Please make sure that, your allow_url_fopen or cURL is enabled. Also, make sure your API key and location is correct. Verify your location from here https://openweathermap.org/find

بحثی در نزول قرآن کریم

محمدعلی کوشا
مراد از «تنجیم» در اینجا نزول تدریجی قرآن کریم در طول 23 سال دوران نبوت بر قلب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است. با اینکه نزول قرآن در طول 23 سال به مناسبت های مختلف که از آنها به «شأن نزول آیات» یاد می شود، از بدیهی ترین مسائل مربوط به تاریخ قرآن و نزول آن در موضوع علوم قرآنی و توابع آن است، در عین حال وجود روایاتی چند که در آنها نزول دیگری برای قرآن به عنوان «نزول دفعی» یاد آورگردیده، سبب شده است که بر اساس قولی مشهور دو نزول «دفعی و تدریجی» برای قرآن از سوی شماری از علمای فریقین در کتاب های تاریخ و نزول قرآن ثبت و درج گردد تا جایی که مرحوم شیخ صدوق در کتاب «اعتقادات» می نویسد: « اعتقادتنا أن القرآن نزل فی شهر رمضان فی لیلة القدر جملة واحدة إلی البیت المعمور ثمّ نزل من البیت المعمور فی مدة عشرین سنة» (الإعتفادات، باب 31) . یعنی اعتقاد ما درباره قرآن این است که همه قرآن به طور دفعی در ماه رمضان در شب قدر به بیت المعمور نازل شده و سپس در مدت بیست سال تدریجا بر رسول خدا نازل گشته است.
چنین اظهار نظری مبتنی بر روایتی است که در « امالی صدوق، مجلس 15» و «الکافی، ج 2، ص 628» آمده که بر اساس آن یکی از روایان بی احتیاط عامه آن را به امام صادق علیه السلام نسبت داده است. در چنین حدیثی مدت نزول قرآن از 23 سال به 20 سال تقلیل یافته که بر خلاف تاریخ نزول قرآن و تاریخ اسلام است. ضمنا معلوم نیست که مرحوم صدوق در اینجا خواسته است اعتقاد خود را بیان کند یا اعتقاد شیعه امامیه را؟ اگر اعتقاد خود را گفته است، این اعتقاد مبنی بر یک حدیث بی اعتبار است که نه در منابع حدیثی اهل سنت صحیح دانسته شده و نه در منابع حدیثی شیعه می تواند صحیح باشد. و اگر اعتقاد شیعه امامیه را گفته است باید دانست که این یک مسأله نظری است که باید درباره آن بحث و اجتهاد کرد و نمی توان آن را با ضرس قاطع به قاطبه شیعه امامیه به عنوان یک اتفاق نسبت داد. چنان که بعضی از علمای شیعه مانند شیخ مفید و سید مرتضی چنین نظری را قبول ندارند لذا شیخ مفید در کتاب «اوائل المقالات» آن را نقد کرده و گوید: « گفته صدوق درباره نزول دفعی و تدریجی قرآن مضمون خبر واحدی است که نه موجب علم است و نه عمل. و اینکه قسمتی از قرآن به دنبال اسباب نزولی که حادث می شد نازل می گشت بر خلاف مضمون حدیث مزبور دلالت دارد، زیرا این گونه آیات مشتمل است بر حکم آن حوادث و ذکر آنچه اتفاق افتاده است و این ممکن نیست مگر اینکه نزول آیات بعد از تحقق اسباب نزول باشد. یک نمونه از این آیات آیه ای است که درباره حکم «ظهار» آمده و مجادله زنی که درباره شوهرش داشته است را حکایت می کند، آیه مزبور خطاب به رسول خدا صلی الله علیه و علیه و اله می گوید: «خدا سخن زنی را که درباره شوهرش با تو مجادله می کرد، شنید». می دانیم قصه شکایت این زن که شوهرش او را ظهار کرده در مدینه واقع شده است، پس چگونه ممکن است آیاتی که درباره مجادله این زن آمده، در مکه قبل از هجرت نازل شود و حکایت کند که این قصه واقع شده است! در حالی که قصه هنوز واقع نشده است و بعدا در مدینه واقع خواهد شد؟! و اگر قصه های قرآن را دنبال کنیم بسیاری از این نمونه ها را خواهیم یافت و سخن گسترده خواهد شد.
بنابراین «نزول دفعی» با مشکلات عدیه ای روبه رو خواهد بود. سید مرتضی علم الهدی گوید: « اگر شیخ ابو جعفرصدوق در اینکه قرآن یک جا نازل شده است به روایات تکیه کرده باشد، آن نه موجب علم است و نه مایه یقین. و در مقابل آنها روایات بسیاری است که خلاف آن را ثابت می کند و قرآن را نازل شده مناسبت های مختلف می داند. برخی در مکه و برخی در مدینه و احیانا حضرت رسول (ص) در پیش آمدهایی منتظر می ماند تا آیه یا آیاتی بر او نازل شود و این قبیل آیات در قرآن بسیار است. به علاوه خود قرآن صریحا دلالت دارد که به طور پراکنده نازل شده است: « وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لاَ نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً كَذٰلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَ رَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلا»، و کافران گفتند: چرا قرآن یکجا بر او فرستاده نشده؟ این گونه [نزول تدریجی قرآن] برای آن است که دل تو را استوار داریم، و [به همین دلیل] آن را تدریجا به طور منظم برخوانده ایم» (فرقان/ 25،32).
جمله «کذلک لنثبّت» نشان می دهد که قرآن به طور پراکنده نازل شده است تا موجب استواری قلب پیامبر (ص) گردد ( رسائل مرتضی، مجموعه 1، جاب ماسئل طرابلسات. ج 3، ص 405-403).
برای تبیین روشن تر، مثالی می زنیم: اگر شخصی که مشغول احداث قنات است هنگامی که آب قنات بیرون می آید، بگوید: «آب قنات روز جمعه بیرون آمد» آیا معنای این سخن این است که همه آب قنات روز جمعه بیرون آمده است؟ البته نه، بلکه معنای آن این است که شروع آب قنات روز جمعه بوده است، چون بیرون آمدن آب قنات تدریجی است و ممکن نیست همه آبی که در طول سالها بیرون خواهد آمد روز جمعه از قنات خارج شود، و این خود قرینه است بر اینکه مقصود از این سخن که می گوییم «آب قنات روز جمعه بیرون آمد» این است که بیرون آمدن آب قنات روز جمعه شروع شده است، و این نه مجاز است و نه لازم است کلمه ای نظیر «بعض» مثلا در تقدیر باشد، زیرا آن قسمت از آب قنات که روز جمعه بیرون می آید حقیقتا آب قنات است و اطلاق آب قنات بر آن، اطلاق حقیقی است نه مجازی و این مطلب در همه امور تدریجی صادق و جاری است.
در قضیه نزول قرآن نیز مطلب همین طور است و باید گفت: چون در جوّ اسلامی معلوم بود که نزول قرآن تدریجی است وقتی که آیه «إنا أنزلناه فی لیلة القدر» می گوید: قرآن را در شب قدر نازل کردیم طبعا معنای آن این است که شروع نزولش در شب قدر بوده است. و این نه مجاز است و نه لازم است کلمه ای مثل «بعض»، در تقدیر باشد، زیرا اطلاق لفظ «قرآن» بر بعض قرآن، اطلاق حقیقی است چنان که اطلاق آب قنات بر بعضی از آبِ آن، اطلاق حقیقی است.
مثال دیگر: اگر در روز اول ماه رمضان بگوییم: رمضان داخل شد، آیا معنای آن این است که کلّ رمضان یک دفعه داخل شد؟ البته نه، چون روزهای رمضان تدریجا می آید و می گذرد پس طبعا معنای جمله مزبور این است که اولین روز رمضان داخل شد آن هم نه به معنای اینکه کل روز اول یک دفعه داخل شد بلکه به معنای اینکه جزء اول آن داخل شد چون ممکن نیست همه اجزای روز یک دفعه داخل شود.
در مورد قرآن نیز چنین است و هنگامی که آیه « شهر رمضان الذی أنزل فیه القرآن » (بقره/ 2، 185) می گوید: قرآن در ماه رمضان نازل شد و آیه «إنا أنزلناه فی لیلة مبارکة» ( دخان/ 44، 3) می گوید: قرآن در شبی مبارک نازل شد، چون در جوّ نزول معلوم بود که قرآن تدریجا نازل می شود و تا آنجا این مطلب روشن بود که مخالفان می گفتند: چرا کلّ قرآن یک دفعه نازل نشد؟ از این رو طبعا معنای دو آیه یاد شده این است که نزول اولین قسمت قرآن در ماه رمضان و در شبی مبارک بوده است.
بعضی تصور کرده اند که «انزال» از باب افعال به معنای نزول تدریجی؛ و بنابراین آیه «إنا أنزلناه فی لیلة القدر» و آیات مشابه آن دلالت دارند که همه قرآن به طور دفعی نازل شده است و آیه «و نزّلنا علیک القرآن تنزیلا» ( انسان/ 76، 23) و آیات مشابه آن دلالت بر نزول تدریجی دارند.
ولی این تصور صحیح نیست، زیرا انزال از باب افعال و تنزیل از باب تفعیل هر دو به معنای «مطلق نازل کردن» است و معنای دفعی یا تدریجی جزء مفهوم هیچ کدام نیست و دفعی بودن نزول یا تدریجی بودن آن باید از قرائن فهمیده شود، و در قرآن کریم هم «انزال» از باب افعال در معنای نزول تدریجی استعمال شده و هم «تنزیل» از باب تفعیل به معنای نزول دفعی به کار رفته است مانند:
«أنزل من السماء ماء» (بقره/ 2، 22) که انزال از باب افعال در معنای نزول تدریجی استعمال شده است، زیرا باران همیشه تدریجا نازل می شود. در اینجا قرینه خارجی یعنی اینکه باران همیشه تدریجا نازل می شود دلالت بر نزول تدریجی دارد و آیه مزبور با آیه « و نزّلنا من السماء ماء مبارکاً» (ق/ 50، 9) که در آن « تنزیل» از باب تفعیل آمده است فرقی ندارد، یعنی در هر دو آیه با قرینه خارجی می فهمیم که نزول تدریجی باران مقصود است. و همچنین در آیه « و قالوا لولا نزّل علیه القرآن جملة واحدة» (فرقان/ 25، 32). تنزیل از باب تفعیل در معنای نزول دفعی استعمال شده است، و عبارت « جملة واحدة » قرینه است بر اینکه در این آیه نزول دفعی قرآن مقصود است، ولی خود صیغه «نزّل» از باب تفعیل نه مفهوم دفعی دارد و نه مفهوم تدریجی.
صاحب تفسیر المیران که قائل به دو نزول (دفعی و تدریجی) برای قرآن است در توجیه نزول دفعی چنین گوید: « معنای آیاتی که می گوید قرآن در ماه رمضان و در شبی مبارک و در شب قدر نازل شد این است که حقیقت قرآن در آن مرحله ای که در لوح محفوظ و در کتاب مکنون و در أمّ الکتاب است و دور از کثرت و تدرّج و تغییر می باشد بر قلب رسول خدا (ص) نازل شده است، و این مرحله قبل از تفصیل است که در قالب الفاظ و عبارات نمی گنجد و قرآن در این مرحله، علیّ و حکیم و نزد خداست و دور از درک عقول می باشد و جزء‏ جزء و آیه ‏آیه نیست و در صقع[= ناحیه، جانب] علیّ ربوبی قرار دارد، در این مرحله، حقیقت قرآن به طور دفعی بر قلب رسول خدا نازل شد ولی اجازه نداشت چیزی از آن را به زبان آورد. در این مرحله، بعثت و رسالت رسمی برای وی وجود ندارد، چون قرآنی که در قالب الفاظ و عبارت بگنجد نازل نشده است تا آن را بر مردم بخواند و با خواندن آن تبلیغ رسالت کند و آنچه نازل شده حقیقت قرآن است نه الفاظ آن (المیزان، ج 2، ص 14 تا 16).
ولی این مطالب مورد مناقشه است:
1- ایشان هیچ دلیلی از عقل یا قرآن و حدیث بر اثبات این نظر ارائه ننموده اند بلکه تنها به بیانی استحسانی و ذوقی اکتفا کرده اند که شخص محقق را قانع نمی سازد. اینکه می گویند قرآن در آن مرحله در قالب الفاظ و عبارات نمی گنجد یعنی چه؟ چیزی که در قالب الفاظ و عبارات نمی گنجد چگونه مایه هدایت است؟ با اینکه خود قرآن می فرماید: « شهر رمضان الذی أنزل فیه القرآن هدی للناس» (بقره/ 2، 185).
2- اینکه ایشان می گوید: حقیقت قرآن در مرحله ای که در لوح محفوظ است برتر از زمان و مکان قرار دارد و نمی توان برای آن ظرف زمانی یا مکانی تصور کرد چنان که نمی توان برای آن لفظ و عبارت و آیه و سوره فرض کرد و تا وقتی که در قالب الفاظ و عبارات ریخته نشود و قابل قرائت و کتابت نشود در زمان و مکان نمی گنجد. بر اساس این گفتار، در این مرحله صحیح نیست گفته شود: حقیقت قرآن که در زمان نمی گنجد در ماه رمضان نازل شد، زیرا آنچه طبعا در ماه رمضان نازل می شود طبعا در زمان می گنجد و قابل قرائت و کتابت و استماع با گوش عادی است، پس اینکه برای نزول قرآن ظرف زمانی یعنی ماه رمضان تعیین شده است دلیل است که مقصود از قرآن در آیه مزبور مرحله نازل شده آن است که در قالب الفاظ و عبارات ریخته شده و در زمان می گنجد نه مرحله حقیقت قرآن که در صقع علم ربوبی و برتر از زمان و جهان ماده است. بنابراین ظاهر آیات قرآن، به همین قرآن که در دست مردم است اشاره دارد و از قرآن دیگر و حقیقتی دیگر که پنهان از چشم همگان باشد سخن نمی گوید. اینکه قرآن را در ماه رمضان و در شب قدر نازل می فرماید علی القاعده علاوه بر ابراز عظمت ماه رمضان و شب قدر، باید این مطلب قابل فهم و درک شوندگان باشد و از قرآنی سخن بگوید که مورد شناسایی مردم بوده باشد.
3- به علاوه خبر دادن از نزول قرآنی ماورائی که به لفظ و قالب و کلمه و جمله در نمی آید از دسترس مردم و حتی پیامبر اکر (ص) به دور است، چه فائده ای می تواند داشته باشد تا با این ابّهت و عظمت از آن یاد کند.
4- این گونه تأویلات زمانی مناسب است که اصل موضوع (یعنی نزول دفعی) ثابت شده باشد در حالی که چنین تأویلات تنها بر ذوق و استحسان استوار است نه دلیل عقلی و قرآنی.
ضمنا لازم است به یادآوری است که در مفهوم زمان بعثت چهار قول وجود دارد:
1- دهم ربیع الاول (تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 17، التنبیه و الاشراف، ص 198).
2- بیست و پنجم رجب ( المقنع شیخ صدوق، ص 207، چاپ مؤسسن الامام الهادی، قم، 1415 ق).
3- بیست و هفتم رجب (التهذیب شیخ طوسی، ج 6، ص 3، روضة الواعظین فتّال نیشابوری، ص 52).
4- ماه رمضان (یعقوبی می نویسد : از جعفر بن محمد علیه السلام نقل کرده اند: روز جمعه، ده روز از ماه رمضان مائه جبرئیل شب شنبه و یکشنبه نزد رسول خدا آمده و روز دوشنبه بر آن حضرت ابلاغ وحی کرده است (تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 17 و 18).
ابن کثیر می نویسد: مشهور این است که بعثت رسول خدا (ص) در ماه رمضان بوده است (تاریخ ابن کثیر، ج 3 ، ص 6).
ضمنا هر یک از سه قول اول در صورتی صحیح می نماید که مراد از بعثت، صرفا به معنی نزول وحی غیر قرآنی بر پیامبر (ص) باشد. زیرا وحی قرآنی بر اساس تصریح قرآن کریم در ماه رمضان آن هم در شب مبارک و شب قدر بوده است.
در قرآن کریم به نزول تدریجی قرآن تصریح شده است: « وَ قُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُكْثٍ وَ نَزَّلْنَاهُ تَنْزِيلاً ، و آن را قرآنی به طور پراکنده (آیه به آیه و سوره به سوره) فرو فرستادیم تا آن را با درنگ بر مردم بخوانی، و آن را به تدریج فرو فرستادیم» (اسراء / 17، 106). « وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لاَ نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً كَذٰلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَ رَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلاً »، کافران گفتند: چرا قرآن یکجا بر او نازل نشده است؟ ما قرآن را اینگونه به تدریج نازل می کنیم تا به سبب آن به قلب تو ثبات و آرامش بدهیم» (فرقان/ 25، 32). این دو آیه به وضوح نزول قرآن را تدریجی می داند و دیگر آیاتی که با کلمه « أنزلناه» و « نزّلنا» یا « نزلناه» در باره نزول قرآن آمده، مطلق نزول را بیان می کنند، در اینجا بر اساس قاعده حمل مطلق بر مقید در واقع آیاتی که نزول قرآن را تدریجی می داند، مفسّر آیاتی است که مطلق نزول را بیان کرده است و نتیجه این می شود که آیات مطلقه نیز می خواهد بگوید که قرآن به تدریج نازل شده است. و در قرآن آیه ای که نزول قرآن را مقید به نزول دفعی کند وجود ندارد و روایات وارده مبتنی بر نزول دفعی هم سنداً و دلالتاً مخدوش و بی اعتبار هستند. و اگر فرضا قرآن به طور دفعی بر قلب رسول خدا [و حتی بر بیت المعمور بر اساس شماری از روایات بی اعتبار] نازل شده بود باید در جواب کفاری که می گفتند: چرا قرآن یکباره و یکجا به طور دفعی نازل نشد؟ بگوید: چرا نازل شد ولی شما خبر ندارید. در حالی که چنین نگفته است، بلکه با به کار بردن کلمه «کذلک» گفته است: ما قرآن را تدریجا نازل کردیم. پس اینکه در آیه « وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لاَ نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً كَذٰلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ » (فرقان /25، 32) نمی گوید قرآن یکجا به طور دفعی نازل شده است بلکه به عکس، بر تدریجی بودن نزول قرآن تأکید می گذارد، معلوم می شود می خواهد بگوید: قبول دارم که قرآن به طور دفعی نازل نشده است، همان طور که کفار می گویند، و بدین گونه تلویحا نزول دفعی قرآن را نفی می کند و می فهماند که قرآن به طور دفعی نازل نشده است نه بر بیت المعمور و نه بر قلب رسول خدا (ص) بلکه صرفا به طور تدریجی نازل شده است. (حدیث های خیالی در مجمع البیان: ص 309-346).

  1. مآخذ :
  2. -قرآن کریم.
  3. -طباطبائی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، جامعه مدرسین، قم، بی تا.
  4. - ابن واضح، احمد بن أبی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، انتشارات علمی فرهنگی، تهران، چاپ ششم، 1371 شمسی.
  5. - معرفت، محمد هادی، التمهید فی علوم القرآن، نشر التمهید، قم.
  6. - صدوق، محمد بن علی، المقنع، مؤسسه الامام الهادی، قم، 1415، ق.
  7. - ابن کثیر، أبی الفداء اسماعیل عمر، البدایة و النهایة، دارد الکتب العلمیة، بیروت، چاپ دوم، 1418 ق.
  8. - صدوق، محمد بن علی، الاعتقادات، دارالمفید، بیروت، چاپ دوم، 1414 ق.
Image

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ

 

پس بشارت ده به آن بندگان من كه به سخن گوش فرا مى‏ دهند و بهترين آن را پيروى مى كنند

مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم