Please make sure that, your allow_url_fopen or cURL is enabled. Also, make sure your API key and location is correct. Verify your location from here https://openweathermap.org/find

حاکمیت سیاسی؛ امانت الهي


سیدعلی میرموسوی
یکی از فرازهای درخشان قانون اساسی جمهوری اسلامی اصل پنجاه و ششم آن است، زیرا در آن حاکمیت ملی بر بنیان حاکمیت الهی شناسایی شده و راه سوء استفاده از حاکمیت الهی برای نقض حقوق مردم در تعیین سرنوشت خویش بسته شده است. در قسمتي از اين اصل آمده است:
«حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او انسان را بر سرنوشت خویش حاكم ساخته است ، هيچ¬كس نمي تواند اين حق الهي را از انسان سلب كند يا درخدمت منافع فرد يا گروهي خاص قرار دهد


 

این اصل نه تنها سازگاری اسلام با ارزش های دنياي جدید را نشان می دهد بلکه بازتاب آرمان های مردم سالارانه انقلاب اسلامی است که در بیانات بنیانگذار جمهوری اسلامی و دیگر شخصیت های برجسته انقلاب نیز مورد تاکید قرار گرفته است.
با وجود این گویا پس از گذشت بیش از سه دهه از همه پرسی قانون اساسی و تصویب و تایید آن توسط آرای عمومی، هنوز این اصل مورد پذیرش برخی از افراد و جریان ها قرار نگرفته است. آنان کوشش می¬کنند تا مخالفت خود با این اصل را در پوشش مذهب و با استناد به متون دینی توجیه کنند و حق حاکمیت مردم را با استناد با حاکمیت الهی سلب و یا به نوعی تحریف کنند.
از دیدگاه آنان حاکمیت خداوند بر جهان هستی مقتضی سلطه افرادی است که او برای حکمرانی و فرمانروایی بر جامعه تعیین کرده است. این افراد به موجب تعیین از ناحیه خداوند حق فرمان روایی بر دیگران را دارند و آنان نیز موظف به پیروی و اطاعت از ایشانند. افرادی که از سوی خداوند برای فرمانروایی نصب شده اند به طور مستقیم و یا غیرمستقیم تعیین می شوند. در هر دو صورت خواست و رضایت مردم نقشی در حقانیت و مشروعیت آنان ندارد.
بر خلاف اين برداشت از حاكميت الهي،که به نظریه انتصاب شهرت یافته است، به نظر می¬رسد آنچه در اصل پنجم قانون اساسی آمده بر بنیان آیات و آموزه های قرآنی استوار است و از ديدگاه شيعي دست کم در عصر غیبت امام معصوم حاکمیت و اقتدار سیاسی از سوی خداوند به مردم واگذار شده است. از این رو نه تنها نمی توان به استناد حاکمیت الهی حق حاکمیت مردم را نقض کرد بلکه اقتدار سیاسی مشروع جز با رضایت و خواست مردم تاسیس نخواهد شد. در نوشتار حاضر کوشش می¬کنیم تا از دیدگاه قرآنی و در پرتو آیات نورانی و روشن کلام خدا این ادعا را تقویت و برداشت مخالفان را مورد ارزیابی و سنجش قرار دهیم. ولی از باب مقدمه یاد آوری چند نکته لازم است:
1. نخست این که قرآن کتاب هدایت است نه سیاست. البته این به معنای بی توجهی آیات شریفه قرآن به ارزش های مهم و کلی در باره فرمانروایی و حکمرانی نیست. از آنجا که آیات قرآن با هدف هدایت و رستگاری انسان ها بر دل پیامبر نازل شده است نسبت به زندگی دنیوی آنان بی توجه نبوده و به ویژه ارزشهای کلی در مورد حکومت و شیوه حکمرانی را بیان کرده است. به عنوان مثال عدالت و پرهیز از ظلم، نفی استبداد، کارآمدی و امانت داری کارگزاران سیاسی برخی از این موارد است. جالب این که در آیات قرآن معيارهايي همچون عدالت و ظلم و جور، كارداني و حليم يا سفيه بودن زمامداران در تقسيم بندي حكومت اصالت دارد.
2. با وجود این سیاست و حکومت و ملکداری عرصه ای است که انسان به یاری عقل و تجربه اش می¬تواند درک و اداره کند. از این رو سیاست در حوزه رسالت و اهداف اصلی قرآن نیست بلکه عرصه¬ای است که در منطقه الفراغ قرار دارد و به خو د انسان واگذار شده است. رسالت اصلی آیات قرآن کریم راهنمایی انسان به چیزی است که بدون هدایت الهی برای او دست یافتنی نیست. (و ماکنا لنهتدی لو لا ان هدانا الله).
3. از دیدگاه عقل¬گرایان شیعی معانی و احکام موجود در آیات قرآن با دریافت های عقل انسانی ناسازگار نیست و آنچه به ظاهر ناسازگار به نظر می رسد قابل تاویل است. از این رو اگر عقل انسان به دریافتی درباره شیوه درست اداره حکومت برسد آیات قرآن نیز با آن همسو است. به عنوان نمونه اگر عقل انسان به این حکم قطعی برسد که مطلق بودن قدرت فساد آور است قرآن نیز بر خلاف این حکم نخواهد کرد.
اکنون بر اساس این مقدمات می توان به بررسی دیدگاه قرآن درباره حاکمیت و اقتدار سیاسی پرداخت. در این راستا نخست معنای حاکمیت الهی بیان و سپس نسبت آن با حاکمیت سیاسی و انتصابی بودن یا نبودن و حدود آن بررسی می شود و در ضمن آن دیدگاه کسانی که حاکمیت را از بالا می نگرند و سهم خواست و رضایت مردم در حقانیت و مشروعیت سیاسی را انکار می کنند مورد ارزیابی قرار می¬گیرد.
1. هر چند در قرآن واژه حاکمیت در مورد خداوند به کار نرفته است ولی مفاد آن در آیات متعددی از قرآن تایید می شود. نخست آیاتی که مالکیت خداوند بر هستی را بیان می کنند(له ما فی السموات و الارض)، دوم آیاتی که فرمانروایی و پادشاهی خداوند بر هستی و مردم را بیان می کنند( لله ملک السموات والارض،قل اللهم مالک الملک توتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء، ملک الناس)، سوم آیاتی که ولایت خداوند را بیان می کنند( فالله هو الولی، مولیهم الحق)، چهارم آیاتی که حکم و فرمان را به خداوند اختصاص می¬دهند(ان الحکم الا لله، والله یحکم لا معقب لحکمه)
2. بر اساس این آیات حاکمیت خداوند دارای دو بعد تکوینی و تشریعی است. از حیث تکوینی آفریننده جهان هستی خداوند است، اراده او در کل جهان جاری و نافذ و او فرمانروای مطلق آن است. از نظر تشریعی نیز اوست که آموزه ها و قوانین لازم برای سعادت و نجات انسان را وضع و بیان می¬کند. این آموزه ها و قوانین از سوی پیامبرانی به انسان ها می¬رسند که او تعیین کرده است. (الله اعلم حیث یجعل رسالته) از ديدگاه شيعي منصب ولايت در طول رسالت بوده داراي چنين ويژگي است و تنها برگزيدگان خداوند مي توانند به اين منزلت راه يابند. معناي لغوي ولايت نيز اين برداشت را تاييد مي كند زيرا ولايت به معناي شدت قرب و نزديكي ميان دوچيز به گونه است كه هيچ چيز بين آن ها جدايي نيفكند. ولايت الهي نيز در پرتو چنين ارتباطي با خداوند حاصل مي شود و بدون ترديد خواست و اراده مردم در آن تاثيري ندارد. اگرچه معمولا راه يافتگان به اين مرتبه محبوبيت مردمي نيز دارند.
۳. دريافت درست ارتباط حاكميت الهي با حاكميت سياسي در گرو تعريف و تحليل مفهوم اخير است. حاكميت سياسي يا شهرياري و فرمانروايي در ادبيات كنوني علم سياست برترين نهاد اقتدار در جامعه است كه اختيار وضع و اجراي قانون و داوري و حل و فصل اختلافات و كاربرد مشروع و انحصاري زور را در دست دارد. حاكميت از اين حيث پديده اي انساني است كه همچون ديگر پديدار هاي موجود در جامعه حاصل اراده و كنش انسان¬ها است. اگرچه در چارچوب بينش اسلامي هرگونه كنش انساني فارغ از مشيت و اراده الهي نيست و از اين نظر مي توان اين پديده را به خداوند نسبت داد، ولي خداوند خود حاكميت سياسي در جامعه انساني را بر عهده ندارد بلكه اشخاصي به نمايندگي از خداوند مي توانند عهده دار اين كار باشند. پرسش اين است كه از ديدگاه قرآن آيا حق تعيين فرمانروا در انحصار خداوند است و او نمايندگاني براي ايفاي چنين نقشي در جامعه تعيين كرده يا اين كه اين حق را به خود انسان ها واگذار كرده است؟
در انديشه سياسي معاصر شيعه طرفداران نظريه نصب معتقدند كه حق حاكميت سياسي نيز در انحصار خداوند است و فرمان روايي به كساني تعلق دارد كه از سوي وي نصب شده باشند. از ديدگاه آنان پيامبر و ايمه و در نبود آنان فقيهان به اين مقام نصب شده اند. به اعتقاد مخالفان اين برداشت خداوند يا به طور مطلق و يا دست كم در نبود پيامبر و ايمه اين حق را به مردم واگذار كرده است، از اين رو فرمانروايي به كساني تعلق دارد كه از سوي مردم به اين مقام برگزيده شده باشند.
۴. چنان كه اشاره شد حاكميت سياسي پديده و نهادي بشري است هرچند بر اساس اين بينش كه همه اقدامات انساني با اراده و مشيت الهي تحقق مي پذيرد مي توان آن را به خدا نيز منتسب دانست. از اين ديدگاه حاكميت سياسي مقوله اي است كه در بنياد به مردم تعلق دارد و مي توان آن را از سنخ امانت قلمداد كرد. از اين رو همچنان كه خداوند با اعطاي اراده به انسان او را در شئون زندگي خويش حاكم گردانيده است ، در زندگي سياسي نيز كه بخشي از اين زندگي است نيز او را حاكم گردانيده است. البته اين واگذاري به معناي اداره خودسرانه و بوالهوسانه نيست بلكه همچون امانتي است كه به او سپرده شده است . در اين راستا مي توان به برخي از آيات قرآن كريم هم استناد كرد.(انا عرضنا الامانه علي السموات والارض و الجبال فابين ان يحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه كان ظلوما جهولا، ان الله يامركم ان تودوا الامانات الي اهلها ، اجعلني علي خزاين الارض اني حفيظ امين يوسف، ان خير من استاجرت القوي الامين، لا توتو السفهاء اموالكم التي جعل الله لكم قياما) در كلمات پيامبر(ص) و علي (ع) نيز مواردي وجود دارد كه چنين برداشتي را تاييد مي¬كنند. براي تقويت اين برداشت لازم است آنچه در مورد الهي بودن حاكميت سياسي برخي از افراد مانند پيامبران يا ايمه مطرح شده است و ارتباط آن با رضايت و خواست مردم را مورد تامل و بازبيني قرار داد. بر اساس اين تامل به آساني مي توان استدلال كرد كه الهي بودن حاكميت آنان با نقش رضايت و خواست مردم ناسازگار نيست.
۵. رسالت و ابلاغ پیام الهی و همچنین ولایت او با فرمانروایی سیاسی نه یکسان است و نه تلازم دارد. چه بسا پيامبران و اولیایی که فرمانروا نبوده اند. وانگهی به کاربردن زور برای پذیراندن احکام و تعالیم خداوند به مردم در قرآن نهی شده است.( ما انت علیهم بجبار، لا اکراه فی الدین، لست علیهم بمصیطر). افزون بر این مسئولیت ها و کارکردهای پیامبر با مسئولیت ها و کارکردهای حکومت و فرمانروا یکسان نیست. پیامبر مامور ابلاغ احکام الهی و کوشش برای نجات و به سعادت رساندن انسان ها است در حالی که مسئولیت اصلی دولت و حکومت تامین مصالح عمومی، امنیت ، پاسداری و دفاع از جامعه است. قلمرو مسئولیت و کارکرد های دولت محدود به اموری است که به خود مردم تعلق دارد و به تعبیر قرآنی (امرهم شوری بینهم) است.
۶. در برخي از آيات قرآن كريم موضوع واگذاری حکومت و اتيان مُلك به برخي از پيامبران يا افراد و تعیین فرمانروا از سوی خداوند مطرح شده است. هر چند برخی از اندیشمندان معاصر شيعي تعیین فرمان روا از سوی خداوند برای اجرای احکام وی را در گرو امکان تشریع در اجراییات دانسته¬اند و چنین امری را به دلیل دور و یا تسلسل باطل شمرده¬اند، ولی در قرآن کریم هم از واگذاری مُلک به معنای پادشاهی به گروهی از افراد و هم از تعیین فرمانروا از سوی خداوند سخن گفته شده است. ابراهیم، نمرود، سلیمان، داود، یوسف و طالوت از کسانی هستند که در برخي از آیات اتیان ملک به آنان از سوي خداوند مطرح شده است. همچنین در سوره بقره به روشنی از تعیین طالوت به عنوان حکمران از سوی خداوند سخن گفته شده است.
۷. اتیان یا واگذاری ملک به برخی از پیامبران که در این آیات به خداوند نسبت داده شده بيانگر اراده تكويني خداوند بوده و به معنای تاکید بر مشیت و خواست الهی است. از اين ديدگاه هيچ پديده اي در جهان فارغ از خواست و اراده خداوند رخ نمي دهد. به ويژه اين كه در برخي از اين آيات از اتيان مُلك به كساني همچون نمرود سخن گفته شده است كه بدون ترديد حاكميت آنان مورد تاييد خداوند نبوده است. افزون بر اين آیات مورد استناد دست کم از بیان نقش رضایت و خواست مردم در این واگذاری ساکت اند. در هیچ یک از این آیات نه تنها نقش رضایت و خواست مردم در واگذاری ملک به این افراد نفی نشده است بلکه ظاهر برخی از آیات آن را تایید می¬کند. در مورد طالوت تعیین فرمانروا به درخواست خود مردم صورت گرفته زیرا آنان پس از اختلاف در مورد شخص شایسته برای فرمانروایی و با توجه به نیاز به تعیین آن برای جنگ از پیامبر شان تقاضا می کنند که او فردی را مشخص کند و او طالوت را برمی گزیند و می گوید خداوند او را به عنوان پادشاه شما برگزیده است. با این حال مردم به این استدلال که او از خاندان پادشان بنی اسراییل نبوده و دارایی چندانی ندارد نمی¬پذیرند. سپس پیامبرشان با این استدلال که خداوند به او دانش و قدرت جسمی بسیار داده است رضایت آنان را جلب می کند.
۸. خداوند در آیاتی از قرآن به ضرورت اطاعت از پیامبر اسلام و عدم تخلف و سرپیچی از فرمان ها و داوری های او فرمان داده است. از آنجا که فرمان به اطاعت در این آیات مطلق است، می توان استفاده کرد که شامل فرمان های سیاسی و دستورات مربوط به حکمرانی نیز می شود. با این حال این آیات نیز نقش خواست و رضایت مردم در حکمرانی و فرمانروایی پیامبر را نفی نمی کند. زيرا ممکن است امر به اطاعت از پیامبر در امور عمومی از این جهت باشد که او از سوي مردم و جامعه برگزیده شده است.
۹. در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که به ولایت پیامبر اسلام تصریح می کند ، همچنین آیاتی نیز وجود دارد که از نظر شیعه بر ولایت ایمه اطهار سلام الله علیهم دلالت دارند. بسیاری از اندیشمندان با استفاده از اطلاق این آیات قلمرو این ولایت را شامل حکمرانی و فرمانروایی سیاسی نیز دانسته اند. البته به اعتقاد برخی این ولایت شانی فراتر از امور سیاسی دارد و به امور معنوی و باطنی و بیان تعالیم خداوند و چه بسا امور تکوینی و تشریعی دلالت دارد. از این دیدگاه، چنان که پیشتر نیز یاد آوری شد، امور سیاسی اموری هستند که تصدی و اداره آن ها از عهده عموم مردم و در چارچوب یافته های عقلی و تجربی ساخته است. از این رو استعلای آن به سطحی که تنها اولیای خدا از عهده آن بر آیند نه تنها لازم نیست بلکه چه بسا به فروکاستن و تنزل جایگاه و شان ولایت الهی منجر شود.
۱۰. البته فرض این که اطلاق ولایت پیامبر و ایمه قلمرو سیاسی را دربر می¬گیرد با انتصابی بودن آن تلازم ندارد و با پذیرش نقش رضایت و خواست مردم در فرمانروایی سیاسی آنان نیز ناسازگار نیست. وانگهی آیاتی از قرآن نيزاین نقش را تایید و تقویت می¬کنند. مانند آیاتی که پیامبر را به مشورت با مردم فرمان می دهد و آیاتی که به بیعت مردم با او اشاره می کند. امر به مشورت در آیه و شاورهم فی الامر در کنار آیه امرهم شوری بینهم به خوبی نشان از نقش اصلی مردم در اداره امور سیاسی دارد و مشورت امری تجملی نیست.
۱۱. افزون بر استدلالات بیان شده پذیرش انتصابی بودن فرمانروایی پیامبر و ایمه نیز بر اساس دلیل خاص است ، از این رو در مواردی که دلیل معتبری بر انتصاب شخصی از سوی خداوند دلالت نکند ، خواست و رضایت مردم تعیین کننده است. بنابر این اگر همچون بسیاری از اندیشمندان شیعی انتصاب به ولایت سیاسی خاص ایمه دانسته و دلایل اقامه شده برای نصب غیر از ائمه به این منصب نارسا و یا نامعتبر قلمداد شود، در این صورت راهی جز رضایت و خواست مردم برای تعیین فرمانروا نیست. بر مشروعیت خواست و رضایت مردم افزون بر آیات شوری، آیات مربوط به امانت، مالکیت، بیعت، خلافت انسان و نیز عمومیت خطابات قرآنی نیزدلالت دارد. وانگهی با نبود انتصاب جز زور و انتخاب راهی باقی نخواهد ماند و روشن است که دیدگاه قرآن نسبت زور منفی است.
1۲ . تمامی مباحث گذشته بر اساس رویکرد شخص محور است که در آن پرسش چه کسی باید حکومت کند؟ اصالت دارد. بر اساس رویکرد نهادی که چگونگی حکومت کردن اهمیت می يابد، بحث تعیین فرمانروا موضوعیت چندانی ندارد بلکه الگو و شیوه اداره حکومت به مسئله اصلی بدل می¬شود. در این صورت بحث انتصابی و انتخابی بودن فرمانروا یکی از مسایل فرعی در الگوی حکومت خواهد بود و در چارچوب آن تعیین و مشخص می¬شود.
1۳. از مطالب پیش گفته می توان به این نتيجه دست یافت که آنچه در اصل پنجم قانون اساسی بیان شده است نه تنها مورد تایید آرای عمومی است بلکه بر بنیان آیات قرآن نیز استوار است. از اين رو نمي¬توان حاكميت الهي را دست مايه نقض خواست و رضايت مردم قرار داد.

Image

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ

 

پس بشارت ده به آن بندگان من كه به سخن گوش فرا مى‏ دهند و بهترين آن را پيروى مى كنند

مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم