سید ضیا مرتضوی معتقد است: اگر گفتوگوهای دینی حتی به روش جدالی، با حفظ آداب و رعایت شرایط علمی و اخلاقی گفتوگو صورت گیرد، نه تنها نکوهیده نیست بلکه پسندیده و در شرایطی لازم و واجب است .
به گزارش شفقنا، سید ضیاء مرتضوی عضو هئیت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در مقاله ای با عنوان« الزامها و چالشهای اخلاقی گفت وگوی دینی» می نویسد: حضرت آیتالله ابراهیم امینی، شخصیتی وارسته و مهذب به شمار میروند و کسانی که مانند این بنده ناچیز، کمو بیش توفیق درک محضر ایشان را داشتهاند، وارستگی اخلاقی و اوصاف ستوده ایشان را از نزدیک دیدهاند. بخش عمدهای از تلاشهای علمی و فرهنگی این استاد ارجمند که اینک در آستانه ورود به دهمین دههی عمر شریف خود هستند، معطوف به مسائل اخلاقی و تربیتی در قلمرو فرد، خانواده و جامعه بوده است. از ایشان آثار نوشتاری چندی در این باره بر جای مانده است و چنان که میدانیم همواره یکی از مهمترین دغدغههای این عالم فرزانه در هدایتهای گفتاری خود، موضوع تربیت درست جامعه و تزکیه نخبگان به ویژه لزوم بالا بودن میزان بردباری عمومی و احترام متقابل اجتماعی و تحمل یکدیگر بوده و هست. اینکه نخبگان جامعه در گفتوگوی میان خود از وارستگی لازم برخوردار باشند و بتوانند مناسبات اجتماعی و سیاسی خود را در چارچوب موازین اخلاقی و اسلامی شکل دهند، یک اصل در بهبود اخلاق عمومی جامعه به شمار میرود؛ امری که یکی از خواستهای این استاد وارسته، به ویژه در سالهای اخیر بوده است و بارها شاهد بودهایم بر ضرورت آن تاکید جسته و نسبت به پیآمدهای دوری از آن هشدار دادهاند.
یکی از مصادیق و مظاهر گفتوگوی نخبگان، گفتوگوهای علمی دینی است که تاریخی دراز دارد و در ادبیات دینی و از منظر ارزشگذاری، مورد توجه قرار گرفته و به منابع اخلاقی نیز راه یافته است. گفتوگوی دینی و علمی آداب و الزامهایی دارد؛ چنان که آفتهایی چند میتواند آن را به بیراهه بکشاند و از یک فرصت سازنده به تهدیدی در اندیشه و اخلاق فرد و جامعه در آورد. این الزامات برخی در حوزه مسائل عام اجتماعی و فرهنگی و سیاسی جای دارند که در چارچوب وظایف و سیاستهای اشخاص و نهادهای مسئول در تنظیم مناسبات عمومی و به ویژه حکومت تعریف میشود، و دستهای به اخلاق خود گفتوگو در محدوده کسانی است که عناصر اصلی و مباشر شکلگیری گفتوگو میباشند.
آنچه در این مقاله و در همراهی با چند دهه اهتمام استاد والامقام، حضـرت آیتالله امینی، دامت برکاته، به گسترش مکارم اخلاقی و آموزههای تربیتی، مورد نظر است همین دسته است؛ اما تنها از منظر الزامات گفتوگو و آنچه به عنوان چارچوب اخلاق فردی گفتوگوکنندگان تعریف میشود، و نه از نگاه آسیبشناسانه و چالشهای اخلاقی که نیازمند فرصتی دیگر است. چنان که در آغاز به اصل روا بودن گفتوگو و جدال نیز در حد یک مقدمه پرداخته شده است.
***
اشارهای گذرا
گسترش گفتوگوی درون دینی در سدههای نخست اسلامی، و قوت گرفتن انگیزههای غیر اخلاقی و آفتهایی که از این منظر، گفتوگوها را آلوده ساخته بود، برخی عالمان اخلاق و تهذیب نفس را وا داشت که به تبیین آداب و الزامات گفتوگوی دینی و آسیبهایی که از این زاویه متوجه اندیشه و اخلاق فرد و جامعه است، بپردازند. از جمله امام محمد غزالی از عالمان سرشناس اهل سنت و سپس جناب زینالدین علی عاملی معروف به شهید ثانی، از علماء و فقهای بزرگ شیعه، آداب و آفات آن را برشمردهاند. عالم و فقیه بزرگ شیعی، جناب فیض کاشانی نیز راه غزالی را پیموده و ضمن تهذیب گفتههای غزالی نکاتی را از نگاه منابع حدیثی شیعه و در تأکید بر آنچه وی نوشته افزوده است. این گفتوگوها نخست در حوزه کلام شکل گرفت و سپس به برخی حوزههای دانشی دیگر به ویژه فقه گسترش یافت. اگر تا دیروز تنها متکلّمان اسلامی به مناظره در مسائل اعتقادی میپرداختند، و این پدیده به یک «فنّ» در آمده بود، حال دیگر دستهای از فقها و شبه فقها نیز به این جرگه پیوسته بودند.
با توجه به همین پیشینه است که غزالی، پیش از رسیدگی به الزامات و چالشهای مورد نظر، تحلیلی تاریخی اخلاقی از چرایی و چگونگی پا گرفتن و گسترش این گفتوگوها به دست میدهد و فیض کاشانی هم گزیده آن را میآورد. این دو عالم بزرگ، خاستگاه مناظرات آفتزده و مجادلههای در ظاهر علمی، اما بیسرانجام را این شمردهاند که وقتی کار خلافت و رهبری جامعه به دست کسانی افتاد که چیزی نمیدانستند، به ناچار اینان سراغ فقها رفتند تا از آنان کمک بگیرند، و ایشان را در تمام شرایط همراه خود داشته، از جمله در مسئولیتهای قضایی بهره ببرند. این بود که مردمان آن روزگاران، شکوه عالمان را دیدند و شاهد بودند که به رغم رویگردانیشان از حاکمان و والیان، مورد توجه و اقبال آناناند. از این رو به انگیزه دستیابی به جاه و مقام، دنبال دانش راه افتادند و به فتوا دادن و عرضه خود به حاکمان، روی آورده، سراغ مسئولیت و پاداش گرفتند. طبعاً دستهای به خواستههای خود رسیدند و گروهی باز ماندند، و دستیافتگان نیز فارغ از خواری ریاستخواهی و دنیاطلبی نبودند. ناگفته پیداست در این میان، به خاطر نوع رابطه اقلیت شیعه و فقهای آن با حکومتهای وقت، جایی برای عرض اندام فقهای شیعه نبود، اما غزالی خاطر نشان میکند و فیض کاشانی میپذیرد که اکثر فقها، وضع تازهای یافتند و پس از دورهای که «مطلوب» دیگران بودند، خود «طالب» شدند، و پس از آنکه به خاطر رو گردانی از حکام و سلاطین، عزیز و سربلند بودند، با رو آوردن به دربارها خوار شدند. البته همواره حساب دستهای از عالمان دینی که در هر دورهای مشمول توفیق الهی بودهاند جداست:
«فاصبح الفقهاء بعد أن کانوا مطلوبین طالبین و بعد أن کانوا اعزّه بالاعراض عن السّلاطین اذلّه بالاقبال علیهم إلّا من وفّقه الله فی کل عصر من علماء دینه.»[۸۶]
اینان افزودهاند: پس از این در میان وزراء و امراء کسانی پدید آمدند که گفتهها و دیدگاههای مردم در اصول و پایههای عقاید را میشنیدند و دوستدار شنیدن استدلالهای موجود در این دیدگاهها شدند و علاقه خود به مناظره و مجادله در عقاید را نشان دادند. این شد که مردم به دانش کلام رو آوردند و نگارشهای زیادی را صورت دادند و در این نگارشها راههای بحث و مجادله را بر شمردند و راههای نقض و خدشه در دیدگاهها را بیرون کشیدند و گمان بردند هدفشان دفاع از دین و سنت و از میان بردن بدعت است!
پس از آن وزراء و مسئولانی پیدا شدند که اشتغال به دانش «کلام» و گشایش باب مناظره و گفتوگو در این زمینه را به خاطر پیامدهای اخلاقی آن، که باب کینهورزی و دشمنی را میگشاید و منجر به ویرانی کشور میشود، نادرست شمردند و دوستدار گفتوگو در دانش «فقه» و بیان بهترین دیدگاههای اجتهادی شدند. این بود که مردم، کلام و دیگر رشتههای دانش را رها ساختند و به مسائل اختلافی فقه روی آوردند و گمان کردند هدفشان استنباط ریزهکاریهای شرعی و بیان علل و ادله مذاهب و دیدگاههای فقهی و بسامان کردن اصول و مبانی فتاوا است. تألیفات و استنباطهای فراوانی نیز به دست دادند و در آنها انواع و اقسام مجادلهها را به نگارش آوردند و همچنان تا کنون بر این روش ادامه میدهند و معلوم نیست چه سرنوشتی برای دورههای پس از ما رقم خورده است! انگیزه رو آوردن به «مناظره» در مسائل اختلافی همین است و اگر دنیا طلبان به دانشی دیگر علاقهمند شده بودند، اینان نیز به همان رو آورده و باز عذرتراشی میکردند که آنچه را به آن مشغول شدهاند «دانش دین» است و هدف و خواستهای جز «قرب» به پروردگار ندارند!
با این پیشدرآمد است که غزالی نخست به بیان الزامات و آداب گفتوگوهای درون دینی میپردازد و سپس چالشهای اخلاقی و آفتهای رفتاری گفتوگوکنندگان را برمیشمارد. الزامات و چالشهایی که پس از وی در نگارش جناب شهید ثانی نیز با اندکی تفاوت انعکاس یافته است و سپس در بازنویسی و تهذیب کتاب غزالی، توسط جناب فیض کاشانی همراهی شده است. جایگاه کلی این بحث در نگارشهای این سه عالم بزرگ نیز مباحث و مسائلی است که در باب چارچوبها و آداب علمآموزی و دانشافزایی به ویژه در حوزه دین به دست دادهاند، به ویژه شهید ثانی که آن را موضوع کتاب خود قرار داده است؛ کتابی که در حوزههای علوم دینی به عنوان یک منبع مهم در آموزش راه و رسم علمآموزی و آگاهی از زیّ طلبگی و فرا طلبگی به شمار میرود.
آنچه این عالمان برجسته در بیان «الزامات» گفتوگوهای دینی به عنوان «پیش شرط» بر آن انگشت گذاشته و تأکید جستهاند، هشت نکته است که در این فرصت میتوان به بازنمایی آنها پرداخت. آفتها و «چالشها»ی اخلاقی که در سخن این بزرگان اخلاق به انگیزه پرهیز دادن مباحث علمی و گفتوگوهای دینی از آن آمده، نیازمند بررسی جداگانه است.
گفتوگو آری یا نه؟
چه بسا پرسش از روا بودن و روا نبودن گفتوگوهای درون دینی که در قالب مناظره شکل میگیرد، مایه شگفتی باشد؛ اما وجود روایات متعدّدی که به نکوهش آن پرداخته و مخاطبان را از ورود به مناظرات باز داشته، این پرسش را پیش رو میگذارد که گفتوگو در مفاهیم دینی و دریافتها و آموزههای اسلامی برای فهمیدن و فهماندن بهتر، آیا میتواند در ذات خود امری نکوهیده باشد؟
حجم و تأکید این روایات این پرسش را جدّیتر میکند که چرا امامان(ع) به ویژه یاران خود را از این پرسش باز میداشتند؟ میان مباحثی که صاحبنظران با دیدگاههای مختلف در مسائل دینی در قالب میزگرد و مانند آن ارائه میکنند، چه نسبتی با چنین روایات بازدارندهای وجود دارد؟ چنان که حتی برخی بزرگان حدیث این سخن امام باقر(ع) در تشویق سکوت را در همین سیاق آوردهاند که «شیعیان ما لال هستند.»[۸۷] و یا در پارهای از این روایات در برابر نکوهش مناظرهپیشگان، به ستایش کسانی پرداخته شده که «تسلیم»اند و کسانی که بدون بحث، تسلیم سخن هستند، نجبایی به شمار رفتهاند که نجات خواهند یافت.[۸۸] دیدیم غزالی و فیض کاشانی هم نگاه تاریخی مثبتی درباره گسترش مناظرات و مباحث دو جانبه و چند جانبه دینی ندارند.
مطالعه یکجای این نصوص و قرینهسازی برای همدیگر، به خوبی و آشکارا نشان میدهد که نگرانی اصلی امامان(ع)، ورود پیروان به مباحث بیسرانجام و آلودهای بوده است که بر مباحث دینی و حتی گفتوگوهای سالم به ویژه در حوزه کلام و عقاید سایه افکنده بود و در چارچوبهای علمی و اخلاقی برگزار نمیشد. از این رو، گفتوگو به عنوان یکی از سادهترین و پرسودترین روشهای فهم و تفاهم در مسائل دینی حتی در قالب مناظرههای فنی و حرفهای، در اصل و ذات خود نه تنها نکوهش نشده بلکه به آن فراخوانده شده است. و برخی از اصحاب امامان(ع) که شایسته ورود در مناظرات بودند، به نام، از نکوهشهای عام در این باره آن هم با ذکر دلیل استثناء شدهاند و حتی با حضور و دستور امام(ع) به مناظره پرداختهاند. چنان که وقتی ابوخالد کابلی، محمد بن علی بن نعمان کوفی معروف به «مؤمن طاق» را در روضه نبوی(ص) دید یکتنه مشغول بحث با حاضران است، نزدیک وی رفت و گفت: امام صادق(ع) ما را از بحث و مناظره باز داشته است. «مؤمن طاق» به او گفت: و آیا امام(ع) به تو دستور داد که به من بگویی؟ ابوخالد گفت: نه ولی به خدا سوگند مرا فرمان داده که با هیچ کس گفتوگوی کلامی نکنم. «مؤمن» به او گفت تو برو به دستور حضرت عمل کن. وقتی ابوخالد موضوع را برای امام(ع) باز گفت، مواجه با تبسّم و این پاسخ حضرت شد که «مؤمن طاق با دیگران بحث و مناظره میکند و میداند کجا بپرد و کجا بنشیند و کجا آماده پریدن باشد، اما تو نمیتوانی.»[۸۹]
چنان که همین نکته درباره محمد بن عبدالله طیّار مورد توجه و تأکید قرار گرفته است. وی کسی است که در دفاع از اهل بیت(ع)، سخت بحث و جبههگیری میکرد و نوشتهاند: «و کان فی المناظره کالطیر یقع و یقوم؛ در مناظره همانند پرنده بود که به درستی مینشست و برمیخاست.»[۹۰] این ستایشی بود که خود وی نیز از امام صادق(ع) شنید. او زمانی به حضرت(ع) گفت: خبردار شدم که شما مناظره با دیگران را خوش ندارید؟ حضرت(ع) فرمود: بحث و مناظره فردی مانند تو که وقتی میپرد به خوبی میتواند بنشیند و وقتی مینشیند به خوبی میتواند بپرد -کنایه از توانایی کافی برای فراز و فرود و ورود به مباحث و خروج از آن- ناخوشایند نیست. و بعد حضرت به صورت یک قاعده کلی فرمود:
«فمن کان هکذا لا نکرهه؛ هر کس این گونه باشد آن را ناپسند نمیدانیم.»[۹۱]
وی حتی پس از درگذشت نیز مورد ستایش و دعای خیر حضرت قرار گرفت.[۹۲]
عبدالاعلی نیز مشابه پرسش یاد شده را درباره خود کرد و گفت: مردم بر من عیب میگیرند که اهل مناظرهام. امام صادق(ع) فرمود: افرادی مانند تو که هم مینشینند و هم میپرند آری، اما کسانی که این توان را ندارند – و گیر میافتند- نه.[۹۳]
تأکید بر مناظره شایستگان
این است که آن امامان(ع) نه تنها افراد شایسته را از ورود به گفتوگوهای دینی در هر زمینهای باز نمیداشتند بلکه برخی را بر این کار میگماردند و بعد گزارش جلسات را میگرفتند. چنان که امام صادق(ع) به عبدالرحمن بن حجّاج دستور میداد با مردم مدینه مناظره و احتجاج کن، چرا که من دوست دارم در میان رجال شیعه، امثال تو به چشم آید.[۹۴] نیز امام کاظم(ع) به محمد بن حکیم دستور میدهد در مسجد پیامبر(ص) همنشین و همصحبت با مردم مدینه گردد و با آنان مناظره و بحث کند. تا جایی که وی حتی درباره پیامبر(ص) نیز با آنان مناظره کرد. وی وقتی پیش حضرت(ع) میآمد، ایشان میپرسید: به آنان چه گفتی و به تو چه گفتند؟ و از او به خاطر این کار خشنود میشد.[۹۵]
از سوی دیگر اگر به رغم آنکه قرآن کریم پیامبر اکرم(ص) را در کنار «حکمت» و «موعظه» به «جدال احسن» با دیگران برای دعوت به آیین اسلام فرمان میدهد،[۹۶] و به مسلمانان اجازه میدهد با غیر مسلمین جدال احسن کنند،[۹۷] پارهای روایات از جدال باز میدارد،[۹۸] چنان که از خود این آیات و آیات دیگر پیداست، مقصود جدال نادرست و بیجا میباشد؛ جدالی که پیآمد آن، همان گونه که در برخی از این روایات آمده، میتواند دو دلی در دین و باورهای درست باشد. از این رو وقتی در حضور امام صادق(ع) به نهی پیامبر(ص) و امامان(ع) از جدال اشاره شد، فرمود: به صورت مطلق از آن باز داشته نشده بلکه از «جدال به غیر احسن» باز داشته شده است.[۹۹] چنان که درباره کسی که با زبانش اهلبیت(ع) را یاری میدهد، آمده است روزی که در قیامت نیز خداوند زبان او را به احتجاج گویا میکند.[۱۰۰]
پرهیز از مراء
باید توجه داشت که مناظره و تأیید آن لزوما به معنای تأیید منازعات و کشمکشهایی که در روایات ما از آن به «مراء» نام برده شده و بارها از آن نهی شده، نمیباشد. این است که به رغم تفصیلی که در قرآن و روایات، میان جدال و مناظره وجود دارد و به خوب و بد تقسیم شده، اما در روایات شاهدیم که همواره از «مراء» باز داشته شده است؛ و به پیآمدهای ناگوار دنیا و آخرت آن توجه داده شده است.[۱۰۱]
لزوم گفتوگوهای تخصصی
از سوی دیگر مناظرات و گفتوگوها از سوی اصحاب امامان(ع)، ویژه یک رشته از دانش نبود و از برخی نصوص بر میآید که هر یک از اصحاب در زمینه تخصصی خود به بحث و گفتوگو میپرداختند. چنان که وقتی یکی از شامیان به مدینه آمد و از حضرت(ع) در موضوعات مختلف قرآن و ادبیات قرآنی، ادبیات عرب، فقه، کلام، و برخی مسائل عقیدتی دیگر مانند بحث استطاعت و امامت، درخواست مناظره و بحث با امام(ع) کرد، حضرت او را پس از طرح هر یک از پرسشها به یکی از اصحاب حاضر در جلسه ارجاع داد، آنان به ترتیب عبارت بودند از حمران بن اعین، ابان بن تغلب، زراره بن اعین، مؤمن طاق، طیّار، هشام بن سالم، و هشام بن حکم. و جالب توجه است که طبق این گزارش، دستکم بخشی از مباحث ثبت و ضبط شد. در پایان نیز وقتی فرد شامی گفت: گویا میخواستی به من آگاهی بدهی که در میان پیروان تو چنین مردانی هستند، حضـرت فرمود: همین طور است:
«کانّک أردت أن تخبرنی انّ فی شیعتک مثل هؤلاء الرجال؟ قال: هو کذلک.»[۱۰۲]
تأکید بر گفتوگوهای دینی
بر پایه آنچه آوردیم تردیدی نیست اگر گفتوگوهای دینی حتی به روش جدالی، با حفظ آداب و رعایت شرایط علمی و اخلاقی گفتوگو صورت گیرد، نه تنها نکوهیده نیست بلکه پسندیده و در شرایطی لازم و واجب است. اگر شهید ثانی و فیض کاشانی پیش از پرداختن به آداب و الزامات مناظره، به صراحت، مناظره را نه تنها امری روا شمردهاند بلکه «جزئی از دین» معرّفی کردهاند، از همین منظر است. آن دو نوشتهاند که مناظره و بحث دو جانبه یا چند جانبه درباره احکام دین جزء دین است اما شرایطی دارد، چنان که وقت و محلّ ویژهای دارد و باید در چارچوب خاص خودش باشد. کسی که پایبند شروط و حدود آن باشد در واقع پیشینیان را الگوی خود قرار داده است، زیرا آنان مناظره کردهاند و البته تنها برای خدا و برای رسیدن به حق.[۱۰۳] و همه میدانیم یک شاهد بر مطلوب بودن و بلکه لازم بودن گفتوگوهای دینی، مباحث و مناظرههایی است که خود امامان(ع) از جمله با ارباب ادیان دیگر داشتهاند. چنان که بخشی از این گفتوگوها را جناب طبرسی در کتاب احتجاج خود گرد آورده است.
الزامات و آداب گفتوگو
شهید ثانی و فیض کاشانی پس از ذکر مقدمهای کوتاهی در تأکید بر ضرورت بیان الزامات و آداب گفتوگوی دینی و ذکر این جمله که «کسی که برای خدا و در راه خدا مناظره میکند، نشانههایی دارد» به شرح نکتههای یادشده پرداختهاند. پیداست، امروز که دامنه و برد سخن به خاطر فناوریهای کنونی، بسی گسترده شده و اساساً قابل سنجش با گذشته نیست و نباید قالب گفتوگوها را در بحثهای شفاهی دو جانبه محدود ساخت، شناخت این الزامات و آداب و پایبندی به آنها بسی لازمتر به شمار میرود. چنان که گسترش مسائل مورد نزاع و بحث به طیف وسیعی از مسائل از جمله عرصههای سیاسی و فرهنگی و ارتباط نزدیک با منافع و مصالح و زیانهای دولتها و طبقات حاکم، الزامات دیگری را نه فقط پیش روی گفتوگوکنندگان میگذارد، بلکه متوجه دیگران به ویژه دولتها و دستگاهها و نهادهای مختلف اجتماعی و سیاسی و فرهنگی میکند که به صورت نهادینه شده و به عنوان یک قاعده پذیرفتهشده عام دستکم در حوزه آن دسته از مباحث درون دینی که راه برای نظریهپردازی و اجتهاد و تولید دانش در آنها باز است، در حمایت از آزادی اندیشه و آزادی بیان و آزادی پس از بیان همت گمارند. از این رو اگر در این فرصت و به عنوان الزامات «اخلاقی» گفتوگوی دینی، پارهای از نکات که در نوشتار این عالمان اخلاق آمده بازنمایی میشود و البته به روایات بیشتری مستند میگردد، پیداست به معنای نادیدهگرفتن الزامها و وظایفی که از همین منظر یا منظرهای دیگر وجود دارد نیست و این نکتهای است که در آغاز، در بیان قلمرو بحث بر آن تأکید شد.
الزامات هشتگانه گفتوگو
شهید ثانی بخش دوم کتاب «منیه المرید» را به موضوع مناظره و شرایط و آداب و آفات آن اختصاص داده است و آن را در دو فصل «شروط و آداب» و «آفتها و چالشها» ارائه کرده است. غزالی نیز در باب چهارم از بخش نخست «احیاء العلوم» بحثی را به آن اختصاص داده است و علاوه بر بیان دلیل گسترش مناظرات در سدههای نخست به عنوان پیشدرآمد بحث، الزامات و چالشهای اخلاقی آن را جداگانه بررسی کرده است. جناب فیض کاشانی هم این چارچوب را در کتب ارزنده «محجّه البیضاء» نگه داشته است. این نکات را بر اساس آنچه شهید ثانی و سپس فیض کاشانی نوشته بازگو میکنیم؛ نکاتی که با برخی افزودهها نخست در نوشتار غزالی آمده است.
یکم: انگیزه حقطلبی
شرط نخست در پا گرفتن یک گفتوگوی سالم دینی، به ویژه اگر در سطح یک مناظره و مجادله علمی رسمی برگزار میشود، سالمسازی انگیزه و داشتن هدف منطقی است. هدف باید تنها رسیدن به حق و روشن شدن آن باشد؛ نه اینکه هر کس تنها در پی نمایان شدن درستی سخن خود و نشان دادن فراوانی دانش خود باشد و گرنه آن را باید جزء مجادلههای بیسرانجام و ناپسند شمرد که زشتی آن در آموزههای اخلاقی متعددی با عنوان پرهیز دادن از «مِراء» نشان داده شده و سخت از آن بازداری شده است. چنان که شهید ثانی جداگانه در جای دیگر به بررسی آن پرداخته و از آن جمله، این سخن امام علی بن الحسین(ع) را باز گفته است[۱۰۴] که در پاسخ کسی که به حضرت گفت: بنشین تا درباره مسائل دینی مناظره کنیم، فرمود:
«فلانی! من به دین خود آگاهم و دستمایه هدایتم برایم آشکار است. اگر تو به دین ناآگاهی، برو جویای آن شو! مرا با مراء و مجادله چه کار؟ شیطان البته انسان را وسوسه میکند و زیر گوشش میگوید: با مردم مناظره کن تا گمان نبرند ناتوان و ناآگاهی! علاوه که مجادله و مناظره از این چهار صورت بیرون نیست: یا این است که تو و طرف مقابل درباره موضوعی بحث و جدل میکنید که هر دو به آن آگاهی دارید. در این صورت شما دلسوزی و خیرخواهی را رها ساخته و دنبال رسوا کردن هم هستید و آن آگاهی و دانش را نیز ضایع ساختهاید. و یا این است که هیچ کدام از آن آگاهی و دانش ندارید؛ که در این صورت هر دو، هم ناآگاهی خود را نشان دادهاید و هم از سر ناآگاهی به کشمکش پرداختهاید. و یا این است که تنها تو آگاهی داری، که در این صورت تو به طرف مقابل ستم کردهای که در پی لغزش او هستی. و یا تنها طرف مقابل تو آگاهی به موضوع دارد، که در این صورت تو حرمت او را پاس نداشته و در جایگاه خود ننشاندهای. و اینها هیچ یک شدنی نیست. از این رو هر کسی انصاف داده حق را بپذیرد و بحث و جدل را رها کند، ایمان خود را استوار ساخته و دین خود را، خوب همراهی کرده و از عقل خود صیانت کرده است.»[۱۰۵]
غزالی یکی از نشانههای انگیزه حقطلبی در این دست گفتوگوها را این شمرده که شخص تنها با امید اثرگذاری تن به گفتوگو دهد، اما اگر میداند طرف مقابل حق را نمیپذیرد و از نظر خود بر نمیگردد، هر چند پی به اشتباه خود ببرد، مناظره با او روا نیست، چون مناظره به هدف مطلوب خود نمیرسد و آلوده به آفتهایی خواهد شد که وی در ادامه کتاب از آن سخن گفته است. در روایات ما نیز در پرهیز دادن از کشمکش در بحث و مجادله چنان که به اشاره گذشت، بارها تأکید شده است که انسان از آن دوری کند؛ هر چند بر حق باشد؛ مانند این سخن پیامبر(ص) که بنده نمیتواند حقیقت ایمان را کامل کند تا مراء را هر چند بر حق باشد، کنار بگذارد.[۱۰۶]
به نظر میرسد گفته یادشده غزالی که در سخن شهید ثانی هم تکرار شده، ناظر به مواردی نیست که گفتوگوها میتواند برای مخاطبان مفید باشد، هر چند برخی از خود گفتوگوکنندگان شجاعت تن دادن به حق را نداشته باشند. اگر کسی به واقع سخن حق و مدعای درستی دارد و برای نشان دادن درستی سخن خود، به مناظره تن میدهد، هر چند میداند، طرف مقابل سرسختی بیجا میکند و تن به پذیرش حق نمیدهد، اما برای مخاطبان در شناخت حق سودمند است، از آن منع نشده و در مواردی لازم خواهد بود، اما ورود به کشمکش و مراء امری است که از آن باز داشته شده است، و حتی اگر سودی بر آن بار باشد، زیانهایی که از نگاه اخلاقی به بار میآورد بیش از منافع آن است.
دوم: اولویت گذاری گفتوگوی
شرط دوم برگزاری گفتوگو، شناخت اولویت و زمان آن است؛ به این معنی که در وقت گفتوگو مسائل مهمتری پیش رو نباشد و افراد از وظایف مهمتر خود به عذر یا توجیه سرگرم بودن به مباحثی که در سطوح مباحث آکادمیک و محافل علمی مطلوب باشد اما مایه غفلت و باز ماندن از نیازها و وظایف مهمتر اجتماعی و شرعی نباشد. این است که هر سه عالم یعنی غزالی و شهید ثانی و فیض کاشانی، ضمن تأکید بر اینکه اگر مناظره در چارچوب شرعی خود باشد و درباره موضوعی واجب صورت گیرد، در ردیف واجبهای کفایی خواهد بود، تذکر میدهند: اگر همزمان واجب عینی دیگری یا واجب کفایی مهمتری وجود داشته باشد، سرگرم شدن به بحث و جدلهای غیر مهم یا غیر اهمّ جایز نیست. اینان به عنوان مثال به وظیفه امر به معروف و نهی از منکر در زمان خود اشاره میکنند که رها شده است، در حالی که گاه مناظره کننده در همان نشست، شاهد چندین منکر هست و در عین حال وی سرگرم گفتوگو و بحث و جدل در ریزه کاریهای علمی و فروع شرعی خاص شده که رخ نمیدهد یا کم رخ میدهد. گاه نیز در همان نشست به اصطلاح علمی، از سوی او یا دیگری، رفتارهای ناپسند و گناهآلودی چون ترساندن و ناسزا گویی و آزار دهی و کوتاهی در خیرخواهی و دوستی و مهربانی با مسلمانان سر میزند، که مایه ارتکاب گناه برای گوینده و شنونده است، اما هیچ توجهی به اینها ندارد و بعد هم گمان میکند به خاطر خدای تعالی مشغول بحث و مناظره است![۱۰۷]
و این نکته مهمی است که این عالمان بزرگ به آن توجه میدهند. اینکه مراکز علمی و شخصیتهای دینی که نفوذ کلمه دارند و جامعه در مسائل مختلف انتظارات ویژهای از آنان دارد، گاه به مسائل کماهمیت پرداخته و از نیازهای مهم باز بمانند، پیداست در همان مسائل مورد توجه خود نیز به درستی به هدف نخواهند رسید. علاوه که نباید این واقعیت را از نظر دور داشت که سرگرم کردن به موضوعات فرعی و غیر مهم، یک سیاست و تدبیر عملی برای کسانی است که میخواهند جامعه و به ویژه قشرهای اثرگذار آن را از مسائل اصلی و مهم دور بدارند؛ سیاستی کمهزینه و پربازده!
سوم: دانش اجتهادی
کسی که به بحث و مناظره در مسائل دینی میپردازد باید صاحب نظر و دارای اجتهاد در آن دانش باشد؛ و طبق نظر خود عمل کند؛ نه اینکه مقلّد دیگران باشد. دلیل این شرط نیز، چنان که در بیان هر سه دانشمند آمده، این است که وقتی شخص به عنوان مثال در مسائل شرعی و فقهی در سطح ابراز نظر اجتهادی نباشد، چگونه میتواند با مذهب یا مرجع اجتهادی و فتوایی خود مخالفت کند و نظر طرف مقابل را بپذیرد. پذیرش نظر دیگری، نتیجه کاری اجتهادی و نظریهپردازانه است و فردی که در این سطح علمی نباشد، طبعاً حتی اگر به نظر وی سخن طرف مقابل درست به نظر آید و گفته خودش سست، به چه دلیل میتواند دست از نظر تقلیدی خود بکشد؟ در این صورت این گفتوگو چه دستاوردی خواهد داشت؟ اگر طرف مقابل، خود مجتهد و صاحب نظر نیز باشد، و برای شخص، ضعف استدلال آن طرف آشکار شود، چه زیانی به طرف مقابل میرسد؟ آن طرف وظیفه دارد دیدگاهی را که خود ترجیح میدهد برگزیند، حتی اگر در متن واقع هم فرض کنیم دیدگاهی ضعیف و بیدلیل باشد. این واقعیتی است که برای سایر مجتهدان نیز اتفاق میافتد که زمانی استناد به ادلهای میکنند و بعد پی به ضعف آن میبرند و در نتیجه نظرشان تغییر میکند، و گاه حتی در یک کتاب دو نظر میدهند و بلکه گاه در یک صفحه شاهد دو نظر از آنان هستیم. این عالمان نتیجه میگیرند که از این رو هر کس باید این نکته را درباره خود در نظر بگیرد که آیا از نظر علمی و چارچوبهای پذیرفتهشده در هر دانش، وی در سطحی از توان علمی هست که بتواند گفتههای دیگران را از نظر مبنا و دلیل تحلیل و ارزیابی کند و در صورت درستی آن از نظر خود برگردد و سخن دیگری را بر اساس چارچوبهای علمی آن دانش بپذیرد؟ اگر چنین نباشد طبعاً گفتوگوی دینی بیثمر خواهد بود.[۱۰۸]
چهارم: ارزش موضوعی گفتوگو
یکی دیگر از الزامات اخلاقی گفتوگوی دینی این است که موضوع بحث، رویدادی مهم و واقعی و مورد نیاز باشد یا وقوع آن نزدیک باشد، به گونهای که این مسائل مورد توجه و اهتمام جامعه باشد.. ملاک اصلی نیز این است که «حق» را مشخص کند و بیش از نیاز به همین روشن شدن «حق»، سخن به درازا نکشد. شخص نباید فریب بخورد که بحث و جدل در مسائلی که اندک اتفاق میافتد، مایه ورزش فکر و ملکه استدلال و پژوهش و اجتهاد میشود؛ چنان که برای بسیاری از کسانی که میخواهند خودنمایی کنند، این وضع پیش میآید و سراغ مناظره و مجادله درباره موضوعات بیثمر یا کمثمر میروند که اگر به درستی وضع و حال آنان بررسی شود معلوم میشود هدفشان رشد علم و گسترش معارف نیست.[۱۰۹]
پنجم: خلوتگزینی به خاطر حقجویی
از آنجا که هدف اصلی از شرکت در گفتوگوهای دینی، هر چند در قالب مناظره باشد، دستیابی بهتر به حق و یا کمک به دیگران برای شناخت حق است، یک شرط دیگر که میتواند شاخصی اطمینانبخش از این نظر باشد، این است که گفتوگو و مناظره در خلوت و بدون حضور بینندگان و شنوندگان دیگر، بیشتر مورد علاقه او باشد تا در مجالس و صدر جلسات؛ زیرا جای خلوت بیشتر مایه جمع خاطر است و برای صافی اندیشه و درک حق مناسبتر است. در حالی که وقتی در برابر مردم باشد، انگیزه ریاکاری و حرص بر فائق آمدن هرچند از راه نادرست بیشتر تحریک میشود. چنان که گاه کسانی که اهدافی فاسد دارند، نسبت به پاسخ دادن به پرسش در خلوت و دور از چشم دیگران تنبلی میکنند و با بیحالی پاسخ میدهند، اما هماینان در مجالس و محافل سر پاسخ دادن کشمکش میکنند و هر یک پرسش را به سوی خود میکشد، و چارهسازی میکنند که چگونه برگزیده شوند! این نیز نکتهای است که با همین بیان در هر سه منبع یادشده آمده است.
در روایات ما نیز در تاکید بر اصلاح انگیزه فراگیری، بارها هشدار داده شده که کسی به هدف مباهات با عالمان، یا جدال با کمخردان، یا خودنمایی در مجالس و پیش چشم دیگران، یا برای جلب توجه مردم به خود از سر ریاستطلبی، در پی دانش نرود.[۱۱۰]
ششم: آمادگی روحی برای پذیرش
یک نکته مهم دیگر حال و وضع روحی شخص و آمادگی کامل برای پذیرش حق و نوع نگاهی است که به طرف مقابل دارد. این است که در سخن هر سه عالم یاد شده این امر مورد توجه و تأکید قرار گرفته که شخص در پی حق باشد؛ مانند کسی که در پی گمشده خود است، که هر وقت آن را یافت سپاسگزاری میکند و فرقی نمیکند این امر به دست خودش رخ دهد یا دیگری. از این رو طرف مقابل خود را باید کمککار خود بداند نه دشمن، و وقتی آن طرف را آشنای به خطایش کرد و حق را نشانش داد، از او سپاسگزاری کند. درست مانند جایی که شخص در پی گمشده خود راهی را در پیش گرفته است، و دیگری او را متوجه میکند که گمشدهاش را از راهی دیگر باید جستجو کند. «حق» همواره «گمشده» «مؤمن» است، که باید این گونه در پی آن باشد. و درست آن است که وقتی «حق» از زبان طرف مقابلش بیرون آمد و آشکار شد، خوشحال شود و از او سپاسگزاری کند، نه اینکه شرمنده گردد و چهرهاش سیاه گشته، رنگش عوض شود و تلاش کند که با او مقابله و مبارزه کند: «و الحقّ ضاله المؤمن یطلبه کذلک، فحقه إذا ظهر الحق علی لسان خصمه أن یفرح به و یشکره، لا انه یخجلُ و یسودّ وجهه و یربدّ لونه، و یجتهد فی مجاهدته و مدافعته جهدَه.»[۱۱۱]
در آموزههای حدیثی ما از یک سو به نعمت برخورداری از شرح صدر توجه داده شده[۱۱۲] و از سوی دیگر بارها بر لزوم پذیرش حق و صبر بر آن، هر چند دشوار باشد، تاکید شده است؛ چنان که امیرالمومنین(ع) در عهدنامه به مالک اشتر، نخست خاطرنشان میکند که حق سنگین است و سپس میافزاید که در عین حال گاه خداوند آن را بر گروههایی که در پی عاقبت نیک رفتهاند آسان میسازد. این است که آنان خود را صبور و پرتحمل میسازند و به راست بودن وعده خداوند به صابران اطمینان دارند؛ از این رو در شمار اینان باش و از خداوند یاری بخواه.[۱۱۳] در روایات چندی نیز تاکید شده است حق را بگو هر چند به زیان خودت باشد؛ تا جایی که امام باقر(ع) این فراز را از آنچه در دسته شمشیر پیامبر خدا(ص) نیز نقل کرده است.[۱۱۴]
هفتم: همکاری با طرفهای گفتوگو
اگر هدف از گفتوگوهای دینی دستیابی بهتر به حقایق است، طبعاً از اینکه شخص با طرف مقابل همراهی علمی کند و زمینه بحث بهتر او را فراهم سازد، نباید پرهیز کند. این است که در سخن این عالمان برجسته، یک معیار نیز در برگزاری درست این دست گفتوگوها و سالمسازی محیط برای بهرهمندی بهتر از آن، در نگاه این برجستگان دانش اخلاق به ویژه در حوزه دانشافزایی، این نکته و با همین بیان است که شخص، مانع طرف مقابل در گذر از یک دلیل و رو آوردن به دلیل دیگر و از یک پرسش به پرسش دیگر نشود، بلکه اجازه بدهد، طرف آنچه دارد را ابراز کند و هر مقدار که در دستیابی به حق نیاز دارد، به او فرصت بدهد. حتی اگر حق را در سخن او دید یا آن را لازمه سخن وی یافت، اگر هم خود آن طرف به آن توجه ندارد، آن را بپذیرد و خدای تعالی را سپاس گوید؛ چرا که هدف رسیدن به حقیقت است، حتی اگر این حقیقت در میان سخنان ناهمگون طرف مقابل باشد. اما برخی تکیهکلامها که در چنین گفتوگوهایی دیده میشود، مثل این جمله که «این حرف مرا ملزم نمیکند، چون سخن نخست خود را رها کردی و چنین حقی نداری» و مانند آن از حرفهای نامربوط این دست مناظرهکنندگان، تنها از سر عناد و فاصله گرفتن از روش راستی و درستی است.
این است که به گزارش و داوری غزالی، بسیاری از این گفتوگوها به صرف مجادله پایان مییابد، به این دلیل که ناقد خواهان دلیل بر مدّعاست و مدّعا را نمیپذیرد با اینکه خود، آگاه به آن است و نشست نیز با همین وضع انکار و اصرار از سر عناد پایان میپذیرد در حالی که:
«و ذلک عین الفساد و الخیانه للشرع المطهّر، والدخول فی ذمّ من کتم علمه؛
این عین تباهی و خیانت نسبت شرع مطهر، و ورود در جرگه کسانی است که به خاطر پنهانکاری دانش خود، نکوهش شدهاند.»[۱۱۵]
پیامبر اکرم(ص) یک بار فرمود: خوشا به حال کسانی که در رسیدن به سایه عرش از دیگران پیش هستند. گفته شد: ای پیامبر خدا! اینان چه کسانیاند؟ فرمود: کسانی که وقتی حق را بشنوند بپذیرند و وقتی از آنان خواسته شود آن را بدهند و در باره مردم به گونهای داوری میکنند که برای خود داوری میکنند.[۱۱۶]
هشتم: شخصیتهای علمی آزاد
آخرین نکته از شرایط حضور در گفتوگوهای دینی در نگاه غزالی و شهید ثانی و فیض کاشانی، این نکته جالب توجه است که آدمی کسانی را برای گفتوگو بر گزیند که شخصیت مستقل و آزاد علمی داشته باشند تا بتواند از آنان بهره لازم را ببرد؛ البته اگر آدمی در پی حق باشد. این در حالی است که به گفته اینان، مناظرهکنندگان در غالب موارد از بحث و مناظره با بزرگان و شخصیتهای جا افتاده علمی دوری میکنند، چون نگرانند حق بر زبان آنان هویدا گردد؛ و علاقهمند به مناظره با افراد پایینتر از خود هستند؛ با این هدف و طمع که سخن ناروای خود را بر کرسی نشانند.
***
چنان که اشاره کردیم و در پایان سخن این عالمان برجسته نیز آمده، الزامات و ریزهکاریهای دیگری نیز در آداب گفتوگوی دینی وجود دارد، اما همین اندازه که گفته شد، برای شناخت یک گفتوگوی سالم که به هدف کشف و فهم حقایق دینی صورت میگیرد بس است. با این حال چالشهای اخلاقی مهمی در این زمینه وجود دارد که اینان با شرح و استناد بیشتری به آن پرداختهاند و باید در فرصتی دیگر پی گرفت. إن شاء الله.
پی نوشت:
[۸۶]. احیاء العلوم، دار المعرفه، ۴جلد، ج ۱، ص ۴۲،؛ المحجه البیضاء، تحقیق علیاکبر غفاری، دفتر انتشارات اسلامی، قم، بی تا، ج ۱، ص ۹۸.
[۸۷]. بحار الانوار، ج ۲، ص ۱۳۵.
[۸۸]. نک: همان، ص ۱۳۲.
[۸۹]. رجال کشی، تحقیق: حسن مصطفوی، بی جا، بی تا، ص ۱۸۶.
[۹۰].الکنی و الالقاب، بیدار، قم، بی تا، ج ۲، ص ۴۱۲.
[۹۱]. بحار الانوار، ج ۲، ص ۱۳۶.
[۹۲]. نک: همان.
[۹۳]. همان.
[۹۴]. رجال کشی، ص ۴۴۲.
[۹۵]. همان، ص ۴۴۹.
[۹۶]. نحل، آیه ۱۲۴.
[۹۷]. عنکبوت، آیه ۴۵.
[۹۸]. نک: بحارالانوار، ج۱۰، ص۹۴ و ج۷۴، ص۲۳۰.
[۹۹]. همان، ج۲، ص۱۲۵.
[۱۰۰]. همان، ص۱۳۵.
[۱۰۱]. از جمله نک: بحار الانوار، ج۲، ص۱۳۸ و ج۷۳، ص۳۳۹ و ج۷۸، ص۲۸۸ و ۳۶۹ و ۳۷۰.
[۱۰۲]. الکنی و الالقاب، ج ۲، ص ۴۱۲.
[۱۰۳]. منیه المرید، تحقیق: رضا مختاری، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، ۱۳۶۸ش، ص ۳۱۱؛ المحجه البیضاء، ج ۱، ص ۹۹.
[۱۰۴]. منیه المرید، ص ۱۷۱.
[۱۰۵]. بحار الانوار، ج۲، ص۱۳۵.
[۱۰۶]. همان، ص۱۳۸.
[۱۰۷].احیاء العلوم، همان، ص ۴۲؛ منیه المرید، ص ۳۱۲؛ المحجه البیضاء، همان، ص ۹۹.
[۱۰۸]. احیاء العلوم، همان، ص ۴۳؛ منیه المرید، ص۳۱۲؛ المحجه البیضاء، همان، ص ۱۰۰.
[۱۰۹]. همان جا.
[۱۱۰]. از جمله نک: بحار الانوار، ج۲، ص۳۱ و ۳۸.
[۱۱۱]. منیه المرید، ص ۳۱۳؛ المحجه البیضاء، ج۱، ص ۱۰۰؛ احیاء العلوم، ج ۱، ص۴۴. در متن احیاء العلوم به جای «مجاهدته» «مجاحدته» به معنای انکار کردن آمده است که به نظر بهتر میرسد.
[۱۱۲]. نک: بحار الانوار، ج ۷۸، ص۹۰ و ۲۲۴.
[۱۱۳]. همان، ج۷۷، ص۲۵۸. نیز: نهج البلاغه، نامه ۵۳.
[۱۱۴]. همان، ج۷۴، ص۱۵۷.
[۱۱۵].احیاء العلوم، ج ۱، ص ۴۴؛ منیه المرید، ص ۳۱۴؛ المحجه البیضاء، ج ۱، ص ۱۰۱.
[۱۱۶]. بحار الانوار، ج۷۵ف ص۲۹.