عبدالرحیم سلیمانی
واژه های «فتنه گر»، «دشمن نظام» و...امروزه در کشور ما به واژه ای کلیشه ای در ادبیات یک جریان سیاسی و مطبوعات حامی آن تبدیل شده است. این جریان سیاسی به خود اجازه می دهد که برای کسانی که همفکر او نیستند، این الفاظ را به کار برده و به دنبال آن هر ناسزایی را که خواست به آنان بگوید و هر تهمت و افترائی که خواست به آنان ببندد و هر سخن و عملی را بدون توجه به راست یا دروغ بودن آن، وشاید با علم به دروغ بودن آن، به آنان نسبت دهد. نمونه آن سخنی است که روزنامه رسالت در شماره مورخه 3/8/89 تحت عنوان «شنیده ها و نکته ها» آورده است
«تلاش شاخه روحانی جریان فتنه برای ملاقات با رهبری»
«یک تشکل روحانی حامی فتنه سبز در قم برای ملاقات با مقام رهبری تلاش می کند. شنیده های موثق رسالت از قم حاکی است یک تشکل روحانی که طی سال های اخیر به جای فعالیت های حوزوی و دینی در عمل به بازوی جریانات افراطی اصلاحات و پس از انتخابات ریاست جمهوری به حامی جریان فتنه سبز تبدیل شده و تمام موجودیت خود را به پای جریانی ریخت که جز انزوای بیشتر دستاوردی برای این تشکل به همراه نداشت، طی یک هفته گذشته تلاش کرده با درخواست ملاقات با مقام رهبری و بهره برداری از این دیدار به بازسازی شخصیت آسیب دیده این تشکل و کم رنگ کردن تبعات منفی مسیر طی شده در دو سال اخیر خود بپردازد. اما اخبار رسیده از نا موفق بودن این تلاش ها حکایت دارد. تحرکات این تشکل روحانی که در سال های اخیر در نقش شاخه روحانی جریانات ساختارشکن و افراطی عمل کرده برای ملاقات با رهبری در شرایطی صورت می گیرد که این گروه به اصطلاح محقق چندی قبل پروژه ایجاد اختلاف میان مراجع تقلید و رهبری انقلاب را با طراحی مشروعیت زدایی از دولت کلید زد و تلاش های نا موفقی را در بیوت مراجع معظم تقلید پیگیری کرد».
این سخن همان طور که آشکار است، در رابطه با «مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم» است و به هر حال در آن اموری به این تشکل نسبت داده شده و اخباری درباره آن بیان شده و تحلیلی در رابطه با آن صورت گرفته است. از آنجا که این روش و منش و این ادبیات و منطق در یک جریان سیاسی، که خود را حامی دولت می داند، بسیار رواج دارد، جا دارد که نکاتی را در رابطه با این نوشته بیان کنیم:
1-در این نوشته دو خبر آمده، یکی در ابتدای آن و دیگری در انتهای آن. این دو خبر کذب محض است و نه تنها در جلسات رسمی این تشکل تصمیم بر چنین اموری نبوده بلکه مطابق تحقیقی که اینجانب انجام دادم حتی اعضای این تشکل به صورت شخصی و به عنوان شخص خود این امور را انجام نداده اند. بنابراین، هرچند روزنامه فوق مدعی است که منبع او موثق است اما این اخبار دروغ محض است و البته نمی توانم بگویم که منبع موثق روزنامه به شنودها دسترسی داشته چرا که این سخن از اساس جعل و دروغ سازی است.
2-این تشکل مشی و روش و منش یک جریان را، که روزنامه رسالت حامی آن و دست اندرکاران آن جزو آن هستند، نمی پسندد و مطابق تعالیم دین مبین اسلام نمی داند و عملکرد و سخنان آنان را به سود دین و ملت و مملکت نمی داند. والبته گویا دست اندرکاران آن روزنامه، خود را دین مجسم می دانند وبنابراین اعمال و رفتار خود را معیار سنجش دیانت دیگران به حساب می آورند و هر کس با این سنجه جور نیاید از دین و دیانت دست برداشته است. به هر حال سخن این تشکل این است که ما در راه دین تلاش می کنیم، اما اعمال و سخنان شما را مطابق دین نمی دانیم.
3-شما خود را مطیع و فرمانبردار رهبری به حساب می آورید. اما سوال ما این است که فرض کنیم دروغ شما راست باشد. فرض کنیم یک تشکل روحانی که تعداد قابل توجهی از آنان زندان های قبل از انقلاب را دیده و بعد از انقلاب از همراهان و یاران حضرت امام(ره) بوده و از سوی آن بزرگوار به مناصبی در نظام اسلامی تصدی یافته اند و تشکلی که همگی اعضای آن در سطوح بالا مشغول به تدریس و تحقیق هستند، آنگونه که شما گفته اید به خطا رفته باشد و حال تقاضای ملاقات با رهبری را داشته باشد. آیا رهبری که باید محور وحدت باشد به آنان وقت ملاقات نمی دهد؟ یا صورت دیگر این است که این گروه مواضعی خاص داشته و اکنون تقاضای ملاقات با رهبری را داشته باشد تا انتقادات خود را بیان کند. آیا یک تشکل روحانی شناسنامه دار و به ثبت رسیده در مراجع قانونی نمی توانند از رهبری وقت بگیرند و سخن خود را بیان کند؟ سری به عهدنامه مالک اشتر(نهج البلاغه، نامه53) بزنید. اگر رهبری اینگونه است که شما می پندارید و بیان می کنید آیا او را تنزل نداده اید. آیا هم و غم رهبری نباید این باشد که هرچه بیشتر در جامعه وحدت ایجاد کند؟ آیا رهبری نباید فراتر از جناح های سیاسی باشد؟ آیا امام راحل(ره) بیش از هر چیز دیگری بر وحدت تاکید نمی کرد؟ آیا روش او جذب حداکثری نبود؟
به گمان من دشمن نظام و فتنه گر کسانی هستند که شریعت و اخلاق اسلامی را زیر پا می گذارند. کسانی که به راحتی دروغ می گویند و مخالف خود را مخالف دین و نظام به حساب می آورند و به این هم قناعت نکرده تصویری خوفناک و بی منطق از رهبری نظام اسلامی ارائه می کنند. توجه داشته باشیم که مخالف هیچ شخصیت سیاسی ضرورتا مخالف دین و نظام نیست. آیا دشمن دین و نظام آن کسانی نیستند که بی جهت مردم را مخالف دین و نظام معرفی می کنند؟ آیا دشمن دین کسانی نیستند که با بی اخلاقی های رسوای خود اسلام را بدنام می کنند؟