستيد اين فردى را كه سروصدا كرده دستگير كنند و بياوريد تا ببينيم چه كسى اين حرف‏‏‏‏ ها را زده است! يعنى آن سرزمين با آن موقيت اجتماعي، آنقدر پست و بى‏ارزش بود كه حكومت‏‏‏‏ ها براى آن ارزشى قايل نبودند و ساکنان آن نيز از يك عدّه مردم بدوى و لجوج و كله‏شقي تشكيل مى‏شد كه زيربار هيچ حرف حقى نمى‏رفتند. قرآن در يك چنين شرايطى بايد مردمى را كه در بدترين شرايط فرهنگى بودند، خوراك مى‏داد و به‏گونه‏اى سخن مى‏گفت كه آنها تسليم شوند و در عين حال امروز را هم بتواند خوراك دهد. بنابراين اگر شاگردان مكتب قرآن همه همانند بوعلى بودند و قرآن براى آنان مطالب علمى، فلسفى و... مى‏گفت، آنقدر معجزه نبود كه اكنون معجزه است، زيرا اكنون با زبان داستانى و زبانى كه عرب بدوى را جذب كرده، با همان زبان و در لفافه، همان داستان‏‏‏‏ ها مطالب علمى، فلسفى را مطرح ساخته است.
سؤال: مناقشه اين است كه قرآن نيازها و مسائل امروز را نمى‏تواند پاسخ گويد مثلاً درمورد قصاص، در زمان جاهلى، انسان‏‏‏‏ ها عادت به خونريزى داشتند و تا سر نمى‏بريدند، سرِ جاىِ خود نمى‏نشستند. اما اكنون ديگر نيازى به قصاص نيست.
پاسخ: من در حال نوشتن مطالبى در پاسخ به اين سؤال هستم كه طريق هدايت آنها كه از دين فاصله گرفته‏اند، چيست؟ در اين زمينه، قرآن راهنماى ماست كه چگونه خشن‏ترين و بدترين انسان‏‏‏‏ ها را متحول كرد. قرآن درمورد عادتى كه عرب‏‏‏‏ ها بسيار به آن علاقه داشته و نمى‏شد آنها را از آن جدا كرد، يعنى ميگسارى، روش تحريم تدريجى را اختيار كرد. علاقه آنها به خمردر حدي بود که برخى مى‏گفتند اگر اسلام شرب خمر را تحريم مى‏كند، اصلاً مسلمان نمى‏شويم. روش تحريم اين گونه بود که؛ قرآن ابتدا در آيه‏اى آورد كه « و من ثمرات النخيل والاعناب تتخذون منه سكراً و رزقاً حسناً»(18)، و از ميوه درختان خرما و انگور، باده مستى‏بخش و خوراكى نيكو براى خود مى‏گيريد. اين آيه در ضمن سوره نحل است و در مكه نازل شد. قرآن با گفتن اينكه شرابى درست مى‏كنيد و رزقى حسن؛ نشان داد كه شراب رزق حسن نيست. بعد در مدينه آيه‏اى نازل شد كه«فيهما اثمٌ كبير و منافع للناس» (19)، در آن دو - شراب و قمار - گناهى بزرگ و سودهايى براى مردم است. باز هم به يكباره طردشان نكرد و گفت منافعى دارد، اما گناه هم دارد و «اثمهما اكبر من نفعهما»، اما گناه آن دو بيشتر از نفعشان است. تا اين‏‏‏‏ که خود مسلمانان هم به مشكل برخوردند يعني شراب خوردند و به نماز ايستادند و اشتباهاً عليه خود دعا كردند! اينجا آيه نازل شد كه « لاتقربوا الصلاة و انتم سكارى»(20)، درحال مستى به نماز نزديك نشويد؛ اينجا هم نفى را روى نماز مستانه مى‏آورد و نه مطلقِ خوردنِ شراب. و درمورد غير نماز نفياً و اثباتاً سخنى نمى‏گويد. بالاخره زمان مى‏گذرد تا آنجا كه آيه‏اى نازل مى‏شود كه « يا ايها الذين آمنو انما الخمر والميسر والانصاب و الازلام رجسٌ من عمل الشيطان فاجتنبوه»(21)، اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، شراب و قمار و بت‏ها و تيرهاى قرعه، پليدند [و] از عمل شيطانند پس از آنها دورى گزينيد، باشد كه رستگار شويد. جالب اينجاست كه آيه را با «يا ايها الذين آمنوا» شروع مى‏كند و آنان را بزرگ مى‏دارد و احترام مى‏كند، تازه «فاجتنبوه» را بعد از « رجسٌ من عمل الشيطان» مى‏آورد. يعنى خود شما كه مى‏دانيد پليد است! حال با اين مقدمات از آن دورى كنيد. تازه باز هم علت مى‏آورد كه «لعلكم تفلحون». با دقت در اين فرايندي که قرآن از آن بهره برده، مى‏توان براى امروز هم روش هدايت تدريجي را گرفت و به آن عمل کرد. درمورد حجاب هم همين طور است.
ابتدا تكليف را از بالا شروع كرد، اول زن‏‏‏‏ هاى پيامبر(ص) را از جامعه جدا كرد و از مسلمانان خواست كه با آنها برخوردى نداشته باشند: «و اذا سألتموهن متاعاً فاسئلوهن من وراء حجاب ذلكم اطهر لقلوبكم و قلوبهنّ«(22)، و چون از زنان [پيامبر] چيزى خواستيد، از پشت‏پرده از آنان بخواهيد، اين براى دل‏‏‏‏ هاى شما و دل‏‏‏‏ هاى آنان پاكيزه‏تر است. علت آن را نيز گفت كه اين براى قلب‏هاى شما و آنان بهتر است. بعد از مدتى آيه نازل شد كه «يا ايها النبىّ قل لازواجك و بناتك و نساء المؤمنين يدنين عليهن من جلابيهن»(23)، اى پيامبر! به زنان و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: پوشش‏هاى خود را برخود فروتر گيرند، اين براى آن است كه شناخته شوند تا مورد اذيت و آزار واقع نشوند. از شأن نزول روشن مى‏گردد كه جوان‏‏‏‏ ها، زنان را لساناً و عملاً اذيت مى‏كردند و وقتى كه پرسيده مى‏شد چرا چنين كرديد؟ مى‏گفتند: فكر كرديم كنيز هستند. قرآن هم در مقابل مى‏گويد شما كه مى‏خواهيد كنيز نباشيد، بلكه عليا مخدره باشيد، چادر سر كنيد كه نشانه عليا مخدره بودن است. چادر تا اين مرحله به عنوان يك حق مطرح مى‏شود، و پس از آن، تكليف هم مى‏شود.(24). مى‏بينيد كه اينجا هم با تدريج در جعل حكم، آن هم با شروع از بالادستي‏‏‏‏ هاى جامعه مواجه هستيم. ملاحظه مى‏كنيد كه چطور مجموعه چند آيه حاوى پيام‏‏‏‏ هايى براى امروز ما هستند. خلاصه عرض بنده اين است كه قرآن با روش‏‏‏‏ هاى بديع و بى‏نظير خود از انسان بيابانگرد خشن، بى‏عاطفه، مشروب‏خوار و... انسان با عاطفه، دقيق، متعبد، انسان‏‏‏‏ دوست و... ساخت و در عين حال انسان‏‏‏‏ هاى امروزى را نيز ارشاد مى‏كند.
مثلاً در همين قصاصى كه امروزه مورد بحث است. اول قصاص را به عنوان يك حق براى اولياى مقتول مطرح مى‏كند تا افراد شرور به خاطر ترس از قصاص شدن، از كشتن و خونريزى دست بردارند ولى از سوى ديگر دست اولياى مقتول را در بخشيدن قاتل بازگذاشته است. بله! اگر قرآن مى‏فرمود حتماً بايد قصاص انجام گيرد و حقّ عفوى براى اولياى مقتول نبود، براى خون‏‏‏‏ ريزى عصر جاهلى مناسب بود، اما وقتى به اولياى مقتول اجازه عفو، يا گرفتن ديه و امثال ديه رامى‏دهد با اين زمان كاملاً سازگار بوده و نمى‏‏‏‏ توان گفت يک حکم مربوط به عصر خاص است.
سؤال: چه دليلي دارد كه ما آيات را توجيه علمى كنيم چراکه 100 سال ديگر بعد از پيشرفت علم، مجبور مى‏‏‏‏ شويم با ردّ شدن فرضيه ها واعتقادات علمي گذشته از موضع خود عقب‏نشينى كنيم و آنگاه اصل قرآن رد شود، آيا بهتر نيست بيشتر به روح قرآن تكيه كنيم؟
پاسخ: روح قرآن يك جنبه از فهم آيات است، امّا قرآن، ابعاد ديگرى هم دارد كه عرض من توضيح آنها بود. اگر بنده مى‏گفتم مراد از فلان آيه اين است و جز اين نيست، بايد از پيشرفت علمى در آينده مى‏ترسيديم، امّا بحث اين بود كه چنين احتمال‏‏‏‏ هايى نيز در آيات قرآن مطرح است. بنابراين نبايد تصوّر شود كه تمامي مبهماتِ ظاهرىِ قرآن، براى ما يا براى مفسران بزرگ به طوركامل حّل شده است. قرآن پيوسته مطالب روشنى دارد و در عين حال مطالب مجمل نيز دارد و علاوه بر روح آيات، جنبه‏هاى متعدّد ديگرى نيز دارد كه بحث مفصلى مى‏طلبد.
سؤال: درمورد جنبه‏ هاى ديگر، ما نياز به اثبات داريم و اگر قرآن در زمان ما نازل مى‏شد، با همين تركيب و چگونگى بود؟
پاسخ: جواب اين سؤال را بايد از خود خداوند پرسيد، ولى چند نكته را مى‏توان بيان كرد؛
اولاً؛ واضح است كه نمى‏توان به خداوند نسبت عجز داد و گفت كه خداوند حقايق، معارف، داستان‏‏‏‏ ها و نيازمندى‏هاى انسان را تنها مى‏توانسته در يك قالب و شكل بيان كند و در اين باره خداوند محدود بوده است. بنابراين اگر شرايط زمانى و مكانى ديگرى حاكم بود، خداوند قدرت داشت كه قرآن را به صورت ديگرى نازل كند که تمامى نيازهاى جسمى، روحى و هدايتى بشر در آن تجلى داشته باشد.
ثانياً؛ پيرامون همين قرآن موجود، از روايت‏‏‏‏ هاى متعددى به دست مى‏آيد كه قرآن هر سال بر پيامبر‏‏‏‏ اكرم(‏ص) عرضه مى‏شد و در آخرين سال عمر پيامبر اكرم(‏ص) دوباره قرآن بر آن حضرت عرضه شد كه پيامبراكرم(ص) از همين دوبار عرضه شدن، دريافت كه ارتحالش نزديك است. درهنگام عرضه ثانوي، اين‏طور نبوده كه پيوسته همان الفاظ سابق عرضه مى‏شده است، بلكه از برخى نوشته‏هاى متخصصان علوم قرآنى روشن مى‏گردد كه در اين عرضه شدن‏ها، جنبه‏هاى شخصى، اسامى افراد و... حذف مى‏شده و مطالب كلّى باقى مى‏مانده است. بنابراين، آنچه كه در آخرين عرضه، باقى‏مانده است، حقايق كلى و مجموعه نيازهاى بشرى بوده است و به همين جهت معمولاً كسانى كه برخى احكام فقهى دين را متغير مى‏دانند، سخن خود را به غير «امور تصريح شده در قرآن» محدود مى‏كنند. بنده نيز معتقدم كه احكام تصريح شده در قرآن نظير تفاوت ارث زن و مرد، يا حدّ زنا ، قذف و سرقت غير قابل تغييرند.
و ثالثاً؛ آيه‏ها و سوره‏هاى فراوانى وجود دارد كه بدون داشتن شأن نزول، بر پيامبر اكرم(‏ص) نازل شده است و بنابراين شرايط زمانى و مكانى در آنها دخالت نداشته يا دخالت بسيار كمى داشته است. بنابراين به طور خلاصه مى‏توان گفت كه خداوند در هر شرايطى توان بيان حقايق را دارد و بيان آن حقايق را مى‏تواند به نحوى انجام دهد كه كلامش از يك جنبه يا از جنبه‏ هاى متعدد معجزه باشد.
-------------------------
منابع:
1.سوره الرحمن آيه 72.
2. ر.ك سوره آل عمران، آيه‏هاى 198 195 136 15 و ساير سوره‏ها.
3. سوره نحل، آيه 5.
4.سوره نحل، آيه 7.
5. سوره همزه، آيه‏هاى 6 و 7.
6. سوره همزه، آيه 8 و 9.
7. شتاب گرانش زمين، -g برابر است با:m/s9/82 2-
8. سوره انعام، آيه 125.
9. سوره فاطر، آيه 28.
10. ظهار، يكى از رسم‏هاى دوران جاهلى بوده است كه به جاى طلاق دادنِ زن، از آن استفاده مى‏شده است.
11. سوره آل عمران، آيه‏هاى 157 تا 159.
12. فروع كافى، ج 3، ص 30.
13. سوره مائده، آيه 6.
14. سوره توبه، آيه 25.
15. رك بحارالانوار، ج19، ص165، روايت 8. ج50، ص162، روايت 41. و ج104، ص 227، روايت 56، محمدباقر مجلسى، دارالكتب الاسلامية.
16. ر.ك بحارالانوار، ج86، ص20 و 103.
17. سوره نساء، آيه 56.
18. سوره نحل آيه 67
19. سوره بقره آيه 219
20. سوره نساء آيه 43
21. سوره مائده آيه 90
22. سوره احزاب آيه 51
23. همان آيه 59
24.ر.ك سوره نور، آيه 32.

Image

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ

 

پس بشارت ده به آن بندگان من كه به سخن گوش فرا مى‏ دهند و بهترين آن را پيروى مى كنند

مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم