Please make sure that, your allow_url_fopen or cURL is enabled. Also, make sure your API key and location is correct. Verify your location from here https://openweathermap.org/find

اخلاق و سياست در سيره علوي(3)/ممنوعیت تکبر حاکم و تحقير کردن مردم

سيد ابوالفضل موسويان
 
2- ممنوعیت تکبر حاکم و تحقير کردن مردم
امیرالمؤمنین (ع) در جنگ صفین برای سپاه خود خطبه ای ایراد نمود و از حقوق متقابل حاکم و مردم یاد کرد در این میان یکی از اصحاب برخاست و در مدح آنحضرت مطالبی ایراد کرد. امام عمل او را نپسندیدند و این امور را شایسته حکومتهای جباران دانستند و از پليدترين حالات واليان و زمامداران نزد مردم صالح اين دانستند كه پنداشته شود افتخار طلبند و وضع آن واليان بر كبر و خود بزرگ بینی بنياد شده است. سپس وظایف مردم را در این رابطه بیان داشتند.
ما به لحاظ اهمیت این مطلب گزارشی از آن را که کلینی در روضه کافی حدیث 550 ذکر کرده است می آوریم. البته سیدرضی در نهج البلاغه خطبه 216 همین خطبه را نقل کرده است ولی مطلبی را که آن صحابی گفته، نیاورده است. این گزارش به نقل کلینی چنین است:
امام در این خطبه فرمود:
راستى خدا تعالى براى من بر شما حقى قرار داده بسبب سرپرستى كردن كار شما و بسبب مقام و درجه‏اى كه خدا عز ذكره در ميان شماها بمن داده و از براى شماها بر من بمانند همان حقيست كه من بر شماها دارم، حق از همه چيز زيباتر و برازنده‏تر است در مقام توصيف و از همه چيز شايان‏تر است در پيشگاه عدالت عمومى، براى هر كس مجرى شود خود او را هم مقيد و محدود ميسازد و بر عليه كسى مجرى نشود جز اينكه بسود او هم باشد و اگر براى كسى ممكن بود كه حق بسود او باشد و هيچ حقى بر زيان او نباشد، اين خاص براى خدا عز و جل شايسته است نه براى خلق خدا...
در این میان یکی از سپاهیان آنحضرت بپا خواست و در مدح ایشان چنین گفت:
... تو فرمانده و امير ما هستى و ما رعيت توايم بوسيله تو خداوند عز و جل ما را از خوارى نجات داد و به عزت بخشى تو بنده‏هاى خود را از زير غل و زنجير ستم خلفاء ناحق آزاد كرد تو براى ما راهى انتخاب كن و ما را بدان راه ببر و مشورتى طرح كن و در رأى و نظرى كه تصميم گرفتى پيش برو و ما را بدان وادار زيرا تو گوينده‏اى باشى مصدق و حاكمى باشى موفق و سلطانى با قدرت و نفوذ و ما به هيچ وجه نافرمانى تو را روانشماريم و هيچ علم و دانشى را با دانش تو قابل سنجش ندانيم منزلت و مقام تو بدين جهت نزد ما بزرگ است و فضل و تقدمت در خاطره ماها والا است.
امير المؤمنين(ع) در پاسخ او فرمود:
سزا است كه هر كس جلال خدا را در پيش خود بزرگ دانست و مقام خدا را در دلش والا درك كرد بخاطر آن هر چه جز خداوند در نزد او زبون و كوچك گردد و شايسته‏تر كسى كه بايد چنين باشد آن كسى است كه نعمت بزرگوارى بدو داده و لطف احسان خود را بوى ارزانى داشته، راستش اينست كه نعمت خدا بر احدى بزرگ و شايان نشود جز اينكه حق خدا هم در برابر آن بر عهده او بزرگ و شايان گردد.
و راستى پليدترين حالات واليان و زمامداران نزد مردم صالح اينست كه پنداشته شود افتخار طلبند و وضع آن واليان بر كبر و سرافرازی بنياد شده من بد دارم كه در پندار شماها بگذرد كه از مدح و ستايشم خوشم مى‏آيد.
و سپاس خدا را كه من چنين نيستم و اگر بفرض دوست داشته باشم كه ثنايم گويند آن را براى تواضع در پيشگاه خداوند وامى‏نهم بخاطر دريافت آنچه خداوند بدان شايسته‏تر است از عظمت و كبرياء.
برخى مردم ستايش و اظهار قدردانى را پس از امتحان و آزمايش شيرين شمارند و وظيفه شما در برابر من اينست كه:
1- بمحض اينكه من آمادگى خود را در برابر خدا و شما نسبت به پايدارى و رعايت حقوقى كه هنوز نپرداختم و واجباتى كه بناچار بايد اجراء شوند اظهار ميدارم شما مرا ستايش و مدح مكنيد.
2- با من بزبانى سخن مگوئيد كه با زورگويان و قلدران سخن مى‏گوئيد.
3- از اظهار حقيقت و سادگى در برابر من خوددارى نكنيد چنانچه در برابر تازيانه كشان و فرماندهان ناحقى كه بى‏محاكمه مردم را كيفر ميكنند خوددارى و محافظه كارى مى‏شود.
4- بظاهرسازى و پشت‏هم‏اندازى و چاپلوسى با من آميزش نكنيد.
5- مپنداريد در هيچ حقى كه بمن گفته شود گرانى و نگرانى دارم.
6- مپنداريد در برابر هر آنچه وسيله اصلاح حال منست دنبال خودستائى و بزرگى‏طلبى هستم زيرا راستش اينست كه هر كه از شنيدن حقى كه باو گفته شود گران‏خاطر و نگران گردد و يا اينكه از نشان دادن راه عدالت بوى دلگران باشد عمل بحق و عدالت بر او گران‏تر آيد شما از گفتار حق و اظهار نظر عادلانه بعنوان مشورت هيچ خوددارى نكنيد زيرا من در ذات خود معصوم و برتر از اين نيستم كه خطا كنم و در كار خود از ارتكاب آن خاطر جمع نيستم جز اينكه خداوند كه بر من از خودم مسلطتر است بمن كمك كند و مرا يارى دهد (و اين همان مقام عصمت است كه خاص امامان بر حقست) همانا من و شماها بنده‏هاى مملوك پروردگارى هستيم كه جز او پروردگارى نيست بر ما تسلط دارد بوجهى كه ما خود بر خود تسلط نداريم و او است كه ما را از آن وضع ناگوارى كه در آن گرفتار بوديم برآورد و پس از گمراهى وضع ما را بهدايت بدل كرد و پس از كورى به ما بينائى داد.
 تحقیر مردم روش فراعنه
نقطه مقابل حرکت امیرالمؤمنین (ع) شيوه هاي حكومتي جباران است که با تحقير مردم شأن و منزلتی برای خود درست می کنند. خداوند از روش فرعون در حكومت چنين ياد مي كند: فاستخف قومه فاطاعوه؛ قومش را كوچك و تحقير نمود پس مطيع او شدند.
روزي علي(ع) از جايي به جايي سوار بر مركب در حركت بود. يكي از ياران در حالي كه پياده بود امام را همراهي مي كرد. حضرت چون كسي را در ركاب خود ديد فرمود: ارجع فان مشي مثلك مع مثلي فتنة للوالي و مذلت للمؤمن؛ برگرد چرا كه راه رفتن مثل تو با مثل من فتنه براي حاكم و ذلت براي مومن است.[1] و هنگامي كه امام علي(ع) در راه صفين در شهر انبار براساس رسوم ايرانيان استقبال كردند حضرت ناراحت شد و فرمود: ««ماهذه الذي صنعتموه. فقالوا: خلق منا تعظم به امرء نا. فقال: والله ما ينتفع بهذا امراء كم»؛ اين چه كاري است كه مي­كنيد به خدا سوگند حاكمان شما از اين گونه احترام گذاشتن ها سودي نبردند شما در دنيا خود را به زحمت مي افكنيد و در آخرت نيز دچار عذاب مي شويد و چه سودمند است آسايشي كه امان از جهنم در پي آن باشد.[2]
در حکومت علوی مردم با شهامت و عزتند
در حكومت علوی مردم احساس عزت می كنند و با شهامت می توانند از حقوق خود دفاع نمايند. علي(ع) مي فرمايد: «فاني سمعت رسول الله(ص) يقول في غير موطن: لن تقدس امة لا يؤخذ للضعيف فيها حقه من القوي غير متتعتع»؛ من بارها از پيامبر شنيدم كه مي فرمود هرگز امتي را پاك و منزه ندانيد كه در آن امت ـ بي آنكه بترسد ـ و بدون لكنت زبان حق ناتوان را از توانا ستاند.[3]


[1]. همان، حكمت 332
[2]. همان، حكمت37؛
[3]. همان، نامه53؛
Image

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ

 

پس بشارت ده به آن بندگان من كه به سخن گوش فرا مى‏ دهند و بهترين آن را پيروى مى كنند

مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم