درس گفتاری از دکتر هادی خانیکی(استاد دانشگاه)
جامعه به کدام سو می رود؟!
عوامل تأثیرگذار و جامعه تأثیر پذیر در فرایند تغییر
گفتار زیر توسط آقای دکتر هادی خانیکی در جمع روحانیون،پژوهشگران و برخی فعالان اجتماعی در دفتر مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم ایراد شده که به خوانندگان صفیر حیات تقدیم می گردد.
بسم الله الرحمن الرحیم
امروزه پژوهشگران علوم انسانی باید تحولات ایران را بر اساس حوزه تخصصی خود مورد بررسی قرار دهند و حوزه کار و تخصص من ارتباطات است. طبیعتاً هر کسی در ایران زندگی میکند مجبور میشود یا سر از سیاست درآورد یا به مبانی آن بپردازد و به باور من نمیتوان نسبت به مسائل سیاسی در ایران بیتفاوت و منفعل بود و باید به صورت عمیقتری به آن پرداخت. در حوزه ارتباطات و علوم اجتماعی، سیاست را متفرع و نتیجه دو سطح بزرگتر میدانند؛ یعنی سیاست در رأس هرمی قرار گرفته است که بدنه اصلی آن کمتر دیده میشود و آن بدنه اصلی امور فرهنگی و اجتماعی است؛ زیرا در هر تحول سیاسی باید عوامل فرهنگی و عوامل اجتماعی آن را در لایههای زیرین مورد ملاحظه قرار داد.
ما وقتی به پیشینه تاریخی ایران توجه کنیم همین وضعیت را مشاهده میکنیم. هر کدام از ما وقتی صحبت میکنیم که آیا توسعه پیدا کردهایم یا نه؟ آیا در یک کار سیاسی مشارکت کردهایم یا نه؟ آیا کنش ما اخلاقی است یا نیست؟ بلافاصله به ویژگیهای ایرانیان پیش و بعد از اسلام در طول تاریخ منتقل میشویم. مثلا ما ایرانیها فردگرا یا جمعگرا هستیم، زودباور هستیم، احساسی هستیم، عمیق هستیم و ... که توجه به هر کدام از این موارد، یعنی مطالعه کردن جامعه ایران در سطح فرهنگی یا در سطح اجتماعی. نکته قابل توجه اینکه شاید بتوان گفت ما خیلی هم عالمانه نسبت به گذشته و آینده خودمان نظر نمیدهیم. وقتی میخواهیم وضعیت جامعه ایران، وضعیت جوانان و دینداری آنان، وضعیت حوزه دینداری و دین باوری، امید به آینده، اعتماد به نفس و اعتماد به جامعه و حکومت و ... را بررسی کنیم، نظریات ما معمولاً مبتنی بر تحقیقات علمی نیست بلکه مبتنی بر برداشتهای خیلی ساده و عامیانه است. وقتی کسی از ایران به سفری مثلا ترکیه یا عربستان میرود، خیلی راحت قضاوت میکند که عربها و ترکها این طور هستند و ایرانیان آن گونه. خوب این زودباوری و زودداوری ما کمتر مبتنی بر تحقیقات و نظریههای علمی است. بحث این است که اگر میخواهیم جامعه ایرانی را مثلا از نظر توسعه سیاسی به صورت علمی بشناسیم باید ببینیم که اینها محصول چه تغییراتی است و در این راستا به برشمردن مؤلفهها یا متغیرهای عمده فرهنگی در سطح اجتماع بپردازیم.
در ابتدا از وضعیت امروز خود شروع میکنیم. معمولاً در عالم ارتباطی و رسانهای به تحلیل مسیر میپردازند؛ اینکه جامعه به کدام سو میرود و مسائلی که با آن مواجه هستیم بیشتر چه چیزهایی است؛ بعد بر اساس آن تصویر اولیه و ساده از مسائلی که پیش روی ماست میگویند چه عوامل تغییر دهندهای بیشتر قابل مشاهده است که ما به آن توجه نمیکنیم. برای توجه به این سطح دوم تحلیل به دو نکته از جامعه ایران اشاره میکنم. مورد اول روایت خبرنگاران برجسته خارجی در سالهای اخیر از ایران است و مورد دوم تحقیقی است که در همین شهر قم انجام شد. مورد اول؛ چند سال پیش آقای اریک رولوک روزنامه نگار برجسته فرانسوی به ایران آمد و تغییرات جامعه ایران نظرش را بسیار جلب کرده بود. وی دامنه این تغییرات را در حوزه زنان ایران میدید که زنان وارد سطح جدیدی از مشارکت شدهاند؛ میزان ورودی دختران به دانشگاههای خیلی بیشتر شده و...؛ تیتری در روزنامه لوموند زده بود که «زن ایرانی دیگر به آشپزخانه برنمیگردد». یعنی در حقیقت پدیدهای به اسم زن خانهدار و نقشهای وی دارد تغییر میکند. خود ما هم به تدریج دیدیم که اثرات اجتماعی این پدیده، تغییر در تقسیم سنتی کار است که زن کارهای خانه را و مرد کارهای بیرون را انجام میداد. امروزه ممکن است زن در بیرون و مرد در خانه کار کند. وقتی مشارکت اجتماعی زنان بالا رفت، پیامدهای زیادی در جامعه ایجاد میکند؛ یعنی بسیاری از زنان وارد حوزههایی میشوند که قبلا در اختیار مردان بوده است.
مورد دوم تحقیقی است که چند سال پیش در شهر قم توسط آقای دکتر نیکپی و آقای دکتر خسرو خاور در گفتگو با جوانان تحت عنوان « بیست ساله ها در شهر آیت الله ها» انجام گرفت. حاصل آن تحقیق این بود: بر خلاف تصور ما که میگوییم جوانها دین گریز شدهاند یا از طرف دیگر خیلی دیندار هستند، گفته بودند نوع و سبک دینداری جوانها متفاوت شده است. یعنی بسیاری از مسائلی که در دینداری نسل ما مشخص بود مثلا اگر کسی تقلید و مرجعیت را قبول داشت، چه کارهایی میکرد و چه کارهایی را نمیکرد و متقابلاً اگر قبول نداشت خود را مقید به افعال و تکالیف نمیدانست؛ نتیجه تحقیق آنها این بود که در عین قبول داشتن تقلید ولی عناصر متعارض با آن تقلید در رفتار و سبک زندگی جوانان هم وجود دارد. به عنوان مثال از یک مرجع خیلی سرشناس در پایبندی سنتی به مبانی دینی تقلید میکنند ولی از طرف دیگر موسیقی پاپ هم گوش میدهند. اگرچه این دو با هم در تعارض هستند ولی آنها این تعارض را در درون خود حل کرده اند. این تغییرات اصیلی است که در سطح دوم باید به آن پرداخت. مثال دیگری بزنم، نسل من یا دوستان هم سن و سال من یادشان میآید که در دوران ما چیزی به نام جشن تولد گرفتن خیلی جایی نداشت؛ جشن تولد بیشتر برای بچه ها یا خانوادههای مرفه بود. ولی امروزه در اکثر خانوادهها میبینید حتی برای پیرزنها و پیرمردها جشن تولد گرفته میشود. این دامنه تغییر در این سی – چهل سال چگونه رخ داده است؟ آیا فقط عامل تغییر سیاسی است؟ یا عوامل فرهنگی و اجتماعی هم در آن نقش داشته است؟ ساده ترین کار این است که این پدیدههای اجتماعی و فرهنگی را سیاسی تحقیق کنیم ولی سختترین و عمیقترین کار این است که ریشههای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی پدیدههای سیاسی را مورد بررسی قرار دهیم. وقتی نوع زندگی ما عوض شد امکان ندارد بر نوع تفکر ما هم اثر نگذارد. مگر میشود روستایی به شهر بیاید و تفکرش تغییر نکند. در این سطح یک تحقیقی توسط مؤسسه آیندگان انجام گرفته به نام «آینده پژوهی ایران 1394» که از صاحب نظران پرسشهایی مطرح کردهاند. در این تحقیق متغیرهای مهم در جامعه ایران 1394 مورد پرسش قرار گرفته شده است؟ چه چیزهایی بیشتر اثرگذار خواهد بود؟ در نهایت 169 متغیر تأثیرگذار را ردیف کرده و به آنها نمره دادهاند. جالب اینکه مهمترین عوامل تأثیرگذار در تغییرات ایران را عوامل اجتماعی معرفی کردهاند. در این تحقیق همه این 169 متغیر را در ده گروه به تناسب مسائلی که داریم طبقهبندی کرده اند. مسائلی از قبیل زیاد شدن سرطان، مسأله خشکسالی، مذاکرات هسته ای، پایین آمدن قیمت نفت، سرخوردگی جوانان و ... در میان این متغیرها وجود دارد که مسائل اجتماعی با نوزده درصد، مسائل اقتصادی با هفده درصد، مسائل بین المللی با دوازده درصد، مسائل سیاسی با یازده درصد و مسائل زیست محیطی با ده درصد در این رتبهبندی قرار گرفتهاند. بنابراین بر اساس این تحقیق دیگر مسائل آب را نمیتوان گفت که کارشناسان وزارت نیرو و جهاد کشاورزی حل کنند بلکه مسأله آب مسألهای است که منازعات قومی در آن شکل میگیرد. هر کدام از این مسائل پیامدهای دیگری همراه خواهد داشت. نکته دیگر اینکه هر کدام مسائل در کنار دیگری قرار میگیرد و تأثیرگذاری مضاعف پیدا میکند. مثلاً در فضای سیاسی و اجتماعی ایران همه نگاهها به پرونده هستهای دوخته شده است و مردم گمان میکنند اگر توافق حاصل شود همه مشکلات حل میشود. یعنی یک مسأله دارد اثرات دیگری هم پیدا میکند. به همین دلیل تا مذاکرات نوسان پیدا میکند، نرخ دلار هم بالا و پایین میرود.
ازمیان ده مسأله مهم تأثیرگذار پیش روی جامعه ما در سال 94 13بر اساس نظر کارشناسان به ترتیب است:
یک: سرنوشت پرونده هسته ای ایران با 90.6 درصد؛
دوم: نرخ رشد سرطان در ایران؛ از جمله متغیرهای حوزه سلامت با 81.8 درصد؛
سوم: آلودگی هوای کلانشهرها با 81.8 درصد؛
چهارم: قیمت نفت و بازار جهانی از جمله مسائل بین المللی با 81.7 درصد؛
پنجم: از بین رفتن منابع زیرزمینی آب با 79.3 درصد؛
ششم: انتخابات مجلس با 78.75 درصد؛
هفتم: بیماریهای ناشی از آلودگیهای هوا با 78.1 درصد؛
و هشتم: یأس و سرخوردگی جوانان و ناامیدی نسبت به آینده 78.1 درصد.
اگر دقت کنید توجه جامعه به مسأله سلامت در ایران دارد مسأله جدیدی میشود چه عدم سلامت و چه سلامت و اینکه چه کاری باید انجام دهد تا سلامتی او تأمین شود و چگونه جلوی عدم سلامتی را بگیرد. در مرحله بعد همه این مسائل را در چهارسطح طبقه بندی کردند:
سطح اول؛ مسائلی که اثرگذاری و تأثیرپذیری بالایی دارند که بیشتر در حوزه مسائل سیاسی است ولی مسائل اجتماعی و فرهنگی تاثیرات بنیادین دارند و زود مشاهده نمیشود مانند تأثیر مشارکت زنان، جوان شدن جمعیت، شهری شدن جامعه و... ولی چیزی که تأثیرگذاری آن خیلی زود مشاهده میشود مسائل سیاسی است. در مسائل سیاسی سه بحث مهم است: یک؛ انتخابات مجلس، دوم؛ منازعات سیاسی که درون حکومت وجود دارد (گرایشهای اصلاح طلبانه و اصول گرایانه)، سوم؛ سرمایه اجتماعی. سرمایه اجتماعی بحث جدیدی است که در علوم اجتماعی و اقتصاد مطرح میشود. در گذشته ما فقط یک سرمایه داشتیم؛ سرمایه مادی یا سرمایه طبیعی مانند معدن و منابع طبیعی و نفت. سطح دومی از سرمایه را نیز تحت عنوان سرمایه انسانی تعریف کردهاند. سرمایه انسانی یعنی اینکه چقدر تخصص و دانش و مدیریت داریم. شما جزیرهای را در نظر بگیرید که خیلی آباد است و زمین مستعدی دارد ولی آنجا هیچ کس نیست. آنجا سرمایه مادی است ولی سرمایه انسانی نیست. اگر کارگر و مهندس و... آنجا رفت، می گوییم دارای سرمایه انسانی شد. اما امروزه از یک سرمایه جدید سخن گفته میشود تحت عنوان سرمایه اجتماعی. میگویند خیلی خوب! این مهندسها و کارگرها آنجا رفتند ولی انگیزه کار دارند؟ آیا با عشق کار میکنند؟ اگر با عشق کار میکنند و اعتماد دارند در اینجا میگوییم سرمایه اجتماعی دارند. اگر جامعه به آینده امیدوار باشد، میگوییم سرمایه اجتماعی دارد. ولی اگر امید ندارد میگوییم سرمایه اجتماعیاش پایین است. مشکلی که امروزه در دانشگاهها و بین جوانها داریم همین پایین بودن سطح اعتماد و امید اجتماعی است. در گذشته سه گروه دانشجو میشناختم ولی امروزه گروه چهارمی آمده که اینها را نمیشناسم. آن سه گروهی که وجود داشتند: بعضی خیلی سؤال میکنند و معلوم میشود که اهل فکر بودند. گروه دوم درس خوان بودند؛ وقتی استاد درس می داد گوش میکردند و مینوشتند. گروهی هم بودند که فقط گوش میکردند ولی واقعاً در کلاس بودند. اما یک گروهی آمدهاند که نه گوش میکنند، نه سؤال میکنند و نه مینویسند؛ دو ساعت مینشیند و تلاش میکند هیچ چیزی وارد ذهنش نشود. ـ این خیلی هنر است!ـ دلیل این چیست؟ دلیلش این است که نمی داند اصلاً برای چه آمده است. یا اینکه آمده است فقط مدرک بگیرد نه اینکه چیزی یاد بگیرد. به همین دلیل است که شما با انبوه تحصیل کردگان بیکار در ایران مواجه هستید. یک زمان گفتند دیپلمه بیکار، بعد گفتند لیسانسیه بیکار، در آینده نه چندان دور خواهند گفت دکترای بیکار. این وضعیت پایین بودن سرمایه اجتماعی را نشان میدهد. بنابراین مهمترین مسائل تأثیرگذار و تاثیرپذیر که باید برای آن راه حل پیدا کنیم یک؛ انتخابات مجلس، دو؛ منازعات سیاسی گروهها و سه؛ سرمایه اجتماعی پایین است.
سطح دوم؛ مسائلی است که اثرگذاری آن بالاست ولی اثرپذیری اش از داخل پایین است. در این سطح، اولین مساله؛ پرونده هستهای، دوم؛ قیمت جهانی نفت و سوم؛ داعش است. گزارشی که اخیراً سیا منتشر کرد این بود که نود کشور جهان تحت تأثیر جریان داعش قرار گرفته اند. سطح ساده پدیده داعش همین است که میبینید؛ میکشند، آتش میزنند، سر میبرند و ... ولی سطح عمیقتر این است که چه مسأله فرهنگی و فکری وجود دارد که جوانهایی را از اروپا جذب میکند. اغلب اینها تحصیل کرده و دانشگاهی هستند ولی بر اساس تحجر و مادون تحجر عمل می کنند.
سطح سوم؛ از مسائل پیشرو، مسائلی است که اثرگذاری شان پایین است، زود اثر نمیگذارند ولی اثرپذیریشان بالاست؛ یعنی تحت تأثیر عوامل دیگری تشدید میشوند که به شش مسأله میتوان اشاره کرد: یک؛ یأس و سرخوردگی جوانان، دوم؛ باور افکار عمومی به توانایی دولت در حل مسأئل (مثلا اینکه آیا دولت میتواند مسأله بیکاری را حل بکند یا نه؟)،سوم؛ پیادهسازی اقتصاد مقاومتی، چهارم؛ نارضایتی از وضع زندگی، (این ویژگی جامعه ماست به این دلیل که سطح توقعات بالا ولی امکانات پایین است)، پنجم؛ باور مردم به سخنان مسئولان، ششم؛ چالشهای قومی و محلی (منازعات هویتی، شیعه، سنی، کرد، ترک و فارس و...).
سطح چهارم؛ مسائلی است که هم اثرگذاریشان پایین است و هم اثرپذیریشان. یعنی هم آرام تأثیر میپذیرند و هم آرام تأثیر میگذارند که دو مورد اینجا مهم است: یک؛ دو قطبی شدن جامعه. یعنی جامعه به صورت دوگانهای در میآید؛ یا این یا آن. به جای اینکه متکثر شود، نوعی تقابل شکل میگیرد، دوم؛ تنش بین فرهنگ رسمی و غیر رسمی که در حوزه سبک زندگی بروز پیدا میکند. یعنی فرهنگ والا و فاخر و فرهنگ پست و زیر. در حوزه مطالعات فرهنگی و ارتباطات میگویند آنچه تأثیرگذار است فرهنگ غیررسمی است. شما ببینید هر کسی که جلوی دوربین و میکروفن قرار میگیرد مرتب و سنجیده حرف میزند ولی میگویند باید در بیرون ببینی چگونه حرف میزند. "جان فیکس" یکی از صاحبنظران مطالعات فرهنگی میگوید: « فرهنگ هر جامعهای را میتوان از میان آشغالهایش درآورد که جامعه به اصطلاح چگونه زندگی میکند.» ماشینهای آخرین مدل شکلش خیلی زیبا است ولی درون آن چگونه است؟ چگونه رانندگی میکنند؟ میگوید: « شناخت یک جامعه از روی فرهنگ غیررسمی آن صورت میگیرد نه فرهنگ رسمی و آن چیزی که در رسانه ها میگویند و مینویسند.» در جامعه ما هم این دوگانگی و تقابل بین فرهنگ رسمی و غیررسمی در حال شکلگیری است.
این مباحث آیندهنگری است. آیندهنگری یعنی برآورد کردن و تحلیل مسیر کردن است که به کجا میرویم. آیندهنگری را سعدی در داستان معروف لقمان حکیم مطرح میکند. شخصی از لقمان میپرسد تا شهر چقدر مانده است ولی لقمان جواب نمیدهد؛ تا راه می رود میگوید این قدر مانده است چون میخواهد ببینید که او چگونه راه می رود. بحث آیندهنگری هم دقیقاً به همین مسأله برمیگردد. بر اساس آن چیزی که الآن در جامعه ما میگذرد میتوان پیشبینی کرد که جامعه به کدام سو میرود. اگر کمی عمیقتر بررسی کنیم باز تغییراتی که در خود ایران انجام گرفته است، متأثر از تغییرات جهانی هم است. ببینیم در این چند دهه اخیر چه عواملی باعث تغییر در ایران بوده است. برای بررسی عوامل تغییر اگر بخواهیم اندازهگیری دقیقی داشته باشیم دو طرح تحقیقاتی یکسان در سطح ملی انجام گرفته است.یکی درسال 1354 و دیگری در 1383. در این دو تحقیق با معیارهایی به اندازهگیری نگرشهای ایرانیان در شهرهای بزرگ پرداختهاند که نشان داد بزرگترین عامل تغییر در سطح خانواده اتفاق افتاده است، به این صورت که در خانواده در سال 1354 بیشترین تصمیمها در حدود 72 درصد تصمیمها با نظر مرد یعنی پدر خانواده گرفته میشده است ولی به 42 درصد در سال 1383 رسیده است یعنی سی سال بعد از آن حدود سی و دو درصد از نقش مرد کم شده است و بر نقش زنان و بچه ها در خانه اضافه شده است. این چه معنایی میدهد؟ یعنی خانواده تا حدود زیادی دموکراتیزه شده است و با هم تصمیم میگیرند. مثلا اگر بچه ای کنکور دارد، چقدر خانواده ملاحظه کنکور او را میکند؛ سفرش را لغو می کند، رفت و آمدهایش را کم می کند؛ ولی وقتی ما درس میخواندیم چه کسی به خاطر کنکوری بودن ما رعایت میکرد؟! این تغییری که در نهاد خانواده رخ داده است تأثیر خودش را بر نهادهای دیگر مانند مدرسه، اداره، کار و حکومت و ... میگذارد. این تغییری است که در بنیادهای جامعه رخ داده است.
نکته مهم اینکه اگرچه نهاد خانواده در درون خودش دموکراتیزه شده ولی بر اساس مطالعات خودم باید بگویم مهمترین مسأله فرهنگی کشور همین مسأله غیرگفتگویی بودن یا ناتوان بودن در گفتگو است. فرق ندارد پدر و مادر و فرزند، معلم و شاگرد، رئیس و مرئوس، حکومت و شهروندها و... نمیتوانند با هم حرف بزنند. به همین دلیل هم در مبانی گفتگو و هم در مهارتهای گفتگو بحث داریم. بر اساس بسیاری از تحقیقاتی که در سطح خرد انجام گرفته است، اغلب طلاقهایی که در ایران انجام میگیرد به دلیل همین اختلالهای گفتگویی بین زن و مرد است؛ نه اینکه حرف نمیزنند، خیلی هم حرف میزنند ولی حرف همدیگر را نمیفهمند. بسیاری از ما در سمینارها شرکت کردهایم؛ هر کسی با سرعت حرفش را می زند و دوباره می نشینند؛ جمع بندی کنار همدیگر میکنند ولی امکان گفتگویی وجود ندارد. مکانهای گفتگو هم وجود ندارد. در ساختار گذشته ما، خیلی مکانهای گفتگو وجود داشت اما این مکانها کم رنگ شدهاند. در هیئتها، قهوهخانهها، گذرها و ... با همدیگر گفتگو میکردند ولی امروزه در آپارتمانها و برجها کسی از همسایه خود خبر ندارد. مهارتهای گفتگو هم کم رنگ شده است. اگرچه چنین ضعفی در جامعه ما وجود دارد ولی من خوشبین هستم زیرا گفتگویی شدن خانواده و به اصطلاح ایجاد خانواده مدنی و گفتگویی به ایجاد جامعه گفتگویی کمک خواهد کرد. البته این تغییرات، تغییرات دراز مدتی است که بعد از سالها میتوان نتایج آن را دید.
بحث دیگر در همین حوزه ارتباطات، وضعیت جامعه در حال عبور از وضعیت سنتی به وضعیت مدرن است که به آن جامعه در حال گذار میگویند. جامعه سنتی ، جامعهای است که سنتها و عرف و مناسباتی سنتی در درون جامعه وجود دارد که البته آنها راهگشا هم هستند. از ویژگیهای جامعه مدرن هم به عقلانیت و قانون اشاره کرد. جامعه در حال گذار جامعهای است که از وضعیت سنتی خودش خارج میشود ولی هنوز به وضعیت مدرن نرسیده است. در این جامعه وضعیتی نابهنجاری میبینید مثلا وقتی یک سخنرانی انجام میگیرد یک عده کف میزنند، یک عده صلوات میفرستند، یک عده نه صلوات میفرستند و نه کف میزنند و یک عده هم صلوات میفرستند و هم کف میزنند. این جامعه، جامعه ای است که دچار نوعی نابهنجاری شده است که نمی دانند در کجا قرار دارد.
کسی به اسم "لرنر" قبل از انقلاب شش کشور در خاورمیانه را مورد مطالعه قرار داده است. ترکیه، ایران، اردن، مصر، سوریه و لبنان. این جوامع چگونه مدرن می شوند؟ چه نوسازی سیاسی، فرهنگی، اجتماعی رخ می دهد؟ و ... و درنهایت طبقه بندی کرده و گفته است چهار عامل باعث می شود تغییر در یک جامعه رخ بدهد. عامل اول رشد شهرنشینی است و جامعهای که بیش از 25 درصدش در شهرهای بالای پنجاه هزار نفر ساکن بشوند این جامعه، به سرعت به سمت مدرن شدن پیش میرود. جامعه ایران قبل از انقلاب جامعهای با اکثریت روستایی است ولی امروز نزدیک به هفتاد درصد جامعه شهری است یعنی ظرف سی و پنج سال از یک جامعه روستایی به یک جامعه شهری تبدیل شدهایم. پس عامل اول تحرک، نوسازی و تغییرات و تحولات اجتماعی و فرهنگی در جامعه ما رخ داده است. عامل دوم را میگوید وقتی شهرنشینی بالا رفت میزان سواد بالا میرود. امروزه در کشور پنچ میلیون دانشجو داریم و تقریبا در هر خانواده یک دانشجو وجود دارد. وقتی که سطح سواد جامعه بالا رفت عامل سوم مهم میشود؛ عامل سوم استفاده از رسانهها اعم از رادیو، تلوزیون و در حال حاضر شبکههای مجازی، تلفن هوشمند و ... است. بر طبق یک آمار، استفاده از تلفن هوشمند از سال 91 تا حال 9 برابر شده است. تلفن هوشمند یعنی هر چیزی در دنیا محو میشود. عامل چهارم تغییر را بالارفتن سطح مشارکت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی میداند. یعنی اینکه افراد نسبت به سرنوشتشان حساس باشند. پیدا کردن کار، شرکت در انتخابات و... . این مسأله مهمی است که انواع مشارکت چگونه است و بازخوردش هم بحث مستقلی را می طلبد. "لرنر" میگوید اینها عامل تغییر است. این عامل تغییر چه کار میکند؟ عامل تغییر در جامعه نیازهای جدیدی وجود میآورد. حال اگر امکان برآوردن این نیازهای جدید وجود داشته باشد یا اینکه جامعه بداند چطور به این نیازها برسد، نوسازی در آن جامعه با حرکتی آرام و متوازن پیش میرود ولی اگر سطح نیازها و توقعات که بالا میرود امکان برآورده شدنش وجود نداشته باشد، میزان توقعات فزاینده به انقلاب سرخوردگیهای فزاینده منجر میشود و جامعه گرفتار آسیبهای شدید میشود و اختلالات در جامعه به وجود می آورد. خوب راه حل در اینجا چه چیزی است؟ راهبردی که در اینجا وجود دارد این است که نخبگان، سیاستمداران و کارگزاران جامعه را هر چه بیشتر توانمند کنند و نهادهای مدنی در آن قوی تر شود یا گفتگو در آن امکان پذیرتر شود، دیوارهای نفرت و فاصله کوتاه تر بشود و به جامعه یاد دهند چگونه به نیازهای خود دست پیدا کنند. امروزه تحقیقات نشان میدهد جامعه ایران با سه راهبرد روبرو است. یک نظر؛ طرفدار نوگرایی رادیکالیستی و افراطی و در پی تغییر تند اوضاع سیاسی و اجتماعی است. این یک نظر حداقلی است و اکثریت جامعه ایران چنین چیزی را نمیخواهند. نظر دیگر؛ این است که جامعه باید خودش را متناسب با امکانات و وضعیتهایی که وجود دارد هماهنگ کند. به عبارت دیگر با توجه به امکانات موجود، برای شغل، کار، سیاست، فرهنگ، علم و ... را سیاستگزاری کند. این یعنی یک حرکت محافظه کارانه و به اصطلاح خواستار تحول نبودن. این نظرهم در حداقل است. نظر سوم؛ که بدنه کلی جامعه ایران در همین انتخابات اخیر سال 1392 آنرا تایید کرد، خواستار نوعی اصلاح وضع موجود نه به دنبال به هم ریختن وضع موجود است. به عبارت دیگر جامعه از این نظر به سمت نوعی عقلانیت و تأمل و بازاندیشی کشیده شده است. این جامعه، جامعه قدیم نیست. در این جامعه جوانان، زنان، تحصیلکردهها و... خواستههای متفاوتی دارند. باید این خواستهها را دید و به رسمیت شناخت و متناسب با آن نوعی بازسازی و اصلاح انجام داد. این همان چیزی است که در وجه دینی و فقهی، از آن تحت عنوان شرایط زمان و مکان در اندیشه امام و تحت عنوان مقتضیات زمان و مکان در اندیشه شهید مطهری نام برده میشود. بنابراین باید ببینیم صورت مسأله چیست؟ جامعه ما در چه وضعیتی است؟ چه فرصتهایی دارد؟ چه تهدیدهایی دارد؟ چطور میشود تهدیدها را به فرصت تبدیل کرد؟ و متناسب با واقعیتهای جدید چگونه انعطاف نشان داد که تغییر درستی باشد.
پرسش: با وجود سرایت آسیب های امروز در جامعه ایران از شهر های بزرگ به دیگر جاها، آیا ما با فروپاشی اجتماعی مواجه هستیم؟
نکته اول اینکه بر اساس مشاهدات و جمعبندی خودم، آسیبهای اجتماعی جامعه ایران بسیار زیاد است که از جمله همین آسیبها بالارفتن نرخ طلاق است و حتی نرخ طلاق در بعضی از شهرهای مذهبی از جمله مشهد با تهران تفاوتی نمیکند. نکته دوم معمولاً آسیبها همدیگر بازتولید میکنند. شما طلاق را فقط محصول یک اختلال عاطفی نگیرید بلکه در آن عوامل اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی هم دخیل است. ولی از طرف دیگر من نسبت به بنیانهای اصلی جامعه ایرانی نگران نیستم به دلیل اینکه در یک ارزیابی کلی نسبت به مسائل ایران، خیلی از چیزها رشد کرده که یکی از این موارد، رشد خانواده مدنی در ایران است که میتواند عاملی برای کاهش طلاق باشد. البته بسیاری از این مسائل تحت تأثیر عوامل خاصی تشدید میشود ولی بعد از مدتی پایین میآید. اینکه آسیبهای تهران قابل سرایت به شهرهای بزرگ دیگر است، به نظر می رسد که حتماً هست. گاهی شهری بعد از دویست سیصد سال شهر بزرگی می شود ولی گاهی خیلی زود بزرگ میشود. امروزه سومین شهر بزرگ ایران کرج است که به لحاظ جمعیتی از اصفهان، شیراز و تبریز جلو افتاده است. ببینید وقتی کرج در مدت کوتاهی به شهر سوم ایران تبدیل و به تهران وصل میشود، طبیعتاً بسیاری از مشکلات تهران به کرج سرایت میکند. ولی خیلی موافق نیستم که به رغم تعدد و تراکم آسیبهای اجتماعی، فکر کنیم جامعه ایران در معرض نابودی است. بیش از هزار سال پیش هم فردوسی نگران بود:
دریغ است که ایران ویران شود کنام پلنگان و شیران شود
ولی بعد مغول هم آمد و ایران نابود نشد. در نتیجه معلوم میشود چیزهایی برای مقاومت در جامعه ما وجود دارد که از نابودی آن جلوگیری میکند. البته این مسأله تعدد و تراکم آسیبهای اجتماعی را باید جدی گرفت. تراکم و تعدد آسیبهای اجتماعی یعنی اینکه ما با آسیبهای نوپدید مواجه هستیم. چه زمانی ما با خودکشی استاد دانشگاه مواجه بودیم؟ آن هم استاد مذهبی که سابقه جبهه و جنگ هم دارد. همین پدیده پورشه سواری و ترکیب پورشه سوارها در نظر بگیرید. گزارشی را نیویورک تایمز داده که قیمت پورشه در ایران چهار برابر امریکاست. این پدیده را جز در یک فضای آسیبی نمیتوان مورد تحلیل قرار داد.
پرسش: فکر نمی کنید شبکه های اجتماعی و مجازی جایگزین شبکه های غیر مجازی و حقیقی شده است؟
بحث من این بود که تحت تأثیر عوامل ارتباطی چه تغییری در ایران رخ داده است. مثلا وقتی تلفن هوشمند زیاد میشود ورود شما به شبکههای اجتماعی تسهیل شده و زنان ما هم وارد این شبکهها میشوند. اینها همه عامل تغییر است. مسألهای هم که شما اشاره کردید مسأله درستی است. من به دوستان دانشجو گفتم که یک ضعف مهمی در جامعه ما وجود دارد و آن ضعف تجربه یا تحمل تاریخی است. اینکه در واقع انباشت تاریخی اینجا وجود ندارد. به تعبیر آقای دکتر "کاتوزیان" ما گرفتار جامعه کوتاه مدت هستیم. اشکال این جامعه کوتاه مدت این است که تجربهها منتقل نمیشود. مسائل مثل یک آونگ از نقطهای که شروع میشود به همان نقطه قبلی بر میگردد. نکته بسیار مهم داشتن نگاه اجتماعی است. در بسیاری از جوامع توسعه یافته اول جامعه در کار اجتماعی توانا میشود، شبکههای اجتماعی فعال میشوند و بعد از دل این کارهای اجتماعی تفکر بیرون میآید؛ نهادهای فرهنگی ایجاد میشود و بعد از آن به سیاست وارد میشود. مثلا اخوانالمسلمین اول کارهای خیریه انجام میداد، بعد که تفکرش شکل گرفت، وارد سیاست شد. ولی ما وقتی به کار اجتماعی میپردازیم که در سیاست شکست خوردیم.
پرسش: مهم ترین دغدغه پس از افت تحصیلی و پژو هش در میان دانشجویان را چه چیزی ارزیابی می کنید؟
آن چیزی که ما در دانشگاه الآن میبینیم عدم وجود دغدغه در جوانهاست. یعنی اصلاً دغدغههای سیاسی و اجتماعی ندارند که میتوان به عنوان یک بحران از آن نام برد. یکی از دغدغههای آکادمیک خودم مساله جامعه نظارهگر است. ( من کلمه بحران را خیلی ساده به کار نمیبرم چون آسیبها تحت شرایطی ممکن است به بحران تبدیل شوند و ممکن هم هست بعد حل بشوند.) آسیبی که وجود دارد این است که ما با جامعه نظارهگر مواجه هستیم. با دانشجوی نظارهگر هم مواجه هستیم نه با جامعه و دانشگاه کنشگر. یعنی اکثریت، اکثریتی تماشاچی است. مثلا در پیاده رو دارد می رود، یک تصادفی میشود؛ ببینید چند نفر به فکر این هستند که این فرد را به بیمارستان برسانند و چقدر به دنبال این هستند که با موبایل عکس بگیرند و مثلا در اینستاگرام بگذارند. جامعه تماشاچی یا جامعه نظارهگر حاصل مجموعهای از عوامل است. عوامل سیاسی، تحولات فناوری، عوامل اجتماعی و ... در آن مؤثر است. هزینه تماشا کردن خیلی کم است ولی هزینه مشارکت کردن بالاست. همان مثالی که زدم، طرف تصادف کرده شما ببریدش بیمارستان. اولین اتفاقی که میافتد این است که بازداشت میشوید. حکم صادر میشود. خانواده اش با شما برخورد میکند. دهها مشکل حقوقی و اجتماعی و سیاسی پیش میآید. در امور سیاسی هم همین طور است. راه حلش این است که جامعه از طریق نهادهای مدنی توانمند بشود.
یک وقتی من به الجزایر رفته بودم، یکی از متفکرین آنجا که از دوستان مرحوم دکترشریعتی بود حرف درستی می زد. سخنگوی انقلاب الجزایر هم بود. گفت انقلاب ما را خیلی مطالعه بکنید چون مشابهت های زیادی بین انقلاب اسلامی و انقلاب الجزایر وجود دارد. میگفت ضعفی که ما داشتیم این است که نتوانستیم انقلاب را به نسل بعد از خودمان منتقل کنیم. دلیلش جالب بود. این بود که زبان نسل انقلاب با زبان نسل بعد از انقلاب متفاوت است. زبان نسل بعد زبان عقلانی است. به عبارتی استدلال و نقد میکند. میگوید چرا این کار را کردید. چرا جنگ را این طور ادامه دادید. نسل بعد با زبان حماسی نمیپذیرد. این است که یک عدم گفتگو و ضعف گفتگو به وجود می آید.