شنبه, 13 بهمن 1397 14:10
كشور با رويكرد منفي در سياست خارجي عقب ميماند
آرمان/ حجت سپهوند / آرمان- احسان انصاری: «کشور در شرایط حساس و خطیری قرار گرفته است». این جمله معروفی است که در چهار دهه گذشته به شکلها و با زمینههای مختلف در فضای رسانهای کشور مطرح شده است و هر بار نیز دلیل خاص خود را داشته است. از منظر جامعه شناسی سیاسی انقلابها از زمانی که متولد میشوند به دلیل دگرگونیهای عمیقی که در زمینه اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ایجاد میکنند، انقلابیون همواره در هراس از دست دادن دستاوردهای خود و مقایسه با نظام سیاسی قبل از خود هستند. به همین دلیل نیز تلاش میکنند از نظر روانی افکار عمومی را نسبت به عملکرد خود اقناع کنند. به نظر میرسد این وضعیت برای انقلاب اسلامی ایران نیز رخ داده و هر چه از پیروزی انقلاب میگذرد نوع مدیریتهای گذشته بیشتر خود را نشان میدهد. بدون شک ریشه بسیاری از چالشها و فرصتهای امروز جامعه ایران را باید در سالهای ابتدایی انقلاب و به خصوص دهه ۶۰ جستوجو کرد. جایی که زیربنا و ساختار نظام سیاسی پس از انقلاب شکل گرفته است. به همین دلیل و برای تحلیل و بررسی این موضوع «آرمان» با آیتا... سیدحسین موسوی تبریزی دبیر مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم و از سابقون انقلاب گفتوگو کردیم که در ادامه ماحصل این گفتوگو را میخوانید.
چرا در چهار دهه گذشته کشور همواره در شرایط خطیر و حساس قرار داشته و همواره اقتصاد تحت تأثیر این مسأله بوده است؟ آیا خطر بودن یا عدم تلاش برای آرام سازی شرایط سبب از بین رفتن فرصتها به خصوص در زمینه اقتصادی نشده است؟
در ابتدایی که انقلاب اسلامی شکل گرفت مردم به دنبال چنین رویکردی نبودند و انقلاب با چنین هدفی شکل نگرفت. بدون شک اقتصاد یک علم پیچیده است که نیازمند برنامهریزی دقیق و بلند مدت است. مسائل اقتصادی را نیز باید به دو بخش تقسیم بندی کرد. بخشی که به عملکرد و برنامهریزی مسئولان ارتباط پیدا میکند و بخشی که از حیطه توانایی مدیران خارج است. به عنوان مثال میزان بارندگی و خشکسالی خارج اختیارات مسئولان است که در برخی مقاطع سبب فشار اقتصادی به مردم نیز میشود. نکته دیگر به تلاش و همت خودمان باز میگردد. تلاش و کار کردن ارتباطی با دین و مذهب و انقلابی و غیر انقلابیگری ندارد. هر ملتی که بیشتر تلاش کند دستاوردهای بیشتری نیز به دست خواهد آورد. هدف اصلی انقلاب این بود که کشور از وابستگی به اجانب رها شود و به صورت مستقل به مسیر خود ادامه بدهد. انقلاب اسلامی به دنبال این بود که افراد جامعه بیکار نباشند و بین مردم تبعیض وجود نداشته باشد و به همه به یک چشم نگاه شود. خداوند هیچ گاه به پیامبر خود نفرمود که اگر شما حکومت تشکیل دهید و کار نکنید ما از آسمان برای شما گندم و برکت نازل خواهیم کرد. در هیچ کجای اسلام چنین مسألهای وجود ندارد. اتفاقا دین اسلام همواره مسلمانان را به تلاش و کوشش و پیشرفت دعوت کرده و از مسلمین خواسته که برای امرار معاش و نزدگی بهتر تلاش کنند. در قرآن مجید آمده: «لیس للانسان الا ما سعی». این آیه به معنای این است که برای انسان هیچ چیز فراهم نمیشود مگر اینکه تلاش کند.
در سالهای پس از انقلاب اراده کافی برای برنامهریزی در زمینه اقتصادی وجود نداشت و یا اینکه برنامهها در عمل با چالشهای اجرایی مواجه شدند؟
اقتصاد علم پیچیدهای است و بنده معتقدم حتی از فلسفه نیز نیاز به فکر و اندیشه بیشتری دارد. البته که فلسفه هم نیاز به فکر و اندیشه دارد اما در زمینه اقتصادی باید تلاش و برنامهریزی دقیقتری صورت بگیرد. این وضعیت در کشوری مانند ایران که روز به روز با افزایش جمعیت مواجه است با چالشهای بیشتری مواجه است. پس از انقلاب اسلامی بسیاری از کارخانه داران کشور را ترک کردند و به کشورهای دیگر مهاجرت کردند. همه این افراد نیز ضد انقلاب نبودند اما شرایط کشور به شکلی بود که این افراد ترجیح دادند کشور را ترک کنند. البته در این زمینهها سوء مدیریت نیز وجود داشت. برخی مصادرههایی که پس از انقلاب صورت گرفت با رویکرد مناسبی نبود. متأسفانه در آن شرایط اقتصادی کشور به خوبی مدیریت نشد و به همین دلیل نیز برخی از کارخانه داران و سرمایه داران تصمیم گرفتند کشور را ترک کنند. از سوی دیگر موضوع خصوصی سازی که با هدف قویتر و واقعی کردن اقتصاد کشور شکل گرفت در نهایت شکل خصولتی به خود گرفت و به اهداف خود دست پیدا نکرد. برخی مدیران نیز دارای کارآمدی و توانایی لازم در زمینه مدیریت اقتصاد نبودند که این مسأله سبب به نتیجه نرسیدن برنامهریزیهای مهم اقتصادی کشور بود.
چرا انقلابی که در ابتدا رویکرد سیاسی به خود گرفته بود و سیاست همه بخشهای جامعه را در برمی گرفت امروز با چالشهای اجتماعی و اقتصادی مواجه شده و سیاست به حاشیه رفته است؟ آیا اگر انقلاب حرمت متوازن و همه جانبهای در پیش گرفته بود نیز وضعیت مانند امروز میشد؟
مشکلات و چالشهای انقلاب از ابتدا تاکنون به دلیل عوامل درونی و بیرونی بود و نمیتوان تنها با یک دلیل مسائل را تحلیل کرد. مهمترین عامل درونی ضعف مدیریت در طول سالهای گذشته بوده است. از یک طرف مسئولان برنامهریزی کردند که میزان جمعیت و دانشگاهها در کشور افزایش پیدا کند و از سوی دیگر هیچ برنامهای برای فارغ التحصیلان دانشگاهها صورت نگرفت. این مسأله علاوه بر اینکه هزینههای زیاد مادی و معنوی برای کشور به همراه داشته در شرایط کنونی به یک چالش نیز تبدیل شده است. در شرایط کنونی اغلب فارغ التحصیلان دانشگاههای کشور بهرغم داشتن مدارک بالای تحصیلی بیکار هستند و هنوز نتوانستهاند شغلی متناسب با تواناییها و تخصص خود پیدا کنند. در نتیجه اگر برای جوانان کار تولید میکردیم چالشهای اجتماعی تا به این اندازه عمیق و مشکلساز نمیشد. عوامل بیرونی نیز در شرایط امروز جامعه ایران تأثیر زیادی داشته است. هنگامی که کشورهای معاند فضا را برای جولان در زمینه آسیبهای اجتماعی و فرهنگی مناسب میبیند از این فضا سوءاستفاده میکند و به هر شکلی که تمایل داشت مشکل آفرینی میکند. شاید اگر به صورت عمیقتر و نگاهی ملی به مشکلات کشور نگاه میکردیم شرایط به این شکل نمیشد. مسئولان کشور در اغلب مقاطع بیش از آنکه عمل کنند، شعار دادهاند و به همین دلیل نیز برخی مطالبات مردم تحقق پیدا نکرده است.
آیا افراط و تفریطهایی که در دهههای نخستین انقلاب اتفاق افتاد سبب فاصله گرفتن نسل جدید از نسل گذشته شده است. این افراط و تفریطها به چه میزان در عدم تحقق مطالبات مردم تأثیر داشته است؟
نسل جدید از افراط و تفریطها فاصله گرفته و نه از آرمانها و قوانین اسلامی. قوانینی که پس از انقلاب اسلامی تصویب شد قوانین مناسبی بود که شرایط تطبیق با واقعیتهای اجتماعی و سیاسی در آن وجود داشت. کسانی که در ابتدای انقلاب قوانین جمهوری اسلامی را تدوین کردند با آینده نگری و برنامهریزی بلند مدت این کار را انجام دادند. در زمینه آرمانها و اهداف انقلاب نیز این وضعیت وجود دارد. آرمانها و اهداف انقلاب اسلامی آرمانهایی بودند که مورد درخواست مردم و مستتر در دین مبین اسلام بودند. در نتیجه آرمانها نیز مطلوب و مناسب انتخاب شده بودند. با این وجود ما در زمینه عمل به قوانین و اجرا کردن آرمانهای انقلاب اسلامی ضعف داشتیم. به همین دلیل نیز نسل جدید هنوز نتوانسته معنای دقیق انقلاب را درک کند. البته برخی از قوانین جای تردید و حتی بازنگری داشت و شاید میشد شرایط بهتری برای آن در نظر گرفت. به عنوان مثال قوانینی که درباره ماهواره در نظر گرفته شد شاید میشد به شکل دیگری قابلیت اجرا پیدا کند.
آیا این مسأله را میپذیرید که انقلاب در چهار دهه گذشته در برخی زمینهها توانایی بازتولید معانی خود برای نسل جدید نداشته و به همین دلیل مجبور شده به شکلهای دیگری با مسائل برخورد کند؟
بنده برای رابطه ایران با کشورهای جهان در چهار دهه گذشته اهمیت زیادی قائل هستم و معتقدم اگر در این زمینه دقت نظر بیشتری صورت میگرفت نگاه نسل جدید نسبت به آرمانهای انقلاب شکل دیگری به خود میگرفت. به عنوان مثال در زمانی که آقای هاشمی رفسنجانی رئیسجمهور کشور بودند رویکرد مثبتی در زمینه سیاست خارجی اتخاذ کردند که دستاوردهای خوبی برای کشور داشت و ما پیامدهای مثبت آن را به خوبی درک کردیم. هر چند که در همان مقطع زمانی نیز برخی با رویکرد منفی دشمن تراشی تلاش کردند تا رویکرد مثبت آقای هاشمی در سیاست خارجی را از بین ببرند و یا اینکه اثر آن را کاهش بدهند. رویکرد مثبت دولت آقای هاشمی در دولت اصلاحات و تفکراتی که رئیس دولت اصلاحات در نظر داشتند ادامه پیدا کرد و پیامدهای مثبتی نیز در عرصه بینالمللی برای کشور به همراه داشت. رویکرد عقلایی و تعامل با کشورهای مختلف جهان به معنای سرسپردگی و انقیاد نیست که این مسأله با مبانی انقلاب در تضاد قرار دارد. انقلاب اسلانی هیچ گاه به دنبال دشمنی و کینهورزی با کشورهای جهان نبوده و حضرت امام(ره) همواره با مدارا و دوستی با کشورهای جهان تأکید داشتند. ما باید روابطی را در دستور کار خود قرار بدهیم که در عین حالی که بذر کینه نکارد منافع ملی و مردم را نیز تأمین کند. یک ملت مسلمان نباید عقب افتاده و عقب مانده باقی بماند. اسلام همواره مسلمانان را به تلاش برای پیشرفت دعوت کرده است. به همین دلیل نیز رویکردی که در زمینه ارتباط با کشورهای جهان در پیش میگیریم دارای اهمیت زیادی است. پیامبر اسلام با علم به اینکه منشأ دشمنی از طرف کفار است اما هیچگاه آغازگر جنگ نبوده و همواره تلاش میکردند قبل از اینکه خونی ریخته شود با مذاکره و گفتوگو مسأله را حل کنند. با این وجود در شرایطی که دشمن قصد تعرض و سرکشی داشت پیامبر اجازه میدادند که مسلمانان وارد جنگ شوند. پیامبر اگر امکان گفتوگو و حل مسأله به صورت مسالمت آمیز وجود داشت با بستن معاهده با دشمن از خونریزی جلوگیری میکردند و مذاکره را به جنگ ترجیح میدادند. این نوع رفتار پیامبر اسلام و امیرالمومنین برای ما الگوست. در هیچ کجای اسلام و قرآن گفته نشده با مسیحیان، یهودیان، زرتشتیان و کفار نباید صحبت و مذاکره صورت بگیرد. در قرآن به صراحت آمده که به ادیان دیگر و خدایان ادیان دیگر فحش و ناسزا ندهید. اگر این اتفاق رخ بدهد آنها نیز مقابله به مثل میکنند و به دین شما توهین میکنند.
چرا در طول چهار دهه گذشته کلیدواژه دشمن به شکلهای مختلف بر رویکرد ایران در سیاست خارجی سایه افکنده است؟ آیا از ابتدا قرار بود در این مسیر حرکت شود؟
واژه دشمن در ابتدا تنها درباره آمریکا صدق پیدا میکرد و درباره دیگر کشورها به کار گرفته نمیشد. شرعا ما اجازه نداشتیم به سفارت عربستان در تهران حمله کنیم و کسانی که چنین اقدامی کردند گناه بزرگی انجام دادند. کسانی که چنین رویکردی در عرصه بینالمللی دنبال میکنند ضررهای زیادی به منافع ملی کشور زدند و چهره کشور را در عرصه بینالمللی به صورت خشن به افکار عمومی جهان نشان دادند. این وضعیت درباره کشورهای دیگر نیز وجود داشته است. ریشه دشمنی با آمریکا نیز در ماجرای فرار شاه بود. هنگامی که شاه از کشور فرار کرد و پس از مدتی از کشور آمریکا سر درآورد و آمریکا با مانور تبلیغاتی زیاد به انعکاس اخبار مرتبط با شاه مبادرت میورزید آتش کینه توزیهای دو کشور شعلهور شد. بنده زمانی که سفارت آمریکا در تهران اشغال شد در ایران نبودم و در مکه حضور داشتم و معتقدم نباید چنین اتفاقی در آن مقطع زمانی رخ میداد. این اقدام نیز در نهایت پیامدهای منفی برای کشور به همراه داشت که برخی از آنها تاکنون نیز ادامه پیدا کرده است. اگر جاسوسی افرادی در سفارت آمریکا برای ما محرز میشد باید آن افراد را شناسایی میکردیم و به صورت دیپلماتیک آنها را از کشور اخراج میکردیم نه اینکه با اقداماتی شبیه حمله به سفارت آمریکا برای کشور و انقلاب هزینه تراشی میکردیم. با این وجود قرار نبود پس از چهل سال همچنان به کشورهای دیگر ناسزا بگوییم. ناسزاهایی که برخی در خیابانها به کشورهای دیگر میگویند دارای پیامدهای منفی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی است. ما در یک جزیره زندگی نمیکنیم که عنوان کنیم قانون خود را اجرا میکنیم و به قوانین بینالمللی پایبند نیستیم. ما باید براساس منافع ملی و اجازهای که اسلام به ما داده با کشورهای دیگر درباره منافع ملی خود گفتوگو داشته باشیم و در عین حالی که استقلال و عزت خود را حفظ میکنیم با مودت و دوستی با کشورهای دیگر جهان تعامل داشته باشیم.
شما به عنوان یکی از سابقون انقلاب با هر دو شخصیت انقلاب یعنی آیتا... هاشمی و آیتا... موسوی خوئینیها از نزدیک آشنایی داشتهاید. دیدگاه شما درباره اظهارات آقای موسوی خوئینیها درباره آقای هاشمی چیست؟
بنده تمایل ندارم در این زمینه ورود کنم. آقای موسوی خوئینیها نیز عنوان کرده بودند که قصد مصاحبه در این زمینه نداشتهاند و تنها با اصرار حاضر به پذیرش مصاحبه شدهام. بنده معتقدم هر اظهار نظری که سبب تفرقه و دو دستگی بین جریان اعتدالگرای کشور شود به صلاح نیست. مرحوم آقای هاشمی همواره تلاش داشتند مشکلات کشور را به صورت دیپلماتیک و با میانهروی حل کنند. در رویکرد هر فردی نیز احتمال خطا وجود دارد. این خطا ممکن است در قاطعیت یک نفر مستتر باشد یا اینکه در رویکرد میانهروی او. آنچه مسلم است اینکه رویکردی که آقای هاشمی در مدیریت کشور و حل مشکلات دنبال میکردند فواید زیادی برای کشور داشت. هر چند کسانی که امروز در مسائل کشور سنگاندازی میکنند در آن مقطع زمانی هم اجازه نمیدادند آقای هاشمی به مقصود خود برسد و در مواقعی نیز به هدف خود رسیدند و اجازه ندادند آقای هاشمی به اهدافی که دنبال میکردند دست پیدا کنند.
چرا در چهار دهه گذشته کشور همواره در شرایط خطیر و حساس قرار داشته و همواره اقتصاد تحت تأثیر این مسأله بوده است؟ آیا خطر بودن یا عدم تلاش برای آرام سازی شرایط سبب از بین رفتن فرصتها به خصوص در زمینه اقتصادی نشده است؟
در ابتدایی که انقلاب اسلامی شکل گرفت مردم به دنبال چنین رویکردی نبودند و انقلاب با چنین هدفی شکل نگرفت. بدون شک اقتصاد یک علم پیچیده است که نیازمند برنامهریزی دقیق و بلند مدت است. مسائل اقتصادی را نیز باید به دو بخش تقسیم بندی کرد. بخشی که به عملکرد و برنامهریزی مسئولان ارتباط پیدا میکند و بخشی که از حیطه توانایی مدیران خارج است. به عنوان مثال میزان بارندگی و خشکسالی خارج اختیارات مسئولان است که در برخی مقاطع سبب فشار اقتصادی به مردم نیز میشود. نکته دیگر به تلاش و همت خودمان باز میگردد. تلاش و کار کردن ارتباطی با دین و مذهب و انقلابی و غیر انقلابیگری ندارد. هر ملتی که بیشتر تلاش کند دستاوردهای بیشتری نیز به دست خواهد آورد. هدف اصلی انقلاب این بود که کشور از وابستگی به اجانب رها شود و به صورت مستقل به مسیر خود ادامه بدهد. انقلاب اسلامی به دنبال این بود که افراد جامعه بیکار نباشند و بین مردم تبعیض وجود نداشته باشد و به همه به یک چشم نگاه شود. خداوند هیچ گاه به پیامبر خود نفرمود که اگر شما حکومت تشکیل دهید و کار نکنید ما از آسمان برای شما گندم و برکت نازل خواهیم کرد. در هیچ کجای اسلام چنین مسألهای وجود ندارد. اتفاقا دین اسلام همواره مسلمانان را به تلاش و کوشش و پیشرفت دعوت کرده و از مسلمین خواسته که برای امرار معاش و نزدگی بهتر تلاش کنند. در قرآن مجید آمده: «لیس للانسان الا ما سعی». این آیه به معنای این است که برای انسان هیچ چیز فراهم نمیشود مگر اینکه تلاش کند.
در سالهای پس از انقلاب اراده کافی برای برنامهریزی در زمینه اقتصادی وجود نداشت و یا اینکه برنامهها در عمل با چالشهای اجرایی مواجه شدند؟
اقتصاد علم پیچیدهای است و بنده معتقدم حتی از فلسفه نیز نیاز به فکر و اندیشه بیشتری دارد. البته که فلسفه هم نیاز به فکر و اندیشه دارد اما در زمینه اقتصادی باید تلاش و برنامهریزی دقیقتری صورت بگیرد. این وضعیت در کشوری مانند ایران که روز به روز با افزایش جمعیت مواجه است با چالشهای بیشتری مواجه است. پس از انقلاب اسلامی بسیاری از کارخانه داران کشور را ترک کردند و به کشورهای دیگر مهاجرت کردند. همه این افراد نیز ضد انقلاب نبودند اما شرایط کشور به شکلی بود که این افراد ترجیح دادند کشور را ترک کنند. البته در این زمینهها سوء مدیریت نیز وجود داشت. برخی مصادرههایی که پس از انقلاب صورت گرفت با رویکرد مناسبی نبود. متأسفانه در آن شرایط اقتصادی کشور به خوبی مدیریت نشد و به همین دلیل نیز برخی از کارخانه داران و سرمایه داران تصمیم گرفتند کشور را ترک کنند. از سوی دیگر موضوع خصوصی سازی که با هدف قویتر و واقعی کردن اقتصاد کشور شکل گرفت در نهایت شکل خصولتی به خود گرفت و به اهداف خود دست پیدا نکرد. برخی مدیران نیز دارای کارآمدی و توانایی لازم در زمینه مدیریت اقتصاد نبودند که این مسأله سبب به نتیجه نرسیدن برنامهریزیهای مهم اقتصادی کشور بود.
چرا انقلابی که در ابتدا رویکرد سیاسی به خود گرفته بود و سیاست همه بخشهای جامعه را در برمی گرفت امروز با چالشهای اجتماعی و اقتصادی مواجه شده و سیاست به حاشیه رفته است؟ آیا اگر انقلاب حرمت متوازن و همه جانبهای در پیش گرفته بود نیز وضعیت مانند امروز میشد؟
مشکلات و چالشهای انقلاب از ابتدا تاکنون به دلیل عوامل درونی و بیرونی بود و نمیتوان تنها با یک دلیل مسائل را تحلیل کرد. مهمترین عامل درونی ضعف مدیریت در طول سالهای گذشته بوده است. از یک طرف مسئولان برنامهریزی کردند که میزان جمعیت و دانشگاهها در کشور افزایش پیدا کند و از سوی دیگر هیچ برنامهای برای فارغ التحصیلان دانشگاهها صورت نگرفت. این مسأله علاوه بر اینکه هزینههای زیاد مادی و معنوی برای کشور به همراه داشته در شرایط کنونی به یک چالش نیز تبدیل شده است. در شرایط کنونی اغلب فارغ التحصیلان دانشگاههای کشور بهرغم داشتن مدارک بالای تحصیلی بیکار هستند و هنوز نتوانستهاند شغلی متناسب با تواناییها و تخصص خود پیدا کنند. در نتیجه اگر برای جوانان کار تولید میکردیم چالشهای اجتماعی تا به این اندازه عمیق و مشکلساز نمیشد. عوامل بیرونی نیز در شرایط امروز جامعه ایران تأثیر زیادی داشته است. هنگامی که کشورهای معاند فضا را برای جولان در زمینه آسیبهای اجتماعی و فرهنگی مناسب میبیند از این فضا سوءاستفاده میکند و به هر شکلی که تمایل داشت مشکل آفرینی میکند. شاید اگر به صورت عمیقتر و نگاهی ملی به مشکلات کشور نگاه میکردیم شرایط به این شکل نمیشد. مسئولان کشور در اغلب مقاطع بیش از آنکه عمل کنند، شعار دادهاند و به همین دلیل نیز برخی مطالبات مردم تحقق پیدا نکرده است.
آیا افراط و تفریطهایی که در دهههای نخستین انقلاب اتفاق افتاد سبب فاصله گرفتن نسل جدید از نسل گذشته شده است. این افراط و تفریطها به چه میزان در عدم تحقق مطالبات مردم تأثیر داشته است؟
نسل جدید از افراط و تفریطها فاصله گرفته و نه از آرمانها و قوانین اسلامی. قوانینی که پس از انقلاب اسلامی تصویب شد قوانین مناسبی بود که شرایط تطبیق با واقعیتهای اجتماعی و سیاسی در آن وجود داشت. کسانی که در ابتدای انقلاب قوانین جمهوری اسلامی را تدوین کردند با آینده نگری و برنامهریزی بلند مدت این کار را انجام دادند. در زمینه آرمانها و اهداف انقلاب نیز این وضعیت وجود دارد. آرمانها و اهداف انقلاب اسلامی آرمانهایی بودند که مورد درخواست مردم و مستتر در دین مبین اسلام بودند. در نتیجه آرمانها نیز مطلوب و مناسب انتخاب شده بودند. با این وجود ما در زمینه عمل به قوانین و اجرا کردن آرمانهای انقلاب اسلامی ضعف داشتیم. به همین دلیل نیز نسل جدید هنوز نتوانسته معنای دقیق انقلاب را درک کند. البته برخی از قوانین جای تردید و حتی بازنگری داشت و شاید میشد شرایط بهتری برای آن در نظر گرفت. به عنوان مثال قوانینی که درباره ماهواره در نظر گرفته شد شاید میشد به شکل دیگری قابلیت اجرا پیدا کند.
آیا این مسأله را میپذیرید که انقلاب در چهار دهه گذشته در برخی زمینهها توانایی بازتولید معانی خود برای نسل جدید نداشته و به همین دلیل مجبور شده به شکلهای دیگری با مسائل برخورد کند؟
بنده برای رابطه ایران با کشورهای جهان در چهار دهه گذشته اهمیت زیادی قائل هستم و معتقدم اگر در این زمینه دقت نظر بیشتری صورت میگرفت نگاه نسل جدید نسبت به آرمانهای انقلاب شکل دیگری به خود میگرفت. به عنوان مثال در زمانی که آقای هاشمی رفسنجانی رئیسجمهور کشور بودند رویکرد مثبتی در زمینه سیاست خارجی اتخاذ کردند که دستاوردهای خوبی برای کشور داشت و ما پیامدهای مثبت آن را به خوبی درک کردیم. هر چند که در همان مقطع زمانی نیز برخی با رویکرد منفی دشمن تراشی تلاش کردند تا رویکرد مثبت آقای هاشمی در سیاست خارجی را از بین ببرند و یا اینکه اثر آن را کاهش بدهند. رویکرد مثبت دولت آقای هاشمی در دولت اصلاحات و تفکراتی که رئیس دولت اصلاحات در نظر داشتند ادامه پیدا کرد و پیامدهای مثبتی نیز در عرصه بینالمللی برای کشور به همراه داشت. رویکرد عقلایی و تعامل با کشورهای مختلف جهان به معنای سرسپردگی و انقیاد نیست که این مسأله با مبانی انقلاب در تضاد قرار دارد. انقلاب اسلانی هیچ گاه به دنبال دشمنی و کینهورزی با کشورهای جهان نبوده و حضرت امام(ره) همواره با مدارا و دوستی با کشورهای جهان تأکید داشتند. ما باید روابطی را در دستور کار خود قرار بدهیم که در عین حالی که بذر کینه نکارد منافع ملی و مردم را نیز تأمین کند. یک ملت مسلمان نباید عقب افتاده و عقب مانده باقی بماند. اسلام همواره مسلمانان را به تلاش برای پیشرفت دعوت کرده است. به همین دلیل نیز رویکردی که در زمینه ارتباط با کشورهای جهان در پیش میگیریم دارای اهمیت زیادی است. پیامبر اسلام با علم به اینکه منشأ دشمنی از طرف کفار است اما هیچگاه آغازگر جنگ نبوده و همواره تلاش میکردند قبل از اینکه خونی ریخته شود با مذاکره و گفتوگو مسأله را حل کنند. با این وجود در شرایطی که دشمن قصد تعرض و سرکشی داشت پیامبر اجازه میدادند که مسلمانان وارد جنگ شوند. پیامبر اگر امکان گفتوگو و حل مسأله به صورت مسالمت آمیز وجود داشت با بستن معاهده با دشمن از خونریزی جلوگیری میکردند و مذاکره را به جنگ ترجیح میدادند. این نوع رفتار پیامبر اسلام و امیرالمومنین برای ما الگوست. در هیچ کجای اسلام و قرآن گفته نشده با مسیحیان، یهودیان، زرتشتیان و کفار نباید صحبت و مذاکره صورت بگیرد. در قرآن به صراحت آمده که به ادیان دیگر و خدایان ادیان دیگر فحش و ناسزا ندهید. اگر این اتفاق رخ بدهد آنها نیز مقابله به مثل میکنند و به دین شما توهین میکنند.
چرا در طول چهار دهه گذشته کلیدواژه دشمن به شکلهای مختلف بر رویکرد ایران در سیاست خارجی سایه افکنده است؟ آیا از ابتدا قرار بود در این مسیر حرکت شود؟
واژه دشمن در ابتدا تنها درباره آمریکا صدق پیدا میکرد و درباره دیگر کشورها به کار گرفته نمیشد. شرعا ما اجازه نداشتیم به سفارت عربستان در تهران حمله کنیم و کسانی که چنین اقدامی کردند گناه بزرگی انجام دادند. کسانی که چنین رویکردی در عرصه بینالمللی دنبال میکنند ضررهای زیادی به منافع ملی کشور زدند و چهره کشور را در عرصه بینالمللی به صورت خشن به افکار عمومی جهان نشان دادند. این وضعیت درباره کشورهای دیگر نیز وجود داشته است. ریشه دشمنی با آمریکا نیز در ماجرای فرار شاه بود. هنگامی که شاه از کشور فرار کرد و پس از مدتی از کشور آمریکا سر درآورد و آمریکا با مانور تبلیغاتی زیاد به انعکاس اخبار مرتبط با شاه مبادرت میورزید آتش کینه توزیهای دو کشور شعلهور شد. بنده زمانی که سفارت آمریکا در تهران اشغال شد در ایران نبودم و در مکه حضور داشتم و معتقدم نباید چنین اتفاقی در آن مقطع زمانی رخ میداد. این اقدام نیز در نهایت پیامدهای منفی برای کشور به همراه داشت که برخی از آنها تاکنون نیز ادامه پیدا کرده است. اگر جاسوسی افرادی در سفارت آمریکا برای ما محرز میشد باید آن افراد را شناسایی میکردیم و به صورت دیپلماتیک آنها را از کشور اخراج میکردیم نه اینکه با اقداماتی شبیه حمله به سفارت آمریکا برای کشور و انقلاب هزینه تراشی میکردیم. با این وجود قرار نبود پس از چهل سال همچنان به کشورهای دیگر ناسزا بگوییم. ناسزاهایی که برخی در خیابانها به کشورهای دیگر میگویند دارای پیامدهای منفی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی است. ما در یک جزیره زندگی نمیکنیم که عنوان کنیم قانون خود را اجرا میکنیم و به قوانین بینالمللی پایبند نیستیم. ما باید براساس منافع ملی و اجازهای که اسلام به ما داده با کشورهای دیگر درباره منافع ملی خود گفتوگو داشته باشیم و در عین حالی که استقلال و عزت خود را حفظ میکنیم با مودت و دوستی با کشورهای دیگر جهان تعامل داشته باشیم.
شما به عنوان یکی از سابقون انقلاب با هر دو شخصیت انقلاب یعنی آیتا... هاشمی و آیتا... موسوی خوئینیها از نزدیک آشنایی داشتهاید. دیدگاه شما درباره اظهارات آقای موسوی خوئینیها درباره آقای هاشمی چیست؟
بنده تمایل ندارم در این زمینه ورود کنم. آقای موسوی خوئینیها نیز عنوان کرده بودند که قصد مصاحبه در این زمینه نداشتهاند و تنها با اصرار حاضر به پذیرش مصاحبه شدهام. بنده معتقدم هر اظهار نظری که سبب تفرقه و دو دستگی بین جریان اعتدالگرای کشور شود به صلاح نیست. مرحوم آقای هاشمی همواره تلاش داشتند مشکلات کشور را به صورت دیپلماتیک و با میانهروی حل کنند. در رویکرد هر فردی نیز احتمال خطا وجود دارد. این خطا ممکن است در قاطعیت یک نفر مستتر باشد یا اینکه در رویکرد میانهروی او. آنچه مسلم است اینکه رویکردی که آقای هاشمی در مدیریت کشور و حل مشکلات دنبال میکردند فواید زیادی برای کشور داشت. هر چند کسانی که امروز در مسائل کشور سنگاندازی میکنند در آن مقطع زمانی هم اجازه نمیدادند آقای هاشمی به مقصود خود برسد و در مواقعی نیز به هدف خود رسیدند و اجازه ندادند آقای هاشمی به اهدافی که دنبال میکردند دست پیدا کنند.
منتشر شده در
گفتار
چهارشنبه, 19 دی 1397 08:26
تاکید امام (س) بر حسن رفتار با زندانیان
پایگاه خبری جماران: همزمان با طرح ادعای شکنجه شدن اسماعیل بخشی، فعال کارگری آیت الله موسوی تبریزی، دادستان اسبق کل انقلاب به بیان خاطره ای از دهه 60 پرداخت.
آیت الله سیدحسین موسوی تبریزی، دادستان اسبق کل انقلاب در گفت و گو با خبرنگار جماران گفت: ما از امام (ره) جز درباره محبت کردن به زندانی چیز دیگری نمیشنیدیم. ایشان همیشه افرادی را برای نظارت بر زندان ها به شهرها می فرستادند. گروهی با پیشنهاد آیت الله منتظری تشکیل شده بود که برای بازدید از زندان ها به استان ها و شهرها می رفتند. آیت الله محمدی گیلانی و آیت الله ابطحی از اعضای این گروه بودند. با تشکیل این گروه حتی افرادی که عضو گروهک های ضدانقلاب بودند با نظر دادستان و قاضی عفو میشدند.
دادستان اسبق کل انقلاب به بیان خاطره ای می پردازد و می گوید: سالها قبل از آنکه آقای لاجوردی از سوی شورای عالی قضایی کنار گذاشته شود به گوش مجلس رسید که در ارتباط با دادستانی انقلاب اولین رفتارهای خودسرانه ای صورت می گیرد؛ لذا مجلس آقایان هادی خامنه ای، هادی نجفآبادی و دعایی را برای بازرسی از اوین تعیین کرد. من آن موقع دادستان کل بودم و به آقای لاجوردی گفتم این سه نفر باید راحت و بدون مأمور و ناظر بیایند و با همه زندانیان صحبت کنند-به هرحال ممکن بود آنها را راه ندهند-؛ اما در نهایت به زندان رفتند و سه چهار روز با زندانیها -چه زندانی های معمولی و چه آنهایی که عضو گروهک ها بودند- حرف زدند. در نهایت به امام(ره) گزارشی دادند که به ناراحتی امام (ره) انجامید و ایشان دستور داد آقای لاجوردی تغییر کند.
موسوی تبریزی می گوید: بعدها عده ای خدمت امام (ره) رسیدند و گفتند شما هر دستوری بدهید آقای لاجوردی انجام می دهد و قول می دهد دیگر خودسرانه عمل نکند. اگر او الان تغییر کند ممکن است گروهک ها فشار بیشتری بیاورند. امام(ره) شرایطی تعیین کردند که رفتارهای خودسرانه گذشته دیگر تکرار نشود. آقای لاجوردی هم قول دادند و تا مدتی هم ماندند. دادستان اسبق انقلاب درباره شرایط امام (ره) می گوید: امام(ره) دستور دادند بازپرس ها طبق قانون شرع عمل کنند یعنی هرچه حاکم شرع دستور دهد. اگر حاکم شرع می گوید 100 ضربه شلاق، حتی یک ضربه اضافه نشود و اگر حاکم، حکم 10 سال زندان می دهد به جز دوران حبس، شکنجه دیگری به زندانی تحمیل نشود. اگر بیمار به دوا و دارو نیاز دارد این امکانات باید فراهم شود. ملاقات ها باید فراهم می شد که البته ملاقات ها با خانواده ها به صورت خصوصی با همسرانشان برقرار بود.
آیت الله سیدحسین موسوی تبریزی، دادستان اسبق کل انقلاب در گفت و گو با خبرنگار جماران گفت: ما از امام (ره) جز درباره محبت کردن به زندانی چیز دیگری نمیشنیدیم. ایشان همیشه افرادی را برای نظارت بر زندان ها به شهرها می فرستادند. گروهی با پیشنهاد آیت الله منتظری تشکیل شده بود که برای بازدید از زندان ها به استان ها و شهرها می رفتند. آیت الله محمدی گیلانی و آیت الله ابطحی از اعضای این گروه بودند. با تشکیل این گروه حتی افرادی که عضو گروهک های ضدانقلاب بودند با نظر دادستان و قاضی عفو میشدند.
دادستان اسبق کل انقلاب به بیان خاطره ای می پردازد و می گوید: سالها قبل از آنکه آقای لاجوردی از سوی شورای عالی قضایی کنار گذاشته شود به گوش مجلس رسید که در ارتباط با دادستانی انقلاب اولین رفتارهای خودسرانه ای صورت می گیرد؛ لذا مجلس آقایان هادی خامنه ای، هادی نجفآبادی و دعایی را برای بازرسی از اوین تعیین کرد. من آن موقع دادستان کل بودم و به آقای لاجوردی گفتم این سه نفر باید راحت و بدون مأمور و ناظر بیایند و با همه زندانیان صحبت کنند-به هرحال ممکن بود آنها را راه ندهند-؛ اما در نهایت به زندان رفتند و سه چهار روز با زندانیها -چه زندانی های معمولی و چه آنهایی که عضو گروهک ها بودند- حرف زدند. در نهایت به امام(ره) گزارشی دادند که به ناراحتی امام (ره) انجامید و ایشان دستور داد آقای لاجوردی تغییر کند.
موسوی تبریزی می گوید: بعدها عده ای خدمت امام (ره) رسیدند و گفتند شما هر دستوری بدهید آقای لاجوردی انجام می دهد و قول می دهد دیگر خودسرانه عمل نکند. اگر او الان تغییر کند ممکن است گروهک ها فشار بیشتری بیاورند. امام(ره) شرایطی تعیین کردند که رفتارهای خودسرانه گذشته دیگر تکرار نشود. آقای لاجوردی هم قول دادند و تا مدتی هم ماندند. دادستان اسبق انقلاب درباره شرایط امام (ره) می گوید: امام(ره) دستور دادند بازپرس ها طبق قانون شرع عمل کنند یعنی هرچه حاکم شرع دستور دهد. اگر حاکم شرع می گوید 100 ضربه شلاق، حتی یک ضربه اضافه نشود و اگر حاکم، حکم 10 سال زندان می دهد به جز دوران حبس، شکنجه دیگری به زندانی تحمیل نشود. اگر بیمار به دوا و دارو نیاز دارد این امکانات باید فراهم شود. ملاقات ها باید فراهم می شد که البته ملاقات ها با خانواده ها به صورت خصوصی با همسرانشان برقرار بود.
منتشر شده در
اخبار
سه شنبه, 29 آبان 1397 07:54
برابری ایرانیان شرط دستیابی به وحدت
آیت الله موسوی تبریزی: امروز اتحاد حتی از اوایل پیروزی انقلاب هم واجبتر است. زیرا تنها عاملی که منجر به تسریع سقوط شاه، تثبیت نظام جمهوریاسلامی، ایستادگی در برابر آمریکا، صدام و همه دشمنان کشور بود، وفاق و وحدتی بود که در میان ملت وجود داشت.
سعید گیتی آرا: خبرنگار جماران به بهانه فرارسیدن «هفته وحدت» به سراغ تعدادی از فعالان سیاسی و مذهبی کشور رفته و نظر آنها را درباره وضعیت وحدت در کشور جویا شده است.
آیتالله سیدحسین موسوی تبریزی که از ابتدای انقلاباسلامی مناصب مهمی را در دستگاه قضائی بر عهده داشته، معتقد است که برای رسیدن به وحدت در کشور باید باور کنیم که هر ایرانی فارغ از مذهب و رنگ و زبان و گویش حقی مساوی با سایر ایرانیان دارد. وی همچنین از مسئولین می خواهد تا اختلاف ها را کنار گذاشته و برای حل مشکلات مردم تلاش کنند.
متن کامل گفت و گوی «آیتالله سیدحسین موسوی تبریزی» با خبرنگار جماران را در ادامه بخوانید:
به نظر شما امروز تا چه اندازه به وحدتی که در کلام امام بر آن تأکید شده، نیازمندیم و سهم جریانات سیاسی در رسیدن به این وحدت چقدر است؟
یکی از آیات مهم قرآن که بر اساس فطرت بشری و توجه به آن نازل شده، «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا » است. بنابر این آیه، هیچگاه چنگ زدن به قدرت خدا انفرادی و با اختلاف نمیشود. اختلاف جز پراکندگی و ذلت و ضعف هیچ دستاوردی ندارد. آنچه که قدرت میآورد و نابودی را دور میکند، این است که همه با هم باشند. این عبارت همه باهم که در کلام امام متبلور شده در واقع عین تفسیر قرآن است.
اگر اکثریت قابل توجه ملت باهم باشند، پیروزی از آن آنهاست
همانطور که در ابتدای انقلاب تمام مذاهب و گویشهای مختلف، زنان و مردان همه باهم بودند، امروز نیز باید همان روحیه حاکم شود. در آن دوره اگر همه باهم نبودند، امکان پیروزی وجود نداشت. امروز نیز در تمامی مسائل اجتماعی، آنجایی که همه جامعه در آن حق دارند، باید همه با هم باشند، مسلماً در چنین حالتی پیروزی حتمی خواهد بود. البته ممکن است اقلیت ناچیزی همیشه در برابر اکثریت باشند، اما اگر اکثریت قابل توجه ملت باهم باشند، پیروزی از آن آنهاست.
همه باهم بودن و متحد شدن بر دو نوع است. یک نوع متحد شدن مذاهب درون کشور است که این برای کشور بسیار مطلوب است. برای نمونه شیعیان، اهل تسنن، مسیحیان، یهودیان و زرتشتیان یا اقوام مختلفی که در ایران حضور دارند، همه آنها ایرانی هستند و ما باید به این باور برسیم که همه آنهایی که در این مرزوبوم زندگی میکنند، ایرانیاند. پس باید باور کنیم که هر ایرانی فارغ از مذهب و رنگ و زبان و گویش... حقی مساوی با سایر ایرانیان دارد.
حتی اگر دشمن هم نداشته باشیم، تا متحد نشویم پیشرفت نمیکنیم
هیچکدام از استانها و شهرها با هم فرقی نمیکنند و در داشتن این حق با یکدیگر مساوی هستند و اگر کسی از این اصل تخلف کند، ظلم کرده و چنین ظلمی باعث فشل شدن و از بین رفتن نیروها میشود. لذا اگر نیرو از بین رود، دشمن سوءاستفاده میکند. امروز به مهمترین مسألهای که نیاز داریم، اتحاد و وحدت است. بعضیها میگویند که امروز چون دشمن داریم باید متحد شویم، درصورتی که حتی اگر دشمن هم نداشته باشیم تا متحد نشویم پیشرفت نمیکنیم. بنابراین اتحاد در کشور باعث پیشرفت میشود. اگر تمام نیروها باهم متحد شوند، باعث تقویت علم و صنعت و فناوری در کشور میشوند. حتی برای اجرای عدالت نیز اتحاد و اتفاق و صمیمت لازم است.
نمیدانم کسانی که دم از خدا و پیغمبر و قیام و انقلاب و نهضت میزنند، با فحش دادن و تهمت زدن به افراد چگونه میخواهند به مملکت خدمت کنند؟ آیا نیتی خیر دارند یا هدفشان سوء است و قصد خرابکاری دارند؟
ابتدای پیروزی انقلاب ما با اینکه دولت تازه و ضعیفی بودیم و قانون و مقررات نداشتیم ولی آنچه انقلاب و نظام را حفظ میکرد و باعث موفقیت مسئولین نظام میشد، اتحاد مردم بود که همه باهم در دفاع از کشور، جهاد سازندگی و پیشرفت آن مشارکت میکردند. امروز نمایندگان مردم و مسئولین باید در این راستا قدم بزرگی بردارند نه اینکه هر روز شاهد سم پاشیها، فحاشیها و گاهی تهمتها و پرونده سازیهای آنها علیه یکدیگر باشیم.
کسانی که دم از اسلام و انقلاب میزنند چگونه میخواهند با فحاشی و تهمت زدن به افراد خدمت کنند؟
من فکر میکنم اگر کسی کوچکترین علاقهای به ایران، ملت و نظام جمهوریاسلامی داشته باشد، چنین فضای تهمتزنی را سمّ مهلک در مواجهه با دشمن میداند. حتی اگر دشمن هم نداشتیم این قبیل رفتارها به پیشرفت و توسعه کشور لطمه میزد، اما با وجود دشمنانی که هستند سم پاشیها و تهمت زدنها به همدیگر بیشتر ضربه میزنند. نمیدانم کسانی که دم از خدا و پیغمبر و قیام و انقلاب و نهضت میزنند، با فحش دادن و تهمت زدن به افراد چگونه میخواهند به مملکت خدمت کنند؟ آیا نیتی خیر دارند یا هدفشان سوء است و قصد خرابکاری دارند؟ یا اینکه قصد دارند خرابکاریهای خود را با ایجاد چنین فضایی مخفی نگه دارند.
امیدواریم که خداوند کشور را از شرّ کسانی که اختلافافکنی میکنند، حفظ کند. امروز اتحاد حتی از اوایل پیروزی انقلاب هم واجبتر است، زیرا تنها عاملی که منجر به تسریع سقوط شاه، تثبیت نظام جمهوریاسلامی، ایستادگی در برابر آمریکا، صدام و همه دشمنان کشور بود، وفاق و وحدتی بود که در میان ملت وجود داشت. مردم با هم متحد و تا آخرین قطره خون خود حاضر به ایستادگی بودند.
باید کسانی که با تهمت و فحاشی اختلافافکنی میکنند، منزوی شوند
امروز نیز باید چنین رنگ و بویی در جامعه پیدا شود و همه موظفیم این کار را انجام دهیم. باید جلوی مسائل اختلاف انگیز که بسیار هم زیاد شده، گرفته شده و کاری کنیم تا کسانی که در جامعه با تهمت و فحاشی اختلافافکنی میکنند، منزوی شوند.
با توجه به اینکه در پاسخ خود به آمریکا اشاره کردید، به نظر شما وحدت تا چه اندازه می تواند به ایستادگی در برابر اقدامات یکجانبه گرایانه آمریکا در برابر ایران کمک کند؟
با اندکی تحقیق در مسائل سیاسی متوجه خواهید شد که آمریکا و دشمنان دیگر ما نظیر اسرائیل و ... تنها و تنها به اختلاف افکنی در کشور ما امیدوار هستند. بنابراین جز با وحدت نمیتوان با آنها مبارزه کرد. دشمنان با ایجاد رسانههای ماهواره ای و مجازی، شبانه روز علیه کشور سمپاشی میکنند و متاسفانه میتوانند در میان برخی جوانان که تجربه زندگی در زمان شاه را ندارند، اثرگذار باشند. این رسانهها حتی موفق شدند تا نمونههایی در عملکرد مسئولین پیدا کنند که منجر به تحریک افکار عمومی میشود.
مسئولین باید باهم آشتی کنند و اختلافها را از میان ببرند
اتحاد باید اول در مسئولین شروع شده و بعد میان آنها و مردم صورت گیرد. مسئولین باید باهم آشتی کنند و اختلافها را از میان ببرند. چرا که امروز وقتی مصاحبههای مسئولین در روزنامهها را میخوانیم، متوجه میشویم که علیه همدیگر شمشیر کشیدند. آنها علاوه بر کنارگذاشتن اختلافات باید با مردم باشند و مشکلات مردم را حل کنند. متاسفانه توجه نکردن به مشکلات مردم هر روز شکاف میان مردم و مسئولین را بیشتر کرده و این مهمترین اختلافی است که امروز در جامعه ما وجود دارد.
یک عده میگویند به دلیل اینکه معتقدندFATF بد است، پس باید هیچگاه تصویب نشود. ولو اینکه آسیبهای زیادی هم به منافع ملی بزند. در حالی که توجه نکردن به کشور عین خیانت است.
اینکه اگر ما متحد باشیم، آمریکا و هرکشور دیگری که با ما دشمنی دارد هیچ غلطی نمیتواند بکند، یک واقعیت است. واقعیت این است که دشمنان از اختلاف ما سوءاستفاده میکنند نه اتحادی که باید داشته باشیم. آنها نمیتوانند اختلافی بیندازند، تنها میتوانند از اختلاف میان ما سوءاستفاده کرده و شکافها را روز به روز بیشتر کنند. من معتقدم ضمن اینکه اتحاد باید حفظ شود، دولت نیز موظف است به خواستههای ملت توجه کند. برای نمونه کارگران در اهواز و نقاط دیگر تظاهرات میکنند و میگویند که چند ماه است حقوق نگرفتند. هرکس اندکی توجه کند، میفهمد که اگر کارگر چندماه حقوق نگیرد، چطور میتواند زندگی کند.
اختلاف مسئولین روزبه روز شکاف میان مردم و حاکمیت را بیشتر خواهد کرد
کارگر که اندوخته چندانی ندارد تا از آن مصرف کند. بنابراین اگر تا امروز هم فریادش درنیامده، از نجابتش بوده است. دولت و حاکمیت باید به خواستههای این کارگران توجه کنند، چرا که اگر به وضعیت آنها رسیدگی نشود، منجر به اختلاف در کشور میشود. مسئولین نیز اگر باهم اختلاف داشته باشند، این اختلافات در طبقات پائین اثرگذار خواهد شد و روزبه روز شکاف میان مردم و حاکمیت بیشتر خواهد کرد.
طی دوسال اخیر موضوع گفت وگوی ملی همواره مورد توجه جریان ها به ویژه اصلاح طلبان بوده است. به نظر شما گفت و گوی ملی در تحقق وحدت تا چه اندازه موثر است؟
گفت و گوی ملی بسیار خوب است و نه تنها در تحقق وحدت، بلکه در پیشرفت جامعه نقشی اساسی دارد. حتی در رفع مشکلات جاری کشور نیز بسیار ضروری است. برای اینکه در این گفت و گوها اشخاص و جریانها میتوانند پیشنهادات و نظرات خود را برای حل مشکلات کشور مطرح کنند و چون گفت و گویی واقعی میان آنها شکل گرفته، پیشنهادات سازنده از سوی هرفردی که باشد باید مورد پذیرش قرار گیرد.
گفت و گوی ملی پیش شرط نمیخواهد
این جمله از امیرالمومنین(ع) است که میفرماید؛ «من علّمنی حرفا کنت له عبدا»هر کس کلمهای به من بیاموزد مرا بندهی خویش کرده است. امروز نیز اگر کسی برای حل مشکلات کشور و اداره بهتر آن پیشنهادهای سازنده دهد، باید دستش را بوسید و به آن پیشنهادها عمل کرد.
آیا این گفت و گو پیششرطی هم دارد؟
نه، گفت و گوی ملی پیش شرط نمیخواهد ولی اگر بخواهیم برای آن پیش شرط قائل شویم، این گفتوگوها باید بر اساس حفظ منافع مردم و مملکت باشند. در گفت و گوی ملی نباید اسرار مملکت فاش شود تا دشمنان بتوانند از آن سوءاستفاده کنند. در گفت و گوی ملی هر کدام از طرفین میتوانند خود را مورد نقد قرار داده و پیشنهادهای سازنده ارائه دهند. طرف مقابل نیز باید نظرش را درباره پیشنهادهای مطرح شده اعلام دارد. بنابراین گفت و گو بسیار خوب است، اما اینکه به دلیل منافع شخصی مسائلی در این گفت و گوها مطرح شده که موجب آسیب به منافع ملی شود، ظلمی بزرگ است.
یک عده میگویند به دلیل اینکه معتقدندFATF بد است، پس باید هیچگاه تصویب نشود
به نظر شما در راستای حمایت از دولت و تحقق وحدتی که همدلی بیشتر مردم با دولت را در این شرایط سخت طلب می کند، باید چه اقداماتی انجام گیرد؟
امروزه با توجه به اینکه ملت واقعاً از لحاظ اقتصادی مشکل دارد و مردم گرفتار هستند، در رابطه با این بخش، باید مشکلات را «همه باهم» حل کنند. اینکه این گروه یا آن گروه علیه همدیگر تجمع کرده یا شعار دهند، بیفایده است و جز اینکه وحدت را از بین ببرد، کار دیگری نمیکند. معمولاً در تجمعهای این چنینی هر فرد میخواهد خود را به نمایش دربیاورد و خودخواهیها حاکم می شود. اما آنچه مسلم است، گفت و گو ها باید انجام شده و تصمیم جدی گرفته شود تا در صورت امکان مشکلات حل شوند و برای آینده کشور درست برنامه ریزی شود.
چنین حرف زدنها و نامه نگاریهایی باعث بروز اختلاف میشود، ولو اینکه آقای یزدی هیچنظر بد و خاصی هم نداشته باشد. در واقع این قبیل بگومگوها در کشور موجب ضرر شده و بی تردید دربرابرهم قرار گرفتن حوزویها و مراجع امری مطلوب نیست و از لحاظ اجتماعی، اهانت به مراجع و مرجعیت است.
برای نمونه، یک عده میگویند به دلیل اینکه معتقدندFATF بد است، پس باید هیچگاه تصویب نشود. ولو اینکه آسیبهای زیادی هم به منافع ملی بزند. در حالی که توجه نکردن به کشور عین خیانت است و از نظر اسلام حتی اگر قانونی خلاف شرع باشد ولی به نفع و صلاح جامعه اسلامی باشد، میتوان به حکم شرعی عمل نکرد.
آنجایی که مصلحت جامعه اقتضا کند، احکام اولیه اسلام نباید اجرا شود
به همین منظور، شورای نگهبان در اوایل پیروزی انقلاب در سال 62-63 بعضی قوانین را مانند قانون کارگری خلاف شرع میدانست و میگفت ما نباید برای کارگر منافعی را شرط کنیم و خود کارفرما باید چنین کاری کند یا در رابطه با اخذ مالیات عدهای با دولت مهندس میرحسین موسوی مخالف بودند و مالیات را خلاف شرع میدانستند و دلیلشان هم این بود که باید مانند صدر اسلام، مملکت با خمس و زکات اداره شود که خوشبختانه امام با آنها برخورد کرد.
مسائلی از این قبیل باعث شد تا امام مجمع تشخیص مصلحت نظام را پیشنهاد کرده و بگویند؛ آنجایی که مصلحت جامعه اقتضا کند، احکام اولیه اسلام نباید اجرا شود و باید به مصلحت جامعه توجه کرد. لذا بعد از رحلت حضرتامام در قانون اساسی جدید«مجمع تشخیص مصلحت» تصویب شد. در مورد قوانین نیز هیچ اشکالی ندارد که متخصصین موافق و مخالف درباره آنها صحبت کرده و شورای نگهبان نیز نظر خود را اعلام کند. اما مجمع تشخیص مصلحت باید مصلحت کل جامعه را لحاظ کند. بنابراین اگر این موارد را رعایت کنیم، روزبه روز وحدت در جامعه بیشتر و اختلافات کمتر خواهند شد.
هوای نفس ما گاهی از آمریکا بدتر است
همچنین شیاطینی که در جامعه، حتی دین را ملعبه خود قرار دادند و قصد دارند تا از نردبان دین بدون توجه به دین بالا روند، خود به خود از بین میروند.
به نظر می رسد برخی اقدامات برخی تندروانه علیه دولت در سالیان اخیر، با انجام اقداماتی که آمریکا علیه ایران انجام می دهد، شباهت پیدا می کند. آیا تداوم این رفتارها در این مقطع نمی تواند به وحدتی که باید وجود داشته باشد، آسیب بزند؟
آنچه مسلم است چنین اقداماتی ضربه زننده به وحدت خواهد بود. اما نمیتوان گفت همه کسانی که این کار را میکنند به خارج از مرزها متصل هستند چرا که هوای نفس ما گاهی از آمریکا بدتر است. بنابراین کسی که تابع نفس خود باشد، در اصل تابع یک شیطان بزرگ در درون خود است. اینکه گفته میشود آمریکا شیطان بزرگ است، این شیطان بزرگ از درون هر انسان میآید. اگر انسان عدالت داشته باشد، منافع اجتماع را بر منافع خود مقدم میداند.
نامه آقای یزدی کار درستی نبود
وقتی که منافع اجتماع مقدم بر منافع فردی شد، دیگر آمریکا نیز نمیتواند سوءاستفادهای از ما کند. اما زمانی که منافع شخصی دارای اولویت میشوند، آمریکا به راحتی میتواند سوءاستفاده کرده و به همین خاطر پول میدهد تا شبکههای معاند علیه ایران فعالیت کنند. آنچه مهم است افراد متدین و مذهبی و کسانی که دل در گروی منافع کشور دارند، نباید ناآگاهانه در تله آمریکا بیفتند.
در هفته های گذشته نامه سرگشاده آیت الله یزدی به آیت الله شبیری زنجانی واکنش های زیادی را در پی داشت. نظر شما در مورد این واکنش ها چیست؟
با توجه به اینکه من در این باره صحبت کردم و مجمع مدرسین حوزه علمیه قم هم جزو اولین مجموعههایی بود که به انتشار این نامه واکنش نشان داد، تکرار آن مواضع اهمیتی ندارد. اما مهم این است که چنین حرف زدنها و نامه نگاریهایی باعث بروز اختلاف میشود؛ ولو اینکه آقای یزدی هیچنظر بد و خاصی هم نداشته باشد. در واقع این قبیل بگومگوها در کشور موجب ضرر شده و بی تردید دربرابرهم قرار گرفتن حوزویها و مراجع امری مطلوب نیست و از لحاظ اجتماعی، اهانت به مراجع و مرجعیت است. بنابراین نوشتن این نامه کار درستی نبود و حالا که از تب و تاب این موضوع کاسته شده، انشاءالله که حل و فصل خواهد شد.
سعید گیتی آرا: خبرنگار جماران به بهانه فرارسیدن «هفته وحدت» به سراغ تعدادی از فعالان سیاسی و مذهبی کشور رفته و نظر آنها را درباره وضعیت وحدت در کشور جویا شده است.
آیتالله سیدحسین موسوی تبریزی که از ابتدای انقلاباسلامی مناصب مهمی را در دستگاه قضائی بر عهده داشته، معتقد است که برای رسیدن به وحدت در کشور باید باور کنیم که هر ایرانی فارغ از مذهب و رنگ و زبان و گویش حقی مساوی با سایر ایرانیان دارد. وی همچنین از مسئولین می خواهد تا اختلاف ها را کنار گذاشته و برای حل مشکلات مردم تلاش کنند.
متن کامل گفت و گوی «آیتالله سیدحسین موسوی تبریزی» با خبرنگار جماران را در ادامه بخوانید:
به نظر شما امروز تا چه اندازه به وحدتی که در کلام امام بر آن تأکید شده، نیازمندیم و سهم جریانات سیاسی در رسیدن به این وحدت چقدر است؟
یکی از آیات مهم قرآن که بر اساس فطرت بشری و توجه به آن نازل شده، «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا » است. بنابر این آیه، هیچگاه چنگ زدن به قدرت خدا انفرادی و با اختلاف نمیشود. اختلاف جز پراکندگی و ذلت و ضعف هیچ دستاوردی ندارد. آنچه که قدرت میآورد و نابودی را دور میکند، این است که همه با هم باشند. این عبارت همه باهم که در کلام امام متبلور شده در واقع عین تفسیر قرآن است.
اگر اکثریت قابل توجه ملت باهم باشند، پیروزی از آن آنهاست
همانطور که در ابتدای انقلاب تمام مذاهب و گویشهای مختلف، زنان و مردان همه باهم بودند، امروز نیز باید همان روحیه حاکم شود. در آن دوره اگر همه باهم نبودند، امکان پیروزی وجود نداشت. امروز نیز در تمامی مسائل اجتماعی، آنجایی که همه جامعه در آن حق دارند، باید همه با هم باشند، مسلماً در چنین حالتی پیروزی حتمی خواهد بود. البته ممکن است اقلیت ناچیزی همیشه در برابر اکثریت باشند، اما اگر اکثریت قابل توجه ملت باهم باشند، پیروزی از آن آنهاست.
همه باهم بودن و متحد شدن بر دو نوع است. یک نوع متحد شدن مذاهب درون کشور است که این برای کشور بسیار مطلوب است. برای نمونه شیعیان، اهل تسنن، مسیحیان، یهودیان و زرتشتیان یا اقوام مختلفی که در ایران حضور دارند، همه آنها ایرانی هستند و ما باید به این باور برسیم که همه آنهایی که در این مرزوبوم زندگی میکنند، ایرانیاند. پس باید باور کنیم که هر ایرانی فارغ از مذهب و رنگ و زبان و گویش... حقی مساوی با سایر ایرانیان دارد.
حتی اگر دشمن هم نداشته باشیم، تا متحد نشویم پیشرفت نمیکنیم
هیچکدام از استانها و شهرها با هم فرقی نمیکنند و در داشتن این حق با یکدیگر مساوی هستند و اگر کسی از این اصل تخلف کند، ظلم کرده و چنین ظلمی باعث فشل شدن و از بین رفتن نیروها میشود. لذا اگر نیرو از بین رود، دشمن سوءاستفاده میکند. امروز به مهمترین مسألهای که نیاز داریم، اتحاد و وحدت است. بعضیها میگویند که امروز چون دشمن داریم باید متحد شویم، درصورتی که حتی اگر دشمن هم نداشته باشیم تا متحد نشویم پیشرفت نمیکنیم. بنابراین اتحاد در کشور باعث پیشرفت میشود. اگر تمام نیروها باهم متحد شوند، باعث تقویت علم و صنعت و فناوری در کشور میشوند. حتی برای اجرای عدالت نیز اتحاد و اتفاق و صمیمت لازم است.
نمیدانم کسانی که دم از خدا و پیغمبر و قیام و انقلاب و نهضت میزنند، با فحش دادن و تهمت زدن به افراد چگونه میخواهند به مملکت خدمت کنند؟ آیا نیتی خیر دارند یا هدفشان سوء است و قصد خرابکاری دارند؟
ابتدای پیروزی انقلاب ما با اینکه دولت تازه و ضعیفی بودیم و قانون و مقررات نداشتیم ولی آنچه انقلاب و نظام را حفظ میکرد و باعث موفقیت مسئولین نظام میشد، اتحاد مردم بود که همه باهم در دفاع از کشور، جهاد سازندگی و پیشرفت آن مشارکت میکردند. امروز نمایندگان مردم و مسئولین باید در این راستا قدم بزرگی بردارند نه اینکه هر روز شاهد سم پاشیها، فحاشیها و گاهی تهمتها و پرونده سازیهای آنها علیه یکدیگر باشیم.
کسانی که دم از اسلام و انقلاب میزنند چگونه میخواهند با فحاشی و تهمت زدن به افراد خدمت کنند؟
من فکر میکنم اگر کسی کوچکترین علاقهای به ایران، ملت و نظام جمهوریاسلامی داشته باشد، چنین فضای تهمتزنی را سمّ مهلک در مواجهه با دشمن میداند. حتی اگر دشمن هم نداشتیم این قبیل رفتارها به پیشرفت و توسعه کشور لطمه میزد، اما با وجود دشمنانی که هستند سم پاشیها و تهمت زدنها به همدیگر بیشتر ضربه میزنند. نمیدانم کسانی که دم از خدا و پیغمبر و قیام و انقلاب و نهضت میزنند، با فحش دادن و تهمت زدن به افراد چگونه میخواهند به مملکت خدمت کنند؟ آیا نیتی خیر دارند یا هدفشان سوء است و قصد خرابکاری دارند؟ یا اینکه قصد دارند خرابکاریهای خود را با ایجاد چنین فضایی مخفی نگه دارند.
امیدواریم که خداوند کشور را از شرّ کسانی که اختلافافکنی میکنند، حفظ کند. امروز اتحاد حتی از اوایل پیروزی انقلاب هم واجبتر است، زیرا تنها عاملی که منجر به تسریع سقوط شاه، تثبیت نظام جمهوریاسلامی، ایستادگی در برابر آمریکا، صدام و همه دشمنان کشور بود، وفاق و وحدتی بود که در میان ملت وجود داشت. مردم با هم متحد و تا آخرین قطره خون خود حاضر به ایستادگی بودند.
باید کسانی که با تهمت و فحاشی اختلافافکنی میکنند، منزوی شوند
امروز نیز باید چنین رنگ و بویی در جامعه پیدا شود و همه موظفیم این کار را انجام دهیم. باید جلوی مسائل اختلاف انگیز که بسیار هم زیاد شده، گرفته شده و کاری کنیم تا کسانی که در جامعه با تهمت و فحاشی اختلافافکنی میکنند، منزوی شوند.
با توجه به اینکه در پاسخ خود به آمریکا اشاره کردید، به نظر شما وحدت تا چه اندازه می تواند به ایستادگی در برابر اقدامات یکجانبه گرایانه آمریکا در برابر ایران کمک کند؟
با اندکی تحقیق در مسائل سیاسی متوجه خواهید شد که آمریکا و دشمنان دیگر ما نظیر اسرائیل و ... تنها و تنها به اختلاف افکنی در کشور ما امیدوار هستند. بنابراین جز با وحدت نمیتوان با آنها مبارزه کرد. دشمنان با ایجاد رسانههای ماهواره ای و مجازی، شبانه روز علیه کشور سمپاشی میکنند و متاسفانه میتوانند در میان برخی جوانان که تجربه زندگی در زمان شاه را ندارند، اثرگذار باشند. این رسانهها حتی موفق شدند تا نمونههایی در عملکرد مسئولین پیدا کنند که منجر به تحریک افکار عمومی میشود.
مسئولین باید باهم آشتی کنند و اختلافها را از میان ببرند
اتحاد باید اول در مسئولین شروع شده و بعد میان آنها و مردم صورت گیرد. مسئولین باید باهم آشتی کنند و اختلافها را از میان ببرند. چرا که امروز وقتی مصاحبههای مسئولین در روزنامهها را میخوانیم، متوجه میشویم که علیه همدیگر شمشیر کشیدند. آنها علاوه بر کنارگذاشتن اختلافات باید با مردم باشند و مشکلات مردم را حل کنند. متاسفانه توجه نکردن به مشکلات مردم هر روز شکاف میان مردم و مسئولین را بیشتر کرده و این مهمترین اختلافی است که امروز در جامعه ما وجود دارد.
یک عده میگویند به دلیل اینکه معتقدندFATF بد است، پس باید هیچگاه تصویب نشود. ولو اینکه آسیبهای زیادی هم به منافع ملی بزند. در حالی که توجه نکردن به کشور عین خیانت است.
اینکه اگر ما متحد باشیم، آمریکا و هرکشور دیگری که با ما دشمنی دارد هیچ غلطی نمیتواند بکند، یک واقعیت است. واقعیت این است که دشمنان از اختلاف ما سوءاستفاده میکنند نه اتحادی که باید داشته باشیم. آنها نمیتوانند اختلافی بیندازند، تنها میتوانند از اختلاف میان ما سوءاستفاده کرده و شکافها را روز به روز بیشتر کنند. من معتقدم ضمن اینکه اتحاد باید حفظ شود، دولت نیز موظف است به خواستههای ملت توجه کند. برای نمونه کارگران در اهواز و نقاط دیگر تظاهرات میکنند و میگویند که چند ماه است حقوق نگرفتند. هرکس اندکی توجه کند، میفهمد که اگر کارگر چندماه حقوق نگیرد، چطور میتواند زندگی کند.
اختلاف مسئولین روزبه روز شکاف میان مردم و حاکمیت را بیشتر خواهد کرد
کارگر که اندوخته چندانی ندارد تا از آن مصرف کند. بنابراین اگر تا امروز هم فریادش درنیامده، از نجابتش بوده است. دولت و حاکمیت باید به خواستههای این کارگران توجه کنند، چرا که اگر به وضعیت آنها رسیدگی نشود، منجر به اختلاف در کشور میشود. مسئولین نیز اگر باهم اختلاف داشته باشند، این اختلافات در طبقات پائین اثرگذار خواهد شد و روزبه روز شکاف میان مردم و حاکمیت بیشتر خواهد کرد.
طی دوسال اخیر موضوع گفت وگوی ملی همواره مورد توجه جریان ها به ویژه اصلاح طلبان بوده است. به نظر شما گفت و گوی ملی در تحقق وحدت تا چه اندازه موثر است؟
گفت و گوی ملی بسیار خوب است و نه تنها در تحقق وحدت، بلکه در پیشرفت جامعه نقشی اساسی دارد. حتی در رفع مشکلات جاری کشور نیز بسیار ضروری است. برای اینکه در این گفت و گوها اشخاص و جریانها میتوانند پیشنهادات و نظرات خود را برای حل مشکلات کشور مطرح کنند و چون گفت و گویی واقعی میان آنها شکل گرفته، پیشنهادات سازنده از سوی هرفردی که باشد باید مورد پذیرش قرار گیرد.
گفت و گوی ملی پیش شرط نمیخواهد
این جمله از امیرالمومنین(ع) است که میفرماید؛ «من علّمنی حرفا کنت له عبدا»هر کس کلمهای به من بیاموزد مرا بندهی خویش کرده است. امروز نیز اگر کسی برای حل مشکلات کشور و اداره بهتر آن پیشنهادهای سازنده دهد، باید دستش را بوسید و به آن پیشنهادها عمل کرد.
آیا این گفت و گو پیششرطی هم دارد؟
نه، گفت و گوی ملی پیش شرط نمیخواهد ولی اگر بخواهیم برای آن پیش شرط قائل شویم، این گفتوگوها باید بر اساس حفظ منافع مردم و مملکت باشند. در گفت و گوی ملی نباید اسرار مملکت فاش شود تا دشمنان بتوانند از آن سوءاستفاده کنند. در گفت و گوی ملی هر کدام از طرفین میتوانند خود را مورد نقد قرار داده و پیشنهادهای سازنده ارائه دهند. طرف مقابل نیز باید نظرش را درباره پیشنهادهای مطرح شده اعلام دارد. بنابراین گفت و گو بسیار خوب است، اما اینکه به دلیل منافع شخصی مسائلی در این گفت و گوها مطرح شده که موجب آسیب به منافع ملی شود، ظلمی بزرگ است.
یک عده میگویند به دلیل اینکه معتقدندFATF بد است، پس باید هیچگاه تصویب نشود
به نظر شما در راستای حمایت از دولت و تحقق وحدتی که همدلی بیشتر مردم با دولت را در این شرایط سخت طلب می کند، باید چه اقداماتی انجام گیرد؟
امروزه با توجه به اینکه ملت واقعاً از لحاظ اقتصادی مشکل دارد و مردم گرفتار هستند، در رابطه با این بخش، باید مشکلات را «همه باهم» حل کنند. اینکه این گروه یا آن گروه علیه همدیگر تجمع کرده یا شعار دهند، بیفایده است و جز اینکه وحدت را از بین ببرد، کار دیگری نمیکند. معمولاً در تجمعهای این چنینی هر فرد میخواهد خود را به نمایش دربیاورد و خودخواهیها حاکم می شود. اما آنچه مسلم است، گفت و گو ها باید انجام شده و تصمیم جدی گرفته شود تا در صورت امکان مشکلات حل شوند و برای آینده کشور درست برنامه ریزی شود.
چنین حرف زدنها و نامه نگاریهایی باعث بروز اختلاف میشود، ولو اینکه آقای یزدی هیچنظر بد و خاصی هم نداشته باشد. در واقع این قبیل بگومگوها در کشور موجب ضرر شده و بی تردید دربرابرهم قرار گرفتن حوزویها و مراجع امری مطلوب نیست و از لحاظ اجتماعی، اهانت به مراجع و مرجعیت است.
برای نمونه، یک عده میگویند به دلیل اینکه معتقدندFATF بد است، پس باید هیچگاه تصویب نشود. ولو اینکه آسیبهای زیادی هم به منافع ملی بزند. در حالی که توجه نکردن به کشور عین خیانت است و از نظر اسلام حتی اگر قانونی خلاف شرع باشد ولی به نفع و صلاح جامعه اسلامی باشد، میتوان به حکم شرعی عمل نکرد.
آنجایی که مصلحت جامعه اقتضا کند، احکام اولیه اسلام نباید اجرا شود
به همین منظور، شورای نگهبان در اوایل پیروزی انقلاب در سال 62-63 بعضی قوانین را مانند قانون کارگری خلاف شرع میدانست و میگفت ما نباید برای کارگر منافعی را شرط کنیم و خود کارفرما باید چنین کاری کند یا در رابطه با اخذ مالیات عدهای با دولت مهندس میرحسین موسوی مخالف بودند و مالیات را خلاف شرع میدانستند و دلیلشان هم این بود که باید مانند صدر اسلام، مملکت با خمس و زکات اداره شود که خوشبختانه امام با آنها برخورد کرد.
مسائلی از این قبیل باعث شد تا امام مجمع تشخیص مصلحت نظام را پیشنهاد کرده و بگویند؛ آنجایی که مصلحت جامعه اقتضا کند، احکام اولیه اسلام نباید اجرا شود و باید به مصلحت جامعه توجه کرد. لذا بعد از رحلت حضرتامام در قانون اساسی جدید«مجمع تشخیص مصلحت» تصویب شد. در مورد قوانین نیز هیچ اشکالی ندارد که متخصصین موافق و مخالف درباره آنها صحبت کرده و شورای نگهبان نیز نظر خود را اعلام کند. اما مجمع تشخیص مصلحت باید مصلحت کل جامعه را لحاظ کند. بنابراین اگر این موارد را رعایت کنیم، روزبه روز وحدت در جامعه بیشتر و اختلافات کمتر خواهند شد.
هوای نفس ما گاهی از آمریکا بدتر است
همچنین شیاطینی که در جامعه، حتی دین را ملعبه خود قرار دادند و قصد دارند تا از نردبان دین بدون توجه به دین بالا روند، خود به خود از بین میروند.
به نظر می رسد برخی اقدامات برخی تندروانه علیه دولت در سالیان اخیر، با انجام اقداماتی که آمریکا علیه ایران انجام می دهد، شباهت پیدا می کند. آیا تداوم این رفتارها در این مقطع نمی تواند به وحدتی که باید وجود داشته باشد، آسیب بزند؟
آنچه مسلم است چنین اقداماتی ضربه زننده به وحدت خواهد بود. اما نمیتوان گفت همه کسانی که این کار را میکنند به خارج از مرزها متصل هستند چرا که هوای نفس ما گاهی از آمریکا بدتر است. بنابراین کسی که تابع نفس خود باشد، در اصل تابع یک شیطان بزرگ در درون خود است. اینکه گفته میشود آمریکا شیطان بزرگ است، این شیطان بزرگ از درون هر انسان میآید. اگر انسان عدالت داشته باشد، منافع اجتماع را بر منافع خود مقدم میداند.
نامه آقای یزدی کار درستی نبود
وقتی که منافع اجتماع مقدم بر منافع فردی شد، دیگر آمریکا نیز نمیتواند سوءاستفادهای از ما کند. اما زمانی که منافع شخصی دارای اولویت میشوند، آمریکا به راحتی میتواند سوءاستفاده کرده و به همین خاطر پول میدهد تا شبکههای معاند علیه ایران فعالیت کنند. آنچه مهم است افراد متدین و مذهبی و کسانی که دل در گروی منافع کشور دارند، نباید ناآگاهانه در تله آمریکا بیفتند.
در هفته های گذشته نامه سرگشاده آیت الله یزدی به آیت الله شبیری زنجانی واکنش های زیادی را در پی داشت. نظر شما در مورد این واکنش ها چیست؟
با توجه به اینکه من در این باره صحبت کردم و مجمع مدرسین حوزه علمیه قم هم جزو اولین مجموعههایی بود که به انتشار این نامه واکنش نشان داد، تکرار آن مواضع اهمیتی ندارد. اما مهم این است که چنین حرف زدنها و نامه نگاریهایی باعث بروز اختلاف میشود؛ ولو اینکه آقای یزدی هیچنظر بد و خاصی هم نداشته باشد. در واقع این قبیل بگومگوها در کشور موجب ضرر شده و بی تردید دربرابرهم قرار گرفتن حوزویها و مراجع امری مطلوب نیست و از لحاظ اجتماعی، اهانت به مراجع و مرجعیت است. بنابراین نوشتن این نامه کار درستی نبود و حالا که از تب و تاب این موضوع کاسته شده، انشاءالله که حل و فصل خواهد شد.
منتشر شده در
گفتار
شنبه, 26 آبان 1397 15:21
امام با ترور رجوی و بنیصدر مخالف بود
موسوی تبریزی: بنگاههای مسکن خانههای تیمی را لو میدادند/ ترور بختیار کار خودسرها بود
خیلی متدین داشتیم. بنگاههای مسکن هم بودند. اعلام هم کرده بودیم که اگر دیدید کسی مجرد است و مشکوک است و خانه اجاره میکند، اطلاع دهید. آنها هم اطلاع میدادند و بهترین منبع اطلاعات ما همین بنگاههای مسکن بودند. البته تأکید کرده بودیم که نباید اقدامی بکنند و تنها باید دنبال کنند. اداره خانههای تیمی منافقین به این صورت بود که اعضای ۲ خانه تیمی همدیگر را نمیشناختند مگر یک نفر از هر خانه. هر خانه تیمی حداقل ۵ نفر و حداکثر ۷ نفر بود. یک نفر از هر خانه تیمی با یک نفر از خانه تیمی دیگر ارتباط داشت و همینطور زنجیرهوار به یکدیگر متصل میشدند.
آیتالله سیدحسین موسوی تبریزی یک دهه پس از نخستین مسئولیتهایش در انقلاب کنارهگیری میکند و کنشگری سیاسی در قالب فعالیتهای تشکیلاتی را در کنار تدریس حوزوی دنبال میکند. دبیرکل مجمع محققین حوزه علمیه قم پروندههای مهم قضایی را به عنوان دادستان انقلاب تبریز و دادستان انقلاب کل کشور تا سال ۶۲ قضاوت میکند. در هر ۲ مورد حکم امام خمینی(ره) را داشت. صریح و شفاف میگوید نقش اصلی را در جمع کردن غائله منافقین ظرف مدت ۳ ماه و بعد از اعلام مبارزه مسلحانه آنان در ۲۹ خرداد سال ۶۰ و در جایگاه دادستانی کل انقلاب ایفا کرده و به خانه تیمی موسی خیابانی در زعفرانیه رسیده است؛ انتقاد هم میکند فیلم سینمایی «ماجرای نیمروز» مدیریت دادستانی انقلاب در آن ماجرا را نادیده گرفته است. در همان دهه ۶۰ در انتخاباتهای مجلس اول و سوم شرکت میکند و از سوی مردم تبریز بهعنوان نماینده آنان انتخاب میشود. پایان مجلس سوم در سال ۷۱ پایان مسئولیتهای رسمی او نیز محسوب میشود و تدریس در حوزه مشغله اصلی سالهای بعدی فعالیت او را تشکیل میدهد. دیدار ۱۱ مهرماه اصلاحطلبان با حسن روحانی رئیسجمهور و ماجرای عدم حضور او و مطالبات تشکیلاتش از روحانی بهانه اصلی گفتوگوی ما با آیتالله موسوی تبریزی بود، در عین حال تقارن ایام مصاحبه با سالگرد ماجرای مکفارلین و برخی اتفاقات دیگر دهه ۶۰ مانع از مرور برخی جزئیات آن حوادث در گفتوگو نشد. او در بخشی از این گفتوگو اشاره میکند که قتل بختیار در فرانسه یا شرفکندی در آلمان برای ضربه زدن به سیاستهای بهبود روابط آیتالله هاشمی رفسنجانی با اروپا بود. اتفاقی که امروز به شکلهای مختلف برای سیاست خارجی دولت روحانی در دانمارک یا بلژیک تکرار و برای ایران پروندهسازی میشود. دفتر مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم محل انجام این گفتوگو بود. ساختمانی قدیمی که از یک حیاط با چند پله به اتاق جلسات آیتالله موسوی تبریزی میرسید. پنکه سقفی، چند جلد کتاب قدیمی، تصویری رنگورو رفته از آیتالله منتظری در قلب یکی از تاقچهها و تصویری قدیمی از امام(ره) در دل یکی دیگر از تاقچهها نخستین نقش و نگارهایی است که در بدو ورود به اتاق به چشم میخورد.
در جلسهای که آقای روحانی در مهرماه با اصلاحطلبان گذاشته بودند، شما و آقای کرباسچی شرکت نکردید.
برخی دوستان دیگر هم شرکت نکردند.
غیبتتان به خاطر دلخوری از دولت بود یا مبحث دیگری بود؟
میشود گفت هر دو بود. در ماه رمضان نیز آقای روحانی جلسه افطاری در ساختمان سران تشکیل داده بود. آنجا هم به عنوان سخنران دعوتم کرده بودند ولی بابت رفتوآمد مشکل داشتم. البته در آنجا ماجرا یک دلیل دیگر هم داشت که اینجا هم میگویم. آنجا گفتم نمیآیم چون اگر بیایم نمیتوانم کلا از آقای روحانی تعریف کنم. مقداری تعریف دارم ولی مقداری نقد هم دارم، نقد هم الآن نمیخواهم بکنم چون صلاح نمیبینم تضعیفش کنم.
نقدهایتان ناظر به چه مواردی است؟
در رابطه با مدیریت است. مردم مشکلات دارند. بعضی مدیران آقای روحانی در مدیریت مشکل دارند. گاهی گفتمانهای خلاف و عجولانه دردسر میآفریند؛ بهخصوص این مسائل ارزی که موضعگیریهای مختلف زیادی را از سوی دولت به همراه داشت. اینها چیزهایی است که روحانیت هم در قم نمیتواند جوابگویش باشد. آقای روحانی ممکن است خارج از جمع خصوصی خودشان نسبت به بطن جامعه اطلاع نداشته باشند، اما الآن مردم پیش ما میآیند و میگویند شما به ما گفتید به آقای روحانی رأی بدهید و ما هم رأی دادیم، چرا اینگونه شد؟ من از این غافل نیستم که آقای روحانی نیز خیلی زیاد مشکلات دارند، مگر آقای خاتمی کم مشکلات داشت؟ زمان آقای خاتمی تا توانستند هر کاری انجام دادند تا ایشان موفق نشود. حالا هم چنین است.
یعنی معتقدید برای آقای روحانی بحران میسازند؟
اگر نگویم بحرانسازی، حداقل میخواهند موفق کامل نشود. عدهای هستند که از قدیم میخواهند به خاطر یک روسری قیصریه را به آتش بکشند. لازم نیست که ما صد درصد از آقای روحانی راضی باشیم؛ همین مقدار که بتواند بهتر عمل کند خوب است.
ماجرای دیماه آتش زدن قیصریه بود؟
نه. آنها آلت دست بودند؛ حالا یا آلت دست خارجیها یا آلت دست مشهدیها. یا در مشهد تحریک شدند یا از اروپا و آمریکا تحریک شدند.
سابقه حمایت شما از آقای روحانی به سابقه دوستیتان با ایشان از سالهای قبل از انقلاب برمیگردد. شما زمانی با آقای روحانی در مجلس بودید. ظاهر ماجرا این است که شما در مجلس خیلی با آقای روحانی همفکر نبودید. به هر حال آقای روحانی طیف راست تعریف میشد و شما طیف چپ. با این حال از ایشان در انتخابات ۹۲ و ۹۶ حمایت کردید. چرا؟
من با آقای روحانی از سال ۴۲ رفیق هستم. ایشان یک سال از من کوچکتر است. ایشان از سمنان به قم آمدند و من از تبریز. سنمان هم کم بود، بین ۱۷ تا ۱۸ سال. در درسها خیلی هم را میدیدیم و تقریبا همدرس بودیم. بعد هم که امام(ره) از ترکیه به نجف تشریف بردند، ما خدمت ایشان رفتیم.
در مجلسی که شما با آقای روحانی همدوره بودید یکی از چالشهای کشور ماجرای مکفارلین بود. مجلس آن زمان درگیر ماجرای مکفارلین شد و چند نفری هم نامه نوشتند که از آقای ولایتی سؤال کنند و امام(ره) پاسخ تندی به آنها دادند.
آن جریان بیشتر مربوط به نمایندههایی میشد که میخواستند با آقای هاشمی برخورد کنند. البته آن موقع من مجلس نبودم، دادستان کل انقلاب بودم.
یعنی بحث زدن آقای هاشمی بود؟
آن موقع مجمع تشخیص مصلحت نظام نبود. مجمع تشخیص مصلحتی که امام فرمودند شامل ۵ نفر بود و آقای هاشمی رئیس مجلس، رئیسجمهور، آقای موسوی نخستوزیر، آیتالله موسوی اردبیلی رئیس دیوان عالی کشور و بنده به عنوان دادستان کل کشور در آن حضور داشتیم. به تناسب بحثها وزیر مربوطه را نیز دعوت میکردیم، مثلا در مباحث مربوط به جنگ آقای محسن رضایی هم دعوت میشد. درباره سیاست خارجی از آقای ولایتی دعوت میشد. حاج احمدآقا نیز شرکت میکرد ولی برخی بحثها آنجا مطرح نمیشد. مثلا ماجرای مکفارلین آنجا مطرح نشده بود. تنها حاج احمد آقا و آقای هاشمی و امام میدانستند. هر کسی هم بگوید امام نمیدانست دروغ گفته است.
آقای روحانی در جریان نبودند؟
هیچ کس در جریان نبود.
رئیس کمیسیون دفاعی مجلس بودند و احتمالا باید خبر داشته باشند؟
بله. ولی رؤسای کمیسیونهای مجلس در جریان نبودند.
چند وقت قبل مستندی ساخته و ادعا شد که آقای روحانی از طرف مجلس وارد مذاکرات مکفارلین شده بود.
بعید است. اولش این بود که گفته نشود و تنها آقای هاشمی و احمدآقا در جریان باشند. من چون با احمدآقا خیلی رفیق بودیم گاهی اندکی از مسائل خیلی سری را به من میگفت. من هم از قضیه بو برده بودم ولی تمام شرایطش را نمیدانستم. آقای ریشهری وزیر اطلاعات بود و چیزهایی دستش آمده بود. نامهای خدمت امام(ره) نوشته بود و چون احساس مسئولیت کرده بود گفته بود چنین مذاکراتی وجود دارد.
تصور آقای ریشهری این بود که امام در جریان نیستند؟
بله. امام ابتدا به ایشان فرموده بود که شما دخالت نکنید. جریان مهدی هاشمی برادر داماد آیتالله منتظری پیش آمده بود و او این مسائل را لو داد. گفته میشد از طریق نیروهای لبنانی یا قذافی نیز مسائلی درباره این مذاکرات گفته شده بود. بالاخره یک روز یک مجله در لبنان چیزی نوشته بود که باعث شد آیتالله ریشهری دوباره به امام نامه بنویسد. حضرت امام آنجا فرموده بود که باز هم تو دخالت نکن. ولی امام خواسته بودند آیتالله خامنهای و مهندس میرحسین موسوی نیز در جریان مذاکرات باشند و خواسته بودند که دقت کنند این بحثها به ضرر نظام تمام نشود. همیشه بعضیها که نیستند و در جریان نیستند ممکن است تاریخ را تحریف کنند. مکفارلین وقتی به ایران آمد مقداری سلاح از بابت طلبهای ایران از آمریکا به ایران آورد و نامهای هم از سوی ریگان رئیسجمهور آمریکا آورده بود. یک انجیل هم به امضای رئیسجمهور آمریکا آورده بود. امام(ره)، آیتالله هاشمی، آیتالله خامنهای و آقایان میرحسین موسوی و آیتالله موسوی اردبیلی را نهی کرده بود که در ردههای بالا دیدار انجام نشود ولی از معاونتهای وزارت خارجه ۲ نفر به ملاقاتش رفتند و در هتل هیلتون دیدار کردند. جریان از همان شروع کار خنثی شد. من فکر میکنم اگر معقولانه و با نظرات امام ادامه پیدا میکرد و دادوقال نمیکردند میشد پیشرفتهایی حاصل شود.
یعنی موافق مذاکرات بودید؟
من همیشه موافق مذاکره بودهام. ائمه معصوم علیهمالسلام موافق مذاکره بودهاند. امام حسین(ع) شب تاسوعا و عاشورا و حتی روز عاشورا چندین بار در صحرای کربلا مذاکره کرده است.
جایی گفتید امام هیچ وقت نمیخواست با آمریکا جنگ کند و همیشه مخالف بود.
امام کلا هیچ وقت نمیخواست جنگ کند. جنگ را تحمیل کردند. نخستین حرکت غلط آمریکا بردن شاه به آمریکا بود و میخواست بگوید ما همچنان شاه را به رسمیت میشناسیم.
با تسخیر لانه جاسوسی مخالف بودید؟
من از آن ماجرا خبر نداشتم. من آن موقع به حکم امام خمینی(ره) قاضی شرع تبریز بودم؛ آن روزهایی بود که دیگر تبریز آرام شده بود و خلق مسلمان شکست خورده بود. من هم آرامش پیدا کرده بودم و از امام اجازه گرفته بودم تا حج بروم. رفته بودم حج و در مکه بودم که شنیدم لانه جاسوسی را گرفتهاند.
در ماجرای آزادسازی گروگانهای آمریکایی در مجلس اول شما در کدام طرف قرار داشتید؟
بحث مذاکره مستقیم با آمریکا در جریان بود، من هیچ صحبتی نکردم، ولی با بعضیها که به صورت خصوصی مخالفت تندی داشتند و میگفتند ما با آمریکا در حال جنگیم و نمیتوانیم مذاکره کنیم مخالف بودم. خدا رحمت کند آقای دکتر یدالله سحابی را؛ ایشان خیلی ناراحت بود و میگفت شما باید بار سیاسی این کلمه را بدانید که در حال جنگ بودن یعنی چه. اگر مدعی هستیم که امروز با آمریکا در حال جنگ هستیم، باید به دامن شوروی برویم. دکتر ابراهیم یزدی نیز خودش آمد صحبت کرد و گفت که حضرت امام فرمودند ما فعلا باید با آمریکا کجدار و مریز رفتار کنیم. شهید محمد منتظری پسر آیتالله منتظری نیز با اینکه خیلی تند بود تاریخچه دمکراتها و جمهوریخواهها را توضیح داد و خیلی هم به این حوزه تسلط داشت. خیلی زیبا توضیح داد که سیاست یک بدهبستان است و هر کسی که زرنگتر باشد بیشتر میستاند. اما چون اکثریت مجلس با طیف حزب جمهوری اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و عده دیگری که رویهمرفته به آنان خط امامی میگفتند، بودند مذاکره مستقیم رأی نیاورد. امام فرموده بود خود مجلسیها باید در رابطه با آزادی گروگانها تصمیم بگیرند و هیچ پیشنهادی هم نکرده بود؛ همه نیز بر این باور بودند که مذاکره کنیم و هیچ کس مخالف نبود. بحث بر سر این بود که با آمریکا مستقیما وارد مذاکره شویم یا غیرمستقیم. عدهای میگفتند چون مذاکره مستقیم سریعتر جواب میدهد بهتر است.
چه طیفی مدافع نظریه مذاکره مستقیم بودند؟
طیف نهضت آزادی، ملیگراها و بعضی دیگر که بین ۷۰ تا ۸۰ نفر از نمایندگان مجلس را تشکیل میدادند.
با آقای بازرگان اختلافنظر داشتید؟
بله. خیلی جاها.
روایتی هم آقای نوری همدانی پدر همسرتان درباره مواجهه شما با جریان نهضت آزادی در مجلس داشتهاند.
اصل آن ماجرا درست بوده است ولی درباره جزئیاتش خواهم گفت. نمایندگان رأی به مذاکره مستقیم با آمریکا ندادند و قرار شد مذاکره غیرمستقیم باشد و الجزایر نیز واسطه باشد؛ که متأسفانه خیر زیادی هم از این مذاکره غیرمستقیم ندیدیم و چیز زیادی هم گیرمان نیامد.
بحث اختلافتان با آقای بازرگان را هم میفرمایید؟
اختلاف نبود. من با آقای بازرگان همشهری بودم و از ابتدای دهه ۴۰ دوستشان داشتم؛ کتابهای خوبی داشتند و از آنها استفاده میکردیم. جوان بودیم و از تفسیرهای ایشان استفاده میکردیم. ماجرا این بود که ما نمایندگان همان روز اول مجلس اول خدمت امام رضوانالله تعالی علیه رسیدیم و آنجا مرحوم فخرالدین حجازی نماینده مردم تهران صحبت کرد. بعد از صحبت ایشان حضرت امام صحبت کردند و سپس قرار شد به قم برویم؛ استادان و بزرگان و آیتالله منتظری دعوت کرده بودند. به قم آمدیم و بعدازظهر در مدرسه فیضیه جلسه بود. قرار بود آقای حجازی که از لحاظ تعداد رأی نفر اول تهران بودند در حضور امام صحبت کنند و آقای بازرگان که نماینده دوم تهران بودند در قم صحبت کنند. حدود ۲۰ دقیقه آقای بازرگان دیرتر رسیدند و صحبتشان را با عذرخواهی از دیر رسیدن شروع کردند؛ اینکه منزل آیتالله شریعتمداری رفته بودم و دیدن ایشان را لازم میدانستم. همین مقدمه صحبت شد و بعد آقای بازرگان گفتند من اصلا و کلا مخالف ورود علما و روحانیت در سیاست هستم. بنده الآن هم با نظرش مخالف هستم که میگفت اگر علما در سیاست وارد شوند ممکن است مسائل سیاسی وجهه و آبروی روحانیت را میان مردم کمرنگ کند. این همان چیزی است که پاکروان رئیس ساواک نیز در سال ۴۲ در زندان به حضرت امام گفته بود. پاکروان به امام گفته بود سیاست پدرسوختهبازی است و شما دخالت نکنید. امام گفته بود آن سیاست مال شما، ما سیاست دینی خودمان را داریم. آقای بازرگان هم میگفتند که من معتقدم روحانیت در سیاست دخالت نکند. علما و بزرگان آنجا نشسته بودند و من هم ملاحظهای نداشتم. من بلند شدم و گفتم آقایان شما نشستهاید و این آقا به شما تعیین تکلیف میکند و میگوید نباید در سیاست دخالت کنید، این یعنی اینکه ما دینمان را نمیفهمیم، درحالیکه در دین ما سیاست هم وجود دارد. نمایندگان خوششان آمد و از من دفاع کردند. مجلس ادامه پیدا کرد و آقای بازرگان هم صحبتشان را کردند. آیتالله نوری همدانی کمی نمک قضیه را زیاد کرده و گفتهاند موسوی تبریزی جلو رفت و آستین بالا کرد. اینها هیچ واقعیت ندارد. من نه جلو رفتم و نه آستین پاره کردم.
انتقادی که جدیدا مطرح میکنند این است که نفوذ روحانیت بین نسل جدید کمتر شده و این به علت دخالت در سیاست است؟
انتقاد صد درصد راست است، ولی نه به خاطر اینکه ما در سیاست دخالت کردیم بلکه به خاطر اینکه خوب عمل نکردیم. اوایل انقلاب که در تبریز بودم، هیچگاه مبارزه با منافقین برای ما سخت نبود. به همین خاطر نیز با یک برنامهریزی ظرف مدت ۳ ماه جلسات منافقین را تمام کردیم، چون مردم طرفدار بودند، من ۲۵ شهریور ۶۰ به تهران آمدم و اواخر دیماه این مسئله جلسات منافقین را تمام کردیم. آن فیلمی که برادران سپاه با نام ماجرای نیمروز ساختند نیز تمام حقیقت نبود، زیرا حلوفصل قضیه منافقین را تنها به خودشان منتسب کردند. این بیشتر برنامهریزی من به عنوان دادستانی کل انقلاب بود که کمیته انقلاب (سپاه) و مسئول اطلاعات نخستوزیری - آن زمان وزیر اطلاعات نداشتیم - با یکدیگر هماهنگ باشند. جلسه گذاشتیم و من از آقای فلاحیان خواستم که جلسات آنان را مدیریت کند. گفتیم هر کس هر اطلاعاتی از هر خانه تیمی پیدا کند، حق ندارد اقدام کند، چون اوضاع را به هم میریختند؛ گاهی کمیته و اطلاعات سپاه هر ۲ با هم به یک خانه تیمی میرسیدند و چون همدیگر را نمیشناختند، یکدیگر را میزدند. سازماندهی وجود نداشت و اطلاعات نیز به همدیگر نمیرسید. ساماندهی این قضیه ۳ ماه طول کشید تا اطلاعات یکجا جمع شد. از طرف من نیز آقای فلاحیان که بعدها وزیر اطلاعات شد، حضور داشت.
خانههای تیمی را چطور تشخیص میدادید؟
بالاخره یک علم است دیگر (با خنده)؛ همسایهها و آدمهای متدین اطلاع میدادند. خیلی متدین داشتیم. بنگاههای مسکن هم بودند. اعلام هم کرده بودیم که اگر دیدید کسی مجرد است و مشکوک است و خانه اجاره میکند، اطلاع دهید. آنها هم اطلاع میدادند و بهترین منبع اطلاعات ما همین بنگاههای مسکن بودند. البته تأکید کرده بودیم که نباید اقدامی بکنند و تنها باید دنبال کنند. اداره خانههای تیمی منافقین به این صورت بود که اعضای ۲ خانه تیمی همدیگر را نمیشناختند مگر یک نفر از هر خانه. هر خانه تیمی حداقل ۵ نفر و حداکثر ۷ نفر بود. یک نفر از هر خانه تیمی با یک نفر از خانه تیمی دیگر ارتباط داشت و همینطور زنجیرهوار به یکدیگر متصل میشدند. تشکیلات آنها بسیار قوی بود و در اوایل انقلاب از هر کوی و برزنی طرفدار داشتند. اگر به این خانههای تیمی حمله میکردند، ما آن یک نفر مهره رابط با سایر خانههای تیمی را از دست میدادیم و اتصالمان قطع میشد. ۳ ماه صبر کردیم تا یک به یک اتصال این خانههای تیمی به یکدیگر را پیدا کنیم. مدیریت کردیم و دوستان مسئولیت اجرا را برعهده داشتند، از جمله آقای محسن رضایی که فرمانده وقت سپاه بود و آقای رضا سیفاللهی که معاون اطلاعات سپاه بود. از طرف آقای مهدوی کنی هم یک نفر شرکت کرده بود و از نخستوزیری نیز آقای خسرو تهرانی در جلسات شرکت میکرد.
جلسات کجا تشکیل میشد؟ پروژه نفوذ در آن زمان خیلی قوی اجرا میشد و ممکن بود جلسات لو برود.
تهران، در دادسرای انقلاب تهران و در زندان اوین. چون زندانیان در دست آقای لاجوردی بودند که دادستان تهران بود. یک بند ۲۰۹ هم بود که آن هم دست سپاه بود و الان دست اطلاعات سپاه است. دوستان ۳ ماه کار کردند و بالاخره به آن نقطه مرکزی منافقین در زعفرانیه رسیدند. موسی خیابانی و زن رجوی آنجا بودند. البته پسر آقای جنتی آنجا نبود و همان روز در یکی از خانههای تیمی درجه ۲ منافقین گرفته شد. آقای حسین جنتی شباهتی هم با مسعود رجوی داشت؛ هر ۲ پسربچههایی در حدود سنی ۳ تا ۴ ساله داشتند. بچهها را تحویل پدربزرگهایشان یعنی پدر آقای رجوی و آیتالله جنتی دادیم.
سرنوشت پسر آقای حسین جنتی چه شد؟
پسرش بزرگ شد و متأسفانه او هم در قم در جریان حمله به بیت آیتالله منتظری به پشتبام منزل ایشان رفته بود و همراه با بقیه شعار میداد که چون سیمهای برق قم بهصورت نامنظمی نزدیک منازل بودند، دستش به آن سیمها میگیرد، برق میگیرد و فوت میکند. خیلی وارد بحث خاطرات شدیم. به مسائل روز بپردازیم.
در بحث خاطرات یک سؤال باقی ماند. موضوعی که اخیرا فرزند آیتالله منتظری درباره اطلاع آیتالله هاشمی رفسنجانی از حمل مواد منفجره در سال ۶۵ و در کیف حجاج به مقصد عربستان مطرح کردند، چقدر صحت دارد؟
خیر. من آن را قبول ندارم. نادرست است و آقای هاشمی رفسنجانی هم با آن کار مخالف بود.
یعنی آقای هاشمی در جریان آن ماجرا نبودند؟
خیر. مخالف بودند. بعدا متوجه شدند و خیلی هم ناراحت شدند. آقای هاشمی به دنبال ارتباط با عربستان بود و فضای خوبی هم درست کرد.
آن ۶ پاسدار از کجا دستور میگرفتند؟
آن زمان معروف بود که بچههای اصفهان و دوستان سیدمهدی هاشمی بودند. البته من خودم اطلاع ندارم، ولی میدانم آقای هاشمی سخت مخالف بود و ناراحت شد. حتی زمانی که شرفکندی یا قاسمی در آلمان کشته شدند، کلی زحمات آقای هاشمی را در ارتباط با سیاست خارجی به هم ریختند. مجددا بعد از کشته شدن بختیار همین اتفاق افتاد. اصلا اینها در دشمنی با آقای هاشمی بود، نه دشمنی با فرانسه و آقای بختیار. بختیار یک انسان بیعرضه بود که تمام شد و رفت. آقای مهدی هاشمی (برادر داماد آیتالله منتظری) زمانی که من دادستان کل انقلاب بودم – آن زمان آقای بنیصدر فرار کرده بود و رجوی هم به فرانسه رفته بود - پیش من آمد و گفت کسانی را در فرانسه داریم که حاضرند یک میلیون دلار بگیرند و رجوی و بنیصدر را بکشند. آنها هم آن زمان در فرانسه بودند. من گفتم این مسائل بسیار مهم است، مربوط به کشور است و باید با امام صحبت کنم. گفتم از آیتالله منتظری هم میپرسم. آیتالله منتظری هنوز قائممقام نشده بود. به آیتالله منتظری تلفن کردم، گفتند یک ریال هم جایز نیست بابت این کارها بدهید. خدمت امام رفتم. جواب امام خیلی مهم است. ایشان اصلا در رابطه با پول جواب نداد؛ گفت مگر میشود اینها را کشت؟ اگر رفتهاند فرانسه، خب بروند ولی چرا باید آنها را بکشیم. جواب امام را ببینید، خیلی مهم است: مگر میشود کشت؟ امام نظرش اینجور بود. شما بختیار را با رجوی مقایسه کنید. بختیار را کشتند و بسیار ضربه زدند.
یعنی کار خودسرها بود؟
بله که کار خودسرها بود؛ ولی آقای هاشمی نمیدانست و آن خودسرها ضربه خودشان را زدند. آقای هاشمی کلی با فرانسه کار کرده بود و وضع بعد از جنگ خوب شده بود ولی دوباره تا مدتی خراب شد. خدا میداند چقدر ضرر دیدیم تا حل شد. شرفکندی هم فرد مهمی محسوب نمیشد؛ حالا ۵ نفر هم در قهوهخانهای نشسته بودند و صحبت میکردند. در رستوران کشتندشان. رجوی را نکشتند چه شد؟ چه کار میتوانست بکند؟ ما اگر درون خودمان قوی شویم، آنها هیچ کاری نمیتوانند بکنند. این اقدامات خودسرانه تنها علیه ایران تبلیغات درست میکند
منبع: روزنامه همشهری
خیلی متدین داشتیم. بنگاههای مسکن هم بودند. اعلام هم کرده بودیم که اگر دیدید کسی مجرد است و مشکوک است و خانه اجاره میکند، اطلاع دهید. آنها هم اطلاع میدادند و بهترین منبع اطلاعات ما همین بنگاههای مسکن بودند. البته تأکید کرده بودیم که نباید اقدامی بکنند و تنها باید دنبال کنند. اداره خانههای تیمی منافقین به این صورت بود که اعضای ۲ خانه تیمی همدیگر را نمیشناختند مگر یک نفر از هر خانه. هر خانه تیمی حداقل ۵ نفر و حداکثر ۷ نفر بود. یک نفر از هر خانه تیمی با یک نفر از خانه تیمی دیگر ارتباط داشت و همینطور زنجیرهوار به یکدیگر متصل میشدند.
آیتالله سیدحسین موسوی تبریزی یک دهه پس از نخستین مسئولیتهایش در انقلاب کنارهگیری میکند و کنشگری سیاسی در قالب فعالیتهای تشکیلاتی را در کنار تدریس حوزوی دنبال میکند. دبیرکل مجمع محققین حوزه علمیه قم پروندههای مهم قضایی را به عنوان دادستان انقلاب تبریز و دادستان انقلاب کل کشور تا سال ۶۲ قضاوت میکند. در هر ۲ مورد حکم امام خمینی(ره) را داشت. صریح و شفاف میگوید نقش اصلی را در جمع کردن غائله منافقین ظرف مدت ۳ ماه و بعد از اعلام مبارزه مسلحانه آنان در ۲۹ خرداد سال ۶۰ و در جایگاه دادستانی کل انقلاب ایفا کرده و به خانه تیمی موسی خیابانی در زعفرانیه رسیده است؛ انتقاد هم میکند فیلم سینمایی «ماجرای نیمروز» مدیریت دادستانی انقلاب در آن ماجرا را نادیده گرفته است. در همان دهه ۶۰ در انتخاباتهای مجلس اول و سوم شرکت میکند و از سوی مردم تبریز بهعنوان نماینده آنان انتخاب میشود. پایان مجلس سوم در سال ۷۱ پایان مسئولیتهای رسمی او نیز محسوب میشود و تدریس در حوزه مشغله اصلی سالهای بعدی فعالیت او را تشکیل میدهد. دیدار ۱۱ مهرماه اصلاحطلبان با حسن روحانی رئیسجمهور و ماجرای عدم حضور او و مطالبات تشکیلاتش از روحانی بهانه اصلی گفتوگوی ما با آیتالله موسوی تبریزی بود، در عین حال تقارن ایام مصاحبه با سالگرد ماجرای مکفارلین و برخی اتفاقات دیگر دهه ۶۰ مانع از مرور برخی جزئیات آن حوادث در گفتوگو نشد. او در بخشی از این گفتوگو اشاره میکند که قتل بختیار در فرانسه یا شرفکندی در آلمان برای ضربه زدن به سیاستهای بهبود روابط آیتالله هاشمی رفسنجانی با اروپا بود. اتفاقی که امروز به شکلهای مختلف برای سیاست خارجی دولت روحانی در دانمارک یا بلژیک تکرار و برای ایران پروندهسازی میشود. دفتر مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم محل انجام این گفتوگو بود. ساختمانی قدیمی که از یک حیاط با چند پله به اتاق جلسات آیتالله موسوی تبریزی میرسید. پنکه سقفی، چند جلد کتاب قدیمی، تصویری رنگورو رفته از آیتالله منتظری در قلب یکی از تاقچهها و تصویری قدیمی از امام(ره) در دل یکی دیگر از تاقچهها نخستین نقش و نگارهایی است که در بدو ورود به اتاق به چشم میخورد.
در جلسهای که آقای روحانی در مهرماه با اصلاحطلبان گذاشته بودند، شما و آقای کرباسچی شرکت نکردید.
برخی دوستان دیگر هم شرکت نکردند.
غیبتتان به خاطر دلخوری از دولت بود یا مبحث دیگری بود؟
میشود گفت هر دو بود. در ماه رمضان نیز آقای روحانی جلسه افطاری در ساختمان سران تشکیل داده بود. آنجا هم به عنوان سخنران دعوتم کرده بودند ولی بابت رفتوآمد مشکل داشتم. البته در آنجا ماجرا یک دلیل دیگر هم داشت که اینجا هم میگویم. آنجا گفتم نمیآیم چون اگر بیایم نمیتوانم کلا از آقای روحانی تعریف کنم. مقداری تعریف دارم ولی مقداری نقد هم دارم، نقد هم الآن نمیخواهم بکنم چون صلاح نمیبینم تضعیفش کنم.
نقدهایتان ناظر به چه مواردی است؟
در رابطه با مدیریت است. مردم مشکلات دارند. بعضی مدیران آقای روحانی در مدیریت مشکل دارند. گاهی گفتمانهای خلاف و عجولانه دردسر میآفریند؛ بهخصوص این مسائل ارزی که موضعگیریهای مختلف زیادی را از سوی دولت به همراه داشت. اینها چیزهایی است که روحانیت هم در قم نمیتواند جوابگویش باشد. آقای روحانی ممکن است خارج از جمع خصوصی خودشان نسبت به بطن جامعه اطلاع نداشته باشند، اما الآن مردم پیش ما میآیند و میگویند شما به ما گفتید به آقای روحانی رأی بدهید و ما هم رأی دادیم، چرا اینگونه شد؟ من از این غافل نیستم که آقای روحانی نیز خیلی زیاد مشکلات دارند، مگر آقای خاتمی کم مشکلات داشت؟ زمان آقای خاتمی تا توانستند هر کاری انجام دادند تا ایشان موفق نشود. حالا هم چنین است.
یعنی معتقدید برای آقای روحانی بحران میسازند؟
اگر نگویم بحرانسازی، حداقل میخواهند موفق کامل نشود. عدهای هستند که از قدیم میخواهند به خاطر یک روسری قیصریه را به آتش بکشند. لازم نیست که ما صد درصد از آقای روحانی راضی باشیم؛ همین مقدار که بتواند بهتر عمل کند خوب است.
ماجرای دیماه آتش زدن قیصریه بود؟
نه. آنها آلت دست بودند؛ حالا یا آلت دست خارجیها یا آلت دست مشهدیها. یا در مشهد تحریک شدند یا از اروپا و آمریکا تحریک شدند.
سابقه حمایت شما از آقای روحانی به سابقه دوستیتان با ایشان از سالهای قبل از انقلاب برمیگردد. شما زمانی با آقای روحانی در مجلس بودید. ظاهر ماجرا این است که شما در مجلس خیلی با آقای روحانی همفکر نبودید. به هر حال آقای روحانی طیف راست تعریف میشد و شما طیف چپ. با این حال از ایشان در انتخابات ۹۲ و ۹۶ حمایت کردید. چرا؟
من با آقای روحانی از سال ۴۲ رفیق هستم. ایشان یک سال از من کوچکتر است. ایشان از سمنان به قم آمدند و من از تبریز. سنمان هم کم بود، بین ۱۷ تا ۱۸ سال. در درسها خیلی هم را میدیدیم و تقریبا همدرس بودیم. بعد هم که امام(ره) از ترکیه به نجف تشریف بردند، ما خدمت ایشان رفتیم.
در مجلسی که شما با آقای روحانی همدوره بودید یکی از چالشهای کشور ماجرای مکفارلین بود. مجلس آن زمان درگیر ماجرای مکفارلین شد و چند نفری هم نامه نوشتند که از آقای ولایتی سؤال کنند و امام(ره) پاسخ تندی به آنها دادند.
آن جریان بیشتر مربوط به نمایندههایی میشد که میخواستند با آقای هاشمی برخورد کنند. البته آن موقع من مجلس نبودم، دادستان کل انقلاب بودم.
یعنی بحث زدن آقای هاشمی بود؟
آن موقع مجمع تشخیص مصلحت نظام نبود. مجمع تشخیص مصلحتی که امام فرمودند شامل ۵ نفر بود و آقای هاشمی رئیس مجلس، رئیسجمهور، آقای موسوی نخستوزیر، آیتالله موسوی اردبیلی رئیس دیوان عالی کشور و بنده به عنوان دادستان کل کشور در آن حضور داشتیم. به تناسب بحثها وزیر مربوطه را نیز دعوت میکردیم، مثلا در مباحث مربوط به جنگ آقای محسن رضایی هم دعوت میشد. درباره سیاست خارجی از آقای ولایتی دعوت میشد. حاج احمدآقا نیز شرکت میکرد ولی برخی بحثها آنجا مطرح نمیشد. مثلا ماجرای مکفارلین آنجا مطرح نشده بود. تنها حاج احمد آقا و آقای هاشمی و امام میدانستند. هر کسی هم بگوید امام نمیدانست دروغ گفته است.
آقای روحانی در جریان نبودند؟
هیچ کس در جریان نبود.
رئیس کمیسیون دفاعی مجلس بودند و احتمالا باید خبر داشته باشند؟
بله. ولی رؤسای کمیسیونهای مجلس در جریان نبودند.
چند وقت قبل مستندی ساخته و ادعا شد که آقای روحانی از طرف مجلس وارد مذاکرات مکفارلین شده بود.
بعید است. اولش این بود که گفته نشود و تنها آقای هاشمی و احمدآقا در جریان باشند. من چون با احمدآقا خیلی رفیق بودیم گاهی اندکی از مسائل خیلی سری را به من میگفت. من هم از قضیه بو برده بودم ولی تمام شرایطش را نمیدانستم. آقای ریشهری وزیر اطلاعات بود و چیزهایی دستش آمده بود. نامهای خدمت امام(ره) نوشته بود و چون احساس مسئولیت کرده بود گفته بود چنین مذاکراتی وجود دارد.
تصور آقای ریشهری این بود که امام در جریان نیستند؟
بله. امام ابتدا به ایشان فرموده بود که شما دخالت نکنید. جریان مهدی هاشمی برادر داماد آیتالله منتظری پیش آمده بود و او این مسائل را لو داد. گفته میشد از طریق نیروهای لبنانی یا قذافی نیز مسائلی درباره این مذاکرات گفته شده بود. بالاخره یک روز یک مجله در لبنان چیزی نوشته بود که باعث شد آیتالله ریشهری دوباره به امام نامه بنویسد. حضرت امام آنجا فرموده بود که باز هم تو دخالت نکن. ولی امام خواسته بودند آیتالله خامنهای و مهندس میرحسین موسوی نیز در جریان مذاکرات باشند و خواسته بودند که دقت کنند این بحثها به ضرر نظام تمام نشود. همیشه بعضیها که نیستند و در جریان نیستند ممکن است تاریخ را تحریف کنند. مکفارلین وقتی به ایران آمد مقداری سلاح از بابت طلبهای ایران از آمریکا به ایران آورد و نامهای هم از سوی ریگان رئیسجمهور آمریکا آورده بود. یک انجیل هم به امضای رئیسجمهور آمریکا آورده بود. امام(ره)، آیتالله هاشمی، آیتالله خامنهای و آقایان میرحسین موسوی و آیتالله موسوی اردبیلی را نهی کرده بود که در ردههای بالا دیدار انجام نشود ولی از معاونتهای وزارت خارجه ۲ نفر به ملاقاتش رفتند و در هتل هیلتون دیدار کردند. جریان از همان شروع کار خنثی شد. من فکر میکنم اگر معقولانه و با نظرات امام ادامه پیدا میکرد و دادوقال نمیکردند میشد پیشرفتهایی حاصل شود.
یعنی موافق مذاکرات بودید؟
من همیشه موافق مذاکره بودهام. ائمه معصوم علیهمالسلام موافق مذاکره بودهاند. امام حسین(ع) شب تاسوعا و عاشورا و حتی روز عاشورا چندین بار در صحرای کربلا مذاکره کرده است.
جایی گفتید امام هیچ وقت نمیخواست با آمریکا جنگ کند و همیشه مخالف بود.
امام کلا هیچ وقت نمیخواست جنگ کند. جنگ را تحمیل کردند. نخستین حرکت غلط آمریکا بردن شاه به آمریکا بود و میخواست بگوید ما همچنان شاه را به رسمیت میشناسیم.
با تسخیر لانه جاسوسی مخالف بودید؟
من از آن ماجرا خبر نداشتم. من آن موقع به حکم امام خمینی(ره) قاضی شرع تبریز بودم؛ آن روزهایی بود که دیگر تبریز آرام شده بود و خلق مسلمان شکست خورده بود. من هم آرامش پیدا کرده بودم و از امام اجازه گرفته بودم تا حج بروم. رفته بودم حج و در مکه بودم که شنیدم لانه جاسوسی را گرفتهاند.
در ماجرای آزادسازی گروگانهای آمریکایی در مجلس اول شما در کدام طرف قرار داشتید؟
بحث مذاکره مستقیم با آمریکا در جریان بود، من هیچ صحبتی نکردم، ولی با بعضیها که به صورت خصوصی مخالفت تندی داشتند و میگفتند ما با آمریکا در حال جنگیم و نمیتوانیم مذاکره کنیم مخالف بودم. خدا رحمت کند آقای دکتر یدالله سحابی را؛ ایشان خیلی ناراحت بود و میگفت شما باید بار سیاسی این کلمه را بدانید که در حال جنگ بودن یعنی چه. اگر مدعی هستیم که امروز با آمریکا در حال جنگ هستیم، باید به دامن شوروی برویم. دکتر ابراهیم یزدی نیز خودش آمد صحبت کرد و گفت که حضرت امام فرمودند ما فعلا باید با آمریکا کجدار و مریز رفتار کنیم. شهید محمد منتظری پسر آیتالله منتظری نیز با اینکه خیلی تند بود تاریخچه دمکراتها و جمهوریخواهها را توضیح داد و خیلی هم به این حوزه تسلط داشت. خیلی زیبا توضیح داد که سیاست یک بدهبستان است و هر کسی که زرنگتر باشد بیشتر میستاند. اما چون اکثریت مجلس با طیف حزب جمهوری اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و عده دیگری که رویهمرفته به آنان خط امامی میگفتند، بودند مذاکره مستقیم رأی نیاورد. امام فرموده بود خود مجلسیها باید در رابطه با آزادی گروگانها تصمیم بگیرند و هیچ پیشنهادی هم نکرده بود؛ همه نیز بر این باور بودند که مذاکره کنیم و هیچ کس مخالف نبود. بحث بر سر این بود که با آمریکا مستقیما وارد مذاکره شویم یا غیرمستقیم. عدهای میگفتند چون مذاکره مستقیم سریعتر جواب میدهد بهتر است.
چه طیفی مدافع نظریه مذاکره مستقیم بودند؟
طیف نهضت آزادی، ملیگراها و بعضی دیگر که بین ۷۰ تا ۸۰ نفر از نمایندگان مجلس را تشکیل میدادند.
با آقای بازرگان اختلافنظر داشتید؟
بله. خیلی جاها.
روایتی هم آقای نوری همدانی پدر همسرتان درباره مواجهه شما با جریان نهضت آزادی در مجلس داشتهاند.
اصل آن ماجرا درست بوده است ولی درباره جزئیاتش خواهم گفت. نمایندگان رأی به مذاکره مستقیم با آمریکا ندادند و قرار شد مذاکره غیرمستقیم باشد و الجزایر نیز واسطه باشد؛ که متأسفانه خیر زیادی هم از این مذاکره غیرمستقیم ندیدیم و چیز زیادی هم گیرمان نیامد.
بحث اختلافتان با آقای بازرگان را هم میفرمایید؟
اختلاف نبود. من با آقای بازرگان همشهری بودم و از ابتدای دهه ۴۰ دوستشان داشتم؛ کتابهای خوبی داشتند و از آنها استفاده میکردیم. جوان بودیم و از تفسیرهای ایشان استفاده میکردیم. ماجرا این بود که ما نمایندگان همان روز اول مجلس اول خدمت امام رضوانالله تعالی علیه رسیدیم و آنجا مرحوم فخرالدین حجازی نماینده مردم تهران صحبت کرد. بعد از صحبت ایشان حضرت امام صحبت کردند و سپس قرار شد به قم برویم؛ استادان و بزرگان و آیتالله منتظری دعوت کرده بودند. به قم آمدیم و بعدازظهر در مدرسه فیضیه جلسه بود. قرار بود آقای حجازی که از لحاظ تعداد رأی نفر اول تهران بودند در حضور امام صحبت کنند و آقای بازرگان که نماینده دوم تهران بودند در قم صحبت کنند. حدود ۲۰ دقیقه آقای بازرگان دیرتر رسیدند و صحبتشان را با عذرخواهی از دیر رسیدن شروع کردند؛ اینکه منزل آیتالله شریعتمداری رفته بودم و دیدن ایشان را لازم میدانستم. همین مقدمه صحبت شد و بعد آقای بازرگان گفتند من اصلا و کلا مخالف ورود علما و روحانیت در سیاست هستم. بنده الآن هم با نظرش مخالف هستم که میگفت اگر علما در سیاست وارد شوند ممکن است مسائل سیاسی وجهه و آبروی روحانیت را میان مردم کمرنگ کند. این همان چیزی است که پاکروان رئیس ساواک نیز در سال ۴۲ در زندان به حضرت امام گفته بود. پاکروان به امام گفته بود سیاست پدرسوختهبازی است و شما دخالت نکنید. امام گفته بود آن سیاست مال شما، ما سیاست دینی خودمان را داریم. آقای بازرگان هم میگفتند که من معتقدم روحانیت در سیاست دخالت نکند. علما و بزرگان آنجا نشسته بودند و من هم ملاحظهای نداشتم. من بلند شدم و گفتم آقایان شما نشستهاید و این آقا به شما تعیین تکلیف میکند و میگوید نباید در سیاست دخالت کنید، این یعنی اینکه ما دینمان را نمیفهمیم، درحالیکه در دین ما سیاست هم وجود دارد. نمایندگان خوششان آمد و از من دفاع کردند. مجلس ادامه پیدا کرد و آقای بازرگان هم صحبتشان را کردند. آیتالله نوری همدانی کمی نمک قضیه را زیاد کرده و گفتهاند موسوی تبریزی جلو رفت و آستین بالا کرد. اینها هیچ واقعیت ندارد. من نه جلو رفتم و نه آستین پاره کردم.
انتقادی که جدیدا مطرح میکنند این است که نفوذ روحانیت بین نسل جدید کمتر شده و این به علت دخالت در سیاست است؟
انتقاد صد درصد راست است، ولی نه به خاطر اینکه ما در سیاست دخالت کردیم بلکه به خاطر اینکه خوب عمل نکردیم. اوایل انقلاب که در تبریز بودم، هیچگاه مبارزه با منافقین برای ما سخت نبود. به همین خاطر نیز با یک برنامهریزی ظرف مدت ۳ ماه جلسات منافقین را تمام کردیم، چون مردم طرفدار بودند، من ۲۵ شهریور ۶۰ به تهران آمدم و اواخر دیماه این مسئله جلسات منافقین را تمام کردیم. آن فیلمی که برادران سپاه با نام ماجرای نیمروز ساختند نیز تمام حقیقت نبود، زیرا حلوفصل قضیه منافقین را تنها به خودشان منتسب کردند. این بیشتر برنامهریزی من به عنوان دادستانی کل انقلاب بود که کمیته انقلاب (سپاه) و مسئول اطلاعات نخستوزیری - آن زمان وزیر اطلاعات نداشتیم - با یکدیگر هماهنگ باشند. جلسه گذاشتیم و من از آقای فلاحیان خواستم که جلسات آنان را مدیریت کند. گفتیم هر کس هر اطلاعاتی از هر خانه تیمی پیدا کند، حق ندارد اقدام کند، چون اوضاع را به هم میریختند؛ گاهی کمیته و اطلاعات سپاه هر ۲ با هم به یک خانه تیمی میرسیدند و چون همدیگر را نمیشناختند، یکدیگر را میزدند. سازماندهی وجود نداشت و اطلاعات نیز به همدیگر نمیرسید. ساماندهی این قضیه ۳ ماه طول کشید تا اطلاعات یکجا جمع شد. از طرف من نیز آقای فلاحیان که بعدها وزیر اطلاعات شد، حضور داشت.
خانههای تیمی را چطور تشخیص میدادید؟
بالاخره یک علم است دیگر (با خنده)؛ همسایهها و آدمهای متدین اطلاع میدادند. خیلی متدین داشتیم. بنگاههای مسکن هم بودند. اعلام هم کرده بودیم که اگر دیدید کسی مجرد است و مشکوک است و خانه اجاره میکند، اطلاع دهید. آنها هم اطلاع میدادند و بهترین منبع اطلاعات ما همین بنگاههای مسکن بودند. البته تأکید کرده بودیم که نباید اقدامی بکنند و تنها باید دنبال کنند. اداره خانههای تیمی منافقین به این صورت بود که اعضای ۲ خانه تیمی همدیگر را نمیشناختند مگر یک نفر از هر خانه. هر خانه تیمی حداقل ۵ نفر و حداکثر ۷ نفر بود. یک نفر از هر خانه تیمی با یک نفر از خانه تیمی دیگر ارتباط داشت و همینطور زنجیرهوار به یکدیگر متصل میشدند. تشکیلات آنها بسیار قوی بود و در اوایل انقلاب از هر کوی و برزنی طرفدار داشتند. اگر به این خانههای تیمی حمله میکردند، ما آن یک نفر مهره رابط با سایر خانههای تیمی را از دست میدادیم و اتصالمان قطع میشد. ۳ ماه صبر کردیم تا یک به یک اتصال این خانههای تیمی به یکدیگر را پیدا کنیم. مدیریت کردیم و دوستان مسئولیت اجرا را برعهده داشتند، از جمله آقای محسن رضایی که فرمانده وقت سپاه بود و آقای رضا سیفاللهی که معاون اطلاعات سپاه بود. از طرف آقای مهدوی کنی هم یک نفر شرکت کرده بود و از نخستوزیری نیز آقای خسرو تهرانی در جلسات شرکت میکرد.
جلسات کجا تشکیل میشد؟ پروژه نفوذ در آن زمان خیلی قوی اجرا میشد و ممکن بود جلسات لو برود.
تهران، در دادسرای انقلاب تهران و در زندان اوین. چون زندانیان در دست آقای لاجوردی بودند که دادستان تهران بود. یک بند ۲۰۹ هم بود که آن هم دست سپاه بود و الان دست اطلاعات سپاه است. دوستان ۳ ماه کار کردند و بالاخره به آن نقطه مرکزی منافقین در زعفرانیه رسیدند. موسی خیابانی و زن رجوی آنجا بودند. البته پسر آقای جنتی آنجا نبود و همان روز در یکی از خانههای تیمی درجه ۲ منافقین گرفته شد. آقای حسین جنتی شباهتی هم با مسعود رجوی داشت؛ هر ۲ پسربچههایی در حدود سنی ۳ تا ۴ ساله داشتند. بچهها را تحویل پدربزرگهایشان یعنی پدر آقای رجوی و آیتالله جنتی دادیم.
سرنوشت پسر آقای حسین جنتی چه شد؟
پسرش بزرگ شد و متأسفانه او هم در قم در جریان حمله به بیت آیتالله منتظری به پشتبام منزل ایشان رفته بود و همراه با بقیه شعار میداد که چون سیمهای برق قم بهصورت نامنظمی نزدیک منازل بودند، دستش به آن سیمها میگیرد، برق میگیرد و فوت میکند. خیلی وارد بحث خاطرات شدیم. به مسائل روز بپردازیم.
در بحث خاطرات یک سؤال باقی ماند. موضوعی که اخیرا فرزند آیتالله منتظری درباره اطلاع آیتالله هاشمی رفسنجانی از حمل مواد منفجره در سال ۶۵ و در کیف حجاج به مقصد عربستان مطرح کردند، چقدر صحت دارد؟
خیر. من آن را قبول ندارم. نادرست است و آقای هاشمی رفسنجانی هم با آن کار مخالف بود.
یعنی آقای هاشمی در جریان آن ماجرا نبودند؟
خیر. مخالف بودند. بعدا متوجه شدند و خیلی هم ناراحت شدند. آقای هاشمی به دنبال ارتباط با عربستان بود و فضای خوبی هم درست کرد.
آن ۶ پاسدار از کجا دستور میگرفتند؟
آن زمان معروف بود که بچههای اصفهان و دوستان سیدمهدی هاشمی بودند. البته من خودم اطلاع ندارم، ولی میدانم آقای هاشمی سخت مخالف بود و ناراحت شد. حتی زمانی که شرفکندی یا قاسمی در آلمان کشته شدند، کلی زحمات آقای هاشمی را در ارتباط با سیاست خارجی به هم ریختند. مجددا بعد از کشته شدن بختیار همین اتفاق افتاد. اصلا اینها در دشمنی با آقای هاشمی بود، نه دشمنی با فرانسه و آقای بختیار. بختیار یک انسان بیعرضه بود که تمام شد و رفت. آقای مهدی هاشمی (برادر داماد آیتالله منتظری) زمانی که من دادستان کل انقلاب بودم – آن زمان آقای بنیصدر فرار کرده بود و رجوی هم به فرانسه رفته بود - پیش من آمد و گفت کسانی را در فرانسه داریم که حاضرند یک میلیون دلار بگیرند و رجوی و بنیصدر را بکشند. آنها هم آن زمان در فرانسه بودند. من گفتم این مسائل بسیار مهم است، مربوط به کشور است و باید با امام صحبت کنم. گفتم از آیتالله منتظری هم میپرسم. آیتالله منتظری هنوز قائممقام نشده بود. به آیتالله منتظری تلفن کردم، گفتند یک ریال هم جایز نیست بابت این کارها بدهید. خدمت امام رفتم. جواب امام خیلی مهم است. ایشان اصلا در رابطه با پول جواب نداد؛ گفت مگر میشود اینها را کشت؟ اگر رفتهاند فرانسه، خب بروند ولی چرا باید آنها را بکشیم. جواب امام را ببینید، خیلی مهم است: مگر میشود کشت؟ امام نظرش اینجور بود. شما بختیار را با رجوی مقایسه کنید. بختیار را کشتند و بسیار ضربه زدند.
یعنی کار خودسرها بود؟
بله که کار خودسرها بود؛ ولی آقای هاشمی نمیدانست و آن خودسرها ضربه خودشان را زدند. آقای هاشمی کلی با فرانسه کار کرده بود و وضع بعد از جنگ خوب شده بود ولی دوباره تا مدتی خراب شد. خدا میداند چقدر ضرر دیدیم تا حل شد. شرفکندی هم فرد مهمی محسوب نمیشد؛ حالا ۵ نفر هم در قهوهخانهای نشسته بودند و صحبت میکردند. در رستوران کشتندشان. رجوی را نکشتند چه شد؟ چه کار میتوانست بکند؟ ما اگر درون خودمان قوی شویم، آنها هیچ کاری نمیتوانند بکنند. این اقدامات خودسرانه تنها علیه ایران تبلیغات درست میکند
منبع: روزنامه همشهری
منتشر شده در
گفتار
یکشنبه, 06 آبان 1397 07:58
فاين تذهبون؟
آیت الله سیدحسين موسويتبريزي
شب گذشته نامهاي از آيتالله محمد يزدي خطاب به آيتالله شبيريزنجاني در خبرگزاريها منتشر شد كه درآن درباره معاشرت اين مرجع تقليد شيعه با افراد مختلف دستوراتي داده شده بود. نگارش اين نامه از سوي آيتالله محمد يزدي باعث تعجب است تا جايي كه من باور نميكنم اين نامه نوشته ايشان باشد كه اگر باشد اصلا كار درستي نبوده و نشان از بيتوجهي اين افراد به جايگاه مرجعيت شيعه است.
آيتالله شبيريزنجاني از جمله مراجع تقليدي است كه از مشكلات روز كشور آگاه بوده و همواره در مسير اعتدالي و فارغ از نگاه سياسي و جرياني حركت كرده است. آيتالله شبيري زنجاني در طول سالهاي زندگي خود با افراد مختلف برخوردي معتدل داشتهاند. ايشان هيچگاه موافق يا مخالف صد درصدي هيچيك از افراد يا جريانهاي سياسي كشور نبودهاند؛ با توجه به اين واقعيت اينكه فردي با لحني دستوري به يك مرجع تقليد بگويد با چه افرادي نشست و برخاست كند، ممكن است تبديل به يك بدعت خطرناك شود. بدعتي كه در آن هركسي به خود اجازه دهد با هرلحني كه تمايل دارد با مراجع عظام تقليد گقتوگو يا مكاتبه كند. آيتالله زنجاني فردي اخلاقي و اجتماعي است. اگر نگاهي به سيره زندگي ائمه اطهار(ع) و پيامبر اكرم(ص)داشته باشيم، شاهد خواهيم بود اين بزرگواران با اقشار مختلف جامعه فارغ از هرنوع نگاهي ديدار و معاشرت داشته و اخلاقيات را مراعات ميكردند بنابراين از يك مرجع عاليقدر تقليد همين رفتار مطلوب است كه مسائل گروهي، صنفي و سياسي خاصي را مد نظر قرار ندهد بلكه براساس رأفت اسلامي به تمامي افراد نگاهي واحد و يكسان داشته باشد. آيتالله زنجاني هم در زمان حيات امام خميني(ره) و هم پس از رحلت ايشان همواره رفتاري متعادل و يكسان با تمامي اقشار جامعه داشتهاند تا جايي كه مقام معظم رهبري نيز با اين خلقيات آيتالله شبيري زنجاني آشنايي دارند. آقاي يزدي از اوايل انقلاب روحيات تندي داشتهاند اما با اين وجود بازهم بسيار بعيد است كه نامه منتشر شده از سوي ايشان باشد. اگر اين نامه واقعا از سوي ايشان باشد بايد از ايشان پرسيد آقاي يزدي فاين تذهبون؟ به كجا ميخواهيد برويد؟ نواختن كلنگ به ساختمان مرجعيت تا پيش از اين بهصورت زيرزميني صورت ميگرفت اما با انتشار اين نامه به نظر ميرسد كلنگزني به مرجعيت شيعه وارد فاز تازه و علني شده است. اگر اين نامه از سوي آقاي يزدي باشد، بر ايشان است كه هرچه سريعتر بر جبران اشتباه خود برآمده و از مرجعيت شيعه عذرخواهي كند. چنين اظهارنظرهايي كه در آن خط مرز براي مرجعيت تعيين ميشود، هتك حرمت به مرجعيت شيعه بوده و بدعتگذاري است بنابراين اين اشتباه بايد از سوي آقاي يزدي جبران شود.
منبع روزنامه اعتماد
شب گذشته نامهاي از آيتالله محمد يزدي خطاب به آيتالله شبيريزنجاني در خبرگزاريها منتشر شد كه درآن درباره معاشرت اين مرجع تقليد شيعه با افراد مختلف دستوراتي داده شده بود. نگارش اين نامه از سوي آيتالله محمد يزدي باعث تعجب است تا جايي كه من باور نميكنم اين نامه نوشته ايشان باشد كه اگر باشد اصلا كار درستي نبوده و نشان از بيتوجهي اين افراد به جايگاه مرجعيت شيعه است.
آيتالله شبيريزنجاني از جمله مراجع تقليدي است كه از مشكلات روز كشور آگاه بوده و همواره در مسير اعتدالي و فارغ از نگاه سياسي و جرياني حركت كرده است. آيتالله شبيري زنجاني در طول سالهاي زندگي خود با افراد مختلف برخوردي معتدل داشتهاند. ايشان هيچگاه موافق يا مخالف صد درصدي هيچيك از افراد يا جريانهاي سياسي كشور نبودهاند؛ با توجه به اين واقعيت اينكه فردي با لحني دستوري به يك مرجع تقليد بگويد با چه افرادي نشست و برخاست كند، ممكن است تبديل به يك بدعت خطرناك شود. بدعتي كه در آن هركسي به خود اجازه دهد با هرلحني كه تمايل دارد با مراجع عظام تقليد گقتوگو يا مكاتبه كند. آيتالله زنجاني فردي اخلاقي و اجتماعي است. اگر نگاهي به سيره زندگي ائمه اطهار(ع) و پيامبر اكرم(ص)داشته باشيم، شاهد خواهيم بود اين بزرگواران با اقشار مختلف جامعه فارغ از هرنوع نگاهي ديدار و معاشرت داشته و اخلاقيات را مراعات ميكردند بنابراين از يك مرجع عاليقدر تقليد همين رفتار مطلوب است كه مسائل گروهي، صنفي و سياسي خاصي را مد نظر قرار ندهد بلكه براساس رأفت اسلامي به تمامي افراد نگاهي واحد و يكسان داشته باشد. آيتالله زنجاني هم در زمان حيات امام خميني(ره) و هم پس از رحلت ايشان همواره رفتاري متعادل و يكسان با تمامي اقشار جامعه داشتهاند تا جايي كه مقام معظم رهبري نيز با اين خلقيات آيتالله شبيري زنجاني آشنايي دارند. آقاي يزدي از اوايل انقلاب روحيات تندي داشتهاند اما با اين وجود بازهم بسيار بعيد است كه نامه منتشر شده از سوي ايشان باشد. اگر اين نامه واقعا از سوي ايشان باشد بايد از ايشان پرسيد آقاي يزدي فاين تذهبون؟ به كجا ميخواهيد برويد؟ نواختن كلنگ به ساختمان مرجعيت تا پيش از اين بهصورت زيرزميني صورت ميگرفت اما با انتشار اين نامه به نظر ميرسد كلنگزني به مرجعيت شيعه وارد فاز تازه و علني شده است. اگر اين نامه از سوي آقاي يزدي باشد، بر ايشان است كه هرچه سريعتر بر جبران اشتباه خود برآمده و از مرجعيت شيعه عذرخواهي كند. چنين اظهارنظرهايي كه در آن خط مرز براي مرجعيت تعيين ميشود، هتك حرمت به مرجعيت شيعه بوده و بدعتگذاري است بنابراين اين اشتباه بايد از سوي آقاي يزدي جبران شود.
منبع روزنامه اعتماد
منتشر شده در
یادداشت