حوزه های علمیه، انقلاب اطلاعاتی و مواجهه با نظر مخالف؛ میرموسوی درگفت وگو با شفقنا: شیوه برخورد با اندیشه در تشیع، شیوه زورگویانه نیست
شفقنا- آینده حوزه های علمیه در مواجهه با انقلاب اطلاعاتی دنیای امروز چگونه خواهد بود؟ در دنیایی که هر روز نگاهی تازه به مقولات مختلف از جمله مباحث دینی مطرح می شود و در کسری از ثانیه مخاطبان میلیونی می یابد، حوزه های علمیه چگونه سیاست گذاری می کنند تا نظرات مخالفان یا منتقدان یا دیدگاه های جدید ولو غلط را بشنوند و پاسخ دهند؟ الگوهای امام جعفرصادق و امام باقر (ع) در مواجهه با دیدگاه مخالفان چقدر امروز مدنظر حوزه های علمیه است؟ اینها موضوعاتی است که خبرنگار شفقنا (پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه) با حجت الاسلام و المسلمین دكتر سيدعلي ميرموسوي، نویسنده و پژوهشگر حوزه دین به بحث گذاشته است.
متن گفت وگوی شفقنا با دکتر میرموسوی را می خوانید:
*آقای علی مطهری، جمله ای را به نقل از پدر خود، شهید مطهری گفته بودند مبنی بر اینکه آقای کسروی با انتقادات خود به مباحث دینی، بزرگترین خدمت را به حوزه ها کرد زیرا آنها را به تکاپو انداخت و توانستند در جهت پاسخگویی به مسایل انتقادی که مطرح می شد، درس بخوانند و از ذهن خلاق خود استفاده کنند. این در حالی است که گاهی اوقات دیده می شود مطرح شدن برخی نظرات متفاوت منجر به قشون کشی در حوزه ها می شود و از تکفیر، نهی و نفی گویندگان و نویسندگان آن سخن می گویند. از سوی دیگر نیز شیعه، تجربه امام جعفر صادق(ع) و امام محمد باقر(ع) را دارد که می توان گفت دانشگاه داشتند و شاگردان بسیاری را تربیت کردند. با جمع همه این مطالب، سوال مشخص من این است که در دین اسلام به ویژه مکتب شیعه تا چه اندازه برای نظر مخالف ولو ناصواب، جایگاه قایل شده اند؟ و اساسا چه نگاهی نسبت به آن وجود دارد؟
میرموسوی: این مساله بازمی گردد به بحث «آزادی بیان» که یکی از حقوق بنیادین سیاسی و معنوی و به معنای توانایی اظهار نظر، بیان و تبلیغ عقیده بدون هر گونه منع و دخالت سرکوبگرانه دیگران است. این آزادی بیان در حقوق اسلامی، اعلامیه های جهانی حقوق بشر، میثاق بین المللی حقوق مدنی- سیاسی و نیز در اعلامیه حقوق بشر اسلامی به رسمیت شناخته شده و یکی از حقوق غیر قابل تردید است. دلیل آن نیز به لحاظ عقلی مشخص است، زیرا در صورتی که عقیده ای که از بیان آن جلوگیری می شود، درست باشد، جلوگیری از بیان آن، ظلم به حقیقت و جامعه است. در صورتی که نادرست نیز باشد، باز هم جلوگیری از بیان آن، ظلم به جامعه است زیرا ممکن است آن عقیده به شکل مخفیانه و بدون دادن پاسخ درستی به آن، مطرح شود در نتیجه یک عقیده نادرست گسترش و رواج پیدا کند. دلایل نقلی متعددی نیز در آیات بسیاری از قرآن وجود دارد به طور مثال آیه معروف «لا اکراه فی الدین» یعنی اجباری در دین نیست. در آیه ای دیگر در سوره زمر، گفته شده است که «فبشر عباد الذين يستمعون القول فیتبعون احسنه؛ بندگان مرا بشارت ده كه سخنان و دیدگاه ها را مىشنوند و از نيكوترين آن پيروى مىكنند.» در جایی دیگر از آیات قرآن به پیامبر(ص) در مورد برخورد با مخالفان گفته شده است «قل الله و انا او اياكم لعلي هدي او في ضلال مبين»، پیامبر(ص) در اینجا نمی فرمایند که من قطعا برحق هستم، بلکه گفته می شود که «یا من یا شما، یکی از ما بر هدایت و دیگری بر گمراهی است» بنابراین به این صورت نبوده است که پیامبر(ص) بخواهند به شکلی اجباری از بیان نظر مخالفان خود جلوگیری کنند. در کنار این آیات مشاهده می شود در قرآن کریم به طور مثال گفته می شود که «و قالت الیهود لیست النصارى على شى ء، و قالت النصارى لیست الیهود...» یعنی یهودیان گفتند اساسا مسیحیان بر هیچ چیزی نیستند و... و یهودیت و مسیحیت به همین دلیل یعنی داشتن برخوردهای خشونت آمیز با مخالفان خود در قرآن مذمت می شوند. در آیات دیگر نیز از برخورد اجبارآمیز با مخالفان به شدت نهی شده است، به طور مثال خداوند به پیامبر(ص) می فرماید که «ما انت علیهم بجبار؛ تو نباید با جبر و زور برخورد کنی» یا در جایی دیگر « ما كان لبشر ان يوتيه الله الكتاب و الحكم و النبوه ثم يقول للناس كونوا عبادا لی من دون الله؛ هیچ پیامبری نمی تواند بعد از اینکه کتاب، حکمت و پیامبری به او عطا شد، بخواهد مردم را به بندگی خود کشاند و بگوید حتما باید از من تبیعیت کنید.» در ادامه آیه گفته شده است «ولکن کونوا ربانیین بما کنتم تعلمون الکتاب و بما کنتم تدرسون؛ افرادى باشید الهى آنگونه که تعلیم کتاب الهى به شما داده شده و درس خوانده اید و هرگز غیر خدا را پرستش نکنید.» در آیه ای دیگر با مورد مذمت قرار دادن یهود و دلیل این مذمت کردن، به این شکل بیان می شود که «فويل للذين يكتبون الكتاب بايديهم ثم يقولون هذا من عندالله ليشتروا به ثمنا قليلا» « واى بر آنها که مطالبى با دست خود مى نویسند سپس مى گویند از طرف خداست تا به بهاى کمى آن را بفروشند، واى بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند و واى بر آنها از آنچه از این راه به دست مى آورند.» در حدیث بسیار ارزشمندی امام حسن عسگری(ع) در کتاب احتجاج، ذیل این آیه، عوام یهود را به این جهت که از علمای خود پیروی بی چون و چرا می کردند، در حالی که می دیدند آنها انسان های دنیا طلب، اهل رشوه و چپاول مال مردم هستند و دروغ می گویند. این نشان می دهد که اساسا از دیدگاه ائمه اطهار(ع)، تبعیت بی چون و چرا، امری بسیار مذموم است و بسیار بر این موضوع تاکید می شود که افراد باید به دنبال دلیل باشند و نظر خود را بیان کنند. به طور مثال علی(ع) در نهج البلاغه می فرماید که «من استقبل وجوه الآرا عرف مواقع الخطا؛ اگر کسی با دیدگاه های مختلف آشنا شود، درست را از اشتباه بهتر می شناسد.»
*با وجود تاکیدات قرآن و روایات و احادیث موجود که شما نیز بر آن ها تاکید داشتید، اساسا تفاوت بین آنچه مطرح و گاهی جنجال برانگیز می شود با اصولی که شما بیان می کنید، کجاست؟ گونه های بسیاری از این جنجال ها در طول تاریخ و همینطور در دهه های اخیر مشاهده می شوند، چه اتفاقی می افتد که با وجود این تاکیدات دینی، بحث تکفیر پیش می آید و گروهی شروع به تکفیر گروه دیگر می کنند؟
میرموسوی: به نظر می رسد این مساله تا اندازه ای به ساختار نامتوازن قدرت در جامعه باز می گردد. ساخت های اقتدارگرایانه و غیر دموکراتیک به هر شکلی که باشند، نمی توانند آزادی مخالفان را بپذیرند. اولین کسانی در تاریخ اسلام که با آزادی بیان برخورد کردند، اموی ها بودند. ابوذر که از یاران وفادار پیامبر (ص) و مجاهدی بود که در همه جنگ ها پیامبر(ص) را همراهی کرد، به دلیل اینکه در زمان عثمان آغاز به بیان مخالفت کرد، او را به شام تبعید کردند. ابوذر در شام نیز در برابر دستگاه اموی ایستادگی کرد که در نتیجه او را به مدینه بازگردادند و عثمان در نهایت او را ربذه تبعید کرد. هنگام تبعید ابوذر، امام علی (ع) برای بدرقه او رفتند و جمله ای بسیار زیبا به ابوذر فرمودند که «إن القوم خافوک علی دنیاهم و خفتهم علی دینک» یعنی این گروه حاکم برای دنیای خود از تو بیمناکند اما تو برای دین خود از آنها بیمناکی. این جمله نشان می دهد از دیدگاه علی(ع)، جلوگیری از آزادی بیان و آزادی مخالف برای بیان عقیده خود، بیشتر ریشه در دنیاطلبی و قدرت خواهی داشت. افرادی که در مصدر قدرت قرار دارند، نگران رسیدن حقیقت به گوش مردم هستند و با بهانه های مختلف، اجازه نمی دهند اطلاع رسانی درستی انجام شود و از اینکه مخالف آنها، عقیده خود را بیان کند، جلوگیری می کنند. در کتاب اصول کافی، نمونه دیگری بیان می شود که ابو حمزه ثمالی خدمت امام صادق(ع) مشرف شد و امام صادق(ع) به او گفتند که «بترسید از اینکه در پی این و آن بیفتید و بترسید از ریاست طلبی.» ابو حمزه ثمالی گفت که در مورد ریاست طلبی، علت را می دانم اما اینکه چرا نباید از رجال پیروی کرد را نه، در حالی که دوسوم آنچه از حق در دست دارم به وسیله پیروی کردن از آنها به دست آورده ام. حضرت فرمودند منظورم آنچه تو گمان می کنی نیست، منظورم این است که بترسید از اینکه مردی را بدون دلیل پیشوای خود قرار دهید و هر آنچه گفت را تایید کنید.
*چرا این جریان که شما در حال بیان مشخصات آن هستید، همواره قدرتمندتر از جریانی بوده که به اندیشه اصیل اسلامی و اصول آزادی بیان اعتقاد داشته است؟
میرموسوی: بله! این هم سوال بسیار خوبی است. به نظر می رسد از نظر اندیشه ای، این نوع تفکر باید در جامعه جا بیفتد. در تاریخ اسلام، از زمان اموی انحرافی در نظام سیاسی رخ داد. آن انحراف تداوم پیدا کرد و آن بخشی از متون دینی که با آزادی بیان دیدگاه مخالف همسوست، در حاشیه قرار گرفت. در ابتدا باید این مساله بعد از اسلام مطرح شود. نکته مهم تر در این زمینه، نهادسازی است. وجود نهادهایی که بتوانند این آزادی را تضمین کنند، اهمیت فراوانی دارد و تا زمانی که این نهادها که امروزه از آنها تحت عنوان مردمسالاری، دموکراسی و حقوق بشر یاد می شود، در جامعه شکل نگیرد، افرادی که نگران از بین رفتن قدرت خود و به تعبیر امیرالمومنین(ع)، نگران دنیای خود هستند، دست بالا را پیدا می کنند. به طور مثال یک دستگاه قضایی مستقل باید در یک جامعه شکل بگیرد، دستگاهی قضایی که کاملا در چارچوب قانون عمل کند. چگونه می توان فردی را به دلیل اینکه اندیشه ای را بیان کرده، بازداشت کرد، بدون هر گونه محاکمه ای او را محکوم کرد و مدت ها در حبس نگه داشت؟ در حالی که کسانی که اموال عمومی و بیت المال را به هدر داده اند و به تاراج برده اند، آزادانه بگردند و هیچ کسی نباشد که آنها را مورد محاکمه قرار دهد؟ این مساله نشانگر چیست؟ در حال حاضر پس از گذشت بیش از سه دهه از انقلاب اسلامی، ما قوانین بسیاری در این ارتباط داریم و می توان به سادگی آزادی حقوق مخالفان را تضمین کرد. این اصول در چارچوب قانون اساسی، به رسمیت شناخته شده است، در حالی که گاهی به آن توجه نمی شود. باید نهادهایی باشند که...
*چه نهادهایی؟ بحث حوزوی مطرح شد و اینکه به طور مثال عالم، پژوهشگر و فردی علاقه مند به مباحث دینی، طی مطالعات خود به نتیجه ای می رسد ولو این نتیجه غلط باشد. مشاهده می شود که با اعلام این نتیجه، تکفیر می شود و ... . چه نهادی می تواند این ضمانت را به چنین افرادی دهد که در صورت بیان نظر خود، مورد گزند قرار نخواهند گرفت و این نهاد چگونه باید تاسیس شود؟ چه کسی باید آن را تاسیس کند؟
میرموسوی: نهادهای متعددی وجود دارد. به نظر می رسد اولین نهاد که می تواند این مساله را تضمین کند، خود قانون است یعنی این حقوق باید در قانون به رسمیت شناخته شود؛ سپس آن نهادهایی که مجری قانون هستند، به طور مثال یک دستگاه قانونگذاری مستقل، قوه اجراییه ای که خود را به اجرای قانون متعهد می کند، دستگاه قضایی مستقل و بعد رسانه های مستقل. به نظر می رسد اینها نهادهایی هستند که می توانند این حق را تضمین کنند. رسانه ها باید در صورتی که برخلاف قوانین با فردی برخورد شد، بتوانند به سادگی آن را مطرح کنند و به نمایش بگذارند. مضافا بر این به نظر می رسد که خود فرهنگسازی خیلی اهمیت دارد. آزادی دانش پژوهی باید در مجامع آکادمیک، چه حوزه های علمیه چه دانشگاه ها، به رسمیت شناخته شود. آنچه امروز به عنوان معیار اصلی برای نهادی به نام دانشگاه مطرح می شود، مفهومی به نام آزادی دانش پژوهی است یعنی دانشگاه و هم چنین حوزه علمیه، آن نهادی هستند که افراد بتوانند در آن آزادانه و بدون نگرانی برای از دست دادن حقوق اساسی و اولیه خود، حبس، سرکوب یا ... نتایج پژوهش خود را بیان کنند. این را باید در نهادهای علمی، نهادینه کرد که متاسفانه تا آن اندازه نهادینه نشده است. همانطور که شما اشاره کردید، در عصر امام صادق(ع) که نزدیک به 1400 سال یعنی 14 قرن از آن زمان می گذرد، افراد، آزادانه اظهار نظر و ایده های خود را بیان می کردند، ائمه اطهار(ع) نیز با رویی گشاده و تساهل با آنها برخورد می کردند. داستان توحید مفضل، نمونه چنین برخوردی است. هنگامی که مفضل نزد عده ای رفت و آنها شروع کردند به سوال از اعتقادات دینی، پرخاش کرد و برآشفت. این ماجرا را به امام صادق(ع) گزارش داد که امام به او گفت «چرا پرخاش و تندی کردی؟» متاسفانه این فرهنگ در حاشیه قرار گرفته است. به نظر می رسد که باید این فرهنگ را در حوزه های علمیه گسترش داد که با اندیشه باید با اندیشه برخورد کرد. به تعبیر امام صادق(ع) که در مجلسی به طلاب علم توصیه کردند و بعد فرمودند که دانشمند و عالم باید به کسانی که از او دانش می آموزند، احترام بگذارد و دانشجو نیز باید به استاد خود احترام بگذارد. سپس در ادامه می فرماید «لا تکونوا علماء جبارین؛ از علمایی که اهل زورگویی هستند نباشید»، چرا؟ زیرا زورگویی شما و باطل بودن این روش سبب می شود که حق شما نیز از بین رود. این جمله به این معناست که اندیشه را نمی توان با زور و اجبار پاسخ داد. در صورتی که اندیشه ای در حوزه اندیشه دینی مطرح شد، باید آن را با روش درست پاسخ داد. این در بخشی به فرهنگ سازی نیاز دارد و اینکه در صورتی که فردی در جامعه علمی از این روش عبور و شیوه های اجبار آمیز و سرکوبگرانه را برای برخورد انتخاب کرد، همه افراد حاضر در آن نهاد علمی از باب امر به معروف و نهی از منکر باید او را مورد سرزنش و خطاب قرار دهند. فرقی نمی کند که آن فرد در چه موقعیت علمی قرار دارد، از ائمه(ع) که بالاتر نیست که علی (ع) خود می فرماید:« آن گونه که با جبّاران و افراد گردنکش و ستمگر سخن می گویید با من سخن نگویید» نمی شود که یک عالم دینی در هر موقعیتی نیز که باشد، بخواهد زورگویانه با عرصه اندیشه برخورد کند، باید هشدار داد که شیوه برخورد با اندیشه، شیوه زورگویانه نیست و نمی توان در جامعه علمی با زورگویی حرف خود را به کرسی نشاند.
*با برخوردهایی که اخیرا یکی دو نمونه از آن را شاهد بودیم، آینده حوزه ها برای تطبیق خود با انقلاب ارتباطات و اطلاعات چه می شود؟ آیا حوزه ها در آینده نه چندان دور می توانند پاسخگوی پرسش ها و ابهامات باشند یا خیر اگر چنین برخورد شود روند دیگری را باید متصور بود؟
میرموسوی: در فضای جدیدی که پدید آمده و با گسترش ارتباطات، حوزه های علمیه در حال حاضر از نظر کسب اطلاعات و قرار گرفتن در جریان اندیشه ها و افکار روز، چندان مشکلی ندارند یعنی امروز دیگر زمانی نیست که بتوان مرز و دیوار کشید و اجازه نداد حقایق و اندیشه ها وارد عرصه حوزه های علمیه شود. جلوگیری از بیان آزاد اندیشه ها موجب می شود که این اندیشه ها به گونه ای که باید مورد تحقیق و بررسی قرار نگیرد و ابعاد درست و نادرست آن جدا نشود؛ چنین اتفاقی در نهایت یک نوع انحطاط علمی را در پی خواهد داشت. علاوه بر آن نیز مخاطب حوزه های علمیه نیز با چنین روندی، بسیار ضعیف می شود. زمانی در حوزه علمیه نشریه مکتب اسلام منتشر می شده است که در آن ایده های مخالفان، مورد بحث قرار می گرفت، نقد می شد. در چنین شرایطی این امکان وجود داشت که عقایدی که از نظر اندیشمندان حوزوی درست نیز هست، مطرح شود. در فضایی که امکان طرح آزادانه اندیشه ها نباشد، امکان نقد آزادانه آنها نیز فراهم نمی شود، به همین جهت به نظر می رسد که جلوگیری از آزادی دانش پژوهی و بیان نظریه ها دارای خساراتی برای حوزه ها خواهد بود.
گفت وگو از زاگرس بهشتی- شفقنا