نمایش گزینه ها بر اساس برچسب: دموکراسی
موضع و رویکرد قرآن در برابر مفسدان
فساد مقولهای چندبعدی و پیچیده است که در ابتداییترین و سادهترین شکل، انحراف از مسیر قانون، هنجارها و ارزشهای اخلاقی، اجتماعی، فرهنگی و دینی معنا میشود، اما این مفهوم در جوامع مختلف براساس نظام سیاسی، فرهنگی و قانونی آنها تعریف و تبیین میشود، ولی به نظر میرسد همه جوامع بر اینکه فساد ناشی از انحراف از مسیر قانون و ارزشهای اجتماعی است، اتفاق نظر دارند. فساد از این منظر بهعنوان امری مذموم شناخته میشود که میتواند در کوتاه مدت و بلندمدت نظم و سامان اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و دینی یک جامعه را بر هم بزند و جامعه را دچار بحرانها و چالشهای جبرانناپذیری کند. بر همین اساس مقابله و مبارزه با فساد یک ضرورت محسوب میشود. ۹ دسامبر به نام روز جهانی مبارزه با فساد نامگذاری شده است. خبرنگار ایکنا در اصفهان، به این مناسبت درباره سازوکارهای مبارزه با فساد در جامعه دینی گفتوگویی با حجتالاسلاموالمسلمین محمدتقی فاضل میبدی، عضو مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم و پژوهشگر دینی، داشته که متن آن را در ادامه میخوانید.
ایکنا ـ در متون دینی از جمله قرآن چه موضعی و رویکردی در قبال مسئله فساد برجسته است؟
واژه فساد در قرآن فراوان مطرح شده است، مثلا درباره منافقان فرموده که آنها فساد میکنند. واژه فساد از نظر معنا حضیض است. قرآن در سوره بقره از انسانهایی سخن میگوید که خیلی خوب صحبت میکنند، خوشگفتار هستند و سخن آنها دیگران را به تعجب و شگفتی وامیدارد، ولی به تعبیر قرآن، «وَ إِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ؛ و چون از حضور تو دور شود، کارش فتنه و فساد در زمین است و بکوشد تا حاصل خلق به باد فنا دهد و نسل بشر را قطع کند.» یکی از مصادیق فساد این است که سفره معیشت مردم یعنی طبیعت که شامل محیط زیست و منابع طبیعی است، خراب و به نابودی کشیده شود. علاوه بر این، در سوره بقره آمده است «...وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ»، یعنی علاوه بر طبیعت، باعث هلاکت بشر نیز میشوند و هلاکت بشر میتواند جسمی، مغزی، فکری و روحی باشد. یعنی جامعه را از سامانمندی به نابسامانی سوق میدهند.
در عالم اگر دو مسئله حرث، یعنی طبیعت و نسل یعنی انسانها از حالت معمولی و طبیعی خود خارج شوند، جامعه دچار فساد خواهد شد. یعنی از منظر قرآن، دو عامل فساد در جامعه، هلاکت حرث و نسل است. اگر بخواهیم فساد را معنا کنیم، میبینیم که فساد در دو چیز خود را نشان میدهد؛ یکی در قدرت و دیگری در ثروت. در تقسیمبندی جهان به دو بلوک شرق و غرب یا سوسیالیسم و کاپیتالیسم، سوسیالیستها معتقد بودند باید ثروت را کنترل کنیم تا از دل آن قدرت فاسد ایجاد نشود. کاپیتالیسم نیز معتقد بود باید قدرت را مهار کنیم تا از دل آن فساد بیرون نیاید؛ ولی از منظر اسلام، استغنا در قدرت و ثروت، باعث طغیان انسانها میشود. قرآن میگوید فرعون فساد میکرد، چون صاحب قدرت و ثروت بود.
مصادیق فساد در دنیای امروز، تمرکز بر قدرت و ثروت است. اگر در جامعه این مصداقها برجسته شده و کنترل نشود، آن جامعه به انواع فساد، یعنی آسیبهای اجتماعی، طلاق، اعتیاد به مواد مخدر و الکل، خودکشی، قتل و نزاعهای خانوادگی دچار میشود. بنابراین، تمرکز بر قدرت و ثروت، باعث ایجاد فساد میشود. برخی در دنیای امروز سعی دارند با این دو تمرکز مقابله کنند. امام علی(ع) نیز در سخنان خود با این دو مسئله به مبارزه برخاستهاند. اول اینکه ایشان سعی کردند صاحبان قدرت را پاسخگو تربیت کنند و دوم، هر کجا که ثروت انباشته شده بود، سعی کردند با آن مبارزه کنند. ایشان میفرمایند «ما رایت نعمه موفوره الا و فی جانبها حق مضیع؛ هر جا دیدید ثروتی انباشته شده، بدانید در کنارش حقوقی ضایع شده است.» یعنی جامعهای که ثروت در آن کنترل نشود، طبقاتی میشود.
فرقی نمیکند که این جامعه کجا باشد، به هر حال انسان، انسان است. نماز و روزه، او را کنترل نمیکند. برای کنترل فساد دو عامل مهم وجود دارد. یک عامل آن، تقوا به معنای کنترل درونی است که متأسفانه امروز کمتر دیده میشود. کنترل درونی یعنی انسان بتواند خودش را کنترل کند، یعنی اگر به جایی رسید و یا قدرت و ثروتی پیدا کرد، از آنها در راه سعادت و رفاه انسانها استفاده کند، ولی صرف تقوا، انسان را کنترل نمیکند، بلکه به عاملهای بیرونی دیگری هم نیاز است که همان نظارت مردم بر حکومتها محسوب میشود.
دموکراسی معنایش فقط این نیست که حکومت با رأی و نظر مردم انتخاب شود، بلکه معنای واقعی آن این است که حکومتها از طریق نظارت مردم کنترل شوند. دموکراسی یعنی اینکه وقتی مسئول و حاکمی با رأی مردم انتخاب شد و تا زمانی که این مسئولیت را عهدهدار است و در رأس قدرت قرار دارد، مردم بر کار او نظارت داشته باشند و او نیز متقابلا نسبت به مردم پاسخگو باشد.
ایکنا ـ آیا دموکراسی یکی از راهکارهای مدون برای جلوگیری از فساد در ساختارهای کلی جامعه است؟
بله، همینطور است. منظور از کنترلهای بیرونی، مطبوعات و احزاب آزاد است. امر به معروف و نهی از منکر مورد نظر اسلام، نوعی کنترل از بیرون است. امام علی(ع) میفرمایند: «اگر امر به معروف و نهی از منکر را فراموش کنید، بدترین شما بر شما مسلط خواهند شد.» یعنی مردم باید جامعه را کنترل کنند و هر جا منکری دیدند، اعتراض کنند. مراد از منکر، پیدا بودن موی خانمها یا دوچرخهسواری آنها نیست، بلکه منظور فسادهای کلان و ساختاری است.
دو نوع ظلم و فساد وجود دارد؛ یک نوع آن ظلم موضعی است، یعنی مثلا کسی در کنار خیابان، کار زشتی انجام دهد و یا گرانفروشی کند. نوع دیگر آن، ظلم و فساد ساختاری است و بهگونهای شکل میگیرد که از دل آن فسادهای مالی، رانت، اختلاس و... بیرون میآید و منکر واقعی اینها هستند.
ایکنا ـ در مقایسه با جوامع غیراسلامی، فساد چه آسیبهایی را به ساختار و بدنه جوامع اسلامی تحمیل میکند؟
در کشورهای اسلامی چون غالب حکومتهای آنها دیکتاتوری است و از سوی مردم مورد نظارت قرار نمیگیرند و از طرفی احزاب و مطبوعات نیز به معنای واقعی آن آزاد نیستند، فساد در این جوامع بیشتر رخ میدهد. اما در دنیای غرب، فساد سیاسی کمتر است، چون در آنجا دموکراسی وجود دارد، یعنی مردم بر دولتها نظارت میکنند و قدرتها مادامالعمر نیستند، البته این به معنای آن نیست که در این جوامع اصلا فساد و یا مشکلی وجود ندارد، ولی در کشورهای دموکراتیک، فساد سیاسی و اقتصادی کمتر مشاهده میشود؛ اما در برخی کشورهای اسلامی، حلقه حاکم مورد نظارت مردم قرار نمیگیرند و به همین دلیل در این جوامع، سوءاستفادههای مالی، رانت، اختلاس و... بیشتر به چشم میخورد.
ایکنا ـ آیا نوع خوانش و قرائتهای مختلف از دین و دینداری میتواند هم باعث ایجاد فساد و هم راهکاری برای مبارزه با فساد باشد؟
این هم میتواند یکی از عوامل باشد، ولی نباید بگوییم که همه مسائل را میشود با دین و قرائتهای دینی حل کنیم، بلکه باید به تجربیات بشری نیز توجه داشته باشیم. قرنها تلاش شده که بشر بر حاکمان در رأس قدرت نظارت داشته باشد. امروز بهترین راه و روش برای تحقق چنین امر مهمی، دموکراسی، مطبوعات و احزاب مستقل و آزاد است. در واقع همان چیزهایی که اسلام در باب موضوع امر به معروف و نهی از منکر و در مفهوم عام آن گفته، در دنیای جدید همین آموزه حالت علمیتر به خود گرفته و سعی شده به آن فرم داده شود. من به اینکه همه چیز را میتوان از طریق دین حل کرد، اعتقادی ندارم. درست است که دین حامل پیامهای متعددی است و همگان را به داشتن تقوا دعوت کرده و هشدار داده که دچار هلاکت حرث و نسل نشویم، ولی روشها باید مبتنی بر عقل و تجربیات بشری باشد.
ایکنا ـ مصداق بارز تجربیات بشری میتواند حاکمیت قانون باشد؟
بله یکی از راههای آن، تحقق حاکمیت قانون است. میرزا یوسفخان مستشارالدوله در زمان قاجار که از سوی شاه، فسادهای زیادی ایجاد میشد، کتابی با عنوان «یک کلمه» نوشت و گفت راه نجات کشور فقط در یک کلمه خلاصه میشود و آن هم قانون است. امیرکبیر گفته در غرب، قانون و در ایران، ناصرالدینشاه حاکم است. منتسکیو، روحالقوانین را نوشت و نظریه تفکیک قوا را مطرح کرد و این چیزی نبود که در فقه به آن اشاره شده باشد، بلکه این محصول تجربه یک انسان بوده و گفته اگر همه قوا در دست یک نفر و یا یک نهاد باشد، فساد ایجاد میشود. باید دید دین برای اینکه فسادهای سیاسی و اقتصادی کمتر شود، چه کارهایی انجام میدهد.
ایکنا ـ وضعیت امروز جامعه را از نظر فساد چگونه ارزیابی میکنید؟
براساس آماری که در جراید رسمی و نظرسنجیهای متعدد اعلام میشود، میبینیم که واقعا در جامعه آمار فساد بالاست، مثلا اگر آمار طلاق، خودکشی، سرقت، اعتیاد و... را با سال گذشته و یا سالهای قبلتر از آن مقایسه کنید، میبینید که آمار فساد در این زمینهها نه تنها کمتر شده، بلکه بیشتر هم شده است. ما باید به اینکه چرا برخی جوانان به اعتیاد روی میآورند، همسر خود را طلاق میدهند و یا خودکشی میکنند، پاسخ دهیم، آن هم در جامعهای که بودجه نهادها و مراکز دینی و مذهبی افزایش پیدا میکند. باید دید چرا به رغم این بودجههای زیاد، خروجی جامعه باید افزایش آمارهای فساد باشد.
به نظر میرسد در جامعه بهدنبال حل معضل فساد در زمینههای سیاسی و اقتصادی نبودهایم، مسائلی مثل رانت و اختلاس که از طریق مردم بازاری و عادی اتفاق نمیافتد، بلکه مربوط به مسئولان ردههای بالاست و این موضوع تاکنون حل نشده است. فسادهایی که در جامعه ما رخ میدهد، منشأ آن را باید در ردههای بالا جستوجو کرد.
ایکنا ـ آیا معتقدید این نهادها فعالیتهای اثربخشی نداشتهاند؟
باید به خروجی فعالیت آنها توجه کرد. مثلا خروجی وزارت ارشاد و صداوسیما و دیگر مراکز و مؤسسات را باید در متن جامعه دید، یعنی اگر دیدیم امسال اخلاق، دین و ایمان و رفتارهای مردم نسبت به سال گذشته بهتر شده است، آن موقع میتوانیم بگوییم این نهادها خوب کار کردهاند، ولی اگر دیدیم در جامعه اخلاق رو به انحطاط است، دروغگویی رواج پیدا کرده، ایمان و اعتقاد مردم ضعیف و آسیبهای اجتماعی بیشتر شده است، باید نتیجه بگیریم که این نهادها و وزارتخانهها با اینکه بودجههای زیادی گرفتهاند، ولی به رسالت خود عمل نکردهاند.
ایکنا ـ راهکار شما برای اینکه میزان فساد در جامعه کمتر شود چیست؟
یک راه آن، تحقق دموکراسی به معنای نظارت مستمر مردم بر حاکمیت است و راه دیگر آن آزادی، به این معنا که مردم جرئت داشته باشند حرفشان را بزنند. مطبوعات و احزاب اگر آزاد و مستقل باشند، فساد کمتر میشود، ولی مسئله فساد با زندان، اعدام کردن و حبسهای طولانی ریشهکن نمیشود و جواب نمیدهد، بلکه باید مطبوعات شفاف و روشن حرف بزنند که رانتخواری و اختلاسها در کجا و به چه علت بوده است. اگر مطبوعات و احزاب آینه واقعیتهای کشور شوند، فساد در جامعه کمتر خواهد شد.
ایکنا ـ جامعه از قِبل فساد با چه نوع ضررها و پیامدهایی مواجه شده است؟
ما چون به نام دین و اسلام در صحنه سیاسی ظاهر شده و خواستهایم به نام دین رسالت خود را اعلام کنیم، مردم هم از دین انتظار داشتند که مشکلاتشان را حل کند، ولی فکر میکنم در این زمینه خیلی موفق عمل نکردهایم، چون به فرموده امام خمینی(ره)، اگر مسئولان ما موفق نباشند، ضربه آن به اسلام میخورد. اولین خسرانی که در این میان شاهد بودهایم، ضعف اعتقاد مردم و تضعیف شدن دین بوده است.
انتخابات آزاد تنها راه بازگشت اعتماد ملی
آرمان ملی- احسان انصاری: در حالی که دغدغه نسل ابتدای انقلاب مفاهیم کلیدی مانند آزادی و دموکراسی بود، در شرایط کنونی گویا این مفاهیم دغدغه اصلی نسل جدید نیست. نسل جدید بیش از آنکه به دنبال چنین دغدغههایی باشد هنوز در حداقلهای زندگی مانند شغل و ازدواج گرفتار شده و به همین دلیل نمیتواند پا را فراتر بگذارد و به حوزه مدنی و دغدغههای فکری توجه داشته باشد. از سوی دیگر نزاع ناخواسته با قدرتهای جهانی در دهههای گذشته اولویتها را تغییر داده و مطالبات جوانان در اولویت نخست تصمیمگیری مسئولان قرار نگرفته است. در نتیجه مطالبات امروز جوانان به حاشیه رفته و این مساله میزان امید به آینده را در بین آنها کاهش داده است. به همین دلیل و برای تحلیل و بررسی این موضوع «آرمان ملی» با آیتا... سید حسین موسویتبریزی دادستان کل انقلاب در دوران حضرت امام(ره) و دبیر مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم گفتوگو کرده است. رئیس سابق خانه احزاب در این زمینه معتقد است: «جوانان امروز از مسائلی مانند جمهوریت و دموکراسی عبور نکردهاند و همچنان خواستار آن هستند. با این وجود ما باید گذشته خود را بررسی کنیم که چه بلایی بر سر دموکراسی آوردهایم که برخی جوانان به دغدغههای دیگر فکر میکنند. و توجه خود را به این مفاهیم کلیدی از دست دادهاند.» در ادامه ماحصل این گفتوگو را میخوانید.
چرا میزان امید به آینده در بین جوانان نسبت به دهههای گذشته کاهش پیدا کرده است؟
امید به آینده به عوامل مختلفی بستگی دارد. مهمترین دلیل امید به آینده این است که افراد مختلف جامعه با توجه به تواناییها و زحماتی که در زندگی کشیدهاند بتوانند از دستاوردهای آن برخوردار باشند. خداوند به افراد مختلف جامعه تواناییهای مختلفی داده است. تواناییهایی که اگر تقویت شوند میتواند زندگی افراد جامعه را بهبود ببخشد. ایجاد امید در جامعه به صورت دستوری و تزریقی امکانپذیر نیست. افراد جامعه و بهخصوص جوانان در صورتی امید به آینده بیشتری پیدا میکنند که بتوانند از تواناییها و دغدغههای خود به صورت مثبت استفاده کنند. امید به آینده باید از درون هر فرد، خانواده و جامعه بجوشد. ذهن افراد جامعه باید امید تولید کند تا آن جامعه بتواند در راستای اهدافی که در پیش گرفته حرکت کند. در صورتی که این وضعیت وجود نداشته باشد جامعه دچار سستی و رخوت خواهد شد و جوانان با آیندهای مبهم مواجه خواهند شد. بدونشک یکی از دلایل اصلی افسردگی و خودکشی در بین جوانان نداشتن امید به زندگی است. امید به زندگی موتور محرکه یک جامعه است. به همین دلیل نیز اگر امید به آینده در بین یک نسل کاهش پیدا کند آن جامعه با چالشهای جدی مواجه خواهد شد. در روایتهای اسلامی نیز آمده است که امید و آرزو یک نعمت بزرگ برای امت اسلامی تلقی میشود. اگر امید و آرزو در جامعه وجود نداشته باشد حتی مادران نیز به بچههای خود شیر نمیدادند. اگر امید وجود نداشته باشد کسی درخت نمیکارد. معنای این سخن این است که پایه و اساس زندگی فردی و اجتماعی امید به آینده است. در شرایط کنونی پرخاشگریهای اجتماعی، آمار طلاق و میزان خودکشی نسبت به گذشته افزایش پیدا کرده که همه این مسائل ریشه در کاهش امید به آینده در بین جوانان دارد.
عملکرد مسئولان در دهههای گذشته به چه شکلی بوده؛ امید به آینده در بین مردم افزایش داشته یا کاهش یافته است؟
آمار و ارقام نشان میدهد که امید به آینده در بین مردم نسبت به گذشته کاهش پیدا کرده است. باید ریشههای کاهش امید به زندگی در بین مردم مشخص شود. بدونشک یکی از عوامل اصلی این مساله عملکرد برخی مسئولان بوده است. منظور بنده از مسئولان نیز یک شخص و یا یک ارگان نیست، بلکه مسئولان در ادوار مختلف است. این قصور نیز در بین این مسئولان به یک اندازه نبوده است. به هر حال برخی سهم اندکی و برخی سهم بیشتری در این زمینه داشتهاند. بهعنوان مثال بیکاری یکی از مهمترین دلایل کاهش امید به آینده است. این در حالی است که در طول چند دهه گذشته اقدام موثری در زمینه کاهش بیکاری در کشور انجام نشده است. متاسفانه در شرایط کنونی چالش بیکاری گریبان تحصیلکردههای جامعه را نیز گرفته است که مسالهای بسیار مهم تلقی میشود. امروز بسیاری از تحصیلکردههای جامعه که در زمینه تحصیلی خود متخصص هستند یا بیکار هستند و یا در شغلهایی مشغول به کار هستند که هیچ قرابتی با تخصص آنها ندارد. این مسائل در جامعه تولید ناامیدی و نارضایتی میکند. این ناامیدی و نارضایتی نیز خود را به شکلهای مختلف نشان میدهد. در چنین شرایطی تحریکات خارجی سبب بروز رفتارهایی میشود که برای جامعه چالشآفرین است.
برای نسلی که در ایران انقلاب کرد آزادی، دموکراسی و عدالت مهمترین دغدغهها بود و هزینههای زیادی نیز در این زمینه پرداخت شد. با این وجود دغدغهها و اولویتهای نسل جدید مانند گذشته نیست و مشکلات زندگی نسل جدید مانند شغل و ازدواج و حداقلهای زندگی اجازه نمیدهد به مفاهیمی مانند دموکراسی فکر کنند. چرا اولویتها در بین این دو نسل متفاوت شده است؟
زمانی که انقلاب در ایران شکل گرفت شعار اصلی انقلابیون استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی بود. در آن مقطع زمانی افراد جامعه دغدغه شغل و ازدواج نداشتند و برای اغلب افراد جامعه شغل وجود داشت. بیکاری بیشتر مختص به کسانی بود که از روستا به شهرها مهاجرت کرده بودند. این اتفاق نیز در راستای اشتباه رژیم پهلوی صورت گرفته بود که روستاییان ترجیح میدادند برای زندگی بهتر به شهرها مهاجرت کنند. از سوی دیگر اغلب مبارزان انقلابی تحصیلکردگان جامعه بودند که استقلال و آزادی کشور با سیاستهای خاندان پهلوی در تضاد میدیدند و احساس میکردند باید تغییرات جدی در رویکرد تصمیمگیری در کشور به وجود بیاید. شاه نیز برخورد منطقی با این دغدغهها نداشت و بیشتر تلاش میکرد با سرکوب با این مسائل برخورد کند. در نتیجه شرایط کشور در آن مقطع زمانی ایجاب میکرد که چنین دغدغههایی بیشتر مورد توجه مردم و جوانان جامعه قرار بگیرد. برخی نیز دغدغه دینی داشتند و مشاهده میکردند اتفاقاتی در جامعه در حال رخدادن است که با دین اسلام همخوانی ندارد و برخلاف آن است. به همین دلیل نیز نسبت به این رویکرد دستگاه حاکمه اعتراض داشتند و با رژیم پهلوی مبارزه میکردند. در چنین وضعیتی کسی به دنبال شغل و حداقلهای زندگی نبود، بلکه دغدغههایی مانند آزادی و عدالت بیشتر مورد توجه مردم جامعه قرار داشت. این در حالی است که این وضعیت برای نسل جدید تغییر کرده است. امروز شرایط جامعه به شکلی به پیش رفته که دیگر جوانان به دلیل نداشتن شغل و آینده روشن نمیتوانند به دغدغههایی مانند دموکراسی فکر کنند. باید با برنامهریزیهای منسجم چشمانداز تازهای تعریف کرد تا به کمک آن بتوان برای رفع مشکلات چاره مناسبی اندیشید. باید به این نکته مهم توجه کرد که اگر مسئولان جامعه مشکلات جوانان بهخصوص بیکاری را حل کنند میزان امید به زندگی و نشاط به آنها بازمیگردد. در چنین شرایطی دیگر جوانان جامعه آرزوهای خود را در جوامع دیگر جستوجو نمیکنند و از کشور مهاجرت نمیکنند و برای مشارکتهای اجتماعی عزم راسختری از خود نشان میدهند.
آیا نسلی که در ابتدای انقلاب به دنبال آرمانهایی مانند آزادی و دموکراسی بود در این زمینه موفق عمل کرد؟
در مرحله نخست باید به این موضوع به صورت نسبی نگاه کرد. در برخی مقاطع عملکرد در این زمینه موفق و در برخی مقاطع ناموفق بوده است. به همین دلیل نمیتوان به صورت کلی در این زمینه اظهارنظر کرد. این در حالی است که در برخی مقاطع موانعی در این زمینه وجود داشته که اجازه نداده این آرمانها شکل عملی و اجرایی به خود بگیرد. بهعنوان مثال در دوران جنگ تحمیلی برخی دغدغههای اجتماعی و سیاسی از اولویتهای نخست جامعه خارج و جای آن را اولویت دفاع از کشور گرفته بود. به همین دلیل نیز در این مقطع زمانی موانع بیرونی اجازه نمیداد این اهداف محقق شود. البته همواره موانع بیرونی در این زمینه خلل ایجاد نکرده و در برخی مقاطع موانع داخلی سبب این ناکامیها شده و کار مطلوب صورت نگرفته است. سرمایههای اجتماعی و سیاسی زیادی در کشور وجود داشته که با استفاده از آنها میشده اقدامات موثری در زمینه نهادینهسازی آزادی و دموکراسی صورت بگیرد. با این وجود این اتفاق به دلیل برخی سوءمدیریتها و مانعتراشیها رخ نداده است. به همین دلیل در تحلیل این موضوع باید همه جوانب را در نظر گرفت که چه میزان سرمایه در اختیار کشور بوده و در مقابل آن چه میزان برنامهریزی و کار صورت گرفته است. در چنین شرایطی است که میتوانیم با بینش عمیقتری در این زمینه اظهارنظر کنیم.
در دهههای گذشته کشور در یک نزاع بینالمللی ناخواسته با قدرتهای جهانی قرار داشته است. این نزاع بیرونی که در برخی مقاطع با نزاعهای سیاسی درونی نیز همراه بوده به چه میزان دغدغههای جوانان جامعه را به حاشیه کشانده است؟
بدونشک این نزاعها در توجه مسئولان به دغدغه جوانان تاثیرداشته است. باید با اندیشیدن تمهیدات لازم شرایطی ایجاد شود که امکان توجه جدی به دغدغههای جوانان و مردم به شکل اصولی ایجاد شود. هنگامی که دغدغه اصلی مسئولان رسیدگی به مطالبات و اولویتهای جوانان نباشد به صورت طبیعی مشکلات و چالشها افزایش پیدا میکند. جمهوری اسلامی از ابتدای شکلگیری تا امروز با چالشهای بینالمللی و مساله تحریمها مواجه بوده است. در نتیجه تحریمها اتفاق جدیدی برای ما نبوده که با ماهیت آن بیگانه باشیم. با این وجود مسئولان باید به دغدغههای دیگر جامعه و بهخصوص مسائل جوانان نیز توجه جدیتر داشته باشند. در دهههای گذشته ما برنامهریزیهای مختلفی انحام دادهایم که یکی از آنها سند چشمانداز بوده است. با این وجود همواره از این سند عقب بودهایم و موفق نشدهایم بهخوبی این سند را اجرایی کنیم.
مهمترین دلیلی که بین نسل گذشته و نسل امروز فاصله ایجاد کرده چه مسائلی بوده است؟
در این زمینه شاید فاصله ایجاد شده اما بیش از آنکه خود موضوع مهم باشد دلایل آن حائز اهمیت است. دغدغه اصلی نسل انقلابی استقلال و آزادی بود. این در حالی است که این دغدغه همچنان نیز در بین جوانان وجود دارد. آیا نسل امروز به دنبال استقلال و آزادی نیست؟ پاسخ به این سوال قطعا مثبت خواهد بود. جوانان امروز از مسائلی مانند جمهوریت و دموکراسی عبور نکردهاند و همچنان خواستار آن هستند. با این وجود ما باید گذشته خود را بررسی کنیم که چه بلایی بر سر دموکراسی آوردهایم که جوانان به دغدغههای دیگر فکر میکنند. ما باید با نگاهی به گذشته این مساله را بررسی کنیم که چرا دغدغههای جوانان امروز تغییر کرده و توجه خود را به این مفاهیم کلیدی از دست دادهاند. این در حالی است که انسان براساس فطرت خود به دنبال آزادی است و آزادی یکی از دغدغههای همیشگی انسان بوده است. آرمان اولیه ما در انقلاب نیز مبتنی بر همین مفاهیم بود. با این وجود کوتاهیهایی در این زمینه صورت گرفته که باعث شده نگاه نسل جدید نسبت به این مفاهیم تغییر کرده باشد و یا اینکه در اولویتهای نخست آنها قرار نداشته باشد. به نظر میرسد بین نسل ابتدای انقلاب با نسل امروز فاصله به وجود آمده و این فاصله نیز بیشتر به دلیل عملکردی بوده که برخی مسئولان در گذشته داشتهاند.
راهحل شما برای پرکردن این فاصله و بازگشت اعتماد عمومی در آستانه انتخابات مجلس شورای اسلامی چیست؟
باید این مساله برای مردم و جوانان مسجل شود که اصلاح کشور از راهی بهجز انتخابات میسر نیست و اگر قرار است اتفاق مثبتی صورت بگیرد تنها از راه انتخابات آزاد خواهد بود. نکته مهم در این زمینه این است که مردم باید قدرت انتخاب داشته باشند و به صورت آزادانه گزینههای مورد نظر خود را انتخاب کنند. به همین دلیل نهادهای نظارتی باید در برخی رویکردهای گذشته خود تجدیدنظر کنند و با سعه صدر بیشتری با گروههای سیاسی برخورد کنند. نهادهای نظارتی باید صلاحیت افراد مختلف را براساس تواناییها و تخصص آنها مورد بررسی قرار دهند. در چنین شرایطی است که افراد صالح و متعهد وارد مجلس خواهند شد. حضور افراد متعهد و صالح در انتخابات، مردم را به حضور در پای صندوقهای رأی تشویق میکند. به همین دلیل اگر قرار است مردم با شور و نشاط در پای صندوقهای رأی حضور پیدا کنند باید همه جریانهای سیاسی را به یک چشم نگاه کرد تا دیدگاههای مختلف فکری و سیاسی در انتخابات نماینده داشته باشند. کسی متولی فهم و درک مردم نیست. مردم ایران از درک و فهم بالایی برخوردار هستند و زمانی که مشاهده کنند شرایط برای انتخاب افراد متعهد و متخصص در انتخابات فراهم است قطعا در انتخابات حضور پیدا خواهند کرد. نهادهای نظارتی باید به شکلی در انتخابات آینده عمل کنند که هیچ فرد باصلاحیتی به دلایل سیاسی و یا کجسلیقگی از حضور در انتخابات محروم نشود. در چنین شرایطی است که گردش نخبگان در جامعه بهخوبی صورت میگیرد و کسانی در مسند کار قرار میگیرند که از توانایی بیشتری برای حل مشکلات مردم برخوردار هستند. اگر این اتفاق رخ دهد هم کارآمدی مجلس شورای اسلامی بیشتر خواهد شد و هم اینکه مشکلات کلی کشور حل خواهد شد. حلشدن مشکلات کشور نیز میزان امید به آینده را در بین مردم و بهخصوص جوانان افزایش خواهد داد.
آموزه ها و آینده داعش
دکتر داوود فیرحی: اگر خاورمیانه دموکراتیک نباشد، هیچ جای جهان امن نخواهد بود/ هر چه ایده آرمانی تر باشد ویرانگرتر است
استاد اندیشه سیاسی دانشگاه تهران در نشست «آموزه ها و آینده ی داعش» که به بهانه رونمایی از کتاب «داعش حقیقی؛ حقیقت داعش» برگزار شد، با بیان اینکه پروژه ساخت دولت های ملی مسلمان با معضلی به نام انسداد روبه روست، گفت: این انسداد پیدا شده است و غرب نیز اگر می خواهد مسأله حل شود باید کمک کند که دولت های نظامی به قواعد دموکراتیک تن دهند. اگر این منطقه، دموکراتیک نباشد، هیچ جای جهان امن نخواهد بود.
دکتر داود فیرحی در این نشست که از سوی گروه روندهای فکری پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه برگزار شد، با تقدیر از کتاب «داعش حقیقی؛ حقیقت داعش» و اشاره به هدف، ایده، طراحی و محتوای خوب آن اظهار کرد: این کتاب به مهمترین موضوع نزدیک به مسایل فکری و امنیتی ما یعنی مساله داعش پرداخته است و نویسندگان شایسته ای نیز آن را نوشته اند و توزیع محتوایی خوبی نیز دارد. این کتاب از بهترین کتاب های اولیه در این خصوص است. کتاب های ما در مورد داعش یا خلاصه سخنرانی های پیاده شده یا ترجمه یا مجموعه گزارش هایی به هم پیوسته یا کنار هم نشسته است. علاوه بر آن تا امروز کتاب ها در مورد داعش دارای شتاب بودند چون جامعه ایران نیز مثل همه جهان در مقابل مساله داعش گیج شده بود.
او با بیان اینکه هر کتابی در مورد داعش باید دو رسالت داشته باشد، گفت: ابتدا باید بتواند داعش را برای ما شفاف و قابل فهم کند؛ از کاریکاتوریزه کردن موضوع بپرهیزد یعنی از این دوری کند که داعش یک جن و غیر از انسان و غیرقابل تحقیق است. یک محقق با یک مبلغ و یک سیاستمدار متفاوت است. یک سیاستمدار از ابتدا با حب و بغض به سراغ یک مساله می رود. یک مبلغ نیز از ابتدا موضع دارد و به سراغ موضوع می رود. در حالی که یکی از مهم ترین مسوولیت های محقق این است که پدیده های جدید را به جامعه خود، آنگونه که ممکن است بشناساند، در شناخت خود دچار خطا نباشد، اغراق در ادبیات خود نداشته باشد، آگاهانه پیش فرض ها و باورهای خود را کنار بگذارد و موقتاً به دنبال این باشد که پدیده را بشناسد. از این جهت نوشته هایی که داعش را به خوبی معرفی کند، کم داریم.
فیرحی با اشاره به اینکه معمولاً ما ابتدا از رسانه ها الهام می گیریم، گفت: رسانه ها پایگاه ایدئولوژیک دارند و وقتی گزارش می دهند، تناقض اساسی میان آنها وجود دارد که فهمیدن را مشکل می کند. در حال حاضر به این نیاز داریم که کتاب هایی را امانتدارانه درباره این مساله بنویسیم تا حقیقت را بفهمیم که چه اتفاقی رخ می دهد.
فیرحی در توضیح مرحله دوم بیان کرد: در هر کتابی نه تنها فهمیدن یک پدیده بلکه فاصله گرفتن از آن پدیده و تبدیل آن به اوبژه-یک مساله عینی- و تحلیل آن است که چرا و چگونه پیدا شده و چرا جاذبه دارد. به طور مثال گزارش های مهمی داریم که نزدیک به ۳۶ سازمان بزرگ جهانی از داعش حمایت می کنند، چرا این اتفاق رخ می دهد؟ پدیده ای به نام «جماعت های آواره مسلمان» یا «بی وطن های مسلمان» در دنیا داریم که پسِ ذهن خود، وطنی دارند که می خواهند به شکلی آن را بسازند. این دسته افرادی هستند که نان شب خود را قطع و به داعش کمک می کنند؛ باید این موضوعات را بررسی کرد که چرا چنین می شود؟
او با تأکید بر اینکه این کتاب یکی از پیشگامان است اما کافی نیست، گفت: پدیده داعش، تمام شدنی نیست. ممکن است به نام داعش نباشد، اما این شبح سرگردان اندیشه، زمانی که جایی پیدا کند، دوباره رشد خواهد کرد پس مسأله شناخت و درمان آن است. این بحثی است که ارزش این گونه کتاب ها را افزایش می دهد و انسان را امیدوار می کند که جامعه ایرانی تلاش می کند فرا و ورای موضع گیری های سطحی سیاسی، مسایل را بفهمد و این بسیار ارزشمند است.
این استاد دانشگاه در بخش دیگر سخنان خود مبحثی تحت عنوان «اندیشه داعش و اندیشه درباره داعش» را مطرح کرد و گفت: در نگاه به داعش با پدیده ای بسیار جالب و عجیب مواجهیم و آن، جنایی شدن بخشی از مذهب و دیانت اسلام است. گفته می شود اسلام یعنی سلامت و امنیت و اصل اسلام، سلامی به عالم و دعوت به صلح بود. دین مهمی بود که به عنوان آخرین دستاورد وحیانی بشر و آخرین نجاتبخش مطرح می شد و امروز در حال تبدیل شدن به نماد جنایت-سوزاندن، کشتن، غارت کردن و …- است.
او با بیان اینکه اتفاق عجیبی رخ داده است، اظهار کرد: مهم این است که مسلمانی که قبلا نماد انسانیت بود و صداقت و امانت و ایثار از سنت های مسلمانی او به شمار می رفت، امروز در نگاهی به جهان مشاهده می شود که در سه گانه خوب، بد، زشت، مسلمانی در میان زشت ها دیده می شود پس یک دگرگونی رخ داده است. اتفاق رخ داده تبدیل شدن دین رهایی بخش به ابزار جنایت و تبدیل شدن انسان مسلمان به عنوان نماد راستی و اعتدال به نماد مکر و حیله است.
فیرحی، جملاتی از حضرت علی (ع) در نهج البلاغه مربوط به زمان جنگ صفین را یادآور شد، با این مضمون که «یادش بخیر! صدر اسلام بود؛ ما بودیم و مشرکان. گاهی آنها زور می آوردند و گاهی ما. گاهی آنها ما را زمین می زدند گاهی ما آنها را و خداوند دید که ما در ایمان خود صادق هستیم، طرف ما ایستاد» و بعد ایشان افسوس می خورد و می گوید که «با این اختلافی که بین ما افتاده، باز هم خدا با ما خواهد بود؟» گفت: ما نیاز داریم پدیده داعش را به مسأله فلسفی تبدیل کنیم. اولین بنیانگذار نواندیشی دینی، سیدجمال الدین اسدآبادی که فصل مشترک شیعه و سنی به شمار می رود، می گوید: «تفکر درست آن است که بگوید مسلمان ها چرا به این وضع افتاده اند؟ سپس اضافه می کند که آیا خروج از این وضعیت امکان دارد یا ممتنع است؛ اگر ممتنع است، چرا؟ و اگر امکان دارد؛ چگونه؟
این استاد دانشگاه با بیان اینکه تمدن اسلامی در سال های پس از ۶-۱۸۵۵ دو تجربه تلخ دید، اظهار کرد: یک اینکه به منتهی الیه استبداد و بی نظمی رسید و همه نظام های سیاسی آن مستبد و همه جوامع آن نیز بی نظم شد. دوم اینکه از چهار نقطه هند شرقی، استانبول، آذربایجان و قاهره مورد هجوم غرب قرار گرفت، اما این هجوم ها با حمله مغول و صلیبی ها تفاوت داشت و مهاجمان امروز، ایده جدید داشتند یعنی پشت شمشیر خود، دستاورد جدیدی داشتند و مسأله این بود که آیا ما مسلمان ها می توانیم آن ایده یعنی علم و نظم جدید را داشته باشیم و چه کار باید کرد؟
او با بیان اینکه سید جمال الدین اسدآبادی در همین موضوع سخن دیگری در مجموعه آثار خود تحت عنوان «انسان و سعادت» دارد، در شرح آن گفت: سید جمال الدین اسدآبادی در آنجا گفته است که مسأله، پیدا کردن راه زندگی است. مسلمان های صدر اسلام علم تفصیلی نداشتند، اما به یاری اسلام، درک درستی از زندگی و روحی فلسفی داشتند و می فهمند آدم، عالم، من و دیگری به چه معناست و چه باید کرد. زمانی که جهت عمومی زندگی را پیدا کردند به تدریج توانستند تمام علوم را از نقاط مختلف جهان به دست آورند. در آنجا می افزاید که مسلمانان امروز مسیر زندگی را گم کردند و نمی دانند چه باید بکنند.
فیرحی تصریح کرد: انسانی که جهت زندگی را گم کرد، کم کم علم، پول و نیز اخلاق خود را گم می کند و آن وقت در مسیر توحش نیز قرار می گیرد. بعد از این گم شدن، ارتباط مسلمان ها با سنت، قطع شد و احساس کردند سنت، مفید نیست چون اگر مفید بود تا به حال کمکی کرده بود. از سوی دیگر نتوانستند رابطه خود را با غرب برقرار کنند و تا ابد هم نمی توانند چون یک انسان خاورمیانه ای، خاورمیانه ای است و غربی نمی شود. در بهترین حالت، این انسان خاورمیانه ای، غربی نما خواهد شد پس چاره ای ندارد جز اینکه راه خود را بیابد.
این استاد دانشگاه افزود: برخی متفکران این دوره راه هایی پیشنهاد کرده اند. در این میان دو فکر در میان مسلمان ها پیدا شد که چه باید کرد؟ آیا دوباره برگردیم و آنچه را که از دست داده ایم، احیا کنیم که یعنی بازسازی خلافت. آنچه در ادبیات مرحوم رشیدرضا مشاهده می شود که الهام بخش اخوان و تشکل های بعدی سلفی و اخوانی به شمار می رود و حسن بنا شاگرد او بوده است. عده دیگری نیز به دنبال این بودند که زندگی را دوباره از نو بسازند، بنابراین دو تفکر احیاگری و نواندیشی دینی در جهان اسلام پیدا شد.
فیرحی با بیان اینکه تفکر نوگرا به دنبال تأسیس دولت های مسلمان ملی بودند، گفت: در این راستا مشکلاتی پیدا شد؛ دولت های جهان اسلام دارای سه مشکل هستند یکی اینکه دولت های نظامی در جهان اسلام حاکم است که به شدت ضد دموکراسی و شکست خورده هستند و به هیچ وجه اجازه دموکراتیک بودن چرخش قدرت را نمی دهند بنابراین پروژه ساخت دولت های ملی مسلمان با معضلی به نام انسداد روبه روست. تجربه مصر در این راستا بسیار مهم بود. اندیشه شبیه سیل است، از جایی که جلوی آن گرفته شود، از جای دیگری بیرون می زند و ویرانگر هم می شود. اگر نتوان شبکه بزرگی برای مهار جنبش های اسلامی داشت، چهره ویرانگر خود را نشان خواهد داد.
او با بیان اینکه باید فکر کرد که چگونه راه فلسفیدن درباره جنبش های اسلامی باید باز شود که خود را در مسیر دولت سازی ها قرار دهند؟ اظهار کرد: این انسداد پیدا شده است و غرب نیز اگر می خواهد مسأله حل شود باید به جای فشار و دادن اسلحه، کمک کند که دولت های نظامی به قواعد دموکراتیک تن دهند. اگر این منطقه، دموکراتیک نباشد، هیچ جای جهان امن نخواهد بود. به دلیل اینکه فرایند دموکراتیزاسیون جهان اسلام بسته شد، نیروها نتوانستند اندیشه خود را از راه مسالمت آمیز پیش برند و ایده ای که مدت ها توسط مرحوم رشیدرضا و دیگران پیدا شده بود، سر از مبارزه مسلحانه درآوردند.
این استاد دانشگاه با اشاره به اینکه در متفکرانی مثل رشید رضا دو ایده تحت عنوان طرح درست حکومت و جماعت صالح یا سازمان درست برای حکومت وجود داشت، گفت: ایده درست و جماعت با پشتکار، فلسفه تاسیس اخوان است. به ایده ها اجازه داده نشد وارد تجربه شود تا خود ایده پردازان خطاهای آن را ببینند و اصلاح کنند و در شرایط انسداد، آرمانی ماند و هر چه ایده آرمانی تر باشد ویرانگرتر است.
او با اشاره به کتاب «مدیریت هرج و مرج» گفت: در بخشی از این کتاب گفته شده است که با شرایط فعلی، مسلمانان تا هزار سال هم نمی توانند از طریق فرایند دموکراتیک به نتیجه برسند، بنابراین دو حالت باقی می ماند یا فعالیت خود را آغاز می کنند و به اتهام خرابکاری و کودتا و توطئه تا ابد در زندان می پوسند یا تا اندازه ای بیرون می مانند تا مأیوس و ناامید شوند و در کمال یأس می میرند پس تنها راه، لوله تفنگ است. این مسیر منطقی این دعواهاست.
فیرحی با تأکید به اینکه باید به قضیه دوباره فکر کرد، گفت: درست است عملیات نظامی برای مهار، مهم است اما فرض کنیم باران شدید و سیلابی در جریان است و جلوی آن را سد بسته ایم و اجازه نداده ایم در ساختارها و شبکه ها جریان پیدا کند، با چقدر نیرو می توان این کار را انجام داد؟ به نظر می رسد موج بعدی این خشونت مذهبی، ویرانگرتر از اینکه هست، برخواهد گشت؛ اگر به این مساله توجه جدی نکنیم.
او در پایان با اشاره به اینکه در حال حاضر، تکنولوژی خشونت را از آنچه هست مهار ناپذیرتر می کند، اظهار کرد: یکبار هم به قضیه از این زوایه نگاه کنیم؛ غیر از «داعش چیست؟» این نیز مهم است که داعش به وجود آمد و چرا بعد نیز به وجود خواهد آمد. این بحث، مسوولیت اخلاقی محققان ماست که به عقب برگردند که از کجا این بیماری در جامعه پیدا می شود؟
رابطه دین و دموکراسی
داوود فیرحی مطرح کرد:
پژوهشگر علوم سیاسی و اندیشه سیاسی در سخنرانی خود با موضوع سیاست و دین، ضمن بررسی تحولات این دو مفهوم گفت: این تحولان آن چنان پیچیده است که برخی اوقات نتایج و عوارض حاصل از آن، تا نسلها بعد در جامعه باقی میماند.
نوآوران -
داوود فیرحی در نشست آموزشی با عنوان سیاستورزی در جامعه دینمدار که به همت حزب اتحاد ملت و جمعیت زنان نواندیش مسلمان منطقه خراسان رضوی برگزار شد، عنوان کرد: از لحاظ نظری ، سیاست و دین جزو ذاتیات بشر است. در تعریف، انسان حیوان باورمندی است که برای توجیه زندگی خود اعتقاداتی را خلق میکند.او با بیان اینکه یکی از ویژگیهای انسان دینباوری و باورسازی است، گفت: انسان حیوانی مدنی است که زندگی خودش را در شهر سامان میدهد.
رابطه دین و دموکراسی
فیرحی با تاکید بر اینکه دین و سیاست به تعبیر متفکران و اندیشمندان این حوزه دو قلوهای ناهمسازی هستند که به یکدیگر چسبیدهاند ولی با هم جور در نمیآیند، متذکر شد: تنش این دو (دین و سیاست) باعث به آتش کشیدن جامعه میشود. تلاشهای فراوانی برای حل این معما (دین و سیاست) انجام شده و این تلاشها هم توامان با شکست و موفقیت بوده اما بررسیها نشان میدهد که این تلاشها بیشتر به شکست انجامیده و با عدم موفقیت روبهرو بوده است.
او ادامه داد: دین و سیاست بدین خاطر دوقلو نامیده میشود چون حوزه دینداری حوزهای نیست که تنها به زندگی خصوصی فردی محدود شود، بلکه به صورت لاجرم به جامعه و رفتارهای اجتماعی نیز سرایت میکند. در واقع هر چه جوامع دموکراتیکتر باشد، وضعیت دین در آن جوامع نیز با پیچیدگی بیشتری روبهرو میشود. سیاست حکمی کلی برای اداره یک شهر (مدینه-جامعه) تعریف میشود و این کلیت هم شامل مسائل دینی خواهد بود و هم شامل مسائل فرهنگی ، اقتصادی و .... . با این تفاسیر بدیهی است که سیاست نمیتواند نسبت به تحولات مذهبی جامعه بیتفاوت باشد.
بین دین و دولت گریز گاهی نیست
پژوهشگر علوم سیاسی و اندیشه سیاسی اسلام خاطرنشان کرد: در تفکر ایرانی معادلهای شکل گرفته است با این مضمون که دین «اساس» است و دولت «نگهبان» آن. هرچیزی که «اساس» نداشته باشد ویران است و هرچیزی که «نگهبان» نداشته باشد، به هدر میرود. دین و دولت (سیاست) همزاد یکدیگرند و اگر بخواهیم به منظور حفظ دین، دولت را از آن جدا کنیم یا بالعکس، هر دو به هدر خواهند رفت. بین این دو (دین و دولت) هیچ راه گریزی نیست، اما اجماع آن دو با هم نیز به هیچ عنوان امری راحت و آسان نیست، زیرا به محض اینکه دین در حوزه مسائل اجتماعی وارد شود، ماحصل آن فرقهگرایی میان افراد جامعه خواهد شد و هرچه این امر (دینداری) بیشتر به اجتماع ورود پیدا کند سرانجام موجب میشود که «دین» خشونت خود را به «سیاست» تزریق بکند و باعث درجهبندی و رتبهبندی شهروندان (بر اساس دین و مذهب) میشود و این آسیب سنگینی به جامعه است که موجبات دگماندیشی و برچسبزنیهای فرقهگرایانه را فراهم میآورد و این اتفاقی است که در اکثر جنبشهای دینی رخ میدهد.
او متذکر شد: حوزه «دین» برای «سیاست» حوزهای خوشایند و مطلوب است؛ دو انتخاب معمولی که «سیاست» نسبت به «دین» بر میگزیند عبارت است از : الف) به خدمت گرفتن «دین» برای تحمیق شهروندان و مقدس جلوه دادن ادبیات دینی و نیز ارتداد خواندن هرگونه شک و شبهه و سوال. این اتفاقی است که هم اکنون در «سیاست» برای «دین» بهوقوع پیوسته و «سیاست» در برخی اوقات به سراغ «دین» میآید تا بتواند از آن بهعنوان سرپوشی برای پوشاندن خطاهای خود استفاده کند. ب)راندن «دین» به پستوی درون فرد یا درون خانواده؛ یعنی خصوصیسازی دین، که سرانجام آن جنگ «سیاست» با «دین» خواهد شد که تجربه مهم این شیوه را در دوران سلطنت رضاشاه مشاهده کردیم. یعنی هرگاه «سیاست» به جنگ «دین» بپردازد در واقع زیر پای خودش را خالی کرده و به جنگ با اساس خودش رفته است.
در ادامه به بررسی این سه پروژه خواهیم پرداخت؛
- پروژه نفی دین:
این مبحث تقریبا از مشروطه آغاز شد و مشی اصلی آن اعتقاد به اصلاح زندگی سیاسی و مدنی مردم با بیرون کردن دین از صحنه سیاست بود.
- نفی سیاست مدرن
پیروان این تفکر افرادی چون شیخ فضلالله نوری بود که با اصل سیاست مدرن به مخالفت برخاستند و آن را نفی کردند . سیاست مدرن یعنی تاسیس دولت ملی دموکراتیک در یک جامعه دینی . لفظ «ملی» در خصوص این نوع دولت بدین معناست که دولت مختص تمامی اقشار جامعه فارغ از بحث دینی و مذهبی است و لفظ «دموکراتیک» به معنای حق مشارکت افراد جامعه برای تعیین نحوه زندگی اجتماعی و سیاسی است.
- راه دیگر «اصلاح مذهبی» یا «اصلاح دینی» است
اولین تجربه راه سوم را بزرگان اندیشه مشروطه مطرح کردند و برای نخستین بار حقوق عمومی را وارد دولت کردند. ادعای آخوند خراسانی، نائینی و مدرس این بود که هر شهروند دو قسم حقوق دارد؛ «شرعی» و «شهروندی». با طرح این نظریه، بحث به سمت ایجاد دولت با توازن بین حقوق «شرعی» و «مدنی» پیش رفت. اولین قدمها برای اجرای این پروژه قانونگذاری مبتنی بر ایجاد توازن بین «امتیازهای شهروندی» و «حقوق شرعی» بود اما این پروژه بنابر دلایلی به شکست انجامید، زیرا دستگاههای فقهی از یک سو و ذهنیت جامعه از سویی دیگر هنوز آمادگی لازم برای ایجاد چنین تعادلی را نداشتند.
از سال ۱۲۹۶ به بعد ایدههای نوینی در درون جریان «راه سوم» پدید آمد که میتوان از «دموکراسی اسلامی» به عنوان نظریه «آشتی دین با سیاست» نام برد. طبق این نظریه «قانون» میبایست همان «شریعت» باشد ولی حاکمان منتخب مردم باشند. به این منظور که مردم حق انتخاب «دولت» را دارند اما این «دولت» حق وضع «قانون» را ندارد و «قانون» همان «شریعت» خواهد بود. یکی از دلایل شکست این ایده را میتوان تفاوت در تفسیر و برداشت فقها از «شریعت» دانست.
ایده بعدی که پیشگامان آن آیتالله طالقانی، مهندس بازرگان و ... بودند، نظریه «قرآنگرایی» بود با این استدلال که بهدلیل نبود هیچ اختلافی میان مسلمانان در خصوص قرآن میتوان از آن به عنوان معیار واحدی برای اجرای «شریعت» بهره برد. از آنجایی که در درون ادبیات «قرآنگرایی» عنصر رادیکالیسم نهفته است این شیوه با مشکلی اساسی چون ظهور «روشنفکری رادیکال» روبهرو شد. بهطوری که هر جوانی شروع به تفسیر و برداشت سطحی آیات قرآن کرد که منجر به آشوب شد.
یکی دیگر از این ایدهها «بازگشت به صدر اسلام» و «سلفیگری شیعی» بود که موجب رونق یافتن نهجالبلاغه خوانیها برای یافتن راهی به آرامش شد. این «نهجالبلاغهگرایی» نیز با مشکلات خاص خود مواجه شد. زیرا از آنجایی که نهجالبلاغه کلام امام معصوم (ع) است اجرای درست آن نیز نیازمند امامی معصوم است و اگر بخواهیم غیرمعصوم را بهعنوان حاکم اسلامی در جای امام معصوم بگذاریم، دیگر نمیتوان از نهجالبلاغه استفاده چندانی کرد و قرار دادن غیرمعصوم در مقام امام معصوم باعث قدیسسازی و هم ردیف قرار دادن غیر معصوم با امام معصوم میشود.
یکی دیگر از مشکلات پیش آمده در خلال این مباحث و نظریهها، مسأله «ماشین» و «تفکر شیعی» بود. طبق اصل «تفکر شیعی» طبیعت مال انسانهاست و یک فرد هرچقدر از زمین را آباد سازد مالکیت آن میزان از آبادی با اوست. ماشین تراکتوری را فرض بگیرید که زمینی به مساحت بسیار زیادی را در عرض مدت کوتاهی آباد میسازد ، با این اوصاف اگر بخواهیم طبق اصل «تفکر شیعی» به موضوع بنگریم، تمام آن مساحت عظیم آباد شده از آن صاحب تراکتور است و مالکیت آن منطقه با او خواهد بود. بدیهی است که این رویه باعث ایجاد نابرابری میشود و جنگ دارا و ندار را با خود در پی خواهد داشت.
اصلاح از طریق جنبش مسلحانه
- تغییر دموکراتیک
- تغییر انقلابی (انقلاب اجتماعی)
آنچه که در خلال این ایده اهمیت پیدا کرد این موضوع بود که در صورت موفقیت در تغییر دولت -به هر نحو- دولت جدید بایستی چطور دولتی باشد؟ فرض متفکران این نظریه بر این بود که دولت جدید باید دموکراتیکتر باشد.
پس از انقلاب ۵۷ و تغییر دولت (به روش انقلاب اجتماعی) اما چنین نشد و دولت جدید نتوانست دموکراتیکتر باشد.
نظریه «تغییر دیدگاه کلامی» از دیگر ایدههای مطرح شده بود . «تغییر دیدگاه کلامی» یعنی تغییر روایات از دین و نبوت به امید آنکه جامعه دموکراتیکتر شود. طبق این ایده ما برای اصلاح حوزه سیاست چارهای جز تحقیق دوباره در دین نداریم. آخرین تز در این خصوص نظریه «رویای رسولانه پیامبر» دکتر سروش است.
بزرگترین عیب نظریه کلامی این است که بدون ارائه راه حل جایگزین و مناسب، باورهای مردم را دچار تنش میکند. جامعهای که باورهایش ترک بردارد، در مرز «نهیلسیم» قرار دارد و مستعد بروز و ظهور «خشونت کور» خواهد بود.ایراد دوم این تفکر مبناگرا این است که این نوع تفکرات سرانجام ناممکن میشوند، زیرا طبق این اصل که انسان موجودی است که باورهایش آرام آرام تغییر میکند پس جامعه نیز به یکباره عوض نخواهند شد و این تغییر یکباره باعث بروز تنش خواهد شد. افکار باید آرام آرام در جامعه نفوذ پیدا کند و تغییرات نرم، آهسته و بهندرت صورت بپذیرد.
بهار عربی و موانع تحقق دموکراسی
دکتر علیرضا بهشتی: نافرمانی مدنی سازوکار بن بست شکن در دموکراسی هاست
فهیمه ابراهیمی: جهان عرب از اواخر سال ۲۰۱۰ میلادی شاهد جنبش هایی بود که باعث سقوط برخی از دیکتاتوری ها مانند بن علی در تونس، مبارک در مصر و قذافی در لیبی شد و استقرار دموکراسی خواست اصلی مردم در این جنبش ها بود ولی با گذشت ۵ سال، این جنبش ها خصوصا در مصر به مسیری رفت که این پرسش را به دنبال داشت: استقرار دموکراسی در جوامع عربی انقلاب دیده چقدر موفق بوده است؟
دکتر علیرضا بهشتی در گفت و گو با شفقنا این خصوص اظهار کرد: دموکراسی ملزوماتی دارد که باید به آن توجه شود. اشتباهی که در خاورمیانه صورت گرفته همین است؛ یعنی یا خواستند یک الگوی عام (غربی یا شرقی) را به جامعه ها تحمیل کنند که جامعه ها نپذیرفتند یا اینکه خواستند قالبی را حفظ و از محتوا خالی کنند؛ برای همین است که تقریبا به غیر از چند کشور، هیچ کشوری را در خاورمیانه پیدا نمی کنید که زمامدارانِ دیکتاتور آن ادعای دموکراسی نداشته باشند.
او گفت: امروزه نافرمانی مدنی به عنوان سازوکار بن بست شکن در دموکراسی ها به رسمیت شناخته شده است. یعنی کسانی که وارد فرایند نافرمانی مدنی می شوند را نه برانداز، نه اهل فتنه و نه عامل بیگانه نمی دانند.
این استاد دانشگاه اولین گام برای تحقق دموکراسی را به رسمیت شناختن تعدد و تنوع در جامعه دانست و بیان کرد: این تنوع و تعدد شامل قومیت، دین و مذهب، تفاوت جنسیتی و… می شود. باید بپذیرند که الگوهای زیستی مختلفی که افراد آن جامعه اختیار کردند تا بر اساس آن زندگی کنند، به رسمیت شناخته شود. تا زمانی که این تنوع و تعدد به رسمیت شناخته نشود، نمی توانید صحبت از وجود یک جامعه عادلانه بکنید و تا مساله عدالت و نظام های عادلانه با حرکت به سمت تشکیل نظام های همکاری اجتماعی عادلانه در کشورها شکل نگیرد، هیچ کدام از این کشورها روی ثبات نخواهند دید.
متن گفت و گوی شفقنا با دکتر علیرضا بهشتی را در ادامه می خوانید:
*در سال های گذشته شاهد تحولات و جنبش هایی در درون کشورهای اسلامی بودیم که یکی از ویژگی های اصلی آنها دموکراسی خواهی است؛ اما برای شناخت بهتر انقلاب های عربی باید در درجه اول مفهوم دموکراسی را دانست. دموکراسی در خاورمیانه به چه معناست؟
بهشتی: یک تقسیم بندی تا دهۀ ۱۹۹۰ وجود داشت که خانه آزادی این تقسیم بندی را در جهان طرح کرده بود و در علوم سیاسی هم به همین تقسیم بندی تکیه شد که بر اساس آن، حکومت ها یا دیکتاتوری های اقتدارگرا هستند یا دموکراتیک. بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی که سمبل آن برداشته شدن دیوار برلین بود، به نظر می رسید که تعداد دموکراسی ها در دنیا افزایش پیدا کرده و خانه آزادی هم این بشارت را اعلام کرد اما با گذشت زمان و با بررسی هایی که برخی از تحلیل گران و نظریه پردازان در حوزه علوم سیاسی انجام دادند، معلوم شد که بسیاری از این کشورهایی که پیش از این در دنیای دموکراتیک نبودند و حالا به عنوان نظام های دموکراتیک قد علم کردند، در عمل به بسیاری از ملاک ها و معیارهای دموکراسی پایبند نیستند. هرچند ظاهرا سازوکارهای دموکراتیک را به کار می برند و بسیاری از مظاهر دموکراسی را در جامعه و حکومت خود دارا هستند. از ۱۹۹۶ این مساله به صورت یک نظریه جدی در آمده است که به جای آن دوگانه، حکومت ها در سه گروه قابل شناسایی هستند: در گروه اول کشورهایی هستند که حکومت هایشان کاملا غیردموکراتیک، مستبد و اقتدار گرا هستند که در آنها تصمیمات اصلی توسط یک یا چند نفر معدود گرفته می شود، به مردم پاسخ گو نیستند و برای خواسته ها و آراء مردم اساسا ارزشی قائل نیستند. در گروه دوم، کشورهایی هستند که حکومت هایشان دموکراتیک اند یا به تعبیر دقیق تر به سمت دموکراسی حرکت می کنند، چون در نظام بین الملل کشوری که به طور کامل دموکراتیک باشد نداریم بلکه فقط می توان گفت کدام یک از کشورها به آرمان دموکراسی نزدیک تر هستند. در گروه سوم، کشورهایی هستند که نام آنها را «اقتدارگرای انتخاباتی» گذاشتند یعنی این کشورها انتخابات دوره ای دارند، اما نه انتخابات دموکراتیک. انتخابات ملاک ها و معیارهایی دارد مانند رقابت آزاد، منصفانه بودن، شفاف بودن، دسترسی به اطلاعات، امکان تبلیغ برابر که این موارد در این کشورها اصلا نهادینه نشده و مراعات نمی شود. به تعبیر دیگر، انتخابات در این کشورها، «مهندسی شده» اند. بنابراین یک طیف وسیعی از کشورها را داریم که در گروه سوم هستند که چند سال یک بار انتخاباتی برگزار می کنند اما دموکراسی در آن کشور بروز و ظهور ندارد، مانند سوریه و مصر و بیشتر کشورهای خاورمیانه، بخش بزرگی از آفریقا، برخی از کشورهای آمریکای لاتین و آسیای مرکزی و قفقاز که در آنها انتخابات برگزار می شود ولی از دموکراسی خبری نیست. تعداد کشورهایی که به طور مطلق عنوان حکومت مطلقه یا سلطنتی مطلقه داشته باشند در خاورمیانه کم است. برخی از این کشورها سعی کردند به سمت سلطنت مشروطه هم حرکت کنند و برای این کار نهادهایی را هم به تدریج درست کردند، اما نظارت و دخالت مردم در فرایندهای تصمیم گیری بسیار کنترل شده است. بسیاری هم ظاهرا نظام جمهوری دارند اما در واقع در گروه سوم جای دارند. معمولا دغدغه این کشورها برای برگزاری انتخابات دوره ای، نگرانی از حیثیت و اعتبار جهانی شان است که وادارشان می کند وارد این عرصه شوند و نه دغدغه مسایل داخلی و احترام به مردم به عنوان شهروندان آزاد. تقریبا بعد از خروج استعمار از خاورمیانه، یعنی بعد از جنگ جهانی اول به یک معنا و بعد از جنگ دوم به طور کامل تر، این وضعیت را کم و بیش در خاورمیانه شاهد هستیم. کشورهای این منطقه که بعضی از آنها جمهوری و برخی سلطنت مشروطه هستند را هیچ کدام را با ملاک و معیارهای دموکراسی نمی توان مردم سالار دانست.
*هر امر مهمی ملزوماتی دارد که باید برای تحقق آن مهم، عملیاتی شود بر این اساس، زیرساخت های تحقق دموکراسی در جوامع خاورمیانه که نظام های دیکتاتوری دارند، چیست؟
بهشتی: اصلی ترین و به یک معنا اولین گام یک نظام برای حرکت به سمت دموکراسی، به رسمیت شناختن تعدد و تنوع در جامعه است این تنوع و تعدد شامل قومیت، دین و مذهب، تفاوت جنسیتی و.. می شود. باید بپذیرند که الگوهای زیستی مختلفی که افراد آن جامعه اختیار کردند تا بر اساس آن زندگی کنند، به رسمیت شناخته شود. تا یک زمان بحث این بود که باید افکار و الگوهای زیستی متفاوت را تحمل و نسبت به آنها مدارا کرد اما از اواخر قرن بیستم و در نتیجه دستاورد های حرکت های اجتماعی بزرگ مانند جنبش دفاع از حقوق مدنی در ایالات متحده و چندفرهنگی گرایی که در دنیا به وجود آمد، دیگر صرفا مساله تحمل مطرح نیست، بلکه مساله به رسمیت شناختن مطرح شده است. یعنی در فرایندهای تصمیم گیری کلان سیاسی که بر زندگی همه شهروندان اثر دارد، باید این تنوع و تعدد «لحاظ» شود نه اینکه فقط «تحمل» شود. این دو مفهوم با یکدیگر فرق دارد. این کار آسانی نیست، ولی تا زمانی که این تنوع و تعدد به رسمیت شناخته نشود، نمی توانید صحبت از وجود یک جامعه عادلانه بکنید و تا مساله عدالت و نظام های عادلانه با حرکت به سمت تشکیل نظام های همکاری اجتماعی عادلانه در کشورها شکل نگیرد، هیچ کدام از این کشورها روی ثبات نخواهند دید. ثبات از انباشت سرمایه اجتماعی کافی نشأت می گیرد و چون به علت فقدان سرمایه اجتماعی از ثبات و استمرار سیاستگذاری ها برخوردار نیستند، رنگ توسعه متوازن پایدار همه جانبه را هم نمی بینند. این ها سلسله وار بر هم اثر دارد. آنچه که ما در دهه اخیر در خاورمیانه شاهد هستیم، بروز نارضایتی های گسترده ای است که ناشی از همین سلسله مشکلات است.
* انقلاب در کشورهای عربی در حالی صورت گرفت که در ابتدا نشان هایی از موفقیت را می توانستیم ببینیم اما بعد گذشت زمان، کمی شاهد عقب گرد و اغتشاش دوباره در این کشورها بودیم. چرا این جوامع نتوانستند به موفقیت دست پیدا کنند؟ در اکثر انقلاب ها نخبگان و رهبران پیش رو هستند، آیا در خاورمیانه در زمینه رهبران و نخبگان ضعفی وجود داشت؟
بهشتی: در هر دو مورد مشکلاتی وجود دارد و حکومت ها نیز طبیعتا در برابر اینگونه حرکات مقاومت می کنند. این حکومت ها به جای اینکه سازوکارهای لازم را تعبیه کنند تا از آن طریق، به رسمیت شناختن تنوع و تعدد نهادینه شود، معمولا مقاومت می کنند و یک نگاه امنیتی نسبت به مساله دارند. حکومت ها بیشتر متمایل به سازوکارهای یکسان ساز هستند چون با یکسان سازی راحت تر می توانند حکومت کنند. البته هر کشور با کشور دیگر فرق می کند، ولی اساسا چون جامعه مدنی در این کشورها توسعه پیدا نکرده است یا حتی بعد از رفتن استعمار محدود شده است، برای ایجاد تحول و پیشرفت، همه نگاه ها متوجه حکومت هاست. همه تحولات در جامعه منوط به این شده است که ببینند حکومت ها چه کار می کنند. این یک نقصان بزرگ است. البته این مساله عمومیت تام ندارد و در بسیاری از کشورها حرکت های مدنی خوبی شروع شده است، هرچند با افت و خیزهایی همراه بوده است، ولی اگر وضعیت اکثریت این جوامع را نگاه کنیم، می بینیم که در نظر مردم، قاعده بر این است که حکومت چگونه می تواند برای ما تغییر و تحول به وجود آورد؟ جالب این است که به یک معنا، جامعه مدنی در تاریخ خاورمیانه به اشکال مختلف اش گسترده تر و قدرتمندتر از حالا بوده است مثلا در قرن های هقتم و هشتم هجری (دوره ایلخانان)، از آندلس تا تونس، مراکش و شمال آفریقا، شبه جزیره عربستان و مصر و هندوستان تا قفقاز، ده ها حکومت کوچک و بزرگ وجود داشت که زیر دست حکومت های بزرگ سلطان نشین بودند. در بسیاری از اوقات این امیرنشینان شورش می کردند و وضع سیاسی با ثباتی وجود نداشت، اما جامعه مدنی در همان شکل سنتی خود نهادینه شده بود و ارتباطات اجتماعی، اعتماد اجتماعی و سرمایه وجود داشت. در نتیجه می بینید در آن دوره حکومت ها می آمدند و می رفتند اما مردم سر جای خود باقی ماندند و نیازهای خود را از طریق روابط اجتماعی برطرف می کردند. متأسفانه این وضعیت با مدرن شدن خاورمیانه به هم خورده است. جامعه مدنی کوچک تر شده و همه نگاه ها به حکومت ها دوخته شده است. اما حکومت ها مایل نیستند که شهروندان در تصمیم گیری ها دخالت کنند و به عبارتی به واسطه شکاف عمیق بی اعتمادی میان مردم و حکومت، خود را از سرمایه اجتماعی محروم ساخته اند و در نتیجه، این تضادها وجود دارد.
* مساله مهم تر در بحث رهبری این جوامع است آیا می توان گفت که این جوامع از وجود رهبری مقتدر و کارآمد محروم بودند؟ چرا که همین جامعه مدنی که فرمودید نیاز به یک رهبری قوی دارد تا وارد میدان شده و تحولاتی را به وجود آورد.
بهشتی: بله در بسیاری از موارد رهبری اجتماعی قوی در این کشورها وجود ندارد، اما در برخی موارد جامعه مدنی توانسته است ریشه بدواند. به عنوان مثال، فارغ از اینکه شما چه ارزیابی ارزشی نسبت به تفکر اخوان المسلمین داشته باشید، به هر حال اخوان عنصری مهم و پایدار در مصر است، هرچند در بسیاری از دوره ها سرکوب شده است. هر حکومتی که در مصر روی کار آمده است آن را سرکوب کرده، ولی این جنبش از بین نرفته است. اخوان المسلمین بعد از دوره پایه گذاری حسن البنا وارد مرجله ای شد که گروه های تندرو این جنبش به سمت عملیات مسلحانه حرکت کردند، اما بخش قابل توجهی از اعضای اخوان با آنها همراهی نکردند. بعد از سرکوب در دوره انور سادات، به کارهای اجتماعی روی آوردند. حرکت های خیریه شکل داده و نهادهای آموزشی را گسترده تر کردند که این کارها به عنوان یک الگو در جنبش های ترکیه، تونس و مراکش، البته با مختصات بومی این کشورها، تکرار شد. الان هم حکومت ها مجبورند با زور سرنیزه اخوان را سرکوب کنند، اما اخوان از بین رفتنی نیست مگر اینکه یک روزی اخوان نشان دهد از همراهی با مطالبات عمومی ناتوان است که آن وقت خود به خود از بین می رود. ولی تا زمانی که مردم مصر، خصوصا بخش قابل توجه طبقه متوسط و طبقات محروم می بینند که اخوان صدای آنها است، طبیعتا با آن همراهی می کنند و این جنبش زنده خواهد ماند.
* مصر در حالی وارد پنجمین سال انقلاب خود می شود که دیدگاه ها درباره موفقیت یا شکست این انقلاب متفاوت است اما مساله روشن این است که بعد از کنار رفتن حسنی مبارک، محمد مرسی با رای مردم روی کار آمد اما بعد از گذشت مدت زمان کمی و با کودتا دولت مرسی هم سقوط کرد و شخصی روی کار آمد که از عناصر حکومت مبارک بود…
بهشتی: در ترکیه زیر سلطه نظامیان محال بود که وضعیت کنونی ترکیه را بتوان تصور کرد. دو حزب قبل از نظامیان حضور داشتند و مشخص بود که یا بولند اجویت یا سلیمان دمیرل نخست وزیر می شود. دولت های خیلی مستعجل و کوتاه مدت، بحران های بسیار شدید و تورم و اقتصاد را هم همراه می آورند. نظامیان کودتا کردند و خواستند که این وضعیت را تغییر و ترکیه را از آشفتگی نجات دهند و در عین حال اسلام گرایی را به نحوی سرکوب کنند، ولی عملا نتوانستند. شاید یکی از دلایل این است که نظامیان ترکیه نسبتا عاقل هستند. یعنی خیلی زود فهمیدند که که ورود به حوزه اقتصاد، کار آنها نیست، بلکه نظامی گری است و تنها باید در موقع خطر وارد میدان شوند و اقتصاد و سیاست را به بازرگانان و سیاستمداران سپردند. در مصر هم هنوز نمی توان گفت آیا جنبش شکست خورده است یا نه، بلکه می توان گفت جنبش مصر سرکوب شده است. اتفاقا مشکل اصلی در بسیاری از کشورهای خاورمیانه مشکل نظامیان است مانند پاکستان، مصر، سودان، لیبی و… نظامی هایی که می خواهند با برد و زاویه دید یک نظامی کشور را اداره کنند که عملا ممکن نیست. بخش عمده اقتصاد مصر دست نظامیان است، هرچند عوامل خارجی را هم نیاید نادیده گرفت، یعنی اینطور نیست که عوامل بین المللی روی موفقیت یا عدم موفقیت این جنبش ها تاثیر نگذاشته باشد. باید منتظر ماند و دید این حکومتی که دارد عملا به عنوان حکومت موقت عمل می کند تا چه زمانی می تواند به این وضعیت ادامه دهد.
* علت اینکه نظامیان نتوانستند حکومت موفقی داشته باشند چیست؟
بهشتی: تحقیقات نشان داده است که تجربه اداره نظامی گری چه در آفریقا، آسیا، خاورمیانه و چه در اروپا و آمریکای لاتین، هیچ وقت موفق نبوده است، مگر زمانی که نظامی ها احساس کنند که باید قدرت را با دیگران شریک شوند. تنها در این مواقع می توانند جایگاهی را برای خودشان حفظ کنند و در عین حال بخش مدنی هم وارد فعالیت شود. مشکل نظامیان این است که حرفه آنها بر این مبنا شکل نگرفته است که بتواند بلند مدت فکر کنند، برای همین هیچ وقت انعقاد صلح را بر عهده نظامیان نمی گذارند. نظامیان نمی توانند استراتژی بلند مدت داشته باشند. این است که استراتژی و صلح در دست سیاستمداران است. یکی از این نمونه ها کشور اسپانیاست که یک دیکتاتور به نام فرانکو داشت که توانست پادشاه را برکنار کرده و مدت زیادی هم حکومت کند، اما در یک زمانی متوجه شد که اروپا رو به پیشرفت است و اسپانیا عقب افتاده است. داوطلبانه از قدرت کناره گیری کرد و پادشاه را به قدرت بازگرداند و امروز هم بسیاری از مردم بر مزار او گل می گذارند. این فرد آنقدر عقل به خرج داد که فهمید امکان اداره کشور با دیکتاتوری آن هم صرفا در دست نظامیان وجود ندارد. مشکل اساسا این است که هر گروه و طبقه ای می خواهد از حوزه و قلمروی خود خارج و پا را فراتر بگذارد و به قلمرو دیگری برود. درست مثل اینکه با پول در حوزه خانواده، عشق یا آموزش وارد شوید در حالی که جای پول بازار است و اگر قرار باشد پول به حوزه سیاست و خانواده وارد شود و سلطه گری کند، آن سلطه گری موجب ظلم می شود و طبیعتا از یک جامعه ای که عادلانه نباشد، انتظار توسعه پایدار و همه جانبه نمی توان داشت.
* آیا خاورمیانه شرایط استقرار دموکراسی را دارد؟ اگر قرار باشد ملزومات تحقق دموکراسی اعم از رهبری قوی و حمایت نخبگان و جامعه مدنی حضور فعالی داشته باشند آیا اساسا جامعه از ثباتی که دارد خارج می شود؟
بهشتی: ما خیال می کنیم جامعه با اعمال دیکتاتوری، ثبات دارد ولی تاریخ این را نشان نمی دهد. دستاوردهای بشری به ما نشان می دهد که تا این لحظه، آن نظام سیاسی که می تواند باعث شود یک جامعه پیشرفت کند، جامعه ای است که پاسدار آزادی، استقلال، عدالت و سازوکارهای دموکراتیک آن باشد.
*آیا اساسا این مدل دموکراسی یک مدل عام و جهان شمول است که همه جا باید به یک شکل متبلور شود؟
بهشتی: نه اینطور نیست. زمانی کارشناسان نظریه های توسعه فکر می کردند که یک مدل توسعه باید در همه جا تکرار شود، اما الان دهه هاست که این نظریه کنار گذاشته و تبدیل به رویکرد ایجاد الگوهای بومی توسعه شده است. در اینجا یک نکته ظریفی وجود دارد و آن اینکه این بومی شدن به معنای این نیست که ما می توانیم دموکراسی را مانند یک قالبی فرض کنیم و آن را کاملا از محتوای خود خالی و محتوایی که خودمان می خواهیم را جایگزین آن می کنیم! چون بعضی ها از مفهوم بومی سازی سوء استفاده می کنند. مثلا می گویند ما می خواهیم مردم سالاری داشته باشیم اما مردم در آن حق رأی آزادانه و منصفانه نداشته باشند یا حقوقشان به رسمیت شناخته نشود. دموکراسی ملزوماتی دارد که باید به آن توجه شود. اشتباهی که در خاورمیانه صورت گرفته همین است، یعنی یا خواستند یک الگوی عام (غربی یا شرقی) را به جامعه ها تحمیل کنند که جامعه ها نپذیرفتند یا اینکه خواستند قالبی را حفظ کنند و از محتوا خالی کنند. برای همین است که تقریبا به غیر از چند کشور، هیچ کشوری را در خاورمیانه پیدا نمی کنید که زمامدارانِ دیکتاتور آن ادعای دموکراسی نداشته باشند.
* بهترین راه برای اداره کشورهایی که با این بحران روبه رو هستند چیست؟
بهشتی: اولین گام اینکه تعدد و تنوع در کشورها به رسمیت شناخته شود. به دنبال آن باید سازوکارهای دموکراتیک تعبیه شوند. بحثی در دموکراسی وجود دارد مبنی بر اینکه جوامع زمانی فکر می کردند که فقط باید نهادهای خوبی در این کشورها مستقر شود، مثلا مجلس و قانون اساسی وجود داشته باشد تا کشور با آنها توسعه یافته شود، اما این نظریه ها در حال حاضر مورد قبول نیست و پذیرفته شده که بخشی از توسعه یافتگی مربوط به نهادها و بخشی مربوط به کنش های شهروندان می شود. پس عمل سیاسی هم در کنار آن نهادهای سیاسی اهمیت دارد. شما می بینید جمهوری آذربایجان مفصل ترین و دموکراتیک ترین قانون اساسی دنیا را دارد ولی یکی از مستبدترین حکومت ها هم همین حکومت آذربایجان است. بنابراین، درست است که بایستی موانع تدوین مطالبات ملی در قانون اساسی را از بین ببریم، ولی اینطور نیست که تغییر یا اصلاح قانون اساسی بتواند همه مشکل را حل کند، بلکه بخشی از آن به نهادها و بخشی هم به رفتارها باز می گردد. در کشورهایی که نظام های استبدادی حاکم هستند، چون راه را بر هر گونه ای اصلاحی از درون می بندند، اگر تحولی بخواهد انجام شود به ناچار به انقلاب روی می آورند، برای اینکه می خواهند بن بست ها را بشکنند. دقیقا آنچه که در مورد نظام شاهنشاهی پهلوی در ایران وجود داشت. محمد رضا شاه بعد از کودتای ۲۸ مرداد، خصوصا بعد از اینکه نفت بعد از جنگ اعراب اسراییل گران شد، همه گروه های مخالف را سرکوب کرد و اساسا راه را برای هر گونه اصلاح بست. نه تنها نسبت به اپوزیسیون داخلی، بلکه حتی نسبت به بسیاری از مشاورین نزدیک به خود هم با استبداد رفتار کرد. موقعی که جهش قیمت نفت پیش آمد، شاه به یک باره برنامه های پنج ساله ای که داشت به سمت انقطاع درآمد حاصل از نفت پیش می رفت را متوقف و تمام آرزوهای سازمان برنامه و بودجه را کنار گذاشت. در کشورهایی که دموکراسی حاکم است هم ممکن است نظام به بن بست هایی بخورد اما در آنجا ضرورتی برای انقلاب نیست و چون ساز و کار قانونی به بن بست می رسد، نافرمانی مدنی مطرح می شود. امروزه نافرمانی مدنی به عنوان سازوکار بن بست شکن در دموکراسی ها به رسمیت شناخته شده است. یعنی کسانی که وارد فرایند نافرمانی مدنی می شوند را نه برانداز، نه اهل فتنه و نه عامل بیگانه نمی دانند. نمونه بارز آن، چیزی بود که در جنبش ضدتبعیض نژادی بروز کرد که ۱۶ هم سال طول کشید. قانون به بن بست رسیده بود و اجرا نشدن قانون هم قانونی شده بود. جامعه مقاومت کرد تا فرهنگ سیاسی را به آنچه که انقلاب آمریکا اصالتا دنبال آن بود بازگرداند، یعنی برابری برای همه. در آنجاها سازوکار نافرمانی مدنی عمل می کند و نیازی به انقلاب نیست. علاوه بر آن ارکان دموکراسی مانند رسانه های آزاد و سازمان های غیردولتی کار خود را انجام می دهند و امکان رقابت آزادانه بین گروه های سیاسی وجود دارد. من نمی خواهم بگویم آمریکا دموکراسی کاملی دارد بلکه خود آمریکایی ها هم این مساله را قبول ندارند. من آمریکا را به عنوان نمونه گفتم. یک نمونه جالب هم در سال ۲۰۰۹ در ایسلند اتفاق افتاد که بن بست قانون اساسی پیش آمد و جنبش مدنی شکل گرفت که ابتدا در فضای مجازی بود و بعد وارد فضای حقیقی شد. قانون اساسی به بن بست رسیده بود و حتی امکان تغییر قانون اساسی هم خیلی وجود نداشت بنابراین نافرمانی مدنی رخ داد که باعث شکستن بن بست شد و کشوری که اقتصاد آزاد بی بند و بار بدون ضابطه داشت و توسط بخش خصوصی استعمار می شد و سال های رکود را تجربه می کرد، توانست با اصلاحاتی که در قانون اساسی انجام داد و با چند سال تلاش، خود را از بحران خارج کرده و تبدیل به یکی از پیشروان توسعه و رشد اقتصادی در اروپا شود. همه این مسایل برای ما تجربه است و مشکل این است که در کشورهای خاورمیانه این سازوکارها دیده نمی شود.
* با خیزش در کشورهای خاورمیانه و سقوط دیکتاتوری ها در این منطقه شاهد گسترش گروه های افراطی در برخی از کشورها از جمله سوریه و لیبی بودیم. ظهور گروه های افراطی در پی فشار ناشی از دموکراسی وارداتی را چگونه می توان ارزیابی کرد؟
بهشتی: به لحاظ داوری ها و ارزیابی عملکرد خیلی نمی توانیم موافق چنین حرکت هایی باشیم ولی قبل از داوری، باید آن را فهمید و زمینه های پیدایش آن را مورد مطالعه جدی قرار داد. اگر می بینیم یک روز القاعده و یک روز طالبان به وجود می آید نباید فکر کنیم چه چیزی بستر را برای شکل گیری نوعی بنیادگرایی سلفی گری در میان مسلمانان فراهم می کند. شاید این است که احساس می کنند نظام مدرن جهانی به آنها ظلم می کند. مثلا تا وقتی این میزان از فساد، تبعیض و رشد نیافتگی در افغانستان وجود دارد مطمئن باشید طالبان باقی می ماند و القاعده و داعش هم در مناطق دیگر می مانند. در اینجا لازم می دانم تذکری هم بدهم و آن این که متاسفانه تلاش می شود یک طرز فکری نهادینه شود به این معنی که نواندیشی دینی چیزی مثل سلفی گری است و بازگشت به خویشتن را به عنوان نقطه مشترک آن دو مطرح می کنند درحالی که سلفی گری بازگشت به گذشته است یعنی یک نوع دست رد زدن به سینه هر آنچه که تجدد با خود آورده است و بازگشت به یک شیوه زندگی است که در گذشته تجربه شده است، اما نواندیشی دینی عکس این است و دارد گذشته را به حال می آورد؛ بنابراین در دنیای متجدد کنونی این امکان وجود دارد که انسان ارزش های دینی خود را حفظ کند و یک نوع سازگاری به وجود آورد. اما سلفی گری به طور کلی بر اساس ناسازگاری بین این دو بنا شده است. شاید یکی از زمینه های شکل گیری داعش خصوصا در عراق و سوریه این بود که قرار شد که دیگر وزن قابل توجهی برای اهل سنت قایل نشوند. مثلا در عراق مطرح شد که اکثریت شیعه هستند و سنی ها نباید جایی داشته باشند و در سوریه اقلیت علوی وجود دارند و سنی ها باز هم نمی توانند اثرگذاری داشته باشند. پس شاید زمینه رشد این ها، این بی عدالتی هایی است که در درون حکومت ها شکل گرفت. چنان که در برخی از کشورهای دیگر هم اهل سنت این کار را علیه شیعیان اعمال می کنند. حکومت بشار اسد و حافظ اسد هم به هیچ وجه به عنوان حکومت مردمی و دموکراتیک در هیچ برهه از تاریخ شناخته نشده اند بلکه یک گروه اقلیت استبدادی هستند. پس اینکه گفتم در گام اول باید گروه ها را به رسمیت شناخت همین جاست. مثل آنچه که توانستند به طور نیم بند در لبنان مستقر کنند. تا قبل از اینکه قرارداد طائف منعقد شود اساسا چشم اندازی برای ثبات نسبی در لبنان وجود نداشت. باید آن کنفرانس برگزار و مشخص می شد که به شیعه هم باید جایگاهی داده شود تا به یک ثبات نسبی برسند، البته این ثبات بسیار شکننده است، ولی به یک وضعیت نسبتا مناسب تری رسیده است. تونس هم به خاطر همین پذیرش تعدد و تنوع است که توانسته به موفقیت دست یابد و این که اسلام گراها احساس نکردند که به هر قیمتی بایستی مردم را به بهشت ببرند. گروه النهضه تونس اعلام کرد ایده آل، آرمان و الگوی زیستی خود را در نظام دموکراتیک ارایه می کنیم مردم هم اگر خواستند رأی می دهند و ما سر کار می آییم اگر هم نخواستند ما بیش از این کاری نمی کنیم. مانند امام علی(ع) که می بیند مردم در یک زمانی متوجه نیستند که ایشان بهترین فرد برای اداره حکومت است و بنابراین اصراری نمی کند. یک زمانی هم رسید که مردم به او اقبال پیدا کردند و حضرت، علی رغم میل باطنی خلافت را می پذیرد. البته این میل باطنی صرفا برای مذمت دنیا نیست بلکه می بیند سنگ بنای کجی در دوران قبل او گذاشته شده که اگر می خواست آنها را تغییر دهد بسیاری از گروه های ذی نفع علیه او شورش می کردند و اجازه نمی دادند کاری صورت بگیرد و جلو اصلاح را می گرفتند. به همین دلیل ابا داشت که وارد حکومت شود. ولی به هر حال حکومت را پذیرفت و ۵ سال با آن آشوب های که در سراسر زندگی داشت حکومت کرد. این نگاهی است که می گوید رأی مردم مهم است حتی اگر آن رأی درست نباشد چراکه در حال حاضر سازوکاری بهتر از رأی اکثریت وجود ندارد، مگر اینکه در آینده راه دیگری کشف شود. بنابراین در میان کشورهای خاورمیانه، تونس توانسته است عملکرد بهتری داشته باشد، علاوه بر آن که شاید چون انقلاب آن غیرمنتظره انجام شد، دخالت های خارجی در آن بسیار کم اثر بود.