گفت و گوي حجت الاسلام والمسلمين سید محمد علی ايازي با شفقنا:
يك استاد حوزه و دانشگاه، بعد سياسي امامت سیاسی و زعامت را مقوله اي محدود به زمان حیات حضرت، اما مرجعيت ديني امام و الگو قرار گرفتن آن حضرت به ابدیت تاریخ و در تداوم نقش پيامبرگونه آن حضرت دانست و افزود: امام علي(ع) داراي شخصيتي جامع و در عین حال دارای اضداد هستند كه توجه به ارزش هاي اخلاقي و كرامت انساني و دفاع از حقوق جامعه در ايشان پس از به حكومت رسيدن، ظهور بيشتري نيز يافت. البته براي گسترش معنويت و به كمال رسيدن فضايل انساني، بايد عدالت تامين شود، و این به جز داشتن قدرت اجتماعی، فرهنگی و سیاسی امکان پذیر نمی شود. چنانکه در صورت عدم وجود عدالت اجماعی در جامعه، نبودن رفاه و توسعه و آزادی، به طور قطع، فضايل انساني نيز به حاشيه رانده مي شود؛ بنابراين جايگاه حكومت و سياست، جايگاهي ابزاري براي تحقق اين هدف خواهد بود.
حجت الاسلام والمسلمين سيد محمدعلي ايازي، استاد حوزه و دانشگاه در گفت وگو با خبرنگار شفقنا (پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه) با بيان اين كه امام در فرهنگ قرآن و شيعه، داراي دو جايگاه است، يكي از آنها را نقش مرجعيت ديني و ديگري را جانشيني پيامبر(ص) از بُعد سياسي دانست و اظهار كرد: مرجعيت ديني كه مهم ترين و اولين نقش امام است، به معناي فردي آن نیست كه به صورت شخصی و خصوصی عمل کند، بلکه اولاً، مي تواند او پاسخ گوي پرسش هاي جامعه ديني، مفسر دين و مفسر قرآن باشد. ثانیاً، هدایت گر جامعه و بیان ضعفها و مشکلات و کاستی ها و یا انحراف جامعه باشد و در عمل الگو و مقتدای جامعه باشد. از سوي ديگر، امام مي تواند از بعد سياسي، جانشين پيامبر و عهده دار زعامت باشد.
او با اعتقاد بر اين كه امام در هر دوي اين نقش ها مي تواند حضور داشته باشد، اما جهت مرجعيت ديني و الگو شدن را خيلي مهم تر از بُعد سياسي آن خواند و افزود: بعد سياسي، مقوله اي محدود است، اما مرجعيت ديني دارای نقش های شش گانه و به تعبیر جامع نقشي پيامبرگونه دارد. نقش پيامبر گونه بدين معناست كه در تداوم گوهر نبوت كه اصل آن وحي، رسالت، دعوت و هدايت مردم و عینی کردن احکام است، فعال است در حالي كه جنبه حكومت يك بخش عَرَضي ثانوي و از منظر امروز تاریخی است، که زمان آن گذشته است. بنابراين نقش اصلي امام اين مورد بوده است كه پس از خود امام، فرزندان ايشان، اين نقش را تداوم بخشيدند و بر انجام آن تكيه كردند.
ايازي با بيان اين كه شخصيت امام علي(ع)، شخصيتي جامع و بسيار ويژه است، در اشاره به ابعاد مختلف شخصيت ايشان گفت: در نهج البلاغه، شخصيت ادبي حضرت، جنبه خطيب، سخنران و صحبت كردن در نهايت فصاحت و بلاغت ايشان بازتاب بيشتري دارد. ابعاد ديگر اين شخصيت جامع، به وصف فردی تهجد، شب زنده داری، ساده زیستی، زهد، اعراض از دنيا، رفتارهاي انساني او با افراد ديگ، تواضع و فروتني، مردم زيست بودن و موارد بسيار ديگر را شامل مي شود.
او افزود: جامعيت اين شخصيت تا اندازه اي است كه حتي برخي از تحليل گران تاريخي غير مسلمان، او را به عنوان جامع اضداد دانسته اند. جامع اضداد به معناي فردي است كه از سويي بسيار شجاع، در برابر دشمنان، سخت گير در مقابل ظالمان است و نسبت به ستمگران به هيچ وجه كوتاه نمي آيد و از سوي ديگر در برابر كودكي يتيم، آنچنان زار مي گريد، و از این که پدر او از دست رفته و سرپرستی ندارد، غمگین است. جامع اضداد بودن يعني در عين شجاع بودن، دچار خشونت نشده است و رفتارهاي عاطفي و انساني او بروز بسياري دارد. جرج جرداق مسيحي كه كتابي به نام "امام علي صداي عدالت انساني" را نوشته است، يكي از خصوصيات علي(ع) را جامع اضداد بودن وی دانسته است.
اين قرآن پژوه با اشاره به سخني از امام در نهج البلاغه با اين مضمون كه براي فهميدن اين كه قدرت، تاثيري بر فرد گذاشته است يا خير، رفتار او را پيش و پس از رسيدن به قدرت ارزيابي كنيد، تصريح كرد: روابط و اخلاق امام در دوران هاي مختلف، پيش از حكومت و دوره حكومت او تغييري نيافت، بلکه به لحاظ شخصی بر خود سخت گیری هایی گرفت.
او ادامه داد: به عنوان مثال در دوران حكومت امام، در جايي با يك يهودي اختلاف پيدا كردند، يهودي ادعا كرد زره علي(ع) براي من بوده است و شما برداشته ايد؛ موضوع به دادگاه و محاكمه كشيده شد؛ در هنگام ورود ايشان به جلسه، قاضي شريح كه منصوب حضرت بود، به احترام او بلند شد و گفت السلام عليك يا اميرالمومنين. حضرت در اينجا شريح را مورد عتاب قرار داد كه در اينجا من با اين فرد يهودي تفاوتي ندارم، در اينجا اميرالمومنين نيستم و فقط علي هستم. در دوران معاصر، در كدام حكومت در تمام دنيا مي توان چنين رفتاري را از حاكم مشاهده كرد كه برود در دادگاه و با توصيه و تذكر خود او، با وي مانند يك شهروند عادي در محکمه قضا رفتار شود.
ايازي با بيان اين كه زماني كه امام(ع)، به قدرت رسيدند، اكثر افرادي كه با او بيعت كردند و حكومت او را پذيرفتند جزو عامه مردم بودند، اظهار كرد: اصطلاحا گفته مي شود اينها پيرو علي نبودند؛ حتي در زمان بيعت از ايشان انتظار پيمودن راه شيخين يعني ابوبكر و عمر را داشتند و بر اين اساس با او بيعت كردند كه امام علي نپذيرفت و در نهايت با اذعان به اين مطلب كه در صورت قبول كردن حكومت بر مبناي قرآن، سنت نبوي و فكر و اجتهاد خود عمل خواهند كرد نه افكار و راه دیگران، اين مسووليت را پذيرفتند. اين پافشاري امام به دليل تفكر ايشان در زمينه لزوم مبارزه با عادات اشتباهي است كه در دوره هاي گذشته به وجود آمده بود. به عنوان مثال در در زمان خليفه دوم، بين عرب و عجم، ايراني و عرب در پرداخت حقوق تفاوت قايل مي شدند اما علي(ع)، در دوران كوتاه حكومت خود با اين اشتباه مبارزه و بر انسانيت انسان ها و حقوق مساوي آن ها تاكيد كرد.
او با تاكيد بر اين كه امام(ع) به جز تعداد افراد انگشت شماري كه پيرو خود او و از مقربين ايشان به شمار مي رفتند، ديگر بيعت كنندگان حضرت، همانطور كه ياد شد از عوام محسوب مي شدند و در پي ادامه وضع موجود، تصريح كرد: ابوالاسود دوئلي يكي از شخصيت هاي خيلي ويژه در ميان اطرافيان و شاگردان امام بود كه واضع علم نحو و در اعراب گذاري قرآن نقش داشته است. علي(ع) براي جلوگيري از بروز ظلم در چند منطقه، رأسا حساسيت داشت كه از افراد ويژه را منصوب كند. بصره كه از شهرهاي ايراني نشين و بسيار بزرگ بود از جمله آن مناطق مهم به شمار مي رفت كه داوري و قضاوت كردن در آنجا اهميت زيادي داشت، به همين دليل امام، ابوالاسود دوئلي را قاضي بصره كرد. اين تصميم امام نشان دهنده علاقه و اعتماد بسيار او به اين فرد است.
ايازي افزود: پس از مدتي از قضاوت او، نامه اي از اميرالمومنين به دستش رسيد كه حضرت، حكم عزل او را داده بود؛ او كه از اين عمل، بسيار متعجب بود، نامه اي نوشت كه " لم عزلتني و ما خُنتُ و ما جنيت؟"، چرا من را عزل كردي؟ در حالي كه من نه جنايت كردم نه رشوه گرفتم نه خيانت كردم. حضرت در جواب نامه، تنها يك جمله نوشت كه " إني رأيت كلامك يعلو كلام خصمك". گفت به من گزارش رسيده است كه در دادگاه ها صداي تو بر صداي متهم بالاتر است. درست است تو قاضي هستي اما حق نداري صدايت را در برابر كسي كه به عنوان متهم در برابرت قرار گرفته بلند كني. اين نمايانگر نهايت انسانيت و توجه ايشان به كرامت انسان است. متهم بودن، حتي جنايتكار و خطا كار بودن فردي به اين معنا نيست كه اجازه توهين و تحقير نسبت به او را يافته ايم بلكه نبايد كرامت هيچ انساني را زير سوال برد و بهخ دليل ويژه بودن و خوبي هاي بسيار انجام دهنده از آن چشم پوشي كرد.
او با اشاره به حقوق متقابلي كه امروزه در رابطه با مردم و حاكم وجود دارد، يادآوري كرد: 1400 سال پيش، علي(ع) در زماني كه خود، حاكم مسلمين بود، چند خطبه براي اين خوانده است كه به مردم بگويد نقد كردن حكومت و حاكم، بخشي از حقوق شماست، يعني وظيفه وحق مردم است كه بتوانند بدون خط قرمز و محدوديت، حكومت و حاكم را نقد كنند. فراتر از آن در خطبه اي ديگر، امام، مردم را در خطبه ها بازخواست مي كند كه چرا حرف نمي زنيد و به من انتقاد نمي كنيد؟ اگر خدا به من كمك نكند، من هم ممكن است خطا كنم! امروز در دنيا كدام حكومت است كه اين چنين چيزي از ملت خود بخواهد كه چرا به من انتقاد نمي كنيد؟ در صورتي كه علي(ع) نه تنها فرصت نقد مي دهد، بلكه مي گويد بايد اين كار را بكنيد و اين وظيفه و حق شماست كه نظر خود را بيان كنيد و امام با اين درخواست، بي تفاوتي نسبت به امور جامعه را نفي مي كند. امر به معروف و نهي از منكري كه علي به آن سفارش مي كند در اين سطح است و رد سطوح پاييني چون ظاهر افراد خلاصه نمي شود.
اين قرآن پژوه با اشاره به كلام امام علي(ع) كه " ان افضل الجهاد کلمة عدل عند امام جائر"، تاكيد كرد: بر اين اساس بالاترين امر به معروف، آن است كه در برابر انسان ستمگر، حرف حق را بزنيد. به اعتقاد من علي در مقام ايده، نظريه پردازي، رفتار عملي و گستردن بنيادهاي حقوق انساني در جامعه خود، پيش و پس از به حكومت رسيدن تفاوتي نداشت؛ اتفاقا بعد از حكومت، اين ويژگي ها بروز و ظهور بيشتري يافت. نامه امام به مالك و نامه ايشان به امام حسن، و .. نمونه هاي گويايي از اين دست نمودهاست.
او افزود: ايشان در نامه خود به امام حسن، جمله اي دارد كه به عنوان وصيت به فرزندش مي گويد " اجعل نفسك ميزانا…"؛ "اي پسرم!نفس خود را ميزان، ميان خود و ديگران قرار ده، پس آن چه را كه براي خود دوست داري، براي ديگران نيز دوست بدار، و آن چه را كه براي خود نمي پسندي، براي ديگران مپسند؛ ستم روا مدار، آن گونه كه دوست نداري به تو ستم شود. نيكوكار باش، آن گونه كه دوست داري به تو نيكي كنند، و آن چه را كه براي ديگران زشت مي داري براي خود نيز زشت بشمار، و چيزي را براي مردم رضايت بده كه براي خود مي پسندي." امروزه در تمام دنيا در حقوق و انسانيت و عدالت، اين قانون را به عنوان قاعده طلايي يا زرين قرار مي دهند كه رفتاري را كه دوست نداريد ديگران در مورد شما انجام دهند با سايرين نداشته باشيد. خوب حاکمان تصور کنند که اگر روزی از حکومت بزیر کشیده شوند، آیا دوست دارند که همان کاری را که امروز با مخالفان خود انجام می دهند، انجام دهند، اگر دوست ندارند، طبق وصیت امام علی به فرزندش، نباید با مخالفان چنین رفتار کنند.
ايازي حاكمين را نيز از اين قاعده مستثنا ندانست و گفت: حاكمين بايد توجه داشته باشند كه اگر روزي از حكومت پايين آمدند، رفتارهايي كه با آنها خواهد شد، بازتاب اعمال ايشان در زمان حكومت بر مردم است. به اعتقاد من، امام علي به لحاظ انساني، اخلاقي، حقوقي و اجتماعي، بنيادهايي را قرار داد كه شايد نه تنها در دوره قبل از او نشان داده نمي شد؛ بلكه در دوران حكومت خود بود كه آن موارد انجام شد و به ظهور رسيد.
او كيفر و مجازات را موضوعي كه در محدوده قانون است و قانونگذار آن را تعيين كرده دانست و تصريح كرد: اگر اعمالي افزون بر اين كيفر در مورد كسي صورت گرفت، ديگر وارد محدوده خشونت مي شود و كاري غير قانوني و انساني است. در اينجا باز اشاره مي كنم به داستان قاضي بصره و اين كه بد حرف زدن و بلند حرف زدن با متهم نيز يكي از مظاهر خشونت به شمار مي رود كه در سخنان علي(ع) به شدت با آن برخورد شده است.
اين استاد حوزه ادامه داد: در ماجرايي ديگر، مجرمي را براي اجراي حكم و زدن شلاق آوردند، در زمان امام علي و در آن جامعه مجازات مرسومي محسوب مي شد؛ قنبر، كارگزار حضرت اين كار را انجام داد و در ميان كار يك شلاق اضافه زد، امام كه متوجه اين موضوع شد، بلافاصله با آن برخورد كرد و زدن آن يك شلاق را به كارگزار خود، حق مجرم دانست يعني نگفت اين شخص چون كه خلاف كار است و اين اندازه شلاق خورده، حال اين يكي را نديده بگيرد. اين اعمال نشان مي دهد كه او نه تنها فكر اجراي عدالت است، بلكه مي خواهد به مردم ياد دهد كه در اين مورد با كسي شوخي ندارد، اگر فردي بخواهد خشونت كند و از محدوده قانون فراتر رود، حتي اگر او نزديكترين فرد نسبت به او باشد، براي جلوگيري از تكرار آن بايد مجازات شود.
ايازي قدرت را داراي پيچيدگي هايي دانست و گفت: قدرت، زمينه هاي خطا و انحراف را به وجود مي آورد. انساني كه مي خواهد مسووليت را قبول كند، بايد از جنبه فردي، عادل باشد اما عادل بودن او به اين معنا نيست كه تا ابد مي تواند عادل باقي بماند؛ امروز در فلسفه حكومت و قدرت تجربه كرده اند و گفته اند كه حاكم غير از اين كه بايد انسان صالح و عادلي باشد، بايد از بيرون هم مدام اين فرد را كنترل كنند تا خطا نكند. امروز فیلسوفان اجتماعی معتقدند كه قدرت بايد از طريق مردم باشد، تا بتواند پاسخگوی مردم باشد. اميرالمومنين در يك جمله مي گويد: " وإنما يستدل على الصالحين بما يجري الله لهم على ألسنة عباده"، خدا خود و با استناد به دانسته هاي خود راجع به اشخاص داوري نمي كند و به افكار عمومي و آن چه كه بر زبان مردم مي آيد توجه مي كند. اگر افكار عمومي از اين حاكم راضي هستند خدا هم بر همين اساس در مورد او عمل مي كند؛ بنابراين كسي نمي تواند بگويد من وظيفه شرعي خود را انجام مي دهم، مردم راضي باشند يا نه، اين حرف معنا ندارد .
او با بيان اين كه قدرت بايد به گونه اي از نظر زماني محدود باشد در غير اين صورت اگر فردي گمان كند كه قدرت او مادام العمر است، خود اين تفكر، فساد آفرين خواهد بود، تصريح كرد: از اين جهت، امروزه در فلسفه سياسي اين حرف را مي زنند كه مي دانند قدرت، خود زمينه هاي فساد را ايجاد مي كند. اين كه اميرالمومنين(ع) بر انتقاد كردن از حاكم و نصيحت كردن به او تاكيد مي كنند، براي اين است كه بدانند مردم به حكومت نگاه مي كنند و رفتار آن را ارزيابي و كنترل مي كنند.
ايازي با اشاره به سخن قرآن در رابطه با پيامبر(ص) كه ايشان را صاحب وحي و عصمت دانسته، ادامه داد: اما در عين حال به پيامبر دستور مي دهد كه در زمان انجام كاري " وشاورهم في الامر"، با مردم مشورت كن. چرا؟ زيرا مي خواهد براي اين مردم تصميم بگيرد. اگر نظر مردم با نظر او متفاوت باشد حق ندارد بر تصميم خود پافشاري كند و تشخيص خود را بالاتر از مردم بداند. گاهي بايد همه پرسي اي برگزار كرد و در يك نظرسنجي ديد آيا مردم، واقعا با انجام كاري كه در جريان است، موافق هستند؟ آیا این کاری که می گویند از غذای شب ضروری تر است به چه قیمتی تمام می شود و آیا مردم آن را می خواهند. بنابراين اخلاق شخصي، زماني كه وارد قدرت مي شود در معرض انحراف قرار مي گيرد؛ به همين دليل است كه بر مشورت با مردم از سوي حاكم و انتقاد مردم از حاكم تاكيد مي شود. در حكومت علي(ع)، امكان، امنيت و حق براي نقد حكومت و حتي حاكم وجود داشت.
او با بيان اين كه در حكومت داري علي(ع)، در حوزه قدرت، قانوني براي پنهاني و خصوصي كردن امور مربوط به مردم مشاهده نمي شود، اظهار كرد: اين كه نظر و تشخيص خود را بگويند كافي نيست؛ بلكه بايد دلايل و استدلال هاي اين نتيجه گيري را نيز با شفافيت بيان كرد تا مردم را قانع كند. اگر قانع نشدند بايد در جهت رضايت افكار عمومي، كاري انجام دهد. نمي توان گفت من اينطور فكر مي كنم و وظيفه شما نيز اطاعت از امر من است؛ زيرا فسادهاي قدرت از همين تصميمات پنهاني و خصوصي آغاز مي شود. گسترش مريدپروري نيز از ديگر فسادهاي قدرت است؛ زيرا در رابطه مريد و مرادي و گوش به فرمان بودن بي چون و چرا، موجب بروز اتفاقات بسيار ديگري نيزخواهد شد. مريد ها عقلاني تصميم نمي گيرند و تنها چشم به دهان مراد خود مي دوزند.
اين استاد دانشگاه با اشاره به اين كه امروزه روش هاي خيلي جديدتري براي مهار قدرت و كاهش خطاهاي آن تعيين شده است تا از مبتلا شدن اين قدرت به استبداد جلوگيري شود، بيان كرد: علي (ع) مي گويد " من استبد برايه فقد هلك" كسي كه فقط روي رأي خود تكيه مي كند و بر "من" خود اصرار مي ورزد، بداند كه سرنوشتي جز سقوط ندارد. زماني، مرحوم امام(ره) مي گفتند كه" شجاعت اين نيست كه وقتي كسي حرفي زد تا آخر بر آن پافشاري كند، شجاعت اين است كه وقتي جايي اشتباه كرد، بيايد از مردم عذرخواهي كند بگويد من در اينجا اشتباه كردم" كما اين كه خود ايشان در زمان پايان جنگ، همين كار را كرد. چندسال بود كه مادام مي گفتند جنگ جنگ تا پيروزي، يك روز امام آمدند گفتند بله من اين حرف را زدم و اشتباه كردم، جام زهر را مي نوشم و مي گويم پذیرش قطعنامه. اين شهامت است كه اگر انسان در جايي اشتباه كرد، بر اشتباه خود اعتراف كند.
او با بيان اين كه در جايي كه اخلاق به معناي ارزش هاي اصلي است، از امور نسبي نخواهد بود، تصريح كرد: به عنوان مثال دروغ در هر حال بد است. ظلم در هر حال بد است، اما اگر در مواردي خاص، اين ارزش هاي اخلاقي با موضوع اخلاقي ديگر يا با ضد ارزش ها تعارض كرد، در آن جا مي توان با در نظر گرفتن مصلحت، از آن گذر كرد، اما اين عمل در آن موقعيت، تنها براي انجام امري مهم تر صورت مي گيرد و باعث نمي شود آن ضد ارزش در آن جا صورتي زيبا بيابد. فرض كنيد اگر در موقعيتي لازم است كه من براي نجات جان يك انسان، دروغ بگويم، امر بر اين است كه دروغ بگويم يا اين كه جان اين انسان در خطر بيفتد؟ در اين جا زشتي دروغ، به قوت خود باقي است، اما چون اين جا با مصلحت ديگري در تعارض واقع شده، از آن صرف نظر مي كنم و زشتی آن قابل اغماض می شود و نه این که دروغ خوب می شود. از جهتي اخلاق، مطلق است اما در موقعيت هايي كه با موضوعي ديگر تعارض مي كند، به دليل اين تعارض، از آن دست مي كشيم.
ايازي با اشاره به اصل تترس يا سپر گرفتن در فقه، ادامه داد: به عنوان مثال در جنگ، وقتي كه مي خواستند طرف مقابل حمله نكند، از نيروهاي اسيرگرفته، دشمن استفاده می كرده و آن ها را در صف جلويي خود قرار مي دادند براي اين كه نيروهاي خودي شان كشته نشوند؛ در چنين شرايطي چه بايد كرد؟ كشتن اين آدم ها گناه است، اما گناه ديگر اين است كه اگر اين كار را نكنيم، نيروهاي مقابل فرصت مي يابند و از هر طرف حمله مي كنند. بنابراين ما امر داريم كه اين آدم ها را بكشيم و رد شويم، كشته شدن آن انسان ها بد است، اما گاهي چاره ديگري نيست كه اين كار انجام شود. البته همیشه این تعارض و تزاحم ها باید با دقت و کارشناسی انجام شود و هر چیزی وسیله برای گذشتن از فعل حرام و زشت نشود. پس اخلاق به اين معنا نسبي نيست، اما گاهي، ضرورت ها و مصلحت هايي مي تواند آن ارزش اخلاقي را محدود كند و اين حالت به اين معنا نيست كه اخلاق، از اخلاق بودن خود خالي مي شود.
او با تاكيد بر اين كه نمونه هاي بسياري از موارد ياد شده در حكومت علي(ع) مشاهده مي شود، اظهار كرد: در جنگ صفين، لشكريان معاويه آب را بر سپاه امام علي مي بندند، حضرت خطبه اي مي خواند و دستور حمله مي دهد؛ حمله مي كنند و آب را تصرف مي كنند، زماني كه دست لشكريان به آب مي رسد، مي خواهند عمل متقابل انجام دهند كه امام با ايشان مخالفت مي كند و دسترسي به آب را حق انساني آنها مي داند ولو دشمن باشند؛ اين جاست كه اخلاق در حكومت، خود را نشان مي دهد.
اين استاد دانشگاه، اخلاق انساني را جزيي از حیات معنوی و شکوه اخلاقی امام علي دانست كه در نهايت قدرت و شوكت از آن عقب نشيني نمي كند و افزود: شبي كه مردم با او بيعت كردند تصميم گرفت معاويه را عزل كند. معاويه والي حكومت مسلمين در شام بود، فردي كه البته از نيروهاي معاويه بوده است، به خانه حضرت مي آيد و مي گويد شنيده ام كه شما مي خواهيد معاويه را عزل كنيد و در پي گرفتن فرصتي از امام براي معاويه در جهت قدرت يافتن بود؛ حضرت كه به نقشه آنها آگاه بود، به او پاسخ داد كه من حاضر نيستم كسي شب تا به صبح به نام حكومت من و به عنوان والي و نماينده من به افرادي از مردم ظلم كند و آنها را مورد آزار و اذيت قرار دهد؛ صبر کنم. امشب او را عزل مي كنم تا بداند اگر كاري انجام مي دهد با مسووليت خود انجام داده است.
او اخلاق را آراستگي هاي انسان به فضايل و اصل و اساس انسانيت خواند و تصريح كرد: اخلاق تا اندازه اي اهميت دارد كه پيامبر(ص) مي گويد " إنّي بُعثتُ لاتمم مكارم الاخلاق" بنابراين اخلاق، آن آراستگي انسان به فضايل است در نتيجه يك اصل بنيادي به شمار مي رود. در اصل همه پيامبران براي گسترش اين ارزش هاي والاي انساني در جامعه فرستاده مي شوند. جايگاه اخلاق روشن است، اما به رابطه آن با حكومت بيشتر توجه كنيم. حكومت و قدرت براي چيست؟ قدرت براي اين است كه انسان فرصت و امكان گستردن اخلاق، انسانيت و روابط انساني را داشته باشد؛ زيرا بخشي از اخلاق انساني و آراستگي به فضايل در سايه عدالت به وجود مي آيد.عدالت نيز معمولا در سايه قدرت تحقق پيدا مي كند؛ به عنوان مثال جامعه اي كه فقير، عقب مانده و از علم و دانش بي بهره است قطعا نمي تواند جامعه اي اخلاقي باشد بنابراين قدرت، تنها ابزاري است براي تامين جامعه اي آزاد و آباد تا زمينه هاي تحقق آن اهداف انجام شود.
ايازي با اشاره به آيه 25 سوره حديد، " ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم، و با آنها كتاب و ميزان نازل كرديم تا مردم قيام به عدالت كنند... "، توضيح داد: براي گسترش معنويت و به كمال رسيدن فضايل انساني، عدالت بايد تامين شود. جامعه اي كه در آن تبعيض و ظلم، شكنجه و اذيت و آزار وجود دارد و حقوق انسان ها رعايت نمي شود، عدالت نيز رعايت نخواهد شد. در صورت عدم وجود عدالت، به طور قطع فضايل انساني نيز به حاشيه رانده مي شود؛ بنابراين جايگاه حكومت و سياست، جايگاهي ابزاري براي تحقق اين هدف است. به همين دليل است كه امروز، روشنفكران ديني مي گويند بايد بين اين كه حكومت، ديني شود يا دين، حكومتي شود تفاوت قايل شد. اگر حكومت، ديني شود، به معناي وجود حكومتي پايبند ارزش هاي ديني و اخلاقي در سایه مردم سالاری دینی است، اما اگر دين، حكومتي شود، يعني دين در خدمت و ابزاري براي مقاصد و مشروعيت حكومت قرار گيرد. فرق است، ميان اين دو؛ بنابراين اگر علي(ع) سياست را مي خواهد براي اين است كه بتواند اهداف و آرمان هاي اخلاقي خود را تحقق بخشد.
او نداشتن معرفت و شناخت نسبت به ابعاد شخصيت علي(ع) و آرمان ها و ارزش هاي معرفي شده او را دليل عدم الگوبرداري صحيح از شخصيت ايشان دانست و افزود: ما چه اندازه علي(ع) را شناخته ايم؟ از او چه چيزهايي را براي ما گفته اند؟ بيشتر شناخت امروز مردم از علي(ع)، سخن از مظلوميت او، ضربت خوردن و گرفتن حق اودر حوزه سیاسی که تاریخی شده است؛ در حالي كه امام علي، ابعاد اخلاقي گسترده تر و توجه برانگيز بسياري دارد. در نامه ايشان به مالك، جمله اي گفته اند، " أما أخ لك في الدين أو نظير لك في الخلق " ، مالك بدان كه اينهايي كه تو مي خواهي بر آنها حكومت كني از دو حال خارج نيستند؛ يا هم عقيده و برادر ديني تو هستند يا هم نوع تو هستند؛ اين جمله و حق در نظر گرفتن براي تمام شهروندان جامعه بدون توجه به عقيده آنها و تنها با استناد بر هم نوع و انسان بودن نهايت توجه به كرامت انساني را نشان مي دهد. به روز كردن اين قوانين، كار پيچيده اي نيست، به صورت كاملا روشن در 1400 سال پيش، حقوق شهروندي را اين چنين زيبا بيان مي كند.
اين استاد دانشگاه با بيان اين كه شيعه علي بودن در يافتن و عمل به انديشه ها و آرمان هاي ايشان است، ادامه داد: امام بسيار روشن، به مساله حقوق انساني پرداخته است اما اين سخن امام، امروز تا چه اندازه به گوش ما به عنوان شيعيان او رسيده است؟ آن افرادي كه خود را شيعه و دوستدار علي(ع) مي دانند، تا چه اندازه اين سخن او را آويزه گوش خود قرار داده اند ؟ حضرت در جايي ديگر مي گويد: " لا تكن عبد غيرك و قد خلقك الله حرا "، هيچ گاه خود را بنده ديگران قرار مده كه خدا تو را آزاد آفريده است. اين كلام تا چه حد در ميان شيعيان، جدي گرفته شده است؟ كساني كه علي را دارند هيچ گاه تملق گو نخواهند شد و حاضر نيستند براي دو روز بيشتر بر سر قدرت و پست بودن، هر نوع كرنش و تملق را انجام دهند و انسانيت و آزادگي خود را زير سوال برند. فردي كه در جايي خطا را مشاهده مي كند حاضر به بيان آن نيست، تا چه اندازه شيعه علي(ع) است؟