سیدمصطفی محقق داماد
فساد،رشوه زلزله
محسن آزموده
در هفتاد و دو سالگی محكم و استوار گام بر میدارد و ابایی ندارد كه در هوای آلوده و سنگین این روزها كه حتی در باغ موقوفات افشار نیز سینه را میآزارد و نور خورشید را كمرمق میكند، نیم ساعت جلوی خبرنگار و عكاس روزنامه بایستد. شمرده، با صدای رسا سخن میگوید و در پایان مصاحبه هم با روی باز به ما اختیار كامل دهد كه هر بخشی را خواستیم، كار كنیم. سید مصطفی محققداماد در میان عالمان سنتی ویژگیهای متمایزی دارد: از خانوادهای صاحبنام است، پدرش سید محمد محققداماد از فقیهان نامدار شیعه در سده چهاردهم قمری است، پدربزرگ مادریاش شیخ عبدالكریم حائرییزدی، بنیانگذار حوزه علمیه قم و خودش شاگرد و داماد آیتالله میرزا هاشم آملی است. غیر از تحصیلات حوزوی كه پیش از انقلاب تا درجه اجتهاد پیش رفته، در دانشگاه نیز تحصیل كرده و پس از گذراندن دوره كارشناسی ارشد حقوق و فلسفه اسلامی در دانشگاه تهران در سال ١٩٩٥ از دانشگاه كاتولیك لوون دكترای حقوق اخذ كرده است. غیر از فارسی به زبانهای عربی و انگلیسی نه فقط تكلم میكند كه مینویسد و با زبان فرانسه نیز آشنایی دارد. به موضوعات متفاوتی از علمای سنتی هم علاقه دارد؛ نمونهاش بحث از نگاه دینی و فقهی به محیطزیست است یا مقالات كثیر و مفصلی كه درباره حقوق بشر اسلامی نوشته است. البته محققداماد بعد از انقلاب اسلامی سمتهای اجرایی و قضایی هم داشته است. مثلا از سال ١٣٦٠ تا ١٣٧٣ رییس سازمان بازرسی كل كشور بوده و اكنون نیز غیر از استادی دانشگاه عضو پیوسته فرهنگستان علوم ایران و عضو هیات امنای سازمان اسناد و كتابخانه ملی است. در كنار اینها باید به رابطه صمیمانه او با محققان ایراندوست و چهرههای فرهنگی معاصر اشاره كرد، تا جایی كه همواره نامش در مراسم فرهنگی و نشستهای پژوهشی و بزرگداشتها در صدر نوشته میشود و هماكنون رییس شورای تولیت موقوفات مرحوم دكتر محمود افشار یزدی را برعهده دارد. دیدار ما با او نیز در محل همین موقوفات امكانپذیر شد؛ به بهانه مراسم رونمایی از ارجنامهای با عنوان «مردی از تبار خرد و فضیلت» كه قرار است امروز در فرهنگستان علوم برگزار شود. گزارش این مراسم فردا در «اعتماد» منتشر خواهد شد. اما موضوع گفتوگوی حاضر دغدغه این روزهای مردم است: محیطزیست، منتها از منظر یك «عالم دینی». از جناب استاد محقق داماد پرسیدیم كه چرا با وجود اینكه از یك سو جامعه ما جامعه دینی است و از سوی دیگر به نظر او دین اسلام قویترین توصیهها را در حفظ محیطزیست داشته، شرایط زیست محیطی ایران اینچنین بحرانی و ناگوار به نظر میرسد. از نظر او فقها در این زمینه كمكاری كردهاند و از نیروی دین برای حل سوالهای زیست محیطی بهره گرفتهاند.
شاید تا یك دهه پیش بحث درباره محیطزیست موضوعی درجه دوم و ناضرر تلقی میشد. به همین دلیل شما از معدود صاحبنظران علوم دینی هستید كه از دههها پیش به موضوع محیطزیست توجه داشتهاید. مثلا سال ١٣٩٣ كتاب مهم الهیات محیطزیست را منتشر كردید. اما مساله بحرانهای زیستمحیطی امروز دیگر از یك امر فانتزی و مورد توجه افراد یا گروههای خاص به معضلی فراگیر همه آحاد جامعه بدل شده است. ما امروز در وضعیتی هستیم كه وقتی از خانه بیرون میرویم، از هوای آلوده رنج میبریم و وقتی به خانه باز میگردیم، نگران زلزله هستیم! یعنی گویی رفتار نادرست ما در محیطزیست و طبیعت گریبان ما را گرفته و رها نمیكند. شما در آثار و گفتارتان همواره تاكید كردهاید كه توجه به محیطزیست در نظام اندیشه دینی و اسلامی مورد توجه و تاكید قرار گرفته است. اما پرسش این است كه چرا با وجود این تاكیدات به لحاظ عینی و عملی از سوی جامعه و مردم حفظ محیطزیست رعایت نشده است؟ به هر حال مردم در ایران كه دیندار هستند و حكومتها نیز در طول تاریخ كم و زیاد به این دیانت توجه داشتهاند، به خصوص بعد از انقلاب كه اساسا حكومت دینی بوده است. پس چرا با وجود تاكیدات دینی ما اینچنین با طبیعت به صورت ناروا رفتار
میكنیم؟
اولا سپاسگزارم از جریده محترمه «اعتماد» كه اهتمام كرده و این فرصت را برای من فراهم آورده است تا نظراتم را بازگو كنم. در پاسخ به پرسش شما مطالبی را عرض میكنم كه شاید در كتاب مذكور نیامده باشد. نخست اینكه ادیان توحیدی و الهی متهم هستند كه موجب تخریب محیطزیست هستند. این قضیه چندین سال پیش (١٩٦٧) نخست در یك مقاله (نوشته تانسند وایت، استاد تاریخ قرون وسطی دانشگاه پرینستون و استنفورد امریكا) علیه یهودیت و مسیحیت بیان شد. یعنی در وهله اول اسم اسلام مطرح نبود و ادعا شده بود كه این دو دین (یهودیت و مسیحیت) موجبات تخریب محیطزیست هستند، زیرا اینها بشر را «عزیز بیجهت» بار آوردهاند و گفتهاند كه جهان برای تو خلق شده است و زمین برای توست و چون انسان این احساس را كرده، به عنوان مالك زمین به نحو غیرمنطقی از طبیعت بهرهبرداری كرده است. به عبارت دیگر بنا به این دیدگاه، در ادیان یهودیت و مسیحیت چون خدا به انسان گفته كه همه طبیعت برای تو آفریده شده و انسان گل سرسبد آفرینش است و همه آفرینش برای اوست، بنابراین بشر خودش را مالك طبیعت دانسته است. بعدها این دیدگاه از اختصاص به یهودیت و مسیحیت بیرون آمد و به تدریج به اسلام نیز توسعه پیدا كرد (در سال ١٩٨٣ كیت توماس، استاد تاریخ بریتانیایی كتابی در این زمینه نوشت.) من در كتاب الهیات محیطزیست تقریبا مدافع این دیدگاه بودم كه ادیان ابراهیمی به طور كلی و خصوصا اسلام كه منبع اصلیاش قرآن است، دقیقا برعكس این نظر منتقدان است، یعنی ما را تحذیر كرده و تذكر داده كه ای انسان! زمین امانتی به دست توست و باید آن را آباد كنی و از فساد در ارض بپرهیزی. یك معنای جزیی فساد در ارض همین چیزی است كه در فقه به آن اشاره میشود. اما در معنای كلی هرگونه تخریب محیطزیست به معنای فساد در ارض تلقی میشود و از این جهت به بشر تذكر داده شده است كه زمین و آب و هوا را فاسد نكن. در آنجا همچنین به یك نگرش فلسفی اشاره كردهام و گفتهام كه بنا به فلسفه حكمت متعالیه محیطزیست انسان خداوند است، یعنی ما محاط به خداوند هستیم و خداوند محیط بر ما است. طبیعت تجلی الهی است و تجاوز به این تجلی الهی موجب غضب الهی میشود. بنابراین خداوند به هیچوجه تحریك به تخریب محیطزیست نكرده است، بلكه برعكس آن است.
بنابراین به نظر شما این تعبیر قرآنی كه انسان خلیفه الهی روی زمین، برایش مسوولیتآفرین است، نه اینكه هر كاری میخواهد بكند.
بله، خلیفه مسوولیت دارد و باید آنچه به امانت به او داده شده را حفظ كند. فرض كنید من مدیر یك شركت هستم و بخواهم مسافرت كنم و به كسی بگویم كه تو جانشین من هستی. این جانشین باید اداره را حفظ كند، نه اینكه آن را تخریب كند. ضمن آن در قرآن تصریح شده است كه «ولا تُفْسِدُوا فِی الْأرْضِ بعْد إِصْلاحِها» (سوره اعراف، آیه ٥٦) یعنی زمین به نحو صالح به دست شما رسیده است و نباید آن را فاسد كنید. من در آنجا به طور مفصل آیات قرآنی در این زمینه را آوردهام و نظر متكلمان و مفسران و فقها و فیلسوفان اسلامی را در این زمینه ارایه كردهام. اما شما گفتید كه چرا مردم كه متدین هستند، به این نكات توجه نمیكنند. بنده از سنه ١٣٦٥ یعنی تقریبا سی سال پیش كار روی محیطزیست را آغاز كردم و در این زمینه مقالاتی نوشتم هم به زبانهای انگلیسی و عربی كه در كنفرانسهای بینالمللی ارایه شده است و هم به زبان فارسی كه در همایشهای ایرانی ارایه شده است. اولین مقاله مربوط به سال ١٣٦٥ است یعنی زمانی كه آقای سیدمحمد خاتمی، رییسجمهور اسبق ما در دهه ١٣٦٠ وزارت ارشاد را به عهده داشت (از سال ١٣٦١ تا ١٣٧٠). آن زمان هنوز سازمان ارتباطات تشكیل نشده بود و رایزنهای فرهنگی زیرنظر وزارت ارشاد بود. ایشان از من خواست كه به كنفرانسی در آتن یونان بروم كه موضوعش انسان و طبیعت بود. در آن زمان اولین مقاله در زمینه محیطزیست را به زبان انگلیسی نوشتم. بعدا در دوره اول ریاستجمهوری آقای خاتمی كه خانم ابتكار، رییس سازمان محیطزیست شد، این مقاله را به شكل جزوه منتشر كرد.
دیدگاه شما سی سال پیش راجع به محیطزیست چه بود؟
در آنجا این بحث را مطرح كردم كه آیاتی در قرآن وجود دارد كه ارتباط آشكار و مستقیم به مساله محیطزیست دارد. یكی از آنها همین آیهای است كه خواندم (آیه ٥٦ سوره اعراف). در آنجا این بحث فساد در ارض را توسعه به مسالهای عمومی دادم و نوشتم كه مساله فساد در ارض به چه معناست و آن را به فساد در محیطزیست تطبیق كردم. بعد هم مساله احاطه پروردگار بر عالم و نگاه عارفان و فلاسفه اسلامی را مطرح كردم. بعدا در كنفرانسی كه در جده (عربستان) با عنوان «البیئه (الطبیعیه) من وجهه نظر اسلام» یعنی محیطزیست از نظر اسلامی مقالهای به زبان عربی ارایه كردم. همچنین در كنفرانسی در سوییس به این موضوع پرداختم و خلاصه در این سالها از موضوع محیطزیست غافل نشدم و همچنین به تدریج مقالاتی به زبان فارسی نوشتم كه مجموع آنها كتاب الهیات محیطزیست شد.
آیا در این نوشتهها به بحث فقه محیطزیست هم پرداختید یا صرفا موضوع را از منظر قرآنی و كلامی و عرفانی و فلسفی بررسی كردید؟
خیر، هیچ كدام از اینها كه ذكر شد، بخشی درباره فقه محیطزیست نداشت. اما وقتی خواستم كتاب را به فارسی منتشر كنم، ٤٠-٣٠ صفحه جدید نوشتم كه بطور خاص به مساله فقه محیطزیست اختصاص دارد. الان در نظر دارم این بخش را به صورت كتاب مستقلی ارایه دهم. این دیدگاه جدید است. از همینجاست كه میخواهم به پاسخ سوال اول شما بپردازم كه گفتید چرا مردم متدین به محیطزیست توجه نمیكنند. جوابش این كه واقعیت این است كه فقهای ما مباحث زیستمحیطی را به عنوان یكی از احكام شریعت مطرح نكردند و از احكام دین برای حفظ محیطزیست استفاده نكردهاند. در فقه ما كتاب طهارت و كتاب نجاست هست، به احكامی چون نماز و روزه توجه شده است، اما یك بابی تحت عنوان مسائل شرعی زیستمحیطی وجود ندارد. اگر رسالههای عملیه را ملاحظه كنید، میبینید كه بابی تحت عنوان تخریب محیطزیست مطرح نكردهاند. مثلا به اینكه كسی درخت را قطع كند یا آب را آلوده كند یا ماشینش دود كند، اشاره نشده است. در حالی كه من به عنوان یك نفر آشنا به این مطلب معتقدم فقه اسلامی توان پرداختن به این مسائل را دارد و قواعدی در آن هست كه این قواعد كاملا میتواند برای ما یك محیطزیست سالم بسازد. این دیدگاه بنده است و در رساله محیطزیست ثابت كردهام كه چگونه این قواعد به آن نتایج خواهد رسید. ما از این قواعد فقهی كم استفاده كردهایم. بنابراین به نظر من در پاسخ به سوال شما ما از اهرم دینی كم استفاده كردهایم. برای نمونه در دهه آخر ماه صفر كه گذشت، دوستی مرا به مجلس روضهای در منزلش دعوت كرد تا در آن به عنوان مستمع حاضر شوم. قرار نبود من سخن بگویم. بین منزل ما تا آنجا یك ساعت فاصله بود و چون اصرار كرده
بود، رفتم. عده زیادی از مردم در این مجلس شركت كردند. آقایی كه سخنران منبر این مجلس بود، در ابتدا چند مساله گفت كه احساس كردم این مسائل هیچوقت برای كسی اتفاق نمیافتد. یعنی مسائلی كه ایشان قبل از ورود به مباحث موعظه مطرح كرد، مسائلی بود كه فكر نمیكنم در زمان ما با شرایط زندگی روزمره فعلی هیچوقت اتفاق بیفتد. بعد از جلسه به این آقا گفتم كه یك ساعت از منزلم كه خیلی هم دور نبود، اما به دلیل ترافیك، وقت صرف كردم تا به این مجلس بیایم. یك ساعت هم پای منبر نشستم و در برگشت هم باز یك ساعت وقت باید صرف كنم. این زمان برای افراد دیگری هم كه در این جلسه حضور داشتند، صدق میكند. اگر این جمعیت را در سه ساعت ضرب كنید، میبینید كه زمان زیادی وقت صرف شده است. حالا فكر میكنید، این مسائلی كه شما مطرح كردید، برای كدام یك از این افراد اتفاق میافتد؟ آیا بهتر نبود مسائلی را مطرح كنید كه به درد مردم و مشكلات امروز ما بخورد؟ از من پرسید كه چه میگفتم؟ پاسخ دادم كه من چند مساله میگویم و بهتر است شما فردا شب اینها را بگویید و ببینید كه آیا اینها مسائل مردم هست یا خیر. مثلا بگویید هر گاه كسی سطل یا كیسه زبالهاش را بیرون منزل بگذارد و درش را نبندد و مگس و پشه دور آن زباله جمع شود و روی آشغالها بنشیند و بعد برود روی زخم كسی بنشیند و آن فرد بیمار شود، كسی كه در سطل یا كیسه زباله را نبسته ضامن و پیش خدا مسوول است. یعنی اولا فرد خاطی كار حرامی كرده است و ثانیا هر خسارتی كه به دیگری خورده، شخص خاطی ضامن است. مساله دیگر اینكه اگر اگزوز اتومبیل فردی دود میكند و كارشناسان بگویند دود این ماشین یقینا برای سینه افراد مضر است، این فرد هم كار حرام كرده و سوار آن ماشین شده و هم ضامن ضرری است كه به دیگران وارد كرده است. مساله دیگر اینكه اگر كسی در اتوبان حین رانندگی بوق زیاد بزند و صدای بوقش فرزند فرد دیگری را در اتومبیلش كه در اتوبان هست، بیدار كند و در مغز این بچه تاثیر بگذارد، این كار حرام است. خلاصه این مسائل را به آن فرد گفتم و او فردا این نكات را گفته بود و مردم هم خیلی استقبال
كرده بودند.
این جا مساله مهمی پیش میآید. مساله محیطزیست، متاخر و مربوط به زمان ما است. اگر این مسائل به این شكل در رسالههای عملیه مطرح شود، هم ممكن است از طرف مردم اعتراضهایی شكل بگیرد و هم از سوی برخی فقهای سنتی.
حق با شما است. به زودی كتابی از من منتشر خواهد شد كه باب اول آن مباحث محیطزیستی است.
ممكن است كسی از شما تقلید نكند؟
البته من نمیخواهم تقلید كنند.
حتی ممكن است فقهای سنتی اعتراض كنند؟
نه اعتراض نمیكنند. اتفاقا بعدا دنبال من خواهند آمد و خواهید دید كه این مسائل به كتابهای فقهی راه پیدا خواهد كرد. كسی باید شروع كند. البته من مرجع تقلید نیستم، اما ممكن است عدهای پیروی كنند. این مسائل اختلافی نیست. آنچه را آنجا میآورم، فتوای شخصی خودم نیست. همان فتوایی است كه به استناد اجماع فقها صورت گرفته است و همه باید عمل كنند و قرار نیست مقلد من باشند. این مسائل جدید است اما قواعد كلی آنها از قدیم بوده است. حرمت ایذاء (اذیت و آزار رساندن به) دیگری مسلم است. قاعده لاضرر كه جدید نیست و از زمان پیغمبر اكرم (ص) بوده است. آن حدیث شریف كه میگوید كسی كه در راه مردم مانعی ایجاد كند، چه مسوولیتهایی دارد، جدید نیست. كتاب قواعد فقه من ٣٢ چاپ خورده است و بیشترش همین قواعد است. بنابراین این قواعد هست و باید زحمت كشید و استخراج كرد. اما یك مباحثی نیز جدید است. مثل اینكه باغی تاسیس شده و درختان كهنی در آن هست، حالا فرض كنید كارشناسان امر بگویند درختان این باغ برای تصفیه هوا موثر است و اگر این درختان نباشند، بچههای مردم روز به روز ضعیفتر و نحیفتر و معلولتر و بیچارهتر میشوند. در این صورت آیا مالك باغ مجاز هست درختان آن را قطع كند و برای استفاده بیشتر به جایش آهن نصب كند؟ این مساله فتوا میخواهد و مجتهدی باید چنین فتوایی بدهد.
اگر صاحب باغ بگوید این باغ ملك شخصی من است و به اصل رعایت مالكیت خصوصی استناد كند، چه
میشود كرد؟
آفرین! اینجا دو مساله پیش میآید، یعنی از یكسو میگوییم مالكیت خصوصی محترم است و مبتنی بر این اصل است كه «الناس مسلطون علی اموالهم» اما از سوی دیگر قاعده لاضرر و لاضرار را داریم كه پیامبر (ص) آن را فرموده است. بنابراین اگر مجتهد نظرش این باشد كه قاعده لاضرر، قاعده الناس مسلطون را هم برای اشخاص خاص و هم برای عموم محدود میكند و فرقی نمیكند كه زیان به فرد برسد یا جامعه، آن گاه میتواند فتوا بدهد كه نباید این درختان قطع شود. آنچه در كتاب نوشتهام، بیشتر ناظر به فتواهای عمومی است، اما در برخی مسائل هم اجتهاد جدید لازم است. بنابراین علت عدم رعایت محیطزیست توسط مردم آن است كه از اهرم دین برای حفظ محیطزیست استفاده نشده است. در حالی كه جنگلها و دریا و فضا و صحرا انفال یعنی اموال عمومی هستند و تخریب جنگل، تخریب انفال و قطعا كاری حرام است. خداوند در قرآن كریم فرموده است كه هیچ كس مالك انفال عمومی نمیشود و متعلق به عموم است و باید همیشه برای كل بشریت باقی بماند. به چه مناسبت كسی حق داشته باشد جنگل یا كوه را ویران كند...
یا ساحل دریا را بفروشد...
بله، اینها انفال است. اینها در درون فقه و شریعت است. در شریعت تصریح شده كه فروش اینها باطل و حرام و خلاف شرع است. بقیه بحث البته اجتهاد شخصی است. من معتقدم اگر كسی بخواهد ساختمان بسازد، تا حدی عرفی یعنی یك یا دو یا سه طبقه حق دارد، اما وقتی فردی بخواهد بیش از حد عرف بسازد و پنجاه طبقه بالا برود، اگر كارشناسان بگویند این جلوی وزش باد را میگیرد و این كار باعث تخریب سینه بچههای مردم میشود، یقینا كار او خلاف شرع است. فروش تراكم توجیه شرعی و فقهی ندارد.
برخی روشنفكران دینی میگویند ما باید تلاش كنیم تا جایی كه میتوانیم حضور دین را در عرصههای اجتماعی حداقلی كنیم و دایره مباحات را بیشتر كنیم. اینكه شما میگویید قوانین تازهای به لحاظ فقهی و حقوقی ایجاد شود، با این دیدگاه سازگار نیست.
مباحات در جایی است كه موجب آزار دیگران نباشد. همیشه آزادی را ایذاء دیگران محدود میكند. من تا وقتی آزاد هستم كه آزارم به دیگران نرسد و شما هم همین طور.
اما اینكه این احكام قانون شود، كار را سخت میكند.
من اصرار ندارم كه قانون شود و كاری به قانون ندارم. شما گفتید چرا مردم دیندار در عین حال توجهی به حفظ محیطزیست ندارند و من گفتم چون از اهرم دین میشد استفاده كرد و استفاده نشد. مثلا از متدینین بپرسید كه برای رضای خدا و تقرب الیالله اموالشان را چگونه وقف كردهاند؟ میگویند وقف مسجد یا حسینیه كردهاند. اخیرا عدهای روشنفكرتر وقف مدرسه و دانشگاه كردهاند. اما موقوفاتی كه وقف فرهنگ و تالیف و نشر كتاب باشد، تازه تك و توك پیدا میشود. مرحوم دكتر محمود افشار تمام هستیاش را برای چاپ كتاب در ادبیات فارسی و حفظ و تحكیم وحدت ملی و تاریخ و جغرافیای ایران وقف كرد. اما چنین نمونههایی بسیار كم است یا بنیاد خیریه البرز. این موارد بسیار كم است.
آیا كسی شده باغ چند هكتاریاش را در تهران كه هر مترش چندین میلیون تومان ارزش دارد وقف كند به شرط اینكه همیشه در قلب شهر این درختان باقی بماند تا مردم از هوایش استفاده كنند؟ آیا كسی چنین كاری كرده است؟ من نشنیدهام. یك نفر در مشهد این كار را كرد، مرحوم ملك كه كتابخانه ملك را تاسیس كرد، باغ وكیلآباد مشهد را وقف كرد و كسی حق ندارد آن درختان را ببرد. البته نمیدانم الان به آن تجاوز شده است یا نه. بحث از فرهنگسازی است. اینكه قانون نمیخواهد. میتوانیم به كسانی كه باغات و خانههای بزرگ در شهر دارند، توصیه كنیم و بگوییم ثواب دارد اگر این وقف برای محیطزیست صورت بگیرد. یعنی اگر میخواهید در آخرت بهشت داشته باشید، در دنیا زندگی مردم را بهشتی كنید.
یعنی شما میگویید این ضمانت اجرایی دارد؟
بله، قانون نباشد، بلكه توصیه باشد. یعنی بگوییم وقف كنید. من دوست دارم كسانی را كه چنین منازلی دارند، به این اقدام خیر تحریك كنم. البته الان كمتر كسی چنین خانهای دارد. من وقتی متولی تولیت موقوفات مرحوم دكتر افشار شدم، متاسفانه در باغ ٢٠ هزار متری، قطعه ساختمان دهخدا ساخته شده بود. گفتم اگر من بودم، اجازه نمیدادم این هم ساخته شود و الان اجازه ندادهام یك درخت هم قطع شود. این ممانعت را به استناد این سخن واقف به عمل آوردم كه گفتم واقف گفته باغ موقوفات و نظرش این بوده كه این باغ بماند. بسیار به ما توصیه میكنند كه این باغ در بهترین جای شهر است و در آن ساختمانسازی كنید. من البته اجازه دادهام كه ساختمانهای موجود نوسازی شود، اما اجازه ندادم یك درخت قطع شود، زیرا خلاف وقف است.
شما به راهكار وقف برای حفظ محیطزیست اشاره میكنید. اما متاسفانه تاریخ ما نشان داده كه چندان به وقف هم پایدار نبودیم. مثلا نمونهاش برخی موقوفات است كه حتی اسمش هم عوض شده است.
حالا در زمینه تغییر نام حق با شماست، اما درختش را نباید قطع كرد. بنده به عنوان یك طلبه كوچك متعهد میشوم كه روز قیامت باغ جنت به كسانی بدهند كه باغاتشان را وقف كنند تا همین طور بماند. این برای حفظ محیطزیست مردم است. در خیابان فرمانیه، نبش نیاوران یك خانه بزرگ پر از درخت بود. با كمال صراحت شبانه چراغ انداختند و تابلو زدند و درختها را از ریشه كندند و خاكبرداری كردند. شهرداری هم كاری نكرد و جلویش را نگرفت. البته میتواند همان حرف «الناس مسلطون» را بزند و هر كار خواست بكند.
اما اگر صاحب این باغ بزرگ وقف كرده بود كه این باغ به منظور حفظ محیطزیست منطقه وقف شود، چقدر
خوب بود! الان باغی در خیابان جمشیدیه به نام باغ معنوی هست. بنده خدمت مقام رهبری نامه نوشتهام كه درختهای آن را نبرند. بانك ملت میخواست درختهایش را قطع كند، یازده برج در آنجا بسازد. آب باغ را قطع كردند تا درختها خشك شود و آنها را قطع كردند. البته نمیدانم وضعیت مالكیت این باغ به چه صورت است. اما اگر مالك آن را وقف میكرد تا بچههای مردم از آن استفاده كنند، چقدر
بهتر بود. چه اشكالی دارد مردم اهل محل دلشان بخواهد كه هوای منطقهشان سالم بماند و از شهرداری بخواهند كه این زمین را بخرد و آن را برای استفاده عمومی بگذارد؟ این شواهد را ارایه كردم برای نشان دادن استفاده از حربه دین برای حفظ محیطزیست چگونه میتوان استفاده كرد. هم از قرآن، هم از فقه و روایات میتوان استفاده كرد. حجم عظیمی از آیات و روایات برای حفظ محیطزیست جمعآوری كردهام، نه محیطزیست به معنای خاص یعنی سبزه و هوا زیرا محیطزیست فقط به اینها خلاصه نمیشود. یكی هم مساله حیوانات است. ما چه وقت اجازه داریم حیوانات را از بین
ببریم؟ این جزو احكام ما است، در روایات و احادیت ما هست كه حق نداریم یك گربه یا حیوانی را كه موذی نیست از بین ببریم. حتی حیوان موذی را باید از محل زندگی خودمان بیرون كنیم، نه اینكه از بین ببریم. حق نداریم آن حیوان را بكشیم. البته این منبع عظیم و تراث بزرگ معارف دینی در دسترس ما است و ما باید از این تراث عظیم بهرهبرداری و آنها را به مردم
معرفی كنیم.
به احكامی كه میتواند مردم را به حفظ محیط زیست وادارد، اشاره كردید، اما حكومتها را چطور میتوان به حفظ محیطزیست وادار كرد؟
اگر حكومت را به معنای وسیع در نظر بگیریم و شهرداری را هم ذیل آن بدانیم، واقعیت آن است كه در یك مقطعی ما زیان عظیمی كردیم، چه در تهران و چه در شهرستانها. البته تهران برای شهرهای دیگر الگو و سرمشق شد. من متولد قم هستم، تا اول انقلاب یك عمارت برج در قم نبود. اخیرا پیدا میشود. قبلا چنین نبود. از تهران این مساله به شهرها و شهرستانهای دیگر سرایت كرد. آن مقطعی كه زیان كردیم این بود كه شهرداری بیپول شد و درآمد شهرداری كم شد. میخواست در تهران تحول ایجاد كند، زیرا تهران مترو و اتوبان و بزرگراه و... نیاز داشت و پول نداشت.
درآمد شهرداری از عوارض سالانه و عوارض ساختوساز و نوسازی ساختمانهاست. به همین خاطر شهرداری از خدا میخواست كه ساختوساز زیاد شود كه عوارض بگیرد. یك برج كه ساخته میشد، چند میلیارد میگرفت. اما این برایش كم بود. به همین خاطر تراكم را فروخت. این تراكمفروشی ضربه مهلكی به محیطزیست زد. فروش تراكم آغاز تخریب محیطزیست بود. از مرحوم استاد ایرج افشار، مورخ و فرهنگی بزرگ كشورمان شنیدم كه نسیمی از گلابدره همیشه میآمده است و منطقه نیاوران را خنك میكرده و تا دروس و محلههای اطراف آن میرفته است. جلوی این نسیم را عمارتهای بزرگ گرفتهاند. دفع ضرر محتمل واجب است و اگر خدای نكرده زلزلهای شود، این زلزله منهای تخریبها راه فرار و رساندن كمك را میگیرد. به این جهت كه در یك كوچه كوچك شهرداری از خدا میخواسته كه ساختمانهای بلند مرتبه ساخته شود و از آنها عوارض گرفته شود. به همین خاطر این كار شده است.
به نكته مهمی اشاره كردید، یعنی بحث زلزله كه در آغاز بحث هم به آن اشاره كردم. این روزها نگرانی زیادی در میان مردم از بحث زلزله به واسطه اتفاقاتی كه رخ داده، پدید آمده است و از سوی دیگر نیز شاهدیم كه برخی با استناد به مباحث دینی آن را ناشی از گسترش گناه و فساد در جامعه میدانند.
بله، دقیقا همین طور است. بعضی از ائمه جمعه این نكته را تكرار میكنند. بنده معتقدم این درست است اما با تفسیری كه خودم عرض میكنم. بله، گناه باعث این بلاها است. اما كدام گناه؟ چرا خانهها در ایران در اثر زلزله خراب میشود و در ژاپن این طور نمیشود؟ این زلزله كه آنجا بیشتر است.
چطور شده است كه در ژاپن ساختمانها خراب نمیشود؟ من خودم در ژاپن در كنفرانسی بودم، زلزله آمد، تمام تابلوها از دیوارها افتاد، اما یك ترك بر ساختمان نیفتاد. حتی كسی از جایش حركت نكرد و گفتند بحث را ادامه دهید، طوری نمیشود. علت آن است كه اولا عالمان و آرشیتكتها و مهندسین سازهشان فكر كردهاند كه چه كنیم كه ساختمانها با چند ریشتر خراب نشود. ثانیا دستورالعملهایی را برای نحوه ساختوساز به شهرداری ابلاغ كردهاند. ثالثا برای ساختمانها ناظر گذاشتهاند. رابعا عملیات ساختوساز از اول تا آخر زیرنظر ناظر باید باشد و در آخر هم پایان كار امضا میشود. این كارها را انجام دادهاند و عمل شده است. این چند روز به این فكر میكردم كه چرا این كارها در ایران عملیاتی نمیشود؟ متوجه شدم كه ما مصوبه قانونی داریم و به شهرداری ابلاغ شده و شهرداری نیز به مهندسینناظر ابلاغ كرده است، اما بعضی مهندسینناظر یك حقی میگیرند و یك بار هم بر سر ساختمانها نمیروند. بنابراین شاهدید كه گناه باعث خرابی ساختمانها میشود، اما این جور گناه. نه گناهانی كه آقایان بر میشمارند، بلكه گناهانی مثل گناه عدم انجام وظیفه، گناه خوردن مال حرام؛ مال حرامی كه مهندس میگیرد و سر كار حاضر نمیشود یا رشوهای كه میگیرد و برگه را امضا میكند. گناه بدتر از آن مربوط به خود مردمی است كه به مسوول میگوید از من رشوه بگیر تا بتوانم خانهای بسازم كه بر سرم خراب شود. چه گناهی بالاتر از این؟ این گناه بالاتر است یا آن گناهان؟! البته بدحجابی و بیحجابی گناه است، اما این گناهان بدتر است. شك نیست كه آنها گناه است، اما آیا رشوه گرفتن و اجازه دادن به ساخت ساختمانی كه با یك تكان همه بیمارستان فرو میریزد، گناه بزرگتری نیست. گناهكار آن دستگاهی است كه باید ناظر را محاكمه كند و نمیكند. بازپرسی كه ناظر را احضار نكرد، گناهكار است. ما در این زلزله كرمانشاه واقعا غمگین شدیم، همه ملت ناراحت شد، قلب ملت تپید و اشكشان بر گونههایشان لغزید، اما یك درسی نیز باید از این زلزله بگیریم. این درس آن است كه به نظر بنده میرسد. بنده از دادستان كل كشور خواهش میكنم فرمان بدهد، تمام ناظرینی كه در آن منطقه زیر برگه پایان كار آن ساختمانها را امضا كردند، اعم از ساختمانهای شخصی و ساختمانهای عمومی مثل بیمارستانها و مدارس و... احضار شوند و از آنها پرسیده شود كه چرا پایان كارها را امضا كردند و كنترل نكردند. همه باید بازخواست شوند. بازخواست بكند و اگر نكند این گناهكار است و گناه او باعث این بدبختیها میشود. بنابراین به نظر من روایات كاملا درست است و اشتباه نكردهاند. فساد اداری و گناهكاری باعث زلزله شده است. گناه رشوه باعث این قضیه شده است. گناه جهل مردم را هم باید در نظر گرفت. چه گناهی از جهل بالاتر است. گناه آن برجسازی كه برای استفاده كلانتر بیش از حد معمول ساختمانی میسازد كه بر اثر زلزله ویران میشود و مردم كشته میشوند. سنت الهی است كه زمین وقتی در شرایط خاصی قرار بگیرد، میلرزد. این سنت الهی است.
عقرب اگر نگزد كه عقرب نیست. خاك بر سر عقربی كه نگزد! آن عقرب خری است (خنده)! گناه از من است كه شب جایی میخوابم كه عقرب آنجاست. من باید خانهام را محكم بسازم، وگرنه به تعبیر حاج ملاهادی سبزواری «زلزله الارض لحبس الابخره»، یعنی جمع شدن بخار و گسل و اینها قانون طبیعت است. فرض كنید كه باران نیامده است و دعا میكنیم كه خداوند باران ببارد و آیه ٢٨ سوره شورا را زیاد میخوانیم كه: «و هُو الّذی ینزِّلُ الْغیث مِنْ بعْدِ ما قنطُوا و ینْشُرُ رحْمتهُ و هُو الْولِی الْحمیدُ» اما كسی كه لباسش را زیر باران بگذارد، حق ندارد بگوید كه چرا باران باریده و خدا لباس من را تر كرده است؟! این حرف عقلانی نیست. او باید لباسش را جایی پهن كند كه باران آن را خیس نكند. ما به خودمان ظلم كردهایم. قرآن مجید میفرماید: «ظهر الْفسادُ فِی الْبرِّ والْبحْرِ بِما كسبتْ أیدِی الناسِ لِیذِیقهُمْ بعْض الذِی عمِلُوا لعلهُمْ یرْجِعُون» (سوره روم، آیه ٤١) یعنی مردم خودشان باعث خرابی خانهشان هستند. بنده وارد نیستم. باید از مهندسین پرسید. اگر مهندسین كوتاهی كردهاند، باید پاسخگو باشند. آرشیتكتهای كشور كجا هستند؟ باید مطالعه كنند و ببینند كه چرا در كشورهای پیشرفته مثل ژاپن هر روز بر اثر زلزله خرابیهای ناگوار پیش نمیآید. چرا نمیشنویم؟! آنجا كه بیشتر از ایران زلزله میآید.
جالب است كه وقتی زلزله میآید، ما از خانههای ساخت دست خودمان به طبیعت فرار میكنیم.
بله، همین طور است. در هر صورت منظور من این است كه بنده قبول دارم كه گناه باعث زلزله شده است، اما با تفسیر خودم این سخن را میگویم. بنده در كتاب الهیات محیطزیست نوشتهام كه رابطه اخلاق انسانی با طبیعت رابطهای تنگاتنگ است. در این كتاب یك نظریه ارایه كردهام و گفتهام كه تاكنون در ذهن همه كس اخلاق را در رابطه انسان با انسان میدیدند، در حالی كه چنین نیست و اخلاق امری وسیعتر است و به رابطه سه جانبه و مثلثی انسان با انسان با طبیعت بازمیگردد.
قرآن كریم این را میگوید. خداوند تبارك و تعالی در سوره شمس میفرماید: «والشّمْسِ ضُحاها (١) سوگند به خورشید و تابندگیاش، والْقمرِ إِذا تلاها(٢) سوگند به ماه چون پی [خورشید] رود، والنّهارِ إِذا جلّاها(٣) سوگند به روز چون [زمین را] روشن گرداند، واللّیلِ إِذا یغْشاها(۴) سوگند به شب چو پرده بر آن پوشد، والسّماءِ وما بناها(٥) سوگند به آسمان و آن كس كه آن را برافراشت، والْأرْضِ وما طحاها(٦) سوگند به زمین و آن كس كه آن را گسترد» تا میرسد به اینجا كه میفرماید: « ونفْسٍ وما سوّاها(٧) سوگند به نفس و آن كس كه آن را درست كرد، فألْهمها فُجُورها وتقْواها(٨) سپس پلیدكاری و پرهیزگاریاش را به آن الهام كرد، قدْ أفْلح منْ زكّاها (۹) كه هر كس آن را پاك گردانید قطعا رستگار شد، وقدْ خاب منْ دسّاها(۱٠) و هر كه آلودهاش ساخت قطعا درباخت» بنابراین هركس نفسش را تزكیه كند، در آرامش زندگی میكند. در این شرایط دیگر مهندس فاسد به وجود نمیآید. كارشناس فاسد و ناظر شهرداری فاسد به وجود نمیآید. الان ببینید كه ملت از بیماریها مینالند. چرا دندانهای ملت خراب است و بچهها چاق میشوند و بیمار میشوند؟! زیرا غذاهای ناسالم و فست فود میخورند. اینها گناه است. اخلاق بد جامعه بد درست میكند. البته باید به بدآموزی هم اشاره كرد. یكی از چیزهایی كه باعث تخریب محیطزیست میشود، این است كه برخی میگویند این دنیا مهم نیست و فرد در آینده به بهشت میرود. اینجا هر جور خواستی زندگی كن و باغ بهشت برای پس از مرگ است. اما من معتقدم كسی كه میخواهد فردا به بهشت برود، باید دنیای خود را بهشتی كند. كسی كه زندگی مردم را جهنم میكند، محال است كه بوی بهشت به مشامش بخورد. اگر كسی میخواهد در آخرت به بهشت برود، باید دنیای مردم را جهنمی نكند.
فساد،رشوه زلزله
محسن آزموده
در هفتاد و دو سالگی محكم و استوار گام بر میدارد و ابایی ندارد كه در هوای آلوده و سنگین این روزها كه حتی در باغ موقوفات افشار نیز سینه را میآزارد و نور خورشید را كمرمق میكند، نیم ساعت جلوی خبرنگار و عكاس روزنامه بایستد. شمرده، با صدای رسا سخن میگوید و در پایان مصاحبه هم با روی باز به ما اختیار كامل دهد كه هر بخشی را خواستیم، كار كنیم. سید مصطفی محققداماد در میان عالمان سنتی ویژگیهای متمایزی دارد: از خانوادهای صاحبنام است، پدرش سید محمد محققداماد از فقیهان نامدار شیعه در سده چهاردهم قمری است، پدربزرگ مادریاش شیخ عبدالكریم حائرییزدی، بنیانگذار حوزه علمیه قم و خودش شاگرد و داماد آیتالله میرزا هاشم آملی است. غیر از تحصیلات حوزوی كه پیش از انقلاب تا درجه اجتهاد پیش رفته، در دانشگاه نیز تحصیل كرده و پس از گذراندن دوره كارشناسی ارشد حقوق و فلسفه اسلامی در دانشگاه تهران در سال ١٩٩٥ از دانشگاه كاتولیك لوون دكترای حقوق اخذ كرده است. غیر از فارسی به زبانهای عربی و انگلیسی نه فقط تكلم میكند كه مینویسد و با زبان فرانسه نیز آشنایی دارد. به موضوعات متفاوتی از علمای سنتی هم علاقه دارد؛ نمونهاش بحث از نگاه دینی و فقهی به محیطزیست است یا مقالات كثیر و مفصلی كه درباره حقوق بشر اسلامی نوشته است. البته محققداماد بعد از انقلاب اسلامی سمتهای اجرایی و قضایی هم داشته است. مثلا از سال ١٣٦٠ تا ١٣٧٣ رییس سازمان بازرسی كل كشور بوده و اكنون نیز غیر از استادی دانشگاه عضو پیوسته فرهنگستان علوم ایران و عضو هیات امنای سازمان اسناد و كتابخانه ملی است. در كنار اینها باید به رابطه صمیمانه او با محققان ایراندوست و چهرههای فرهنگی معاصر اشاره كرد، تا جایی كه همواره نامش در مراسم فرهنگی و نشستهای پژوهشی و بزرگداشتها در صدر نوشته میشود و هماكنون رییس شورای تولیت موقوفات مرحوم دكتر محمود افشار یزدی را برعهده دارد. دیدار ما با او نیز در محل همین موقوفات امكانپذیر شد؛ به بهانه مراسم رونمایی از ارجنامهای با عنوان «مردی از تبار خرد و فضیلت» كه قرار است امروز در فرهنگستان علوم برگزار شود. گزارش این مراسم فردا در «اعتماد» منتشر خواهد شد. اما موضوع گفتوگوی حاضر دغدغه این روزهای مردم است: محیطزیست، منتها از منظر یك «عالم دینی». از جناب استاد محقق داماد پرسیدیم كه چرا با وجود اینكه از یك سو جامعه ما جامعه دینی است و از سوی دیگر به نظر او دین اسلام قویترین توصیهها را در حفظ محیطزیست داشته، شرایط زیست محیطی ایران اینچنین بحرانی و ناگوار به نظر میرسد. از نظر او فقها در این زمینه كمكاری كردهاند و از نیروی دین برای حل سوالهای زیست محیطی بهره گرفتهاند.
شاید تا یك دهه پیش بحث درباره محیطزیست موضوعی درجه دوم و ناضرر تلقی میشد. به همین دلیل شما از معدود صاحبنظران علوم دینی هستید كه از دههها پیش به موضوع محیطزیست توجه داشتهاید. مثلا سال ١٣٩٣ كتاب مهم الهیات محیطزیست را منتشر كردید. اما مساله بحرانهای زیستمحیطی امروز دیگر از یك امر فانتزی و مورد توجه افراد یا گروههای خاص به معضلی فراگیر همه آحاد جامعه بدل شده است. ما امروز در وضعیتی هستیم كه وقتی از خانه بیرون میرویم، از هوای آلوده رنج میبریم و وقتی به خانه باز میگردیم، نگران زلزله هستیم! یعنی گویی رفتار نادرست ما در محیطزیست و طبیعت گریبان ما را گرفته و رها نمیكند. شما در آثار و گفتارتان همواره تاكید كردهاید كه توجه به محیطزیست در نظام اندیشه دینی و اسلامی مورد توجه و تاكید قرار گرفته است. اما پرسش این است كه چرا با وجود این تاكیدات به لحاظ عینی و عملی از سوی جامعه و مردم حفظ محیطزیست رعایت نشده است؟ به هر حال مردم در ایران كه دیندار هستند و حكومتها نیز در طول تاریخ كم و زیاد به این دیانت توجه داشتهاند، به خصوص بعد از انقلاب كه اساسا حكومت دینی بوده است. پس چرا با وجود تاكیدات دینی ما اینچنین با طبیعت به صورت ناروا رفتار
میكنیم؟
اولا سپاسگزارم از جریده محترمه «اعتماد» كه اهتمام كرده و این فرصت را برای من فراهم آورده است تا نظراتم را بازگو كنم. در پاسخ به پرسش شما مطالبی را عرض میكنم كه شاید در كتاب مذكور نیامده باشد. نخست اینكه ادیان توحیدی و الهی متهم هستند كه موجب تخریب محیطزیست هستند. این قضیه چندین سال پیش (١٩٦٧) نخست در یك مقاله (نوشته تانسند وایت، استاد تاریخ قرون وسطی دانشگاه پرینستون و استنفورد امریكا) علیه یهودیت و مسیحیت بیان شد. یعنی در وهله اول اسم اسلام مطرح نبود و ادعا شده بود كه این دو دین (یهودیت و مسیحیت) موجبات تخریب محیطزیست هستند، زیرا اینها بشر را «عزیز بیجهت» بار آوردهاند و گفتهاند كه جهان برای تو خلق شده است و زمین برای توست و چون انسان این احساس را كرده، به عنوان مالك زمین به نحو غیرمنطقی از طبیعت بهرهبرداری كرده است. به عبارت دیگر بنا به این دیدگاه، در ادیان یهودیت و مسیحیت چون خدا به انسان گفته كه همه طبیعت برای تو آفریده شده و انسان گل سرسبد آفرینش است و همه آفرینش برای اوست، بنابراین بشر خودش را مالك طبیعت دانسته است. بعدها این دیدگاه از اختصاص به یهودیت و مسیحیت بیرون آمد و به تدریج به اسلام نیز توسعه پیدا كرد (در سال ١٩٨٣ كیت توماس، استاد تاریخ بریتانیایی كتابی در این زمینه نوشت.) من در كتاب الهیات محیطزیست تقریبا مدافع این دیدگاه بودم كه ادیان ابراهیمی به طور كلی و خصوصا اسلام كه منبع اصلیاش قرآن است، دقیقا برعكس این نظر منتقدان است، یعنی ما را تحذیر كرده و تذكر داده كه ای انسان! زمین امانتی به دست توست و باید آن را آباد كنی و از فساد در ارض بپرهیزی. یك معنای جزیی فساد در ارض همین چیزی است كه در فقه به آن اشاره میشود. اما در معنای كلی هرگونه تخریب محیطزیست به معنای فساد در ارض تلقی میشود و از این جهت به بشر تذكر داده شده است كه زمین و آب و هوا را فاسد نكن. در آنجا همچنین به یك نگرش فلسفی اشاره كردهام و گفتهام كه بنا به فلسفه حكمت متعالیه محیطزیست انسان خداوند است، یعنی ما محاط به خداوند هستیم و خداوند محیط بر ما است. طبیعت تجلی الهی است و تجاوز به این تجلی الهی موجب غضب الهی میشود. بنابراین خداوند به هیچوجه تحریك به تخریب محیطزیست نكرده است، بلكه برعكس آن است.
بنابراین به نظر شما این تعبیر قرآنی كه انسان خلیفه الهی روی زمین، برایش مسوولیتآفرین است، نه اینكه هر كاری میخواهد بكند.
بله، خلیفه مسوولیت دارد و باید آنچه به امانت به او داده شده را حفظ كند. فرض كنید من مدیر یك شركت هستم و بخواهم مسافرت كنم و به كسی بگویم كه تو جانشین من هستی. این جانشین باید اداره را حفظ كند، نه اینكه آن را تخریب كند. ضمن آن در قرآن تصریح شده است كه «ولا تُفْسِدُوا فِی الْأرْضِ بعْد إِصْلاحِها» (سوره اعراف، آیه ٥٦) یعنی زمین به نحو صالح به دست شما رسیده است و نباید آن را فاسد كنید. من در آنجا به طور مفصل آیات قرآنی در این زمینه را آوردهام و نظر متكلمان و مفسران و فقها و فیلسوفان اسلامی را در این زمینه ارایه كردهام. اما شما گفتید كه چرا مردم كه متدین هستند، به این نكات توجه نمیكنند. بنده از سنه ١٣٦٥ یعنی تقریبا سی سال پیش كار روی محیطزیست را آغاز كردم و در این زمینه مقالاتی نوشتم هم به زبانهای انگلیسی و عربی كه در كنفرانسهای بینالمللی ارایه شده است و هم به زبان فارسی كه در همایشهای ایرانی ارایه شده است. اولین مقاله مربوط به سال ١٣٦٥ است یعنی زمانی كه آقای سیدمحمد خاتمی، رییسجمهور اسبق ما در دهه ١٣٦٠ وزارت ارشاد را به عهده داشت (از سال ١٣٦١ تا ١٣٧٠). آن زمان هنوز سازمان ارتباطات تشكیل نشده بود و رایزنهای فرهنگی زیرنظر وزارت ارشاد بود. ایشان از من خواست كه به كنفرانسی در آتن یونان بروم كه موضوعش انسان و طبیعت بود. در آن زمان اولین مقاله در زمینه محیطزیست را به زبان انگلیسی نوشتم. بعدا در دوره اول ریاستجمهوری آقای خاتمی كه خانم ابتكار، رییس سازمان محیطزیست شد، این مقاله را به شكل جزوه منتشر كرد.
دیدگاه شما سی سال پیش راجع به محیطزیست چه بود؟
در آنجا این بحث را مطرح كردم كه آیاتی در قرآن وجود دارد كه ارتباط آشكار و مستقیم به مساله محیطزیست دارد. یكی از آنها همین آیهای است كه خواندم (آیه ٥٦ سوره اعراف). در آنجا این بحث فساد در ارض را توسعه به مسالهای عمومی دادم و نوشتم كه مساله فساد در ارض به چه معناست و آن را به فساد در محیطزیست تطبیق كردم. بعد هم مساله احاطه پروردگار بر عالم و نگاه عارفان و فلاسفه اسلامی را مطرح كردم. بعدا در كنفرانسی كه در جده (عربستان) با عنوان «البیئه (الطبیعیه) من وجهه نظر اسلام» یعنی محیطزیست از نظر اسلامی مقالهای به زبان عربی ارایه كردم. همچنین در كنفرانسی در سوییس به این موضوع پرداختم و خلاصه در این سالها از موضوع محیطزیست غافل نشدم و همچنین به تدریج مقالاتی به زبان فارسی نوشتم كه مجموع آنها كتاب الهیات محیطزیست شد.
آیا در این نوشتهها به بحث فقه محیطزیست هم پرداختید یا صرفا موضوع را از منظر قرآنی و كلامی و عرفانی و فلسفی بررسی كردید؟
خیر، هیچ كدام از اینها كه ذكر شد، بخشی درباره فقه محیطزیست نداشت. اما وقتی خواستم كتاب را به فارسی منتشر كنم، ٤٠-٣٠ صفحه جدید نوشتم كه بطور خاص به مساله فقه محیطزیست اختصاص دارد. الان در نظر دارم این بخش را به صورت كتاب مستقلی ارایه دهم. این دیدگاه جدید است. از همینجاست كه میخواهم به پاسخ سوال اول شما بپردازم كه گفتید چرا مردم متدین به محیطزیست توجه نمیكنند. جوابش این كه واقعیت این است كه فقهای ما مباحث زیستمحیطی را به عنوان یكی از احكام شریعت مطرح نكردند و از احكام دین برای حفظ محیطزیست استفاده نكردهاند. در فقه ما كتاب طهارت و كتاب نجاست هست، به احكامی چون نماز و روزه توجه شده است، اما یك بابی تحت عنوان مسائل شرعی زیستمحیطی وجود ندارد. اگر رسالههای عملیه را ملاحظه كنید، میبینید كه بابی تحت عنوان تخریب محیطزیست مطرح نكردهاند. مثلا به اینكه كسی درخت را قطع كند یا آب را آلوده كند یا ماشینش دود كند، اشاره نشده است. در حالی كه من به عنوان یك نفر آشنا به این مطلب معتقدم فقه اسلامی توان پرداختن به این مسائل را دارد و قواعدی در آن هست كه این قواعد كاملا میتواند برای ما یك محیطزیست سالم بسازد. این دیدگاه بنده است و در رساله محیطزیست ثابت كردهام كه چگونه این قواعد به آن نتایج خواهد رسید. ما از این قواعد فقهی كم استفاده كردهایم. بنابراین به نظر من در پاسخ به سوال شما ما از اهرم دینی كم استفاده كردهایم. برای نمونه در دهه آخر ماه صفر كه گذشت، دوستی مرا به مجلس روضهای در منزلش دعوت كرد تا در آن به عنوان مستمع حاضر شوم. قرار نبود من سخن بگویم. بین منزل ما تا آنجا یك ساعت فاصله بود و چون اصرار كرده
بود، رفتم. عده زیادی از مردم در این مجلس شركت كردند. آقایی كه سخنران منبر این مجلس بود، در ابتدا چند مساله گفت كه احساس كردم این مسائل هیچوقت برای كسی اتفاق نمیافتد. یعنی مسائلی كه ایشان قبل از ورود به مباحث موعظه مطرح كرد، مسائلی بود كه فكر نمیكنم در زمان ما با شرایط زندگی روزمره فعلی هیچوقت اتفاق بیفتد. بعد از جلسه به این آقا گفتم كه یك ساعت از منزلم كه خیلی هم دور نبود، اما به دلیل ترافیك، وقت صرف كردم تا به این مجلس بیایم. یك ساعت هم پای منبر نشستم و در برگشت هم باز یك ساعت وقت باید صرف كنم. این زمان برای افراد دیگری هم كه در این جلسه حضور داشتند، صدق میكند. اگر این جمعیت را در سه ساعت ضرب كنید، میبینید كه زمان زیادی وقت صرف شده است. حالا فكر میكنید، این مسائلی كه شما مطرح كردید، برای كدام یك از این افراد اتفاق میافتد؟ آیا بهتر نبود مسائلی را مطرح كنید كه به درد مردم و مشكلات امروز ما بخورد؟ از من پرسید كه چه میگفتم؟ پاسخ دادم كه من چند مساله میگویم و بهتر است شما فردا شب اینها را بگویید و ببینید كه آیا اینها مسائل مردم هست یا خیر. مثلا بگویید هر گاه كسی سطل یا كیسه زبالهاش را بیرون منزل بگذارد و درش را نبندد و مگس و پشه دور آن زباله جمع شود و روی آشغالها بنشیند و بعد برود روی زخم كسی بنشیند و آن فرد بیمار شود، كسی كه در سطل یا كیسه زباله را نبسته ضامن و پیش خدا مسوول است. یعنی اولا فرد خاطی كار حرامی كرده است و ثانیا هر خسارتی كه به دیگری خورده، شخص خاطی ضامن است. مساله دیگر اینكه اگر اگزوز اتومبیل فردی دود میكند و كارشناسان بگویند دود این ماشین یقینا برای سینه افراد مضر است، این فرد هم كار حرام كرده و سوار آن ماشین شده و هم ضامن ضرری است كه به دیگران وارد كرده است. مساله دیگر اینكه اگر كسی در اتوبان حین رانندگی بوق زیاد بزند و صدای بوقش فرزند فرد دیگری را در اتومبیلش كه در اتوبان هست، بیدار كند و در مغز این بچه تاثیر بگذارد، این كار حرام است. خلاصه این مسائل را به آن فرد گفتم و او فردا این نكات را گفته بود و مردم هم خیلی استقبال
كرده بودند.
این جا مساله مهمی پیش میآید. مساله محیطزیست، متاخر و مربوط به زمان ما است. اگر این مسائل به این شكل در رسالههای عملیه مطرح شود، هم ممكن است از طرف مردم اعتراضهایی شكل بگیرد و هم از سوی برخی فقهای سنتی.
حق با شما است. به زودی كتابی از من منتشر خواهد شد كه باب اول آن مباحث محیطزیستی است.
ممكن است كسی از شما تقلید نكند؟
البته من نمیخواهم تقلید كنند.
حتی ممكن است فقهای سنتی اعتراض كنند؟
نه اعتراض نمیكنند. اتفاقا بعدا دنبال من خواهند آمد و خواهید دید كه این مسائل به كتابهای فقهی راه پیدا خواهد كرد. كسی باید شروع كند. البته من مرجع تقلید نیستم، اما ممكن است عدهای پیروی كنند. این مسائل اختلافی نیست. آنچه را آنجا میآورم، فتوای شخصی خودم نیست. همان فتوایی است كه به استناد اجماع فقها صورت گرفته است و همه باید عمل كنند و قرار نیست مقلد من باشند. این مسائل جدید است اما قواعد كلی آنها از قدیم بوده است. حرمت ایذاء (اذیت و آزار رساندن به) دیگری مسلم است. قاعده لاضرر كه جدید نیست و از زمان پیغمبر اكرم (ص) بوده است. آن حدیث شریف كه میگوید كسی كه در راه مردم مانعی ایجاد كند، چه مسوولیتهایی دارد، جدید نیست. كتاب قواعد فقه من ٣٢ چاپ خورده است و بیشترش همین قواعد است. بنابراین این قواعد هست و باید زحمت كشید و استخراج كرد. اما یك مباحثی نیز جدید است. مثل اینكه باغی تاسیس شده و درختان كهنی در آن هست، حالا فرض كنید كارشناسان امر بگویند درختان این باغ برای تصفیه هوا موثر است و اگر این درختان نباشند، بچههای مردم روز به روز ضعیفتر و نحیفتر و معلولتر و بیچارهتر میشوند. در این صورت آیا مالك باغ مجاز هست درختان آن را قطع كند و برای استفاده بیشتر به جایش آهن نصب كند؟ این مساله فتوا میخواهد و مجتهدی باید چنین فتوایی بدهد.
اگر صاحب باغ بگوید این باغ ملك شخصی من است و به اصل رعایت مالكیت خصوصی استناد كند، چه
میشود كرد؟
آفرین! اینجا دو مساله پیش میآید، یعنی از یكسو میگوییم مالكیت خصوصی محترم است و مبتنی بر این اصل است كه «الناس مسلطون علی اموالهم» اما از سوی دیگر قاعده لاضرر و لاضرار را داریم كه پیامبر (ص) آن را فرموده است. بنابراین اگر مجتهد نظرش این باشد كه قاعده لاضرر، قاعده الناس مسلطون را هم برای اشخاص خاص و هم برای عموم محدود میكند و فرقی نمیكند كه زیان به فرد برسد یا جامعه، آن گاه میتواند فتوا بدهد كه نباید این درختان قطع شود. آنچه در كتاب نوشتهام، بیشتر ناظر به فتواهای عمومی است، اما در برخی مسائل هم اجتهاد جدید لازم است. بنابراین علت عدم رعایت محیطزیست توسط مردم آن است كه از اهرم دین برای حفظ محیطزیست استفاده نشده است. در حالی كه جنگلها و دریا و فضا و صحرا انفال یعنی اموال عمومی هستند و تخریب جنگل، تخریب انفال و قطعا كاری حرام است. خداوند در قرآن كریم فرموده است كه هیچ كس مالك انفال عمومی نمیشود و متعلق به عموم است و باید همیشه برای كل بشریت باقی بماند. به چه مناسبت كسی حق داشته باشد جنگل یا كوه را ویران كند...
یا ساحل دریا را بفروشد...
بله، اینها انفال است. اینها در درون فقه و شریعت است. در شریعت تصریح شده كه فروش اینها باطل و حرام و خلاف شرع است. بقیه بحث البته اجتهاد شخصی است. من معتقدم اگر كسی بخواهد ساختمان بسازد، تا حدی عرفی یعنی یك یا دو یا سه طبقه حق دارد، اما وقتی فردی بخواهد بیش از حد عرف بسازد و پنجاه طبقه بالا برود، اگر كارشناسان بگویند این جلوی وزش باد را میگیرد و این كار باعث تخریب سینه بچههای مردم میشود، یقینا كار او خلاف شرع است. فروش تراكم توجیه شرعی و فقهی ندارد.
برخی روشنفكران دینی میگویند ما باید تلاش كنیم تا جایی كه میتوانیم حضور دین را در عرصههای اجتماعی حداقلی كنیم و دایره مباحات را بیشتر كنیم. اینكه شما میگویید قوانین تازهای به لحاظ فقهی و حقوقی ایجاد شود، با این دیدگاه سازگار نیست.
مباحات در جایی است كه موجب آزار دیگران نباشد. همیشه آزادی را ایذاء دیگران محدود میكند. من تا وقتی آزاد هستم كه آزارم به دیگران نرسد و شما هم همین طور.
اما اینكه این احكام قانون شود، كار را سخت میكند.
من اصرار ندارم كه قانون شود و كاری به قانون ندارم. شما گفتید چرا مردم دیندار در عین حال توجهی به حفظ محیطزیست ندارند و من گفتم چون از اهرم دین میشد استفاده كرد و استفاده نشد. مثلا از متدینین بپرسید كه برای رضای خدا و تقرب الیالله اموالشان را چگونه وقف كردهاند؟ میگویند وقف مسجد یا حسینیه كردهاند. اخیرا عدهای روشنفكرتر وقف مدرسه و دانشگاه كردهاند. اما موقوفاتی كه وقف فرهنگ و تالیف و نشر كتاب باشد، تازه تك و توك پیدا میشود. مرحوم دكتر محمود افشار تمام هستیاش را برای چاپ كتاب در ادبیات فارسی و حفظ و تحكیم وحدت ملی و تاریخ و جغرافیای ایران وقف كرد. اما چنین نمونههایی بسیار كم است یا بنیاد خیریه البرز. این موارد بسیار كم است.
آیا كسی شده باغ چند هكتاریاش را در تهران كه هر مترش چندین میلیون تومان ارزش دارد وقف كند به شرط اینكه همیشه در قلب شهر این درختان باقی بماند تا مردم از هوایش استفاده كنند؟ آیا كسی چنین كاری كرده است؟ من نشنیدهام. یك نفر در مشهد این كار را كرد، مرحوم ملك كه كتابخانه ملك را تاسیس كرد، باغ وكیلآباد مشهد را وقف كرد و كسی حق ندارد آن درختان را ببرد. البته نمیدانم الان به آن تجاوز شده است یا نه. بحث از فرهنگسازی است. اینكه قانون نمیخواهد. میتوانیم به كسانی كه باغات و خانههای بزرگ در شهر دارند، توصیه كنیم و بگوییم ثواب دارد اگر این وقف برای محیطزیست صورت بگیرد. یعنی اگر میخواهید در آخرت بهشت داشته باشید، در دنیا زندگی مردم را بهشتی كنید.
یعنی شما میگویید این ضمانت اجرایی دارد؟
بله، قانون نباشد، بلكه توصیه باشد. یعنی بگوییم وقف كنید. من دوست دارم كسانی را كه چنین منازلی دارند، به این اقدام خیر تحریك كنم. البته الان كمتر كسی چنین خانهای دارد. من وقتی متولی تولیت موقوفات مرحوم دكتر افشار شدم، متاسفانه در باغ ٢٠ هزار متری، قطعه ساختمان دهخدا ساخته شده بود. گفتم اگر من بودم، اجازه نمیدادم این هم ساخته شود و الان اجازه ندادهام یك درخت هم قطع شود. این ممانعت را به استناد این سخن واقف به عمل آوردم كه گفتم واقف گفته باغ موقوفات و نظرش این بوده كه این باغ بماند. بسیار به ما توصیه میكنند كه این باغ در بهترین جای شهر است و در آن ساختمانسازی كنید. من البته اجازه دادهام كه ساختمانهای موجود نوسازی شود، اما اجازه ندادم یك درخت قطع شود، زیرا خلاف وقف است.
شما به راهكار وقف برای حفظ محیطزیست اشاره میكنید. اما متاسفانه تاریخ ما نشان داده كه چندان به وقف هم پایدار نبودیم. مثلا نمونهاش برخی موقوفات است كه حتی اسمش هم عوض شده است.
حالا در زمینه تغییر نام حق با شماست، اما درختش را نباید قطع كرد. بنده به عنوان یك طلبه كوچك متعهد میشوم كه روز قیامت باغ جنت به كسانی بدهند كه باغاتشان را وقف كنند تا همین طور بماند. این برای حفظ محیطزیست مردم است. در خیابان فرمانیه، نبش نیاوران یك خانه بزرگ پر از درخت بود. با كمال صراحت شبانه چراغ انداختند و تابلو زدند و درختها را از ریشه كندند و خاكبرداری كردند. شهرداری هم كاری نكرد و جلویش را نگرفت. البته میتواند همان حرف «الناس مسلطون» را بزند و هر كار خواست بكند.
اما اگر صاحب این باغ بزرگ وقف كرده بود كه این باغ به منظور حفظ محیطزیست منطقه وقف شود، چقدر
خوب بود! الان باغی در خیابان جمشیدیه به نام باغ معنوی هست. بنده خدمت مقام رهبری نامه نوشتهام كه درختهای آن را نبرند. بانك ملت میخواست درختهایش را قطع كند، یازده برج در آنجا بسازد. آب باغ را قطع كردند تا درختها خشك شود و آنها را قطع كردند. البته نمیدانم وضعیت مالكیت این باغ به چه صورت است. اما اگر مالك آن را وقف میكرد تا بچههای مردم از آن استفاده كنند، چقدر
بهتر بود. چه اشكالی دارد مردم اهل محل دلشان بخواهد كه هوای منطقهشان سالم بماند و از شهرداری بخواهند كه این زمین را بخرد و آن را برای استفاده عمومی بگذارد؟ این شواهد را ارایه كردم برای نشان دادن استفاده از حربه دین برای حفظ محیطزیست چگونه میتوان استفاده كرد. هم از قرآن، هم از فقه و روایات میتوان استفاده كرد. حجم عظیمی از آیات و روایات برای حفظ محیطزیست جمعآوری كردهام، نه محیطزیست به معنای خاص یعنی سبزه و هوا زیرا محیطزیست فقط به اینها خلاصه نمیشود. یكی هم مساله حیوانات است. ما چه وقت اجازه داریم حیوانات را از بین
ببریم؟ این جزو احكام ما است، در روایات و احادیت ما هست كه حق نداریم یك گربه یا حیوانی را كه موذی نیست از بین ببریم. حتی حیوان موذی را باید از محل زندگی خودمان بیرون كنیم، نه اینكه از بین ببریم. حق نداریم آن حیوان را بكشیم. البته این منبع عظیم و تراث بزرگ معارف دینی در دسترس ما است و ما باید از این تراث عظیم بهرهبرداری و آنها را به مردم
معرفی كنیم.
به احكامی كه میتواند مردم را به حفظ محیط زیست وادارد، اشاره كردید، اما حكومتها را چطور میتوان به حفظ محیطزیست وادار كرد؟
اگر حكومت را به معنای وسیع در نظر بگیریم و شهرداری را هم ذیل آن بدانیم، واقعیت آن است كه در یك مقطعی ما زیان عظیمی كردیم، چه در تهران و چه در شهرستانها. البته تهران برای شهرهای دیگر الگو و سرمشق شد. من متولد قم هستم، تا اول انقلاب یك عمارت برج در قم نبود. اخیرا پیدا میشود. قبلا چنین نبود. از تهران این مساله به شهرها و شهرستانهای دیگر سرایت كرد. آن مقطعی كه زیان كردیم این بود كه شهرداری بیپول شد و درآمد شهرداری كم شد. میخواست در تهران تحول ایجاد كند، زیرا تهران مترو و اتوبان و بزرگراه و... نیاز داشت و پول نداشت.
درآمد شهرداری از عوارض سالانه و عوارض ساختوساز و نوسازی ساختمانهاست. به همین خاطر شهرداری از خدا میخواست كه ساختوساز زیاد شود كه عوارض بگیرد. یك برج كه ساخته میشد، چند میلیارد میگرفت. اما این برایش كم بود. به همین خاطر تراكم را فروخت. این تراكمفروشی ضربه مهلكی به محیطزیست زد. فروش تراكم آغاز تخریب محیطزیست بود. از مرحوم استاد ایرج افشار، مورخ و فرهنگی بزرگ كشورمان شنیدم كه نسیمی از گلابدره همیشه میآمده است و منطقه نیاوران را خنك میكرده و تا دروس و محلههای اطراف آن میرفته است. جلوی این نسیم را عمارتهای بزرگ گرفتهاند. دفع ضرر محتمل واجب است و اگر خدای نكرده زلزلهای شود، این زلزله منهای تخریبها راه فرار و رساندن كمك را میگیرد. به این جهت كه در یك كوچه كوچك شهرداری از خدا میخواسته كه ساختمانهای بلند مرتبه ساخته شود و از آنها عوارض گرفته شود. به همین خاطر این كار شده است.
به نكته مهمی اشاره كردید، یعنی بحث زلزله كه در آغاز بحث هم به آن اشاره كردم. این روزها نگرانی زیادی در میان مردم از بحث زلزله به واسطه اتفاقاتی كه رخ داده، پدید آمده است و از سوی دیگر نیز شاهدیم كه برخی با استناد به مباحث دینی آن را ناشی از گسترش گناه و فساد در جامعه میدانند.
بله، دقیقا همین طور است. بعضی از ائمه جمعه این نكته را تكرار میكنند. بنده معتقدم این درست است اما با تفسیری كه خودم عرض میكنم. بله، گناه باعث این بلاها است. اما كدام گناه؟ چرا خانهها در ایران در اثر زلزله خراب میشود و در ژاپن این طور نمیشود؟ این زلزله كه آنجا بیشتر است.
چطور شده است كه در ژاپن ساختمانها خراب نمیشود؟ من خودم در ژاپن در كنفرانسی بودم، زلزله آمد، تمام تابلوها از دیوارها افتاد، اما یك ترك بر ساختمان نیفتاد. حتی كسی از جایش حركت نكرد و گفتند بحث را ادامه دهید، طوری نمیشود. علت آن است كه اولا عالمان و آرشیتكتها و مهندسین سازهشان فكر كردهاند كه چه كنیم كه ساختمانها با چند ریشتر خراب نشود. ثانیا دستورالعملهایی را برای نحوه ساختوساز به شهرداری ابلاغ كردهاند. ثالثا برای ساختمانها ناظر گذاشتهاند. رابعا عملیات ساختوساز از اول تا آخر زیرنظر ناظر باید باشد و در آخر هم پایان كار امضا میشود. این كارها را انجام دادهاند و عمل شده است. این چند روز به این فكر میكردم كه چرا این كارها در ایران عملیاتی نمیشود؟ متوجه شدم كه ما مصوبه قانونی داریم و به شهرداری ابلاغ شده و شهرداری نیز به مهندسینناظر ابلاغ كرده است، اما بعضی مهندسینناظر یك حقی میگیرند و یك بار هم بر سر ساختمانها نمیروند. بنابراین شاهدید كه گناه باعث خرابی ساختمانها میشود، اما این جور گناه. نه گناهانی كه آقایان بر میشمارند، بلكه گناهانی مثل گناه عدم انجام وظیفه، گناه خوردن مال حرام؛ مال حرامی كه مهندس میگیرد و سر كار حاضر نمیشود یا رشوهای كه میگیرد و برگه را امضا میكند. گناه بدتر از آن مربوط به خود مردمی است كه به مسوول میگوید از من رشوه بگیر تا بتوانم خانهای بسازم كه بر سرم خراب شود. چه گناهی بالاتر از این؟ این گناه بالاتر است یا آن گناهان؟! البته بدحجابی و بیحجابی گناه است، اما این گناهان بدتر است. شك نیست كه آنها گناه است، اما آیا رشوه گرفتن و اجازه دادن به ساخت ساختمانی كه با یك تكان همه بیمارستان فرو میریزد، گناه بزرگتری نیست. گناهكار آن دستگاهی است كه باید ناظر را محاكمه كند و نمیكند. بازپرسی كه ناظر را احضار نكرد، گناهكار است. ما در این زلزله كرمانشاه واقعا غمگین شدیم، همه ملت ناراحت شد، قلب ملت تپید و اشكشان بر گونههایشان لغزید، اما یك درسی نیز باید از این زلزله بگیریم. این درس آن است كه به نظر بنده میرسد. بنده از دادستان كل كشور خواهش میكنم فرمان بدهد، تمام ناظرینی كه در آن منطقه زیر برگه پایان كار آن ساختمانها را امضا كردند، اعم از ساختمانهای شخصی و ساختمانهای عمومی مثل بیمارستانها و مدارس و... احضار شوند و از آنها پرسیده شود كه چرا پایان كارها را امضا كردند و كنترل نكردند. همه باید بازخواست شوند. بازخواست بكند و اگر نكند این گناهكار است و گناه او باعث این بدبختیها میشود. بنابراین به نظر من روایات كاملا درست است و اشتباه نكردهاند. فساد اداری و گناهكاری باعث زلزله شده است. گناه رشوه باعث این قضیه شده است. گناه جهل مردم را هم باید در نظر گرفت. چه گناهی از جهل بالاتر است. گناه آن برجسازی كه برای استفاده كلانتر بیش از حد معمول ساختمانی میسازد كه بر اثر زلزله ویران میشود و مردم كشته میشوند. سنت الهی است كه زمین وقتی در شرایط خاصی قرار بگیرد، میلرزد. این سنت الهی است.
عقرب اگر نگزد كه عقرب نیست. خاك بر سر عقربی كه نگزد! آن عقرب خری است (خنده)! گناه از من است كه شب جایی میخوابم كه عقرب آنجاست. من باید خانهام را محكم بسازم، وگرنه به تعبیر حاج ملاهادی سبزواری «زلزله الارض لحبس الابخره»، یعنی جمع شدن بخار و گسل و اینها قانون طبیعت است. فرض كنید كه باران نیامده است و دعا میكنیم كه خداوند باران ببارد و آیه ٢٨ سوره شورا را زیاد میخوانیم كه: «و هُو الّذی ینزِّلُ الْغیث مِنْ بعْدِ ما قنطُوا و ینْشُرُ رحْمتهُ و هُو الْولِی الْحمیدُ» اما كسی كه لباسش را زیر باران بگذارد، حق ندارد بگوید كه چرا باران باریده و خدا لباس من را تر كرده است؟! این حرف عقلانی نیست. او باید لباسش را جایی پهن كند كه باران آن را خیس نكند. ما به خودمان ظلم كردهایم. قرآن مجید میفرماید: «ظهر الْفسادُ فِی الْبرِّ والْبحْرِ بِما كسبتْ أیدِی الناسِ لِیذِیقهُمْ بعْض الذِی عمِلُوا لعلهُمْ یرْجِعُون» (سوره روم، آیه ٤١) یعنی مردم خودشان باعث خرابی خانهشان هستند. بنده وارد نیستم. باید از مهندسین پرسید. اگر مهندسین كوتاهی كردهاند، باید پاسخگو باشند. آرشیتكتهای كشور كجا هستند؟ باید مطالعه كنند و ببینند كه چرا در كشورهای پیشرفته مثل ژاپن هر روز بر اثر زلزله خرابیهای ناگوار پیش نمیآید. چرا نمیشنویم؟! آنجا كه بیشتر از ایران زلزله میآید.
جالب است كه وقتی زلزله میآید، ما از خانههای ساخت دست خودمان به طبیعت فرار میكنیم.
بله، همین طور است. در هر صورت منظور من این است كه بنده قبول دارم كه گناه باعث زلزله شده است، اما با تفسیر خودم این سخن را میگویم. بنده در كتاب الهیات محیطزیست نوشتهام كه رابطه اخلاق انسانی با طبیعت رابطهای تنگاتنگ است. در این كتاب یك نظریه ارایه كردهام و گفتهام كه تاكنون در ذهن همه كس اخلاق را در رابطه انسان با انسان میدیدند، در حالی كه چنین نیست و اخلاق امری وسیعتر است و به رابطه سه جانبه و مثلثی انسان با انسان با طبیعت بازمیگردد.
قرآن كریم این را میگوید. خداوند تبارك و تعالی در سوره شمس میفرماید: «والشّمْسِ ضُحاها (١) سوگند به خورشید و تابندگیاش، والْقمرِ إِذا تلاها(٢) سوگند به ماه چون پی [خورشید] رود، والنّهارِ إِذا جلّاها(٣) سوگند به روز چون [زمین را] روشن گرداند، واللّیلِ إِذا یغْشاها(۴) سوگند به شب چو پرده بر آن پوشد، والسّماءِ وما بناها(٥) سوگند به آسمان و آن كس كه آن را برافراشت، والْأرْضِ وما طحاها(٦) سوگند به زمین و آن كس كه آن را گسترد» تا میرسد به اینجا كه میفرماید: « ونفْسٍ وما سوّاها(٧) سوگند به نفس و آن كس كه آن را درست كرد، فألْهمها فُجُورها وتقْواها(٨) سپس پلیدكاری و پرهیزگاریاش را به آن الهام كرد، قدْ أفْلح منْ زكّاها (۹) كه هر كس آن را پاك گردانید قطعا رستگار شد، وقدْ خاب منْ دسّاها(۱٠) و هر كه آلودهاش ساخت قطعا درباخت» بنابراین هركس نفسش را تزكیه كند، در آرامش زندگی میكند. در این شرایط دیگر مهندس فاسد به وجود نمیآید. كارشناس فاسد و ناظر شهرداری فاسد به وجود نمیآید. الان ببینید كه ملت از بیماریها مینالند. چرا دندانهای ملت خراب است و بچهها چاق میشوند و بیمار میشوند؟! زیرا غذاهای ناسالم و فست فود میخورند. اینها گناه است. اخلاق بد جامعه بد درست میكند. البته باید به بدآموزی هم اشاره كرد. یكی از چیزهایی كه باعث تخریب محیطزیست میشود، این است كه برخی میگویند این دنیا مهم نیست و فرد در آینده به بهشت میرود. اینجا هر جور خواستی زندگی كن و باغ بهشت برای پس از مرگ است. اما من معتقدم كسی كه میخواهد فردا به بهشت برود، باید دنیای خود را بهشتی كند. كسی كه زندگی مردم را جهنم میكند، محال است كه بوی بهشت به مشامش بخورد. اگر كسی میخواهد در آخرت به بهشت برود، باید دنیای مردم را جهنمی نكند.