گزیده ای از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین سید هادی خامنه ای در شب هشتم محرم سال 1434 در محل مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم
بسم الله الرحمن الرحیم
در تاریخ بشر شگفت تر و تلخ تر از واقعه عاشورا اتفاق نیفتاده است. شگفت تر برای این که بعد از 50 سال بعد از وفات پیامبر، عده ای از پیروان همان پیامبر به قتل عام اهل بیت همان پیامبر قیام کردند. این حادثه از این جهت نیز قابل تعمق است که سردمدار این قتل عام، امویان بودند که با بعثت پیامبر منزوی شده بودند.
قبل از این حادثه به لحاظ فرهنگی، فکری و سیاسی بستر مناسبی حاصل شده بود که این جنایت و جنایات مشابه آن می توانست در آن بستر واقع شود بدون این که مردم از درون حاکمیت آگاه شوند. یکی از سیاست های امویان این بود که مردم را آزاد می گذاشتند که ایمان را یاد بگیرند اما نمی گذاشتند کسی به آنان علائم کفر را یاد بدهد؛ برای این که می خواستند وقتی که مردم را منحرف می کنند و به کفر می کشانند مردم نفهمند. عن سفيان بن عيينة عن أبي عبد اللَّه عليه السلام قال: «إنّ بني أمية أطلقوا للناس تعليم الإيمان، و لم يطلقوا لهم تعليم الكفر؛ لكي إذا حملوهم عليه لم يعرفوه» (مجموعه رسائل در شرح احادیثی از کافی، 2، 333). ابوسفیان و یزید به صراحت گفته اند که عقیده ای به اسلام نداشته اند. یزید امام حسین را که نوه پیامبر بود و پیامبر در مورد او سخن گفته بود خارج از دین معرفی کرد. بسیاری از کسانی که در مقابل امام حسین قرار گرفته بودند از اصحاب و تابعین رسول خدا بودند. استحاله سیاسی اینان باعث شد که امویان به سادگی بتوانند نقشه شان را پیاده کنند.
یکی از اتفاقات بعد از پیامبر کشمکش های مربوط به خلافت است که ریشه اصلی اتفاقات بعدی بوده است. ابتدا امویان در سقیفه دخالتی نداشتند. ابوسفیان خواست با ارتباط با حضرت علی بتواند صاحبان قدرت را متوجه خود کند اما آن حضرت با هشیاری او را رد کرد و در جوابش گفت: أَيُّهَا النَّاسُ شُقُّوا أَمْوَاجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجَاةِ وَ عَرِّجُوا عَنْ طَرِيقِ الْمُنَافَرَةِ وَ ضَعُوا تِيجَانَ الْمُفَاخَرَةِ أَفْلَحَ مَنْ نَهَضَ بِجَنَاحٍ أَوِ اسْتَسْلَمَ فَأَرَاحَ هَذَا مَاءٌ آجِنٌ وَ لُقْمَةٌ يَغَصُّ بِهَا آكِلُهَا وَ مُجْتَنِي الثَّمَرَةِ لِغَيْرِ وَقْتِ إِينَاعِهَا كَالزَّارِعِ بِغَيْرِ أَرْضِهِ (نهج البلاغة-صبحی صالح، 52). بعد او خواست در قدرت جای پا باز کند و این کار را کرد و فرزندانش 100 سال بر جامعه اسلامی حاکم شدند. ابوبکر به او اجازه داد که از بعضی از قبایل زکات بگیرد و مصرف کند. عده ای که این کار را اولین انحراف در سنت پیامبر می دانستند با ندادن زکات به مخالفت پرداختند و ابوبکر اینان را مرتد نامید و با به راه انداختن جنگ های ردّه با آنان مبارزه کرد. در حالی که اینان مرتد نبودند بلکه با این سنت سیئه مقاومت منفی داشتند.
عده ای معتقداند جنگ با رومیان نیز با این هدف بود که امویان به عنوان سرداران جنگ در قدرت تثبیت شوند. فرماندهان جنگ با رومیان از انصار نبودند. در مراکز قدرت از امویان استفاده می شد هر چند که بی کفایت بودند. معیار لیاقت و سابقه در جهاد مورد ملاحظه قرار نگرفت و اموی بودن ملاک دستیابی به قدرت شد و به دنبال آن عده زیادی از مردم، اسلامشان را از کسانی که برای دستیابی به قدرت و ثروت به حکومت رسیده بودند یاد گرفتند. اسلام مردم شامات اسلام معاویه بود. عده ای معتقداند علت این که در اروپا و غرب هنوز هم نمی شود مردم را با چهره ای موجه از اسلام آشنا کرد کارهای بنی امیه است که حاکمیتشان در کنار اروپا بوده است. با فتح شام و ایران ثروت زیادی به دست اینان افتاد و حاکمیت به اشرافی گری و عیاشی آمیخته شد. خلیفه سوم نیز به اینان زمین های خراجی را می بخشید و به تملیکشان در می آورد.
امویان به ظاهر می گفتند که اسلام را ترویج می کنند و نسبت به گناهان فردی و شخصی اهمیت می دادند و گناهکاران را مجازات می کردند ولی خودشان بیت المال را می چاپیدند و کسی جرأت مخالفت با آنان نداشت. خلیفه دوم به کسانی که در جنگ ها بوده اند سهم بیشتری از بیت المال داد که مورد اعتراض حضرت علی قرار گرفت ولی او به کارش ادامه داد و در زمان خلیفه سوم یک جامعه طبقاتی در کشور اسلامی شکل گرفت و تثبیت شد. آن حضرت شرایط جامعه اسلامی در این زمان را این گونه ترسیم کرد: إِلَى أَنْ قَامَ ثَالِثُ الْقَوْمِ نَافِجاً حِضْنَيْهِ بَيْنَ نَثِيلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ وَ قَامَ مَعَهُ بَنُو أَبِيهِ يَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ- [خَضْمَ] خِضْمَةَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِيعِ إِلَى أَنِ انْتَكَثَ عَلَيْهِ فَتْلُهُ وَ أَجْهَزَ عَلَيْهِ عَمَلُهُ وَ كَبَتْ بِهِ بِطْنَتُه (نهج البلاغة-صبحی صالح، 49). این فرهنگ اشرافی گری چنان رشد کرد که معاویه کاخ سبز ساخت و مردم در برابر این سنت سیئه قیام نکردند. خلیفه دوم به حضرت علی اشکال می کرد که شما به مردم بی اعتنایید. منظور او این بود که به اشراف و رانت خواران توجه نمی کنی. خلیفه سوم افراد مطرود پیامبر را به قدرت رساند. ابوسفیان بر سر قبر حمزه آمد و پایکوبی کرد و گفت برخیز و ببین که اکنون همه قدرت را در اختیار گرفته ایم. او به فرزندانش توصیه کرد که خلافت را دست به دست کنند. در زمان عثمان عبد الرحمن بن عوف (که عامل اصلی انتخاب عثمان بود) در مدینه خانه ای ساخت که اصطبلش جای 100 اسب، 1000 شتر و 10000 گوسفند داست. ابوذر هم تبعید شد. مغیرة بن شعبه و عمروعاص هم استفاده ها بردند. این شرایط باعث شد که روحیه مجاهدت در میان اصحاب و تابعان افول کند و مردم به خاطر تحیر و سرگردانی، در هر چیز تردید کنند و از سپاه شام هم بترسند و چشم طمع به کمک های حاکمان بدوزند و از طرف دیگر عذاب وجدان هم داشته باشند. این وضعیت ملقمه ای به وجود آورده بود که محصولش خیلی قابل پیش بینی نبود. هر کسی راهی پیش گرفته بود. در همین شرایط بود که عده ای جبرگرا شدند و معاویه نیز به آن دامن زد. اینان خودشان را به این قانع می کردند که هیچ کس کمترین اراده ای در برابر خدا ندارد و هر چه اتفاق می افتد به اراده اوست؛ بنابراین، اینان در برابر وضعیت موجود مسوولیتی ندارند. بعضی هم مرجئه شدند و گفتند ما نمی توانیم تشخیص بدهیم که چه کسی خوب و چه کسی بد است. ما نباید در مورد کسی قضاوت کنیم. از بس دیده بودند که اصحاب بزرگ پیامبر به تخلفات و گناهان آشکار دست می زنند و مال مردم می خورند و از پیامبر و اسلام دم می زنند، بر سر دو راهی قرار گرفته بودند که اینان را تخطئه کنند یا در مورد اینان سکوت کنند. بعد هم ترجیح دادند که در این مسائل دخالت نکنند.
تا وقتی این شرایط در جامعه اسلامی وجود داشته باشد تکرار حادثه کربلا دور از انتظار نخواهد بود.