{mp3}moosavyan{/mp3}
گزیده ای از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین سید ابوالفضل موسویان شب شهادت امام سجاد (ع)، یازدهم محرم 1434 در محل مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم
بسم الله الرحمن الرحیم
در زیارت اربعین آمده است: وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَةِ (مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، 2، 788). امام حسین (ع) جانش را در راه خدا داد تا بندگان خدا را از جهل و گمراهی نجات دهد. معلوم می شود علم و هدایت مردم به قدری اهمیت دارد که نهضت امام حسین مبتنی بر آن شکل می گیرد. به فرمایش مرحوم علامه طباطبایی، در قرآن 300 آیه در باره اهمیت علم، توجه به عالمان، تدبر، اندیشه و تفکر داریم. خدا به پیامبر تفضل کرده و به او علومی را یاد داده که نمی دانسته است. وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَ ما يُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْءٍ وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَ كانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظيماً (نساء، 113). بشر خودش به علوم تجربی می رسد اما بعضی از مسائل، اگر با وحی بیان نمی شد مردم به آن علم پیدا نمی کردند.
كَما أَرْسَلْنا فيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِنا وَ يُزَكِّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ (بقرة، 151). بوعلی سینا می گوید: درباره آخرت، حد اکثر چیزی که می توانیم بفهمیم و اثبات کنیم بقای روح است. ما از نظر فلسفی معاد جسمانی را نمی توانیم اثبات کنیم. قرآن این علم را به بشر داده است و با تجربه ای که به ابراهیم خلیل و عزیز نشان داده است معاد جسمانی را به ما خبر داده است. در قرآن به طور مکرر، مسائلی مطرح شده و بعد از آن گفته شده است: فیه آیات لقوم یعقلون، فیه آیات لقوم یتفکرون. آنان که تعقل و تفکر می کنند در خیلی از مسائل می توانند آیات و نشانه هایی را بیابند. بدترین موجودات افرادی هستند که خود را به کوری، کری و گنگی می زنند و تعقل نمی کنند. إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذينَ لا يَعْقِلُونَ (انفال، 22). یکی از اهداف پیامبران این است که عقل بشر را که گرد و غبار رویش را گرفته و مورد استفاده قرار نمی گیرد احیا کنند تا مورد استفاده بشر قرار گیرد. فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ (نهج البلاغة-صبحی صالح، 43). پیامبر اسلام آمده است تا آن چه که مانع فهم حقایق می شود و بر بشر مسلط شده و راه فهم او را گرفته است از بین ببرد. الَّذينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتي كانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (اعراف، 157). پیامبر نمی خواهد مردم را کورکورانه حرف هایش را بپذیرند و بدون تفکر از او تبعیت کنند. قُلْ هذِهِ سَبيلي أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَني وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكينَ (یوسف، 108). از نظر شیعیان و معتزلیان بشر با معیار و ملاک هایی که دارد می تواند عدل و ظلم را بفهمد و عادل بودن خدا را درک کند، نه این که (چنان که اشعریان می گویند) معیار و میزانی برای تشخیص عدل و ظلم وجود نداشته باشد و بشر نتواند خوبی دستورات الهی را بفهمد. این اعتقاد اشعریان و تفکر مرجئه برای توجیه ظلم حاکمان اموی و عباسی مورد استفاده قرار گرفت. به حسب روای امام صادق (ع) خدا به اندازه تعقل انسان ها و استفاده از عقلشان به آنان ثواب می دهد. سُلَيْمَانَ الدَّيْلَمِيِّ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فُلَانٌ مِنْ عِبَادَتِهِ وَ دِينِهِ وَ فَضْلِهِ فَقَالَ كَيْفَ عَقْلُهُ قُلْتُ لَا أَدْرِي فَقَالَ إِنَّ الثَّوَابَ عَلَى قَدْرِ الْعَقْل... (الکافی، 1، 12). به حسب روایتی از امام رضا (ع)، زیاد فکر کردن در امر خدا عبادت است. قَالَ ع لَيْسَتِ الْعِبَادَةُ كَثْرَةَ الصِّيَامِ وَ الصَّلَاةِ وَ إِنَّمَا الْعِبَادَةُ كَثْرَةُ التَّفَكُّرِ فِي أَمْرِ اللَّه (تحف العقول، 442). البته ممکن است ما تعقل کنیم و اشتباه بفهمیم ولی این احتمال اشتباه نباید جلو تفکر ما را بگیرد. اگر ما عقلمان را به کار گرفتیم و اشتباه فهمیدیم مورد مؤاخذه قرار نمی گیریم. اما اگر تعقل نکردم و به انحراف رفتیم مقصریم. در مورد تفسیر قرآن نیز گفته شده است که اگر کسی بدون تحقیق به تفسیر قرآن بپردازد و بخواهد قرآن را مطابق میل خودش تفسیر کند و فهم خودش را بر قرآن تحمیل کند، هر چند که با فرهنگ قرآنی و اصول و قواعد همخوانی ندارد، حتی اگر تفسیرش درست هم باشد اجری ندارد وگرنه گناه کرده است: عن هشام بن سالم عن أبي عبد الله ع قال: من فسر القرآن برأيه فأصاب لم يؤجر، و إن أخطأ كان إثمه عليه (تفسیر العیاشی، 1، 17). پیامبر به ابن مسعود توصیه کرده است که کارش را با علم و عقل انجام دهد: يَا ابْنَ مَسْعُودٍ إِذَا عَمِلْتَ عَمَلًا فَاعْمَلْ بِعِلْمٍ وَ عَقْلٍ وَ إِيَّاكَ وَ أَنْ تَعْمَلَ عَمَلًا بِغَيْرِ تَدَبُّرٍ وَ عِلْمٍ فَإِنَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ يَقُولُ وَ لا تَكُونُوا كَالَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثا (مکارم الاخلاق، 458). قرآن در سوره عصر کافران را زیانکاران می شمارد و در جای دیگر زیانکارترینان را توصیف می کند: قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُم بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالاً(103)
الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيهُُمْ فىِ الحَْيَوةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ يحَْسَبُونَ أَنهَُّمْ يحُْسِنُونَ صُنْعًا(کهف، 104). اینان کسانی اند که دنبال کفر و انحراف نیستند، به ظاهر به دنبال خوبی و کمالات اند اما راهشان علمی نیست بر اساس گمان و خیال و تصورات است. به حسب روایت امیر المؤمنین، مراد از این آیه اهل کتاب اند و بعید نیست خوارج هم مشمول این آیه باشند: قام ابن الكواء إلى أمير المؤمنين ع فقال أخبرني عن قول الله: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمالًا- الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا- وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً» قال: أولئك أهل الكتاب كفروا بربهم و ابتدعوا في دينهم- فحبط أعمالهم- و ما أهل النهر منهم ببعيد (تفسیر العیاشی، 2، 352).
یکی از موانع اندیشیدن شخصیت زدگی است. وقتی که انسان خیلی مجذوب یک شخص می شود و برای او خیلی مقام قائل می شود کور و کر می شود و نمی تواند درست بیندیشد. کسی را نباید متهم کنیم ولی برای درست اندیشیدن و درست فهمیدن باید مجذوب شدن و شخصیت زدگی را از ذهنمان دور کنیم. این که کسی بگوید من حرف فلانی را بدون دلیل و تعبدا می پذیرم شخصیت زدگی است. ائمه هم از ما نخواسته اند که سخنشان و تدبیرشان را بدون دلیل بپذیریم. حارث همدانی در جنگ جمل نتوانسته بود مطمئن شود که حق با کدام طرف است از یک طرف حضرت علی را می دید و از طرف دیگر طلحه و عایشه. حضرت به او فرمود: اشخاص معیار دین خدا نیستند، بلکه برای شناخت اشخاص باید حق را شناخت: عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ دَخَلَ الْحَارِثُ الْهَمْدَانِيُ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع فِي نَفَرٍ مِنَ الشِّيعَةِ وَ كُنْتُ فِيهِمْ... فَقَالَ لَهُ الْحَارِثُ لَوْ كَشَفْتَ فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي الرَّيْنَ عَنْ قُلُوبِنَا وَ جَعَلْتَنَا فِي ذَلِكَ عَلَى بَصِيرَةٍ مِنْ أَمْرِنَا قَالَ ع قَدْكَ فَإِنَّكَ امْرُؤٌ مَلْبُوسٌ عَلَيْكَ- إِنَّ دِينَ اللَّهِ لَا يُعْرَفُ بِالرِّجَالِ بَلْ بِآيَةِ الْحَقِ فَاعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَهُ... (الامالی للمفید، 5). در جنگ صفین نیز عده ای به حضرت علی گفتند ما نمی دانیم حق با کدام طرف است. از این رو جدا از شما و معاویه خیمه می زنیم تا با مشاهده اعمال شما بفهمیم حق با کیست. هر کدام از شما بر دیگری شورید ما علیه می جنگیم. حضرت علی آنان را تشویق کرد و فرمود: فهم در دین و علم به سنت همین است. هر کس به این شیوه راضی نشود جائر و خائن است: فَأَجَابَ عَلِيّاً إِلَى السَّيْرِ وَ الْجِهَادِ جُلُّ النَّاسِ إِلَّا أَنَّ أَصْحَابَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ أَتَوْهُ وَ فِيهِمْ عَبِيْدَةُ السَّلْمَانِيُ وَ أَصْحَابُهُ فَقَالُوا لَهُ: إِنَّا نَخْرُجُ مَعَكُمْ وَ لَا نَنْزِلُ عَسْكَرَكُمْ وَ نُعَسْكِرُ عَلَى حِدَةٍ حَتَّى نَنْظُرَ فِي أَمْرِكُمْ وَ أَمْرِ أَهْلِ الشَّامِ فَمَنْ رَأَيْنَاهُ أَرَادَ مَا لَا يَحِلُّ لَهُ أَوْ بَدَا مِنْهُ بَغْيٌ كُنَّا عَلَيْهِ فَقَالَ عَلِيٌّ: «مَرْحَباً وَ أَهْلًا هَذَا هُوَ الْفِقْهُ فِي الدِّينِ وَ الْعِلْمُ بِالسُّنَّةِ مَنْ لَمْ يَرْضَ بِهَذَا فَهُوَ جَائِرٌ خَائِنٌ» (وقعة صفین، 115).
در 20 آیه قرآن روی بشر بودن پیامبر تاکید شده است برای این که ما تصوری غلطی از آنان نداشته باشیم. خود پیامبر نیز نمی گذاشت مردم تصورشان از خودش اشتباه باشد. وقتی که ابراهیم، فرزند پیامبر، از دنیا رفت خورشید گرفت. مردم گفتند به علت فوت فرزند پیامبر خورشید گرفته است. آن حضرت از این تصور غلط آنان سوء استفاده نکرد، بلکه روشنگری کرد و فرمود: عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ خَالِدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ع يَقُولُ لَمَّا قُبِضَ إِبْرَاهِيمُ بْنُ رَسُولِ اللَّهِ ص جَرَتْ فِي مَوْتِهِ ثَلَاثُ سُنَنٍ أَمَّا وَاحِدَةٌ فَإِنَّهُ لَمَّا قُبِضَ انْكَسَفَتِ الشَّمْسُ فَقَالَ النَّاسُ إِنَّمَا انْكَسَفَتِ الشَّمْسُ لِمَوْتِ ابْنِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَصَعِدَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْمِنْبَرَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ كُسُوفَ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ آيَتَانِ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ يَجْرِيَانِ بِأَمْرِهِ مُطِيعَانِ لَهُ لَا يَنْكَسِفَانِ لِمَوْتِ أَحَدٍ وَ لَا لِحَيَاتِهِ فَإِذَا انْكَسَفَا أَوْ أَحَدُهُمَا صَلُّوا ثُمَّ نَزَلَ مِنَ الْمِنْبَرِ فَصَلَّى بِالنَّاسِ الْكُسُوف (المحاسن، 2، 313). پیامبر تبعات این سوء استفاده ها را می دانست.
وقتی که بعضی ها شخصیت زده می شوند و درست نمی توانند حقایق را بفهمند اولین وظیفه علما این است که حقایق را کتمان نکنند و برای مردم بیان کنند: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ الْعَمِّيِّ يَرْفَعُهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فِي أُمَّتِي فَلْيُظْهِرِ الْعَالِمُ عِلْمَهُ فَمَنْ لَمْ يَفْعَلْ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ (الکافی، 1، 54). حتی اگر یک کلام خیلی خوب باشد ولی امام نگفته باشد و در ماه رمضان به امام نسبت بدهیم روزه مان باطل می شود. هم چنین، اگر به امام نسبت داده شود که امام به خواندن نماز امام زمان در مسجد جمکران دستور داده است درست نیست. ما نه دلیل شرعی داریم بر این که امام زمان دستور ساخت مسجد در آن مکان داده اند و نه دلیل داریم بر این که در آن جا باید نماز خاصی خوانده شود. یکی از مصائب دنیای اسلام بدعت هایی است که در دین ایجاد شده است و بعضی از علما از کنار آن گذشته اند و برای از بین بردن آن اقدام نکرده اند. یکی از این بدعت ها این است که به نام دین حقوق مردم پامال شود و به آنان ظلم شود. وظیفه حکومت هم این است که جلو این بدعت ها را بگیرد و راه را برای اظهار علم علما باز بگذارد، نه این که خودش به بدعت ها دامن بزند.
امام سجاد در نامه ای به محمد بن مسلم زهری، یکی از علمای زمان خودش، می نویسد: فَانْظُرْ أَيَّ رَجُلٍ تَكُونُ غَداً إِذَا وَقَفْتَ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ فَسَأَلَكَ عَنْ نِعَمِهِ عَلَيْكَ كَيْفَ رَعَيْتَهَا وَ عَنْ حُجَجِهِ عَلَيْكَ كَيْفَ قَضَيْتَهَا وَ لَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ قَابِلًا مِنْكَ بِالتَّعْذِيرِ وَ لَا رَاضِياً مِنْكَ بِالتَّقْصِيرِ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ لَيْسَ كَذَلِكَ أَخَذَ عَلَى الْعُلَمَاءِ فِي كِتَابِهِ إِذْ قَالَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ وَ اعْلَمْ أَنَّ أَدْنَى مَا كَتَمْتَ وَ أَخَفَّ مَا احْتَمَلْتَ أَنْ آنَسْتَ وَحْشَةَ الظَّالِمِ وَ سَهَّلْتَ لَهُ طَرِيقَ الْغَيِ بِدُنُوِّكَ مِنْهُ حِينَ دَنَوْتَ وَ إِجَابَتِكَ لَهُ حِينَ دُعِيتَ فَمَا أَخْوَفَنِي أَنْ تَكُونَ تَبُوءُ بِإِثْمِكَ غَداً مَعَ الْخَوَنَةِ وَ أَنْ تُسْأَلَ عَمَّا أَخَذْتَ بِإِعَانَتِكَ عَلَى ظُلْمِ الظَّلَمَةِ إِنَّكَ أَخَذْتَ مَا لَيْسَ لَكَ مِمَّنْ أَعْطَاكَ وَ دَنَوْتَ مِمَّنْ لَمْ يَرُدَّ عَلَى أَحَدٍ حَقّاً وَ لَمْ تَرُدَّ بَاطِلًا حِينَ أَدْنَاكَ وَ أَحْبَبْتَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ أَ وَ لَيْسَ بِدُعَائِهِ إِيَّاكَ حِينَ دَعَاكَ جَعَلُوكَ قُطْباً أَدَارُوا بِكَ رَحَى مَظَالِمِهِمْ وَ جِسْراً يَعْبُرُونَ عَلَيْكَ إِلَى بَلَايَاهُمْ وَ سُلَّماً إِلَى ضَلَالَتِهِمْ دَاعِياً إِلَى غَيِّهِمْ سَالِكاً سَبِيلَهُمْ يُدْخِلُونَ بِكَ الشَّكَّ عَلَى الْعُلَمَاءِ وَ يَقْتَادُونَ بِكَ قُلُوبَ الْجُهَّالِ إِلَيْهِمْ فَلَمْ يَبْلُغْ أَخَصُّ وُزَرَائِهِمْ وَ لَا أَقْوَى أَعْوَانِهِمْ إِلَّا دُونَ مَا بَلَغْتَ مِنْ إِصْلَاحِ فَسَادِهِمْ وَ اخْتِلَافِ الْخَاصَّةِ وَ الْعَامَّةِ إِلَيْهِمْ فَمَا أَقَلَّ مَا أَعْطَوْكَ فِي قَدْرِ مَا أَخَذُوا مِنْكَ وَ مَا أَيْسَرَ مَا عَمَرُوا لَكَ فَكَيْفَ مَا خَرَّبُوا عَلَيْكَ فَانْظُرْ لِنَفْسِكَ فَإِنَّهُ لَا يَنْظُرُ لَهَا غَيْرُكَ وَ حَاسِبْهَا حِسَابَ رَجُلٍ مَسْئُولٍ وَ انْظُرْ كَيْفَ شُكْرُكَ لِمَنْ غَذَّاكَ بِنِعَمِهِ صَغِيراً وَ كَبِيراً فَمَا أَخْوَفَنِي أَنْ تَكُونَ كَمَا قَالَ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ- فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْكِتابَ يَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْأَدْنى وَ يَقُولُونَ سَيُغْفَرُ لَنا (تحف العقول، 275). پس بنگر فردا كه در پيشگاه خدا ايستى چگونه مردى باشى، آن دم كه خدا از نعمتهاى خويش (كه به تو ارزانى داشته) باز پرسدت كه چگونه پاس داشتى؟ و از حجّتهاى خود پرسدت كه آنها را چگونه گذراندى؟ و هرگز مپندار كه خدا عذرى از تو بپذيرد و به تقصير تو (در طاعت) خرسند باشد. هيهات هيهات كه چنين نيست. او در كتاب خويش علما را مسئول دانسته آنجا كه فرمايد: لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ- بايد (حقايق قرآن) را براى مردم بيان كنيد و آن را پنهان نسازيد» و بدان كه كمترين چيزى را كه پنهان داشتى و سبكترين بارى كه بر دوش دارى اين است كه با وحشت ستمگر خو گرفتى (و با او همدمى كردى) و راه گمراهى را آن دم كه به او نزديك شدى و آن لحظه كه دعوتش را پذيرفتى، هموار كردى. وه چه مىترسم (بر تو) كه فردا همراه با خائنان گرفتار گناه خود باشى و از آنچه براى كمك به ستمكاران گرفتهاى به بازپرسى كشانندت، زيرا تو چيزى را از كسى كه آن را به تو بخشيده گرفتهاى كه از آن تو نيست و به كسى نزديك شدهاى كه حقّ هيچ كس را نپرداخته و تو نيز از راه نزديكيت به او از باطلى جلوگيرى نكردهاى. تو كسى را كه با خدا در جنگ بوده دوست داشتهاى، آيا نه چنين است كه (حاكمان جائر) با دعوت از تو، آنگاه كه تو را (به همكارى) فرا خواندند، تو را محورى براى گرداندن چرخ ستمگريها ساختند و تو را پلى براى عبور به سوى بلارسانيهايشان، و نردبان گمراهى خويش قرار دادند و مبلّغ تباهكارى و رهنورد راه خطاى خود كردند؟ در تو نسبت به علماى راستين (آل محمد) ايجاد شكّ كردند و دل نادانان را به وسيله تو شكار كردند و گزيدهترين وزيران و نيرومندترين دستيارانشان هم به اندازه تو فساد آنها را آراستگى و صلاح وانمود نكرد و (مردم را) از خاصّ و عامّ بسويشان نكشيد؟ در برابر آنچه از تو گرفتند چه بسيار كم مزدت دادند (و به چه بهاى ناچيزى وجدانت را خريدند) و چه اندك (خانهاى) در جهان برايت آباد كردند و چگونه (خانه آخرتت را) ويران كردند. پس مراقب نفس خود باش كه ديگرى آن را برايت مراقبت نكند، و چون مردى مسئول به حسابرسى از خود پرداز. بنگر كه سپاست از آن كس كه تو را به نعمتهاى (بيدريغ) خويش در خردى و بزرگيت پرورده چگونه و بر چه پايه است. وه چه مىترسم كه تو از آنان باشى كه خداوند در كتابش فرمايد: فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْكِتابَ يَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْأَدْنى وَ يَقُولُونَ سَيُغْفَرُ لَنا- از پس آنان جانشينانى [ناصالح] آمدند كه كتاب آسمانى را از پيشينيان فرا ستاندند [ولى] متاع زندگى دنيوى را طلب كردند و ادّعا كردند كه به زودى آمرزيده خواهيم شد.» (رهاورد خرد، 281).