{mp3}fazel{/mp3}
گزیده ای از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین محمد تقی فاضل میبدی در شام عاشورای 1434 در محل مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم
بسم الله الرحمن الرحیم
امشب شام غریبان است. در تاریخ جنگ ها هیچ شبی مظلوم تر و دردناک تر از امشب سراغ نداریم. تلخی پس از عاشورا بیش از تلخی پیش از جنگ بود. پس از جنگ فجایعی که امویان نسبت به اهل بیت پیامبر مرتکب شدند غیر قابل وصف است. جدا کردن سرها، دوانیدن اسب ها روی بدن ها و بردن سرها بر روی نیزه ها از این شهر به آن شهر تا نزد حاکم اموی! امام حسین پیوسته به جنگ مشغول بود تا این که آنان بین او و خانواده اش حایل شدند. آن گاه با صدای بلند فرمود: وای بر شما ای پیروان خاندان ابی سفیان اگر دین ندارید و از معاد نمی ترسید پس در این دنیایتان آزاده باشید: وَ لَمْ يَزَلْ ع يُقَاتِلُهُمْ حَتَّى حَالُوا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ رَحْلِهِ- فَصَاحَ وَيْلَكُمْ يَا شِيعَةَ آلِ أَبِي سُفْيَانَ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِينٌ وَ كُنْتُمْ لَا تَخَافُونَ الْمَعَادَ فَكُونُوا أَحْرَاراً فِي دُنْيَاكُمْ هَذِهِ وَ ارْجِعُوا إِلَى أَحْسَابِكُمْ إِنْ كُنْتُمْ عَرَباً كَمَا تَزْعُمُون (اللهوف علی قتلی الطفوف، 119). این جمله بزرگترین جمله ای است که در مورد حقوق بشر می توان گفت. اعتراض آن حضرت به این بود که در جنگ نیز حقوق خانواده رزمندگان باید مصون بماند.
شاید چند نفری از کسانی که برای جنگ با امام حسین به کربلا آمدند به دنبال ثروت و قدرت بودند. اما بقیه به نام دین انجام وظیفه می کردند. یکی از مسائلی که خیلی روی آن بحث نشده است و می تواند برای ما عبرت باشد تبلیغات سوئی است که بعد از پیامبر در طول پنجاه سال انجام شد. معاویه تا می توانست در محدوده خویش اسلامِ دروغین ترویج داد. معاویه اولین کاری که برای استمرار حکومتش انجام داد به خدمت گرفتن ملایان درباری بود. او اینان را مأمور کرد که بر سر منابر اسلامی را که او می خواست تبلیغ کنند. همه مردم قدرت تحلیل مسایل را نداشتند و وقتی که قدرت تحلیل نباشد ترویج قدرت جای آن را می گیرد. تبلیغات اینان چنان اثر کرده بود که وقتی که عباسیان به نام دفاع از اهل بیت پیامبر قیام کردند، عده ای گفتند: ما فکر نمی کردیم که در نسب پیامبر، علی و اولادش و بنی هاشم وجود داشته اند؛ ما فکر می کردیم تنها امویان از خاندان پیامبرند. بعد از پیامبر کسانی مثل ابوذر که محبوب پیامبر بودند طرد شدند و کسانی مثل ابوسفیان که مطرود او بودند به قدرت رسیدند. در این مدت یک نوع جهل مذهبی (که خطرش از همه جهل ها بیشتر است) در بین اکثر مردم وجود داشت و در کنار این جهالت مذهبی فساد اقلیت پدید آمد و بیماری طغیان در اقلیت رشد کرد. قرآن تصریح می کند که یکی از عوامل نابودی جوامع بشری طغیان حاکمان بوده است: فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهْلِكُوا بِالطَّاغِيَةِ (الحاقة، 5). فرعون نیز به همین بیماری مبتلا بوده است: وَ فِرْعَوْنَ ذِى الْأَوْتَادِ(فجر، 10) الَّذِينَ طَغَوْاْ فىِ الْبِلَدِ(فجر، 11) فَأَكْثَرُواْ فِيهَا الْفَسَادَ(فجر، 12). طغیان وقتی پدید می آید که انسان به جای این که عقل و تدبیر بر قوای غضبی اش حاکم کند قوای غضبی را بر عقل خود حاکم می کند. در نتیجه، نه عقل جمعی را می پذیرد و نه نظر مخالف خود را به رسمیت می شناسد. اگر هم به ظاهر با بعضی ها مشورت می کند در نهایت به نظر خودش عمل می کند. در این موقعیت است که جامعه گرفتار فساد سیاسی و اقتصادی می شود. در قرآن سمبل فساد و طغیان سیاسی فرعون و سمبل فساد اقتصادی قارون است. این قدر این طغیان آثار منفی در جامعه دارد که خدا به پیامبر نیز تذکر می دهد که مبادا به طغیان روی آورد: فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَكَ وَ لا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ (هود، 112). چرا پیامبر از طغیان نهی می شود؟ زیرا بر مردم سلطه ندارد: لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ (الغاشیة، 22). وقتی که پیامبر حضرت علی را به یمن می فرستاد به او فرمود: با مردم مشورت کن. از مشورت کردن با مردم پشیمان نمی شوی. امام علی نیز در صفین به مردم فرمود: فَلَا تَكُفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ فَإِنِّي لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ وَ لَا آمَنُ ذَلِكَ مِنْ فِعْلِي إِلَّا أَنْ يَكْفِيَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنِّي (نهج البلاغة-صبحی صالح، 335، خطبه 216). امام ممکن است از نظر ثبوتی به چنین مشورتی نیاز نداشته باشد ولی از نظر اثباتی او باید به قواعد اداره کشور پای بند باشد.
نکته مهمی که در مشورت حاکمان با مردم باید مورد توجه قرار بگیرد این است که حضرت علی همه مردم را مخاطب قرار می دهد و از آنان می خواهد که به او مشورت بدهند. بنابراین، تنها کسانی که از حامیان حاکم و هم رأیان او هستند نباید مورد مشورت قرار گیرند. حاکم باید با کسانی که با او مخالف اند مشورت کند. این که هر والی یا حاکم مشاورانی ثابت داشته باشد کافی نیست. مشورت وقتی به درستی تحقق می یابد که راه اظهار نظر برای مخالفان باز باشد و آنان بتوانند اعمال گذشته و برنامه های آینده حاکم را نقد کنند. خدا به پیامبر چنین دستور می دهد: فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلينَ (آل عمران، 159). از کسانی که نسبت به تو خطایی و جفایی مرتکب شده اند درگذر و از کسانی که نسبت به خدا گناهی مرتکب شده اند استغفار کن (تا من از آنان درگذرم) و با آنان در امور مشورت کن. رکن مهم مشورت به این است که ببینیم مخالفان ما چه می گویند. حضرت علی نیز می فرماید مشورت شوندگان باید صاحبان عقل، علم و تجربه باشند: خير من شاورت ذوو النّهى و العلم و أولوا التّجارب و الحزم (غرر الحکم و درر الکلم، 356) و در کلام دیگر می فرماید: من شاور ذوي النّهى و الألباب فاز بالنّجح و الصّواب (غرر الحکم و درر الکلم، 628). من ندیده ام که دستور داده باشند که با کسی مشورت کنید که اهل نماز شب باشد. چیزی که در اداره زندگی فردی و اجتماعی مهم است عقل و علم و تجربه است و صاحبان این ها باید به مشورت فراخوانده شوند. این مانیفست حکومت علی (ع) است.
از طرف دیگر، معاویه با امام حسن قرارداد صلح امضا می کند و در نخیله سخنرانی می کند و می گوید: جنگ و صلح من برای دین نبود، بلکه برای رسیدن به حکومت بود. فرزندان عبد مناف (یعنی بنی امیه و بنی هاشم) در طول تاریخ بر سر قدرت با هم دعوی داشته اند تا این که الآن ما به اصالت قدرت خود نائل شدیم. یک بار، کسی با او به تندی و خشونت صحبت کرد. او بردباری کرد و عکس العملی از خود نشان نداد. کسی به او گفت: در برابر این مرد بردباری می کنی؟ معاویه گفت: من بین مردم و زبان هایشان حایل نمی شویم تا زمانی که بین ما و سلطنت ما حایل نشوند: و أغلظ له رجل فحلم عنه فقيل له أ تحلم عن هذا قال إنا لا نحول بين الناس و ألسنتهم ما لم يحولوا بيننا و بين سلطاننا (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، 15، 102). او برای تحکیم سلطنت خود به کعب الاحبارها و ملایان درباری پول داد که در وصف بنی امیه حدیث پیامبر جعل کنند.
خلفای عباسی بیشتر از بنی امیه ظلم کردند. ابتدا خواستند خاندان بنی امیه را براندازند و بعد به سراغ فرزندان علی (ع) رفتند. در زمان المستظهر بالله عده ای از شیعیان شش امامی به نام اسماعیلیه یا باطنیه در شمال آفریقا حکومت فاطمی تشکیل دادند (که دانشگاه الازهر نیز یادگار آنان است). این خلیفه عباسی قوی ترین آخوند آن روز یعنی حجت الاسلام ابوحامد غزالی که یک متفکر بزرگ دینی بود را خواست و او را رییس حوزه علمی بغداد کرد. بعد از او خواست که علیه فاطمیان قلم بزند. غزالی در این باره فضائح الباطنیة را نوشت و از نظر دینی و علمی پایه حکومت اینان را از بین برد. وظیفه او این شد که حکومت فاطمیان را رسوا کند و حکومت عباسیان را تقویت کند. (البته بعد پشیمان شد و کتاب المنقذ من الضلال را نوشت.) غزالی در این کتاب نوشت که لعن شمر و یزید درست نیست چون توبه کرده اند. (سنایی در رد این نظر غزالی این شعر را سرود: داستان پسر هند مگر نشنيدي؟ * كه از او و سه كس او به پيمبر چه رسيد. او بنا حق حق داماد پيمبر بستد * پسر او سر فرزند پيمبر بدريد. پدر او لب و دندان پيمبر بشكست * مادر او جگر عم پيمبر بمكيد. بر چنين قوم تو لعنت نكني شرمت باد * لعن الله يزيدا و علي آل يزيد.)
مظلومیت امام حسین و یارانش ناراحت کننده است و بد تر از آن مظلومیت فرهنگ آنان است. وقتی که فرهنگ اینان مظلوم بشود، آن هم به دست خودمان خیلی ناراحت کننده است. ویل دورانت می گوید: "در عظمت اسلام همین بس که تا کنون این همه حمله به اسلام شده ولی از بین نرفته است." اما بعضی از ما با هزینه کردن بودجه های کلان کاری می کنیم که بازدهی اش چیزی جز تحریف فرهنگ عاشورا نیست. خیلی از برنامه های تلویزیون این پیام را منعکس می کند که عاشورا مکتب مصیبت و عزا است. در حالی که امام حسین و یارانش فرهنگی برای بشریت آورده اند. امام حسین پیام حرکتش را خودش بیان کرده است: أَمَّا بَعُدَ فَتَبّاً لَكُمْ أَيَّتُهَا الْجَمَاعَةُ وَ تَرَحاً حِينَ اسْتَصْرَخْتُمُونَا وَلِهِينَ فَأَصْرَخْنَاكُمْ مُوجِفِينَ سَلَلْتُمْ عَلَيْنَا سَيْفاً كَانَ فِي أَيْمَانِنَا وَ حَشَشْتُمْ عَلَيْنَا نَاراً اقْتَدَحْنَاهَا عَلَى عَدُوِّنَا وَ عَدُوِّكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ إِلْباً لَفّاً عَلَى أَوْلِيَائِكُمْ وَ يَداً لِأَعْدَائِكُمْ بِغَيْرِ عَدْلٍ أَفْشَوْهُ فِيكُمْ وَ لَا لِأَمَلٍ أَصْبَحَ لَكُمْ فِيهِمْ وَ عَنْ غَيْرِ حَدَثٍ كَانَ مِنَّا وَ لَا رَأْيٍ تَفَيَّلَ عَنَّا (تحف العقول، 240). آل زیاد، آل مروان و امویان با یک سری وعده های دروغ آمدند و شما را به دام انداختند و به عنوان خلیفه رسول خدا بر شما حاکم شدند ولی عدالت را در بین شما ظاهر نکردند. یکی از عواملی که باعث شد جریان کربلا با آن فضاحت به وجود آید جهالت مردم بود و امام حسین در این پیام هایش و با شهادتش می خواهد این جهل مردم را از بین ببرد تا برای نسل های بعد حق و باطل با هم اشتباه نشود.
حضرت علی نیز وضعیت زمان بعد از خودش را این گونه توصیف می کند: مَا لِي أَرَاكُمْ أَشْبَاحاً بِلَا أَرْوَاحٍ وَ أَرْوَاحاً بِلَا أَشْبَاحٍ وَ نُسَّاكاً بِلَا صَلَاحٍ وَ تُجَّاراً بِلَا أَرْبَاحٍ وَ أَيْقَاظاً نُوَّماً وَ شُهُوداً غُيَّباً وَ نَاظِرَةً عَمْيَاءَ وَ سَامِعَةً صَمَّاءَ وَ نَاطِقَةً بَكْمَاءَ رَايَةُ ضَلَالٍ قَدْ قَامَتْ عَلَى قُطْبِهَا وَ تَفَرَّقَتْ بِشُعَبِهَا تَكِيلُكُمْ بِصَاعِهَا وَ تَخْبِطُكُمْ بِبَاعِهَا قَائِدُهَا خَارِجٌ مِنَ الْمِلَّةِ قَائِمٌ عَلَى [الضَّلَّةِ] الضِّلَّةِ فَلَا يَبْقَى يَوْمَئِذٍ مِنْكُمْ إِلَّا ثُفَالَةٌ كَثُفَالَةِ الْقِدْرِ أَوْ نُفَاضَةٌ كَنُفَاضَةِ الْعِكْمِ تَعْرُكُكُمْ عَرْكَ الْأَدِيمِ وَ تَدُوسُكُمْ دَوْسَ الْحَصِيدِ وَ تَسْتَخْلِصُ الْمُؤْمِنَ مِنْ بَيْنِكُمُ اسْتِخْلَاصَ الطَّيْرِ الْحَبَّةَ الْبَطِينَةَ مِنْ بَيْنِ هَزِيلِ الْحَب أَيْنَ تَذْهَبُ بِكُمُ الْمَذَاهِبُ وَ تَتِيهُ بِكُمُ الْغَيَاهِبُ وَ تَخْدَعُكُمُ الْكَوَاذِبُ وَ مِنْ أَيْنَ تُؤْتَوْنَ وَ أَنَّى تُؤْفَكُونَ فَ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتابٌ وَ لِكُلِّ غَيْبَةٍ إِيَابٌ فَاسْتَمِعُوا مِنْ رَبَّانِيِّكُمْ وَ أَحْضِرُوهُ قُلُوبَكُمْ وَ اسْتَيْقِظُوا إِنْ هَتَفَ بِكُمْ- 190 وَ لْيَصْدُقْ رَائِدٌ أَهْلَهُ وَ لْيَجْمَعْ شَمْلَهُ وَ لْيُحْضِرْ ذِهْنَهُ فَلَقَدْ فَلَقَ لَكُمُ الْأَمْرَ فَلْقَ الْخَرَزَةِ وَ قَرَفَهُ قَرْفَ الصَّمْغَةِ فَعِنْدَ ذَلِكَ أَخَذَ الْبَاطِلُ مَآخِذَهُ وَ رَكِبَ الْجَهْلُ مَرَاكِبَهُ وَ عَظُمَتِ الطَّاغِيَةُ وَ قَلَّتِ الدَّاعِيَةُ وَ صَالَ الدَّهْرُ صِيَالَ السَّبُعِ الْعَقُورِ وَ هَدَرَ فَنِيقُ الْبَاطِلِ بَعْدَ كُظُومٍ وَ تَوَاخَى النَّاسُ عَلَى الْفُجُورِ وَ تَهَاجَرُوا عَلَى الدِّينِ وَ تَحَابُّوا عَلَى الْكَذِبِ وَ تَبَاغَضُوا عَلَى الصِّدْقِ فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ كَانَ الْوَلَدُ غَيْظاً وَ الْمَطَرُ قَيْظاً وَ تَفِيضُ اللِّئَامُ فَيْضاً وَ تَغِيضُ الْكِرَامُ غَيْضاً وَ كَانَ أَهْلُ ذَلِكَ الزَّمَانِ ذِئَاباً وَ سَلَاطِينُهُ سِبَاعاً وَ أَوْسَاطُهُ أُكَّالًا [أَكَالًا] وَ فُقَرَاؤُهُ أَمْوَاتاً وَ غَارَ الصِّدْقُ وَ فَاضَ الْكَذِبُ وَ اسْتُعْمِلَتِ الْمَوَدَّةُ بِاللِّسَانِ وَ تَشَاجَرَ النَّاسُ بِالْقُلُوبِ وَ صَارَ الْفُسُوقُ نَسَباً وَ الْعَفَافُ عَجَباً وَ لُبِسَ الْإِسْلَامُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلُوبا (نهج البلاغة -صبحي صالح، 156). چه شده كه شما را پيكرهايى بىجان، و جانهايى بىپيكر، و عابدانى بىصلاح، و تاجرانى بىسود، و بيدارانى خواب، و حاضرانى غايب، و ناظرانى كور، و شنوندگانى كر، و گويندگانى لال مشاهده مىكنم؟! دولت ضلالت بر محور خود به پا شده، و با شاخههايش همه جا پراكنده گرديده، شما را با كيل خود وزن مىكند، و با همه دست خود بر سرتان مىكوبد، پرچمدار اين حكومت از دين خارج است، و بر سكوى گمراهى ايستاده، آن زمان از شما جز به مانند باقى مانده ته ديگ، يا به مثل خرده دانهاى كه در ته بقچه مانده چيزى باقى نماند.
دولت ضلالت شما را به مانند به هم پيچيده شدن چرم به هم مىمالد، و همچون كوبيدن خرمن مىكوبد، اين سركشان همچون پرندهاى كه دانه درشت را از دانه ريز جدا مىكند مؤمن را از ميان شما جدا مىكنند.
اين راهها شما را كجا مىبرد؟ تاريكىها تا چه وقت شما را سرگشته و حيران مىنمايد؟! دروغها چگونه شما را مىفريبند؟! اين بلا از كجا به سر شما مىآيد و به كجا باز گردانده مىشويد؟! براى هر زمانى سرنوشتى است، و هر غيبتى را باز گشتى است. پس، از عالم ربّانى خود بشنويد، دلهاى خود را نزد او حاضر كنيد، و اگر بر شما فرياد زد بيدار شويد. خبر گزار بايد به مردمش راست بگويد، و پراكندگى كار و افكار خود را جمع نمايد، و ذهنش را آماده سازد. عالم ربّانى حقايق را همچون شكافتن مهره براى شما شكافت، و حقيقت را همچون كندن پوست درخت براى يافتن صمغ پوست كند. به وقت بر پا شدن بيرق گمراهى باطل در محلّ خود جاى گرفته، و جهالت بر مركبهايش سوار گشته، و گروه ستمگر بزرگ و فراوان گردد، و دعوت كننده به حق كم شود، و روزگار همچون وحشى گزنده حمله نمايد، و شتر باطل پس از سكوت عربده كشد و قوّت گيرد، و مردم بر معصيت پيمان برادرى بندند، و بر دين از هم دورى نمايند، و بر دروغ با يكديگر دوست شوند، و بر راستى با هم دشمنى ورزند. در اين وقت فرزند باعث خشم پدر، و باران عامل حرارت گردد، و مردم پست فراوان، و خوبان كمياب شوند. مردم (توانمند) آن روزگار همچون گرگ، و حاكمانشان درنده، و ميانه حالشان طعمه، و نيازمندانشان مرده خواهند بود، راستى ناپديد شود، و دروغ فراوان گردد، مردم به زبان اظهار دوستى، و به دل دشمنى كنند، فسق عامل نسبت، و عفّت باعث شگفتى شود، و اسلام را همچون پوستين وارونه پوشند (نهج البلاغة، ترجمه انصاریان، 238).
بنابراین اولین عامل در جریان رخداد واقعه کربلا ترویج جهالت مذهبی در بین مردم بود. عامل دیگر ثروت های بادآورده ای بود که از کشورهای فتح شده به دست حاکمان رسیده بود. تجمع این ثروت ها فساد به بار آورد و عمده مشکلی که باعث شد مردم علیه عثمان شورش کنند همین فساد مالی بود. عده ای دور عثمان را گرفته بودند و از او ثروت می خواستند. فساد مالی فساد اجتماعی به بار می آورد. علت تبعید ابوذر همین بود که به تجمع ثروت در دست عده ای خاص اعتراض می کرد. فساد مالی که پدید آید عاقلان و متخصصان به کار گماشته نمی شوند، بلکه کسانی در راس امور قرار می گیرند که به این فساد و تجمع ثروت در دست عده ای خاص بیشتر کمک کنند. در این موقعیت است که افاضل کنار می روند و اراذل در اداره کشور مقدم می شوند. به همین علت بود که حضرت علی که آمد نسبت به این فساد مالی حساسیت داشت و فرهنگ اقتصادی اسلام را که مساوات بود، نه تبعیض و تفضیل، و پیامبر روی آن تاکید کرده بود می خواست پیاده کند.
یکی از مسائل تلخ کربلا قحطی آب است. طبری وقتی جریان کشته شدن عثمان را نقل می کند می گوید: طلحه سردمدار مخالفان عثمان بود. یک وقتی گفت: این گونه که عثمان محصور شده است و برای او غذا و آب آورده می شود فایده ندارد. فامنعوا الماء ان یدخل علیه. آب را بر او ببندید. عثمان به حضرت علی پیام داد و از او کمک خواست. آن حضرت طلحه را خواست و فرمود: ما انت و هذه! چرا می خواهید آب را بر او ببندید. بعد، طبری جریان کربلا را نقل می کند و نامه ای که ابن زیاد نوشت و به قطع آب دستور داد: [و] جاء كتاب من عبيد اللّه بن زياد الى عمر بن سعد: «أما بعد، فحل بين الحسين و اصحابه و بين الماء، و لا يذوقوا منه قطرة كما صنع بالتقيّ الزكيّ المظلوم أمير المؤمنين عثمان بن عفان»! (وقعة الطف، 190).