سهند_ایرانمهر
🔸در فضای سیاسی این روزهای ایران، آنچه کمتر دربارهاش حرف زده میشود، فرصتی است که نه در کاخ سفید، بلکه در نوعی از معاملهگری آمریکایی شکل گرفته؛ معاملهگریای که بهجای ایدئولوژی، با عدد و پروژه و سود سر و کار دارد و در قلب این نگاه، نام کسی مثل «استیو ویتکاف» قرار دارد.
🔸ویتکاف، تاجر املاک نیویورکی و از دوستان نزدیک ترامپ، در حال تبدیل شدن به یکی از چهرههای تأثیرگذار بر سیاست خاورمیانهای دولت احتمالی ترامپ است. او نه مثل پمپئو، به «جنگ مقدس» اعتقاد دارد، نه مثل بولتون به «ضربه تمامکننده». ذهنیت او، ذهنیت یک «معاملهگر املاک» است و اگر پروژهای سودآور باشد و خرج نداشته باشد، پاسخ او قابل پیشبینی است: چرا که نه؟
در این میان، ایران با یک پرسش کلیدی روبهروست: آیا میشود با چنین نگاهی، راهی برای کاهش فشار و مدیریت تنش پیدا کرد؟ پاسخ، نه بله است و نه خیر. بستگی دارد به اینکه چه چیزی پیشنهاد بدهی، چگونه تدوین و بستهبندیاش کنی، و در عین حال چه چیزی ندهی.
🔸ماجرا اما ساده نیست. ایران اگرچه هنوز فرصتی برای چانهزنی دارد اما در موقعیتی در سطح موقعیت خود در برجام نایستاده است: اقتصاد در حالت فرسایشی است، جامعه تحتفشار اقتصادی، پروژه هستهای در مرحلهای که برگهای دیگر بازی در دست نیستند، و از آن سو، اسرائیل با سرعت مشغول لابیگری برای کشاندن ترامپ به میدان جنگ با اینحال اما هنوز میشود بازی کرد اگر مدل بازی عقلانی و نوآورانه باشد.
🔸ترامپ علاقهای به توافقات پیچیده ندارد. او توافق میخواهد، اما از جنس معامله. مثلاً: گام مشخصی در کاهش سطح غنیسازی در ازای باز کردن مسیر مالی محدود برای پروژههای زیرساختی یا واردات اقلام اساسی. ساده، قابل فهم، و در حد یک عنوان خبری که بتواند در سخنرانیهایش با آن لحن خاص بگوید: «ما ایران را بدون جنگ مهار کردیم».
🔸در این دور از مذاکرات نه میتوان به برجام برگشت و نه میتوان به توافقی بزرگ رسید اما میتوان مدل جدیدی ارایه داد که ذهن تجارتپیشه ترامپ و ویتکاف با آن آشناست: سرمایهگذاری، منابع مالی یا محرک اقتصادی در برابر توقف کنترلشده غنیسازی (مثلاً وام یا سرمایهگذاری با ضمانت انرژی یا منابع دیگر، که بخشی از آن صرف پروژههای زیرساختی تحت نظارت یک کشور ثالث شود).
🔸نکته مهم دیگر این است که بدانیم در مذاکره با ترامپ، بدون امتیاز واقعی نمیتوان امتیاز گرفت، و بدون امتیاز قابل دفاع، نمیتوان چیزی را نادیده گرفت هم گامهای هستهای باید کاملاً قیمت داشته باشند و هم چیزی که در برابر آن داده میشود در عین حال نباید مذاکره را فقط با یک افق روشن امنیتی ودفاعی در نظر آورد و میتوان نگاهی اقتصادی را که بخش عمده آن با همکاری طرف مقابل قابل تحقق است، ضمیمه برنامه کرد اگر تیممذاکرهکننده بیشتر پیشینه تجاری دارد تا دیپلماتیک چرا تیم ایرانی خود را از ایدههای اقتصادی بخش خصوصی (مربوط به سرمایهگذاری) محروم کند و زبان مشترکی با طرف مذاکره و ترغیب او برای کاستن از تحریمها و همزمان بهرهمندی از فرصتهای اقتصادی پیدا نکند؟
🔸سخن آخر هم اینکه اگر در رسانههای رسمی از مذاکره حرف زده میشود، نباید همزمان نهادهای دیگر وابسته به حاکمیت از «نبرد آخرالزمانی» صحبت کنند یا دوگانه حیثیتی شرافتی و بیشرافتی برای یکوضعیت کاملا ملموس با تبعات سنگین برای کشور و مردم صورتبندی شود . پیام چندگانه یعنی بیاعتمادی طرف مقابل و ناهماهنگی در داخل. اگر مذاکرهای قرار است صورت گیرد، اول باید در داخل شفاف، شجاعانه و با حمایت کامل مطرح شود در غیر این صورت، چیزی که منتظر کشور است، نه جنگ کلاسیک است و نه مذاکره؛ بلکه فرسایش کامل توان داخلی و ائتلاف منطقهای جدیدی علیه ایران است که به رهبری اسرائیل و با چراغ سبز ترامپ شکل میگیرد.