سخنرانی حضرت حجت الاسلام والمسلمین جناب آقای کاملان، شب نهم محرم در محل مجمع
چکیده:ویژگی جامعه شرک آلود آن است که افراد آن جامعه گروه گروه و حزب حزب می شوند و هر یک دیگری را تکفیر و خود را حق و منطبق با اسلام و دین می داند، ولایتی و غیر ولایتی، امام زمانی و غیر امام زمانی، خودی و غیر خودی، شهروند درجه یک و درجه دو. شهروند درجه یک با امکانات و امتیازات زیاد و شهروند درجه دو بدون این ها.
بسم الله الرحمن الرحیم
ما كان لبشر أن يؤتيه الله الكتاب والحكم والنبوة ثم يقول للناس كونوا عبادا لي من دون الله ولكن كونوا ربانيين بما كنتم تعلمون الكتاب وبما كنتم تدرسون [آل عمران 79]
تاسوعا روزی است که بر اهل بیت سخت شده است: یومٌ عُسِرَ علی آل محمد. از امشب خیام وضعیت اضطراری پیدا می کند و آب در آن ها کم می شود. محاصره شریعه فرات توسط لشکر عبیدالله بن زیاد جدی تر می شود. از امشب حدود 150 نفر در خیمه ها بوده اند.
موضوع صحبت من احیای ارزش های اخلاقی و انسانی در نهضت امام حسین (ع) و عاشوراست. یکی از ابعاد مهم نهضت عاشورای حسینی احیای ارزش های اخلاقی و انسانی است. همان چیزی که هدف بعثت انبیا شمرده شده است. انبیا برای تربیت انسان آمده اند. مخاطب کتاب های آسمانی انسان است. در این رابطه به چند نکته باید توجه شود:
1- تقریبا در بین همه فلاسفه یونانی و اسلامی مسلم است که انسان موجودی دو بعدی است، مرکب از روح و بدن است. جسم و جان دارد.
2- بعد جسمانی انسان با گیاهان در رشد و نمو و تولید مثل مشترک است. انسان مثل حیوانات از حواس استفاده می کند، می بیند، می شنود و ذائقه دارد. در این جهات با حیوانات مشترک است. اما حیات معنوی و روحانی یعنی حیات معقول و مبتنی بر عقلانیت، اساس حیات و زندگی انسان را تشکیل می دهد. از نظر قرآن حیات و زندگی با فرهنگ جاهلی حیات نیست بلکه ممات است. يا أيها الذين آمنوا استجيبوا لله وللرسول إذا دعاكم لما يحييكم واعلموا أن الله يحول بين المرء وقلبه وأنه إليه تحشرون [انفال 24] آن چه انسان را از سایر موجودات متمایز می کند قوه عقل است. اگر انسان فقط همان قوای حیوانی را داشت توسط حیوانات نابود شده بود؛ زیرا قدرت جسمی اش از بسیاری از حیوانات کمتر است. از نظر قرآن، انسان از ماء مهین آفریده شده ولی از روح خدا در او دمیده شده است: فنفخت فیه من روحی. و بعد از آن، خدا به ملائکه فرموده است: فقعوا له ساجدین.
3- مخاطب آیات قرآن عقلا هستند. تکالیف دائر مدار عقل و درک است لذا کودک و مجنون مکلف نیستند.
4- خدا و رسول انسان ها را به تفکر و تعقل دعوت می کنند که موجب حیات عقلانی انسان است. انبیا برای بارور کردن حیات و زندگانی معقول انسان مبعوث شده اند: حضرت علی (ع) می فرماید: فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُول (نهج البلاغة، 43). و از پیامبر (ص) نقل شده است: عَنِ النَّبِيِّ (ص) أَنَّهُ قَالَ إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاق (مستدرک الوسائل، 11، 187). انسان قبل از انبیا زندگی اش بر اساس تعقلی بود که توسط وحی بارور نشده بود. انبیا آمدند تا اخلاق بشر را کامل کنند. وقتی گفته می شود انبیا برای بارور کردن حیات معقول آمده اند یعنی همان چیزی که عقلانیت انسان و تفکر عقلانی انسان اقتضای آن را دارد، یعنی تکیه بر احکام عقلی: عدالت خوب است و ظلم بد است. تجاوز به حقوق دیگران قبیح است. کمک به ناتوان خوب است. آن چه را برای خودت می پسندی برای دیگران بپسند. اصولا انبیا دعوت خود را بر مشترکات میان انسان ها و فطرت آنان بنا می نهاده اند. مخاطب انبیا همه مردم بوده اند، مگر آنان که خود نمی خواستند: إنك لا تسمع الموتي ولا تسمع الصم الدعاء إذا ولوا مدبرين [النمل 80] دعوت انبیا به عدم قبول ارباب غیر از خداست: قل يا أهل الكتاب تعالوا إلي كلمة سواء بيننا وبينكم ألا نعبد إلا الله ولا نشرك به شيئا ولا يتخذ بعضنا بعضا أربابا من دون الله فإن تولوا فقولوا اشهدوا بأنا مسلمون [آل عمران 64]
5- توحید از منظر انبیای الهی یک سلسله مباحث نظری و ذهنی صرف (توحید در ذات، خالقیت، ربوبیت، توحید افعالی) نیست، بلکه توحید معطوف به آثار آن از نفی ارباب انسانی وغیر انسانی و زدودن رقیت و بردگی انسان های دیگر و زیر بار ستم و ظلم دیگران رفتن است. اگر انبیا به توحید دعوت می کنند برای جنبه های عملی آن است. شرک از منظر قرآن تنها یک امر ذهنی نیست بلکه آثار اجتماعی آن مورد توجه خداست: منيبين إليه واتقوه وأقيموا الصلاة ولا تكونوا من المشركين [الروم 31] من الذين فرقوا دينهم وكانوا شيعا كل حزب بما لديهم فرحون [الروم 32] ویژگی جامعه شرک آلود آن است که افراد آن جامعه گروه گروه و حزب حزب می شوند و هر یک دیگری را تکفیر و خود را حق و منطبق با اسلام و دین می داند: ولایتی و غیر ولایتی، امام زمانی و غیر امام زمانی، خودی و غیر خودی، شهروند درجه یک و درجه دو. شهروند درجه یک با امکانات و امتیازات زیاد و شهروند درجه دو بدون این ها. توحید فقط این نیست که خدا یک است و دو نیست. باید دید آثار این توحید در کجا ظهور پیدا کرده است. اختلاف انداختن و تفرقه در جامعه آن قدر زشت است که هارون براد موسی با آن که بنی اسرائیل درغیاب موسی به نوعی گوساله پرست شده اند وهارون هر چه به آنان تذکر داد به حرف های او توجه نکردند. اما هارون با آنان برخورد نکرد و وقتی موسی از هارون ناراحت شد در پاسخ به او گفت: ترسیدم بگویی چرا بین بنی اسرائیل تفرقه انداخته ای: قالوا لن نبرح عليه عاكفين حتي يرجع إلينا موسي [طه 91] قال يا هارون ما منعك إذ رأيتهم ضلوا [طه 92] ألا تتبعن أفعصيت أمري [طه 93] قال يا ابن أم لا تأخذ بلحيتي ولا برأسي إني خشيت أن تقول فرقت بين بني إسرائيل ولم ترقب قولي [طه 94] تفرقه انداختن بین مردم آن قدر بد است که قرآن استدلال هارون را نقل می کند و آن را رد نمی کند. یعنی به صورت تأیید آن را نقل می کند. یعنی تفرقه اجتماعی و درگیری را از آن انحراف بنی اسرائیل بدتر و پلید تر می داند و موسی نیز این مطلب را رد نکرد. پیامبر که به مدینه آمد میان همه امت در یثرب با معاهده ای که پیامبر میان مسلمانان و یهودیان و مسیحیان منقعد کرد وحدت برقرار کرد. در ملاقات هایی که پیامبر با بعضی از مردم مدینه در عقبه ها داشت هیچ صحبتی از ولایت بر مردم نکرد. انبیا آمده اند همان سخن عقل را تآکید کنند که اعدلوا هو اقرب للتقوی. دروغ نگویید، غیبت نکنید. انبیا آمده اند سنگینی فرهنگ جاهلیت را از دوش انسان ها بردارند و به جای آن فرهنگ عقلانیت را جایگزین کنند. این یک اصل مسلم در فقه اسلام (شیعه و غیر شیعه) است که هیچ کس بر دیگری ولایت ندارد. خدا چون خالق انسان است بر او ولایت دارد: الله ولی الذین آمنوا. اما غیر از خدا احدی بر احدی ولایت ندارد مگر این که ولایتش با دلیل قوی اثبات شود. فَبَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً ص بِالْحَقِّ لِيُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ الْأَوْثَانِ إِلَى عِبَادَتِهِ وَ مِنْ طَاعَةِ الشَّيْطَانِ إِلَى طَاعَتِهِ بِقُرْآنٍ قَدْ بَيَّنَهُ وَ أَحْكَمَهُ لِيَعْلَمَ الْعِبَادُ رَبَّهُمْ إِذْ جَهِلُوهُ وَ لِيُقِرُّوا بِهِ بَعْدَ إِذْ جَحَدُوهُ وَ لِيُثْبِتُوهُ بَعْدَ إِذْ أَنْكَرُوه (نهج البلاغة، 204). ولایت انسان بر انسان دلیل قوی می خواهد. دلیل عقلی ندارد. اطاعت بی چون و چرا از یک انسان در همه ادیان محکوم است. اگر قرآن می فرماید: اطیعوا الله واطیعوا الرسول، چون رسول را معصوم کرده است. اگر می فرماید از قرآن تبعیت کنید؛ چون در قرآن باطل نیست: لا يأتيه الباطل من بين يديه ولا من خلفه تنزيل من حكيم حميد [فصلت 42] اهل سنت در مورد اولی الامر می گویند به معنی اولوا الشوکة من الرجال است. اما از نظر شیعه: خدا نمی گوید از یک آدم فاسق و جاهل اطاعت کن. این خلاف عقل است. این اغراء به جهل است.
حالا برگردیم به جامعه اسلامی که امویان بر آن حکومت می کردند:
1- آن چه برای انبیا در درجه اول اهمیت است هدایت مردم به سوی کمالات انسانی است. ولی آن چه برای حاکمان اموی مهم است تحکیم پایه های قدرت وحکومت است از هر راهی که بشود این معنا را ایجاد کرد. تظاهر به دین یا از راه دادن صله و پول برای جذب آنان یا تهدید و ارعاب از همه این وسائل برای رسیدن به مطلوب استفاده می کند. در فرهنگ امویان و معاویه دین مساوی است با اطاعت از خلیفه وقت و یک سلسله اعمال ظاهری مثل نماز، روزه و حج. یعنی دین آن است که خلیفه می گوید. زندگی یزید را در دوره خلافتش بررسی کنید. درمدت کوتاه خلافت او سه فاجعه بزرگ دینی اجتماعی به وقوع پیوست: 1- واقعه کربلا 2- واقعه حره ( حمله به مدینه (بعد از مخالفت مردم مدینه با یزید پس از حادثه کربلا) و آزاد گذاشتن لشکریان پس از فتح مدینه و تجاوز به اموال و نفوس مردم (تاریخ طبری ج7 ص11 ویعقوبی ج6 ص251 و ابن اثیر ج3 ص 47 وابن کثیر ج8 ص 220 وج 8 ص 22 ). در جریان حرّه و حمله به مدینه لشکر یزید آن چنان از مردم مدینه کشت و درو کرد که خون در مسجد پیامبر(ص) جاری شد فرمانده لشکر به نام مسلم (مسرف) در راه رفتن به مکه برای حمله به عبدالله ابن زبیر بیمار شد در حال مریضی گفت "خدایا اگر بعد از اطاعت از خلیفه وکشتار اهل مدینه مرا به جهنم ببری معلوم می شود که من خیلی بد بختم" (تاریخ یعقوبی جلد 2 ص 252-251 وتاریخ ابن کثیر ج8 ص 225). 3- حمله به مکه وخانه خدا در جنگ با عبدالله ابن زبیر. درهمه ی این وقایع با آن که تضاد آن با دین مورد توجه بود اما معیار وملاک اطاعت از خلیفه بود. سپاه یزید در حمله به کعبه این معنا را متوجه بود که آن ها رو به سوی همین کعبه نماز می گذارند در عین حال آن را با منجنیق تخریب کردند و به توپ بستند. لذا حرفشان این بود "اجتمعت الطاعه والحرمه فغلبت الطاعه الحرمه " یعنی با این که کعبه دارای حرمت واحترام است اما از طرفی اطاعت از خلیفه لازم و حکم خلیفه بر حرمت کعبه مقدم است (تاریخ یعقوبی ج2 ص 252-251 ). حکومت اموی اطاعت بی چون و چرا می خواست. شمر بن ذی الجوشن نیز وقتی مورداعتراض مردم درباره ی واقعه ی کربلا قرار گرفت درجواب گفت: وای بر شما، ما اطاعت از خلیفه کردیم و کار ما اطاعت از خلیفه بود اگر ما اطاعت از خلیفه نمی کردیم مثل این چهارپایان بودیم (تاریخ الاسلام ذهبی، ج3 ص 18 و 19).
این فرهنگ را با آن چه اسلام به عنوان فرهنگ ارائه کرده است مقایسه کنید: در یکی از جنگ ها رسول خدا (ص) بخش مهمی از غنائم را به مهاجرین داد که موجب اعتراض انصار قرار گرفت حرف انصار این بود که اگر این کار به دستور خداوند انجام گرفته ما حرفی نداریم اما اگر نظر خود شماست ما حرف داریم. نوع اعتراض هایی که مردم به رسول خدا داشتند و مشورت هایی که رسول خدا با مردم داشت در مسائل مدیریتی بود. احکام خدا که در قرآن و سنت هست ولی اداره کشور به دست مردم است و باید با نظر آنان باشد. حکومت و حاکمیت یک امر عرفی است. روش رسول خدا در حکومت مشاوره با مردم است. توجه به مردم و شور و مشورت با آنان در مسائل اجتماعی، برخورد متعارف پیامبر (ص) و علی (ع) با مردم به گونه ای که هر کس نظری دارد بیاید و بدون هیچ ترس و واهمه بیان کند. امام صادق (ع) فرموده است: عن أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ مَا قُدِّسَتْ أُمَّةٌ لَمْ يُؤْخَذْ لِضَعِيفِهَا مِنْ قَوِيِّهَا بِحَقِّهِ غَيْرَ مُتَعْتَع (الکافی، 5، 56). نوع برخورد پیامبر (ص) با مردم به گونه ای عادی و متعارف بود که حتی باعث اذیت و آزار رسول خدا می شد. مردم می آمدند و در خانه رسول خدا می نشستند و برای مدت طولانی وقت پیامر و خانواده شان را می گرفتند.
2- بی توجهی حاکمان اموی به عهد پیمان خود و قراردادهای اجتماعی همانند آن چه معاویه در صلح نامه با حضرت امام حسن (ع) مبنی بر عدم تعیین و نصب خلیفه کرد. این فرهنگ را با آن چه رسول خدا در حلف الفضول و در معاهده با اهل کتاب و مشرکان مدینه بست مقایسه کنید معاهده و عهد و پیمان امری عقلایی است و ربطی به دین و آیین ندارد. لذا امام حسین (ع) بر اساس همان معاهده برادرش، بر صلح نامه با معاویه دست به قیام نزد، با این که نامه هایی از طرف شیعیان در جهت اقدام علیه حکومت معاویه از او درخواست شده بود. بله در یک مورد جلو اموال را گرفت و بین مردم پخش کرد و رسیدش را به معاویه داد. ولی وقتی که یزید را به عنوان جانشین خودش معین کرد امام ننشست. معاویه با این کار پیمانی که با امام حسن (ع) بسته بود نقض کرد. اما رسول خدا (ص) در یک معاهده ای قبل از رسالتش شرکت کرده بود و تا آخر عمرش به آن مباهات می کرد و به آن وفادار بود. وقتی که وارد مدینه شد، معاهده ای بین ساکنان مدینه منعقد کرد که به موجب آن همه متعهد شدند که از یثرب دفاع کنند. بنی قریظه همین عهدنامه را زیر پا گذاشتند.