Please make sure that, your allow_url_fopen or cURL is enabled. Also, make sure your API key and location is correct. Verify your location from here https://openweathermap.org/find

موسوی تبریزی: امام روی جمهوریت نظام خیلی تاکید داشتند

مجموع خواسته‌های مردم قبل از پیروزی و اوایل انقلاب در شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی تبلور پیدا می‌کرد. البته تا شش ماه مانده به پیروزی انقلاب و براساس اعتقاد اکثر مردم مسلمان ایران و اعتقاد به آنکه اسلام همه منافع انسان‌ها از جمله عدالت واقعی را می‌تواند تامین کند در شعارها بیشتر استقلال، آزادی و حکومت اسلامی گفته می‌شد. اما در نهایت امام (ره) شش ماه مانده به پیروزی انقلاب این شعار را تبدیل به استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی کرد؛ یعنی حکومت اسلامی به جمهوری اسلامی تبدیل شد....

امروز شاهد این هستیم که بسیاری از یاران امام که همچنان در قید حیات هستند تاکید به بازگشت به شعارهای اول انقلاب می‌کنند. می‌خواستم بپرسم که این شعارهای اول انقلاب چیست و چرا دعوت به بازگشت به آن شعارها و آرمان‌ها می‌کنیم؟
مجموع خواسته‌های مردم قبل از پیروزی و اوایل انقلاب در شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی تبلور پیدا می‌کرد. البته تا شش ماه مانده به پیروزی انقلاب و براساس اعتقاد اکثر مردم مسلمان ایران و اعتقاد به آنکه اسلام همه منافع انسان‌ها از جمله عدالت واقعی را می‌تواند تامین کند در شعارها بیشتر استقلال، آزادی و حکومت اسلامی گفته می‌شد. اما در نهایت امام (ره) شش ماه مانده به پیروزی انقلاب این شعار را تبدیل به استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی کرد؛ یعنی حکومت اسلامی به جمهوری اسلامی تبدیل شد. به یاد دارم که چند ماه پس از این فرمایش امام (ره)، برای دیدن آیت‌الله طالقانی که به تازگی نیز همراه با آیت‌الله منتظری از زندان آزاد شده بودند به تهران رفتم. حدود 30، 40 نفر از دوستان و همراهان مانند آقایان داریوش فروهر، سنجابی و بعضی از دوستان نهضت آزادی و از جمله پدر رضایی‌ها حضور داشتند و صحبت از فرمایش امام شد. آقای طالقانی فرمودند که جمهوری را می‌پسندند و قبول دارند اما تعجب کرده بودند و می‌گفتند: «نمی‌دانم امام چگونه می‌خواهد این جمهوریت و اسلامیت را با یکدیگر جمع کند و ترکیب این دو را امام چگونه بیان خواهد کرد.»
پس چطور شد که امام به جمهوری اسلامی رسیدند و این مساله را بیان کردند؟
امام (ره) در پاریس این مساله را بیشتر باز کردند و آن را در شعار محوری استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی توضیح دادند. استقلال کشور سال‌ها بود که از سوی بیگانگان نقص شده و خصوصا این امر در زمان پهلوی بیشتر دیده می‌شد و کشورهای اجنبی در ایران دخالت می‌کردند. منافع ملت ایران به خطر افتاده بود و منابع ملی به یغما می‌رفت. گاهی روس‌ها و گاهی انگلیسی‌ها بودند و از 28 مرداد 32 آمریکا نیز اضافه شد. روشنفکران، روحانیون، جوانان و مردم از این مساله ناراحت بودند و یکی از فرمایش‌های مهم امام (ره) در سال 42 نیز مساله استقراض شاه از انگلیس و آمریکا و حتی از اسراییل بود یا مساله قانون کاپیتولاسیون که آن را منافی با استقلال کشور می‌دانستند. شعار آزادی نیز جای تحلیل دارد و خوب است که دوستان و جوانان این مساله را تحلیل کنند و ببینند آن موقع چه نوع آزادی را می‌خواستند؟ آیا می‌خواستند کاباره‌ها آزاد یا از قید حجاب آزاد شوند یا به دنبال آزادی مشروب‌خواری بودند؟ همه اینها هم بود به طوری‌که سفیر انگلستان در خاطراتش درخصوص جشن هنر شیراز نوشته که «من به سفیر آمریکا گفتم ما در انگلیس جرات نمی‌کنیم این کارها را این‌طور به عنوان جشن انجام دهیم و مطمئنا اگر می‌خواستیم چنین برخورد کنیم مردم با ما مخالفت می‌کردند.» یعنی‌ آش آنقدر شور بود که حتی صدای سفرای خارجی هم درآمده بود و ضمن استفاده از امکانات در سخنان در گوشی خود آنها را زیر سوال می‌بردند. در واقع آن چیزی که مردم از آزادی می‌گفتند و می‌خواستند و جوانان از ته دل آن را فریاد می‌کشیدند همان مبارزه با استبداد داخلی بود که در کشور حاکم شده بود. در آن زمان دانشمندان آزاد نبودند که حرف‌شان را بزنند، نویسندگان آزاد نبودند که بنویسند و روزنامه‌نگاران آزاد نبودند که انتقاد کنند و مردم آزاد نبودند که رای دهند و علما نمی‌توانستند آزادانه سخن بگویند. حتی هویدا نخست‌وزیر 12ساله شاه نیز در خاطراتش نوشت مگر ما می‌توانستیم حرفی به شاه بزنیم، اصلا جراتش را نداریم. البته سینه‌زنی آزاد بود. خود شاه عزاداری می‌کرد و از رادیو-تلویزیون در محرم و صفر عزاداری پخش می‌شد ولی در نهایت این عزاداری انتقادی نبود که یک واعظ می‌توانست انجام دهد و از یک منبر چهار کلمه انتقاد کند، اگر انتقاد می‌کردند سریعا دستگیر می‌شدند و تحت شکنجه و بازجویی قرار می‌گرفتند. آزار‌ها و شکنجه‌های سیستم امنیتی شاه تا آنجا پیش رفت که گاه به حیثیت انسان‌ها از طریق برنامه‌های ساختگی لطمه می‌زدند و شخصیت چهره‌های سیاسی را زیر سوال می‌بردند. در ارتباط با علما تهمت می‌زدند که انگلیسی و طرفدار ارباب‌ها هستند و می‌خواستند مردم را بترسانند که اگر حرف بزنید آبرو و حیثیت شما را می‌بریم. از آن طرف نیز چون دستگاه شاه دارای پول و امکانات زیادی بود و فضای رعب و وحشت را نیز راه انداخته پس آدم‌ها را می‌خریدند به طوری‌که پس از پیروزی انقلاب پرونده‌هایی را مشاهده کردیم که به طور مثال عده‌ای را زندانی کردند و بعد هم ماهانه از طرف اوقاف به آنها پولی می‌دادند، گاهی حتی برای ترویج رساله به بعضی‌ علما پول می‌دادند که رساله او چاپ شود و از این طریق مرجعیت زیاد شود و تمرکز از بین برود تا مرجع قدرتمندی نباشد که بتواند حرف بزند و در مقابل آنها بایستد.
خیلی‌ها این کارها را می‌کردند و همه در ارتباط با این مساله نگران بودند، غیر از دانشگاهیهایی که فهمیده‌تر بودند و استادان دانشگاه‌ها و نویسندگان که جای خود را دارند هرچند در میان آنها نیز بودند کسانی که یا از روی ترس یا از روی فریب‌خوردگی پیشنهادهای دستگاه سرکوب شاه را قبول کرده بودند و همکاری می‌کردند. استبداد طوری بود که در هر خانه‌ای وارد شده و راحتی را از مردم گرفته بود که البته تا مادامی که مشکل اقتصادی شدید پیش نیامده بود فکر می‌کنم این استبداد را مردم ایران تحمل می‌کردند. ولی وقتی که مشکل اقتصادی پیش می‌آید تحمل‌شان نیز از بین می‌رود و آن وقت استبداد بیشتر فشار می‌آورد و علیه استبداد قیام می‌کنند. من معتقدم زمانی‌که مساله آزادی در جامعه ما پررنگ‌‌تر مطرح شد شاه به آن برنامه‌های ناقص خود که در تمدن‌سازی خلاصه می‌شد شتاب بیشتری بخشید در حالی‌که آن هم اصولی نبود و خسارات بسیاری را به بار آورد. طبیعی بود که با تقسیم اراضی و مدرنیزه کردن کشور کارخانه‌دارها و ارباب‌ها تقویت شدند. از آن طرف هم به تدریج ماشین‌سازی، تراکتورسازی و ذوب‌آهن یواش‌یواش به ایران آمد اما متاسفانه با تقسیم اراضی زمین‌ها خالی ماند و شاید هم برنامه پشت پرده‌ همین بود که ایران از نظر کشاورزی وابسته شود.
زمین‌ها خالی ماند و ارباب‌ها هم به جای سرمایه‌گذاری در زمین‌های دهات به تهران آمدند و در تبریز، اصفهان و چند شهر بزرگ دیگر سرمایه‌گذاری کردند و در نتیجه دهاتی‌ها بیکار ماندند، هرچند درست است که زیر یوغ ارباب‌ها بیرون آمدند اما تا پیش از این کار داشتند و حقوق می‌گرفتند، گندم می‌گرفتند و زندگی می‌کردند ولی وقتی این‌طور شد مجبور شدند که زمین‌ها را رها کنند و به شهرها بیایند. یک مرتبه و بی‌رویه شهرنشینی بزرگ شد و تبلور پیدا کرد، از آن طرف تضاد طبقاتی بیشتر شد، پولدارها پولدارتر و فقرا فقیر‌تر شدند. به همین دلیل جامعه دنبال آزادی بود؛ آزادی به معنای اینکه عدالت باشد و بتوانند حرف‌شان را بزنند و نقد کنند و مشکلات را بگویند. مساله سوم که مهم بود به مدیریت غلط جامعه برمی‌گشت. مدیریت در یک جا منحصر شده بود.
پس تمامی این دلایل منجر به این شد که جمهوری اسلامی به عنوان مدل حکومتی مطرح شود؟
بله، البته همه ما تا قبل از اینکه امام بحث جمهوری اسلامی را مطرح کنند از حکومت اسلامی سخن می‌گفتیم ولی مرادمان این بود که حکومت باید دست مردم باشد. درست است که می‌گفتیم حکومت اسلامی ولی همین‌جا از قرآن آیه «و امرهم شوری بینهم» را در منبرها داشتیم. در سخنرانی‌های من که ضبط شده همین مساله است. ما به این امر توجه داشتیم که امیرالمومنین(ع)نخستین روز گفتند مردم باید با من بیعت کنند، با اینکه خیلی از اصحاب آمده بودند و درخواست قبول حکومت کرده بودند اما حضرت تا زمانی‌که مردم به سویشان نیامدند قبول نکردند. ما نیز اینها را در منبر می‌گفتیم و مرادمان مردمی بودن حکومت بود، می‌خواستیم که رای دادن آزاد باشد، انتخابات آزاد باشد و حتی قبل از آنکه امام (ره) جمهوری را مطرح کند حتی مرحوم آیت‌الله شریعتمداری که آن زمان در ارتباط با اصل سقوط شاه خیلی سخن نمی‌گفت، می‌گفت حکومت باید مردمی و مجلس آزاد باشد. نمایندگان مردم باید در مجلس قانون بگذارند و نظرشان این بود که مجلس باید آزاد باشد. یک عده مانند جبهه ملی‌ها، نهضت آزادی‌ها و روشنفکران هم نظرشان به همین شکل بود و از آن سو عده‌ای می‌گفتند وقت گذشته و زمان اصلاحات تمام شده است. این را به این دلیل می‌گویم که اگر هم مردم می‌گفتند حکومت اسلامی یعنی اینکه حکومت اسلامی که مردم آن را تشکیل دهند نه اینکه شاه اسم آن را حکومت اسلامی یا سلطنت اسلامی بگذارد. آنها نمی‌خواستند مردم در سرنوشت‌شان تصمیم‌گیری کنند و رای همه شهروندان جامعه بتواند در مدیریت تاثیرگذار باشد. این هم همان جمهوریت بود که امام روشن کرد و لفظ جمهوریت را آورد و بعد هم که بر اسلامیت تاکید کردند چرا که مردم هم عدالت ‌اسلامی و هم ریشه‌کن شدن فسادها را می‌خواستند. البته گروه‌های مختلفی وجود داشتند و خواسته‌ها همه یکسان نبود، به طور مثال در یک گروهی وجه اسلامی بیشتر غالب بود و زمانی که یک عده بالای منبر حرف می‌زدند از بی‌حجابی‌ها، فسادها، قمارها و... می‌گفتند و از آن طرف یک عده مساله اقتصاد برایشان مهم بود. به طور مثال در سخنرانی‌ها روشنفکران می‌گفتند به کشور وابسته هستند. به یاد دارم دو، سه روز بعد از 17 شهریور 57در منزل مرحوم آیت‌الله‌العظمی نجفی مرعشی سخنرانی داشتم؛ خیانت‌های شاه را فهرست کردم، از جمله مسایل اقتصادی و فقر مردم را و گفتم کشور ما همه چیز دارد اما همه چیز از خارج وارد می‌شود. البته امام از همه مسایل سخن به میان می‌آوردند؛ از انتخابات و آرای مردم، از عدالت و فساد و خلاصه تمامی مطالب را بیان می‌کردند. در مجموع خواسته جامعه نیز روی همین شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی بود که در قانون اساسی هم آمده است.
آیا جمهوریت منافاتی با اسلامیت نظام ندارد؟
جمهوریت نظام هم در مقدمه و هم در اصول مختلف آمده است. در اصل 56 خیلی صریح حاکمیت در اسلام از آن خداست و جز او احدی حق اعمال حاکمیت ندارد و هم او (یعنی خداوند) حاکمیت را به مردم عنایت کرده و واسطه ذکر نکرده است و هیچ‌کس حق ندارد به هیچ عنوان این حاکمیت را از مردم بگیرد. هیچ‌کس از علما و خبرگان و مراجع نسبت به این اصولی که در ارتباط با مردم است اعتراض نکردند و از آن حمایت هم کردند و حتی در ارتباط با آزادی تاکید کردند که نباید آزادی را به بهانه استقلال و حتی به بهانه خود آزادی محدود کرد. بالاخره می‌خواهم بگویم این شعارها، خواسته‌های مردم بود که در قانون اساسی متبلور شد.
شما فرمودید انتخابات آزاد که حتی آقای شریعت‌مداری نیز روی آن تاکید می‌کردند و در ابتدا نیز بیشتر روی همین مساله مانور می‌دادند و بعد رفتند سراغ مخالفت علنی با رژیم. خب چه مشخصه‌هایی در ذهن‌ها بود. خود شما هم نگاه‌تان این بود که واقعا مجلس آزاد می‌تواند سیستم را اصلاح بکند؟
اگر تئوریک به مساله نگاه کنیم مجلس آزاد واقعی می‌تواند وزیر را استیضاح کند و شاه را زیرنظر بگیرد و او را محدود کند. به خصوص که قانون اساسی ما می‌توانست این کار را بکند چرا که شاه مشروطه بود اما نفوذ و دخالت سازمان سیا و آمریکا در ایران و تشکیل سازمان امنیت جهنمی ساواک باعث شد که هیچ‌کس هیچ دخالتی نتواند بکند و انتخابات واقعی هم در کار نباشد. در صورتی که اگر انتخابات واقعا آزاد بود، نمایندگان مردم واقعا می‌آمدند و تحقیقات می‌کردند، نظارت داشتند و مشکلات کمتر بود. این را خود امام نیز قبول داشتند. اگر شما نامه‌های امام را در سال‌های آغازین مبارزه نگاه کنید، می‌بینید که به شاه می‌نویسد که براساس قانون اساسی باید چه کند، چرا بیش از حد دخالت می‌کند و او را نصیحت می‌کنند که کاری نکند که مردم مثل پدرش او را دور بیندازند. امام به اصلاح معتقد بودند و نمی‌خواستند که از اول انقلابی‌گری شود و حکومت بر هم بخورد. حتی بعد از 15 خرداد به شاه گفت کاری نکن که تو را از گوش بگیرند و بیرون کنند. در عین حال رییس ساواک تیمسار پاکروان پیش امام رفته و گفته بود سیاست کثیف است و بهتر است شما دخالت نکنید و این امور را بر عهده ما بگذارید- امام گفته بودند آن سیاست مال شما، ما می‌خواهیم جامعه اصلاح شود. آن وقت شاه گفته بود اینها مرتجع هستند و امام جواب او را داد. در واقع همه می‌خواستند که سیستم اصلاح شود و آن نیز فقط از طریق مجلس می‌توانست صورت بگیرد و بهترین راه اصلاح هم آزاد بودن انتخابات بود. محمدرضا با مظاهر دینی که متدینین می‌خواستند انجام دهند کاری نداشت و مانند پدرش نبود که کشف حجاب را اجباری کند. او کلا دین را رها کرده و با حجاب و بی‌حجاب در کنارهم بودند، مساجد معتبر و منبری‌ها و مراجع کار خودشان را می‌کردند. مشکل شاه در این بود که در اداره مملکت مستبد بود. هر کس در شبانه روز هر چقدر می‌خواهد گریه کند اما پا روی دم حکومت نباید بگذارد. امثال آقای بازرگان، اعضای نهضت آزادی و جبهه ملی هم از اول همین گونه می‌گفتند. مرحوم آیت‌الله شریعتمداری هم از ابتدا یعنی از زمان مصدق با جبهه ملی‌ها ارتباط داشت. آیت‌الله شریعتمداری برخلاف مرحوم آیت‌الله گلپایگانی و آیت‌الله نجفی‌مرعشی که در کنار امام بودند، سیاستمدار بود و در سیاست سررشته داشت، بنابراین اندیشه‌اش این بود که شاه اگر اصلاح شود انقلاب پیش نمی‌آید و از آن سو نیز احساس خطر می‌کرد که اگر شاه برود ممکن است که مملکت به‌هم بریزد. البته این تبلیغات از طرف طرفداران شاه هم زیاد می‌شد و خود نیز یک‌بار گفت که من اگر از ایران بروم ایران، ایرانستان می‌شود.
یعنی هر استانی یک ایران می‌شود و هرج و مرج رخ خواهد داد و آقای شریعتمداری هم از این می‌ترسید. در خاطرات بعضی از این طرفداران شاه هست که زمانی‌که شاه تصمیم گرفت برود آقای شریعتمداری سفارش کرده بود که نرود و بماند چرا که ممکن بود رفتنش ضرر داشته باشد. اما از سال 54 به بعد که جریان حزب رستاخیز پیش آمد و حکومت جهنمی ساواک حاکم شد که اگر یک کتاب دکتر شریعتی و رساله امام را داشتند زندان داشت، هر دانشجویی حرف می‌زد زندان می‌رفت و خفقان حسابی حاکم شده بود دیگر راه‌های اصلاح بسته شد. خصوصا پس از جریانات جشن‌های 2500 ساله شاه نمی‌توانست به 50 سال پیش و مجلس مشروطه برگردد. آمریکا نیز و خصوصا حزب جمهوری‌خواهان نیز همین را می‌خواستند چرا که منافع‌شان و سلطه بر نفت ایران این طور حکم می‌کرد. امام و طرفداران امام و حتی اکثر روشنفکران متوجه شدند که شاه اصلاح‌‌شدنی نیست و لذا می‌گفتند شاه باید برود. مرحوم آقای شریعتمداری هم آن اواخر دیگر چیزی نگفتند. در مدارکی که از ساواک دیدم یادم است که شهریور ماه سال 57 بود، دو، سه روز بعد از ماه رمضان و 17 شهریور، ثابتی رییس ساواک تهران در زندان به دیدن آقای بازرگان می‌رود و می‌گوید پیشنهادتان چیست، ایشان می‌گوید من پیشنهادی ندارم و اصلا دست من نیست و دیگر کار از ما گذشته است و در دست آقای خمینی است. بعد به آقای بازرگان پیشنهاد می‌دهد که نخست‌وزیر عوض شود و داریوش فروهر را مطرح می‌کند که آقای بازرگان می‌گوید آن صلاح نیست. بعد آقای سنجابی که مهندس بازرگان رد می‌کنند و سپس علی امینی را پیشنهاد می‌دهند که از این جهت که با اکثریت مراجع آشنایی قبلی داشته آقای بازرگان قبول می‌کند. بعضی از مراجع هم با امینی ارتباط داشتند به هرحال علی امینی خیلی زرنگ‌تر از آن بود که فوری قبول کند. گفته بود که من اول باید با مراجع قم صحبت کنم که آمد قم و آقای نجفی مرعشی و آقای گلپایگانی اجازه ملاقات ندادند و در خانه را بستند، بنابراین علی امینی قبول نکرد و کنار رفت. کار به آنجا رسید که جز عوض شدن راه دیگری نبود و خودشان هم فهمیدند و حکومت نظامی اعلام کردند.
مهم‌ترین ویژگی حضرت امام را در سال‌هایی که منتهی به پیروزی انقلاب ‌شد اگر بخواهید در بعد سیاسی و اجتماعی بگویید چه بود؟
به نظر من مهم‌ترین ویژگی ایشان توجه به منافع مردم بود و جز به مردم به چیز دیگری فکر نمی‌کردند. این فقه امام بود که تبلورش هم در فقه امام در ارتباط با مساله مطلقه که من اینجا عمدا معنای مطلقه را به کار بردم نمود داشت. نظر عرفانی و فقهی‌ امام این است که خداوند انسان را به عنوان نماینده واقعی خود در زمین آفریده و حد توقف در کمال انسان نیست. خداوند انسان را طوری آفرید که هر چقدر پیش برود باز هم کم رفته و هر چیزی که مانع کمال انسان باشد از ارزش ساقط می‌شود. به عنوان مثال اطاعت از پدر واجب است اما یک جایی می‌رسد که پدر کمال انسان را متوقف می‌کند و گاهی به کمالش ضرر می‌رساند. فقه ما این است. امام هم نظرش همین است که در آنجا دیگر اطاعت از پدر لازم نیست بلکه گاهی ممنوع است. همه احکام اسلام همین‌طور است. وضو می‌گیرید که نماز بخوانید وقتی که ضرر دارد این وضو لازم نیست بلکه حرام است. حضرت امام (ره) با توجه به نظر عرفانی و فقهی خود به انسان توجه داشت بنابراین همین جا بگویم که در سال 64، 65 امام احکام حکومتی را فرمودند و بعد هم تاکید کردند که حکومت می‌تواند در جای خود به نفع مردم مسجد را خراب کند تا سد معبر خیابان را باز کند. همه اینها براساس مصالح است و تا مادامی که مصالح هست این احکام هم باقی می‌مانند. البته این احکام تا جایی باقی می‌مانند که ضرر نداشته باشند و تمام فقها به اجماع برسند که ضرر یا فساد دارد که اینجا حکومت مطلق است. امام بر این اساس همیشه به مردم توجه داشتند و آنجا که مصلحت اقتضا می‌کرد عمل می‌کردند و آنجا که اقتضا نمی‌کرد ولو به ضرر خود بود کنار می‌رفتند. یک نمونه خیلی مهمی که تاثیر شبانه‌روزی بر زندگی مردم گذاشته بود مساله جنگ بود و امام هم از جنگ دفاع می‌کردند تا آنجایی که حتی مرحوم آیت‌الله منتظری بعد از جریان سقوط ایرباس به وسیله آمریکاییان و شهید شدن حدود 300 نفر از مردم کشورمان به امام نامه‌ای نوشتند که اکنون آمریکایی‌ها مستقیما وارد جنگ ما شده‌اند و مثل اینکه می‌خواهند دو کشور بزرگ اسلامی را که اکثریت شیعه هستند، تضعیف کنند، قطعنامه سازمان ملل هم قبلا پیشنهاد شده بود 10 روز از این نامه امام نگذشته بود که امام قطعنامه را قبول می‌کنند و می‌گویند من جام زهر را به دلیل حفظ منافع مردم می‌نوشم. در آن زمان آقای محسن رضایی نامه‌ای خطاب به امام نوشته بود که در مجلس احمد‌آقا آن را خواندند. البته بعدها معلوم شد که این نامه را آقای محسن رضایی نوشته و داده به آقای هاشمی و ایشان به امام دادند. امام نخست با نماینده‌ها مطرح کردند و این‌طور نبود که امام مصالح مردم را فدای اعتقاد و نظر خود کنند. امام از حرف‌شان برای مردم بارها برمی‌گشتند، بارها سخنی گفته بودند که عده‌ای مخالف بودند و بعد که مشورت شد به آنچه که صلاح بود عمل کردند. شما ببینید که امام مجمع تشخیص مصلحت تشکیل داده مجمع تشخیص مصلحت کارش این است که احکام اسلام را در جای خود تعطیل کند. مراجع تقلید از جمله آیت‌الله گلپایگانی خیلی به این حساس بودند. آیت‌الله صافی به خاطر این از شورای نگهبان استعفا داد. این همه مراجع حساس، علمای حساس، بعضی از متدینین را تحریک می‌کردند که دارند دین را از بین می‌برند. جامعه مدرسین در این جهت یک نامه‌ای به امام نوشت، از این رو امام مجمع تشخیص مصلحت نظام را تشکیل می‌دهد که ترکیبی از چهره‌های سیاسی مختلف در پست‌های مخلتف بود و حاج‌احمد آقا هم در آن شرکت می‌کردند تا نظرات را به امام منتقل کنند. هرچه را که مجمع تشخیص مصلحت تصویب می‌کرد امام می‌گفت براساس تشخیص مصلحت مردم است چرا که ایشان تاکید می‌کردند که نظام همان مصلحت مردم، همان امنیت و همان پیشرفت مردم است، نظام فدای مردم است بنابراین به نظام باید احترام بگذاریم. امام نظرشان این بود که توجه به مردم و آرای مردم باید در اولویت قرار گیرد و از همه بیشتر نیز تاکید داشتند به نمایندگان، خبرگان قانون اساسی، مجلس و حتی از اینها در برابر شورای نگهبان دفاع می‌کردند . به طور مثال در ارتباط با انتخابات تهران، آخرین دوره در زمان آقای محتشمی وزیر کشور بود و‌ گفت انتخابات درست است و شورای نگهبان می‌گفت درست نیست امام فرمودند وزیر کشور و شورای نگهبان نماینده معین کند و من نیز یک نفر را تعیین می‌کنم. که بررسی کردند و متوجه شدند اعتراض شورای نگهبان وارد نیست و امام دستور دادند به نظر وزارت کشور عمل شود یعنی از رای مردم دفاع کردند. یک زمانی گفته شد که دانشجویان نباید در سیاست دخالت کنند و هرچه را که روحانیون گفتند رای دهند. امام قریب به این مضمون آوردند که زمان شاه می‌گفتند روحانیت در سیاست دخالت نکند و اکنون خطرناک‌تر این است که بگویند دانشگاه‌ها دخالت نکنند. مگر می‌شود چهار نفر عالم بنشینند و فقط آنها افراد را معین کنند و دیگران از آنها اطاعت کنند. نه این حق همه است و همه باید حرف بزنند. امام تاکید کرده‌اند که این جوانان که اکنون اعتراض و انتقاد دارند را علما و روحانیون باید برکت بدانند و با آغوش باز بپذیرند و انگ کمونیستی به آنها نزنند، به حرف اینها احترام بگذارند، این مبارک است که اینها می‌آیند صحبت می‌کنند، اعتراض می‌کنند. این نظر امام همیشه بود بنابراین همه جا هم امام حتی اگر یک مساله‌ای اعلام نمی‌شده به مشورت ارجاع می‌داد. ایشان همیشه می‌خواستند سران همیشه جلسه مشورتی داشته باشند و می‌فرمودند هرچه سران تصمیم گرفتند مورد قبول است. آنقدر آزادی بود که مشور است که آقای زواره‌ای در مخالفت با یک تصمیم امام در مجلس گفت که از جماران 270 پوزه‌بند برای ما بفرستید و هیچ‌کس در ارتباط با آقای زواره‌ای اعتراضی نکرد. آقای بنی‌صدر در خبرگان قانون اساسی عضو بود و با ولایت فقیه مخالفت کرد و در عین حال رییس‌جمهور شد و امام هم از او حمایت کرد و فرماندگی کل قوا را به او داد و تا آخر از او هم حمایت کرد و مسایلی پیش آمد که خود بنی‌صدر نتوانست تشخیص دهد و سقوط کرد. تنها چیزی که امام فکر نمی‌کرد بقای خود بود و امام به قدرت فکر نمی‌کرد، به مصلحت مردم و شرع و دین مقدس اسلام فکر می‌کرد.
شما به عنوان یک روحانی سیاسی مبارز آن زمان دغدغه‌تان چه بود؟ اکنون دغدغه‌تان چیست؟ چقدر آن موقع فکر می‌کردید که می‌خواهید مسوول اجرایی حکومت باشید؟
خدا شاهد است که تا پیش از پیروزی انقلاب هیچ‌کدام از ما به مسوولیت حتی به مسوولیت جزیی فکر نمی‌کردیم. به نظر ما انقلاب به این زودی پیروز نمی‌شد و خداوند خیلی کمک کرد و سریع پیروز شد. از این رو هم نپختگی‌هایی پیش آمد و گروه‌ها برای مدیریت تربیت نشدند و به این دلیل بعضی از مشکلات پیش آمد. هیچ‌کدام به این فکر نبودیم که می‌خواهیم رییس یا حاکم شویم. در سال 42 به بعد نیز همان طور که توضیح دادم بر این نظر بودیم که شاه درست شود، بعد که از درست شدنش مایوس شدیم می‌گفتیم شاه باید برود و مردم حکومت را مشخص کنند. بعد از پیروزی انقلاب هم همین‌طور بود. من خودم تا مدتی مثل پادو این شهر و آن شهر می‌رفتم. مشکلاتی بود، باید کمیته تشکیل می‌دادیم. حتی قضاوت را با اصرار مرحوم آیت‌الله مشکینی و آیت‌الله منتظری به وسیله آقای مومن قبول کردم و بعد هم که مسایل تبریز پیش آمده و امام (ره) به من دستور فرمودند رفتیم، دفتر تبلیغات را دستور داد تاسیس کردیم. بعد هم نمایندگی و قوه قضاییه و دادستانی کل انقلاب به مرور پیش آمد. قطعا همه این دوستان و بزرگان دنبال پست و مقام نبودند. تا مادامی که اجبار و اضطراری پیش آمد دخالت نکردیم. دنبال این بودیم که واقعا یک کشور خوب و حکومت عادلانه‌‌ای داشته باشیم، رای مردم و عدالت در جامعه حاکم باشد و احکام اسلامی پیاده شود. امروز هم همین را می‌خواهیم و غیر از این را نمی‌خواهیم. معتقد هستم اکنون نیز جز اینکه حقوق مردم رعایت شود و آزادی سیاسی در جامعه باشد ما چیز دیگری نمی‌خواهیم. در این بهار عربی یا بهار کشورهای اسلامی باید الگوی ایران مطرح می‌شد. دوستانی که اعتراض دارند نیز به عملکردها انتقاد دارند و نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی را می‌خواهند. ما هم همین را می‌خواهیم و هرکسی این کار را بکند دعایش می‌کنیم و دست مریزاد هم می‌گوییم و اگر از دست‌مان بربیاید کمک هم می‌کنیم.
پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران - تهران

Image

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ

 

پس بشارت ده به آن بندگان من كه به سخن گوش فرا مى‏ دهند و بهترين آن را پيروى مى كنند

مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم