مهدی_نساجى (مدرس روانشناسى دين)
آن فهم از دین که تمام مسوولیت را به گردن حجت شرعی می اندازد و مسوولیت فردی را نادیده می گیرد، یک فهم نامتجانس از دین است
كاملا قابل تصور است که برخی افراد مذهبی نگران باشند مبادا یک مورچه را لگد کنند و در عین حال خشن ترین رفتارها را نسبت به یک انسان هم نوع یا هم وطن خود انجام دهند. چرا؟ چون برای آنان «تجربه درونی» جایی ندارد و باید پیرو محض دستورات دینی که به آنها باور دارند باشند.اینان هیچ گاه به خود پاسخگو نیستند و همیشه باید به «دیگری»، که همان باورشان به امر و دستور دینی است پاسخگو باشند. اگر دین گفته است حیوانی چون مورچه را لگد نکن، آنها به شکل وسواس گونه ای مراقب هستند که هیچ مورچه ای را لگد نکنند تا مبادا «عقوبت» دینی به سراغشان بیاید.
در حقیقت آنها هیچ احساس و «وجدانی» به مورچه ندارند و فقط چون «دستور» دین است و برای فرار از عقوبت تمرد دینی، مورچه را لگد نمی کنند.
اما آن روی سکه این است که همین افراد، باز به دلیل «دستور دینی» آمادگی دارند که فجیع ترین قتل ها و خشونت ها را انجام دهند و شب هم با خیال راحت به خانه بروند، چون هیچ چیز در درون نیست و همین که گمان می کنند دستور دین را انجام داده اند، بهشت را برای خود خریده اند و لذا خوشحال هم هستند.
در حقیقت دینداران در معرض این خطر بزرگ هستند که به کلی «وجدان» را رهاکنند و در مقابل، اگر به گمان خود به «حجت شرعی» که امر بیرونی است برسند، دست به هر خشونت و جنایتی بزنند. چنین اشخاصی در حقیقت «بی وجدان» به معنای روانشناختی آن می شوند و برای آنها همه چیز همان «حجت شرعی» است.
آن فهم از دین که تمام مسوولیت را به گردن حجت شرعی می اندازد و مسوولیت فردی را نادیده می گیرد، یک فهم نامتجانس از دین است. اساسا وجدان خودش یک معیار برای حقانیت است و اگر دستور دین مخالف وجدان باشد، خودش نشانه ای است که آن دستور دینی، درحقیقت از طرف پروردگار نیست. به عبارت دیگر، وجدان، یک عامل برای تصحیح فهم از دین است و در صورت نادیده گرفتن وجدان، فهم دینی ممکن است سراز خشونت خونبار درآورد.