توشة پانزدهم: زندگی همراه با ترس و امیدواری
سرورم! تو را با زبانی که گناهش لالش ساخته میخوانم! پرودگارم! تو را با دلی که جنایاتش نابودش ساخته زمزمه میکنم! خدایم! تو را با هراس و رغبت و امید و بیم میخوانم!مولایم! هرگاه گناهانم را میبینم درمانده میشوم، و چون کرمت را میبینم طمع میورزم؛ پس ار ببخشایی تو بهترین مهربانانی، و اگر کیفردهی ستمکار نمیباشی. حجت من، بار خدایا، در گستاخیم بر درخواست از تو - با اینکه آنچه را نمیپسندی مرتکب شدهام – بخشش و احسان توست؛ و ره توشهام در مشکلات – با اینکه از تو شرم اندکی دارم – مهر و رحمت توست؛ با این همه امیدوارم که میان این و آن امیدم را نا امید نکنی، پس امیدواریم را به حقیقت پیوند و دعایم را بشنو ای بهترین کسی که فراخوانان وی را فرا خوانند، و برترین کسی که امیدواران امید بدو دارند.
«ادعوک یا سیدی بلسان قد اخرسه ذنبه... وافضل من رجاه راج»
انسان از یک سو به رحمت بیکران و مهر گسترده خداوندی مینگرد و سرشار از شادمانی و امید میگردد و از دیگر سو اعمال و کردار ناپسند و نازیبای خود را میبیند و حجالت زده و ناامید میشود و این امیدواری و ناامیدی همواره همراه انسانی است که در این کره خاکی زندگی میکند. گویند رهگذری با لباس و قیافة نه چندان مناسب از کوچهای میگذشت. زیبا رویی را دید که در نهایت حسن و جمال از آن مسیر میگذرد، دامن از کف داد و نه یک دل بلکه صد دل شیفته آن دل آرا شد؛ به دنبال او به راه افتاد و آشفتگی خود را فراموش کرد، تا به در خانه محبوب رسید. زن صاحب جمال که هم به زیبایی تن آراسته بود و هم به پیراستگی روان، چون به حال او نگریست شیدایش را دریافت و به وی اجازه ورود به منزل داد، بدو احترام و انعام کرد و پس از لحظهای آرامش، آینهای به دستش داد و او زشتی و آشفتگی خویش را در آینه دید و از این جسارتی که به خود داده پشیمان گردید. شرمنده شد و بیهیچ خداحافظی ازمنزل بیرون خزید، امّا نگران در بیرون خانه محبوب ایستاده، نه خود را لایق آن نگار نازنین میداند و نه به راحتی از او دل میکند. و انسانی که میان ترس و امید «خوف و رجا» زندگی میکند اینگونه است. ترس از گرفتاری به عواقب گناهانی که مرتکب شده و امیدواری به خداوند رحمن و رحیم و آمرزگاری که وی را به گذشت و آمرزش فرا خوانده است.
خواجه عبدالله در تفسیر عرفانی آیه شریفه «فمن کان یرجو لقاء ربه ، هرکس امید دیدار پروردگارش را دارد» نویسد:
دیدار دوست جان است
و صد هزار جان در راه آن ارزان است
پیروز تر از آن بنده کیست که دوستش در میان است
آرزوی دیدار دوست، صفت مردان است.
باش تا فردا بنده بر مائده خلد نشیند، و شراب وصل نوشد، و طو بی و حسنی بیند و به شراب و سماع دیدار رسد. در آن روز رویهای مؤمنان و مخلصان و صدیقان و شهیدان، چون آفتاب درخشان و ماه دُرافشان بنفشة بوستان است و چون برق لامع به خداوند خویش، به آفریدگار خویش، به پروردگار خویش نگرند.
پیر طریقت گفت:
الهی تو را آنکس دید، که دو گیتی را ندید، و تو را او دید که نادیده پسندید .