Please make sure that, your allow_url_fopen or cURL is enabled. Also, make sure your API key and location is correct. Verify your location from here https://openweathermap.org/find

بدون مشارکت مردم اصلا مشروعیتی وجود ندارد

دکتر فیرحی معتقد است که مقبولیت و مشروعیت را باید از زاویه دیگر نگریست و چنین مباحثی می بایست در نگاه و ادبیات امام خمینی مورد بحث قرار گیرد.ایشان با تشریح پایه های حکومت از دیدگاه امام، شکل و مدل حکومت را عرفی دانسته و تفکیک میان مشروعیت و مقبولیت را صحیح نمی داند.
برای شروع بحث بجاست که ابتدا مقبولیت و مشروعیت را تعریف کنیم!
باید بگوییم این دو واژه در ادبیات امام نیست. این دو واژه بعدها بین سال های 68 تا 72 پیدا شد. اولین کسی که هم در تحقیقاتم دیدم این تفکیک را انجام داد آقای محمد جواد لاریجانی بود. چون بحث مقبولیت و مشروعیت یک پیش فرضی دارد. این که حکومت بالذات مشروع است ولی جامعه قبولش نمی کند یا حکومتی را جامعه قبول می کند اما مشروع نیست. چنین تفکیکی در ادبیات بعضی نویسندگان ما پیدا شده که در ادبیات امام ندیدم. اگر هم باشد من سراغ ندارم. علتش هم این است که در ادبیات امام مرزی بین اینها وجود ندارد . در ابیات امام هیچگاه این طور تلقی نشده که حکومتی مشروع باشد اما مقبول نباشد و توده مردم آن را نپذیرند. این اتفاق نمی افتد. چون طبق ادبیات مرحوم امام فطرت آدم ها به سمت حکومت های مشروع است. هرگاه هم که درباره حکومت های نا مشروع صحبت می کنند منظورشان حکومت هایی است که نه استقبال مردمی نسبت به آن وجود دارد و نه شرایط شرعی را دارد. احساسم این است کسانی که مقبولیت و مشروعیت را از همدیگر جدا می کنند فرض می کنند حکومتی بالذات شرایط شرعی را دارد و مشروع است اما مردم این را نمی پذیرند. یا حکومتی را مردم می پذیرند که شرایط شرعی را اصلاً ندارد . بر این اساس چنین بحثی پیدا می شودو این تفکیک را اساساً تا حالا در ادبیات امام ندیدم.
توضیح مهم اینکه مشروعیت درادبیات امام دو پیش فرض دارد حاکمان باید شرایط شرعی داشته و مجتهد باشند و مردم از آنها استقبال کنند. این دو تشکیل دهنده مشروعیت است. در ادبیات مرحوم امام حاکم مشروع در دوره غیبت باید مجتهد و آگاه به به فقه باشد و مردم از او استقبال کنند. البته مصداقی برایش معین نکرده اند. امام اگر فقاهت داشت و مردم از او استقبال نکردند مشروع نیست. چون به زور که نمی شود قضاوت کرد. اگر مردم استقبال کردند ولی فقاهت نداشت هم مشروع نیست. به این ترتیب در ادبیات امام این تفکیک مقبول و مشروع اساساً وجود ندارد.امام بعدها می گفتندحکومت مستقل از رأی مردم ذاتاً مشروع است اگر چه مردم به آن رأی نداده باشند. مهمترین کسی هم که در این باره صحبت صحبت کرد آقای محمد جواد لاریجانی بود که کوشش کرد مشروعیت را به شرایط شرعی و مقبولیت را به استقبال مردمی ارجاع بدهد و این فرض را طرح کند که ممکن است بین این ها جمع شود یا نه. طبق نظر آقای لاریجانی سه نوع حکومت شکل می گیرد: مشروع مقبول، مشروع نا مقبول و مقبول نا مشروع. اما در ادبیات امام چنین تفکیکی وجود ندارد و اگر مردم حاکمی، که حتی فقیه باشد، را نپذیرند مشروع نیست و حاکمی که مردم آن را بپذیرند اما شرایط نصب را نداشته باشد هم مشروع نیست. در ادبیات امام سه گانه نداریم؛ یا مشروع داریم یا نا مشروع. چیز دیگری دیده نمی شود.
طبق این نظر آیا مقبولیت و مشروعیت ملازم یکدیگرند یا نافی یکدیگر؟
در ادبیات امام تصور مسئله به طور بنیادی فرق می کند. آن جا حاکم مشروع مستقل از رای مردم نداریم.پاسخی که امام به آن استفتاء مربوط به شورای ائمه جمعه و جماعت دادند را حتماً یادتان هست. آن جا می گوید:«همه فقها ولایت دارند اما حکومت چیزی است که علاوه بر ولایت نیاز به بیعت هم دارد» این دوتا مشروعیت را درست می کند. نه اینکه هر کس ولایت داشت مشروع است. این را امام فقط در اینجا نمی گوید ؛در مسئله قضاوت هم همینطور است. طبق مبنای امام قاضی باید فقیه یا منصوب فقیه باشد. قاضی را به مجتهد و منصوب تقسیم می کنیم. اما قاضی اصلی طبق مبنای امام باید مجتهد باشد . البته هر مجتهدی نمی تواند راساً در هر موردی مداخله بکند. باید مدعیانی به اومراجعه کنند تا این که قضاوت شکل بگیرد . پس قاضی باید فقیه باشد اما هر فقیهی قاضی نیست، فقیهی قاضی است که برای قضاوت به او مراجعه کنند. فقیه حاکم هم همین طور است. هر فقیهی بالقوه شرایط حکومت را دارد اما حکومت رکن دیگری هم دارد و آن بیعت است. به این ترتیب طبق تئوری مرحوم امام مشروعیت مرکب از دو رکن است، شرایط شرعی ولایت، یعنی ولایت شرعی، به اضافه بیعت مردم. بنابراین تئوری هایی که بیعت مردم (مقبولیت) را از شرایط شرعی(مشروعیت) جدا می انند با ادبیات امام سازگاری ندارد.
در این فضایی که تشریح فرمودید مردم چه نقش و جایگاهی دارند؟
طبق این تحلیل و ظاهراً طبق ادبیات مرحوم امام چاره ای نداریم بگوییم مردم یکی از دو رکن مشروعیت هستند. مثالش را خیلی راحت می توانیم دنبال کنیم. در آن حدیث معروف آمده است که اگر اختلافی پیدا کردید به قاضی مراجعه کنید و قاضی باید فقیه باشد. شما ازمیان قضاتی که وجود دارند فقط به یک نفرمراجعه می کنید. در این صورت فقط اوقاضی است نه دیگران. به همین دلیل مردم و مراجعه مردم رکن دوم مشروعیت است. به طور کلی بیعت مسائل دیگر هم از همین جا شکل می گیرد.
ریشه این تفکر که نقش مردم را نه تعیینی بلکه تزیینی می داند از کجا پیدا شده و چه انگیزه ای دارد؟ نقش مردم در نظر امام تزیینی است یا تعیینی؟
به نظرم می آید اشتباه و سوءتفاهمی در تحلیل مفهوم نصب در ادبیات امام پیدا شده است. بنابراین خیلی ها می گویند اگر منصوب است پس انتخابی وجود ندارد. چنین بحثی را طرح می کنند.
یعنی می گویند حکومت اسمانی است و زمینی نیست؟
نه بحث اصلا این نیست. بحث این است که این ها واژه نصب را در ادبیات امام می بینید وآن را در برابر انتخاب می دانند . در واقع می شود گفت یک تحلیل واژه شناسانه در ادبیات امروز پیدا شده است. یعنی می گویند: «نصب در ادبیات امام هست.نصب در برابر انتخاب است. انتخاب نازل به رای مردم است . چون نصب مخالف انتخاب است پس نازل به رای مردم نیست و حق رایی وجود ندارد و در حالی که در ادبیات امام اصلا نصب خاص نداریم». یعنی امام اصلاً معتقد نیستند که «الف» منصوب است یا«ب». ایشان می گویند فقیه منصوب است. با توجه به تعداد کثیر فقها یکی از آنها می تواند حاکم شودوهمه شان حاکم نیستند . راه انتخاب حاکم هم احتمالا بیعت است. به همین دلیل احساس میکنم سوء تفاهمی در فهم مفهوم نصب در تئوری ها پیدا شده است. در ادبیات امام نصب مغایر انتخاب نیست؛ نصب یعنی مراجعه مردم به فقیه . هیچ فقیهی بدون مراجعه امکان تصرف ندارد. این بحث اساساً در ادبیات امام مغفول مانده است. به خصوص تضادهای اجتماعی و مسائلی که بعدها پیدا شد مثل مشکل برخورد مرحوم امام با موسسین نظریه انتخاب باعث شد این بحث به طور کلی به حاشیه برود. خیلی ها فکر کردنداگر پای انتخاب مردم به میان بیاید مجبورند از ولایت به وکالت عبور کنند حال آنکه فقه هم از ولایت صحبت می کند. اما بحث اصلاً این نیست.چون درواقع در تمام جاهایی که بحث بیعت هست، حتی در خلاف سنی، ولایت است و وکالت نیست. یعنی شما کسی را انشاء ولایت می کنید. در واقع یک رکن ولایت فقیه از شارع است اما رکن دومش مراجعه مردم به او است. یعنی مردم با مراجعه به فقه به او حکومت می دهند و چون به دیگر فقها مراجعه نکردند آنها حکومت ندارند. فقیهان دیگر هم ولی هستند اما نمی توانند حاکم باشند. ممکن است برای قضاوت، حسبه وفتوا به یک فقیه مراجعه کنند اما فقیه در همان زمینه ای که یک نفر به او مراجعه می کند بر او ولایت دارد. درواقع یکی از اشکالاتی که پیدا شده سوء تفاهم در مفهوم نصب است. باید روی آن خیلی کار کرد . اشکال دیگر اینکه متاسفانه خیلی ها و بعضی متفکرین و نویسندگان ما به اشتباه فکر کردند هر کجا پای ولایت است مولی علیه مهجور است.مهجور هم نمی تواند انتخاب کند. بنابراین در واقع ملت مهجور است. اما در خیلی جاها مثل بحث ولایت قاضی طرفین دعوا مهجورند. کسی چنین نظری ندارد.
مشورت با مردم، انتخابات و همه پرسی در حاکمیت دینی مشروع شامل چه عرصه هایی می شود؟
یکی از مهمترین عرصه های حضور مردم هنگام انتخاب حاکم است. این مشورت نیست؛ حق مردم است. در ادبیات مرحوم امام قاضی باید فقیه باشد. پس برای قضاوت به غیر فقه نمی شود مراجعه کرد.نیز قاضی باید برای قضاوت کردن رضایت داشته باشد و قبول کند . طرفین دعوا هم باید توافق داشته باشند که برای قضاوت به یک فقیه مراجعه کنند. فقیه ما همیشه می گوید حق با مدعی است . یعنی این حق فرد است که به کدام قاضی مراجعه کند. همینطور در ادبیات انتخاب حق مردم است که به چه کسی مراجعه کنند، به این ترتیب نخستین چیزی که در ابیات مرحوم امام وجود دارد حقوق مردم در انتخاب فقیه حاکم است. پس انتخاب حاکم و قاضی جزء حقوق مردم است. امام مجلس را عصاره ملت می داند نه ید تقنینی حاکم. خیلی این دو با هم فرق می کند. امام می گوید که مجلس نماینده عرف است. وقتی مجلس نماینده عرف است نظری مستقل از نظر فقیه دارد . برخلاف بعضی تئوری ها که می گویند نمایندگان مجلس وکلای ولی هستند نه وکلای مردم. طبق این تئوری ها مجلس ید تقنینی حاکم است. حال آنکه در قضاوت فقیه نمی تواند قانون جعل کند؛ فقیه با شریعت حکم می کند. اگر شریعت نبود فقیه نمی توانست بر اساس عرف حکم کند . عرف مستقل از فقه است . قانون موضوعه هم جزء عرف است. به تعبیر مرحوم امام نمایندگان مجلس وکلا و نمایندگان عرفند. یعنی نمایندگان عرفی مردمند . در این صورت فقه در قضاوت ها مجبور است تابع قانون مجلس باشد. همچنان که مجبور است تابع قانون شرع هم باشد.
فقیه ملزم است قوانین عرفی مصوب مردم را، بدون اینکه خلاف شرع باشد، اجرا کند . چون مثل قاضی عمل می کند . درست به همین دلیل است که در ادبیات مرحوم امام فقیه حاکم هرگز نمی تواند قانونگذار باشد. مجمع تشخیص مصلحت هم بر این اساس و به ضرورت شکل گرفت. اگرچه امام نمی خواست شکل بگیرد. مرحوم امام می فرمودند :« اگر اکثریت مجلس قانونی را تصویب کند باید به آن عمل کرد». بعد هم که امام مجبور می شود دستور تشکیل مجمع تشخیص را صادر کند، معتقداست مجمع نمی تواند تاسیس نظر کند، یا نظر عرف را می پذیرد که از مجلس آمده یا نظر شرع را می پذیرد که از شورا ی نگهبان آمده است. بدین ترتیب در ادبیات امام نصب و ولایت هرگز حقوق شرعی مردم را محدود نمی کند. بدین ترتیب کسی ادبیات امام را ضد دموکراتیک تلقی نمی کند. بحث های بعدی که پیدا شد ربطی به امام ندارد. می توانید از ادبیات امام تفسیرهای رادیکال ، محافظه کارانه، استبدادی یا دموکراتیک ارائه دهید. امام که مقصر نیست این را ماداریم تفسیر می کنیم. هنر نشریاتی مثل حریم امام این است که نظرات امام را اینقدر مطرح می کند تا از تفسیرهای نادرستی که به ایشان نسبت می دهند فاصله بگیرد و امکان مصادره امام پیدا نشود.
به فرمایش حضرت امیر هر جامعه ای به حکومتی، ولو جائز، نیازمند است. در منابع دینی درباره شکل و مدل حکومت هم چیزی گفته شده است؟
من ندیدم. چون ادبیات حکومت ادبیات عرف و از جنس بازار است. بنابراین جنسش متغیر است و مدام دگرگون می شود و شارع، که عقل کل است، حکم ثابتی در این طور چیزها نمی دهد. شارع آگاه تر از ما به ماهیت امور است. در مفاهیمی کلی مثل امامت وولایت حاکم باید فقه بداند تا شریعت را اجرا کند. امام شریعت نگفته که حاکم باید چطور حکومت کند. یعنی حاق شریعت همانطور که در باره احکام عبادت یا موضوعات مستنبطه مثل ارکان حج حرف زده در مورد حکومت حرفی نزده است . در واقع نظریه های حکومت با توجه به ضرورت های تاریخی و اصول مکنون در نص و نظریه ها وجود دارد. مثلا مرحوم امام در دهه بیست بحث مشروطه را قبول داشتند و می گفتندهمین پنج فقیه باید نظارت کنند اما بعداز مدتی ایده جدید حکومت اسلامی به ذهنشان آمد. بعد ها هم جمهوری اسلامی را مطرح کردند. اگر حکومت شکل ثابتی داشت امام نمی توانست جمهوری اسلامی را به رای بگذارد. مگر می شود موضوعات مستنبطه مثل نماز را به رای گذاشت. چیزی را می توان به رای گذاشت که عنصر انسانی در آن وجود دارد.
پس شکل و مدل حکومت را عرف معین می کند.
معمولا بله. منتها ارکانش در ادبیات ما و دیگران مهم است.
ارکان حکومت در ادبیات امام چیست؟
یکی از مهمترین ارکان حکومت شرط فقاهت برای حاکم است . نیز قانونگذاری مجلس و نهاد های دیگر نباید مغایر با شرع باشد. تشخیص این هم به عهده حاکم یا شورای نگهبان است. مرحوم امام حتی نمی گفت شورای نگهبان نظر ایشان را اجرا کند بلکه معتقد بود باید بر عدم مغایرت قوانین با شرع نظارت کند. این کار مجتهدین است . بنابراین فکر می کنم در نظر امام حکومت دو رکن دارد : شرط فقاهت برای حاکم و مغایرت نداشتن حکومت و قوانین با شرع. البته نه به این معنی که موافق شرع باشد . اگر بنا شد موافق شرع باشد خیلی چیزها تعطیل می شود . صرفاً نباید با شرع مغایرت نداشته باشد. یعنی شریعت آن را منع نکند . مثلاً ربا نباید در بانکداری باشد . در حکومت هم مرحوم امام در حیات خودشان در جمهوری اسلامی پذیرفته بودند که نخست وزیر باشد، رئیس جمهور باشد رهبری هم باشد. ولی به تدریج به این نتیجه رسیدند که این نهادها کمی متمرکز شوند. با این حال امام نگفت در نخست وزیری متمرکز شوند یا در ریاست جمهوری . یعنی مدل حکومت عوض شد. بعد از آن هم امام فرمان بازنگری قانون اساسی را دادند. اینها نشان می دهد که این مسئله عرفی است و باید تدابیر انسانی را در موردش به کار گرفت نیز امام می گفتند:« مسئله ولایت فقیه چیزی نیست که در موردش تصمیم بگیریم» با این حال ولایت فقیه به معنای استبداد نیست. حضرت آیت الله جوادی آملی حرف بسیار مهمی دارد. میگوید:« این همه قدرتی که به فقیه حاکم داده شده لزوماً شرعاً نیست، بر حسب یک سری مقررات قانونی به او داده شده و ممکن است به کس دیگری هم واگذار شود». یعنی مصداق منحصر به فردی ندارد. این نشان می دهد دگردیسی و اصلاح نهادهای حکومت امری عرفی است . اگر شرعی بود نمی شد امام فرمان دهد که ریاست جمهوری ونخست وزیری متمرکز شود.
اقلیت و اکثریت در نظام الهی چه جایگاهی دارد؟ اساساً آیا اقلیت می تواند نماینده اکثریت باشد و خواست اکثریت را محقق کند؟
اگر تفکیک مشروعیت و مقبولیت را بپذیریم هیچ بعید نیست که هر کس قدرت دارد بگوید فلانی حاکم مشروع است و احتیاج به رای و بیعت مردم ندارد. اهل سنت می گفتند خلیفه با بیعت یک نفر هم خلیفه است و «واحد کالفها» یعنی آن یک نفر قدرت دارد . چون هدف از بیعت در نظریه های کلاسیک و دوره بعدی خلافت این بود که به خلیفه اجازه کا بدهد. هزاران و میلیون ها نفر هم مخالفت می کردند فایده نداشت. اما در ادبیات امام قضیه اصلاً این طور نیست. اگر بپذیریم مشروعیت از رأی مردم قابل تفکیک نیست سیستم هایی که شرط فقاهت داشتند هرگاه از اکثریت عبور کنند مشروعیت شان را از دست می دهند .آن وقت مفهوم اقلیت نمی تواند مولد مشروعیت باشد. چون بنا بر بیعت است. در بیعت همچون اجماع ممکن نیست به طور عقلایی چاره ای جز اکثریت نیست.
رابطه مشارکت سیاسی مردم و مشروعیت نظام را چطور تعریف می کنید؟
اگر طبق ادبیات مرحوم امام بپذیریم رأی مردم یکی از دو رکن مشروعیت است می پذیریم بدون مشارکت اصلاً مشروعیتی وجود ندارد. نه اینکه مشارکت بسط ید می دهد؛ تولید مشروعیت می کند. این دو با هم فرق می کند. مشارکت برای حاکمی که قبلاً مشروع است و رأی مردم در مشروعیتش دخالتی ندارد بسط ید ایجاد می کندد و باعث می شود دست حاکم باز باشد. اما برداشتی که از ادبیات مرحوم امام دارم این است که مشارکت، همانند فقاهت یکی از ارکان مشروعیت است.
بحمدالله در نظام اسلامی تقابلی میان مردم و اصل نظام اسلامی نیست. اما شاید زمانی مردم به این نتیجه برسند که بعضی از نهادها را نمی خواهند یا حتی فراتر از آن این که حکومت اسلامی را قبول داشته باشند ولی نسبت به برخی مصادیق معترض باشند اینجا وظیفه حکومت چیست؟
بگذارید توضیحی بدهم. بعضی چیزها در بعضی تئوری ها خطوط قرمزند؛ نمی شود از آنها عبور کرد. مثلاً مرحوم امام می گوید:« قاضی باید فقیه باشد» یعنی غیر فقیه را قاضی حساب نمی کند. نیزمی گوید:«حاکم باید فقیه باشد» یعنی غیر فقیه را حاکم حساب نمی کند . اگر این را قبول داشته باشیم دو فرض رخ می دهد اگر مردم بپذیرند حاکمان باید از بین فقها انتخاب شوند عدم مشروعیت به اشخاص بر می گردد نا ساختار. یعنی از این قاضی به قاضی دیگر و از این حاکم به آن حاکم دیگر عبور می کنند . این حق مردم است. کسی هم نمی تواند آن را ا مردم بگیرد. اما اگر مردم اصلاً از کل سیستم گذشتند عدم مشروعیت به تعطیل حکومت منجر می شود. یعنی حکومتی که مشروع بوده تعطیل می شود. آن وقت خود مردم نزد خداوند گناهکار تلقی می شوند. حاکمی که قدرت نداشته باشد توان اجرای احکام را هم ندارد. مرحوم امام می گویند:« قدرت، پیش شرط هر حکمی است» پس کسانی که به ایده های شرعی علاقه مند هستند چون قدرت ندارند دیگر وجوب از گردنشان ساقط می شود. پس بحث دو قسمت است؛ یکی اینکه یکسری خطوط قرمز است. مثل اینکه مطابق ادبیات امام حاکم باید فقیه باشد. البته فقیه حاکم را مردم انتخاب ومحدوده زمانش را مشخص می کنند. مثلا به یک فقیه می گویند برای پنج سال قاضی باشد. البته اگر برای قضاوت به فقیهی مراجعه کردند نمی توانند دعوا را به فقیه دیگری ارجاع دهند. طبق این ادبیات مردم حق دارند حاکم را خودشان انتخاب کنند. حتی مرحوم امام به اعلمیت هم تکیه نمی کنند. یعنی مردم مجبور نیستند اعلم را پیدا کنند. امام می گویند: «هر کس که عرفاً فقاهتش مشهور شد را می توانیم انتخاب کنیم»
فرض دوم این که مردم اصلاً حکومت اسلامی را روی گرداندند. مثل اینکه مردم دیگر روزه نگیرند و نماز نخوانند. مثل آندلس در این صورت قدرت متشرعه از بین می رود و حکم ولایت از شریعتمداران ساقط می شود ودیگر تکلیفی ندارد و حداکثر حکومت شرعی تعطیل می شود. پس وقتی مردم چیزی را نخواهند دیگران تکلیفی ندارندو همچنان که خیلی چیزها با غیبت امام زمان تعطیل شده. هر موقع تبلیغات و رسانه ها توانستند مردم را قانع کنند که چنین حکومتی از حکومت های عرفی بهتر و ارزشش بیشتر است، مردم بر می گردند، حاکم قدرت می گیرد و حکم هم بر می گردد. ما بغی از این تکلیفی نداریم.
بعضی ها با استناد به فرمایش حضرت امام که «حفظ نظام از واجبات است » می گویند چنانچه مردم روی برگردانند باید به هر طریقی، نظام را حفظ کرد. چقدر چنین حرفی درست است؟
فکر نمی کنم چون آن «به هر طریق» را باید تخصیص زد. تاریخ نشان داده هیچ حکومتی با خون حفظ نشده است. این حرف امام را نمی توانیم این طور معنی کنیم که باید تلاش کنیم، تبلیغ کنیم و خودمان را اصلاح کنیم. می توانیم خیلی کارها را انجام دهیم اما حکومتی که با مردمش بجنگد در تاریخ نمانده است. «من جرب المجرب حلت به الندامه» نمی توانیم خلاف تجربه تاریخی حکم کنیم. کسی نگفته که شما می توانید برای برای حفظ نظام خون بریزید اما می توانید نظام را اصلاح کنید، تبلیغ کنید، مردم را قانع کنید و خیلی کارهای دیگر انجام دهید. البته یک بار از بیرون به یک نظام حمله می کنند که مردم هم پشت سر نظامند و نظام می توانند دست به جنگ بزنند. اما تاریخ نشان داده هر نظامی که با مردم خودش جنگیده نمانده است. این ادبیات امام را باید با توجه به تجربه های تاریخی تخصیص زد. به هر حال مشروعیت یکی است و چیزی جدای از مقبولیت نیست.
ثمره تحقق مقبولیت و مشروعیت چه رهاوردهایی در شکل گیری نظام دارد؟
خطرناک ترین نتیجه را دارد. باعث می شود نظام و برخی از کارگزارانش یک اعتماد به نفس کاذب پیدا کنند که « من مشروعم؛ مقبول نیستم. مشروعیت مهم است. پس می شود مقبولیت را نادیده گرفت.» یکی از مهمترین ثمرات این تفکر میل به اقتدارگرایی است. « خشت اول گر نهد معمار کج تا ثریا می رود دیوار کج» بعد از امام متاسفانه این خشت گذاشته شد. رهاورد چنین تفکری سلبی است و به لحاظ منطقی راه را برای دیکتاتوری مذهبی در آینده باز می کند. این یکی از خطرناک ترین و زهر آلود ترین خارهایی است که به اندیشه امام و جمهوری اسلامی خلیده است. این خطرناک است.
بهترین راه فهم اندیشه های امام از چه طریقی امکان پذیر است؟
فکر می کنم قبل از همه مهمترین مسئله تحقیق آزادانه در امام است. راه نظریه پردازی های متعدد و چند جانبه از وجوه متعدد باز شود. یعنی امام پژوهی را دولتی نکنیم و متولی خاص به آن ندهیم؛ راه را برای هر نوع امام پژوهی باز کنیم. این تعاطی افکار باعث می شود گوهرهای اندیشه امام برجسته بشود. چون امام تنها نیست، امام به پشتوانه بزرگ سنت فقاهتی ما تکیه دارد. اگر از امام تفسیرهای سیاسی (خیابانی و رسانه ای) بکنیم اندیشه امام را به ایدئولوژی های ابتر تبدیل کرده ایم و آن پشتوانه فقهی را از آن گرفته ایم. امام در کانتکست فقه سنتی رایج ما معنی دارد و نباید این ذخیره را از امام جدا کنیم. به درد ما هم می خورد. در غیر این صورت به ایدئولوژی های قشری و قسری و کوتاه مدت؛ که بیشتر آزار دهنده است، تبدیل می شود و اتفاقاً این نوع امام پژوهی های ایدئولوژیک هر روز که بگذرد چهره امام را خدشه دار خواهد کرد.
منبع:حریم امام

Image

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ

 

پس بشارت ده به آن بندگان من كه به سخن گوش فرا مى‏ دهند و بهترين آن را پيروى مى كنند

مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم