بسم الله الرحمن الرحیم
گزارشی از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین دکتر علی مقدم، شب عاشورای 1392 در مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ هَذَا مَا أَوْصَى بِهِ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ إِلَى أَخِيهِ مُحَمَّدٍ الْمَعْرُوفِ بِابْنِ الْحَنَفِيَّةِ أَنَّ الْحُسَيْنَ يَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ جَاءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِ الْحَقِّ وَ أَنَّ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ حَقٌ وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيها وَ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ وَ أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي ص أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ... (بحار الانوار، 44، 329).
در طول پنجاه سال پس از پیامبر بسیاری از کسانی که ابتدا در برابر پیامبر و اندیشه و فرهنگ اسلامی قرارگرفته بودند به صورت نفاق آلود و زیرکانه جای خود را در دنیای اسلام خوش کردند و همان ها که داعیه دار شرک و بت پرستی بودند از درون دارالخلافه ها سردرآوردند و به جای این که رودرروی اندیشه اسلامی قرار گیرند پوسته دین را نگهداشتند و روح دین را نابود کردند. امویان در سال هشتم هجری مسلمان شدند اما در عمق اندیشه و فرهنگ، تسلیم اسلام نشده بودند و بعد به فرصت طلبانی تبدیل شدند و به نام دین و خدا و رسول خدا بر اریکه قدرت نشستند.
همیشه وقتی که رجعت طلبان و فرصت طلبان و دشمنان یک آیین شکست می خورند و توان تخریبی خود را از دست می دهند به دو مسیر روی می آورند:
اولین کار آنان این است که تخریب را به تحریف تبدیل می کنند. وقتی نمی شود مأذنه ها و مساجد را از بین برد می توان قشر و پوسته دین را نگه داشت اما روح و محتوایش را خالی کرد. مگر در سال 60 هجری بر جامعه حسینی چه گذشته بود؟ مردم نماز می خواندند، روزه می گرفتند، قراء و حفاظ قرآن زیاد بودند، سخنی از لات و هبل نبود. در این موقعیت، راه نخست آنان تحریف بود.
دومین کار آنان این است که هندسه دینی را دگرگون می کنند. دین یک آیین و فرهنگ است. زمانی که تناسب های دینی رعایت نشود از دین یک کاریکاتور ساخته شده است. کاریکاتور جلوه ای از یک فرد است که تناسبی بین اندامش نیست. قدرتمندان نیز از دین یک کاریکاتور باقی می گذارند و هندسه مناسبت های دینی را به هم می ریزند. به طور مثال، عدالتی که توصیه دین است برای آنان دردسر ساز است، آن را تنزل می دهند تا این که به عدالت امام جماعت اکتفا شود. امربه معروف را هم خلاصه می کنند به امر و نهی مردم در کارهای جزیی. سعدی در مورد اینان می گوید: نظر حرام بکردند و خون خلق حلال. در این جامعه آزادی فرع می شود و طهارت و نجاست اصل. عدالت اجتماعی فرع می شود و ظواهر دین اصل. این بلا نه تنها در بین عوام جاری می شود بلکه دامن خواص را هم می گیرد. ظاهر دین و شعار دینی باقی می ماند و ترویج می شود اما محتوای دین می میرد.
امام حسین (ع) در سال 61 هجری فریاد زده است، فریادی که همیشگی است. حسین (ع) آمده است تا دو جریان را از هم تفکیک کند: جریان اموی که جریان دشمنان بعثت است، جریان کسانی که آرمان بعثت را مصادره کرده اند. جریان دیگر، جریان علوی است که امام حسین آمده است تا شاخص های این جریان را روشن کند. اگر می خواهید جامعه شما جامعه نبوی و علوی بشود باید به این معیارها توجه کنید و به معیارهای دیگر نه بگویید.
امام حسین در راه این معیارها قربانی شده است:
1- توحید محوری. به این معنا که خدا در جامعه حضور داشته باشد نه این که مردم به اعتقاد به خدای لای ابرها اکتفا کنند. اقبال لاهوری می گوید روح توحید بر سه چیز استوار است: 1) مساوات 2) آزادی 3) مسئولیت مشترک. وقتی می گوییم خدا یکی است یعنی همه آدمیان از حقوق واحد برخوردارند؛ زیرا همه یکسان اند. پس نمی شود گفت این برتر از آن است. اگر برای هم پدیده های عالم به یک خدا اعتقاد داریم پس در جامعه اسلامی نباید کسی عبد دیگری باشد؛ زیرا خدا همه را آزاد آفریده است: لاتکن عبد غیرک وقد جعلک الله حرا. آزادی روح و جان توحید است. نمی توان از یک جامعه دینی سخن گفت اما در آن جامعه آزادی در همه عرصه هایش مرده باشد. آزادی برای حیات یک جامعه مثل نفس برای یک فرد است. اگر از یک جامعه آزادی را بگیرند راه تنفسش را گرفته اند. خدا به بشر آزادی داده است، کسی نباید آن را از او بگیرد. توحید منهای آزادی روح و جوهر توحید را ندارد. به گفته اقبال، سومی بعد توحید مسئولیت مشترک است.
2- دومی معیار و ضابطه ای که امام در راه آن قربانی شده است عدالت محوری است. اگر پیامبران آمده اند انسان را به خدا دعوت کنند، از طرف دیگر، آمده اند تا مردم را به عدالت دعوت کنند. توحید در نگاه اجتماعی اش عدالت گستری است. یعنی حق هر کسی را به او دادن. لازمه عدالت محوری این است که قدرتمندان برای مردم حقی قائل باشند و آن را به آنان بدهند. مرحوم شهید مطهری در عدل الهی سوالی مطرح می کند: آیا کسانی که به خدا اعتقاد ندارند اگر عدالت اجتماعی را رعایت کنند و در مسیر تحقق حقوق انسان قدم بردارند آیا در مسر توحید قرار گرفته اند؟ مرحوم مطهری پاسخ می دهد "اینان ناخواسته به بخشی از توحید اعتقاد پیدا کرده اند؛ زیرا توحید عملی در زندگی اینان وجود دارد." به همان میزان که انبیا داعیا الی الله هستند پرچمدار لیقوم الناس بالقسط نیز هستند. مگر می توان نسبت به حقوق انسانی چشم پوشید. اگر بین این حقوق و دین تقابل صورت بگیرد نتیجه اش از بین رفتن دین است. دشمنان پیامبران کسانی هستند که حقوق مردم را به مردم نمی دهند: مترفین، ملأ، طاغوت و احبار و رهبان.
3- سومی ضابطه خط نبوی و علوی اخلاق محوری است. دین منهای اخلاق یعنی خشونت. فقه منهای اخلاق و ایمان و زندگی منهای اخلاق نتیجه اش نابرابری هاست. پیامبر آمده است برای تکمیل ارزش ها و کرامت های اخلاقی. ما باید ببینیم جامعه مان چقدر با این فرهنگ عاشورا عجین شده است. آیا در جامعه ای که زندگی می کنیم توحید محور است و عدالت و اخلاق حاکم است؟ مرحوم امام خمینی چه حرف جدیدی در عالم سیاست داشت؟ حرف جدید امام این بود که سیاست ما اخلاقی است. وقتی حضرت علی و اصحابش به صفین آمدند دیدند اصحاب معاویه شریعه فرات را گرفته اند و نمی گذارند اصحاب او آب بردارند، حضرت اصحابش را برانگیخت که آب را از آنان بگیرند: قَدِ اسْتَطْعَمُوكُمُ الْقِتَالَ فَأَقِرُّوا عَلَى مَذَلَّةٍ وَ تَأْخِيرِ مَحَلَّةٍ أَوْ رَوُّوا السُّيُوفَ مِنَ الدِّمَاءِ تَرْوَوْا مِنَ الْمَاءِ فَالْمَوْتُ فِي حَيَاتِكُمْ مَقْهُورِينَ وَ الْحَيَاةُ فِي مَوْتِكُمْ قَاهِرِينَ أَلَا وَ إِنَّ مُعَاوِيَةَ قَادَ لُمَةً مِنَ الْغُوَاةِ وَ عَمَّسَ عَلَيْهِمُ الْخَبَرَ حَتَّى جَعَلُوا نُحُورَهُمْ أَغْرَاضَ الْمَنِيَّة (نهج البلاغه، ص 88). اما همین که بر آب مسلط شدند دستور داد که اصحاب معاویه را برای برداشتن آب آزاد بگذارند. او فرمود ما با معاویه فرق داریم. مسلم نیز در خانه هانی بن عروه بود که ابن زیاد وارد خانه شد. او می توانست ابن زیاد را بکشد ولی گفت: شرط مروت ندیدم که به ناگاه و بی خبر بر او حمله کنم. اینان آمده اند اصول انسانی را در دنیای سیاست و دنیای نظامی حاکم کنند. اینان برای حکومت نیامده اند برای حاکمیت اخلاق در جامعه و حکومت آمده اند. امام حسین (ع) برای ظلم و تضییع حق این و آن خروج نکرده است. او اصلاحگر است. راه او راه توحید و عدالت و اخلاق مداری است. با این نگاه است که می توان گفت عاشورا مکتبی فرا اسلامی و فرادینی است، عاشورا مکتبی انسانی است. اگر درسی که حسین می خواست از عاشورا بگیریم نگیریم از ما نخواهد گذشت.