سیدجواد ورعی
چکیده:هر اندیشهای را آرایش قرآنی و حدیثی دادن و به جای اندیشههای خالص اسلامی جا زدن و پذیرفتن و آراء و اندیشههای خویشتن و آراء و اندیشههای بیگانه از اسلام و قرآن و حدیث را بر دوش قرآن و حدیث و اسلام نهادن ، این میشود رأی و بدعت در دین و انحراف از دین و این هم گمراهی است. ...
هر اندیشهای را آرایش قرآنی و حدیثی دادن و به جای اندیشههای خالص اسلامی جا زدن و پذیرفتن و آراء و اندیشههای خویشتن و آراء و اندیشههای بیگانه از اسلام و قرآن و حدیث را بر دوش قرآن و حدیث و اسلام نهادن ، این میشود رأی و بدعت در دین و انحراف از دین و این هم گمراهی است.
مقدمه
از شهید بزرگوار آیت الله دکتر سید محمد حسینی بهشتی آثار گرانبهایی از بیان و بنان به جا مانده است، آثار و تألیفات و سخنرانیهای به یادگار مانده از ایشان در موضوعات مختلف دینی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی گنجینه ارزشمندی است از یک اسلام شناس آگاه به زمان و مجتهد و صاحبنظر که میتواند در موارد زیادی راهگشای مردم به ویژه نسل جوان باشد.
موضوعی که در این مختصر مورد توجه قرار میگیرد اجتهاد است، این موضوع ابعاد گوناگونی دارد که در آثار فقهای امامیه تحت عنوان ”اجتهاد و تقلید” به طور مستقل بحث و بررسی شده است.
ما در اینجا تنها گوشههایی از این بحث را که در آثار این شهید عزیز به چشم میخورد متعرض میشویم.
واژه اجتهاد
اجتهاد از کلمه جُهد به معنای طاقت و مشقت یا از کلمه جَهد به معنای سختی و مشقت است. از این رو اجتهاد را “بذل الوسع فی طلب الامر” معنا کردهاند. چنان که آن را مبالغه در مشقت هم تفسیر نمودهاند. قاعدتاً باید یکی از معانی آن با توجه به خصوصیت باب افتعال در لغت عرب، تحمل سختی و مشقت باشد.
و در اصطلاح فقهی، اجتهاد را به “استفراغ الوسع فی تحصیل الظن بالحکم الشرعی” تعریف کردهاند. این تفسیر و تعریف از علمای اهل سنت و گروهی از قدمای فقهای امامیه ارائه شده است، برخی به تناسب لغوی تحمل مشقت را نیز در تعریف گنجانده و آن را ”به کار گرفتن نهایت تلاش و کوشش در امور دشوار برای رسیدن به حکم شرعی” تعریف کردهاند.
از آنجا که فقهای شیعه هر ظنی را حجت نمیدانند این تعریف را چنین تکمیل کردهاند:
• بذل الوسع لتحصیل الحجه علی الواقع او علی الوظیفه الفعلیه الظاهریه.
• ملکه یقتدر بها علی تحصیل الحجه علی الحکم الشرعی.
• الملکه او القوه او القدره التی یقتدر بها علی استنباط الاحکام من الدوله.
تعاریف فوق عبارات گوناگونی از یک حقیقت است و آن نیرو و قدرت استنباط احکام شرعی بر اساس ادله معتبر شرعی است، از این رو “مجتهد” کسی است که چنین نیرو و توانی را داشته باشد.
مرحوم آیت الله شیخ محمد کاظم خراسانی در اثر ارزشمند خویش ”کفایه الاصول” علت تفاوت در تعاریف فقها را در این نکته میداند که آنان در مقام بیان حد یا رسم منطقی برای اجتهاد نبودهاند، بلکه تنها به عنوان شرح الاسم تعاریفی ارائه کردهاند، بنابراین نباید به دنبال جامعیت یا مانعیت بود و بر آنان خرده گرفت.
از تعاریف فوق استفاده میشود که اجتهاد کوششی است برای شناخت احکام شرعی بر اساس ادله و منابع معتبر دینی و به عبارت دیگر روشی است برای تشخیص وظایف فردی و اجتماعی از متن بیانات دینی.
این کوشش از زمان امامان معصوم (ع) و به توصیه آنان در میان مسلمانان رواج یافت، چرا که “بیانات دینی که در کتاب و سنت واقع است کلی و محدود و صور اعمال و حوادث واقعه که مسائل ابتلاء را تشکیل میدهند نامتناهی و نامحصورند و برای به دست آوردن جزئیات احکام و تفاصیل آنها راهی جز اعمال نظر و پیمودن طریق استدلال نیست.”
به بیانی دیگر اجتهاد ”تفریع درد فروع بر اصول است” به این معنا که استنباط مصادیق و متفرعات از کبریات کلی است نه امثال قیاس که از نظر شیعه اجتهاد نیست . از مجموع تعاریف فوق روش شد که اجتهاد ” روشی برای متخصص و صاحبنظر شدن در دین است و این روش در طی قرون متمادی به همت علما و دانشمندان به کار رفته و رشد و تکامل یافته است.
شهید بزرگوار آیت الله بهشتی در تعریف و تبیین اجتهاد میگویند: ”اندیشه پویای اسلامی یعنی تلاش برای فهم هر چه عمیق تر و گسترده تر کتاب و سنت با التزام به این که رابطه و پیوند میان آن اندیشه و آن معنا و عبارات کتاب و سنت محفوظ میماند، این را اجتهاد مینامند و راهی را که الان علمای بزرگ اسلامی میروند ، راه اجتهاد است.”
از تعریفی که ایشان ارائه کردهاند و نیز از بیانات دیگرشان بر میآید که در اجتهاد بر دو نکته تأکید داشتند، پویا بودن و التزام به متون دینی و این نکته در خلال بحث روشن خواهد شد.
شهید بزرگوار آیت الله مطهری نیز اجتهاد را به معنای واقعی کلمه ”تخصص و کارشناس فنی در مسائل اسلامی” میدانست.
نگرانی شهید بهشتی
شهید بهشتی از دو ناحیه نگران بود:
۱. عدم پویایی اندیشه اسلامی و جمود فکری در شناخت معارف دینی.
۲. بی توجهی و بی مبالاتی نسبت به پیمودن دقیق راه اجتهاد و غلتیدن در ورطه التقاط
این نگرانی برخاسته از وجود دو جریان انحرافی در تاریخ اسلام در مقابل جریان اجتهاد بود که متأسفانه در دهههای اخیر در حوزه و دانشگاه حضور جدی داشت.
کسانی که حوادث دوران مبارزات ملت مسلمان ایران و نیز حوادث پس از پیروزی را به خاطر داشته باشند به علت نگرانی متفکرانی همچون مطهری و بهشتی پی میبرند، تحلیل این مقطع از تاریخ نیازمند کوششی وسیع و همه جانبه است.
دو جریان انحرافی در تاریخ مسلمین
اینک اشارهای به دو جریان انحرافی در تاریخ مسلمین مینماییم:
جریان اول: التقاط
گروهی متهور در امر دین بودند که اول بال در میان اهل سنت ظهور کردند و بی باکانه و بدون تقید به ظواهر شریعت، بر اساس دیدگاههای خود در امر دین اظهار نظر کردند و حکمی را که در متن کتاب و سنت نبود با فکر خویش وضع نمودند.
منشأ ظهور این دیدگاه در میان اهل سنت این بود که آنان تصور میکردند که ظواهر کتاب و سنت قدرت پاسخگویی به سؤالات و مسائل جدید و نو پیدا را در طی قرون و اعصار ندارد و چارهای نیست جز این که ”رأی” را به عنوان منبعی دیگر به منابع دینی خود بیفرایند.
متأسفانه این تلقی در میان شیعیان نیز مطرح شد و گسترش یافت و در دهههای اخیر عدهای ناآگاه بدون شناخت دقیق مبانی دین، سعی در منطبق ساختن ظواهر شرع با علوم و شرایط روز و اندیشههای مکاتب دیگر کردند.
شهید بهشتی در زمره کسانی است که از این گروه ”التقاطی” که میخواستند به زعم خود هم اسلام را نگاه دارند و هم مکاتب مادی را، به شدت انتقاد میکرد و عمل ایشان را نوعی ”خود پسندی” در برخورد با اسلام میدانست، چه اینان هر طور که دلشان میخواهد اسلام را معنا میکنند.
او اجتهاد را در برابر التقاط میدانست و میفرمود: ”امروز اصطلاحاً در جامعه ما التقاط به خصوص در رابطه با اسلام گفته می شو و این که افرادی به نام اسلام، افکار و اندیشهها و آراء بیگانه از اسلام و ضد اسلام را بپذیرند و قاطی کنند با اندیشهها و عقاید اسلامی …
حقیقت این است که … آمیختن تعالیم اسلام به افکار سوسیالیستی یا مارکسیستی التقاط است، آمیختن تعالیم اسلام و جهان بینی و ایدئولوژی اسلامی با افکار اگزیستانسیالیستی التقاط است، آمیختن آنها با هر نوع لیبرالیسم هم التقاط است … ”
نگرانی دانشمندانی چون او از التقاط فکری و اعتقادی که نوعی بازی با معارف دینی شمرده میشود، جدی و به حق بود. چرا که بررسی تاریخی و آثار و تبعات این بازیگری از صدههای آغازین ظهور اسلام تا کنون آثار نامطلوب آن را به نمایش میگذارد و نشان میدهد که این تفکر متهورانه و در عین حال گاهی مزورانه چه لطماتی بر پیکر جوامع اسلامی وارد ساخته است.
در این فرصت کوتاه به نمونههایی از برداشتهای این گروه در دوره معاصر از متون دینی اشاره میکنیم.
در تفسیر آیه شریفه «و اورثنا القوم الذین کانوا یستضعفون مشارق الارض و مغاربها التی بارکنا فیها …» گفتهاند:
” … آنچه بیشتر جلب توجه میکند موضع گیری خداوند و همه نمودهای هستی در برابر مستضعفین زمین میباشد، تردیدی نیست که مستضعفین زمین بنا بر مبنای تفکر قرآنی همان تودههای محروم و به اسارت رفتهای هستند که در تعیین سرنوشت خود به طور جبری و قهری نقشی ندارند …
این رسولان برگزیده و شهیدان برگرفته شده از میان مستضعفین هستند که گامهای ابتدایی مبارزه با نظامات طاغوتی و غارتگر را بر میدارند و راه را برای امامت و به وراثت رساندن مستضعفین هموار میسازند. این معنا در واقع بازتاب شناخت قرآنی ما از انقلابات توحیدی و تحولات تاریخی است.”
صاحبان این تفکر که در صدد آشتی دادن بین مبانی مارکسیسم با مبانی اسلام بودند آیات را به میل خود و بر اساس پیش فرضهای خود تفسیر میکنند . به طوری که شهید مطهری ضمن نقد تفصیلی این روش و برداشت از آیات قرآن میفرمایند:
” این آقایان بدون آن که به روی خود بیاورند که ماتریالیسم تاریخی مارکس را داریم قالب میزنیم ، بافتههای خود را زیر پوشش بازتاب شناخت قرآنی عرضه میدارند .”
از جمله نتایجی که از این برداشتها در دوران مبارزه بر ضد رژیم ستم شاهی پهلوی میگرفتند این بود که ” قرآن به ما تعلیم داده که پیشتازان و رهبران انقلابها لزوماً باید از طبقه مستضعف باشد و از طرفی امروز میبینیم روحانیت که یکی از ابعاد سه گانه سیستم غارتگر تاریخ بوده ، امروز تغییر پایگاه اجتماعی داده و انقلابی شده است .
پس چگونه قضایا را حل کنیم ؟ ساده است ، باید جزماً و بدون تردید حکم کنیم که زیر کاسه نیم کاسهای است ، جناح حاکم چون موجودیت خود را در خطر دیده به روحانیت وابسته خود دستور داده که نقش انقلابی بودن را بازی کند تا بدین وسیله خود را نجات دهد . ”
نمونه دیگر تفاسیر روشنفکران معاصری است که یکسره منکر شدهاند که قرآن درباره معاد ، حتی یک آیه هم نازل کرده باشد : ” در هر جا در قرآن نام دنیا آمده است گفتهاند یعنی نظام پست تر زندگی ، یعنی نظام تبعیض و استثمار و هر جا نام آخرت آمده گفتهاند یعنی نظام برتر ، نظامی که در آن اثری از تبعیضها و نابرابریها و استثمارها نباشد و مالکیت اختصاصی ریشه کن شده باشد . ”
شهید آیت الله بهشتی نیز روش این گروه را چنین تشریح میکند:
” هر اندیشهای را آرایش قرآنی و حدیثی دادن و به جای اندیشههای خالص اسلامی جا زدن و پذیرفتن و آراء و اندیشههای خویشتن و آراء و اندیشههای بیگانه از اسلام و قرآن و حدیث را بر دوش قرآن و حدیث و اسلام نهادن ، این میشود رأی و بدعت در دین و انحراف از دین و این هم گمراهی است . ”
”شکل دوم، اسلام شناسی کسانی است که آراء و عقاید و اندیشههای بیگانه از اسلام را قبلاً پذیرفتهاند، از یک فکر غیر اسلامی خوششان آمده آن را قبول کردهاند، با یک چنین زمینه قبلی آمدهاند سراغ کتاب و سنت ، سراغ آیات قرآن و احادیث و بعد نخواستهاند صمیمانه بفهمند که این آیه قرآن چه میگوید، این حدیث چه میگوید، پس چه کردهاند ؟ کوشش کردند این آیه قرآن یا این حدیث را آن طور بفهمند که دلشان میخواهد. ”
شهید دکتر بهشتی که از رواج این انحراف در عصر خود مطلع بود هر از چند گاهی برای بیدار کردن نسل جوان این انحراف را که گروههای مختلف سیاسی به آن آلوده شده بودند بر ملا میساخت .
ایشان در ضمن بحثی مستوفی در خصوص “روش برداشت از قرآن” نمونهای از برداشتهای انحرافی و تفسیر به رأی را نقل میکنند و میفرمایند :
” میرسد به آیه اقیموا الصلوه که اقیموا الصلوه را معنی میکند : ( بر پای دارید آتش انقلاب را . میگوید : صلوه یعنی آتش انقلاب . صلوه به معنای نماز نیست و دلیل مطلب خود را از قرآن میآورد و میگوید : ان الصلوه تنهی عن الفحشاء و المنکر ، صلوه باز دارنده زشتیها و ناپسندیها و تجاوزها و ظلمها است .
خوب حالا نگاه میکنیم که الان ۵۰۰ یا ۶۰۰ میلیون مسلمان که حداقل ۳۰۰ میلیون مرتب نماز میخوانند آیا این نماز که میخوانند باز دارنده از فحشا است ؟ عملاً نیست ، نماز هست ، مسجد هست ، بغی و فحشا و منکر هم هست …) خوب این همان تفسیر به رأی است . ”
جریان دوم، جمود و تحجر
جریان جمود فکری و اخذ به ظواهر شریعت و غفلت از حقایق دین ، جریان دیگری است که از صدههای آغازین اسلام و در میان مسلمین به وجود آمد . این جریان نیز از اهل سنت آغاز شد و دامن تشیع را هم گرفت .
خوارج و اشاعره در عرصه اصول اعتقادی و حنابله در پهنه فروع عملی ، نمایندگان این جریان و نمادهای جمود فکری شمرده میشوند ، با تعطیل کردن ” عقل و اندیشه ” راه رشد و تحرک و پویایی اندیشههای اسلام را سد کردند .
اگر چه اینان از خوف غلتیدن در تفسیر به رأی یا تخطی از موازین شرع مبتلا به این بلای خانمان سوز شدند، ولی به هر تقدیر نتیجه اش “توقف و سکون و احتیاط” در بسیاری از امور شریعت بود، اخباریون در میان شیعیان در این وادی افتادند و سالها در برابر مجتهدان قد علم کردند .
شهید بزرگوار آیت الله بهشتی در معرفی این جریان فکری میگویند:
“اکتفا کردن به معنای بسیار سطحی و ظاهر در قرآن و حدیث کار ظاهریون و اخباریون است و امثالهم که موجب تحجر و رکود میشود در دین و مذهب و مکتب مردود است و آسیبهایی را در بر دارد.”
“در برابر شیوه التقاطیها یک شیوه دیگر بود به نام شیوه ظاهریون ، یعنی کسانی که برداشتهای متحجر اسلامی داشتند… کسانی که دارای یک نوع تحجر بودند و قشری بودند و تنها به ظاهر الفاظ اتکا میکردند و از پی بردن به روح پر ارج معانی قرآن و حدیث میترسیدند مبادا دچار التقاط شوند ، پویایی اندیشه اسلامی را آنها به طور کلی کنار گذاشته بودند. ”
اعتماد مفرط به ظواهر کتاب و سنت جدی بود که این گروه حتی بیان حکم شرعی را با غیر از الفاظ روایات مجاز نمیدانستند . این جمود در طی قرنهای متمادی و با مبارزات و مجاهدتهای علمی فقهای بزرگی چون شیخ مفید ، شیخ طوسی ، سید مرتضی و نیز علامه حلی و محقق حلی و در اعصار بعدی با کوشش وحید بهبهانی و شیخ مرتضی انصاری منزوی شد ، گرچه آثار آن باقی ماند .
با ذکر نمونهای از کلمات متفکر شهید ، استاد مطهری از این بخش عبور میکنیم:
” در مکتبهای اعتقادی و علمی اسلامی و همچنین فقهی نیز مکتبهایی را میبینیم که مولود روح تفکیک تعقل از تدین است و درست مکتب شان جلوه گاه اندیشه خارجی گری است ، مکتب اخباری گری که یک مکتب فقهی شیعی است و در قرنهای یازدهم و دوازدهم هجری به اوج قدرت رسید ، یک نوع انفکاک تعقل از تدین است.”
مبانی تفکر این گروه همچون نفی حجیت عقل ، نفی حجیت ظواهر قرآن و اکتفا به قرائت قرآن و نفهمیدن آن و اکتفا به ظواهر روایات سبب شد تا برای دریافت احکام الهی با کمبود منابع روبرو شوند و در بسیاری از مسائل به احتیاط و اجتناب رو آورند و دین خدا را محدود سازند و با هر آنچه پس از عصر معصومان (ع) پدیدههای نو ظهوری بود مخالفت ورزند .
و به قول شهید عزیز دکتر بهشتی ” به محض برخورد با مسائل پیچیده پیشرفت بشر در طول تاریخ یا مسائلی که در اماکن مختلف جغرافیایی گسترده بشر ، امروز انسان با آن برخورد میکند کمیت شان لنگ است.”
مطهری و بهشتی قربانی التقاط و تحجر
متفکران اسلامی و از آن جمله شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی ، موضع گیری صریحی بر ضد این دو گروه دارند ، ضربه و انحرافی که این دو جریان فکری در طول تاریخ بر پیکر اسلام و مسلمین وارد ساختند بس شکننده و عمیق است .
حضرت امام خمینی (ره) در خصوص جریان تحجر میفرمایند: “آن قدر که اسلام از این مقدسین روحانی نما ضربه خورده، از هیچ قشر دیگری نخورده است. ”
چنان که شهید مطهری معتقد بود ، جنگهای صلیبی ، جنگهای خوارج و حتی فاجعه کربلا ساخته دست این طبقه است ؟ همچنان که با مروری بر تاریخ جریان التقاط ، صدمات وارده از این گروه بر جامعه مسلمین آشکار میشود و نمونه زنده این صدمات را در طول نهضت مردم مسلمان ایران به ویژه پس از پیروزی انقلاب مشاهده کردیم.
حقیقت این است که این دو جریان منحرف مانند دو لبه قیچی عمل میکردند، به طوری که هر گاه یک جریان اصیل اسلامی در تاریخ اسلام ظهور کرده و در صدد معرفی چهره واقعی اسلام بدون افراط و تفریط برآمده از ناحیه این دو گروه مورد هجوم واقع شده است.
از آنجا که منادیان اسلام ناب با معرفی حقیقت اسلام ، بساط این دو جریان را بر هم میزدند و اساساً لازمه برخورداری از تفکر اصیل مبارزه بی امان و بدون مجامله با این دو جریان انحرافی بود ، قهراً از سوی صاحبان آنها مورد حمله قرار میگرفتند.
تاریخ اسلام اسامی شهید گلگون کفنی را در این راه بر جبین دارد ، علی بن ابی طالب (ع) اولین قربانی مبارزه با تحجر و التقاط است ، بی جهت نبود که در عصر ما امام خمینی (ره) منادی اسلام ناب محمدی (ص) و شاگردان مکتبش از سوی هر دو جریان فکری مورد هجوم قرار گرفتند.
از یک طرف مرتجع نامیده میشدند چرا که بر اسلام ناب تکیه داشتند و با هر نوع التقاط فکری و نو گرایی افراطی و قربانی شدن اسلام و قوانین آن مخالفت میورزیدند و از طرف دیگر متصف به روشنفکری با بار منفی آن میشدند چرا که بر پویایی اندیشه اسلامی تکیه داشتند و با هر نوع تحجر و جمود فکری مبارزه میکردند .
آنان کمربندهای خود را برای مقابله با این دو جریان بسته بودند و بیمی به خود راه نمیدادند ، از این رو امام فقید (ره) میفرمودند :
” ما باید سعی کنیم حصارهای جهل و خرافه را بشکنیم تا به سرچشمه زلال اسلام ناب محمدی (ص) برسیم و امروز غریبترین چیزها در دنیا همین اسلام است و نجات آن قربانی میخواهد ، دعا کنید من نیز یکی از قربانیهای آن گردم . ”
به حق اسلام ناب محمدی قربانی لازم دارد ، چرا که در طول تاریخ صاحبان این دو جریان منحرف چنان انحرافی در دین به وجود آوردند که منادیان اسلام اصیل در میان مسلمین غریب و تنها ماندند .
در عصر ما نوگرایان افراطی و التقاطیها ایشان را ” طرفدار سرمایه داری ” و متحجران و قشریون ” دارای افکار مارکسیستی ” میدانستند . آیا بهشتی کم از این اتهامات را به جان خرید ؟ آیا اتهام ” سنتی گری ” و ارتجاع به این شخصیت والا مقام بی جهت بود ؟ چنانچه قرینش مطهری را به جانبداری از نظام اجتماعی اروپا و امثال آن متهم میکردند .
این دو شخصیت بر جسته نه تنها جان خود را بلکه آبرو و حیثیت اجتماعی خود را در طول حیات خویش برای احیای اسلام ناب فدا کردند ، لقب مظلوم برای بهشتی از سوی امام خمینی (ره) بیانگر همین واقعیت تلخ است ، چرا که او در خطی حرکت میکرد که نفی هر دو جریان را در پی داشت ، شهید بهشتی ” خط امام ” را خط اصیل اسلام میدانست و آن را که خود طلایه دارش بود این چنین ترسیم مینمود :
” خط امام از نظر ایدئولوژیک یعنی خطی که اسلام اصیل را با اندیشه باز میشناسد و میپذیرد و عمل میکند و نمیترسد که به او بگویند امل یا مرتجع و نمیترسد که به او بگویند آدمی است که خیلی روشنفکر شده .
نه از بر چسب روشنفکر منحرف میترسد و نه از برچسب ارتجاع ، مسلمان است . نه اندیشه التقاطی را میپذیرد و نه تصورات و اوهام و خرافاتی را که به نام اسلام در زندگی مسلمانان رخنه کرده و اصولاً در اسلام ریشه ندارد ، میپذیرد .
نه خرافی ظاهر بین است نه دچار انحراف اندیشههای التقاطی . نه با این میسازد و نه با آن ، سازشکار نیست ، مسلمان خط امام از نظر ایدئولوژیک نه با خرافیون سازشکاری نشان میدهد و نه با التقاطیون سازشکاری نشان میدهد . ”
همین سازش ناپذیری او سر آن همه اتهامات ناروا است ، او با سازش سر سازش نداشت . از آثار مهم این دو جریان منحرف در تاریخ ” تناقض موهوم بین علم و دین است . جامد فکران بلایی بر سر دین آوردند که توهم تناقض علم و دین پیش آمد و جاهلان نیز برای رفع این تناقض موهوم دین را قربانی کردند . این نتیجه شوم که از عواقب جمود و جهالت شمرده میشود خود محتاج بحثی جداگانه و فرصتی دیگر است .
اجتهاد، تخصص در دین
شهید بهشتی اجتهاد را در برابر التقاط و نیز در برابر جمود فکری ، راه صحیح شناخت اسلام و قوانین آن میداند و میفرماید :
“اجتهاد یعنی جهد، کوشش و تلاش، تلاش برای فهم هر چه عمیق تر و گسترده تر و ریشه دار تر تعالیم اسلامی، اما از مجرا و طریق آیات و روایات ، انسان می ببیند که آیات و روایات چه میگویند. ”
شهید بهشتی حق اظهار نظر در مسائل اسلامی را برای متخصصان قائل بود، چنانچه اظهار نظر در رشتههای دیگر نیز حق صاحبنظران و متخصصان آن رشتهها است، او از این که رایج شده که با مختصر اطلاع از قرآن و حدیث و تاریخ اسلام به خود حق میدهند و مسائل فقهی عملی فتوا دهند ، در مسائل اعتقادی و تاریخی اظهار نظر کنند و گاهی نظریات دانشمندان بزرگ اسلامی گذشته یا معاصر را تخطئه نمایند ، نگران بود و آن را انحرافی سخت و ناپسند و زیان آور میشمرد و معتقد بود که باید برای جلوگیری از آن اقدام کرد .
گرچه این انحراف را تا حدودی عکس العمل یک انحراف دیگر میدانست که برخی از متدینان و حتی بعضی از گویندگان و نویسندگان دینی هر چه را در هر کتاب به نام حدیث و روایت بیابند به عنوان حقایق اسلام نقل و بر آن تکیه مینمایند و هر چه مخالف آن بیابند بی تأمل تخطئه میکنند .
از ابن سینا نیز نقل شده که معتقد بود:
” کلیات اسلامی ثابت و لا یتغیر و محدود است و اما حوادث و مسائل نامحدود و متغیر است و هر زمانی مقتضیات خود و مسائل مخصوص خود را دارد ، به همین جهت ضرورت دارد که در هر عصر و زمانی گروهی متخصص و عالم به کلیات اسلامی و عارف به مسائل و پیشامدهای زمان عهده دار اجتهاد و استنباط حکم مسائل جدید از کلیات اسلامی بوده باشند . ”
شهید مطهری از اجتهاد به عنوان یک هنر یاد میکند که مجتهد با مراجعه به کتاب و سنت که اصول و کلیات را بیان فرمودهاند ، تطبیقی هوشیارانه و زیرکانه و عالمانه بر جریانات متغیر و زود گذر مینماید .
اجتهاد انقلابی
شهید آیت الله بهشتی در عین آن که بر اجتهاد در برابر التقاط و تحجر تأکید داشت خواستار پویایی و تحرک در اجتهاد بود. ایشان علاوه بر شرایطی که برای مجتهد جامع الشرایط بر شمردهاند، انقلابی بودن را نیز به عنوان شرطی دیگر پیشنهاد کردهاند.
استدلال ایشان این بود که:
” اسلام از روز اول یک انقلاب بود و باید همچنان به عنوان یک آئین انقلابی تا ابد بماند ، برای درک یک آئین انقلابی روحیه انقلابی لازم است ، عرض ما این است و روی این تکیه داریم ، میگوییم : فردی که روحیه انقلابی ندارد و ضعف نفس دارد محافظه کار بار آمده است ، اگر تمام ویژگیهای دیگری را هم که در کتابها برای مجتهد میشماریم داشته باشد در فهم بعد انقلابی اسلام توانایی کافی نخواهد داشت و در حقیقت با صراحت این طور بگوییم : برای این که مجتهد مجتهدی باشد واجد شرایط میخواهم یک شرط اضافه کنم و بگویم که مجتهد باید دارای روحیه انقلابی باشد تا درست مجتهد باشد .”
ایشان فقهای طول تاریخ تشیع را دو دسته میدانست : دستهای که محافظه کارانه و با احتیاط قدم بر میداشتند و دستهای که با شجاعت عمل میکردند ، کلامی از شهید مطهری درباره نقش شیخ طوسی در تاریخ اجتهاد و فقاهت مؤیدی بر این بینش است.
استاد شهید شیخ را شخصیتی سنت شکن معرفی میکند که با شجاعت و ادبی که مخصوص شخصیتهای برجستهای از طراز خود اوست، فقه و اجتهاد شیعه را وارد مرحله جدید کرد ، او ثابت کرد که از کسانی نیست که فقط نیاز را درک کند ولی جرأت اقدام را نداشته باشد ، با جرأت و جسارتی کم نظیر این گام را بر میدارد .
باید گفت بدتر از آن کسانی هستند که نیاز را هم درک نمیکنند ، چون روح شجاعت در آنها نیست و سخن شهید بهشتی نیز همین است، که کسی که انقلابی و شجاع نباشد نمیتواند ابعاد دین را درک کند .
دغدغه او و امثال او این بود که مبادا جامعه انقلابی با اجتهادی غیر متحرک و ایستا از حرکت باز ماند و گرهها گشوده نشود و اسلام مکتبی ناتوان در دنیا جلوه کند .
همان که امام عظیم الشأن بارها و بارها حوزههای علمیه و فقهای شورای نگهبان را بر آن متذکر شدند .
این نکته از توضیحاتی که آن شهید عزیز درباره پیشنهاد خود در مجلس خبرگان قانون اساسی ارائه نموده آشکار میشود ، میفرمود :
” ما به اجتهاد انقلابی و پویای متخصصان در کتاب و سنت برای تکامل جامعه مان برای این که جامعهای متحول و پویا باشد و ایستا نباشد احتیاج داریم ، به تداوم اجتهاد آن هم اجتهاد انقلابی و متحرک و پویا و نه ایستا.”
” ما برای این که جمهوری اسلامی مان جمهوری اسلامی بماند باید اجتهاد انقلابی داشته باشیم ، یعنی اجتهادی که محافظه کارانه نباشد . ”
ایشان در عین حال اصرار داشت که این اجتهاد، اجتهاد متخصصان است نه هر کسی که با مطالعه چند کتاب داعیه اجتهاد داشته باشد، میفرمود:
” ولی اجتهاد انقلابی و پویای متخصصان کسانی که متخصص هستند در فهم کتاب و سنت نه این جور که قرآن را بغل دستمان و کتاب لغت را طرف دیگرمان بگذاریم و هی از این به آن مراجعه کنیم و به نظر خودمان اجتهاد کنیم.”
شهید مطهری بالاتر از آن میفرمود:
” اجتهاد نه مفهوم واقعی کلمه، یعنی تخصص و کارشناسی فنی در مسائل اسلامی، چیزی نیست که هر از مکتب گریختهای به بهانه این که چند صباحی در یکی از حوزههای علمیه به سر برده است بتواند ادعا کند. قطعاً برای تخصص در مسائل اسلامی و صلاحیت اظهار نظر یک عمر اگر کم نباشد زیاد نیست، آن هم به شرط این که شخص از ذوق و استعداد نیرومندی برخوردار و توفیقات الهی شامل حالش بوده باشد. ”
شهید بهشتی از این که عدهای گمان کنند دین مثل موم در دست مجتهد است، مطابق سلیقه زمان و مکان و مردم هر جور دلش خواست در میآورد ناخرسند بود و میفرمود: ” از مجتهدان آگاه یک چنین بازیگریی با مکتب نخواهید.”
و همین نگرانی سبب شد که فقهای حاضر در مجلس خبرگان از پذیرفتن این تعابیر در متن قانون اجتناب ورزند، یکی از نمایندگان در اینباره اظهار داشت:
“از این کلمه انقلابی وحشت دارم، برای این که از این لفظ سوء استفاده میشود، به نظر من چون ما برخوردیم به افراد و دیدیم که یک قرآن و یک مفردات راغب میگذارد جلویش و در حالی که اصلاً به مطالب ادبیات عرب هم هیچ وارد نیست، تا موردی پیش میآید میگوید: شما دگم هستید و شما مرتجع هستید و ما انقلابی فکر میکنیم و هر جور دلشان میخواهد آیههای قرآن را سنجش میکنند.”
افق فکری
شهید آیت الله بهشتی که از پیچیدگیهای اداره حکومت و رویارویی با استکبار جهانی و دفاع از مبانی دینی به خوبی مطلع بود و از سابقه اجتهاد در طول تاریخ تشیع و منزوی بودن فقهای شیعه از متن جامعه آگاهی داشت.
بارها و بارها بر آگاهی علما و فقهای عظام از مسائل زمان و اندیشههای دیگران تأکید داشت و آن را کمال انسان مجتهد اندیشمند میدانست. عمق فکری شهید بهشتی سبب میشد که فراتر از زمان خود بیندیشد و در صدد تزریق این اندیشه در حوزهها باشد.
ایشان معتقد بود که گشودن گره مشکلات جامعه در دراز مدت تنها با آراء پویای یکی دو تن از فقهایی که در متن جامعهاند و از مسائل مطلعاند میسور نیست، بلکه باید این مطلب را به حوزهها تزریق نمود، میفرمود:
“یکی از کارهایی که ما از قدیم به آن معتقد بودیم و تا حدودی که عمل میکردیم خیلی هم اثر داشت، این است که پویایی فقاهت و اجتهاد را به جای آن که از طریق خودمان توی مسائل فقهی اینجا و آنجا کار کنیم و بعد نتوانیم آن را به مرحله عمل در آوریم، همین پویایی را ببریمش تو سطح فقاهت عمومی، یعنی اثر بگذاریم روی حوزهها و اثر بگذاریم روی شوراهای فتوا و این میسر است و وقتی این کار را بکنیم میدانیم که محکمتر است برای این که دیگر قشر وسیعی پشت کار میایستد.”
گذر زمان درستی دیدگاههای او را نشان داد، بروز مشکلاتی در مقام عمل و اختلاف نظرها میان مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان و تأسیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و ورود امام خمینی (ره) در بسیاری از موارد به صحنه و گشودن گرهها و حل مشکلات همگی شاهد والایی اندیشه این شهید عالی قدر است.
درود خدا بر منادیان اسلام ناب محمدی (ص) در طول تاریخ خونین تشیع به ویژه شهید مظلوم انقلاب، آیت الله بهشتی.