Please make sure that, your allow_url_fopen or cURL is enabled. Also, make sure your API key and location is correct. Verify your location from here https://openweathermap.org/find

اخلاق و سياست در سيره علوي(5)/حكومت امانت است نه طعمه

سيد ابوالفضل موسويان
يكى از خصايل اخلاقى انسان كه داراى ارزش و اهميت فوق العاده اى مي باشد ،امانت و امانت دارى است.
امانت در فرهنگ لغت داراى معانى مختلفى است؛ پاس دارى، حفاظت، امـنـيـت،امـان،مـواظبت، مراقبت ، رازدارى، نگه دارى، آسايش و آرامـش روح و جـان از جـمـلـه مـعانى امانت است و مفاهيمى چون: خـيـانـت، دزدى و چـپـاول، بى وفايى، ايجاد رعب و وحشت، نيرنگ، جـاسـوسـى، نـفاق، بهتان، كتمان حقيقت و بى مبالاتى در نگه دارى اسرار، متضاد آن مى باشد.
امـانـت در نظر اسلام، از ارزش و جايگاه والايى برخوردار است و همانطور که در بحث پیش گذشت، یکی از دو صفتی است که مؤمن راستین به آن شناخته می شود.
در قرآن و روایات حاکم را امانتدار دانسته است؛ در قرآن می خوانیم: ان الله یأمرکم ان تودوا الامانات الی اهلها واذا حكمتم بين الناس ان تحكموا بالعدل؛ خدا فرمان مي دهد كه امانت ها را به صاحبانش برگردانيد و در وقتي كه ميان مردم قضاوت مي كنيد، به عدالت حكم كنيد. (نساء، آيه58)
بيشتر مفسران دستور «اداي امانت» را متوجه حكمرانان دانسته اند. به قرينه جمله بعد «وقتي كه در ميان مردم حكم مي­كنيد، به عدالت حكم كنيد». لذا عهده­دار شدن امور جامعه، امانتي است كه به فرمانروايان اجتماع واگذار مي­شود[1]
البته آن عده از مفسراني كه چنين اختصاصي را استفاده نكرده­اند اما حكومت را نيز از جمله امانت ها شمرده­اند.[2]
يونس بن عبدالرحمن نيز وقتي از امام كاظم(ع) در باره اين آيه پرسيد، امام(ع) امانت را به «امامت» تفسير كردند و تنها ائمه را مورد اين فرمان دانستند. هرچند كه دستور اداي امانت به صاحب آن، موارد ديگر را نيز در برمي­گيرد.[3]
در کلمات معصومان نیز حکومت به امانت تعبیر شده است. علي (ع) در اين رابطه مي‌فرمايد: بر امام لازم است كه در ميان مردم آنچنان حكومت كند كه خداوند دستور داده است و امانتي كه خداوند به او سپرده است ادا كند و هرگاه چنين كند، بر مردم است كه فرمان او را بشنوند و اطاعتش را بپذيرند و دعوتش را اجابت كنند؛[4]
در اين كلام حكومت امانتي دانسته شده است در دست حاكم و در صورتي مردم موظف به اطاعت فرامين و دستورات او هستند كه او نيز به وظايف خود عمل كرده باشد.
و در نامه به يكي از كارگزارانش به نام اشعث بن قيس، مي فرمايد: بي گمان كاري كه به تو سپرده شده است نه لقمه اي چرب بلكه امانتي بر گردن توست.[5]
در اين بينش دولت مردان و زمامداران، حافظ و نگهبان حقوق مردمند نه غير از آن. چه از جانب خداوند باشد و چه از جانب مردم.
در مقابل این دیدگاه، بینشی است که حکومت را طعمه و شکاری می داند که حاکم با تلاش آن را به دست آورده است. بنابر این حاکم را مالک الرقاب و صاحب اختیار می داند که هر کاری را که بخواهد با جان و اموال مردم انجام دهد.
شهيد مطهري از اين دو ديدگاه نسبت به حكومت چنين ياد مي كند: يكي از مسايلي كه رضايت عموم بدان بستگي دارد، اين است كه حكومت با چه ديدي به توده مردم و خودش نگاه مي كند؟ با اين چشم كه آنها برده و مملوك و خود مالك و صاحب اختيار است؟ يا با اين چشم كه آنها صاحب حقند و او خود تنها وكيل و امين و نماينده است.[6]
 طبعا اين دو نگاه به حكومت موجب تفاوت در عملكرد حاكم مي‌گردد در نگاه امانتي، او موظف است بيشترين احتياط را در صرف اموال عمومی و يا نصب واليان به كار ببرد. اما در نگاه طعمه، خود را مالك و قادر ما يشاء مي داند و هركاري نسبت به اموال و نفوس مردم، براي حفظ قدرت و امیال نفسانی اش مجاز مي گردد. كاري كه معمولا حكومتهاي جور انجام مي دهند.
حساسیت امام در حفظ اموال عمومی
در سخنان امام علی (ع) اموال عمومی، اموال مردم است نه ملک حاکم. و گاهی از آن به اموال یتیمان و فقرا یاد شده است. لذا یک از اشکالات اساسی دوران عثمان را سوء استفاده و خیانت بنى اميه می دانند و می فرمایند:
«وَ قامَ مَعَهُ بَنى اُمَيَّةَ يَخْضِمُونَ مالَ اللّهِ خَضْمَةَ الاِبِلِ نِبْتَةَالرَّبيعِ» (نهج البلاغه، خطبه3) و به همراه او (عثمان) بنی امیه [خويشانش] نيز برخاسته و به مانند شترى كه به علف بهارى رسيده باشد حريصانه بيت المال را مى خوردند.
و مى فرمايند: به خدا قسم اگر اموال مسلمانان را مهريه زنان نموده و با آن كنيزانى خريده باشند، همه را پس گرفته و به بيت المال برمى گردانم .
دغدغه اصلى آن حضرت در دوران حكومت خويش نيز حفظ اموال عمومى بوده و موارد فراوانى از برخورد ايشان با كارگزارانشان را در اين رابطه مشاهده مى كنيم . به عنوان نمونه چند مورد را بیان می کنیم:
ـ به يكى از كارمندانش مى نويسد:
(وَ اِنّا مُوَفُّوكَ حَقَّكَ، فَوَفِّهِمْ حُقُوقَهُمْ وَاِلاّ تَفْعَلْ فَاِنَّكَ مِنْ اَكْثَرِ النّاسِ خُصُوماً يَوْمَ القِيامَةِ... وَ اِنَّ اَعظَمَ الْخِيانَةِ خَيانَةُ الاْمَّةِ» (نهج البلاغه، نامه26)
ما حقوق (دستمزد) تو را مى دهيم و تو حق ندارى از امكاناتى كه در اختيارت قرار مى گيرد استفاده شخصى كنى و اِلاّ در قيامت بسيارى از مردم فقيرى كه تو حق آن ها را خورده اى در پيشگاه خدا خصم تو هستند و بدان بزرگ ترين خيانت ، خيانت به اُمت و مردم است .
ـ و به ديگرى مى نويسد:
«اَيُّهاَ المَعْدُودُ عِنْدَنا مِنْ اُولُوا الاَلبابِ، كَيْفَ تُسيغُ شَراباً وَطَعاماً وَ اَنْتَ تَعلَمُ اَنَّكَ تَاءكُلُ حَراماً... مِنْ اَمْوالِ الْيَتامى وَ المَساكينِ» (همان، نامه 41)
ای کسی که ما تو را از خردمندان مى دانستيم ، چـگـونه با اينكه مى دانى خوردن اموال يتيمان و فقيران حرام است ، اين گونه (بى توجه ) حرام خوارى مى كنى ؟
ـ برخى از كسانى كه در مصادر امور قرار مى گيرند، علاوه بر اينكه امكانات مردم را به خود اختصاص مى دهند، آن را به نحوى به سوى بستگان خويش نيز سرازير مى كنند. امام على (ع) از افرادى كه به عنوان اداره كنندگان حكومت ، نصب مى شوند، مصرّانه مى خواست از اين كار، خوددارى كنند.
اُسوه عدالت و تقوا وقتى شنيد يكى از كارگزارانش سوء استفاده مالى كرده ، با ناراحتى خطاب به او نوشت :
(كُنْتُ اَشْرَ كْتُكَ فى اَمانَتى ... خُنْتَهُ مَعَ الْخائِنينَ... كَاَنَّكَ حَدَرْتَ اِلى اَهْلِكَ تُراثَكَ مِنْ اَبيكَ وَ اُمِّكَ» (همان)
من (امام) تو را شريك امانت خود (اموال مسلمين) نمودم، تو بمانند خيانت كاران، به ولايت و حكومت اسلامى خيانت نموده اى، گويى كه امكانات عمومى ارث پدرى توست كه به سوى خانواده ات سرازير نموده اى !
خطاب به مَصْقَلَهْ مى نويسد: شنيده ام با اختصاص دادن امكانات عمومى به بستگانت موجبات سَخَط خدا و نافرمانى از امامت را فراهم كرده اى، همه در بهره مندى از امكانات عمومى مساوى اند [و رانت خوارى ممنوع است] (همان، نامه 43)
ـ و به مالك نيز متذكر مى شود:
بدان كه والى را خويشاوندان و نزديكانى است و در ايشان خوى برترى جويى و گردن كشى است و در معامله و برخورد با مردم رعايت انصاف نكنند، ريشه ايشان را با قطع موجبات آن صفات (با نزديك نكردن آن ها به خود) قطع كن . زمين هاى دولتى را به هيچ يك از بستگان خود واگـذار مكن ، مبادا برخى از نزديكان تو با گـروهى تشكيل شركت هايى دهند و زحمت را به دوش ديگران انداخته و به صرف ارتباط با تو فقط از سود شركت استفاده كنند و يا در برخوردارى از آبى كه متعلق به همه زمين هاست (با زياده طلبى ) سوء استفاده نمايند!
مالك، بين مردم و خودت، مردم و فاميلت، مردم و هر كه به اوعلاقه و ارتباط دارى (باندت) رعايت انصاف را بكن، مواظب باش مبادا به خاطر خودت، خويشان و دوستانت، حقوقى را از ديگران تضييع كنى! اگر رعايت انصاف نكنى مرتكب ظلم به بندگان خدا شده و هر كس ظالم باشد در درجه اول خصم و دشمن او، خداست. (همان، نامه53)
ـ روزى على (ع ) گردن بندى در گردن دخترش زينب مشاهده كرد فهميد كه گردنبند مال خود او نيست.
پرسند: اين را از كجا آورده اى؟
دختر جواب داد: آن را از بيت المال عاريه مضمونه گرفته ام، يعنى عاريه كردم و ضمانت دادم كه آن را پس بدهم. على (ع ) فوراً مسئول بيت المال را حاضر كرد و فرمود: تو چه حقى داشتى اين را به دختر من بدهى؟
عرض كرد: يا اميرالمؤ منين ! اين را به عنوان عاريه از من گرفته كه برگرداند. گفت: «همين امروز آن را باز گردان و اگر بار ديگر چنين كنى به كيفر من گرفتار خواهى شد». سپس فرمود: به خدا قسم اگر غير از اين بود نخستين زن، از بنى هاشم مى‏بود كه دستش به جرم سرقت بريده مى‏شد. (تهذیب الاحکام، ج10، ص151)
ـ و در نامه به يكى از فرمانداران چنین نوشت:
پس از ياد خدا و درود! همانا من تو را در امانت خود شركت دادم ، و همراز خود گرفتم ، و هيچ يك از افراد خاندانم براى يارى و مددكارى ، و امانت دارى، چون تو مورد اعتمادم نبود،آن هنگام كه ديدى روزگار بر پسرعمويت سخت گرفته، و دشمن به او هجوم آورده، و امانت مسلمانان تباه گرديده، و امّت اختيار از دست داده، و پراكنده شدند، پيمان خود را با پسر عمويت دگرگون ساختى، و همراه با ديگرانى كه از او جدا شدند فاصله گرفتى، تو هماهنگ با ديگران دست از ياريش كشيدى، و با ديگر خيانت كنندگان خيانت كردى، نه پسر عمويت را يارى كردى، و نه امانت ها را رساندى. گويا تو در راه خدا جهاد نكردى! و برهان روشنى از پروردگارت ندارى، و گويا براى تجاوز به دنياى اين مردم نيرنگ مى زدى، و هدف تو آن بود كه آنها را بفريبى! و غنائم و ثروتهاى آنان را در اختيار گيرى، پس آنگاه كه فرصت خيانت يافتى شتابان حمله ور شدى، و با تمام توان، اموال بيت المال را كه سهم بيوه زنان و يتيمان بود، چونان گرگ گرسنه اى كه گوسفند زخمى يا استخوان شكسته اى را مى ربايد، به يغما بردى ، و آنها را به سوى حجاز با خاطرى آسوده ، روانه كردى ، بى آن كه در اين كار احساس گناهى داشته باشى. (نهج البلاغه، نامه 41)


[1]. سبحاني، معالم الحكومه الاسلاميه، ص228
[2]. طوسي، التبيان، ج3، ص234؛ طبرسي، مجمع البيان، ج2، ص63؛ فخر رازي، تفسير كبير، ج10، ص139؛ زمخشري، كشاف، ج1، ص524
[3]. صدوق، معاني الاخبار، ص108
[4]. طباطبايي، تفسير الميزان، ج4، ص385؛ «حق علي الامام أن يحكم بما انزل الله و ان يؤدي الامانة فإذا فعل ذلك فحق علي الناس ان يسمعوا له و ان يطيعوا و ان يجيبوا اذا دعوا»
[5]. نهج البلاغه، نامه5؛ «وان عملك ليس لك بطعمه و لكنه في عنقك امانه»
[6]. مطهري، سيري در نهج البلاغه، ص124
Image

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ

 

پس بشارت ده به آن بندگان من كه به سخن گوش فرا مى‏ دهند و بهترين آن را پيروى مى كنند

مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم