بعد از انقلاب, متأسّفانه در اثر برخوردهای تمامت خواه, جامعه یک مقدار تند شد. جریانهایی مثل مجاهدین خلق که ما در زندان هم با اینها آشنا بودیم، متأسّفانه یک روحیّهی انحصارطلبی پیدا کرده بودند، فکر میکردند که جوهرهی انقلاب آنها هستند و همهی کارها باید دست آنها باشد. متقابلاً هم افرادی در مقابل آنها قرار گرفتند و گفتند: ما نمیگذاریم جریانهای منافق در جامعه رشد پیدا کنند و هر كسي را نمي پسنديدند يك مارك نفاق و انحراف به او مي زدند
به هر حال این بدبینیها بود، هیچ کس دیگری را به حساب نمی آورد، اگر پختگی لازم بود شاید کارها به اینجا نمیرسید. اوّلاً افراد باید به حدّ خودشان قانع میبودند، کسی بیش از حدّ خودش انتظار نداشته باشد، از آن طرف هم حقّ مخالفان محفوظ نگاه داشته مي شد يعني هر کسی به یک نسبتی در انقلاب سهیم بوده, باید به نسبت سهمش به او جایگاه داده میشد. اگر ما این خصوصیّت را لحاظ میکردیم، خیلی از مسائل و مشکلات پیش نمیآمد. حزب جمهوری خودش را همه كاره انقلاب مي دانست، سپاه که تشکیل شد یک تفکّر اینچنینی ایجاد شده بود که ما جوهرهی انقلاب هستیم و کارها همه باید دست سپاه باشد، خوب این تفکّر اشتباه بود باید هر کسی نسبت به سهم و جایگاه خودش در قدرت سهيم مي شد. همانگونه که برای خودش حقّی قائل بود برای دیگران هم باید حق قائل میشد متأسّفانه این نشد و دیدیم که یک حادثهای مثل حادثهی 7 تیر به وجود آمد و شخصیّتهای بزرگواری به شهادت رسیدند و به دنبال آن کشتارهایی که از مجاهدین خلق در زندانها و در بیرون زندانها شد و بعد این روحیّهی تصادم و درگیری در جامعه توسعه پیدا کرد. من فکر میکنم این تحوّلی که تحت عنوان اصلاحطلبی در جامعهی ایران پيدا شد در حقیقت بازگشت به این عقلانیّت بود ، نفی خشونت، نفی طرد یکدیگر. شعار ایران برای همه ایرانیان شعار خوبي بود بنا بود هر کسی، هر ایرانی در حدّی که جایگاه دارد، چه از قومیّتها و مذاهب مختلف در حدّ خودشان جایگاه در حکومت داشته باشند. من احساس میکنم این تفکّر باید میبود و بعد از یک مدّتی که ضربهها خوردیم ایجاد شد، اما متأسّفانه خیلی دیر شده بود. یعنی عوامل مختلفی نگذاشتند که کار به آن جا برسد. خلاصهی عرض من راجع به حادثهی 7 تیر اين است كه این حادثه در اثر ناپختگی¬¬¬ها وانحصارطلبیها، ایجاد شد و بعد هم آن عکسالعملهای به این شکل؛ و حالا هم راه حلّ ملّت ایران همین است. یعنی به نظر من بعد از یک عمر مبارزه و مشکلاتی که پشت سر گذاشتیم راه این است که از خودخواهیها، از مطلقبینیها که هر کسی بخواهد همه چیز در اختیار خودش باشد، دست برداشته شود. حاکمیّت فردی معنی ندارد. ما جمهوری اسلامی خواستیم. جمهوری اسلامي یعنی حاکمیّت مردم بر مبنای اسلام، واقعاً مردم بر سرنوشت خودشان حاکم باشند. وقتی این را ما عملاً بپذیریم حاکمیّت مطلقهی مادامالعمر، اصلاً این لازمهی حکومت استبدادی فردی است، خودشان هم خوب باشند عناصری که دور و برشان هستند وقتی میبینند قدرت مطلقه یک جا وجود دارد، میآیند خودشان را میچسبانند و حاضر نیستند به این سادگی قدرت را از دست بدهند. به هر حال این جنبشهایی هم که الان میبینیم در دنیا شروع شده پیام آن همین است، جنبش آزادیخواهی و جمهوریّتخواهی است. بعضی جاها اسم آن جمهوری است ولی عملاً نظام، نظام جمهوری نیست. به اسم جمهوری، رئیس جمهور مادامالعمر شده است. مانند مصر و سوریه با این که از نظر مواضع کلّی راجع به اسرائیل و حمایت از انقلابها نسبتاً در کشورهای عربی مترقیتر است، منتها معنی ندارد که یک فردی پدرش رئيس جمهور بوده بعد خودش باشد، لابد انتظار داشته که بعد هم پسرش بیاید. این در میان مردم عکسالعمل ایجاد میکند و میبینیم که در مقابل این نوع حکومت چه به اسم شاهنشاهی چه به اسم جمهوریت واکنشهایی وجود دارد من احساسم این است که ایران هم نباید به آن جاها کشیده شود. 4 سال، 6 سال بالاخره قدرت نمیشود متمرکز و مادامالعمر باشد.بايد به راحتی با راي مردم دست به دست شود،آزادی احزاب و مطبوعات باشد، مردم حرفشان را بزنند، انتقاداتشان را بکنند. طوری نشود که اینها تلنبار شود و در یک جایی به انفجار بكشد و بعد ببینیم آنگونه شد که در انقلاب اسلامی انجام شد یعنی شاه واقعاً فکر نمیکرد به این راحتی برود ، خود ما هم به عنوان یک زندانی سیاسی فکر نمیکردیم به این زودی انقلاب پیروز شود، ولی این ظلمها و فشارهایی که انباشته شد؛ دیدیم که یک دفعه سر باز کرد. البته در آن مقطع آمریکا هم نقش داشت، آمدن دموکراتها و فشارها يي كه به حكومت ايران آوردند موثر بود منتها فقط زمینهای را فراهم کردند، عمده نیروهای مردم بود که متمرکز شده بود آگاهی مردم، هوشیاری مردم، روحیّهی انقلابی مردم، جمهوریّتخواهی مردم، با آمدن کارتر،یک دریچهای باز شد، دیگر مردم نگذاشتند این دریچه بسته شود جوهرهی انقلاب مردم هستند؛ منتها بعضی وقتها شرایط جهانی دریچههایی را باز میکند که ادامهی آن به خواست آنها نیست. دریچه وقتی باز شد حرکتهاي مردمي فرصت بروز و ظهور مي بابند به هر حال این تجربهای است که از انقلاب اسلامی و از انقلابهای جهان الان ما داریم و امیدواریم که آیندهی کشور اسلامی ایران هم ختم به خیر شود.
خدا مرحوم محمّد را رحمت کند. آن همه زحمتها، فداکاریها، ایثارها، شکنجهها را متحمل شدند و واقعاً آبرویی برای روحانیّت بود و به خاطر همین فداکاریهاي او و ديگر روحانيون پيشتاز بود که مردم روحانیّت را به دیدهی احترام نگاه میکردند. اینها ثمرات ارزشمندی است که در اثر این فداکاریها ایجاد شده است اما هرگز مبادا كه با قدرتطلبیهاي ما ضربهای به روحانیّت بخورد که بعد دیگر قابل جبران نباشد و متأسفانه میدانیم بر اثر همین اشتباهکاریها دیگر روحانیّت آن قدری را که در زمان انقلاب داشت، ندارد و بعد هم میبینیم بعضیها نمیآیند تفکیک کنند، نارضایتیها و نارساییها را که الان میبینند به حساب نیروهای دوران انقلاب میگذارند، میگویند شماها بودید که این کارها را انجام دادید ما بودیم، بله ولی ما اینها را نمیخواستیم. آنچه را که ما میخواستیم نشد. ما بر اصولي كه در انقلاب داشتيم پافشاري مي كنيم و از اشتباهاتمان در اداره كشور توبه مي كنيم مرحوم محمد بارها مي گفت اين يك شعار استعماري است كه مي گويند انقلاب بچه هاي خودش را مي خورد ، اين دشمنان و افراد فرصت طلب هستند كه در انقلاب نفوذ مي كنند و فرزندان انقلاب را از بين مي برند و من به حرف ايشان اضافه مي كنم كه كارها را خراب و مردم را بدبين مي كنند و گناه آن را به گردن انقلاب و نيروهاي انقلابي مي اندازند.
خدا استاد بزرگوار فقیه عالیقدر حضرت آیت الله العظمی منتظری را رحمت کند. روزي در اواخر عمرشان خدمتشان بودم، همین سؤال را از ایشان کردم که شما آن اهدافی را که در انقلاب داشتید، آن ولایت فقیهی که این همه کتاب برای آن نوشتید و در قانون اساسی آوردید آیا همین را میخواستید؟ ایشان فرمودند: نه، آن وقت که قانون اساسی را مینوشتیم تجربهی لازم را نداشتیم و اگر تجربه ای را که الان داریم، آن وقت داشتیم، یک طور دیگری مي نوشتيم فرمود: ما مقوله قدرت را درست نشناخته بوديم و به اصل عدالت در رهبري بيش ازحد تكيه مي كرديم ، مي گفتيم مگر مي شود كسي مرجع تقليد باشد وكاري غير عادلانه انجام دهد و به مردم ظلم كند ما بايد قدرت را زماندار و محدود وپاسخگو مي كرديم بعد ایشان فرمودند: ما یک اصلی را بنا بود در قانون اساسی بگذاریم، هر 20 سال يا 30 سال یک بار نخبگان مردم جمع شوند و بازنگری در قانون اساسی شود. منتها گفتند دیگر فرصتی نیست و کشور نیاز به قانون اساسی دارد و عجله کردند و نگذاشتند که اين اصل به قانون اساسی اضافه شود.
اميدوارم كه پس از اين همه تجربيات تلخ توزيع و جابجايي قدرت در كشور جمهوري اسلامي ايران بر اساس عقلانيت انجام شود و ما شاهد حوادث خونباري چون هفت تير و حوادث مشابهي كه در كشورهاي ديگر مي گذرد نباشيم.