سيد ابوالفضل موسويان
3- صداقت نه حیله و نیرنگ
یکی از اولین صفات ممتاز اخلاقی صداقت و راستی است. این صفت از نشانه های ایمان نیز شمرده شده است.
اميرمؤمنان (ع)، راستگويي را قويترين پايه ايمان، ملاك دين و الهام از سوي خدا دانسته، ميفرمايد: «اَلصدقُ اقوي دَعائِمِ الايمانِ» راستي قويترين ركن ايمان است.(غرر الحکم، ج1، ص140)
و حضرت صادق (ع) نيز مي فرمايد: «اِنَّ اللهَ لَمْ يبْعَثْ نبيا اِلّا بِصدقِ الْحَديثِ وَ اداء الاَمانَهِ اِلَي البَرِّ وَالفاجرِ»؛ خداوند هيچ پيامبري برنيانگيخت جز با راستي و امانتداري نسبت به نيكوكار و بدكار.(کافی، ج2، ص154)
با اين وصف اگر بگوييم راستي و درستي شالوده دين و ايمان را تشكيل ميدهد و آنكه از اين خصلت زيبا و
حياتي بركنار باشد در واقع دين در او بي ريشه است، سخن گزافي نگفتهايم. امام صادق (ع) به اين حقيقت تصريح كرده و مي فرمايد: «لاتَنْظُروُا الي طُولِ رُكُوعِ الرَّجُلِ وَ سجودِهِ، فَاِنَّ ذلِكَ شَئءٌ قَدِ اعْتادَهُ وَ لَو تَرَكَهُ استَوحَشَ لِذلِكَ ولكِنَ انْظُرُوا الي صدقِ حديثهِ وَ اَداءِ اَمانَتهِ»؛ (براي شناخت تدين افراد) به طولاني شدن ركوع و سجده او نگاه نكنيد چرا كه به آن عادت كرده و اگر تركش كند، وحشت زده مي شود، ليكن به راستگويي و امانتداري او توجه كنيد.(تفسیر نورالثقلین، ج2، ص53)
حياتي بركنار باشد در واقع دين در او بي ريشه است، سخن گزافي نگفتهايم. امام صادق (ع) به اين حقيقت تصريح كرده و مي فرمايد: «لاتَنْظُروُا الي طُولِ رُكُوعِ الرَّجُلِ وَ سجودِهِ، فَاِنَّ ذلِكَ شَئءٌ قَدِ اعْتادَهُ وَ لَو تَرَكَهُ استَوحَشَ لِذلِكَ ولكِنَ انْظُرُوا الي صدقِ حديثهِ وَ اَداءِ اَمانَتهِ»؛ (براي شناخت تدين افراد) به طولاني شدن ركوع و سجده او نگاه نكنيد چرا كه به آن عادت كرده و اگر تركش كند، وحشت زده مي شود، ليكن به راستگويي و امانتداري او توجه كنيد.(تفسیر نورالثقلین، ج2، ص53)
از گذشته های دور تاکنون، این پرسش مهم فیلسوفان سیاست را به خود مشغول کرده است که آیا می توان میان «صداقت و سیاست» آشتی برقرار کرد؟ می توان سیاستمدار و در همان حال صادق بود؟!
بسیاری از سیاست ورزان در عمل به این سوال پاسخ منفی داده اند و برخی هم به صراحت اظهار کرده اند که این دو، دشمن قدیمی یکدیگرند و نباید انتظار همنشینی آنها را داشت. ماکیاولی در کتاب مشهورش، شهریار، با اشاره به اینکه «خود به چشم می بینیم که شهریارانی که .... رموز غلبه بر دیگران را به کمک حیله و نیرنگ خوب می دانسته اند، کارهای بزرگ انجام داده اند و وضعشان در آخر کار خیلی بهتر از آن کسانی بوده است که در معامله با دیگران صداقت و درستی به خرج داده اند»، و به صراحت اعلام می کند: «در میان این شهریاران هر کدام که بازی کردن نقش روباه را بهتر بلد بوده اند، از اقران و همگنان کامیاب تر شده اند.»
ماکیاولی ترحم، وفا، مهربانی، اعتقاد به مذهب و صداقت را پنج صفت خوب می نامد که البته با سیاست ورزی نمی سازد؛ «پس برای فرمانروا، داشتن تمام آن صفات خوب که در بالا ذکرشد، چندان مهم نیست. مهم این است که او فن تظاهر بهداشتن این صفات را خوب بلد باشد. حتی از این هم فراتر میروم و میگویم که اگر او حقیقتاً دارای صفات نیک باشد و به آنها عمل کند به ضررش تمام خواهد شد در حالی که تظاهر به داشتن اینگونه صفات نیک برایش سود آور است. مثلاً خیلی خوب است که انسان دلسوز، وفادار، با عاطفه، معتقد به مذهب و درستکار جلوه کند و باطناً هم چنین باشد. اما فکر انسان همیشه باید طوری معتدل و مخیر بماند که اگر روزی بکار بردن عکس این صفات لازم شد به راحتی بتواند از خوی انسانی به خوی حیوانی برگردد و بیرحم و بیوفا و بیعاطفه و بیعقیده و نادرست باشد... پس شهریار باید خیلی مواظب باشد که حرفی مغایر با آن پنج صفتی که در بالا شمردیم بر زبانش نگذرد به طوری که انسان وقتی او را ببیند، یا گفتارش را بشنود کوچکترین تردید برایش باقی نماند که این شهریار مظهر دلسوزی و وفا و درستی و اعتقاد به مذهب است و مخصوصاً تظاهر به داشتن صفت اخیر، یعنی مذهبی جلوه کردن از هر ظاهرسازی دیگر برایش مهمتر است، زیرا که مردم دنیا بطور کلی با چشم قضاوت میکنند نه با دست، به این معنی که همگان میتوانند آنچه را که در ظاهر هست به چشم ببینند ولی فقط عده معدودی قادرند که باطن انسان را بدانسان که هست لمس کنند...و این عده معدود نیز وقتی که دیدند او از اخلاص و محبت بیریای این همه سادهدلان که مسحور شوکت سلطنت شدهاند برخوردار است، هرگز جرات نمیکنند با عقیده جمعی کثیر که نسبت به وی حسن نظر دارند مخالفت ورزند.»
همانطور که ملاحظه شد تمام مطالب یاد شده در باره ضرر شخص حاکم است نه مصلحت مردم.
این گونه نگاه به سیاست، پیشینه ای طولانی دارد. معاویه خود را جانشین رسول خدا، خال المؤمنین و کاتب وحی می نامید و در مکاتباتش، امام علی (ع) را به تقوی و اخلاق دعوت می کرد!، و چنان عوام فریب و مکّار بود ، که بسیاری ازمردم را به اشتباه می انداخت؛
و آنچه علی (ع) را به عنوان الگو در طول قرار داده است و با پایان دوران حکومت که برای همه است، به تاریخ نپیوسته است، این بود که به این صفات اخلاقی آراسته بود ایشان خانه نشینی را پذیرفت اما حاضر نشد یک وعده دروغ دهد که انجام آن را درست نمی داند. در همان زمان و هم اکنون نیز بسیاری از کسانی که ارتباط رفتاری را با یکدیگر تشخیص نمی دهند، می پرسند آیا بهتر نبود حد اقل پس از خلیفه دوم در آن شورای شش نفری که امر دائر بین امیرالمؤمنین (ع) و عثمان شد، و نخست عبدالرحمان بن عوف پیشنهاد خلافت را به علی (ع) داد با این شرط که به کتاب خدا و سنت پیامبر و روش شیخین عمل نماید، حضرت می پذیرفت و به آن عمل نمی کرد و به این ترتیب سرنوشت تاریخ را تغییر می داد و جامعه بشری را بیش از این از برکات و آثار حکومت خویش محروم نمی ساخت؟! اما اینان غافل اند از این که حکومتی که بر پایه دروغ بوجود آید باید بر همان پایه بچرخد و ادامه یابد. دیگر نمی تواند صداقت را پیشه خود کند. کجا در تاریخ سراغ دارید کسی با کارهای خلاف به چیزی رسیده باشد و در مسیر درست گام برداشته باشد؟ در بحثهای آتی در باره این که هدف وسیله را توجیه نمی کند، بحث خواهیم کرد.
گرچه عثمان با همین شرط خلافت را پذیرفت و هرگز به آن عمل نکرد اما به واسطه رفتارهای غلطی که داشت در نهایت به عصیان عمومی جامعه و قتل او منجر شد.
افراد کوته بین که تنها حکومت چند روزه را می بینند این شیوه را مطلوب نمی دانند و صداقت را مغایر با سیاست می دانند از جمله نيكلسن ميگويد: علي با آن كه فضايل بسيار داشت و كوشا، هوشيار و دور انديش و شجاع و روشنرأي و بردبار و وفادار و شريف بود، حزم و دهاي زمامداران را نداشت... در كار سياست ورزيده نبود و براي پيش بردن مقصود خويش، به هر وسيلهاي چنگ نميزد...[1]
خود اميرالمؤمنين(ع) از اين تفاوت چنين ياد مي كنند: به خدا سوگند! معاويه زيرك تر از من نيست؛ ليكن شيوه او حيلهگري و گنهكاري است. اگر حيلهگري ناپسند نبود، زيرك تر از من كسي نبود؛ اما هر نيرنگي نوعي گناه است و هر گناهي نوعي كفر و انكار است. روز رستاخيز در دست هر حيلهگري پرچمي است كه با آن شناخته ميشود.[2]
ابن ابي الحديد معتزلي در شرح نهج البلاغه ميگويد: علي در جنگ كاري انجام نميداد مگر آنچه موافق كتاب و سنت بود اما معاويه بر خلاف كتاب و سنت عمل ميكرد و تمام حيله ها را بكار مي برد؛ چه حلال و چه حرام. روشش در جنگ، روش پادشاه هند بود آنگاه كه با كسرا مواجه شد. علي شروع به جنگ نمي كرد تا آنها آغاز مي كردند. كسي كه فرار مي كرد تعقيب نمي كرد؛ به مجروح كاري نداشت؛ دربي اگر بسته بود، باز نمي كرد.[3]
آری آنچه علی (ع) را در تاریخ ماندگار کرد و دوست و دشمن به نیکی از او یاد می کنند همین شیوه آنحضرت بود. ایشان هم می توانستند با همان شگردها حکومت کنند اما همانند حکومتهایی بود که یا دیگری یادی از آنها نبود یا به بدی یاد می شد.
برخی گمان می کنند برای رسیدن به هدف خوب از هر وسیله ای می توان استفاده کرد. مهم آن است که هدف خوب باشد.
اشکال این نظریه چند چیز است
اولاً کسی که عادت به کارهای نادرست نمود، بازگشتش از آن مسیر اگر غیر ممکن نباشد، دشوار است.
ثانیاً تجربه نشان داده است که معمولاً کسانی که به این نیت بوده اند دیگر نتوانسته اند مسیر غلط خود را تغییر دهند
ثالثاً از کجا می توان شناخت چه کسانی را باید پذیرفت؟ همه مدعی خدمت به جامعه هستند. افراد را از همان اقدامات اولیه باید شناخت که آیا به اصول خود پایبند هستند یا خیر؟ آن کس که پایبند نیست از کجا معلوم وقتی به قدرت رسید به آن اصول عمل می کند.
با این که معمولا افراد پس از به قدرت رسیدن وعده های خود را فراموش می کنند. حال اگر کسی از ابتدا، مسیر انحرافی را طی کند چه تضمینی وجود دارد که پس از کسب قدرت به راه صحیح بازگردد؟
پس از وفات پيامبر و ماجراي سقيفه بني ساعده، كه حكومت به دست ديگران غصب گرديد با اين كه پيامبر(ص) از طرف خداوند علي(ع) را به عنوان جانشين خود تعيين كرده بودند، ابوسفيان از موقعيت استفاده نمود و براي اختلاف افكني بين مسلمانان نزد علي(ع) آمد و گفت: دستت را بده تا با تو بيعت كنم. به خدا سوگند اگر بخواهي مدينه را پر از سوار و پياده سازم. اما امام حاضر نشد از هر وسيله اي براي رسيدن به هدف استفاده كند حاضر شد بيست و پنج سال خانه نشين باشد اما از دشمنان اسلام كمك نخواهد و فرمود: تو از اين سخنان غير از فتنه انگيزي قصدي نداري. همانا به خدا سوگند تو همواره بد خواه اسلام هستي ما را حاجت به نصيحت تو نيست. پيامبر (ص) وصيتي به من فرموده است كه بر آن وصيت عمل مي كنم.[4] اشاره حضرت به اين وصيت از پيامبر است: پيامبر خدا (ص) براي من عهدي بسته و فرمود: اي پسر ابي طالب، بر تو است ولايت امت من. پس هر گاه در عافيت و آسايش تو را به ولايت برگزيدند و با رضا و رغبت بر تو اجتماع نمودند به امر پيشوايي آنان برخيز و اگر بر تو اختلاف كردند، آنان را با همه آنچه در آن هستند، واگذار.[5]
شايد ابوسفيان در اين ادعا كه مدينه را از سواره و پياده نظام پر كند، گزاف گويي نكرده باشد زيرا شخصي مانند ابوسفيان ميتوانست براي علي (ع) كه داراي آن همه سوابق درخشان در اسلام بود، سپاه تهيه كند ولي علي (ع) نميتوانست با همكاري و بيعت او قيام كند و مطالبه حق نمايد. خداوند، خود گمراهان را همكار خود نگرفته است پس بايد مؤمنان نيز چنين باشند: وَمَا كُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُدًا (كهف/51)من آن نيستم كه گمراهگران را همكار خود بگيرم.
بنابر اين در اين ديدگاه هدف وسيله را توجيه نميكند و نبايد براي رسيدن به هدف عالي و مقدس از هر وسيلهاي استفاده كرد.
علي (ع) ميفرمايد: كسي كه با توسل به گناه پيروز شود، پيروز نيست و كسي كه با ستم غلبه كند در واقع مغلوب است.[6]
و آنگاه كه به حضرت توصيه كردند كه برخي از سران را همراه خود كند و از بيت المال به آنان بدهد تا آنان مردم را همراه امام كنند. فرمود: آيا به من دستور ميدهيد براي پيروزي خود از جور و ستم بر آنان كه حاكمشان هستم، استفاده كنم؟ به خدا سوگند تا شب و روز برقرار است و ستارگان از پي هم طلوع ميكنند، هرگز چنين كاري نخواهم كرد.[7]
لذا امام علی (ع) درپاسخ به این تصور غلط که هدف وسیله را توجیه می کند، فرمود: «به خدا سوگند، معاویه از من زیرک تر نیست. او پیمانشکنى مىکند و گنهکارى. اگر پیمانشکنى را ناخوش نمىداشتم، من زیرک ترین مردم مىبودم. ولى پیمانشکنان، گنهکارند و گنهکاران، نافرمان. هر پیمانشکنى را در روز قیامت پرچمى است که بدان شناخته گردد. به خدا سوگند، مکر و خدعه مرا غافلگیر نکند و در سختیها ناتوان نشوم.»(نهج البلاغه، خطبه 191)
آن بزرگوار به صراحت اعتقاد راسخ خود به پیوستگی اخلاق وسیاست را چنین ابراز می کرد:« وفا همزاد راستى است. هیچ سپرى نمىشناسم که بهتر از وفا آدمى را از گزند در امان دارد. و آنکه بداند، که پس از مرگ به کجا باز مىگردد، هرگز راه بی وفایى نپوید. ما در زمانى زندگى مىکنیم که بیشتر مردمش بی وفایى و غدر را گونهاى کیاست مىشمرند و نادانان نیز، چنین مردمى را زیرک و کارگشا مىخوانند. اینان چه سودى مىبرند؟ خدایشان نابود کناد، مردم کار افتاده و زیرکى هستند که مىدانند در هر کارى چه حیلت سازند، ولى امر و نهى خداوندى سدّ راه آنها است. اینان با آنکه راه و رسم حیلهگرى را مىدانند و بر انجام آن توانایند، گِرد آن نمىگَردند. تنها کسانى که از هیچ گناهى پروایشان نیست، همواره منتظر فرصتاند تا در کار مردم حیلتى به کار برند.»(نهج البلاغه، خطبه 41)
در همین رابطه نقل این روایت خالی از لطف نیست که وقتي عباد بصري امام زين العابدين(ع) را در راه مكه ديد. به آنحضرت گفت: جهاد و سختي آن را ترك كردهاي و به حج و راحتي آن روي آوردهاي. در حالي كه قرآن ميفرمايد: ان الله اشتري من المؤمنين ... و بشر المؤمنين.( برائه، آيات 111و112) امام فرمودند: هرگاه آنان كه وصفشان در اين آيات آمده،[التائبون، العابدون، الحامدون، السائحون ...] ديدم، جهاد با آنان افضل از حج است.[8]
بنابر اين براي رسيدن به اهداف عالي نميتوان از ابزار نادرست استفاده كرد؛ نميتوان از فريب، دروغ، نيرنگ، و خيانت، به درستي و راستي و يكرنگي و سلامت نايل شد؛ نميتوان با خشونت، ترور و قساوت، به لطافت و انسانيت نزديك گرديد؛ نمي توان با خودكامگي و زورگويي، آزادگي و كمال طلبي ايجاد كرد و...
گفته اند كه چهل سال پيش از بعثت پيامبر اكرم(ص) در خانه كعبه سنگي يافتند كه بر آن حكمتهايي نگاشته شده بود از جمله: هركه نيكي بكارد، هر آينه خرمي درو مي كند و هر كه بدي بكارد ندامت درو خواهد كرد. اعمال زشت انجام مي دهيد و پاداش نيك مي خواهيد؟ آري، هرگز از درخت خار، انگور نچينند.[9]
[1]. ر.ك: ابراهيم حسن، تاريخ سياسي اسلام، ص328
[2]. نهج البلاغه، خطبه200؛ «والله ما معاويه بادهي مني و لكنه يغدر و يفجر و لولا كراهيه الغدر لكنت من ادهي الناس و لكن كل غدره فجره و كل فجره كفره و لكل غادر لواء يعرف به يوم القيامه»
[3]. ابن ابيالحديد، شرح نهج البلاغه، ج1، ص228
[4]. ابن اثير، الكامل، ج2، ص220؛ ابن ابيالحديد، شرح نهج البلاغه، ج2، ص7
[5]. محمودي، مستدرك نهج البلاغه، باب3، ص30؛ سيد بن طاووس،كشف المحجة، ص248؛ «وقدكان رسول الله(ص) عهد اليّ عهد فقال: يابن ابي طالب لك ولاء امتي فان ولوك في عافيه و اجمعوا عليك بالرضا فقم في امرهم وان اختلفوا عليك فدعهم و ما هم فيه»
[6]. نهج البلاغه، حكمت327؛ «ماظفر من ظفر الاثم به و الغالب بالشر مغلوب»
[7]. همان، خطبه126؛ «أتأمروني ان اطلب النصر بالجور فيمن وليت عليه! و الله لااطور به ما سمر سمير و ما امّ نجم في السماء نجما»
[8]. مجلسي، بحار الانوار، ج46 ، ص116
[9]. سيره ابن هشام، ج1، ص213؛ «من يزرع خيرا يحصد غبطه و من يزرع شرا يحصد ندامه تعملون السيئات و تجزون الحسنات؟ اجل كما لايجتني من الشوك العنب»