Please make sure that, your allow_url_fopen or cURL is enabled. Also, make sure your API key and location is correct. Verify your location from here https://openweathermap.org/find

نگرانیهای پیامبر در اواخر عمر شریفش

گزارشی از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین آقای فاضل میبدی به مناسبت 28 صفر، رحلت پیامبر اکرم در محل مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم در دی ماه سال 1392
بسم الله الرحمن الرحیم
پیامبر 63 سال زندگی کرد و به نظر بسیاری از علما در 28 صفر از دنیا رفت. بعضی از علما رحلت پیامبر را در ماه ربیع الاول می دانند. در مورد سال وفات آن حضرت نیز اختلاف است: بعضی از علما آن را در سال دهم هجرت و بعضی آن را در سال یازدهم هجرت می دانند. مهم این است که بدانیم نگرانی پیامبر در سال آخر عمرش چه بوده و روی چه مسائلی تأکید داشته است. نگرانی های پیامبر در سخنانش که در آخرین حجش در منی ایراد کرده است بیان شده است: 1- بعد از وفاتش چه کسی باید حکومت کند. 2- چگونه باید حکومت کند. 3- مردم چگونه به حقوق هم احترام بگزارند. 4- رابطه حقوقی بین مردم و حکومت چیست. پیامبر در این سخنرانی فرمود: عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص خَطَبَ النَّاسَ فِي مَسْجِدِ الْخَيْفِ فَقَالَ نَضَّرَ اللَّهُ عَبْداً سَمِعَ مَقَالَتِي فَوَعَاهَا وَ حَفِظَهَا وَ بَلَّغَهَا مَنْ لَمْ يَسْمَعْهَا فَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ غَيْرُ فَقِيهٍ وَ رُبَ‏ حَامِلِ‏ فِقْهٍ‏ إِلَى‏ مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ ثَلَاثٌ لَا يُغِلُّ عَلَيْهِنَّ قَلْبُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ‏[1] إِخْلَاصُ الْعَمَلِ لِلَّهِ وَ النَّصِيحَةُ لِأَئِمَّةِ الْمُسْلِمِينَ (الکافی، 1، 403). وَ حَجَّ رَسُولُ اللَّهِ ص حِجَّةَ الْوَدَاعِ لِتَمَامِ عَشْرِ حِجَجٍ مِنْ مَقْدَمِهِ الْمَدِينَةَ فَكَانَ مِنْ قَوْلِهِ بِمِنًى أَنْ حَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ: «أَيُّهَا النَّاسُ اسْمَعُوا قَوْلِي وَ اعْقِلُوهُ عَنِّي فَإِنِّي لَا أَدْرِي لَعَلِّي لَا أَلْقَاكُمْ بَعْدَ عَامِي هَذَا، ثُمَّ قَالَ هَلْ تَعْلَمُونَ أَيُّ يَوْمٍ أَعْظَمُ حُرْمَةً قَالَ النَّاسُ هَذَا الْيَوْمُ، قَالَ فَأَيُّ شَهْرٍ قَالَ النَّاسُ هَذَا، قَالَ وَ أَيُّ بَلَدٍ أَعْظَمُ حُرْمَةً قَالُوا بَلَدُنَا هَذَا، قَالَ فَإِنَّ دِمَاءَكُمْ وَ أَمْوَالَكُمْ وَ أَعْرَاضَكُمْ عَلَيْكُمْ حَرَامٌ- كَحُرْمَةِ يَوْمِكُمْ هَذَا فِي شَهْرِكُمْ هَذَا- فِي بَلَدِكُمْ هَذَا إِلَى يَوْمِ تَلْقَوْنَ رَبَّكُمْ- فَيَسْأَلُكُمْ عَنْ أَعْمَالِكُمْ، أَلَا هَلْ بَلَّغْتُ أَيُّهَا النَّاسُ قَالُوا نَعَمْل، قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ... (تفسیر القمی، 1، 171). 
اولین مساله ای که پیامبر مطرح کرده است مساله عقل است. چه بسا کسانی که دین شناس اند و عالم دین به حساب می آیند اما فقیه و عالم واقعی نیستند. حامل فقه اند ولی فقیه نیستند. در فرهنگ پیامبر فقه و علم برای این نیست که بشر به خاطر آن ثوابی کسب کند و روز قیامت شفیع او بشود. فقه خواندن موضوعیتی ندارد، وسیله ای است که فقیه با شناخت دین خدا و مشکلات جامعه درد مردم را کاهش دهد. اگر فقیهی دنبال کاهش درد مردم و حل مشکلات مردم نباشد بر اساس این خطبه پیامبر فقیه نیست. خیلی ها هستند که بار فقه را حمل می کنند برای کسانی که فقیه اند.
بعد می فرماید: خون ها و اموال و آبروهای شما بر شما حرام است تا زمانی که پروردگارتان را ملاقات کنید. اگر ما می خواستیم به جای پیامبر موعظه کنیم از حج و نماز شروع می کردیم. ولی حضرت از احترام خون و مال و آبروی مردم حرف زده است. و بعد در مورد نصیحت کردن به حاکمان تذکر می دهد. اگر فقیه در جامعه ای زندگی می کند که رهبر آن جامعه مشروع و به حق است باید بر کار او نظارت کند و تذکر دهد. این که پیامبر به جان و مال و آبروی مردم این قدر اهمیت داده است خیلی قابل توجه است. همواره نهادهای بین المللی حقوق بشری پاره ای از کشورها را محکوم می کنند برای این که چرا حقوق بشر را نقض کرده اند. چرا افرادی را کشته اند و کرامت انسانی را از بین برده اند و به او هتاکی کرده اند. اگر کسی مریض، گرفتار، محصور یا محبوس است و توان دفاع از خود را ندارد بعد ما در رسانه ها به او اتهام بزنیم بزرگترین گناه است. اگر رسانه دست ماست باید به این سخن پیامبر عمل کنیم و نباید با آبروی مردم بازی کنیم. کیفیت و حدود رابطه مردم با مردم هنوز در جمهوری اسلامی روشن نشده است. از جهت علمی بحث کرده اند که آدم ها چگونه باید با هم ارتباط داشته باشند. انسان با هر کس در ارتباط است (غیر از خدا) رابطه حقوقی دو طرفه دارد. تمام حقوق طرفینی است. هر کس در هر جایی و مقامی قرار گرفته بر من حق دارد و من بر او حق دارم. رابطه انسان با طبیعت هم همین طور است. ما حق نداریم بی جهت درختان را قطع کنیم و شاخه شان را بشکنیم و پارک را کثیف کنیم. امروز این حق به عنوان محیط زیست مطرح شده است. این مساله هم در خطبه امام سجاد و هم در صحبت های پیامبر هست که ما باید هوا را سالم نگه داریم. توسعه شهرهای ما بر اساس معیارهای دینی نیست. دین روی سلامت هوا این قدر تاکید کرده است. روابط ما با حکومت و طبیعت و یکدیگر خوب تعریف نشده است.
هم چنین از امام صادق (ع) نقل شده است که آخرین کلام پیامبر تذکر و هشدار به حاکمان بعد از خودش بوده است که به مسلمین رحم کنند: عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِيرٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ يَقُولُ: «نُعِيَتْ إِلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نَفْسُهُ، وَ هُوَ صَحِيحٌ لَيْسَ بِهِ وَجَعٌ. قَالَ: نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ فَنَادَى: الصَّلَاةَ جَامِعَةً، وَ نَادَى الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارَ بِالسِّلَاحِ. قَالَ: فَاجْتَمَعَ النَّاسُ، فَصَعِدَ الْمِنْبَرَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ، فَنَعَى إِلَيْهِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ قَالَ: أُذَكِّرُ اللَّهَ‏ الْوَالِيَ‏ مِنْ بَعْدِي عَلَى أُمَّتِي، إِلَّا تَرَحَّمَ عَلَى جَمَاعَةِ الْمُسْلِمِينَ، فَأَجَّلَ كَبِيرَهُمْ، وَ رَحِمَ صَغِيرَهُمْ، وَ وَقَّرَ عَالِمَهُمْ، وَ لَمْ يُضِرَّ بِهِمْ فَيُذِلَّهُمْ، وَ لَمْ يُفْقِرْهُمْ فَيُكْفِرَهُمْ، وَ لَمْ يُغْلِقْ بَابَهُ دُونَهُمْ فَيَأْكُلَ قَوِيُّهُمْ ضَعِيفَهِمْ، وَ لَمْ يُجَمِّرْهُمْ‏[2] فِي ثُغُورِهِمْ فَيَقْطَعُ نَسْلَ أُمَّتِي. ثُمَّ قَالَ: اللَّهُمَّ قَدْ بَلَّغْتُ وَ نَصَحْتُ فَاشْهَدْ. فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ: هَذَا آخِرُ كَلَامٍ تَكَلَّمَ بِهِ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَلَى الْمِنْبَرِ»[3] (قرب الاسناد، 100). برای سالمندان حقوق ویژه ای در نظر بگیرند، کودکان را به طور ویژه مورد رحمت قرار دهند و شخصیت عالمان را حفظ کنند و احترام کنند. در جامعه پیامبری باید عالمان یک احترام ویژه ای داشته باشند نه این که به وسیله رسانه ها به آنان اهانت کنند و تهمت وارد کنند. چرا باید وقار عالمی که پیامبر به آن سفارش کرده است برای ما ارزشمند نباشد؟ حضرت عیسی (ع) از ما خواسته است که ناقدان کلام باشیم: عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ الْمَيْسِرِيِّ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ الْمَسِيحُ ع‏ خُذُوا الْحَقَّ مِنْ أَهْلِ الْبَاطِلِ وَ لَا تَأْخُذُوا الْبَاطِلَ مِنْ أَهْلِ الْحَقِّ- كُونُوا نُقَّادَ الْكَلَامِ فَكَمْ مِنْ ضَلَالَةٍ زُخْرِفَتْ بِآيَةٍ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ كَمَا زُخْرِفَ الدِّرْهَمُ مِنْ نُحَاسٍ بِالْفِضَّةِ الْمُمَوَّهَةِ النَّظَرُ إِلَى ذَلِكَ سَوَاءٌ وَ الْبُصَرَاءُ بِهِ خُبَرَاءُ[4] (المحاسن، 1، 299). حضرت علی می فرماید مکرر از پیامبر شنیدم: هیچ امتی به قداست و بزرگی نمی رسد مگر آن که در آن جامعه حق ضعیف از قوی بدون لکنت زبان گرفته شود: فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ فِي غَيْرِ مَوْطِنٍ لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لَا يُؤْخَذُ لِلضَّعِيفِ فِيهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِيِّ غَيْرَ مُتَعْتَعٍ‏[5] (تحف العقول، 142). اگر ما با کسی اختلاف فکری داریم باید با او بحث علمی کنیم نه این که شعار کنیم و درِ‌ خانه اش چیزی بنویسیم. بزرگان ما سخنان مخالفان خود را با صبر و تحمل گوش می کرده اند و بعد جواب می داده اند. بعضی از علم ها امروز علم است ولی در واقع جهل است. علمی که پشتش تحمل و بردباری نباشد علم نیست. سفارش دیگر پیامبر این است که حاکم نباید درِ خانه اش را ببندد که مردم به او دسترسی نداشته باشند. نیازمندان و گرفتاران باید بتوانند به راحتی حرفشان را به حاکمانشان برسانند. در جامعه آن روز، مردم به منزل پیامبر و حضرت علی می رفته اند و مشکلشان را می گفته اند سوده گفت: در زمان حکومت علی علیه‏السلام یکی از کارگزارانش مرا آزرد و من شکایت نزد آن حضرت بردم، ایشان به احترام من - با این که مرا نمی‏شناخت - نماز خود را به تأخیر انداخت و با مهربانی از حاجتم پرسید: وقتی بیان کردم، چشمانش پر از اشک شد و فرمود: خدایا تو خود می‏دانی که من دستور ستم بر بندگانت را نداده‏ام. سپس تکه پوستی را از جیبش بیرون آورد و بر آن چنین نوشت: بسم اللَّه الرحمن الرحیم، قد جائتکم بَینَةٌ مِن ربّکم، فأوفوا الکیلَ و المیزانَ بِالقسطِ و لا تَبخَسُوا الناسَ أشیائَهم، و لا تَعثَوا فی الأرض مُفسِدین، بقیةُاللَّهِ خیرٌ لَکُم إن کُنْتُمْ مؤمنین، و ما أنا عَلیکُم بِحَفیظ، إذا أتاک کتابی هذا فاحتفظ بِما فی یدیک حتی یأتی مَن یقبضهُ مِنک، والسلام (بلاغات النساء، 49). اما امروز که این امکان وجود ندارد باید رسانه ها حرف مردم و مشکلاتشان را به گوش حاکمان برسانند. رسانه ها در این راه نباید لکنت زبان داشته باشند. اگر چنین نباشد اقویا ضعفا را می خورند. از پیامبر نقل شده است: إنّما أهلك الّذين من قبلكم أنّهم كانوا إذا سرق‏ فيهم‏ الشّريف تركوه و إذا سرق‏ فيهم‏ الضّعيف أقاموا عليه الحدّ (نهج الفصاحة، 345). هلاك پيشينيان شما از آنجا بود كه دزد معتبر را رها ميكردند و دزد ضعيف را مجازات ميدادند.
دست من بستی برای یک گلیم                        خود گرفتی خانه از دست یتیم
من ربودم موزه و طشت و نمد                        تو سیهدل مدرک و حکم و سند
دزد جاهل، گر یکی ابریق برد                        دزد عارف، دفتر تحقیق برد
دیده‌های عقل، گر بینا شوند                          خود فروشان زودتر رسوا شوند
دزد زر بستند و دزد دین رهید                        شحنه ما را دید و قاضی را ندید
من براه خود ندیدم چاه را                                      تو بدیدی، کج نکردی راه را
میزدی خود، پشت پا بر راستی                       راستی از دیگران میخواستی
دیگر ای گندم نمای جو فروش                       با ردای عجب، عیب خود مپوش
چیره‌دستان میربایند آنچه هست                       میبرند آنگه ز دزد کاه، دست
در دل ما حرص، آلایش فزود                        نیت پاکان چرا آلوده بود
دزد اگر شب، گرم یغما کردنست                      دزدی حکام، روز روشن است

اگر بخواهید جامعه دوقطبی نشود باید مردم بتوانند حرفشان را با حاکمان مطرح کنند، چه حاکم به حق باشد و چه ناحق. هر چه انسان صاحب منصب تر است خطایش بزرگ تر است. خطا وقتی تبدیل می شود به خیانت که تذکر داده نشود. مردم وقتی صالح می شوند که حاکمانشان صالح بشوند و حاکمان هم صالح نمی شوند جز به این که مردم استقامت داشته باشند. یعنی در راه تذکر دادن و نظارت کردن بر حاکمان استقامت داشته باشند: حضرت علی (ع) فرمود: فَلَيْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِيَّةُ إِلَّا بِصَلَاحِ الْوُلَاةِ وَ لَا تَصْلُحُ‏ الْوُلَاةُ إِلَّا بِاسْتِقَامَةِ الرَّعِيَّة (نهج البلاغة،‌خطبه 216). پیامبر نگران بود که بعد از خودش جهالت دینی رشد کند. مبارزه با جهل در مکتب پیامبر خیلی جدی بوده است. پیامبر می ترسید جهل جاهلیت دوباره در لباس اسلام برگردد. استبداد دینی از استبداد سیاسی بدتر است و جهل دینی از جهل علمی بدتر است. در زیارت امام حسین (ع) می خوانیم: وَ بَذَلَ‏ مُهْجَتَهُ‏ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ الْجَهَالَةِ وَ الْعَمَى وَ الشَّكِّ وَ الِارْتِيَابِ إِلَى بَابِ الْهُدَى مِنَ الرَّدَى (کامل الزیارات، 228). ‏مهجه به معنای خونی است که از غصه خوردن حاصل می شود، خون دل است. خونی که از امام حسین در کربلا ریخته شد به خاطر این بو که جهالت دینی از بین برود. آن حضرت می دید کسانی که در رکاب حضرت علی شمشیر زده اند اکنون در برابر او ایستاده اند و با او می جنگند. این جهالت دینی بود. جهالت باید از بین برود و عقل بر جامعه حاکم شود. وَ أَثْنَى قَوْمٌ بِحَضْرَتِهِ عَلَى رَجُلٍ حَتَّى ذَكَرُوا جَمِيعَ خِصَالِ الْخَيْرِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص كَيْفَ عَقْلُ الرَّجُلِ فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ نُخْبِرُكَ‏ عَنْهُ‏ بِاجْتِهَادِهِ فِي الْعِبَادَةِ وَ أَصْنَافِ الْخَيْرِ تَسْأَلُنَا عَنْ عَقْلِهِ فَقَالَ ص إِنَّ الْأَحْمَقَ يُصِيبُ بِحُمْقِهِ أَعْظَمَ مِنْ فُجُورِ الْفَاجِرِ وَ إِنَّمَا يَرْتَفِعُ الْعِبَادُ غَداً فِي الدَّرَجَاتِ وَ يَنَالُونَ الزُّلْفَى مِنْ رَبِّهِمْ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ (تحف العقول، 54). عده ای نزد پیامبر از کسی تعریف کردند و همه خصلت های خوب را برای او شمردند. پیامبر فرمود: عقل او چگونه است؟‌آنان ناراحت شدند و گفتند:‌ ای رسول خدا ما تلاش او را در عبادت و کار خیر برای شما می گوییم شما از ما در مورد عقل او می پرسید؟ پیامبر فرمود: ضرری که احمق به واسطه حماقتش وارد می کند بیش از ضرری است که آدم فاجر به بار می آورد.
بد گهر را علم و فن آموختن                    دادن تيغ است دست راه زن‏
تيغ دادن در کف زنگی مست                     به که آيد علم ناکس را به دست‏
علم و مال و منصب و جاه و قران                      فتنه آمد در کف بد گوهران‏
پس غزا زين فرض شد بر مومنان                      تا ستانند از کف مجنون سنان‏
جان او مجنون تنش شمشير او                           واستان شمشير را ز آن زشت خو
آن چه منصب می‏کند با جاهلان               از فضيحت کی کند صد ارسلان‏
عيب او مخفی است چون آلت بيافت           مارش از سوراخ بر صحرا شتافت‏
جمله صحرا مار و کژدم پر شود               چون که جاهل شاه حکم مر شود
مال و منصب ناکسی کارد به دست           طالب رسوايی خويش او شده‏ست‏
احمقان سرور شده‏ستند و ز بيم                         عاقلان سرها کشيده در گليم‏
از امام صادق (ع) نیز نقل شده است که فرمود: چه فرق می کند برای من که به کسی که اعتماد می کنم خائن باشد و آگاهانه خیانت کند یا این که جاهل باشد و ندانسته از بین ببرد: وَ قَالَ ع‏ مَا أُبَالِي إِلَى مَنِ‏ ائْتَمَنْتُ‏ خَائِناً أَوْ مُضَيِّعا (تحف العقول، 367).
مشکل امروز جامعه ما این است که با فرمول هایی که پیامبر و ائمه برای جامعه اسلامی داده اند خیلی فاصله دارد. خدا از میان اوصاف پیامبر روی اخلاق او تاکید می کند و می گوید: انک لعلی خلق عظیم. و پیامبر فرموده است: قَالَ ص‏ رَأْسُ الْعَقْلِ بَعْدَ الْإِيمَانِ بِاللَّهِ مُدَارَاةُ النَّاسِ‏ فِي غَيْرِ تَرْكِ حَقٍّ وَ مِنْ سَعَادَةِ الْمَرْءِ خِفَّةُ لِحْيَتِهِ (تحف العقول، 42). سرآمد عقل بعد از ایمان به خدا مدارا با مردم است. جلوه عقل در جامعه این است که بتوانیم با مردم مدارا کنیم، بویژه که مسئولیت داشته باشیم. وقتی که در جامعه اخلاق شکست بخورد همه چیز شکست می خورد. اقتصاد هم شکست می خورد ولو این که در جامعه پول باشد و دست به دست شود. اگر مردم و دولت به هم اعتماد نداشته باشند و مردم به همدیگر اعتماد نداشته باشند معنویت هم شکست می خورد ولو این که مردم نماز بخوانند و ظواهر مذهبی را رعایت کنند.[6]


[1]( 1) لا يغل من الغلول أو الاغلال أي لا يخون و يحتمل أن يكون من الغل بمعنى الحقد و الشحناء أي لا يدخله حقد يزيله عن الحق.( فى).
[2]( 3)- جمر الجيش: حبسهم في الثّغور و حبسهم عن العود إلى اهلهم« النّهاية 1: 292».
[3]( 4)- نقله المجلسيّ في بحاره 100: 32/ 9.
[4]( 1)- ج 1،« باب من يجوز أخذ العلم منه و من لا يجوز»( ص 94، س 32) قائلا بعده:
« إيضاح- قال الفيروزآبادي:« موه الشي‏ء- طلاه بفضة أو ذهب و تحته نحاس أو حديد».
[5]( 5). التعتعة في الكلام: التردد فيه من عى أو عجز و المراد غير خائف منك و من أعوانك و في النهج‏[ غير متتعتع‏] فى الموضعين و لعله أصح.
[6]پاينده، ابو القاسم، نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله)، 1جلد، دنياى دانش - تهران، چاپ: چهارم، 1382ش.
Image

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ

 

پس بشارت ده به آن بندگان من كه به سخن گوش فرا مى‏ دهند و بهترين آن را پيروى مى كنند

مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم