Please make sure that, your allow_url_fopen or cURL is enabled. Also, make sure your API key and location is correct. Verify your location from here https://openweathermap.org/find

دین، هدف است یا وسیله؟

مسعود ادیب*
چکیده :آیا دین داری و مسلمان بودن نیز یکی از نقش های زندگی در کنار سایر نقش ها است؟ در واقع بحث بر سر آن است که این نقش در مقابل سایر نقش های زندگی چه جایگاهی دارد....

این محجوریت، این غفلت و خواب آلودگی که ما به آن مبتلا شده ایم، محصول نگاهی است که دین را هدف می بیند نه وسیله ایی برای رسیدن به هدف.
در ابتدا این سوال مطرح می شود که دین چه جایگاهی در زندگی ما دارد. ممکن است در آغاز این طور به نظر برسد که سوال حساس و قابل سخنی نیست ولی واقعیت آن است که به نظر می آِید امثال این قبیل سوال ها خوب خوانده نشده و پاسخ روشنی نیز به آن داده نشده است . به همین دلیل علی رغم اینکه به حسب ظاهر بعضی از ما و گاها فضای جامعه ی ما ادعاهای دینی دارند ، مثل ماهی بیرون افتاده از آب برای دین داری بی تاب هستیم و از برکات آن بی بهره مانده ایم.
ما انسانها در زندگی دارای شئون مختلف هستیم و حسب نقش هایی که در زندگی داریم از امور مختلفی تاثیر می گیریم. در قبال این نقش های متفاوت، برخورد ها و عکس العمل های متفاوت نیز دیده می شود و حتی اخلاق متفاوت! اخلاق متناسب با عمل، کارکردی و موقعیتی. لکن شئون اخلاقی متفاوتی نیز در برهه های زندگی نمود پیدا می کنند. آیا دین داری و مسلمان بودن نیز یکی از نقش های زندگی در کنار سایر نقش ها است؟ در واقع بحث بر سر آن است که این نقش در مقابل سایر نقش های زندگی چه جایگاهی دارد.
ظاهرا تلقی ما بیشتر به این شکل است و اختلاف در آن است که بعضی این نقش را پررنگ تر و جدی تر می بینند و در میان سایر نقش های جایگاه ویژه ای به آن اختصاص می دهند و بعضی این نقش را به حاشیه می رانند، چه در ساحت فردی و زندگی شخصی و چه در ساحت اجتماعی .
برخی موافق دخالت دین در شئون اجتماعی اند و برخی مخالف. به هرحال با توجه به زندگی روزمره غالبأ همه ی ما همین گونه به دین نگاه میکنیم. ولی وقتی به متون دینی مراجعه کنید، احساس می شود که دین از یک جهت تمامیت خواه است، همه ی وجود ما را می خواهد و حاضر نیست هیچ بخشی را بیرون بگذارد، و اساسا معنای حقیقی توحید همین است. ترجمه های مختلفی از توحید وجود دارد که مرحوم دکتر شریعتی از تعریف آن توسط یکی از مترجمان گذشته به یکتا شدن نقل میکند. توحید یک کلمه ی اعتقادی به این معنی که یک خدا داریم نیست، البته این یک اعتقاد درستی است که ما به عنوان یک مسلمان به آن معتقدیم ولی این همه تأکید بر توحید، تأکید بر روی گزاره نیست بلکه تأکید روی شخصیت انسان و تأثیری است که فهم حقیقت توحید روی شخصیت انسان می گذارد تا انسان را یکپارچه و یکتا کند. بنابراین قلمروهای مختلفی در زیر چتری به نام توحید جمع می شود.
این نگاه و تأکید برای کسانی است که با نگاه اول یعنی پاره پاره دیدن شخصیت و دین، دین را یکی از این پاره ها فرض می کنند که باید بر پاره های دیگر حکومت کند. به طور مثال زندگی شخصی روزمره را درنظر بگیرید. صبح از خواب بیدار شده و یک سری فعالیت های شخصی انجام می دهیم و بعد ساعاتی از روز را به کار می پردازیم. یک ساعتی از روز هم مجالی است برای خوردن غذا و استراحت، نهایتا در یک ساعتی کار تمام می شود و به اشتغالات شخصی خود میپردازیم بدین ترتیب از بامداد تا شامگاه کارهای مختلفی را انجام داده و نقش های جداگانه ای را پذیرفته ایم. یک نگاه این است که یکی از این نقش ها دینداری است. و برای آنکه دینداری قابل رویت باشد، در بین این کارهای روزمره بخشی از ساعات به نماز و اعمال دینی اختصاص می یابد. اگر هم توصیه ای به فراگیر شدن دینداری بشود همین بعد دینداری در زندگی را پررنگ تر می کنیم.
مرحوم مطهری در کتاب داستان راستان، داستانی را نقل می کند از یک مسلمان که به همسایه ی یهودی اش برای مسلمان شدن اصرار می کرد. نهایتا این فرد مسلمان شد. روز اول مسلمانی اش او را به مسجد برد و تا شب به عبادت پرداختند. فردا که مجددا برای بردن وی به مسجد سراغش رفت، او گفت من از اسلام برگشتم، مسلمانی برای انسان های بیکار است، من فرصت ندارم. پیامد این نگاه آن است که کسی مسلمان تر است که حجم بیش تری از نقش هایش تحت تاثیر مسلمانی قرار بگیرد. در عرصه ی اجتماعی هم جامعه ای دیندارتر است که مناسک و نمادها و علائم و شعائرش به دینداری و اعمال و اخلاق دینی نزدیکتر باشد. چرا که این گونه تصور می شود که دینداری یکی از نقش هاست و باید در سایر نقش ها بروز و نمود داشته باشد. تلقی دیگر این است که توحید، یعنی همه ی هستی خود را در مقابل خداوند تسلیم کنیم. اما به واقع چنین برداشتی صحیح نیست که فرض کنیم دینداری نقشی است که در عرض همه ی نقوش خود را به ما تحمیل کند. بلکه این نقش به سایر نقوش ما معنا و جهت میدهد. فرق یک انسا دیندار با یک انسان بی دین در این است که دیندار جهت دارد ولی بی دین نه، یا اینکه حداقل جهتشان با یکدیگر متفاوت است. اگر دینداری را اینگونه ببینیم، دیگر از نقش دینداری تنها در ساعات عبادت یاد نخواهیم کرد. به عنوان مثال وقتی می خواهیم سوار اتوبوس شویم اگر دین، رعایت عدالت و مساوات را تجویز کرده، در صورتی که امکان سبقت گرفتن از دیگران وجود دارد، این کار را نکنیم. در این صورت دین را در زندگی جاری کرده ایم. باید سطح زندگی از یک سطح دنیازدگی و غفلت به یک سطح توجه و جهت داری تغییر کند و اتفاقا اگر این تغییر اتفاق بیفتد میبینیم که همه ی ویژگی ها خود به خود به سمت اصلاح و درست شدن حرکت می کند.
واقعیت این است که دعوت دینی، دعوت به یک زندگی تام و تمام است، که در این زندگی انسان با عوض کردن جهت، غایت ها و ارزش های خود را به یک ساحت دیگری ارتقاء می دهد. معنای دین این نیست که بخشی از زندگی ما معطوف به بندگی خداوند شود. تفاوت میان دینداری و بندگی خدا در این است که دین یک راه و روش است و مطلوبیت ذاتی ندارد بلکه مطلوبیت طریقی دارد. ما دین را می خواهیم که به خداوند برسیم. گاهی اوقات به نظر میرسد که ما به جای دینداری به دین پرستی مشغولیم. یعنی فراموش می کنیم که دین ارمغانی است از طرف خداوند، که توسط انبیاء برای بشر فرستاده شده تا بشر را با خداوند آشتی بدهد و وی را به خداوند رهنمون کند. چون این را فراموش می کنیم، خود دین برای ما موضوعیت و اصالت پیدا میکند و این باعث تغییر دیدگاه نسبت به دین می شود. اتفاقا در خود دین این طریقیت و واسطه بودن کاملا مشهود است. دین وسیله ای است برای اینکه ما را به طلب و تمنایی برساند که پس از آن فقط خدا را طالب باشیم.
اگر به این نتیجه رسیدیم که دین تمامیت خواه است، به این معنا که ما را برای تمامی عرصه های زندگی مان می خواهد، در این صورت ممکن است دین برای یک عرصه هایی یک توصیه هایی نیز داشته باشد. حال در اینجا می خواهیم از دو مغالطه احتراز کنیم. یکی از آن ها این است که ما گمان کنیم دین به عنوان یک نقش و نه به عنوان یک روح در همه ی نقش های زندگی ما جریان دارد و برای همه ی ابعاد زندگی ما دارای برنامه می باشد. این ادعایی است که بسیار رواج دارد. استدلال های زیادی بر این ادعا اقامه می شود، به عنوان مثال بعضی بیان می کنند از آن جایی که دین برای بسته شدن نطفه ی انسان و در قبر گذاشتن وی برنامه دارد، پس حتما برای این بین، که دوران زندگی او در دنیاست نیز برنامه ای دارد. این استدلال ناشی از آن است که ما گمان می کنیم یک وجود چند پاره داریم و دین یکی از این پاره هاست که باید حضور پررنگ در همه ی پاره های دیگر داشته باشد. دین همه ی وجود ما را می پیمایید ولی به این معنا که تمامی وجود ما باید جهت گیری دینی داشته باشد. یعنی باید بفهمیم حقیقت بندگی خداوند در همه ی ابعاد وجودی ما جریان دارد. این نگاه دینی گاهی این طور تفسیر شده که دین برای جزء جزء زندگی ما برنامه دارد. گاهی هم برای استدلال آن تمسک به بعضی آیات قرآن می شود، مثل این آیه “ما فرّقنا فی الکتاب من شیء” ما در کتاب هیچ چیزی را فروگذار نکردیم. ولی واقعیت این است که همه ی این آیات هم یا باید به معنای جهت گیری و روح زندگی تفسیر شود یا به معنای آنکه همه ی آنچه باید در این کتاب باشد هست. به قول علامه طباطبایی عالم مقالی دارد که بر اساس عالم مقالش صحبت میکند.
یک کسی دارد به شکار می رود، یک کسی دارد از شکار برمی گردد، این تفنگ به دوش از کوه بالا می رود، او تفنگ به دوش از کوه پایین می آید، این کسی که بالا می رود می پرسد چیزی هست؟ او میگوید هیچ چیزی نیست. یعنی چی هیچ چیزی نیست؟ یعنی سنگ نیست؟ درخت نیست؟ خار نیست؟ حشرات نیستند؟ یا معنایش این است که آهو نیست، بز کوهی نیست، کبک نیست، این تفنگ این شخص معلوم می کند “چی هست” یعنی چه و او هم که میگوید هیچ چیزی نیست کلامش مشخص می کند که راجع به چه قلمرویی صحبت میکند.
یک مغالطه ای که ما به آن گرفتاریم، آن است که خیال کنیم معنای دینداری این است که برای هر حرکت و سکونی و هر امری در زندگی حتما باید کتاب را باز کنیم، به رساله و یا حتی به متون مقدس دینی مراجعه کنیم. در حالی که چنین نیست. مغالطه دیگری که حالا قدری بیشتر شده این است که مگر نه این که دین دست و پای زندگی ما را گرفته، پس بیاییم کمی خودمان را سبک کنیم، یک جاهایی خودمان باشیم و خود را از ذوب شدن در تیزاب دین نجات دهیم. این، محصول همان نگاه غلط است. وقتی که یک کسی فکر می کند بخشی از ساحات وجودش دینداری و خدا پرستی است و این ساحت هم همه ی ساحات دیگر را نیز به خود گرفته است، خب طبیعی است که این فرد کم کم فکر می کند زندگی اش قفل شده، فلج شده است و نمی تواند ادامه دهد. اگر مادری، مهر فرزندی می وزد، باید احساس کند خدایا این مهر شعبه ای از مهر بی پایان توست، اگر پدری زحمتی می کشد، برای زندگی خانوادگی اش تدبیری می کند ، باید بگوید خدایا این مدیریت کوچک من، آینه ای از مدیریت بی پایان توست. معنای دینداری این نیست که اگر دانشجوی دینداری در رشته ی شیمی تحصیل می کند، حتما به این مسئله برود که کسی به نام جابر بن حیان چه روایتی در مورد فلان مسئله ی شیمی از صادقین –علیهما السلام- نقل کرده است. به جای این باید آزمایشگاه شیمی را از روش و اصول و آداب خود بیاموزید. معنای دیندار بودن دانشجو این نیست، معنای زندگی معطوف به دین این نیست. معنایش این است که وقتی این آدم کار می کند، همان لحظه ای که دارد زیر میکروسکوپ، آرایش یک ملکول و عنصری را نگاه می کند، همان لحظه توحید در ذهنش مجسم شود، عالم را عطف به جمال خداوند ببیند، عالم را آیات خداوند ببیند، نگاه آیه ای به عالم داشته باشد. “و فی الارض آیاتٌ للموقنین و فی أنفسکم أفلا تبصرون”. زندگی باید مولد باشد، سازنده باشد. اگر آن زمان کارخانه بود، اگر فعالیت سایبری بود کلی روایت می داشتیم از سفارش کار در کارخانه. این تشویق به این خاطر است که زندگی باطلی نداشته نباشید. مولد و سازنده باشید. “هو الذی جعلکم خلائف فی الارض و استعمرکم فیها” اوست که شما را جانشین گذاشته و از شما خواسته زمین را آباد کنید. این محجوریت، این غفلت و این خواب آلودگی که ما به آن مبتلا شدیم، یک مقداری محصول این نوع نگاهی است که ما به عالم داریم. گاهی وقت ها زندگی دینی شده است اما متاسفانه لطافت و روح از آن زایل شده.یکسری دنبال جهت ها و غایت های دنیایی هستیم ولی شعار دینی می دهیم، رنگ دینی به آن زده ایم.
چون شما سوی جمادی می روید/ محرم جان جمادان کی شوید.
طبیعتا آن لطافت و روح دینی هم از میان ما رخت برداشته است. این عالمی که به صد زبان با اولیای خدا حرف میزند – ما سمیعیم و بصیریم و خوشیم/ با شما نامحرمانان ما خاموشیم- دیگر با ما حرف نمیزند. جامعه ی ما پر شده است از پلاکارد، سیاهی. پرچم به در و دیوار و ماشین دارد، روی زمین و آسمان شعر به مناسبت محرم نوشته می شود اما در همان ماشین آدمی نشسته است که دروغ می گوید. این محصول اشتباهی است که کردیم. خب مسلما وقتی خود را در این حفاظ می بینیم، آن وقت است که دین گریز می شویم. فکر میکنیم که با گریز از این دین، خود را از چنبره ی آداب و اصول دینی نجات داده ایم.
زندگی اخلاقی و معنوی مرحوم مهندس بازرگان و مردان بزرگ را ببینید که چه قدر لطیف و بامعناست. مقدم کردن اولویت های حیات جاودانه بر حیات دنیا را می بینید. همه ی دعوت انبیا نیز به همین بوده است، این که از دارالآخره حرف می زنند. دارالآخره یعنی یک زندگی و یک ساحت دیگر که از امروز شروع میشود.
کسانی که دین ندارند یک جایی احساس نیاز به دین خواهند کرد، اما کسانی که دین دارند و دین را اشتباه گرفته اند، هر روز احساس غنا بیشتری میکنند درحالی که روز به روز نیازمندتر می شوند. محصول این نگا اشتباه به دین، همین است که روز به روز نمادها و شعارها در جامعه بیشتر شده در حالی که روح دین در آن وجود ندارد.
دین از دو جهت با نقش سیاست ورزی ما در زندگی رابطه دارد. یکی از این نظر که با همه ی نقش ها ارتباط دارد، یعنی ممکن است ما در ظاهر رفتار سیاسی خود، هیچ نشانه ای نداشته باشیم ولی در عین حال حقیقت و روح دین بر سیاست ورزی ما حاکم باشد. زمانی که عدالت، نوع دوستی، خیر خواهی و مراعات حقوق دیگران بر رفتار یک حاکم مسلط می شود، در واقع روح دینداری در امور او جاری شده است. به این ترتیب دین در نقش رفتارهای سیاسی نیز توصیه هایی دارد. آن چه جزو ضروریات اسلام است، این است که اسلام یک دین فردی نیست، یعنی دینی نیست که تنها به ساحت فردی و رابطه ی ما با خدا توجه کند. پیش از این گفته شد، بعضی توصیه هایی که در دین وجود دارد یک نوع نشانه ی ادب در بندگی است که ممکن است هیچ گاه به علت آن و رمز و راز آن پی نبریم. مثل رو به قبله نماز خواندن. حال آیا در عرصه ی سیاست هم از این نوع تعبدیات داریم؟ مراجعه به متون دینی نشان داده که در عرصه ی سیاست ورزی امر تعبدی نداریم، به تعبیری همه ی توصیه های دینی ارشادی است و انسان ها به مراتب عقولشان کم کم به آن دست پیدا می کنند. به تعبیر دیگری دین مقاصدی را تعیین کرده است و می گوید سیاست ورزی انسان مومن باید به آن مقاصد ختم شود. یک نمونه از آن زمانی است که حضرت علی (ع) مالک را برای حکمرانی منصوب می کند، یک دستور العمل مفصلی برایش می فرستد که هیچ جای آن تعبدی نیست. حضرت می فرمایند تو را به مصر می فرستم برای اینکه آن جا را آباد کنی، اصلاح انجام دهی، سیستم مالی آن جا را تنظیم کنی و از امنیتش دفاع کنی. سپس به توصیه می پردازد. تک تک این توصیه ها وقتی به عقل عرضه می شوند، تحسین آن را بر می انگیزند. چرا که برای انسان قابل فهم هستند و جنبه ی تعبدی ندارند. از این گونه توصیه ها که از پشتوانه ی عقلانی برخوردار بوده و جنبه ی تعبدی نیز ندارند، در زمینه ی سیاست نیز وجو دارد، به طوری که با فهم و درک عمیق از آنها روح دینی و متعالی بخش به سیاست گذاری حاکم شده و به آن جهت می دهد. حال می گوییم با عوض شدن شرایط و روزگار باید روش های ما عوض شود اما آرمان هایمان، باقی بماند. این آرمان ها تنها قدرت نیست، بلکه قدرت خود در این عرصه یک وسیله در عرصه ی سیاست است. سیاست ورزی به معنای اهتمام به مصالح عمومی یک وظیفه دینی است، حتی یک آرمان دینی است، اما این سیاست ورزی چگونه باشد؟ در قالب احزاب یا انجمن ها باشد؟ در یک نظام حکومتی پارلمانتالیستی باشد؟ در یک نظام ریاستی باشد؟ در جمهوری باشد یا سلطنتی… این ها دیگر چیزهایی است که طبیعتا با تغییرات اوضاع و شرایط مشخص می شود.
*متن پیاده شده ی سخنرانی در اردوی تشکیلاتی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی

Image

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ

 

پس بشارت ده به آن بندگان من كه به سخن گوش فرا مى‏ دهند و بهترين آن را پيروى مى كنند

مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم