Please make sure that, your allow_url_fopen or cURL is enabled. Also, make sure your API key and location is correct. Verify your location from here https://openweathermap.org/find

سلفی‌گری؛ افراط و خشونت

مصاحبه دکتر داوود فیرحی با روزنامه جمهوری اسلامی در مورد حوادث اخیر مصر
با تشکر از جنابعالی، بفرمایید سلفیه به چه معنا است و سلفی‌ها چه دیدگاهی دارند؟
بسم‌الله الرحمن الرحیم. خیلی ممنون که لطف کردید تشریف آوردید. وقتی که از سلفیه صحبت می‌کنیم باید در واقع چهار مطلب را با هم صحبت کنیم؛ یکی اینکه زمینه‌های اجتماعی‌سلفیه چیست و معمولاً در چه محیطی رشد می‌کند. دوم اینکه آموزه‌های سلفی چه چیزهایی هستند؟ سوم جریان‌های امروز سلفی چه جریانهایی است؟ و چهارم اینکه الان چه نقشی را در جهان اسلام ایفا می‌کنند؟ فکر می‌کنم اگر روی این چهار مقوله کمی صحبت کنیم این بحث برای کسانی که علاقه دارند و دنبال می‌کنند ارزشمند باشد.
معروف است که می‌گویند رشد سلفیه در دو دوره شکل گرفت؛ یکی در بحرانی که جهان اسلام در زمان حمله مغول پیدا کرد و دوم در دوره‌فروپاشی تدریجی عثمانی و حضور مسلط غرب در جهان اسلام. این دو دوره دو دوره قوی ظهور سلفیه است، دوره اول منتهی به شخصیتی مثل ابن تیمیه شد و دوره دوم هم زمینه‌را برای ظهور شخص تأثیرگذاری مثل محمد بن عبدالوهاب فراهم کرد. وقتی که این دو دوره را مقایسه می‌کنیم احساس می‌کنیم که از نظر محیطی تشابهاتی با هم دارند، مثلاً در هر دو دوره جهان اسلام هم از لحاظ درونی دچار فروپاشی و انحطاط بوده و هم به لحاظ بیرونی با یک هجوم قوی و سنگین مواجه شده است. حمله مغول سال ۶۵۶ است و تولد ابن تیمیه ۸-۷ سال بعد از این است که تقریباً اوج بحران جهان اسلام است. محمد بن عبدالوهاب هم همین‌طور است یعنی ما از قرن سیزدهم شاهد حضور گسترده غربی‌ها در جهان اسلام هستیم و یک نوع فروپاشی هم در جهان اسلام دیده می‌شود که او ظهور پیدا می‌کند. در این دوران مسئله‌ای هویتی برای مسلمانان پیدا شده است و آن این بود که اصلاً چرا مسلمان‌ها از آن عظمتشان فاصله گرفتند و دچار یک ذلتی شدند که الان باید یا اسیر تاتار بشوند یا غرب؟ این دو زمینه مهمی است که وجود داشت.
دومین مطلب برمی‌گردد به آموزه‌های سلفی که نسبتی با آن محیط دارد. آموزه‌های سلفی چند تا پیش فرض دارد؛ پیش فرض عمده آن که خیلی مهم است این است که جهان اسلام اگر دچار هجوم بیگانه شده است در واقع مشکل از داخلش است یعنی اگر جهان اسلام دچار انحطاط درونی نمی‌شد، تهدیدهای خارجی نمی‌توانست به نتیجه و ثمر برسد. اینها معتقد هستند که برای مقابله با بیرون هم ابتدا باید درون را آسیب شناسی کرد و دید چه اتفاقی رخ داده که جهان اسلام دچار چنین اضمحلال و انحطاطی شده است. یعنی بر خلاف برخی از تئوری‌ها که مشکل را از بیرون، یعنی از استعمار می‌بینند اینها مشکل را از درون می‌بینند و معتقد هستند که جهان شبیه موزائیک‌های به هم فشرده است و هر موزائیکی که ضعیف باشد تحت فشار جانبی متلاشی می‌شود. بنابراین آنها با توجه به چنین تحلیلی که میل به بررسی درونی داشتند، ایراد را در یک چیز مهم دیدند و آن این بود که معتقد بودند متفکران مسلمان از اصل اسلام دور شدند و به سمت فرقه‌های متعدد رفتند، حتی مکاتبی مثل حنبلی، شافعی، شیعه یا اشعری و معتزلی، از لب اسلام دور شدند و حالا اگر بخواهند عظمت گذشته را باز یابند باید دوباره برگردند به همان وحدت اولیه. وحدتی که اینها می‌گویند اصطلاحاً وحدت سلبی است یعنی گرایش‌های فرقه‌‌ای را حذف می‌کنند و معتقد هستند که اینها تقلیدهای بعدی است که وارد جهان اسلام شده است و باید به لبّ توحید و نصّ بر گشت و تجسم توحید و نصّ هم صدر اسلام است و به این دلیل هم اسم اینها را جنبش سلفی گذاشتند. از این رو هنر جنبش سلفی حذف مذاهب، فرقه‌ها و مکاتب و مراجعه مستقیم به نصّ و تاریخ صدر اسلام است، فرق نمی‌کند این مکاتب سنی باشد یا شیعه. معتقد بودند که علت حضور تاتار هم همین است چون مسلمان‌ها هر کدام یک فرقه شدند آن گاه این اتفاق هم رخ داده است و الان هم همین است. به همین دلیل اینها همزمان با دو جریان درگیر می‌شوند؛ یک: گروه‌ها و فرقه‌گرایی‌هایی که به نظرشان جامعه را تهدید می‌کند که این را اصطلاحاً می‌گویند: “العدو القریب”و دوم: استعمار یا دشمن بیرونی است که این را می‌گویند: “العدو البعید”. ولی بیشترین درگیری‌هایشان درگیری‌های داخلی و با دشمن قریب است!
سومین محور مکاتب بزرگ سلفی و اینکه سلفی روی چه جریان‌های اصلی تأثیر گذاشته است؟ سلفیزم در درون خودشان فرقه‌های زیادی دارند اما مشهورترین آنها یکی سروریه است که تابع شخصی به نام محمد سرور زین العابدین سوری هستند، یکی جامیه است که تابع محمد امان‌الله الجامی می‌باشند و فقه جامیه از اوست، یکی هم جریان جهادیه است که جریان‌های بزرگ جهادی در آن حضور دارند. بین اینها جامی‌ها خیلی به عربستان سعودی نزدیک هستند، سروریه تا حدودی بین عربستان و اندیشه‌های سید قطب جمع کردند و جریان سوم هم که جریان‌های جهادی است، جریان بن لادن و طالبان و گروه النصرة و جریان‌های این طوری هستند که علیه سوریه هم عمل می‌کنند. اما در ایران این گروه‌ها قاطی می‌شوند و ما درک روشنی از آنها نداریم.
چهارمین محور این است که اینها چه نقشی در جهان اسلام بازی می‌کنند؟ مهم‌ترین تأثیری که تفکر سلفی گذاشت این بود که آن سلسله مراتب رهبران روحانی سنی را شکست. طبق تفکر سنتی اهل سنت رهبران مکاتب در واقع مرجع افتاء و تصمیم تلقی می‌شدند، ولی در ادبیات سلفی جوانان مسلمان مستقیماً به نص مراجعه می‌کنند و آن مرجعیت روحانیت سنتی را قبول ندارند. در واقع سلفیزم مسئله اجتهاد و تقلید یا مفتی و مقلد را از بین می‌برد. و این باعث شده که بخشی از جوانان، مخصوصاً آنهایی که تحصیلات دانشگاهی دارند به آنها اقبال نشان دهند و برای آنها جاذبه پیدا کند. اینها واژه‌ای را در مقابل تقلید خلق کردند به نام “اتباع”. تقلید یعنی از فتوای مفتی پیروی کردن اما اتباع یعنی از نص تبعیت کردن، که دو چیز متفاوتی است. وقتی اینها واژه اتباع را در مقابل تقلید جعل کردند، در واقع کل مناسبات سنتی به نام مجتهد و مقلد، یا مفتی و مقلد را به طور کلی نفی کردند. به این ترتیب در واقع انسان مسلمان سنی را از ساختارهای کلاسیک سنی رها می‌کنند. وقتی که این اتفاق می‌افتد، نتیجه دیگری دارد و آن عبارت است از در حاشیه قرارگرفتن مکاتب اربعه، چنان که اشعری و معتزلی بودن هم در حاشیه قرار می‌گیرد، چون طبق نظر اینها اشعری بودن یک مکتب کلامی است که خودش را بر نص تحمیل می‌کند، معتزلی‌بودن هم یک مکتب کلامی است که خودش را تحمیل می‌کند. مذاهب چهارگانه فقهی هم همین جور هستند. این نگرش باعث شده که این جریان روی اخوان هم تأثیر بگذارد، چون یکی از مشکلاتی که اخوان المسلمین مثل حسن‌البناء‌ها با آن مواجه بودند همین فرقه‌گرایی و مکتب گرایی و مذاهب متفاوت بود، اما وقتی اخوان به تبعیت از سلفیه اینها را نفی کردند، جوانان مسلمان از تمام فِرق جذب آنها شدند چون دیگر اولویت با فرقه‌ها نبود. درست است که الان اخوانی‌ها با سلفی‌های مصطلح فاصله دارند، اما اخوان در ایجاد تشکلی فارغ از جریان‌های کلامی و فقهی دقیقاً امتداد جنبش سلفی است. پس یکی از تأثیرات قطعی‌دیگری که جنبش سلفی در جهان اسلام گذاشت با به حاشیه راندن مکاتب و مذاهب فقهی و کلامی، راه را برای ایجاد تشکل‌های جامع جهان اسلام باز گذاشت و فرصتی دادند که شبکه‌های جهانی شکل بگیرد و این بدون آموزه‌های سلفی امکان نداشت. تأثیر دیگر آنها این بود که ایده “اتباع”یعنی خواندن مستقیم نص، باعث ظهور متفکرانی شد که از جنس یا از فارغ التحصیلان مدارس سنتی نبودند. افرادی مثل حسن البنّا آدمهایی خود خوانده بودند که اصلاً در هیچ مکتب سنتی درس نخواندند، معلم بود خودش شروع کرد به خواندن، یا سید قطب با آن تفسیر معروفش فی ظلال‌القرآن تحت تعلیمِ مراکز آموزشی سنتی نبود بلکه این مراکز آنها را پذیرفتند.
از سوی دیگر دو شکاف بزرگ در جریان سلفیه قابل مشاهده است: یک شکاف که خیلی سنگین است بین سلفی‌ها و اخوانی‌ها و علی‌القاعده در جهان اسلام پیدا شد و آن این بود که اخوانی‌ها به تدریج از جنبش‌های سلفی مشهور با حفظ همان آموزه نفی مذاهب، فاصله گرفتند و تفسیرهای دموکراتیک‌تر و معتدل‌تر و عقلی‌تری از اسلام در جهان اسلام راه انداختند و باعث شدند که یک نوع، نوگرایی دینی پدید بیاید و تقریباً از مصر تا کل آفریقا، خاورمیانه، آسیای مرکزی و آسیای جنوب شرقی مثل مالزی و اندونزی گسترش پیدا کند. اما جریان سلفیه امروزی حتی علوم جدید را هم نفی می‌کند. شکاف دومی که پیدا شده این است که یک عده‌شان سلفی‌های تقلیدی یا سلفی‌هایی هستند که خودشان را تابع حاکمان و کمی غیر سیاسی تلقی می‌کنند و نمادشان جنبش جامیه است که تقریباً دنباله‌روی سیاست خارجیه و داخلیه عربستان هستند، همانها که امروزه تحت عنوان وهابی شناخته می‌شوند. اما گروه دیگر جهادی‌ها هستند که به شدت این‌ها را نفی می‌کنند. جهادی‌ها هم دو گروه هستند، جهادی‌هایی که با همین عنوان جهادی معروف هستند و دیگری جریان‌های سروریه هستند که در بین جامی‌ها و نیرو‌های جهادی هستند یعنی هم بحث‌های فکری دارند و هم جهادی هستند. الان در کشورهای جهان اسلام سروریه قویترین جریان است که استعداد بیشتری برای درگیری دارند با این تفاوت که جنبش‌های جهادی الان بیشتر به درگیری با غرب توجه دارند اما سروریه بیشتر مسائل داخلی جهان اسلام را دنبال می‌کنند. دلیل این درگیری‌ها هم سه چیز است یکی عقب‌ماندگی جهان اسلام، دوم حضور غرب و شرق در خاورمیانه و سوم پیوندی که اسلام و دموکراسی پیدا می‌کند که بعضی‌ها در دفاع از آن و بعضی‌ها در عکس‌العمل با آن با همدیگر درگیر می‌شوند.
* جهادی که در اسلام وجود دارد مفهوم روشنی دارد و طرف آن نیز کاملاً روشن است، این تلقی سلفی از جهاد از کجا پدید آمده و چه منشأای دارد؟
سلفیه جهادی اندیشه‌هایی هستند که از درون دیدگاه‌های ابوالأعلی مودودی متفکر استقلال پاکستان در آمده‌اند. بعد از فروپاشی عثمانی در سال ۱۳۰۳ و به خصوص حذف خلافت در سال ۱۳۰۵ ما شاهد شکل‌گیری جنبشی هستیم به نام جنبش خلافت، این جنبش در قسمت‌های مسلمان‌نشین شبه قاره هند خودش را نشان داد و این‌ها با از دست دادن خلافت با یک بحران هویتی مواجه شده بودند و آن نبود خلیفه‌در جهان اسلام بود. در این شرایط ابوالأعلی شروع کرد به تئوری پردازی و توضیح دادن دولت اسلامی، یکی از مسائلی که ایشان مطرح کرد مفهوم جهاد بود، کتابی منتشر کرد به نام المصطلاحات الاربعه فی القرآن، یکی از این اصطلاحات مفهوم جهاد بود و معتقد بود دلیل خاموش شدن جهاد این است که مسلمان‌ها به جاهلیت برگشتند، یعنی فراموشی واژگان قرآنی یکی از نشانه‌های جاهلیت بود. بعد سید قطب از این بحث استفاده کرد و واژه جاهلیت قرن بیستم را مطرح کرد و بعد از آن افرادی مثل محمد عبدالله صلاح فرج و شخصیت‌های دیگر، چیزی را مطرح کردند به نام “الفریضة الغائبة”. و به این ترتیب مفهوم جهاد یکی از لوازم بازگشت به عظمت اسلام تلقی شد که دو صورت داشت، جهاد با دشمنان داخلی و جهاد با دشمنان بیرونی‌. از درون این تفکر بود که امثال ایمن الظواهری و شخصیت‌های دیگر و جریان‌هایی مثل القاعده خودشان را شکل دادند. جنبش‌های جهادی چهار هدف داشتند، یکی درگیری با مذاهب و فرقه‌ها مثل همین بحران فجیع که اخیراً در مصر درست کردند و شیخ حسن شحات را به شهادت رساندند. بعد درگیری با حاکمان، مثل ترور انورسادات و ترورهای دیگری که داشتند، سوم درگیری با اسرائیل و چهارم درگیری با رهبران قدرت‌های بزرگ مثل آمریکایی‌ها و شوروی‌ها، از قبیل آن چه که در افغانستان اتفاق افتاد.
جالب است که مفهوم جهاد در ادبیات اینها دو تا معنی دارد؛ یکی این که هر مسلمانی هر سال واجب است یک جهادی انجام بدهد. دوم اینکه اگر به هر دلیلی استطاعت جهاد مستقیم نداشت، لازم است هزینه یک سال یک جهادگر مسلمان را پرداخت کند و این باعث شد که جنبش‌های جهادی پول خودشان را از بین ثروتمندان عرب پیدا کنند یعنی هر انسان عربی خودش را ملزم می‌دانست که حداقل حقوق دوازده ماه یک سرباز را تأمین کند و این باعث شد که اینها یک شبکه‌ای در تمام کشورهای منطقه درست کنند.
* به چگونگی شکل گیری جریان‌های دیگر نیز اشاره بفرمایید.
جریان‌سروریه کمی جریان‌معتدل هستند اما مستعد جهاد هم هستند. این جریان‌تلاش می‌کند بین سید قطب و مودودی از یک طرف و ادبیات محمد بن عبدالوهاب از طرف دیگر جمع کند که در واقع یک پارادوکس‌هم دارد چون در ادبیات محمد بن عبدالوهاب جهان شمولی است، یعنی مرز نمی‌شناسد و برای او دولت‌های ملی یک ذره اهمیت ندارد و پاسپورت ملی چندان مهم نیست، به همین دلیل ادبیات سلفی همه جا می‌چرخد. در عین حال از طرفی معتقدند از حاکمان مشهور هم باید اطاعت کرد. یکی از مشکلات ادبیات سروری همین تناقض است حتی بعضی‌ها می‌‎گویند خود محمد السرور بخاطر همین اعتقاد احتیاط کرد و در جریان سوریه اعلام جهاد نکرد اما همین سروریه در سوریه دارند بخش‌های رادیکال اخوان را تغذیه می‌کنند و در سوریه بخش‌های رادیکال اخوانی‌ها با سلفی‌ها نزدیک هستند و حتی اصطلاحی پیدا شده تحت عنوان سلفی‌گری اخوان و اخوان‌گرایی سلفیه،. که نشان می‌دهد به هم نزدیک شده‌اند. بنابراین سروریه با این پارادوکس‌ها همراه است یعنی هم اگر فضا مستعد درگیری باشد استعداد جهادی دارند، هم اگر فضا آرام باشد، استعداد تبعیت از حاکم دارند. همین چیزی که الآن در جنوب خلیج فارس، در کویت و عربستان داریم می‌بینیم.
جریان جامی هم دقیقاً از زمانی شروع شد که صدام در دهه ۷۰ به کویت حمله و عربستان را تهدید کرد. در این جریان دولت عربستان تزی را مطرح کرد تحت عنوان “جلب حمایت قدرت‌های بزرگ غیر مسلمان برای مقابله با حاکمان مسلمان شورش‌گر”. این یک مشکل فقهی درست کرده بود که آیا می‌شود برای سرکوب یک امیر یا یک حاکم مسلمان مثل صدام یا جامعه مسلمان از آمریکا کمک گرفت؟ نیروهای سنتی و نیروهای جهادی به شدت به این تز عربستان حمله کردند که این سلطه غیر مسلمان بر مسلمان است و درست نیست اما جریان محمد امان جامی که شخصیت خاص و از شاگردان بن باز بود، تئوری اولویت اطاعت از حاکم و ضرورت تبعیت از تشخیص مصالحی که حاکم دارد بر حرمت حضور بیگانگان را مطرح کردند و به این ترتیب سلفی‌ها در داخل عربستان دو قسمت شدند؛ یک عده معترض سیاست‌های دولت عربستان که سرانجام جذب جنبش سروری یا جهادی شدند و بخشی از آنها تحت عنوان القاعده از افغانستان سر در آورد و یک قسمت عمده‌اش هم از طریق آموزه‌های جامی ساکت ماندند و از سیاست‌های رسمی پادشاه عربستان حمایت کردند. جریان اخیر در واقع به وهابیت جدید تبدیل شده است که برای تشخیص حاکمان اولویت قائل است و کشورهای زیادی مثل امیر نشینهای خلیج فارس این ایده را تقویت می‌کنند. از سوی دیگر الان این طور نیست که هر کجا سیاست خارجی عربستان باشد همه سلفیان هم با آن هماهنگ باشند، حداقل دو جریان بزرگ جهادی و سروری این طوری نیستند و اینها در منطقه حضور بیشتری هم دارند.
* یکی از شاخصه‌های سلفی‌گری، افراط گرایی، خشونت و گاهی جنایت است، این امور چه منشأای دارند؟
بله این یک تناقضی است که به شدت قابل توجه و خیلی مهم است. در سلفیزم یک پریتنیزم یا ناب‌گرایی هست و در عین حال اندیشه‌های سلفی اندیشه‌ای فاقد تئوری است، یعنی مراجعه به نص بدون تئوری. معنای آن این است که هر حکمی که در نص هست، باید همان جوری اجرا بشود، احتیاج به تأویل و تفسیر و توضیح ندارد، عقلانیت در آن وجود ندارد. مثلاً تفکر سنتی اهل سنت جهاد را می‌پذیرفت اما می‌گفت جهاد را باید حاکم دستور بدهد اما اینها می‌گویند انسان مسلمان خودش باید جهاد را انجام بدهد بنابراین دیگر جهاد از کمند حاکم خلاص شده است یا مثلاً در بحث‌های مثل امر به معروف و نهی از منکر که در قرآن هست، تفکر سنی می‌گفت آن بخش‌هایی که نیاز به إعمال خشونت دارد از دست فرد مسلمان خارج است، می‌رود به سمت اجازه مفتی یا حاکم، اما تفکر سلفی چون از “اتباع”صحبت می‌کند نه تقلید، تا منتهی الیه امر به معروف و نهی از منکر حرکت می‌کند. اقدام به سیف هم در ادبیات آنها وجود دارد، بنابراین از درون اینها خشونت در می‌آید. لذا وقتی شما به یک انسان سلفی نگاه می‌کنید می‌بینید در مسائل خانوادگی رئوف، بسیار ایثارگر، قانع و متواضع است اما همین آدم در امر به معروف و نهی از منکر در اعمال مفهوم جهاد خشن می‌شود و شمشیر می‌زند اینها معتقد هستند قرآن و حدیث و احکام آنها را نباید با مصالح و مصلحت‌شناسی حاکمان و مفتی‌ها گیر بیاندازیم، در واقع معتقد هستند که اسلام امروز دانشمند نمی‌خواهد، مجاهد می‌خواهد، مشکل اسلام این است که مجاهد ندارد، بنابراین از درون این انسان عاطفی که برای خانواده‌اش رئوف، کوشا و مکتسب است، یک چنین جریان‌هایی در می‌آید. البته وقتی مفهوم جهاد از کمند مفتی یا حاکم خلاص می‌شود تبدیل به درگیری‌های غیر منظم می‌شود.
* به نظر می‌رسد الان فراتر از این حد باشد. کسی که می‌خواهد دشمن خودش را از جلوی خود بردارد، راههای شناخته شده دارد، اما اینها الان از حالت عادی خارج شده‌اند، یک مسلمان چگونه می‌تواند با زنان و بچه‌ها این گونه بر خورد کند که اینها می‌کنند یا جگر کسی را در بیاورد و بخورد، اینها چه توجیهی دارد؟
اینها منطق ندارد، در واقع روانشناسی منبعث از منطق سلفیزم همین است، منطق سلفیزم هم وقتی که از یک حدی فراتر برود، از تمام آن عقلانیت خارج می‌شود. شما وقتی که حرمت و وجوب را از حاکم یا مفتی نمی‌گیرید و بر می‌گردد به تشخیص خودتان از نص، این تز تفسیرهای فردی را هی پیش می‌برد و افراطی می‌کند. می‌بینید وقتی تصمیم گرفتند که یک نفر را اعدام کنند، یک آیه قرآن هم روی آن می‌گذارند و آن تصمیم فردی خودشان را به قرآن وصل می‌کنند بدون اینکه کسی چنین رابطه‌ای را به لحاظ منطقی در ادبیات فقهی توجیه کند. به هر حال وقتی سلفیزم میدانی می‌شود، مستعد چنین کاری هم هست.
* پس می‌توان گفت همین که تقلید را کنار گذاشتند و بحث اتباع را مطرح کردند، این انحرافات طبیعی است است.
بله همین منشأ این خشونت‌ها شده که مثلاً در امر به معروف حدی وجود ندارد، همه تشخیص حد بر می‌گردد به خود مکلف، چون دیگر مقلد نیست که بخواهد تقلید کند.
* سؤال مهمی که اینجا پیش می‌آید این است که با این توضیحاتی که دادید، سلفی‌گری یک جریان دینی و فکری بر خاسته از متن جهان اسلام است، اما تلقی رایج حداقل در ایران این است که اینان عوامل و دست نشانده‌های قدرت‌های جهانی هستند و از سوی آنان نیز هدایت می‌شوند؟
این بحث در بعضی از کانون‌هایی هم که من شرکت کردم وجود داشت، حتی برخی از تحلیل گران معتقد هستند که سلفیزم یک اندیشه تهی است و دست ساز بیرونی‌ها هست و اگر ما بخواهیم کنترل کنیم باید با قدرت‌های بزرگ یا آنهایی که عاملش هستند گفتگو کنیم اما مطالعات من عکس این را نشان می‌دهد، یعنی نشان می‌دهد سلفیزم یک جریانی است که از درون بحران جهان اسلام در می‌آید اما اگر کشورهای دیگر می‌توانند از آن استفاده کنند، در واقع هنر استفاده را دارند و بلدند که چگونه از جریان‌های درون جوش در جهان اسلام استفاده کنند مثل اینکه مثلاً فرض کنید کسی یک دیگ جوشانی را بخواهد درش را بگذارد یک هو منفجر می‌کند اما یک کسی همان بخار را هدایت می‌کند و به نفع خودش در می‌آید، تصوری که من دارم این است که جریان سلفیزم جریانی است که نیرو محرکه‌اش درونی است اما اینکه چطور می‌شود این جریان را در مسائل بیرونی کنترل کرد و چرا حضور کشورهای دیگر خیلی مهم است، مسأله دیگری است. طبیعی است که هر کشوری به فراخور دریافت سیاست خارجی‌و قدرت و تجربه‌اش از این جریان‌های محلی بهره می‌برد و بعضی موقع می‌بینید که این‌ها به مهره‌هایی که سرانجام ممکن است نتایج خلاف خودشان را نشان بدهد، تبدیل می‌شوند یعنی همین اتفاقی که الآن در سوریه در حال رخ دادن است. این بحث‌ها دیگر بحث‌هایی است که به دیپلماسی‌ها یا مهارت‌های دیپلماتیکی که کشورها دارند بر می‌گردد ولی تصور من این است که ما باید اول ماهیت این جریان‌ها را بشناسیم، آن گاه ببینیم که نیروهای دیگر و جریان‌های خارجی چه قدر و چه جوری دارند از این جریان‌ها استفاده می‌کنند. همین سؤال شما را یک کسی طرح کرد و دو تا دیدگاه هم بود یکی پایه خارجی این تحولات و دیگری پایه درونی این تحولات، درک من این است که این تحولات پایه درونی دارد اما بهره‌برداری‌های بیرونی صورت می‌گیرد، علتش هم این است که اولاً خود این جریان پتانسیل دارد، دوم اینکه آنها‌یی که بهره می‌برند دیپلماسی‌های پخته چندین صد ساله دارند، می‌دانند که از جریان‌های محلی چگونه استفاده کنند و استفاده هم می‌کنند، دیپلماسی ما تجربه آنها را ندارد ما باید به این اذعان بکنیم که دیپلماسی ما تجربه‌های آنها را اصلاً ندارد. ما هنوز هم فکر می‌کنیم که باید با کشورهای دیگر صحبت کنیم، یعنی با واسطه دیگران با اینها چه کار کنیم، این خودش خطر و ریسک بدی است یعنی شما در واقع واسطه می‌اندازید بین خودتان و جریان‌های اصلی منطقه، بعد با واسطه دیگران می‌خواهید کاری بکنید، دیگران وقتی واسطه‌گری کردند، طمع خودشان را دارند و سهم خودشان را می‌خواهند.
* الان به نظر می‌رسد تفکر سلفی تمام منطقه را درنوردیده و دارد به یک سرنوشت نامعلومی می‌برد، شما پیش‌بینی خاصی از این وضعیت و آینده این جریان در منطقه دارید؟
ما باید سلفیزم را بشناسیم. سلفیزم جنبشی است که تاکنون وجه سلبی‌اش قوی بوده است یعنی سلفیه نتوانسته است نهادهای منسجم ایجابی درست کند. بنابراین اساساً جنبش سلفی جنبش تمدن ساز نیست و فقط قدرت تخریب دارد لذا حداقل باید وقتی که این موج می‌آید، سپر گذاشت که به جاهای دیگر رد بشود. تنها جنبشی که مُلهم از سلفیه هستند و ایده‌های ایجابی دارند، اخوان است که آن هم دیگر خودش را سلفی نمی‌شناسد و می‌دانید که الان توان جنبش اخوان هم با توجه به گیرودارهایی که در جهان هست، دارد تحلیل می‌رود. ما الآن شاهد سه چیز مهم در منطقه هستیم، خاورمیانه بحرانی، دولت‌ها ناکارآمد، ایده‌های دموکراسی وارد شده؛ سلفی‌ها از این سه امکان استفاده می‌کنند و به خیابان‌ها می‌ریزند و یا مثلاً با پخش مواد انفجاری کاری می‌کنند. بنابراین سلفی در این چنین شرایطی در واقع نظم‌شکن است نه دنبال نظم جدید. اینها آرزوهایی برای احیای خلافت دارند که با توجه به جا افتادن سیستم‌های دولت مدرن اصلاً قابل تحقق نیست، این را خودشان هم می‌دانند.
بنابراین ما شیعیان باید بفهمیم این موج به کدام سمت حرکت می‌کند که حرکت پیشگیرانه و استعلاجی نسبت به قضیه داشته باشیم، یعنی حالت خود ایمن سازی درست کنیم بدون اینکه خود را درگیر دعواها بکنیم، چون یکی از وجوه سلفیه این هست که کشورهای ثروتمند و باتجربه سعی می‌کنند جریان‌های سلفی را از درگیری با اروپا و آمریکا منصرف و به درگیر‌های فرقه‌ای بکشانند که این اتفاق دقیقاً در حال رخ دادن است. بنابراین سیاست خارجی ما و همین‌طور حوزه علمیه ما باید بداند که چه چیزی دارد اتفاق می‌افتد، دارند توپ آتشین را به سمت ما پاس می‌دهند و ما هستیم که می‌توانیم این را کنترل بکنیم یا اینکه نفت به شعله‌اش بریزیم آنوقت است که خودمان هم خواهیم سوخت. تحولات دو سال گذشته نشان می‌دهد که غربی‌ها هجوم سلفی‌ها به داخل کشورهایشان را برگرداندند به سمت ما یعنی الان ما آن جاها انفجار نداریم ولی در سوریه و عراق داریم.
* از نظر شما حوزه و روحانیت ما در شرایط فعلی چه وظیفه‌ای دارند؟
به نظرم می‌آید به شدت باید از بحث فرقه‌گرایی پرهیز کنند، امثال آن جلسه‌ای که در مسجد اعظم گذاشته بودند، خطرناک‌ترین چیزهاست، همان چیزی است که هم غربی‌ها و هم سلفی‌ها می‌خواهند. این اتفاقات، اتفاقات جدی است که احساس می‌کنم باید حصارهای حفاظتی دور شیعه را از طریق تاکید بر وحدت بیشتر کرد چون شعله‌های فرقه‌گرایی هر چقدر در اینجا بالا برود، آنجا چندین برابر افزایش خواهد داشت چون سلفیزم مستعد است و یکی از آموزه‌هایش جنگ با فرقه‌هاست، همین طوری که یکی از آموزه‌هایش جنگ با بیگانه است اما اگر سلفیزم در شرایطی قرار بگیرد که جنگ با بیگانه را ترجیح بدهد به نفع ماست اما اگر در شرایطی قرار بگیرد که جنگ با فرقه‌های داخلی را ترجیح بدهد آن وقت ما دچار ضرر می‌شویم.

منبع: روزنامه جمهوری اسلامی

Image

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ

 

پس بشارت ده به آن بندگان من كه به سخن گوش فرا مى‏ دهند و بهترين آن را پيروى مى كنند

مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم