آیت الله موسوی تبریزی در گفت وگو با شفقنا: توهین به صحابه را جایز نمی دانیم/ به درصد ناچیزی از تعلیمات پیامبر(ص) عمل کرده ایم
استاد حوزه علمیه قم می گوید: برای بیان مظلومیت اهل بیت لازم به ناسزاگویی نیست. تاریخ را بگوئیم کافی است. باید احترام و ادب را در نوشتار و منابر و سخنرانی ها رعایت کنیم و این بزرگترین وظیفه حوزویان است که می تواند در ایجاد وحدت موثر باشد.
به گزارش خبرنگار شفقنا(پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه)، آیت الله سید حسین موسوی تبریزی پیاده نشدن سیره پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) در جامعه را به دلیل تغییر و تحول انسانها و سیر نزولی اخلاق در جامعه می داند و می گوید: واقعیت این است که ما آنچه را که عمل کرده و می کنیم درصد ناچیزی از آن چیزی است که پیامبر(ص) از طریق قرآن و سنت به ما تعلیم داده اند و هر عیبی که هست از مسلمانی ماست والا فرد مسیحی هم با خواندن نهج البلاغه علی(ع) به او علاقه مند می شود.
این استاد حوزه علمیه قم در گفت وگو با شفقنا به بیان چرایی عمل نشدن به سیره پیامبر(ص) و مهجورماندن شخصیت نبی مکرم اسلام(ص) پرداخته است که در ذیل می خوانید:
شفقنا: جامعه اسلامی به معنای کشورهای اسلامی تا چه اندازه توانسته اند به نقشه راهی که از سوی پیامبر اسلام به جامعه رسیده است، عمل کرده و به آن پایبند باشد؟
موسوی تبریزی: واقعیت این است که ما آنچه را که عمل کرده و می کنیم درصد ناچیزی از آن چیزی است که پیامبر(ص) از طریق قرآن و سنت به ما تعلیم داده اند. شما می دانید که اولین چیزی که انبیای الهی برای مردم بیان کردند و یاد دادند، تزکیه انسانهاست و سپس تعلیم کتاب آسمانی و حکمت به معنای بالابردن تعقل انسانی است. قرآن در جای دیگر دارد که «و لقد ارسلنا رسلنا بالبینات» و یا در جای دیگر می فرماید «و اقیموا الناس بالقسط» و بالاخره آنچه که در اسلام قبل از نماز و روزه و حج و فروعات دیگر آمده است، مساله تعلیم و تزکیه و عدالتخواهی است که همه برای کمالات انسانی است. انبیا وسیله ای برای رسیدن انسان به این کمالات هستند و لذا با آنچه که مانع برای رسیدن به این کمالات است به مبارزه برخاستند.
پیامبران با جهل، کبر و غرور مبارزه کردند و پیامبر اکرم(ص) هم با آنها مبارزه کرده است و یا حتی در قرآن کریم نسبت به بغض و کینه در رابطه با دیگران و حتی مخالفان بسیار بحث شده است، کیفیت برخورد با مخالفان و اجرای عدالت در جامعه و حتی عدالت نسبت به اجانب به عنوان اصول در قرآن آمده است. به جز نماز که در مدت 13 سال سکونت ایشان در مکه نازل شده است، هیچ حکمی از فروعات دین در مکه نازل نشده است و این به معنای آن است که آنچه پیامبران برای آن مبعوث شدند اول اعتمادسازی و انسان سازی و تنقیه و پاکسازی روح است. آنچه انسان را بالا می برد توجه انسان به این است که چه کسی هست و او را به کجا می برد. لذا پیامبر در طول 13 سال حضور خود در مکه به دنبال بالا بردن مکتب انسان سازی و جهان بینی انسان بودند و وقتی انسان خود را در کنار مجموعه ای دید که خدا آفریده و باید در کنار این مجموعه به سوی کمال حرکت کند، آن وقت است که خود را احدی از آن مجموعه می بیند و لذا تلاش می کند که آن مجموعه را به کمال برساند.
پیامبر گرامی اسلام(ص) در تمامی آن 13 سال که در مکه بود بدترین فشارها، ناراحتی ها، حملاتی از طرف کفار، مشرکین، بت پرستان و انواع آزار و اذیت ها را دید و کتک می خورد ولی دعا می کرد. آن کسی که بر سر ایشان زباله می ریخت جوانی یهودی بود، وقتی شنید مریض شده به عیادتش رفت. چرا؟ برای اینکه می دانست همه این ها برای کمال و برای چیزی است که برای آن مبعوث شده است. چون به حقانیت خودش اعتقاد داشت و معتقد بود که در راه کمال است.
اخلاق، انسانیت انسان و کمال انسان است که در جامعه جاهلی ضعیف شده بود یا ضعیف بوده و هنوز پرورش نیافته و این پیغمبر است که باید این را پرورش دهد و در این راستا آن چنان تلاش و گذشت می کردو آنچنان حاضر بود صبر کند برای مهمات و مشکلات که قرآن می گوید «انک لعلی خلق عظیم».
قرآن، عظیم را دو سه جا بیشتر به کار نبرده است؛ صفت عظیم را اخلاق عظیم پیغمبر را آنجا بیان می کند و تکریم می کند این به خاطر اینکه پیغمبر آن هدف خودش را باور داشت و همه مسائل را بر اساس هدف خودش دنبال می کرد و اولین هدفش هم تثبیت انسانیت و اخلاق انسانی است. علم ودانش داشتن، تزکیه روح از حسد و غضب و کینه، دور بودن عدالت و تساوی را در جامعه انسانی رعایت کردن، با محبت و دوستی با یکدیگر زندگی کردن، با عفو و گذشت رفتار کردن، و در مقام دشمن حتی با عفو و گذشت زندگی کردن . این ها چیز هایی است که پیغمبر در تمام طول عمرش همه این ها را دیده و شنیده بود. پیغمبر به کمترین حقوق هم به حساب حقوق دیگران حساس بود و حاضر نبود به عنوان اینکه رئیس است سهمی برای خود بردارد و حتی در مقام نبوت و سپس در مقام مسوولیت جامعه و رهبری سیاسی و اجتماعی جامعه را هم پیغمبر حق همه را مثل سهم خودش می دانست مساوی با دیگران و حاضر نبود کسی به گردن او حقی داشته باشد.
در روایت آمده است که در جنگ بدر، رسول گرامی در میان لشکریان در اوج جنگ ، چوبی در دستش بود در میان صفوف سپاهیان خود حرکت می کرد و مراقب بود که این ها انضباط را رعایت کنند، در اینجا یک کسی از صف جلوتر آمده بود پیغمبر آن چوب را مختصر به شکمش زد بعد فرمود برو در صف قرار بگیر؛ آن شخص به نام سباد آمد به پیغمبر گفت یا رسول الله چوب تو شکم ما را درد آورد «و قد بعثک الله بالحق و العدل». شما با این چوب زدید من منظم باشم ولی جوری زدید که من دردم گرفت در حالی که خداوند تو را مبعوث کرده بالعدل و الحق و من باید قصاص کنم، این اضافه به من فشار آورد. حضرت همان جا در جنگ جلوی سربازان پیراهن خودش را باز کرد شکم پیدا شد سینه پیدا شد فرمود قصاص کن. آن سرباز آمد پیغمبر را در بغل گرفت و بوسه زد به شکم رسول الله و پیامبر در این هنگام گفت چرا این کار را کردی من می خواستم قصاص شوم تو چرا بوسه زدی؟ آن سرباز گفت تو می بینی ما در حال جنگیم می خواهیم برویم کشته شویم. رسول الله به خیر او را دعوت کرد و آخرین حرکت آن سرباز با دعای پیغمبر تمام شد.
این یکی از نمونه های اخلاق و سیره حسنه پیغمبر است، برای اینکه آنچه که آورده خودش مومن است.
شفقنا: چرا سیره پیامبر(ص) با این همه روایات متعددی که از ایشان هست در جامعه ما رنگی ندارد و یا کمرنگ است؟ چرا در بعد حکومتداری سیره پیامبر(ص) ناشناخته مانده است؟ دلیل این مساله شخص است یا نهاد؟
موسوی تبریزی: مسوولین اسلامی باید بدانند خیلی ها می توانند دم از اسلام بزنند و می توانند بگویند ما مسلمانیم، در تاریخ هم زیاد داشتیم. ولی مساله این است که به آنچه می گوییم معتقد باشیم و به آنچه اعتقاد داریم عمل کنیم. در قرآن می گوید «کونوا قوامین لله شهدا بالقسط و لو علی انفسکم او الوالدین و الاقربین» برای عدالت قیام کنید حتی اگر علیه شما باشد.
اینگونه نیست که همیشه عدالت به نفع شخص باشد، گاهی به ضرر شخص تمام می شود. امیرالمومنین(ع) در نهج البلاغه همین مساله را مطرح می کند. اجرای عدالت به ضرر ظاهری امیرالمومنین(ع) تمام شد. امیر المومنین (ع) می دانست اگر عدالت را اجرا کند یک عده ای خواهند رفت و به معاویه خواهند پیوست اما ایشان عدالت را فدای مصلحت نکرد و به خاطر همین هم آن جرداق مسیحی می گوید «قتل في المحراب لشدّة عدله» قاتل امیر المومنین عدالتش بود چون مومن به عدالت بود آنچه را که می گفت معتقد بود و این عدالت را می خواست در جامعه نهادینه کند اول باید خودش عمل کند تا آنکه جامعه ببیند و عمل کند.
پیغمبر از افراد ظالم و غیر متمدن زمان جاهلیت، آدم های متمدن و عادل ساخت نه در تابلو و تخته سیاه و بیلبورد و تلویزیون بلکه با عمل خودش در جامعه؛ آنهایی که خباثت باطن نداشتند می آمدند به عدالت می پیوستند و آنها هم مثل پیغمبر(ص) عمل می کردند و «لکم فی رسول الله اسوه حسنه» همان جا بیان می شد و می دیدند که پیغمبرشان عادل است آنها هم عادل می شدند، پیغمبرشان گذشت می کند این ها هم گذشت می کردند، پیغمبرشان برای گرسنگی صبر می کند و زیر بار دشمن نمی رود و زیر بار ذلت نمی رود اینها همین کار را می کردند، پیغمبرشان راست می گفت ولو به ضرر خودش، اینها هم راست می گفتند، پیامبرشان وفا به عهد می کرد ولو به ضرر خودش، اینها هم وفا به عهد را کنار نمی گذاشتند.
قرآن کریم یکی از مهمترین صفات مومن را وفای به عهد ذکر می کند «الذين هم لاماناتهم و عهدهم راعون» و آنهایی که به عهدشان عمل می کنند ایمانشان را حفظ می کنند وفا می کنند. همه این ها را می دیدند پیغمبر هم این کار را می کند و می دیدند و با قلب خودشان ایمان می آوردند به این اعمال حسنه که رفتار حسنه و پیغمبر همین کار را می کند
چیزی که در جامعه ما کمتر دیده می شود، چه درسطح مسوولان و چه در سطح علما و فقها، اینکه آنچه را که می گویند، خود به آن عمل نمی کنند. در حالی که همواره گفته می شود عالمی تاثیرگذار است که خود به آنچه می گوید عمل کند. ریشه این مساله چیست؟
هر عیبی که هست از مسلمانی ماست . واقعیت این است که مردم ایران با رهبری حضرت امام رضوانه الله تعالی علیه انقلاب کردند. حداقل 90 درصد آنهایی که انقلاب کردند به خاطر خدا قیام کردند نه به خاطر پول و مقام و جاه نبود اما بعد از پیروزی انقلاب متاسفانه ما می بینیم که به مرور آن وجه به خاطر خدا کار کردن رنگ خودش را از دست داد. زمان جنگ تحمیلی جوانان برای رفتن به جبهه از یکدیگر سبقت می گرفتند، آن زمان کسی دنبال سوء استفاده از مال و مقام نبود ولی به مرور زمان متاسفانه فساد زیاد شد و اخلاق دنیوی به مرور ما را مغلوب خودش کرد.
خداوند کمال مطلق است و انسان می خواهد به این کمال مطلق برسد بنابراین حد یقف ندارد اما مهم این است که شناخت انسان از کمال چگونه است؟ این مساله در فساد هم صادق است؛ بعضی ها هستند که این قدر ثروت دارند که مرتب شبانه روز هم خرج کنند صد سال هم عمر کنند تمام نمی شود ولی باز هم شبانه روز هم کار می کنند ثروتشان رازیاد کنند برای اینکه آن کمالش را در این می بیند و حد یقف نداره و نمی ایستد.
یکی از کارهای اسلام این بود که راه کمال را به انسان نشان دهد، «و یزکیهم و یعلمهم» تزکیه از راه های بد، اخلاق های بد و تعلیم راه های خوب. تمام قرآن پر از اخلاقیات است و پیامبر گرامی و ائمه (ع) در جامعه طوری رفتار کردند که انسان های تابع خودشان را اینگونه بسازند اما متاسفانه ما بعد از پیروزی انقلاب به این مساله اخلاقی کمتر توجه کردیم.
شفقنا: شما مقصر را چه کسی می دانید؟ اشخاص یا نهادها و کارگزاران حکومتی؟
موسوی تبریزی: همه مسوولین از اول پیروزی انقلاب تا حالا مقداری قصور داشتند یعنی ما تا انقلابمان پیروز شد با مسائل و مشکلات زیادی مواجه شدیم از جمله با اختلافات داخلی، جریان مجاهدین خلق که در سرتا سر ایران ما را با ترور مواجه کردند و جامعه ما از جامعه لطیف به جامعه خشن تبدیل شد و جریانات جنگ که توجه مسوولان را به آن معطوف داشت به طوری که برای ما اولویت مهم این بود که مقابل صدام شکست نخوریم و لذا هرکس هرچه داشت، گذاشت. و این سبب شد مقداری در سازندگی قدمهای کوتاهتر برداریم. مثلا شما سخنان آیت الله مطهری را در اوایل انقلاب نگاه کنید یا آیت الله مفتح و یا بعد آیت الله بهشتی را؛ اینها همه سازندگی و در رابطه با ساختن جامعه بود یا خطبه های نماز جمعه آیت الله طالقانی را ببینید چقدر سازنده بود اما بعد از آنکه جنگ پیش آمد این سازندگی کمرنگ شد و بعد مساله ثروت اندوزی از راههای نامشروع به خصوص به خاطر جنگ و تحریمهای اقتصادی کم کم، اخلاق و ایثارگری را در جامعه از بین برد. همانطور که اصلاح اخلاق به مرور پیش می رود افساد اخلاق هم به مرور اما به صورت تصاعدی پیش می رود. نمی توان گفت اخلاق الآن مانند اول انقلاب است اصلا مشابه آن هم نیست.
شفقنا: اوایل انقلاب الگوهایی چون امام خمینی، شهید بهشتی و علامه طباطبایی را داشتیم در حالی که امروز چنین الگوهایی را کمتر داریم و برخی عنوان می کنند کاش به زمان اول انقلاب بر می گشتیم، شما دلیل این مساله را در چه می دانید، آیا قرآن مهجور مانده و کمتر به آن عمل می شود؟ اصولا منشا این بدبینی چیست؟
موسوی تبریزی: این واقع بینی است. وقتی مسوولین یک حرکت یا از دنیا بروند یا خدای نکرده آلوده و مهجور شوند، انسانها تمایلاتشان زود به ماده گرایی و دنیاگرایی کشش می یابد. علی(ع) بعد از وفات پیامبر می گوید:« لبس الاسلام مقلوبا» یعنی اسلام وارونه شده است. لذا اولین حرکت امیرالمومنین برای اینکه جامعه را از این حالت در بیاورد این بود که به مردم گفت ما غربال خواهیم کرد، غوغا خواهیم کرد و آنکه به ناحق بالا رفته به زیر کشیده خواهد شد و آنکه ظلم در حق او شده و پایین قرار گرفته است، بالا خواهد رفت. و لذا از همان جلسه اول عده ای که آمده بودند با علی بیعت کنند از همانجا رفتند. فهمیدند با برادرش عقیل چنان کار را می کند وقتی این جریان را دیدند توطئه کردند آن وقت علی باید آنها را با سهم دادن یا کشتن راضی می کرد مانند معاویه. و لذا گفت شما فکر کردید من سیاست بلد نیستم؟ من خیلی از معاویه زرنگتر هستم اما تقوا و عدالت نمی گذارد. حکومت شما به اندازه کفشی که پاره است برای من ارزش ندارد مگر آنکه حقی را اقامه کرده و باطلی را بکشم. بنابراین پنج سال بیشتر حکومت نکرد اما آنچه برای آن آمده بود را نهادینه کرد. اسلام را بعد از چندسال مقلوب شدن نشان داد. نشان داد که راه پیامبر و قرآن این است و امروز بر آن هم استدلال می شود و برای امیرالمومنین این مهمتر بود تا 20 سال حکومت ظاهری.
کسی را می شناسم که روزی واقعا از جان خود می گذشت و همان شب حمله غذای مختصر خود را با دیگری تقسیم می کرد، امروز سرمایه داری شده که با هزار حیله خون مردم را می مکد. آن روز واقعا به خاطر خدا آمده بود و ایثار داشت ولی امروزه اخلاق عوض شده و تاجر به تمام معنا شده که از رانتهای دولتی استفاده می کند و این را اصلاح کردن مشکل است.
وقتی انسانها حتی خوب هم باشند آلوده شوند، آلودگی انسان را می برد مگر اینکه دوباره یک تحولی در درونش به وجود بیاید و توبه کند. متاسفانه امروزه در دنیای اسلام کسانی آمدند در راس حکومت و اخلاق و فرهنگ جامعه قرار گرفتند که جوامع اسلامی را تحت تاثیر قرار می دهند.
حضرت امیر المومنین(ع) می فرماید: « و لیست تصلح
الرعیه الا بصلاح الولاه » هرگز رعیت اصلاح نمی شود مگر اینکه زمامداران اصلاح شوند. وقتی زمامداران فرهنگسازی کنند که حق و عدالت اجرا می شود ولو به ضرر زمامدار باشد، مردم هم آرام آرام به این سمت حرکت خواهند کرد. از سوی دیگر امام علی(ع) هم می گوید زمامداران هم اصلاح نمی شوند مگر اینکه مردم مقاومت کنند در درخواست اجرای حق و عدالت.
متاسفانه الان جوامع اسلامی ما غیر از آنکه پیغمبر فرموده حرکت می کنند. این کشت و کشتارهایی که می بینیم، این تکفیرها و تفسیرهای مسلمانان در برابر یکدیگر، همه این ها ریشه در دشمنان ما دارد. اینها که برنامه ریزی می کنند یا دشمن اسلام هستند یا آلوده به مسائلی هستند که با دشمنان اسلام همکاری می کنند.
پیغمبر اسلام این همه به وحدت، خوش بین شدن به یکدیگر، سوء ظن نداشتن به یکدیگر و صلح و صمیمیت حتی با کفار دعوت می کند و می گوید اگر کسی حتی از دشمنان، شما را به صلح و مذاکره دعوت می کند، دعوتش را رد نکنید و مسالمت آمیز برخورد کنید. در قرآن است که پیامبر به پیروان دیگر ادیان می گوید شما خدا را قبول دارید ما هم خدا را قبول داریم پس بیائید تحت لوای کلمه الله باهم زندگی کنیم. این مسائلی که پیامبر با شدت دعوت کرده ما متاسفانه کنار گذاشتیم و با جنگ و کشتار مسلمانان در عراق و شام و لبنان و مصر و.. . فکر نمی کنم انسان اگر ایمان و کمی غیرت داشته باشد بتواند راحت در رختخواب خود بخوابد چون دشمنان اسلام از این مساله خوشحال هستند.
زمان پیامبر، فرقه ها و گروههای زیادی بودند که دین پیامبر را نمی شناختند، اما پیامبر با عمل و رفتار خود دلهای آنها را نرم کردند و به سمت اسلام کشاندند، امروز هم فرقه ها و گروههای زیادی در اسلام داریم از قبیل شافعی، حنبلی، حنفی و... . چگونه می توان هم پیامبر را بیشتر به آنها بشناسانیم و حتی خودمان شناخت بیشتر نسبت به پیامبر پیدا کنیم تا از رهاورد آن اسلام واقعی را به دنیا نشان دهیم؟ آیا این وظیفه «من» نوعی به عنوان فرد عادی هست یا وظیفه فقها و علمای جامعه است؟
مردم عادی یک وظیفه در این جهت دارند و آن اینکه اخلاق و رفتار پیامبر و ائمه اطهار را ببینند. مثلا خیلی ها هستند که مسلمان نیستند اما با خواندن نهج البلاغه، عاشق علی(ع) شدند و دیدند رفتار امیرالمومنین(ع) در اوج حکومت چگونه بوده است. «کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم» عملا باید مردم را به نیکی و خوبی دعوت کرد.
علما و بزرگان و مسوولان حکومتی وظیفه دارند آنچه را که اسلام واقعی است منهای اینکه چه کسی خوشش می آید و چه کسی بدش می آید در جامعه پیاده کنند. مرحوم آیت الله بروجردی با رفتار خود و چند نامه توانست به دانشگاه الازهر که آن موقع خیلی عظمت داشت و خیلی معروف بود شیعه را بشناساند. دیدند شیعه چیزی جز اسلام نیست و فقه خود را از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) می گیرند و لذا در فقه اهل تسنن می بینیم که از فقه امامین صادقین استفاده کردند.
مرحوم بروجردی اختلافات را رها کرد و چسبید به مشترکات. ما مشترکات کم نداریم، اگر به مشترکات بچسبیم در برابر دشمنان اسلام، آنها را ضعیف کرده و به اهداف بزرگ اسلام خواهیم رسید. اسلام دشمنان بزرگی چون صهیونیست ها و کشورهای استکباری و سرمایه داری دارد و اینها می دانند که اگر اصل اسلام پیاده شود، قدرت آنها نمی تواند جلوی آن بایستد و بنابراین باید این قدرت را ضعیف کنند و برای این منظور از راههای مختلفی استفاده می کنند.
ما به خاطر آن هدف بزرگ اسلام می توانیم از برخی اهداف کوچک دست برداریم، مخالفتهای سیاسی را تا می توانیم کمتر کنیم یا برخی مخالفتهای اعتقادی را کمتر نشان دهیم. مرحوم بروجردی کاری کرد که کرسی فقه جعفری در دانشگاه الازهر گذاشته شد اما متاسفانه امروزه فقهای ما در این زمینه فعال نیستند. باید حوزه ها و مراجع ما فعال شوند و ارتباط واقعی و صمیمانه بین علما ایجاد شود و حتی در دروس یکدیگر شرکت کنند. همان گونه که این موارد چه درسیره امام صادق(ع) و چه در روش شیخ مفید دیده می شود.
امام صادق شاگردانی را تربیت می کرد که هرکدام در بخشی از علوم شیعه متخصص بودند و هرکس سوالی داشت به متخصص آن ارجاع می داد. آنچه مسلم است امروزه باید تعامل خود را در میان علمای فرقه های مختلف اسلامی و حتی ادیان الهی بیشتر کنیم چون مردم از اینها تبعیت خواهند کرد. و هرگاه این چنین شود، آتش جنگ خاموش شده و علما و مراجع ادیان الهی و دین اسلام رودر رو با یکدیگر بنشینند و صحبت کنند. و اولین شرط آن کنارگذاشتن راههای تشنج زاست. مثلا برخی مداحان اشعاری می خوانند که مناسب نیست و باید جلوی آن گرفته شود. ما نه تنها امروزه توهین به صحابه را جایز نمی دانیم که قبلا هم جایز نمی دانستیم و امروز بیشتر تاکید داریم چون خون شیعیان ریخته خواهد شد.
برای بیان مظلومیت اهل بیت لازم به ناسزاگویی نیست. تاریخ را بگوئیم کافی است. حتی همین تاریخ را اهل سنت نوشته اند. گاهی آنها که تندرو هستند شبکه های ماهواره ای درست می کنند که اختلاف انگیزی بین شیعه و سنی داشته باشند و فکر می کنند که کار درستی هم می کنند در حالی که بزرگترین ضربه را به پیکر اسلام و تشیع می زنند. باید احترام و ادب را در نوشتار و منابر و سخنرانی ها رعایت کنیم و این بزرگترین وظیفه حوزویان است و اینها می تواند در ایجاد وحدت موثر باشد.
انتهای پیام