گزیده ای از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین محمد صادق کاملان در شب نهم محرم سال 1434 در محل مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم
بسم الله الرحمن الرحیم
در قرآن دو گونه زندگی برای انسان ترسیم شده است: حیات زیستی و زندگی معنوی و عقلانی یا حیات مؤمنانه. در مورد نوع اول، قرآن می گوید: اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ يَهيجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطاماً وَ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ شَديدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ (الحدید، 20). حیات پست چیزی جز لعب و لهو و تفاخر و تکاثر نیست. شاید این آیه به مراحل رشد انسان اشاره دارد: بچه ها ابتدا زندگی شان با بازی می گذرد. در مرحله بعد نوجوانان به کارهایی مشغول می شوند که خیلی اغراض عقلایی ندارد. در مرحله بعد، به جوانان روحیه زینت دوستی و فخر فروشی دست می دهد. در مرحله آخر، میانسالان و پیران به تکاثر و جمع ثروت روی می آورند. این حیات، در برابر حیات معنوی، پست است. انبیا آمده اند که به زندگی دنیوی انسان معنی ببخشند و به انسان حیات دوباره بدهند: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (الحج، 24). اثر این حیات معنوی این است که مردم در جامعه عدالت را پیاده می کنند. انبیا آمده اند که زمینه فرهنگی را ایجاد کنند تا مردم برای برقراری عدالت اقتصادی، سیاسی، قضایی و اجتماعی قیام کنند: لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَديدَ فيهِ بَأْسٌ شَديدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزيزٌ (الحدید، 25). انبیا آمده اند به مردم آگاهی بدهند و بار سنگین جهالت را از دوش آنان بردارند: الَّذينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتي كانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (الاعراف، 157). هدف انبیا این نبوده است که به مردم صنعت و کشاورزی یاد بدهند. درست است که خدا آهن را برای داود نرم کرده است ولی معنایش این نیست که هدف آن حضرت این بوده است که صنایع مربوط به آهن را به مردم تعلیم بدهد. پیامبران آمده اند که به انسان آموزش بدهند که چگونه به کمالات برسد.
84 سوره از سوره های قرآن در مکه و 30 سوره آن در مدینه نازل شده است. 13 سال از رسالت پیامبر در مکه گذشت و در این مدت، نماز هست ولی صحبتی از آیات احکام نیست. حرمت شرابخواری و ربا در این دوره نیست. محتوای سور مکی در جهت انسان سازی و تعالی روح انسان است. پیامبر ابتدا تلاش می کند که انسان را از فرهنگ جاهلیت به فرهنگ دینی و عقلانی متحول کند. اکثر سوره های مدنی نیز به همین منوال است. حد اکثر 500 آیه از 6236 آیه قرآن در مورد احکام است، یعنی تقریبا یک دوازدهم قرآن. بقیه اش آیات اعتقادی، اخلاقی، تاریخی و در مورد تعامل انسان با خدا، با مردم و طبیعت است.
عدالت محوری ترین بحثی است که انبیا برای آن مبعوث شده اند و راهشان را آگاهانه دنبال کرده اند: قُلْ هذِهِ سَبيلي أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَني وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكينَ (یوسف، 108). پیامبر صفات اخلاقی بزرگی داشت و برای مردم اسوه اخلاقی بود: وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيمٍ (القلم، 4). پیامبر برای ترویج رأفت و رحمت برای همه مردم مبعوث شد: فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلينَ (آل عمران، 159). انسان به طور طبیعی از انسان مستبد و خودخواه نفرت دارد. اگر پیامبر تندخو و مستبد به رأی بود همه از او دور می شدند. در شب بارانی، پیامبر در مسجد مدینه (که سقف نداشت) نماز مغرب را دیرتر می خواند و نماز عشا را متصل به آن می خواند و می فرمود کسی که رحم نکند رحم نمی بیند: عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ ع أَنَّ النَّبِيَّ ص كَانَ فِي اللَّيْلَةِ الْمَطِيرَةِ يُؤَخِّرُ مِنَ الْمَغْرِبِ وَ يُعَجِّلُ مِنَ الْعِشَاءِ فَيُصَلِّيهِمَا جَمِيعاً وَ يَقُولُ مَنْ لَا يَرْحَمْ لَا يُرْحَمْ (تهذیب الأحکام، 2، 32). یک بار دیگر پیامبر نمازش را تند خواند. مردم از او علت را پرسیدند. او فرمود: مگر صدای گریه بچه را نشنیدید. بعضی ها چند تا آیه جهاد را تابلو کرده اند و می گویند حاکم بر آیات دیگر است. در حالی که این آیات بر آیات دیگر اصلا حکومت و ورود ندارد. اسلام مصلحت تسهیل دارد و فقها به آن تمسک کرده اند.
پیامبر برای رشد معنوی مردم آمد و رشد معنوی مردم با اهمیت دادن به باطن دین حاصل می شود، نه تنها توجه به شکل ظاهری دین. نماز یک شکل ظاهر دارد و یک معنا و باطن. باطن نماز معراج متقیان و عمود دین و بازدارنده از فحشا و منکر و ذکر خداست و این اوصاف برای همه نمازهای چهار رکعتی، دو رکعتی، آیات، میت و غرقی (که هیچ رکوع و سجود و ذکری ندارد) است. یعنی خوب بودن شکل ظاهری نماز به معنی تأثیر معنوی آن نیست. شکل عبادت در جنبه معنوی عبادت خیلی مؤثر نیست. اتفاقا نماز غرقی که هیچ کدام از این اشکال ظاهری نماز را ندارد به باطن نماز نزدیک تر است؛ زیرا مصداق تام ذکر قلبی خداست. وقتی که به ظاهر نماز اهمیت داده شود، با بلندگو پخش شود و از آن عکس گرفته شود و گزارش داده شود ولی به باطن نماز توجه نشود بازدارنده نیست و موجب کاهش فحشا و منکر نمی شود. کم توجهی به باطن عبادات باعث شده است که بسیاری از جوانان به تصوف و عرفان های کاذب روآورند. توجه بیش از حد به صورت احکام و ظاهر دینداری و کم توجهی به باطن آن این مشکلات را ایجاد می کند.
پیامبر آمده است تا اخلاق متعالی را به کمال برساند. رفتار عادلانه اخلاق معمولی است، نه متعالی. پیامبر آمده است تا جامعه را به سمتی سوق دهد که اگر کسی به شما کمک نکرد شما به او کمک کنید، اگر به عیادت شما نیامد شما به عیادت او بروید.
امام حسین نیز برای ادامه دادن این راه انبیا آمد و حرکت عاشورایی اش را شروع کرد. برای احیای دین جدش حرکت کرد: اسیر بسیرة جدی. در زمان امام حسین ظاهر نماز و حج وجودداشت. نماز و حج تعطیل نشده بود. بی حجابی رواج نیافته بود. با وجود این، آن حضرت می فرمود دین پیامبر باید احیا شود. پس امام حسن برای احیای ظاهر دین قیام نکرد. او در یک سخنرانی عصابه پیامبر را که به منزله روحانیان کنونی بودند مخاطب قرار داد و فرمود: ثُمَّ أَنْتُمْ أَيَّتُهَا الْعِصَابَةُ عِصَابَةٌ بِالْعِلْمِ مَشْهُورَةٌ وَ بِالْخَيْرِ مَذْكُورَةٌ وَ بِالنَّصِيحَةِ مَعْرُوفَةٌ وَ بِاللَّهِ فِي أَنْفُسِ النَّاسِ مَهَابَةٌ يَهَابُكُمُ الشَّرِيفُ وَ يُكْرِمُكُمُ الضَّعِيفُ وَ يُؤْثِرُكُمْ مَنْ لَا فَضْلَ لَكُمْ عَلَيْهِ وَ لَا يَدَ لَكُمْ عِنْدَهُ تَشْفَعُونَ فِي الْحَوَائِجِ إِذَا امْتَنَعَتْ مِنْ طُلَّابِهَا وَ تَمْشُونَ فِي الطَّرِيقِ بِهَيْبَةِ الْمُلُوكِ وَ كَرَامَةِ الْأَكَابِرِ أَ لَيْسَ كُلُّ ذَلِكَ إِنَّمَا نِلْتُمُوهُ بِمَا يُرْجَى عِنْدَكُمْ مِنَ الْقِيَامِ بِحَقِّ اللَّهِ وَ إِنْ كُنْتُمْ عَنْ أَكْثَرِ حَقِّهِ تَقْصُرُونَ فَاسْتَخْفَفْتُمْ بِحَقِّ الْأَئِمَّةِ فَأَمَّا حَقَّ الضُّعَفَاءِ فَضَيَّعْتُمْ وَ أَمَّا حَقَّكُمْ بِزَعْمِكُمْ فَطَلَبْتُمْ فَلَا مَالًا بَذَلْتُمُوهُ وَ لَا نَفْساً خَاطَرْتُمْ بِهَا لِلَّذِي خَلَقَهَا وَ لَا عَشِيرَةً عَادَيْتُمُوهَا فِي ذَاتِ اللَّهِ أَنْتُمْ تَتَمَنَّوْنَ عَلَى اللَّهِ جَنَّتَهُ وَ مُجَاوَرَةَ رُسُلِهِ وَ أَمَاناً مِنْ عَذَابِهِ لَقَدْ خَشِيتُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الْمُتَمَنُّونَ عَلَى اللَّهِ أَنْ تَحُلَّ بِكُمْ نَقِمَةٌ مِنْ نَقِمَاتِهِ لِأَنَّكُمْ بَلَغْتُمْ مِنْ كَرَامَةِ اللَّهِ مَنْزِلَةً فُضِّلْتُمْ بِهَا وَ مَنْ يُعْرَفُ بِاللَّهِ لَا تُكْرِمُونَ وَ أَنْتُمْ بِاللَّهِ فِي عِبَادِهِ تُكْرَمُونَ وَ قَدْ تَرَوْنَ عُهُودَ اللَّهِ مَنْقُوضَةً فَلَا تَفْزَعُونَ وَ أَنْتُمْ لِبَعْضِ ذِمَمِ آبَائِكُمْ تَفْزَعُونَ وَ ذِمَّةُ رَسُولِ اللَّهِ ص مَحْقُورَةٌ وَ الْعُمْيُ وَ الْبُكْمُ وَ الزَّمْنَى فِي الْمَدَائِنِ مُهْمَلَةٌ لَا تُرْحَمُونَ وَ لَا فِي مَنْزِلَتِكُمْ تَعْمَلُونَ وَ لَا مَنْ عَمِلَ فِيهَا تُعِينُونَ وَ بِالْإِدْهَانِ وَ الْمُصَانَعَةِ عِنْدَ الظَّلَمَةِ تَأْمَنُون (تحف العقول، 237). شما می بینید که عهد های خدا نقض می شود ولی داد و بیداد نمی کنید. کوران، لالان و زمینگیران در شهرها رها شده اند و مورد رحم شما قرار نمی گیرند. عهد خدا که شکسته شده و امام حسین برای آن قیام کرده است همین هاست. این ها مصادیق نبود عدالت در جامعه است. آن حضرت برای برقراری عدالت و برای این که طالب اصلاح در امت جدش بود حرکت کرده است. امام حسین در صحبت های مختلف، نظیر نامه اش به محمد بن حنفیه، این هدف را تکرار می کرد. آن چه از اسلام نبود روح ایمان و زندگی مؤمنانه بود. ظواهر اسلام آن موقع هم بود. این که ما بخواهیم با زور ظواهر اسلام را پیاده کنیم خیلی هنر نیست. نه این که ظواهر نباید باشد، ولی تا وقتی که دل مردم مؤمن نشود، هر چه دستگیری و زندان برای اجرای ظواهر دین باشد مشکل جامعه حل نمی شود. مشکل جامعه وقتی حل می شود که مردم از مسؤولانشان دروغ، دو رویی و چپاول بیت المال نبینند و در آنان احساس نخوت و تکبر نکنند؛ زیرا این اعمال اثری جز نفرت از مسؤولان و دوری از دین ندارد. رسول خدا با رفتار رحیمانه اش روح اسلام را در قالب احکام دمید. باید آن روح گم شده را یافت و در جامعه اسلامی رواج داد.