Please make sure that, your allow_url_fopen or cURL is enabled. Also, make sure your API key and location is correct. Verify your location from here https://openweathermap.org/find

عوامل تأثیرگذار و جامعه تأثیر پذیر در فرایند تغییر

عوامل تأثیرگذار و جامعه تأثیر پذیر در فرایند تغییر

 درس­ گفتاری از دکتر هادی خانیکی(استاد دانشگاه)

جامعه به کدام سو می رود؟!

عوامل تأثیرگذار و جامعه تأثیر پذیر در فرایند تغییر

گفتار زیر توسط آقای دکتر هادی خانیکی در جمع روحانیون،پژوهشگران و برخی فعالان اجتماعی در دفتر مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم ایراد شده که به خوانندگان صفیر حیات تقدیم می گردد.

بسم الله الرحمن الرحیم

امروزه پژوهشگران علوم انسانی باید تحولات ایران را بر اساس حوزه تخصصی خود مورد بررسی قرار دهند و حوزه کار و تخصص من ارتباطات است. طبیعتاً هر کسی در ایران زندگی می­کند مجبور می­شود یا سر از سیاست درآورد یا به مبانی آن بپردازد و به باور من نمی­توان نسبت به مسائل سیاسی در ایران بی­تفاوت و منفعل بود و باید به صورت عمیق­تری به آن پرداخت. در حوزه ارتباطات و علوم اجتماعی، سیاست را متفرع و نتیجه دو سطح بزرگتر می­دانند؛ یعنی سیاست در رأس هرمی قرار گرفته است که بدنه اصلی آن کمتر دیده می­شود و آن بدنه اصلی امور فرهنگی و اجتماعی است؛ زیرا در هر تحول سیاسی باید عوامل فرهنگی و عوامل اجتماعی آن را در لایه­های زیرین مورد ملاحظه قرار داد.

ما وقتی به پیشینه تاریخی ایران توجه کنیم همین وضعیت را مشاهده می­کنیم. هر کدام از ما وقتی صحبت می­کنیم که آیا توسعه پیدا کرده­ایم یا نه؟ آیا در یک کار سیاسی مشارکت کرده­ایم یا نه؟ آیا کنش ما اخلاقی است یا نیست؟ بلافاصله به ویژگی­های ایرانیان پیش و بعد از اسلام در طول تاریخ منتقل می­شویم. مثلا ما ایرانی­ها فردگرا یا جمع­گرا هستیم، زودباور هستیم، احساسی هستیم، عمیق هستیم و ... که توجه به هر کدام از این موارد، یعنی مطالعه کردن جامعه ایران در سطح فرهنگی یا در سطح اجتماعی. نکته قابل توجه اینکه شاید بتوان گفت ما خیلی هم عالمانه نسبت به گذشته و آینده خودمان نظر نمی­دهیم. وقتی می­خواهیم وضعیت جامعه ایران، وضعیت جوانان و دینداری آنان، وضعیت حوزه دینداری و دین باوری، امید به آینده، اعتماد به نفس و اعتماد به جامعه و حکومت و ... را بررسی کنیم، نظریات ما معمولاً مبتنی بر تحقیقات علمی نیست بلکه مبتنی بر برداشت­های خیلی ساده و عامیانه است. وقتی کسی از ایران به سفری مثلا ترکیه یا عربستان می­رود، خیلی راحت قضاوت می­کند که عرب­ها و ترک­ها این طور هستند و ایرانیان آن گونه. خوب این زودباوری و زودداوری ما کمتر مبتنی بر تحقیقات و نظریه­های علمی است. بحث این است که اگر می­خواهیم جامعه ایرانی را مثلا از نظر توسعه سیاسی به صورت علمی بشناسیم باید ببینیم که اینها محصول چه تغییراتی است و در این راستا به برشمردن مؤلفه­ها یا متغیرهای عمده فرهنگی در سطح اجتماع بپردازیم.

در ابتدا از وضعیت امروز خود شروع می­کنیم. معمولاً در عالم ارتباطی و رسانه­ای به تحلیل مسیر می­پردازند؛ اینکه جامعه به کدام سو می­رود و مسائلی که با آن مواجه هستیم بیشتر چه چیزهایی است؛ بعد بر اساس آن تصویر اولیه و ساده از مسائلی که پیش روی ماست می­گویند چه عوامل تغییر دهنده­ای بیشتر قابل مشاهده است که ما به آن توجه نمی­کنیم. برای توجه به این سطح دوم تحلیل  به دو نکته از جامعه ایران اشاره می­کنم. مورد اول روایت خبرنگاران برجسته­ خارجی در سال­های اخیر از ایران است و مورد دوم تحقیقی است که در همین شهر قم انجام شد. مورد اول؛ چند سال پیش آقای اریک رولوک روزنامه نگار برجسته فرانسوی به ایران آمد و تغییرات جامعه ایران نظرش را بسیار جلب کرده بود. وی دامنه این تغییرات را در حوزه زنان ایران می­دید که زنان وارد سطح جدیدی از مشارکت شده­اند؛ میزان ورودی دختران به دانشگاه­های خیلی بیشتر شده و...؛ تیتری در روزنامه لوموند زده بود که «زن ایرانی دیگر به آشپزخانه برنمی­گردد». یعنی در حقیقت پدیده­ای به اسم زن خانه­دار و نقش­های وی دارد تغییر می­کند. خود ما هم به تدریج دیدیم که اثرات اجتماعی این پدیده، تغییر در تقسیم سنتی کار است که زن کارهای خانه را و مرد کارهای بیرون را انجام می­داد. امروزه ممکن است زن در بیرون و مرد در خانه کار کند. وقتی مشارکت اجتماعی زنان بالا رفت، پیامدهای زیادی در جامعه ایجاد می­کند؛ یعنی بسیاری از زنان وارد حوزه­هایی می­شوند که قبلا در اختیار مردان بوده است.

مورد دوم تحقیقی است که چند سال پیش در شهر قم توسط آقای دکتر نیک­پی و آقای دکتر خسرو خاور در گفتگو با جوانان تحت عنوان « بیست ساله ها در شهر آیت الله­ ها» انجام گرفت. حاصل آن تحقیق این بود: بر خلاف تصور ما که می­گوییم جوان­ها دین گریز شده­اند یا از طرف دیگر خیلی دین­دار هستند، گفته بودند نوع و سبک دینداری جوان­ها متفاوت شده است. یعنی بسیاری از مسائلی که در دین­داری نسل ما مشخص بود مثلا اگر کسی تقلید و مرجعیت را قبول داشت، چه کارهایی می­کرد و چه کارهایی را نمی­کرد و متقابلاً اگر قبول نداشت خود را مقید به افعال و تکالیف نمی­دانست؛  نتیجه تحقیق آنها این بود که در عین قبول داشتن تقلید ولی عناصر متعارض با آن تقلید در رفتار و سبک زندگی جوانان هم وجود دارد. به عنوان مثال از یک مرجع خیلی سرشناس در پایبندی سنتی به مبانی دینی تقلید می­کنند ولی از طرف دیگر موسیقی پاپ هم گوش می­دهند. اگرچه این دو با هم در تعارض هستند ولی آنها این تعارض را در درون خود حل کرده اند. این تغییرات اصیلی است که در سطح دوم باید به آن پرداخت. مثال دیگری بزنم، نسل من یا دوستان هم سن و سال من یادشان می­آید که در دوران ما چیزی به نام جشن تولد گرفتن خیلی جایی نداشت؛ جشن تولد بیشتر برای بچه ها یا خانواده­های مرفه بود. ولی امروزه در اکثر خانواده­ها می­بینید حتی برای پیرزن­ها و پیرمردها جشن تولد گرفته می­شود. این دامنه تغییر در این سی – چهل سال چگونه رخ داده است؟ آیا فقط عامل تغییر سیاسی است؟ یا عوامل فرهنگی و اجتماعی هم در آن نقش داشته است؟ ساده ترین کار این است که این پدیده­های اجتماعی و فرهنگی را سیاسی تحقیق کنیم ولی سخت­ترین و عمیق­ترین کار این است که ریشه­های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی پدیده­های سیاسی را مورد بررسی قرار دهیم. وقتی نوع زندگی ما عوض شد امکان ندارد بر نوع تفکر ما هم اثر نگذارد. مگر می­شود روستایی به شهر بیاید و تفکرش تغییر نکند. در این سطح یک تحقیقی توسط مؤسسه آیندگان انجام گرفته به نام «آینده پژوهی ایران 1394» که از صاحب نظران پرسش­هایی مطرح کرده­اند. در این تحقیق متغیرهای مهم در جامعه ایران 1394 مورد پرسش قرار گرفته شده است؟ چه چیزهایی بیشتر اثرگذار خواهد بود؟ در نهایت 169 متغیر تأثیرگذار را ردیف کرده و به آنها نمره داده­اند. جالب اینکه مهم­ترین عوامل تأثیرگذار در تغییرات ایران را عوامل اجتماعی معرفی کرده­اند. در این تحقیق همه این 169 متغیر را در ده گروه به تناسب مسائلی که داریم طبقه­بندی کرده اند. مسائلی از قبیل زیاد شدن سرطان، مسأله خشکسالی، مذاکرات هسته ای، پایین آمدن قیمت نفت، سرخوردگی جوانان و ... در میان این متغیرها وجود دارد که مسائل اجتماعی با نوزده درصد، مسائل اقتصادی با هفده درصد، مسائل بین المللی با دوازده درصد، مسائل سیاسی با یازده درصد و مسائل زیست محیطی با ده درصد در این رتبه­بندی قرار گرفته­اند. بنابراین بر اساس این تحقیق دیگر مسائل آب را نمی­توان گفت که کارشناسان وزارت نیرو و جهاد کشاورزی حل کنند بلکه مسأله آب مسأله­ای است که منازعات قومی در آن شکل می­گیرد. هر کدام از این مسائل پیامدهای دیگری همراه خواهد داشت. نکته دیگر اینکه هر کدام مسائل در کنار دیگری قرار می­گیرد و تأثیرگذاری  مضاعف پیدا می­کند. مثلاً در فضای سیاسی و اجتماعی ایران همه نگاه­ها به پرونده هسته­ای دوخته شده است و مردم گمان می­کنند اگر توافق حاصل شود همه مشکلات حل می­شود. یعنی یک مسأله دارد اثرات دیگری هم پیدا می­کند. به همین دلیل تا مذاکرات نوسان پیدا می­کند، نرخ دلار هم بالا و پایین می­رود.

ازمیان ده مسأله مهم تأثیرگذار پیش روی جامعه ما در سال 94 13بر اساس نظر کارشناسان به ترتیب است:

یک: سرنوشت پرونده هسته­ ای ایران با 90.6 درصد؛

دوم: نرخ رشد سرطان در ایران؛ از جمله متغیرهای حوزه سلامت با 81.8 درصد؛

سوم: آلودگی هوای کلانشهرها با 81.8 درصد؛

چهارم: قیمت نفت و بازار جهانی از جمله مسائل بین المللی با 81.7 درصد؛

پنجم: از بین رفتن منابع زیرزمینی آب با 79.3 درصد؛

ششم: انتخابات مجلس با 78.75 درصد؛

هفتم: بیماری­های ناشی از آلودگی­های هوا با 78.1 درصد؛

و هشتم: یأس و سرخوردگی جوانان و ناامیدی نسبت به آینده 78.1 درصد.

اگر دقت کنید توجه جامعه به مسأله سلامت در ایران دارد مسأله جدیدی می­شود چه عدم سلامت و چه سلامت و اینکه چه کاری باید انجام دهد تا سلامتی او تأمین شود و چگونه جلوی عدم سلامتی را بگیرد. در مرحله بعد همه این مسائل را در چهارسطح طبقه بندی کردند:

سطح اول؛ مسائلی که اثرگذاری و تأثیرپذیری بالایی دارند که بیشتر در حوزه مسائل سیاسی است ولی مسائل اجتماعی و فرهنگی تاثیرات بنیادین دارند و زود مشاهده نمی­شود مانند تأثیر مشارکت زنان، جوان شدن جمعیت، شهری شدن جامعه و... ولی چیزی که تأثیرگذاری آن خیلی زود مشاهده می­شود مسائل سیاسی است. در مسائل سیاسی سه بحث مهم است: یک؛ انتخابات مجلس، دوم؛ منازعات سیاسی که درون حکومت وجود دارد (گرایش­های اصلاح طلبانه و اصول گرایانه)، سوم؛ سرمایه اجتماعی. سرمایه اجتماعی بحث جدیدی است که در علوم اجتماعی و اقتصاد مطرح می­شود. در گذشته ما فقط یک سرمایه داشتیم؛ سرمایه مادی یا سرمایه طبیعی مانند معدن و منابع طبیعی و نفت. سطح دومی از سرمایه را نیز تحت عنوان سرمایه انسانی تعریف کرده­اند. سرمایه انسانی یعنی اینکه چقدر تخصص و دانش و مدیریت داریم. شما جزیره­ای را در نظر بگیرید که خیلی آباد است و زمین مستعدی دارد ولی آنجا هیچ کس نیست. آنجا سرمایه مادی است ولی سرمایه انسانی نیست. اگر کارگر و مهندس و... آنجا رفت، می گوییم دارای سرمایه انسانی شد. اما امروزه از یک سرمایه جدید سخن گفته می­شود تحت عنوان سرمایه اجتماعی. می­گویند خیلی خوب! این مهندس­ها و کارگرها آنجا رفتند ولی انگیزه کار دارند؟ آیا با عشق کار می­کنند؟ اگر با عشق کار می­کنند و اعتماد دارند در اینجا می­گوییم سرمایه اجتماعی دارند. اگر جامعه به آینده امیدوار باشد، می­گوییم سرمایه اجتماعی دارد. ولی اگر امید ندارد می­گوییم سرمایه اجتماعی­اش پایین است. مشکلی که امروزه در دانشگاه­ها و بین جوان­ها داریم همین پایین بودن سطح اعتماد و امید اجتماعی است. در گذشته سه گروه دانشجو می­شناختم ولی امروزه گروه چهارمی آمده که اینها را نمی­شناسم. آن سه گروهی که وجود داشتند: بعضی خیلی سؤال می­کنند و معلوم می­شود که اهل فکر بودند. گروه دوم درس خوان بودند؛ وقتی استاد درس می داد گوش می­کردند و می­نوشتند. گروهی هم بودند که فقط گوش می­کردند ولی واقعاً در کلاس بودند. اما یک گروهی آمده­اند که نه گوش می­کنند، نه سؤال می­کنند و نه می­نویسند؛ دو ساعت می­نشیند و تلاش می­کند هیچ چیزی وارد ذهنش نشود. ـ این خیلی هنر است!ـ دلیل این چیست؟ دلیلش این است که نمی داند اصلاً برای چه آمده است. یا اینکه آمده است فقط مدرک بگیرد نه اینکه چیزی یاد بگیرد. به همین دلیل است که شما با انبوه تحصیل کردگان بیکار در ایران مواجه هستید. یک زمان گفتند دیپلمه بیکار، بعد گفتند لیسانسیه بیکار، در آینده نه چندان دور خواهند گفت دکترای بیکار. این وضعیت پایین بودن سرمایه اجتماعی را نشان می­دهد. بنابراین مهم­ترین مسائل تأثیرگذار و تاثیرپذیر که باید برای آن راه حل پیدا کنیم یک؛ انتخابات مجلس، دو؛ منازعات سیاسی گروه­ها و سه؛ سرمایه اجتماعی پایین است.

سطح دوم؛ مسائلی است که اثرگذاری آن بالاست ولی اثرپذیری اش از داخل پایین است. در این سطح، اولین مساله؛ پرونده هسته­ای، دوم؛ قیمت جهانی نفت و سوم؛ داعش است. گزارشی که اخیراً سیا منتشر کرد این بود که نود کشور جهان تحت تأثیر جریان داعش قرار گرفته اند. سطح ساده پدیده داعش همین است که می­بینید؛ می­کشند، آتش می­زنند، سر می­برند و ... ولی سطح عمیق­تر این است که چه مسأله فرهنگی و فکری وجود دارد که جوان­هایی را از اروپا جذب می­کند. اغلب اینها تحصیل کرده و دانشگاهی هستند ولی بر اساس تحجر و مادون تحجر عمل می کنند.

سطح سوم؛ از مسائل پیشرو، مسائلی است که اثرگذاری شان پایین است، زود اثر نمی­گذارند ولی اثرپذیری­شان بالاست؛ یعنی تحت تأثیر عوامل دیگری تشدید می­شوند که به شش مسأله می­توان اشاره کرد: یک؛ یأس و سرخوردگی جوانان، دوم؛ باور افکار عمومی به توانایی دولت در حل مسأئل (مثلا اینکه آیا دولت می­تواند مسأله بیکاری را حل بکند یا نه؟)،سوم؛ پیاده­سازی اقتصاد مقاومتی، چهارم؛ نارضایتی از وضع زندگی، (این ویژگی جامعه ماست به این دلیل که سطح توقعات بالا ولی امکانات پایین است)، پنجم؛ باور مردم به سخنان مسئولان، ششم؛ چالش­های قومی و محلی (منازعات هویتی، شیعه، سنی، کرد، ترک و فارس و...).

سطح چهارم؛ مسائلی است که هم اثرگذاری­شان پایین است و هم اثرپذیری­شان. یعنی هم آرام تأثیر می­پذیرند و هم آرام تأثیر می­گذارند که دو مورد اینجا مهم است: یک؛ دو قطبی شدن جامعه. یعنی جامعه به صورت دوگانه­ای در می­آید؛ یا این یا آن. به جای اینکه متکثر شود، نوعی تقابل شکل می­گیرد، دوم؛ تنش بین فرهنگ رسمی و غیر رسمی که در حوزه سبک زندگی بروز پیدا می­کند. یعنی فرهنگ والا و فاخر و فرهنگ پست و زیر.  در حوزه مطالعات فرهنگی و ارتباطات می­گویند آنچه تأثیرگذار است فرهنگ غیررسمی است. شما ببینید هر کسی که جلوی دوربین و میکروفن قرار می­گیرد مرتب و سنجیده حرف می­زند ولی می­گویند باید در بیرون ببینی چگونه حرف می­زند. "جان فیکس" یکی از صاحبنظران مطالعات فرهنگی می­گوید: « فرهنگ هر جامعه­ای را می­توان از میان آشغال­هایش درآورد که جامعه به اصطلاح چگونه زندگی می­کند.» ماشین­های آخرین مدل شکلش خیلی زیبا است ولی درون آن چگونه است؟ چگونه رانندگی می­کنند؟ می­گوید: « شناخت یک جامعه از روی فرهنگ غیررسمی آن صورت می­گیرد نه فرهنگ رسمی و آن چیزی که در رسانه ها می­گویند و می­نویسند.» در جامعه ما هم این دوگانگی و تقابل بین فرهنگ رسمی و غیررسمی در حال شکل­گیری است.

این مباحث آینده­نگری است. آینده­نگری یعنی برآورد کردن و تحلیل مسیر کردن است که به کجا می­رویم. آینده­نگری را سعدی در داستان معروف لقمان حکیم مطرح می­کند. شخصی از لقمان می­پرسد تا شهر چقدر مانده است ولی لقمان جواب نمی­دهد؛ تا راه می رود می­گوید این قدر مانده است چون می­خواهد ببینید که او چگونه راه می رود. بحث آینده­نگری هم دقیقاً به همین مسأله برمی­گردد. بر اساس آن چیزی که الآن در جامعه ما می­گذرد می­توان پیش­بینی کرد که جامعه به کدام سو می­رود. اگر کمی عمیق­تر بررسی کنیم باز تغییراتی که در خود ایران انجام گرفته است، متأثر از تغییرات جهانی هم است. ببینیم در این چند دهه اخیر چه عواملی باعث تغییر در ایران بوده است. برای بررسی عوامل تغییر اگر بخواهیم اندازه­گیری دقیقی داشته باشیم دو طرح تحقیقاتی یکسان در سطح ملی انجام گرفته است.یکی درسال 1354 و دیگری در 1383. در این دو تحقیق با معیارهایی به اندازه­گیری نگرش­های ایرانیان در شهرهای بزرگ پرداخته­اند که نشان داد بزرگترین عامل تغییر در سطح خانواده اتفاق افتاده است، به این صورت که در خانواده در سال 1354 بیشترین تصمیم­ها در حدود 72 درصد تصمیم­ها با نظر مرد یعنی پدر خانواده گرفته می­شده است ولی به 42 درصد در سال 1383 رسیده است یعنی سی سال بعد از آن حدود سی و دو درصد از نقش مرد کم شده است و بر نقش زنان و بچه ها در خانه اضافه شده است. این چه معنایی می­دهد؟ یعنی خانواده تا حدود زیادی دموکراتیزه شده است و با هم تصمیم می­گیرند. مثلا اگر بچه ای کنکور دارد، چقدر خانواده ملاحظه کنکور او را می­کند؛ سفرش را لغو می کند، رفت و آمدهایش را کم می کند؛ ولی وقتی ما درس می­خواندیم چه کسی به خاطر کنکوری بودن ما رعایت می­کرد؟! این تغییری که در نهاد خانواده رخ داده است تأثیر خودش را بر نهادهای دیگر مانند مدرسه، اداره، کار و حکومت و ... می­گذارد. این تغییری است که در بنیادهای جامعه رخ داده است.

نکته مهم اینکه اگرچه نهاد خانواده در درون خودش دموکراتیزه شده ولی بر اساس مطالعات خودم باید بگویم مهم­ترین مسأله فرهنگی کشور همین مسأله غیرگفتگویی بودن یا ناتوان بودن در گفتگو است. فرق ندارد پدر و مادر و فرزند، معلم و شاگرد، رئیس و مرئوس، حکومت و شهروندها و... نمی­توانند با هم حرف بزنند. به همین دلیل هم در مبانی گفتگو و هم در مهارت­های گفتگو بحث داریم. بر اساس بسیاری از تحقیقاتی که در سطح خرد انجام گرفته است، اغلب طلاق­هایی که در ایران انجام می­گیرد به دلیل همین اختلال­های گفتگویی بین زن و مرد است؛ نه اینکه حرف نمی­زنند، خیلی هم حرف می­زنند ولی حرف همدیگر را نمی­فهمند. بسیاری از ما در سمینارها شرکت کرده­ایم؛ هر کسی با سرعت حرفش را می زند و دوباره می نشینند؛ جمع بندی کنار همدیگر می­کنند ولی امکان گفتگویی وجود ندارد. مکانهای گفتگو هم وجود ندارد. در ساختار گذشته ما، خیلی مکان­های گفتگو وجود داشت اما این مکان­ها کم رنگ شده­اند. در هیئت­ها، قهوه­خانه­ها، گذرها و ... با همدیگر گفتگو می­کردند ولی امروزه در آپارتمان­ها و برج­ها کسی از همسایه خود خبر ندارد. مهارت­های گفتگو هم کم رنگ شده است. اگرچه چنین ضعفی در جامعه ما وجود دارد ولی من خوشبین هستم زیرا گفتگویی شدن خانواده و به اصطلاح ایجاد خانواده مدنی و گفتگویی به ایجاد جامعه گفتگویی کمک خواهد کرد. البته این تغییرات، تغییرات دراز مدتی است که بعد از سال­ها می­توان نتایج آن را دید.

بحث دیگر در همین حوزه ارتباطات، وضعیت جامعه در حال عبور از وضعیت سنتی به وضعیت مدرن است که به آن جامعه در حال گذار می­گویند. جامعه سنتی ، جامعه­ای است که سنت­ها و عرف و مناسباتی سنتی در درون جامعه وجود دارد که البته آنها راهگشا هم هستند. از ویژگی­های جامعه مدرن هم به عقلانیت و قانون اشاره کرد. جامعه در حال گذار جامعه­ای است که از وضعیت سنتی خودش خارج می­شود ولی هنوز به وضعیت مدرن نرسیده است. در این جامعه وضعیتی نابهنجاری می­بینید مثلا وقتی یک سخنرانی انجام می­گیرد یک عده کف می­زنند، یک عده صلوات می­فرستند، یک عده نه صلوات می­فرستند و نه کف می­زنند و یک عده هم صلوات می­فرستند و هم کف می­زنند. این جامعه، جامعه ای است که دچار نوعی نابهنجاری شده است که نمی دانند در کجا قرار دارد.

کسی به اسم "لرنر" قبل از انقلاب شش کشور در خاورمیانه را مورد مطالعه قرار داده است. ترکیه، ایران، اردن، مصر، سوریه و لبنان. این جوامع چگونه مدرن می شوند؟ چه نوسازی سیاسی، فرهنگی، اجتماعی رخ می دهد؟ و ... و درنهایت طبقه بندی کرده و گفته است چهار عامل باعث می شود تغییر در یک جامعه رخ بدهد. عامل اول رشد شهرنشینی است و جامعه‌ای که بیش از 25 درصدش در شهرهای بالای پنجاه هزار نفر ساکن بشوند این جامعه، به سرعت به سمت مدرن شدن پیش می­رود. جامعه ایران قبل از انقلاب جامعه­ای با اکثریت روستایی است ولی امروز نزدیک به هفتاد درصد جامعه شهری است یعنی ظرف سی و پنج سال از یک جامعه روستایی به یک جامعه شهری تبدیل شده­ایم. پس عامل اول تحرک، نوسازی و تغییرات و تحولات اجتماعی و فرهنگی در جامعه ما رخ داده است. عامل دوم را می­گوید وقتی شهرنشینی بالا رفت میزان سواد بالا می­رود. امروزه در کشور پنچ میلیون دانشجو داریم و تقریبا در هر خانواده یک دانشجو وجود دارد. وقتی که سطح سواد جامعه بالا رفت عامل سوم مهم می­شود؛ عامل سوم استفاده از رسانه­ها اعم از رادیو، تلوزیون و در حال حاضر شبکه­های مجازی، تلفن هوشمند و ... است. بر طبق یک آمار، استفاده از تلفن هوشمند از سال 91 تا حال 9 برابر شده است. تلفن هوشمند یعنی هر چیزی در دنیا محو می­شود. عامل چهارم تغییر را بالارفتن سطح مشارکت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی می­داند. یعنی اینکه افراد نسبت به سرنوشتشان حساس باشند. پیدا کردن کار،  شرکت در انتخابات و... . این مسأله مهمی است که انواع مشارکت چگونه است و بازخوردش هم بحث مستقلی را می طلبد. "لرنر" می­گوید اینها عامل تغییر است. این عامل تغییر چه کار می­کند؟ عامل تغییر در جامعه نیازهای جدیدی وجود می­آورد. حال اگر امکان برآوردن این نیازهای جدید وجود داشته باشد یا اینکه جامعه بداند چطور به این نیازها برسد، نوسازی در آن جامعه با حرکتی آرام  و متوازن پیش می­رود ولی اگر سطح نیازها و توقعات که بالا می­رود امکان برآورده شدنش وجود نداشته باشد، میزان توقعات فزاینده به انقلاب سرخوردگی­های فزاینده منجر می­شود و جامعه گرفتار آسیب­های شدید می­شود و اختلالات در جامعه به وجود می آورد. خوب راه حل در اینجا چه چیزی است؟ راهبردی که در اینجا وجود دارد این است که نخبگان، سیاستمداران و کارگزاران جامعه را هر چه بیشتر توانمند کنند و نهادهای مدنی در آن قوی تر شود یا گفتگو در آن امکان پذیرتر شود، دیوارهای نفرت و فاصله کوتاه تر بشود و به جامعه یاد دهند چگونه به نیازهای خود دست پیدا کنند. امروزه تحقیقات نشان می­دهد جامعه ایران با سه راهبرد روبرو است. یک نظر؛ طرفدار نوگرایی رادیکالیستی و افراطی و در پی تغییر تند اوضاع سیاسی و اجتماعی است. این یک نظر حداقلی است و اکثریت جامعه ایران چنین چیزی را نمی­خواهند. نظر دیگر؛ این است که جامعه باید خودش را متناسب با امکانات و وضعیت­هایی که وجود دارد هماهنگ کند. به عبارت دیگر با توجه به امکانات موجود، برای شغل، کار، سیاست، فرهنگ، علم و ... را سیاستگزاری کند. این یعنی یک حرکت محافظه کارانه و به اصطلاح خواستار تحول نبودن. این نظرهم در حداقل است. نظر سوم؛ که بدنه کلی جامعه ایران در همین انتخابات اخیر سال 1392 آن­را تایید کرد، خواستار نوعی اصلاح وضع موجود نه به دنبال به هم ریختن وضع موجود است. به عبارت دیگر جامعه از این نظر به سمت نوعی عقلانیت و تأمل و بازاندیشی کشیده شده است. این جامعه، جامعه قدیم نیست. در این جامعه جوانان، زنان، تحصیل­کرده­ها و... خواسته­های متفاوتی دارند. باید این خواسته­ها را دید و به رسمیت شناخت و متناسب با آن نوعی بازسازی و اصلاح انجام داد. این همان چیزی است که در وجه دینی و فقهی، از آن تحت عنوان شرایط زمان و مکان در اندیشه امام و تحت عنوان مقتضیات زمان و مکان در اندیشه شهید مطهری نام برده می­شود. بنابراین باید ببینیم صورت مسأله چیست؟ جامعه ما در چه وضعیتی است؟ چه فرصت­هایی دارد؟ چه تهدیدهایی دارد؟ چطور می­شود تهدیدها را به فرصت تبدیل کرد؟ و متناسب با واقعیت­های جدید چگونه انعطاف نشان داد که تغییر درستی باشد.

 

پرسش: با وجود سرایت آسیب­ های امروز در جامعه ایران از شهر های بزرگ  به دیگر جاها، آیا ما با فروپاشی اجتماعی مواجه هستیم؟

نکته اول اینکه بر اساس مشاهدات و جمع­بندی خودم، آسیب­های اجتماعی جامعه ایران بسیار زیاد است که از جمله همین آسیب­ها بالارفتن نرخ طلاق است و حتی نرخ طلاق در بعضی از شهرهای مذهبی از جمله مشهد با تهران تفاوتی نمی­کند. نکته دوم معمولاً آسیب­ها همدیگر بازتولید می­کنند. شما طلاق را فقط محصول یک اختلال عاطفی نگیرید بلکه در آن عوامل اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی هم دخیل است. ولی از طرف دیگر من نسبت به بنیان­های اصلی جامعه ایرانی نگران نیستم به دلیل اینکه در یک ارزیابی کلی نسبت به مسائل ایران، خیلی از چیزها رشد کرده که یکی از این موارد، رشد خانواده مدنی در ایران است که می­تواند عاملی برای کاهش طلاق باشد. البته بسیاری از این مسائل تحت تأثیر عوامل خاصی تشدید می­شود ولی بعد از مدتی پایین می­آید. اینکه آسیب­های تهران قابل سرایت به شهرهای بزرگ دیگر است، به نظر می رسد که حتماً هست. گاهی شهری بعد از دویست سیصد سال شهر بزرگی می شود ولی گاهی خیلی زود بزرگ می­شود. امروزه سومین شهر بزرگ ایران کرج است که به لحاظ جمعیتی از اصفهان، شیراز و تبریز جلو افتاده است. ببینید وقتی کرج در مدت کوتاهی به شهر سوم ایران تبدیل و به تهران وصل می­شود، طبیعتاً بسیاری از مشکلات تهران به کرج سرایت می­کند. ولی  خیلی موافق نیستم که به رغم تعدد و تراکم آسیب­های اجتماعی، فکر کنیم جامعه ایران در معرض نابودی است. بیش از هزار سال پیش هم فردوسی نگران بود:

دریغ است که ایران ویران شود                            کنام پلنگان و شیران شود

ولی بعد مغول هم آمد و ایران نابود نشد. در نتیجه معلوم می­شود چیزهایی برای مقاومت در جامعه ما وجود دارد که از نابودی آن جلوگیری می­کند. البته این مسأله تعدد و تراکم آسیب­های اجتماعی را باید جدی گرفت. تراکم و تعدد آسیب­های اجتماعی یعنی اینکه ما با آسیب­های نوپدید مواجه هستیم. چه زمانی ما با خودکشی استاد دانشگاه مواجه بودیم؟ آن هم استاد مذهبی که سابقه جبهه و جنگ هم دارد. همین پدیده پورشه سواری و ترکیب پورشه سوارها در نظر بگیرید. گزارشی را نیویورک تایمز داده که قیمت پورشه در ایران چهار برابر امریکاست. این پدیده را جز در یک فضای آسیبی نمی­توان مورد تحلیل قرار داد.

 

پرسش: فکر نمی کنید شبکه های اجتماعی و مجازی  جایگزین شبکه های  غیر مجازی و حقیقی شده است؟

بحث من این بود که تحت تأثیر عوامل ارتباطی چه تغییری در ایران رخ داده است. مثلا وقتی تلفن هوشمند زیاد می­شود ورود شما به شبکه­های اجتماعی تسهیل شده و زنان ما هم وارد این شبکه­ها می­شوند. اینها همه عامل تغییر است. مسأله­ای هم که شما اشاره کردید مسأله درستی است. من به دوستان دانشجو گفتم که یک ضعف مهمی در جامعه ما وجود دارد و آن ضعف تجربه یا تحمل تاریخی است. اینکه در واقع انباشت تاریخی اینجا وجود ندارد. به تعبیر آقای دکتر "کاتوزیان" ما گرفتار جامعه کوتاه مدت هستیم. اشکال این جامعه کوتاه مدت این است که تجربه­ها منتقل نمی­شود. مسائل مثل یک آونگ از نقطه­ای که شروع می­شود به همان نقطه قبلی بر می­گردد. نکته بسیار مهم داشتن نگاه اجتماعی است. در بسیاری از جوامع توسعه یافته اول جامعه در کار اجتماعی توانا می­شود، شبکه­های اجتماعی فعال می­شوند و بعد از دل این کارهای اجتماعی تفکر بیرون می­آید؛ نهادهای فرهنگی ایجاد می­شود و بعد از آن به سیاست وارد می­شود. مثلا اخوان­المسلمین اول کارهای خیریه انجام می­داد، بعد که تفکرش شکل گرفت، وارد سیاست شد. ولی ما وقتی به کار اجتماعی می­پردازیم که در سیاست شکست خوردیم.

پرسش: مهم ترین دغدغه پس از افت تحصیلی و پژو هش در میان دانشجویان را چه چیزی ارزیابی می کنید؟

آن چیزی که ما در دانشگاه الآن می­بینیم عدم وجود دغدغه در جوانهاست. یعنی اصلاً دغدغه­های سیاسی و اجتماعی ندارند که می­توان به عنوان یک بحران از آن نام برد. یکی از دغدغه­های آکادمیک خودم مساله جامعه نظاره­گر است. ( من کلمه بحران را خیلی ساده به کار نمی­برم چون آسیب­ها تحت شرایطی ممکن است به بحران تبدیل شوند و ممکن هم هست بعد حل بشوند.) آسیبی که وجود دارد این است که ما با جامعه نظاره­گر مواجه هستیم. با دانشجوی نظاره­گر هم مواجه هستیم نه با جامعه و دانشگاه کنشگر. یعنی اکثریت، اکثریتی تماشاچی است. مثلا در پیاده رو دارد می رود، یک تصادفی می­شود؛ ببینید چند نفر به فکر این هستند که این فرد را به بیمارستان برسانند و چقدر به دنبال این هستند که با موبایل عکس بگیرند و مثلا در اینستاگرام بگذارند. جامعه تماشاچی یا جامعه نظاره­گر حاصل مجموعه­ای از عوامل است. عوامل سیاسی، تحولات فناوری، عوامل اجتماعی و ... در آن مؤثر است. هزینه تماشا کردن خیلی کم است ولی هزینه مشارکت کردن بالاست. همان مثالی که زدم، طرف تصادف کرده شما ببریدش بیمارستان. اولین اتفاقی که می­افتد این است که بازداشت می­شوید. حکم صادر می­شود. خانواده اش با شما برخورد می­کند. ده­ها مشکل حقوقی و اجتماعی و سیاسی پیش می­آید. در امور سیاسی هم همین طور است. راه حلش این است که جامعه از طریق نهادهای مدنی توانمند بشود.

یک وقتی من به الجزایر رفته بودم، یکی از متفکرین آنجا که از دوستان مرحوم دکترشریعتی بود حرف درستی می زد. سخنگوی انقلاب الجزایر هم بود. گفت انقلاب ما را خیلی مطالعه بکنید چون مشابهت ­های زیادی بین انقلاب اسلامی و انقلاب الجزایر وجود دارد. می­گفت ضعفی که ما داشتیم این است که نتوانستیم انقلاب را به نسل بعد از خودمان منتقل کنیم. دلیلش جالب بود. این بود که زبان نسل انقلاب با زبان نسل بعد از انقلاب متفاوت است. زبان نسل بعد زبان عقلانی است. به عبارتی استدلال و نقد می­کند. می­گوید چرا این کار را کردید. چرا جنگ را این طور ادامه دادید. نسل بعد با زبان حماسی نمی­پذیرد. این است که یک عدم گفتگو و ضعف گفتگو به وجود می آید.

Image

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ

 

پس بشارت ده به آن بندگان من كه به سخن گوش فرا مى‏ دهند و بهترين آن را پيروى مى كنند

مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم