مصاحبه با آیت الله موسوی تبریزی در مورد اصلاحات
با توجه به اینکه در ایام خرداد ماه قرار داریم و در این ماه حوادث سرنوشت سازی در تاریخ ایران صورت گرفته است و به خصوص حادثه دوم خرداد سال 76 و ایجاد جریان اصلاح طلبی، به نظر شما شروع اصلاح طلبی در ایران از چه زمانی بود و چه تناسبی با انقلاب اسلامی ایران داشت؟و نظر حضرت امام در رابطه با اصلاح طلبی چگونه بود؟
من به عنوان ریشه این ماجرا عرض می کنم که مسئله اصلاح طلبی در برابر انقلابیگری مطرح می شود و اینکه مردم زندگی بهتر و عدالت و آرامش را با کمترین هزینه و بدون خشونت و خونریزی بخواند این اصلاح طلبی می شود. در جایی که می شود این حرکت را پیش برد و هیچ هزینه ای هم نداشت بسیار مطلوب است البته گاهی هزینه ها تحمیل می شود و چاره ای نیست. در تاریخ گذشته ملت ایران همواره اگر مردم می خواستند تا به حقوق خود دست یابند همیشه مسیراصلاح طلبی را پیش می گرفتند. حتی در رابطه با اسلام هم وقتی که اسلام را شناختند و مردم ایران حقوق خود را در اسلام یافتند که با چشم باز اسلام را به مرور قبول کردند. در قرن خودمان مثلاً در جریان مشروطه شما می بینید مردم ایران نمی گویند شاه نمی خواهیم از اول می گویند عدالت می خواهیم و عدلیه شعار اولیه مردم و علما بوده است. عدالت و خواستن عدلیه یک جریان اصلاح طلبی بوده است با اینکه می گفتند شاه جای خودش باشد و عدالت هم باشد. این راه و روش اصلاح طلبی در آن زمان بود و بعداً جریان مشروطه تصویب قانون اساسی بود. قانون اساسی که در نهایت با تعدیل و تصویب نهایی موافقین و مخالفین یکی از قانون اساسی های مترقی جهان بود و حقوق مردم را در آنجا دیده بودند بطوری که در جریان حقوق مردم، هیچکدام از علما مخالفتی ابراز نکرده بودند و درباره حقوق مردم مشکلی نداشتند تا جریان ملی شدن صنعت نفت اگر حرکتی انجام می گیرد به دنبال حقوق حقه مردم است و آیت الله کاشانی و دکتر مصدق حقوق مردم را می خواهند و مردم هم به دنبال حقوق خودشان می باشند. حتی در فکر این نبودند که به سفارت انگلیس حمله کنند و حقوق خود را بگیرند. هر چند که با انگلیس دعوا داشتند و آن طرف دعوا دولت انگلیس بود بطوری که تمام نفت دست آنها بود و ملی شدن صنعت نفت مبارزه با آنها بود اما مصدق بطوری قانونی دنبال می کرد و با دنبال کردن قانون به پیروزهایی نایل گردید.
در سال 1342 می بینید مرحوم امام(ره) و سایر علما در نامه های خود نمی گویند که شاه باید برود و اینکه سلطنت از بین برود. علما حقوق مردم و اسلام را می خواهند. آنها می خواهند که در جامعه ظلم نشود و ایران مستقل باشد و احکام اسلام پیاده شود و این مسائل بود که پیش آمده بود. امام می خواستند حقوق مردم با کمترین ضرر به دست بیاید و این همان اصلاح طلبی است یعنی وضعیت موجود مضر است و باید عوض بشود و مبارزه با روش های اصلاح طلبانه کمترین ضرر را نسبت به مردم به همراه داشته باشد. امام(ره) هم دنبال این مسئله بودند. اولین اعلامیه های امام حاکی بر این است که ای شاه من شما را نصیحت می کنم و کاری نکنید که مردم شما را مثل پدرتان بیرون کنند. این مطلب را امام(ره) بعد از کشتار 15 خرداد می گوید یا در سال 1343 آخرین سخنرانی قبل از تبیعدشان درباره مصونیت مستشاران آمریکایی (کاپیتالیسیون) که امام صحبت کردند می گوید: ای شاه به داد خودت برس و یا مثلاً از مراجع استمداد می کند که آنها ما را به آمریکا می فروشند و کاش آمریکا، آنها ما را به اسرائیل می فروشند و از اسرائیل کمک می گیرند. این سخنرانی بعد ماجرای 15 خرداد و پس آزادی از زندان است و در جریان بدترین قانونی است که در مجلس به تصویب نمایندگان رسیده است. این بهترین دلیل است که راه امام(ره) مسئله اصلاح جامعه و حقوق مردم بود. این مسئله تا سال 1356 ادامه پیدا می کند و بعدش شاه کار را به جایی می رساند با آن کارهای که در سال 1354 انجام داد و جشن 2500ساله و تاریخ ایران را عوض کرد و بعد حمله وحشیانه به فیضیه و جریانات مختلف پیش آمد. امام در سال 1357 به این نتیجه رسید که شاه با سلطنتش نمی تواند ابقا شود. حتی مسئله اولش که مردم می گفتند استقلال آزادی حکومت اسلامی این شعاری نبود که امام(ره) آن را بیان کند. درخواست خود مردم بود که باید اسلام پیاده شود و کاری نداشتند که شاه باشد و یا نباشد. اولش جمهوری مطرح نبود مردم می خواستند اصلاحات صورت بگیرد و شعارشان این بود استقلال آزادی حکومت اسلامی. استقلال کشور و آزادی مردم را خواستار بودند و اینکه این اصلاحات را شاه یا کس دیگر بکند را نمی گفتند. تا پنج ماه مانده به پیروزی انقلاب امام(ره) با مشورت بعضی جمهوری اسلامی را مطرح کردند و شعارشان استقلال آزادی جمهوری اسلامی بود. این درست است که دیگر سلطنت را مطرح نمی کند و یک نوع انقلاب و حکومت فردی به حکومت خود مردم است اما در عین حال در همان موقعیت که امام محکوم می کند که کسی دست به اسلحه ببرد و گروه های مصلح را قبول ندارد و آرامش را حتی در برابر ارتش تنها چیزی که اجازه می دهد برای ارتش ببرند گل است و می گویند که ارتشی ها برادر ما هستند و تا آخر هم همینطور بود. تقریباً انقلاب ما در مقایسه با انقلاب های دهه های اخیر که در کشورهای اسلامی شروع شد مانند مصر و لیبی و عراق و ... خیلی مسالمت آمیز بوده و کمترین هزینه را داشته و می شود گفت که هم از طرف انقلابی ها و رهبران انقلاب به خصوص رهبری امام(ره) و از آن طرف هم شاه مثل صدام آن سفاکی و خشونت را نداشت. بعد از اینکه انقلاب شروع شد شاه صدای مردم را شنید و این درست است که تا آخر در خیابان ها لشکر کشی کرد اما بافت لشکر و نظامیان طوری نبود که در مقابل مردم بایستند. بعد از پیروزی انقلاب هم امام(ره) تمام سعی خود را کرد که مردم به حقوق خود برسند یعنی آنچه که مردم می خواستند در قانون اساسی آمد. در رأی گیری مردم آمد و به دنبال آزادی مردم و به ویژه احزاب بودند و در آن زمان احزاب آزاد بودند و مجوز از وزارت کشور نمی خواست. مطبوعات هم تا زمانی که تخلف نکرده بودند آزادی بودند و به آنها کاری نداشتند و حتی درباره تخلف شان هم تا نیمه دوم سال 1360 کسی تخلف احزاب را رسیدگی نمی کرد و نصیحت می کردند. در آخرین اعلامیه مرحوم آقای قدوسی خطاب به مجاهدین خلق وقتی که شروع کردند به اینکه نظام را به هم بریزند و ترورها را آغاز کردند. شهید بزرگوار آقای قدوسی دادستان کل انقلاب وقت می گوید اسلحه را کنار بگذارید و ساختمان های دولتی را تحویل دهید این آخرین بیانیه آقای قدوسی است که چند روز بعد از آن شهید می شود. ایشان می گفتند بیایید کار سیاسی بکنید احزابتان آزاد است، اجتماعاتتان آزاد است روزنامه تان آزاد است و فقط شما اسلحه هایتان را کنار بگذارید و ساختمان های دولتی را تحویل دهید. این تازه به مسلح ترین گروهی که ترور را شروع کرده فرموده تا چه رسد به احزاب غیر مسلح مانند حزب توده و غیره و در کردستان گروه های سیاسی بودند که آزاد بودند تا زمانی که مسلحانه اقدام نکرده بودند ولی مثلاً حزب دمکرات و کوموله زمانی که مسلحانه شروع به درگیری کردند جلویشان گرفته شد. اینها ادامه داشت و این خواسته مردم بود اگرچه بزرگترین ضربه را مجاهدین خلق زدند مثلاً مسئله تندروی و افراط و خشونت حتی مسئله جدا کردن تعداد زیادی مسئولین از مردم مسئله تجمل گرایی مسئولین و ساده زیستی را کنار گذاشتند اینها همه بعد از جریانات ترور مجاهدین خلق پیش آمد که به جهات حفاظت و حراست مسئولین بالاخره باید ماشین های ضد گلوله سوار می شدند و از خانه هایشان باید محافظت می شد و از مردم جدا می شدند. نخست وزیر ما با دوچرخه در میان مردم می رفت. حد اکثر ماشینی که نخست وزیر ما داشت یا وزراء ما داشتند پیکان بود. خیلی از وزراء بودند مثل آقای بهزاد نبوی و دیگران بودند که غالباً با دوچرخه رفت و آمد می کردند و این رویه ای بود که متأسفانه عوض شد و مشکل ایجاد شد و آقای رجایی خیلی وقت ها به مجلس پیاده می آمد یا کارهایش را با دوچرخه و یا با یک ماشین ساده پیکان با یک راننده انجام می داد و دیگر پاسداری نداشتند. از یاد نمی برم مرحوم شهید آقای قدوسی دو ماشین ضد گلوله فرستاده بود به تبریز یکی برای من و یکی هم برای آیت الله شهید مدنی و من تا زمانی که دادستان کل نشده بودم سوار نشدم بالاخره یک جور با پاسدار و محافظ خودمان را حفظ می کردیم ولی برای آقای مدنی هرچه اصرار کردیم سوار نشد ولی یک وقتی اصرار کردیم که چند پاسدار موتور سوار در شهر دنبال شما بیایند راضی نشدند و پس از اصرار راضی شدند که یکی بیاید. یک روز با هم در ماشین نشسته بودیم و به چراغ قرمز برخورد کردیم ناگهان موتور سوار که قرار بود با فاصله از ماشین حرکت کند کنار ماشین رسید و ترمز کرد در این فاصله مردم نگاهی به ماشین ما انداختند آقای مدنی خیلی ناراحت شدند و گفتند که من می خواهم از ماشین پیاده شوم و من با این ماشین نمی آیم درحالیکه این ماشین یک پاترول ساده بود یعنی مسئولین اینگونه بودند و می خواستند با مردم باشند. حتی در اویل زمان بنی صدر هم با اینکه رئیس جمهور بودند تشریفات نداشتند. اینها مسائلی بود که متأسفانه پیش آوردند. مسئولین را از مردم جدا کردند و این خشونت های که انجام دادند باعث شد رویه خشونت در بعضی از جاها اعمال بشود. بالاخره آنچه مردم می خواستند این بود که اصلاحات انجام بگیرد آن هم حقوق مردم بر اساس توافق جمعی در مجلس انجام بگیرد که در کنار صندوق های رأی به دست می آمد. بالاخره همین خواسته با وجود جریانات منافقین و شروع جنگ رکود پیدا کرد یعنی خواسته اصلاح طلبی در چهارچوب قانون و رأی مردم توقف پیدا کرد. البته این توقف یک نوع تحمیلی بود هم در داخل دشمن داشتیم و هم در خارج که صدام یک جنگ تمار عیار را علیه ما شروع کرده بود. واقعاً از این جهت آمریکا و غرب و شوروی و منافقین بزرگترین ضربه را به ملت زدند که گذشتش به آسانی میسر نیست. من معتقدم که حتی از بین بردن روحیه مردم سالاری در هشت سال جنگ و در برخورد با منافقین و کارهای اطلاعاتی مقداری فروکش کرد. البته در همه جای دنیا یک جامعه نظامی امنیتی جنگ زده اصلاح طلبی نمی تواند معنا داشته باشد. اگرچه ظاهر عوامل درست بود انتخابات انجام می گرفت و حتی در آن موقع در عین حالی که جنگ بود مسئله اصلاح طلبی در مجلس تا حدودی پیش می رفت و شورای نگهبان حق نداشت نظارت استصوابی اعمال کند و اگر در دوسه جا اعمال کردند امام(ره) جلویش را گرفت و رد کرد و نگذاشت انجام دهند و در عین حال مجلس اینجور بود. حداقل در رابطه با عده بسیاری از انقلابیون درون نظام اینگونه بود. اما مثلاً نسبت به نهضت آزادی و ملی گراها به مرور عرصه تنگ شد نه تنگ دستوری که شورای نگهبان رد صلاحیت شان کند در عین حال خودشان کنار کشیدند البته گاهی آمدند رأی نیاوردند دیگر خود به خود کنار کشیدند البته در دوره اول مجلس بودند و در دوره دوم هم بعضی ها آمدند و رأی نیاوردند یا بعضی ها سن شان گذشته بود مثل آقای مهندس بازرگان ولی خود به خود دیگر نیامدند و دیگر مسئله جنگ بود که بعضی ها قانع شدند که جنگ است و چیزی نگویید و باعث رکود نقد و آزاد اندیشی و روزنامه های آزاد شد تا اینکه جنگ تمام شد و حضرت امام(ره) رحلت فرمودند. بالاخره هنگامی که انتخابات می خواست شروع شود آقای هاشمی پیش آمد باز هم رقیب در میدان به وجود نیامد بخاطر جوی که بود یعنی بعد از جنگ جوی امنیتی حاکم بود و کسی جلوی آن را نگرفت حتی در میان افراد درون نظام هم می بینید و در انتخابات ریاست جمهوری آقای هاشمی مثلاً به زور رقیب پیدا می شد. در آن دوران این مسئله پیش آمد که عدم بروز نقدها خود به خود یک دوران بسته به وجود آورد. البته از نظر اقتصادی می شود گفت که یک نوع اصلاحات انجام گرفت و راه را برای کسانی که کارهای اقتصادی انجام می دادند هموار کرد و باید گفت که آقای هاشمی با باز کردن راه به اصلاحات اقتصادی کمک به اصلاحات سیاسینیز کرد. وقتی اصلاحات اقتصادی باشد خود به خود جامعه شان بر اساس مسائل اقتصدی عوض می شود. مسائل سیاسی هم پیشرفت پیدا می کند و مثلاً دانشگاه ها وقتی که پیشرفت پیدا می کند مسائل سیاسی هم پیشرفت پیدا می کند و بعد از رکود چند ساله در مسائل سیاسی در جنگ داخلی و خارجی، رشد اقتصادی و رشد آموزشی و دانشگاه ها قطعاً رشد سیاسی نیز به وجود آمد و با باز شدن فضای سیاسی، مردم پیگیر حقوق خود شدند.
سال 76 حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای خاتمی با شعار اصلاحات پیروز شد مراد ایشان از این شعار و خواست اکثریت مردم که به ایشان رای دادند چه بود؟
مسئله انتخابات سال 76 حرکتی بود که آقای خاتمی هوشیارانه دل مردم را شکافت و از دل مردم حرف زد. آقای خاتمی نگفت من از خارج آمدم برای شما حکومت بیاورم. آقای خاتمی دیالوگ امام(ره) را مطرح می کرد. دیالوگی که در آن موقع بود یک مقدار باز شده بود و یک مقدار دیگر هم هنوز باز نشده بود و آنهایی که در کنار امام بودند در کنار آقای خاتمی بودند البته عده زیادی هم طرفداری کردند که در کنار امام نبودند ولی به این علت طرفداری کردند که خواسته هایشان را در شعارهای ایشان متبلور یافتند همان مسئله آزاد اندیشی، آزادی قلم، آزادی بیان همه اینها خواسته هایی بود که مردم می خواستند و مطرح می کردند با اینکه فحاشی ها زیاد شد، تهمت ها زیاد شد. گفتند آزادی ای را که آقای خاتمی مطرح می کند یک آزادی اروپایی و آمریکایی و لیبرالی ولی مردم به آن تهمت ها گوش نکردند چرا که دیدند این حرف خودشان است و کاری به خارجی ها ندارند. حالا یک روز آمریکا گفته مردم ما حق دارند دلیل نمی شود ما نگویم مردم ما حق دارند. بالاخره همین را مردم خواستند و این ریشه در انقلاب ما داشت و متأسفانه خیلی ها توجه ندارند. خواسته انقلاب ما همین بود حالا هم خواسته ما همین است البته زمانه فرق می کند بشر رشد پیدا می کند و همین خواسته را در قالبهای مختلف بیان می کند و ممکن است یک روزی یک عده ای حاضر نباشند با عده دیگری با صدای واحد همین خواسته را مطرح کنند و جو جامعه طوری باشد که اینها در کنار هم نمی توانند بنشینند و جو جامعه مانع آن خواسته ها است ولی یک روز آن جو عوض می شود. برای مثال یک روزی در جامعه ما زنان باحجاب جدا از بی حجاب بود. باحجاب ها بی حجاب ها را بی دین می دانستند و بی حجاب ها هم با حجاب ها را به شمار نمی آوردند ولی یک وقتی انقلاب ما یک شعار آزادی و حقوق انسان مطرح کرد. باحجاب دید که بی حجاب هم همین حرف را می زند. بی حجاب هم دید با حجاب همین حرف را می زند و با حجاب ها و بی حجاب ها با یکدیگر صحبت کردند و دیدند که یکی هستند. چه اشکال دارد که حتی بخاطر این خواسته چادر سر کنند و با زن باحجاب دست بدهد و با هم راه بروند. من خودم در یکی از خیابان های تهران رانندگی می کردم دیدم که عکس امام را یک خانم بی حجاب بدست گرفته بود و آن را به ماشین من چسباند و من یک روزی با خانواده به بهشت زهرا رفتم دیدیم که این خانم های بی حجاب و بدحجاب و باحجاب همه دست به دست یکدیگر داده اند و شعار علیه ظلم می دهند و خواستار آزادی هستند این بود. یک وقت ما می بینیم که همین می شود که برای مثال اگر در آمریکا آن دو ساختمان دوقلو تجارت جهانی سقوط می کند جوان های مذهبی و غیر مذهبی ما شمع برمی دارند و می آیند در تهران در یک میدان و با آن شمع ها و در کنار هم برای مردمی که در آنجا بی جهت کشته شدند و طالبان و القاعده که به نام دین این کار را کرده اعتراض می کنند برای اینکه می گویند دین ما این نیست و انقلاب ما هم اینچنین نیست و ما آنچه را می خواهیم انسانیت و حقوق انسانیت است. این در جامعه از بین نمی رود. این وجود خارجی خواهد داشت و ادامه پیدا خواهد کرد.
خواست مردم در سال 88 با خواست آنان در سال 76 چه نسبتی داشت و آینده این مسیر را چگونه ارزیابی می کنید؟
من معتقدم که خواسته های مردم فطری است چیزی نیست که عوض بشود و هیچ وقت عوض نمی شود و حتی در میان کسانی در حدود چند سال به خاطر منافع شخصی و یا حتی عواطف شخصی و یا رابطه خاصی که با یک مشت مستبدگراها، دیکتاتورها رابطه دارند باعث بشود که مثل خیلی از خواسته های انسانی در رابطه با هوای نفس یک دفعه عوض می شود مثلاً دزدها فطرت دارند و می دانند که دزدی کار غلطی است ولی نیازو خواسته هایش فطرتش را می پوشاند. خواسته های فطری هیچ موقع عوض نمی شود و ممکن است با یک تلنگر بیدار شود و به مسیر خود باز گردد. خیلی ها توبه می کنند همین است. توبه یعنی بازگشت به فطرت اول می باشد.
در رابطه با سال 1388 شما می بینید که آنهایی که اصلاح طلب بودند عوض نشدند. دو قسمت اصلاح طلب داشتیم. یک قسمت از اصلاح طلبان با همان روحیه اصلاح طلبی معتقد بودند با اینکه نگذاشتند اصلاح طلبی به آن خواسته کامل صد درصدی خود برسد ولی اصلاح طلبی همین است و چاره ای نیست باید به مرور پیش برود. اصلاح طلبی هزینه دارد. درست است که در انتخابات شورای نگهبان دخالت می کند و عده زیادی را رد می کند با وجود این اگر یک نفر هم باشد مورد پسند ما است حتی اگر آن یک نفر هم مورد قبول صددرصدی ما نیست بلکه شصت درصدی قبول ما حاضریم با این یک نفر وارد میدان بشویم چون خواسته ما حتی با پنجاه درصد به وجود بیاید شرکت می کنیم. این یک گروه از اصلاح طلبان بودند که خوب حاضر شدند. خیلی ها هم حاضر شدند با شجاعت از حقوق ویژه شخصیشان بگذرند. من در اینجا جا دارد که از آقای خاتمی اسم ببرم. فکر نمی کردم آقای خاتمی واقعاً با توجه به مقدماتی که اینجا لازم است صحبت کنم با آقای مهندس موسوی خیلی صحبت کرد و مراعات کرد و خیلی از آقای موسوی خواست که به میدان بیاید که دیگر خودش نیاید اما آقای موسوی همینطور امروز و فردا کرد بر اساس مصالحی که داشت و بالاخره آقای خاتمی نزدیک انتخابات بود که به میدان آمد اما بعد از آمدن آقای خاتمی آقای موسوی نیز اعلام حضور کرد. این درحالی بود که آقای خاتمی کار خودش را شروع کرده بود اما وقتی دید که امروزه اگر آنها با یکدیگر رقیب باشند همدیگر را می شکنند. فوراً مخلصانه بخاطر آقای موسوی انصراف داد و مثل یک مبلغ ساده و بی توقع به نفع آقای موسوی شد. بخاطر همان خواسته اصلاح طلبی از این شهر به شهر دیگر رفت. این بدین معنا است که اصلاح طلبی همین است و اصلاح طلبی گذشت و صبر می خواهد و مردم هم آمدند. من قطعاً معتقدم که آقای میرحسین موسوی این مسئله چهارده میلیون را اعلام کردند چهارده میلیون نیست و بیشتر است و دلایلی دارم. من نمی گویم دوبرابر آقای احمدی نژاد و یا بیشتر است ولی معتقدم بیشتر از اینها است. حداقل این ماجرا این بود که اگر خوب بررسی می کردند آقایان احمدی نژاد و موسوی می ماندند برای مرحله دوم. متأسفانه خیلی به مملکت ضرر زدند. حتی اگر احمدی نژاد هم در مرحله دوم رأی آورده بود مردم قانع می شدند و این ضررهایی که به مملکت زده شد و اینهمه مردم را از انقلاب و نظام زده کردند و این جوانان ما را حتی از اسلام و مرجعیت و روحانیت و رهبری دور کردند که نمی ارزید.
اصلاح طلبی سال 88 با سال 76 فرقی نداشت بلکه بهتر بود. اگر در سال 76 عده ای ترسیده بودند که شاید بعضی از آنهایی که اطراف آقای خاتمی هستند و آمدند و با مذهب مشکل دارند و آقای میرحسین را بیشتر می شناختند و می دانستند که به وسیله همین ریاست جمهوری میرحسین موسوی به اندازه اصلاح طلبی مذهب هم پیش می رود و همچنان که به حقوق مردم متعصب است به مذهب نیز متعصب می باشد و آمدند و شما دیدید که همان حرفی که زدم چادری در کنار بی حجاب آمده بود در سال 88 هم شما دیدید که همه مذهبی ها در کنار هم قرار گرفته بودند و صف طولانی بین میدان راه آهن و تجریش را تشکیل دادند و در این میان خانواده های شهدا، متدینین و... در کنار هم قرار گرفتند و با هم بودند و این بدین معناست که این خواسته فطری است. این ادامه دار است ممکن است روزی بترسند و یا بخاطر منافع چیزی نگویند. این راه همچنان در جامعه ادامه دارد. ببینید آقای مطهری تک وتنها به میدان آمده است و گروه های اصلاح طلب او را تأیید نکردند در حالی که خود اصلاح طلبان هم کاندید نداشتند. گروه های اصولگرا هم تأیید نکردند و آقای مطهری تنها به میدان آمد. رأی بالای آقای مطهری نشانگر آن است که مردم اصل اسلام و نظام را می خواهند و مشکلشان در مورد حقوقشان است. در سخنرانی های آقای مطهری دریچه ای از توجه به خواسته های مردم را دیدند و مردم دیدند که ایشان مردم را فراموش نکرده است و دیدند که ایشان پستش را با حقوق مردم معامله نمی کند و آقای مطهری می گوید که من از حق مردم نمی گذرم و من شنیده ام که در تهران درصد بالایی به ایشان تک رأی داده بودند و این مطلب خیلی مهم است یعنی تنها ایشان را حامی حقوق خود دانسته اند. این دیگر اصلاح طلبی و اصولگرایی ندارد. این اسمش این است که مردم حقوقشان را می خواهند و آنهایی که مانع از حقوقشان هستند را نمی خواهند و در عین حال حقوقشان را در چهار چوب قانون اساسی می خواهند. حتی قانون اساسی هم می تواند در چهارچوب قانون اساسی اصلاح شود. اینهمه مردم به قانون اساسی اول رأی داده بودند بیشتر از قانون اساسی جدید رأی دادند و مراجع هم به آن رأی دادند و به دست خود امام که خواستار قانون اساسی بود تجدید نظر شد و مهمترین جاهای آن هم تجدید نظر شد و حالا هم می تواند در چهارچوب قانون اصلاح شود. پس مسئله این است که مردم نمی خواهند کشت و کشتار و بگیر و ببند شود و حقوقشان ضایع شود. مردم حقشان را در کنار حق دیگران می خواهند و مردم روز به روز یاد گرفته اند که می شود در کنار هم با توجه به حقوق یکدیگر زندگی کنند و به حق یکدیگر تجاوز نکنند. این مسئله باید در کشور ما جا بیفتد و واقعیت تمدن هم همین است. قرآن و اسلام هم این مسئله را می خواهند و باید در جامعه متبلور شود و متبلور شدنش با انتخابات است به شرطی که مردم بتوانند در انتخابات حرف خودشان را بزنند و انتخابات آزاد باشد و آن کسی را که می خواهند انتخاب کنند حالا اکثریت هر کسی باشد باید احترام بگذارند. خرداد نشانگر همه اینهاست. از پانزده خرداد، چهارده خرداد که روز وفات امام(ره) است و این خواسته ماه رجب است که ائمه(علیهم السلام) ما را که در این ماه رجب یا ولادتشان و یا وفاتشان است. شهادت امام هادی(ع)، ولادت امام باقر(ع)، امام جواد(ع)، امام موسی بن جعفر(ع)، امام علی(ع) و از همه مهمتر مبعث رسول اکرم(ع) که شعار همه این عزیزان این است که انسانیت شرف انسانی پیدا کند و همه انسان ها به حقوقشان برسدند و حقوق مساوی داشته باشند و همه در برابر خداوند مسئول باشند و حق از آن خداست. «قل تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینهم» در نهج البلاغه از اول تا آخر کلمه انسانیت است. تنها نامه امام علی(ع) در نامه ای که به مالک اشتر می نویسد منشور مفصل حقوق بشر است و روایاتی که از امام باقر(ع) نقل شده است و اینکه با بنی امیه و بنی عباس چگونه برخوردکرده است و زندان رفتن های امام موسی بن جعفر(ع) که همه به جهت ایستادگی در مقابل ظلم بوده است.
خواسته بنی امیه و بنی عباس این بود که امامان(علیهم السلام) ما در مقابل آن ظالمان کوتاه بیایند و طالب حقوق مردم نباشند.
امام هادی(ع) و امام حسن عسکری(ع) را در پادگان نگه داشتند تا نتوانند کاری کنند و ائمه (علیهم السلام) در همان پادگان افرادی که در کنار متوکل ها بودند را تربیت کردند.
در نهایت ما دنبال خواسته های اهلبیت(علیهم السلام) هستیم. خواستار پیاده شدن نهج البلاغه و پیاده شدن حقوق مردم در قرآن هستیم و اصولگرایی و اصلاح طلبی در جامعه ما همین است و این مسئله پیش خواهد رفت. مردم ایران نه اسلام را کنار خواهند گذاشت و نه حقوق انسانیت را. این دو در کنار هم همیشه خواهد بود. ممکن است این حرکت یک روزی کند پیش رود یعنی زندان، گرفتاری و ... پیش آید و حتی زندان شده ها هم از حق خود کوتاه نمی آیند. امیدوارم مسئولین به حقوق مردم را توجه کنند و بدون هزینه مردم به حقوقشان برسند و هم مسئولین خدمت کنند.