Please make sure that, your allow_url_fopen or cURL is enabled. Also, make sure your API key and location is correct. Verify your location from here https://openweathermap.org/find

وضعیت ناگوار غیرانقلابی امروز جامعه ما

وضعیت ناگوار غیرانقلابی امروز جامعه ما

علوی تبار: ما یک جامعه توده وار بسیج ناپذیر داریم که متشکل از آدم های خسته ناامید خشمگین هستند/ حکومت جمهوری اسلامی امروزه صورت انتخاباتی خود را حفظ می‌کند؛ اما یک طوری طراحی شده است که انتخابات نمی تواند چیزی را تغییر بدهد./ در کشورهای غربی توزیع ثروت است که توزیع قدرت را مشخص میکند  اما اینجاها توزیع قدرت هست که توزیع ثروت را تعیین میکند/ در طی سال‌های گذشته اولاً یک نوع دودمان‌گرایی و خانواده‌گرایی که برخلاف همه تصورات ما از جمهوریت بوده است کاملاً شکل گرفته./ ما باید گفتاری را متناسب با وضعیتی که امروز در آن قرار داریم طراحی کنیم./ تشکیلات اصلاح‌طلبان باید نوسازی و بازسازی می‌شد تعداد زیادی تشکیلات داریم که تعدادشان از انگشتهای دست هم تجاوز نمی کند ولی حق رای دارند./ ما باید از سیاست خارجی شروع کنیم تنش زدایی کنیم حتی به نظر من نتایج عینی آن خیلی مهم نیست نتایج ذهنی آن برای ما مهم است.
متن سخنران دکتر علیرضا علوی تبار در مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم
 خوشحالم که خدمت دوستان گرامی و عزیز هستم
بعد از انتخابات ریاست جمهوری دائماً این سوال در ذهن من چرخ می خورد که ما دایره انتخابمان چقدر است؟ چه کار می توانیم بکنیم؟ چه باید کرد؟ و از این وضعیتی که در آن قرار داریم چه در می آید؟ موقعیتی که جامعه ما الان در آن است عنوان صحبت من وضعیت ناگوار غیر انقلابی است یعنی از این وضعیت ها انقلاب بیرون نمی آید پس چه چیزی بیرون می آید؟ وضع مطلوبی هم نیست همین را من سعی می کنم ابعادش را خدمت شما توضیح بدهم. چرا به یک چنین عنوانی می‌رسیم؟ و نهایتاً ما چه انتخابی داریم؟ دست ما واقعاً در شرایط فعلی باز است این وضع اگر ادامه پیدا کند به کجا می رسد؟
این عناصر تاثیرگذار را بیایید یک نگاهی به آنها بکنیم ما یک طرف مردم را داریم. مردم ما توده وار هستند یعنی متشکل نیستند سازمان یافته نیستند اما این دهه اول انقلاب هم همین طور بودند یک تفاوت اساسی با دهه اول انقلاب دارند که در دهه اول انقلاب توده واری بودند که از بالا قابل بسیج بودند یعنی یک نفر از بالا می توانست این ها را با یک انگیزه هایی و شعارهایی و یک محور هایی به صحنه بیاورد و بسیج کند و از نیروی آنها برای پیشبرد یک هدفی بهره بگیرد در حالی که جامعه فعلی ما توده وار غیر بسیج ناپذیر است یعنی مردم به دلایل متعددی که اتفاقاتی که افتاده الان خیلی سخت می‌شود حول شعاری دوباره بسیج شان کرد و  در صحنه آورد. و از امکانات آنها استفاده کرد بعد هم مجموع اکثریت مردم اگر از یک اقلی از افراد بگذریم اگر دقت کنید چند خصوصیت دارند خسته هستند ناامیدند و به شدت عصبانی و خشمگین هستند از عدم موفقیت های مکرر اتفاقات ناگوار مکرر و اینکه دائماً در این برهه حساس قرار دارند همه کلافه شده اند امید چندانی هم به آینده ندارند یک وقت شما وقتی یک انقلاب دارد رخ می دهد مردم از وضع موجود ناراضی هستند ولی امید دارند که به یک سمت خاصی می روند امیدشان را هم تقریباً از دست داده‌اند که در کوتاه مدت و حتی میان مدت بشود این مشکلات را حل کرد از بس  شکست پشت شکست این تکرار وضعیت ناگوار روی آنها فشار آورده است و عصبانی هستند به همه چیز فحش می دهند نمی‌شود با آنها حرف زد از بس خشمگین هستند، جوان‌ترها بدتر دوست دارند فقط فحش بدهیم اگر شروع کنیم تحلیل کنیم  حوصله آنها سر می رود. نگاه کنید پیامی فقط خوانده می شود که در آن فحش باشد کاری ندارم که اوضاع خوب نیست همه می دانیم ولی آیا فحش؟ پس ما یک جامعه توده وار بسیج ناپذیر داریم که متشکل از آدم های خسته ناامید خشمگین هستند این یک طرف.
بیاید سراغ حکومت ببینید طی سال‌های گذشته به نظرم یک برنامه منسجمی وجود داشته که اجرا شده و آن هم این بوده است که  حکومت جمهوری اسلامی صورت انتخاباتی خود را حفظ کند یعنی ظاهراً در آن انتخابات برگزار می شود ظاهراً جمهوری است اما یک طوری طراحی شده است که انتخابات نمی تواند چیزی را تغییر بدهد یعنی ببینید الان مشکل سر این است برای همه نهادهای انتخاباتی یک فیلتر گذاشته شده است فقط افرادی می توانند در رقابت شرکت کنند که یک عده‌ای تشخیص می دهند حق دارند که شرکت کنند بعد که این ها آمدند و انتخابات صورت گرفت یک نهادی بالاتر از اینها تعبیه شده است که هر تصمیمی را بگیرد می تواند وتو کند فقط هم در قانونگذاری نیست در قوه مجریه هم همین را دارید ما حدود ۱۵ یا ۱۶ مرکز داریم که دارند قانونگذاری می کنند فراتر از مجلس و اجرا هم می شود در خود دولت هم بالای هر کدام از نهادها مثلاً وزیر آموزش عالی نمی تواند رئیس دانشگاه را تعیین کند ‌دهها کانال دیگر هست که تعیین می‌کند و به یک شیوه های دیگر من به نظرم این ترتیب و این نظم نهادی عمدی و طراحی شده است اتفاقی نیست نتیجه آن چه می شود؟ نتیجه آن می شود حزب حفظ صورت جمهوریت و تبدیل ماهیت نظام به حاکمیت یک گروه اندک چیزی که غربی ها به آن می گویند الیگارشی در فارسی به اندک سالاری ترجمه شده است یعنی شما نگاه میکنید دائماً یک عده فقط جای آن ها عوض می‌شود در قدرت. دلبر جانان من برده دل و جان من، برده دل و جان من دلبر جانان من. همیشه جای آنها عوض می شود و این تثبیت شده است طی سال‌های گذشته یک اندک سالاری تثبیت شده‌ای داریم که یک مشکل دیگر هم دارد قدرت و ثروت با هم گره خورده است.
 در کشورهای غربی کشورهای طبقاتی توزیع ثروت است که توزیع قدرت را مشخص میکند یعنی طبقه ثروتمند تر نقش اصلی را در تعیین حکومت دارد اما در کشورهایی مثل ما به این‌ها جامعه  طبقاتی نمی گویند در جامعه شناسی به این می‌گویند جامعه منقسم به طبقات، یک کلاس سوشایتی داریم جامعه طبقاتی و یک سوشایتی دیوایتد کلاس داریم در جامعه شناسی غربی جامعه منقسم به طبقات یعنی طبقه در آن وجود دارد ولی این طبقات نقش اصلی را در قدرت بازی نمی کنند.
اینجاها توزیع قدرت هست که توزیع ثروت را تعیین میکند آنجا توزیع ثروت توزیع قدرت را تعیین می کرد اینجا توزیع قدرت است که توزیع ثروت را مشخص میکند.  بعد وقتی که ثروت و قدرت با هم پیوند می خوردو این پیوند عمیق می شود شما با یک مجموعه طرف می‌شوید که اگر بخواهید به قدرتش دست بزنید چون ثروتش هم در خطر است بلافاصله تمام قوا با شما درگیر می‌شود سراغ ثروت او که می روید چون قدرتش را دارد با تمام قوا با شما درگیر می‌شود چون آن هم به خطر می‌افتد متأسفانه طی سالهای گذشته ما یک همبسته خیلی سختی از قدرت و ثروت پیدا کردیم در این کشور که متاسفانه بر خلاف آنچه که ما تصور می کنیم نقش اساسی هم در تصمیم گیری ها به تدریج پیدا کرده است وقتی که شما می خواهید تبلیغات بکنید قاعدتاً اگر واقعاً به رقابتی وجود داشته باشد تبلیغات بالاخره هزینه می خواهد همه می دانند که برای یک حداقل تبلیغات برای یک نمایندگی مجلس اگر بخواهید جدی تبلیغ کنی و رقابت کنی باید به این ۲ میلیارد تومان تا ۴ میلیارد بسته به شهری که در آن هستی باید خرج کنی طبیعتاً آن کسی که این سرمایه گذاری را می کند وقتی این کار را انجام می‌دهد که مطمئن باشد بازده آن به او برمی گردد و الا پول خودش را به خطر نمی اندازد.
 یک اتفاق دیگری هم در حکومت ما افتاده است در طی سال‌های گذشته اولاً یک نوع دودمان‌گرایی و خانواده‌گرایی که برخلاف همه تصورات ما از جمهوریت بوده است کاملاً شکل گرفته و در واقع شبکه های خانوادگی با همدیگر ارتباط پیدا کرده‌اند و شما با یک دودمان و یک خویشاوندهای گسترده مواجه هستید از آن طرف هم می‌بینید که این شبکه ها حداکثر استفاده را از موقعیت هایی که دارند می کنند برای  پول بردن و به موقعش برای قدرت به علاوه نظام اداری ما هم به تدریج آلوده شده است در بعضی از کشورها حکومت هایشان از نظام اداری آنها استقلال دارد یعنی شما مسئول سیاسی را عوض می کنی ولی در سیستم اداری افراد طی یک مراحلی با یک صلاحیت هایی به موقعیت شان میرسند ولی وقتی شما رابطه این دو را مخدوش می کنید و دیگر سیستم اداری مستقل از سیستم سیاسی نیست سیستم اداری شما دیگر نمی تواند کارهای جاری شما را هم انجام بدهد یعنی وقتی که آدم ها هیچ صلاحیت ای نداشتند در کسب موقعیت پس در حقیقت یک اتفاقی افتاده است نظام اداری ما تابعی از نظام سیاسی ما شده است به همین دلیل حداقلی از شایستگی که برای اداره امور جاری در هر نظام اداری لازم است به تدریج این هم از دست رفته است یعنی شما یک نظام اداری پیدا کرده‌اید که قادر نیست وظایفی که  به عهده او گذاشته‌اید انجام دهد مجموعه این ویژگی‌ها را در علوم سیاسی سلطانیسم می گویند وِبِر یک اصطلاحی دارد به نام نظام های سلطانی یا سلطانیسم ازمدل عثمانی ها آن را گرفته است می‌گوید که سلطانیسم چند خصوصیت دارد: اولاً شخص گرا است یعنی در آن یک شخص محوریت دارد ولی این شخص کاریزما ندارد یعنی فرهمند نیست این طور نیست که بگوید بسم الله الرحمن الرحیم جمعیت بگوید... این خصوصیات را ندارد ولی سعی می کنند برای او ویژگی های کاریزماتیک تبلیغ کنند همه چیز های درست را به آن منصوب کنند در کنار آن دودمان گرایی است خانواده ها داماد ها اهمیت اساسی پیدا می کنند  بچه هااهمیت اساسی پیدا می‌کنند ظاهر قانون در آن رعایت می شود اما واقعاً محتوای چندانی ندارد فساد فراگیر می شود سرمایه داری دستکاری شده وجود دارد سرمایه داری در کشورهای سرمایه داری اساس آن رقابت است ولی در کشورهای سلطانی سرمایه داری دستکاری شده است یعنی در واقع از پیش معلوم است که منابع باید به چه کسانی برسد و رانتی که در واقع از نفت یا جاهای دیگر ایجاد می‌شود باید به دست چه کسانی برسد مجموعه اینها سیستم ما متأسفانه در طی سال‌های گذشته دائماً به ویژگیهای  نظام سلطانی نزدیک شده است علاوه بر این به تدریج تکیه گاه خودش را دارد می برد روی نیروهای خاصی که بیشتر امنیتی و نظامی هستند. 
مردم ما جامعه توده وار است بسیج ناپذیر است ناامید و خسته است و عصبانی است این حکومت ما نظام سلطانی تثبیت شده متکی بر نیروهای امنیتی و نظامی است مخالفان و منتقدان ما را هم شما نگاه کنید اپوزیسیون خارج از کشور برای اولین بار است که در تاریخ با وقاحت کامل اعلام می کند که می خواهد متکی بر خارجی باشد تا به حال افراد اگر بر خارج هم متکی بوده اند اما آن را پنهان میکردند بالاخره خانواده سلطنتی که از ایران فرار کردند بر اساس مدارکی که مثلاً معاون مالی پسر  شاه منتشر کرده است آن انصاری مثلاً ۱۰ هزار دلار به طور مرتب از سیا میگرفت که هیچ کس آن را نمی گفت فقط در دوره جنگ بود که ما یادمان می‌آید آن هم یک نفر بختیار گفت که من رفتم از عراق پول گرفته‌ام آن هم وقتی که بنی‌صدر افشا کرد که به عراق رفته است آمد اعلام کرد که من ۴۰۰ هزار دلار گرفته بودم بعد هم البته نگفت که شش مرتبه این کار را کرده است یک مرتبه آن را گفت و بعد جانشینان او گفتند ولی الان اپوزوسیون به صراحت اعلام می کند که ما احتیاج داریم به کمک خارجی چون مردم نمی‌توانند این حکومت را بیاندازند و آنها هم کمک می کنند هم به رسانه‌ها کمک می‌کنند هم برای سازماندهی کمک می‌کنند در فضای خارج کسی که از ایران می‌رود اگر شغل معتبری آنجا نتواند پیدا کند مجبور است برای ادامه زندگی به این سلسله ها وابسته بشود از نظر مالی و این یک مشکل جدی  است که در آن جا وجود دارد اما در داخل کسانی که به یک معنا اپوزیسیون محسوب نمی شوند کسانی که به عنوان اصلاح طلب مطرح هستند اینها یک طیف خیلی وسیعی دارند از اصلاح‌طلبان شناخته شده تا افرادی که قبلا مواضع دیگری داشتند ولی بعداً به این نتیجه رسیده‌اند که این وضع قابل ادامه دادن نیست باید آن را اصلاح کرد اینها هم وضعیتشان وضعیت خاصی است ببینید اصلاح‌طلبان از مدت ها قبل بارها در جلسات هم گفته می‌شد اصلاحات اگر می‌خواهد ادامه پیدا کند باید خودش را دگرگون کند در سه زمینه مشخص باید در خودش تحول ایجاد کند یکی از نظر گفتار سیاسی.
تکرار حرف هایی که ما از سال ۷۶ تا ۸۰ زدیم دیگر الان این جامعه را راضی نمی‌کند ما باید گفتاری را متناسب با وضعیتی که امروز در آن قرار داریم طراحی کنیم بارها گفته می‌شد که این گفتار تازه باید به یک چیزهایی توجه کند یکی مسئله برابری است که ما آن را فراموش کرده بودیم آزادی فردی اهمیت اساسی دارد و این برابری اجتماعی هم مهم است همه تجربیات بشر نشان داده است که نابرابری سه پیامد قطعی دارد فقر، جرم، بیماری هر چه میزان نابرابری در جامعه بالاتر می رود این سه نامطلوب در جامعه افزایش پیدا می‌کند لازم بود که گفتار اصلاح‌طلبان با توجه به برابری بازسازی بشود اما به آن توجه نشد مسئله جمهوریت، انقلاب ایران انقلاب جمهوریت بوده است اما به اندازه کافی روی مسئله جمهوریت تاکید نکردیم اهمیت و ابعاد و پیامدهای آن را و نسبت آن با بقیه چیزهایی که در قانون اساسی آورده بودیم یکی دیگر مسئله میهن دوستی. نسبت آن با اندیشه ما چه بوده است؟ ما چه تعبیری از میهن دوستی داریم که با ناسیونالیسم رمانتیک فرق میکند؟ روی همه اینها اضافه کنید مسئله سیاست خارجی ما چه حرف تازه ای در سیاست خارجی می توانیم و باید بزنیم؟
ساختار اصلاح‌طلبان باید نوسازی می شد بازسازی می‌شد اما نشد تشکیلات اصلاح‌طلبان باید نوسازی و بازسازی می‌شد تعداد زیادی تشکیلات داریم که تعدادشان از انگشتهای دست هم تجاوز نمی کند ولی حق رای دارند خیلی از احزاب ما به این دلیل تشکیل شده اند که دبیر کل آن ها بتواند در جلسات شرکت کند  فقط برای حضور خودش آن را ایجاد کرده است  هیچ فرقی با بقیه نمی کند نه ایده‌ای نه اندیشه‌ای. حزبی که نه آموزش دارد نه سازماندهی دارد نه یک خط از آن نوشته بیرون می‌آید این چه حزبی است؟ حزبی که هیچ برنامه ای ندارد جز اینکه دبیر کل آن بیاید به نمایندگی در یک جلساتی شرکت بکند. ما به بازسازی تشکیلاتی احتیاج داشتیم و این خلاف روال عادتی است که داریم و از همه مهمتر بازسازی تاکتیک استراتژیکی. این را هم انجام ندادیم اصلاح طلبان هیچ کاری جز شرکت در انتخابات بلد نیستند وقتی این را از آنها می گیریم کاملاً فلج می شوند وقتی که میروی در جلسه عمومی اصلاح طلبان بحث می شود که این انتخابات ریاست جمهوری که برگزار می شود مسخره است همه ما را دارند بازی می دهند برای چه ما باید در انتخابات شرکت کنیم؟ چرا نباید  برای خودمان ارزش قائل باشیم و بگوییم نمی‌کنیم اگر قرار نیست کاندیدا داشته باشیم چرا باید شرکت بکنیم؟ رای می آورد این حرف. ولی بعد می‌گویند هر کسی جداگانه خودش رای بدهد همه آنهایی که به این رای داده‌اند بلافاصله اطلاعیه می‌دهند و از یک نفر حمایت می کنند، در آن جلسه پس چه می‌گفتید؟ بعد می‌بینیم اگر این کار را نکند چه کاری بلد است؟ هیچ. از تشکیلات جز این چه می داند؟ اطلاعیه بدهد و از یک نفر حمایت کند و این کار را هم می کند نهایتاً هم در جامعه ای که اصلاً آماده نیست اینها را بپذیرد.
  اصلاح‌طلبان باید خودشان را بازسازی می‌کردند که نکردند و الان یک تشکیلاتی دارند خیلی از آنها متوجه اتفاقی که افتاده هم نیستند یعنی فکر می کنند ما همان آدمهایی هستیم که می توانیم مردم را بسیج کنیم ‌می‌توانستیم مردم را پای صندوق بیاوریم دیگر گذشته است دیگر به ما اعتماد نمی کنند حرف آنها هم روشن است ما جوابی برای آن نداریم می‌گویند خیلی خوب ما می آییم به شما رای می دهیم می روید آنجا و هیچ کاری نمی توانید بکنید چرا ما را پای صندوق می کشید؟ ما باید یک فکر دیگر می‌کردیم ما باید یک استراتژی دیگر طراحی می‌کردیم بعد هم اینها به شدت ضربه خوردند از همه طرف هم به آنها حمله می شود شما نگاه کنید هر کس می‌خواهد حرف بزند یک فحش هم به اصلاح طلب ها می دهد جالب این است که رسانه هایشان هم دائم می گوید اصلاح طلبی مرده است بعد شروع به فحش دادن می کند می گوییم به مرده که فحش نمیدهند اگر مرده است ولش کنید ولی می داند که باید با آنها فحش بدهد این در یک عده ای خریدار دارد همۀ انتقام را دارند از یک عده‌ای می گیرند که هیچ نقشی هم نداشته اند در مشکلاتی که پیش آمده است، همه گناه ها دارد گردن این‌ها می افتد در مورد ریاست جمهوری دوره قبل ما هیچ کداممان به هرحال این طور نبود که نشناسیم من مخالف بودم با حمایت از آقای روحانی ولی وقتی جمع تصمیم گرفت گفتم خب کار تشکیلاتی یعنی همین، اگر اکثریت یک چیزی گفتند تو هم که اقلیت هستی همراه آنها بروی حداکثر کاری که می‌توانی بکنی رای را  بنویسی امام زمان و به صندوق بیاندازی ولی نمی توانی علیه جمع کار بکنی درست هم همین است کار جمعی یعنی همین اگر قرار باشد همه ما کار خود را بکنیم که این کار جمعی نیست هیچ نقشی هم به آنها ندادند تمام تصمیمات اشتباهی که در دولت قبل گرفته شد اصلاح‌طلبان هم مکتوب هم شفاهی به دولت گفته بودند در مورد همین بنزین در مورد خیلی چیزهای دیگر وقتی آقای شریعتمداری وزیر کار دعوت کرده بود ما همه این حرف ها را به آنها زدیم که تصمیمات اینطوری نگیرید دردسر دارد مشکلات دارد شما یک جاهای دیگر باید تصمیم بگیرید که آنجا را نمی‌گیرید ولی خب الان پای همه نوشته شده است همه فکر می‌کنند اینها در این داستان سهیم بوده‌اند نمی شود وارد عرصه رقابت سیاسی شد و خیس نشد و آسیب ندید، اینها طبیعی است تا اینجای آن مشکلی به نظر من نمی آید مشکل آنجاست که ما خودمان هم دائم و مرتب،  ببینید هر اطلاعیه که ما می نویسیم با بی اعتماد به نفسی مینویسیم: ما به عنوان جزئی از نظام.
 متوجه نیستیم که مخاطب آن مردم هستند وقتی شما می نویسی جزئی از نظام هستم یعنی در تصمیم گیریها شریک هستم واقعا اینطوری است؟ شما را در تصمیم‌گیری‌ها شرکت می دهند که همه جا این جمله را به کار می برید؟ نه،  کی با شما مشورت می کند؟ کی حرف های شما را گوش می‌کند؟ یعنی ما خودمان هم وضعیت اجتماعی اصلاح طلب ها را تخریب میکنیم تنها نیرویی که می‌توانست در داخل زمینه‌ساز تحولاتی بدون خشونت بشود بدون آشفتگی، کاملاً تخریب شده است اعتباری که طی سالها به دست آورده بود خیلی راحت قربانی کرده است هم خودش مقصر است هم فضای عمومی جامعه هم حکومت به طریق اولی، حکومت که متوجه نیست وقتی شما کسی را که دنبال اصلاح بدون خشونت و آرامش است و دائم وفاداری خود را اعلام می کند این را حذف می‌کنید جای آنها فقط مطیعان نمی‌آیند یک کسانی می آیند که از بنیان شما را قبول ندارند هیچ چیز را قبول ندارند اصلاً نمی‌توانید با آنها حرف بزنید آنها فقط آمده‌اند که انتقام بگیرند ما کم در این جامعه کینه نکاشتیم از سر کوچه ها تا انتهای کوچه بیایید یکی از آنها در گزینش رد شده است آن یکی بچه اش زندان رفته است آن یکی فلان شده همه کینه دارند که از هم انتقام بگیرند ما یک جامعه پر از کینه درست کردیم حالا تنها مفرهایی را هم که وجود دارد را داریم میبندیم و علناً اعلام می‌کنیم که شما با انتخابات هیچ کاری نمی توانید بکنید ببینید وقتی که آخرین نفر را در انتخابات مجلس خبرگان میگذارند رئیس مجلس خبرگان معنایش خیلی روشن است یعنی شما هر رایی که بدهید برای ما اهمیتی ندارد این کار را می کنیم که به نظر خودمان درست است پیامد آن چه می‌شود؟ پیامد آن می‌شود این که نیرویی که می‌توانست در یک مقطع خطرناکی به خروج کشور از بحران کمک کند این را هم دارید از بین می برید
مجموعه شرایط ما ناگوار هست اما انقلابی نیست انقلاب وقتی اتفاق می افتد که دوتا منحنی است یکی رو به صعود است و یکی رو به افول. هرجا این دو به هم برخورد کردند انقلاب می شود رو به افول چیست؟ قدرت حکومت است وقتی که حکومت دچار بحران می‌شود از نظر مشروعیت و مردم می‌گویند چرا باید از اینها اطاعت کنیم؟ اینها صلاحیت ندارند وقتی دچار بحران می شود از نظر کارآمدی و نمی تواند مسائل مردم را حل کند وقتی دچار بحران می شود از نظر همبستگی طبقه حاکم یعنی هر روز یکی از آنها علیه دیگری افشاگری می کند یکی می‌خواهد دزدی آن را اثبات کند آن دیگری می‌خواهد دزدی این را اثبات کند، هر روز علیه همدیگر افشاگری می‌کنند این حکومت اگر آخرین بحران را هم پیدا بکند یعنی بحران اعمال سلطه وقتی نتواند سرکوب کند قدرت حکومت شروع به افول می کند از آن طرف قدرت مخالفان در انقلاب ها شروع به صعود می کند رهبری آنها فراگیر می شود ایدئولوژی و گفتار سیاسی آنها مورد قبول جامعه قرار می گیرد سازماندهی پیدا می کنند انقلاب همینطور اتفاق نمی‌افتد این دو منحنی وقتی به هم خورد یکی رو به صعود و یکی رو به افول انقلاب می شود شرایط ما غیر انقلابی است از آن طرف نزول را داریم حکومت ما مقبولیتش به کمترین میزان در سال‌های بعد از انقلاب رسیده است مردم از بالا تا پایین را فحش می‌دهند دیگر هم نگران نیستند که شما چه می گویید کارآمدی آن به حداقل ممکن رسیده است در حل ساده ترین مسائل عاجز هستند واقعاً این را آدم نمی داند به کجا باید بگوید این همه ادعا داریم نتوانستند یک مراسم خاکسپاری یک شهید را برگزار کنند یک عده در آن کشته نشوند مردم عادی زیر دست و پا له نشوند این حداقل کاری است که می‌شود کرد این همه ادعا با این همه ضعف همه جا کار همین طور است با بدترین نیروها با ضعیف ترین نیروها یعنی واقعاً جامعه ما همین هایی هستند که سر کار می‌گذاریمشان؟ اینهایی که بعضی هایشان حتی نمی توانند حرف یومیه را بزنند کاملاً قدرت حکومت دارد نزول می کند ولی قدرت انقلابی نیست شما ببینید وقتی انقلاب سال ۵۷ رخ داد روز بعد از آن حکومت مستقر بود یعنی روزی که حکومت ساقط شد حتی قبل از آن حکومت مستقر بود مردم هم به آن اعتماد کردند این یعنی مخالفان به اوج قدرت رسیده بودند ما یک وضعیت ناگوار غیر انقلابی داریم از دل این وضعیت ها انقلاب در نمی آید نمی‌خواهم بگویم انقلاب خوب است می گویند هیچ نسل عاقلی دوبار انقلاب نمی کند یک بار برای هفت پشتش کافی است ولی انقلاب خیلی بهتر از وضعیت های بدیلی است یادتان باشد انقلاب ده ها بار بهتر از فروپاشی است بلایی که به سر شوروی آمد اگر انقلاب شده بود خیلی بهتر بود تمام امکانات آنها نابود شد این جامعه دوباره از صفر شروع کرد این وضعیت ها یکی از پیامدهای آن فروپاشی است یعنی یک روز همه چیز وا بدهد یک پیامد آن شورش است شورش با انقلاب فرق می‌کند انقلاب هدف دارد ایده دارد رهبری دارد به محض اینکه قدرت را گرفت می داند چه کار باید بکند و به کدام سمت برود ولی شورش  فقط خراب میکند شما حرکات مردم را در بعضی از این اتفاقاتی که می‌افتد نگاه کنید درست است خطا در نیروی کنترل کننده هست ولی تخریب می کنند یعنی نیامده هدفی را ثابت بکند فقط آمده خشمش را خالی بکند به هر چیزی که شده است اموال عمومی اموال خصوصی فرقی نمی کند آن مردم خشمگینی که عرض می‌کنم خطرناک است همین است اصلاً وضعیت ما وضعیت خوبی نیست نه انقلابی است که آدم امیدوار باشد از دل آن انقلاب بر بیاید نه قابل دوام است.
بحران ها کم کم دارد به نقطه هایی می رسد ببینید ما سلسله مراتب داریم اول دغدغه است بعد می شود مسئله اگر حل نشد می شود مشکل، اگر حل نشد می‌شود معضل، اگر حل نشد می‌شود بحران، اگر حل نشد می‌شود فاجعه، ما الان مشکلاتمان از مرحله دغدغه و مسئله و مشکل گذشته یک سری از آنها معضل است یعنی به هم پیوند خورده اند، اگر شما بخواهی آن را حل کنی باید ده مشکل دیگر را با آن حل کنی، مشکل تورم را چرا نمی توانیم حل کنیم چون باید بلافاصله وضعیت بودجه دولت را حل کنیم، وضعیت بودجه دولت را چرا نمی توانیم حل کنیم؟  به دلیل ساختار مالیاتی ما، به دلیل ساختار نفتی ما، بعد هم کهنه شده است ۳۰ سال یا ۴۰ سال است که شما دارید با تورم زندگی می‌کنید در تمام ارکان زندگی ما جای خود را گذاشته است به این ها معضل گفته می شود ولی بعضی وقتها بحران است، صندوق های بازنشستگی وضعیت آنها بحرانی است معضل نیست باید ۶ نفر پرداخت کنند یک نفر حقوق بگیرد در تامین تا چند وقت پیش این نسبت برقرار بوده است اما در بازنشستگی کشوری مدتی است که یک و خرده‌ای حقوق می گیرند و یک نفر می پردازد یعنی نسبت آنهایی که می گیرند از آن کسی که می‌پردازد دارد بیشتر می شود این را بحران می‌گویند یعنی وقتی شما رسیدید به نقطه ای که ادامه حیات سیستم به خطر می افتد این  وضع می تواند ادامه پیدا کند اما با انقلاب هم ختم نمی شود این همان معضلی است که من مدت ها است ذهن مرا مشغول کرده است که باید در این شرایط چه کرد؟آیا اصلاً می شود کاری کرد؟ با این وضعی که ما به آن رسیدیم می‌توانیم اصلاً کاری انجام بدهیم؟ یا متاسفانه مجبوریم سکوت کنیم تا این جامعه برود و آن اتفاقی که نباید بیفتد در جامعه ما.
ببینید هیچ راه حل یک شبه برای مشکلات ایران وجود ندارد ولی می‌شود مشکلات را حل کرد خیلی کارها میشود کرد مشکلات ایران با یک مدیریت درست قابل حل است اما نه در کوتاه مدت یعنی ما باید یک دوره ۵ ساله خوب بیشتر به آن این است که شما آن مدیریت را مستقر کنید آدم هایی که در خیالات برنامه می ریزند که نمی توانند مشکل را حل کنند، آن را باید به فکر کرد یعنی اینکه می‌گویند مشکلات ایران راه حل سیاسی دارد معنای این است که تا شما یک مدیریت توانمند مسلط به دانش کافی در کشور حاکم نکنید این مشکلات شروع به حل هم نمی‌کند حتی بدتر هم می شود ببینید ما الان روزانه نزدیک به ۲۰۰ میلیارد به حجم نقدینگی ما اضافه می شود نزدیک ۴ هزار و ۶۰۰ میلیارد نقدینگی داریم اصلاً نمی‌شود آن را جمع کرد بعد شما هر کاری بکنید نمی توانید جلوی تورم را بگیرید مگر اینکه اتفاقی بیفتد اولاً این لوله آب بسته بشود  نقدینگی اضافه نشود بخشی از این نقدینگی که در بازار است جمع بشود هر یک تومانی که پول چاپ می‌کنیم ضرب در شش و نیم میشود می‌شود نقدینگی و در جامعه می آید اگر بتوانید یک تومان هم جمع کنید ضرب در شش و نیم می شود از نقدینگی کم می‌شود یک راه حل هایی وجود دارد ولی قبل از آن یک راه حل اساسی تر می خواهد آن هم با این مردمی که اصلاً تحمل هیچ اقدامی را ندارند.
به نظر می آید که راه حل اصلی آن است که ما از سیاست خارجی شروع کنیم تنش زدایی کنیم حتی به نظر من نتایج عینی آن خیلی مهم نیست نتایج ذهنی آن برای ما مهم است وقتی مردم به این نقطه برسند که شما دارید تنش زدایی می کنید از آن ناامیدی نسبت به آینده کم بشود بعد می شود قدم های بعدی را در داخل برداشت هر نیرویی نمی تواند شامل هر شعاری باشد حامل هر شعاری باشد شما هر شعاری را نمی توانید بدهید به هر نیرویی.  مثلاً شما اگر شعار برابری دادید، به نیرویی می توانید بدهید که از نابرابری بیشترین سود را نمی برد اگر یک نیروی از نابرابری بیشترین سود را می‌برد شما نمی توانید بگویید برو در جامعه برابری را پیاده کن چون این منافع اش با آن آرمان میخورد هرجا هم بین منافع و آرمان ها کشمکش می شود اکثر مواقع به نفع منافع حل می‌شود نه به نفع آرمانها. ما نباید مردم را در برابر آزمونی قرار بدهیم که اکثریت شان در اکثر مواقع در آن رد می‌شوند من راستش را بخواهید واقعاً فکر می کنم که مگر یک معجزه‌ای ما را نجات بدهد یعنی راستش را بخواهید خیلی یک طرح مشخصی که بشود آن را اجرا کرد به ذهنم نمی رسد خیلی از دوستان می گویند بگذارید این ها هر کاری که بلدند انجام دهند واقعیت ها آنها را واقع‌بین میکند کم کم می فهمند مشکل چیست ولی خیلی از دوستان می گویند مگر ما چقدر فرصت داریم و اگر خطایی شد که یک جایی ما به جنگ کشیده شدیم فرض کنید که شما می‌دانید اسرائیل بارها آمریکا را غافلگیر کرده است یعنی عملیات انجام داده آنها هم بدون اینکه بخواهند به خاطر فضای داخلی و ساختار داخلی شان پشت سر آن رفته اند با فضای منطقه‌ای که وجود دارد در موقعیت حساسی قرار داریم که می‌توانیم از آن خارج شویم به نظرم هر کاری می‌خواهد بشود باید از سیاست خارجی شروع بشود بعد به داخل برسد هیچ راه حل کوتاه‌مدتی هم دنبال آن نباشد ما متاسفانه به یک وضعیتی رسیده‌ایم الان ببینید چند سال است استهلاک سرمایه‌های ایران بیشتر از سرمایه گذاری است که صورت می گیرد یعنی موجودی سرمایه ایران دارد سال به سال کمتر می شود این یعنی اینکه تولید دائماً در آینده کمتر خواهد شد وقتی تولید کم بشود پیامدهای آن خیلی چیزها خواهد بود.
یک اتفاق مهمی که الان افتاده است و حُسنی که هست تجربه اطراف ماست مردم لیبی، عراق، افغانستان و سوریه را می بینند و می فهمند که صرف اینکه بخواهی تغییر ایجاد بکنی کفایت نمی کند
می تواند این تغییر آنقدر فاجعه آمیز باشد که الان در عراق هم دارد این اتفاق می افتد تمام دستاوردهایی که سقوط صدام داشت می‌توانند کم کم برگردند سر جای قبل. لیبی ک مردم آرزوی آن دوران را دارند آن دوران برای آنها بهشت بوده است افغانستان را هم که دیدید بعد از بیست سال کشمکش نهایتاً چه شد؟ دوباره برگشته است به نقطه اولی که شروع کرده بود حالا تا بیاید درست بشود چه اتفاقی می افتد چه می شود؟ همین ممکن است ما را از خواب بیدار کند ولی امیدواریم که... یک دوستی ما داشتیم که میگفت این قدرت آدم را مست میکند آدم مست یک چیزهایی را نمی فهمد که همه می فهمند آدم مست یک کارهایی می کند که هیچ کس نمی کند قدرت آدم را مست میکند امیدوارم اگر کسی قدرت دارد از مستی آن بیدار بشود و یک چیزهایی را بفهمد یک کارهایی را نکند کارهایی را که همه می دانند نادرست است به هر حال جامعه ما برای  بقای خودش هزینه زیادی را داده است باید امیدوار بود که همه ما با یک هوشیاری از این وضعیت خارج بشویم البته پشت همه این ناامیدی هایی که  عرض می کنم یک نکته امیدوار کننده هست و آن هم ما معتقدیم که نظام عالم بر حق است دنیا و جهان ما اخلاقی است نسبت به بدی و خوبی بی تفاوت نیست همین امید همسویی با کل سیستم اخلاقی جهان شاید بتواند کمکی بکند که ما از این وضعیت خارج شویم ولی اصلاح‌طلب‌ها بدون پذیرش تغییرات عمیق در درون خودشان آینده ای برای آنها متصور نیست همه آنها باید بپذیرند که تا چند سال من باید بیایم حرف بزنم؟ ما هم باید بازنشسته بشویم بگذارید جوانتر ها بیایند آنهایی که توانمند تر هستند شاید آنها بتوانند خیلی از بن بست هایی که ما نتوانستیم  بشکنیم آنها بشکنند به نیروی جوان این جامعه باید امیدوار بود و اعتماد کرد شاید آنها بتوانند راهی برای خروج از این بن بست ها پیدا بکنند این رمز آن عنوانی بود که عرض کردم وضعیت ناگوارغیر انقلابی . نه دلمان می خواهد در این وضعیت بمانیم نه وضعیتمان مثل پیش از انقلاب است که تکلیفمان روشن باشد که چه کار باید بکنیم این است که در واقع نیروهای سیاسی ما را کاملا گیج کرده است خیلی‌ها از تعلیق سیاست در ایران امروز صحبت می‌کنند یعنی سیاست به یک نقطه های بن‌بست رسیده است البته همه می گویند که از دل این بن بست ها همیشه راه حل هایی پیدا می‌شود اینکه بپذیریم به بن بست رسیده ایم خودش اولین قدم در حل مشکلات است.
والسلام علیکم و رحمة الله
Image

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ

 

پس بشارت ده به آن بندگان من كه به سخن گوش فرا مى‏ دهند و بهترين آن را پيروى مى كنند

مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم