نمایش گزینه ها بر اساس برچسب: حاکمیت مردم
موضع و رویکرد قرآن در برابر مفسدان
فساد مقولهای چندبعدی و پیچیده است که در ابتداییترین و سادهترین شکل، انحراف از مسیر قانون، هنجارها و ارزشهای اخلاقی، اجتماعی، فرهنگی و دینی معنا میشود، اما این مفهوم در جوامع مختلف براساس نظام سیاسی، فرهنگی و قانونی آنها تعریف و تبیین میشود، ولی به نظر میرسد همه جوامع بر اینکه فساد ناشی از انحراف از مسیر قانون و ارزشهای اجتماعی است، اتفاق نظر دارند. فساد از این منظر بهعنوان امری مذموم شناخته میشود که میتواند در کوتاه مدت و بلندمدت نظم و سامان اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و دینی یک جامعه را بر هم بزند و جامعه را دچار بحرانها و چالشهای جبرانناپذیری کند. بر همین اساس مقابله و مبارزه با فساد یک ضرورت محسوب میشود. ۹ دسامبر به نام روز جهانی مبارزه با فساد نامگذاری شده است. خبرنگار ایکنا در اصفهان، به این مناسبت درباره سازوکارهای مبارزه با فساد در جامعه دینی گفتوگویی با حجتالاسلاموالمسلمین محمدتقی فاضل میبدی، عضو مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم و پژوهشگر دینی، داشته که متن آن را در ادامه میخوانید.
ایکنا ـ در متون دینی از جمله قرآن چه موضعی و رویکردی در قبال مسئله فساد برجسته است؟
واژه فساد در قرآن فراوان مطرح شده است، مثلا درباره منافقان فرموده که آنها فساد میکنند. واژه فساد از نظر معنا حضیض است. قرآن در سوره بقره از انسانهایی سخن میگوید که خیلی خوب صحبت میکنند، خوشگفتار هستند و سخن آنها دیگران را به تعجب و شگفتی وامیدارد، ولی به تعبیر قرآن، «وَ إِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ؛ و چون از حضور تو دور شود، کارش فتنه و فساد در زمین است و بکوشد تا حاصل خلق به باد فنا دهد و نسل بشر را قطع کند.» یکی از مصادیق فساد این است که سفره معیشت مردم یعنی طبیعت که شامل محیط زیست و منابع طبیعی است، خراب و به نابودی کشیده شود. علاوه بر این، در سوره بقره آمده است «...وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ»، یعنی علاوه بر طبیعت، باعث هلاکت بشر نیز میشوند و هلاکت بشر میتواند جسمی، مغزی، فکری و روحی باشد. یعنی جامعه را از سامانمندی به نابسامانی سوق میدهند.
در عالم اگر دو مسئله حرث، یعنی طبیعت و نسل یعنی انسانها از حالت معمولی و طبیعی خود خارج شوند، جامعه دچار فساد خواهد شد. یعنی از منظر قرآن، دو عامل فساد در جامعه، هلاکت حرث و نسل است. اگر بخواهیم فساد را معنا کنیم، میبینیم که فساد در دو چیز خود را نشان میدهد؛ یکی در قدرت و دیگری در ثروت. در تقسیمبندی جهان به دو بلوک شرق و غرب یا سوسیالیسم و کاپیتالیسم، سوسیالیستها معتقد بودند باید ثروت را کنترل کنیم تا از دل آن قدرت فاسد ایجاد نشود. کاپیتالیسم نیز معتقد بود باید قدرت را مهار کنیم تا از دل آن فساد بیرون نیاید؛ ولی از منظر اسلام، استغنا در قدرت و ثروت، باعث طغیان انسانها میشود. قرآن میگوید فرعون فساد میکرد، چون صاحب قدرت و ثروت بود.
مصادیق فساد در دنیای امروز، تمرکز بر قدرت و ثروت است. اگر در جامعه این مصداقها برجسته شده و کنترل نشود، آن جامعه به انواع فساد، یعنی آسیبهای اجتماعی، طلاق، اعتیاد به مواد مخدر و الکل، خودکشی، قتل و نزاعهای خانوادگی دچار میشود. بنابراین، تمرکز بر قدرت و ثروت، باعث ایجاد فساد میشود. برخی در دنیای امروز سعی دارند با این دو تمرکز مقابله کنند. امام علی(ع) نیز در سخنان خود با این دو مسئله به مبارزه برخاستهاند. اول اینکه ایشان سعی کردند صاحبان قدرت را پاسخگو تربیت کنند و دوم، هر کجا که ثروت انباشته شده بود، سعی کردند با آن مبارزه کنند. ایشان میفرمایند «ما رایت نعمه موفوره الا و فی جانبها حق مضیع؛ هر جا دیدید ثروتی انباشته شده، بدانید در کنارش حقوقی ضایع شده است.» یعنی جامعهای که ثروت در آن کنترل نشود، طبقاتی میشود.
فرقی نمیکند که این جامعه کجا باشد، به هر حال انسان، انسان است. نماز و روزه، او را کنترل نمیکند. برای کنترل فساد دو عامل مهم وجود دارد. یک عامل آن، تقوا به معنای کنترل درونی است که متأسفانه امروز کمتر دیده میشود. کنترل درونی یعنی انسان بتواند خودش را کنترل کند، یعنی اگر به جایی رسید و یا قدرت و ثروتی پیدا کرد، از آنها در راه سعادت و رفاه انسانها استفاده کند، ولی صرف تقوا، انسان را کنترل نمیکند، بلکه به عاملهای بیرونی دیگری هم نیاز است که همان نظارت مردم بر حکومتها محسوب میشود.
دموکراسی معنایش فقط این نیست که حکومت با رأی و نظر مردم انتخاب شود، بلکه معنای واقعی آن این است که حکومتها از طریق نظارت مردم کنترل شوند. دموکراسی یعنی اینکه وقتی مسئول و حاکمی با رأی مردم انتخاب شد و تا زمانی که این مسئولیت را عهدهدار است و در رأس قدرت قرار دارد، مردم بر کار او نظارت داشته باشند و او نیز متقابلا نسبت به مردم پاسخگو باشد.
ایکنا ـ آیا دموکراسی یکی از راهکارهای مدون برای جلوگیری از فساد در ساختارهای کلی جامعه است؟
بله، همینطور است. منظور از کنترلهای بیرونی، مطبوعات و احزاب آزاد است. امر به معروف و نهی از منکر مورد نظر اسلام، نوعی کنترل از بیرون است. امام علی(ع) میفرمایند: «اگر امر به معروف و نهی از منکر را فراموش کنید، بدترین شما بر شما مسلط خواهند شد.» یعنی مردم باید جامعه را کنترل کنند و هر جا منکری دیدند، اعتراض کنند. مراد از منکر، پیدا بودن موی خانمها یا دوچرخهسواری آنها نیست، بلکه منظور فسادهای کلان و ساختاری است.
دو نوع ظلم و فساد وجود دارد؛ یک نوع آن ظلم موضعی است، یعنی مثلا کسی در کنار خیابان، کار زشتی انجام دهد و یا گرانفروشی کند. نوع دیگر آن، ظلم و فساد ساختاری است و بهگونهای شکل میگیرد که از دل آن فسادهای مالی، رانت، اختلاس و... بیرون میآید و منکر واقعی اینها هستند.
ایکنا ـ در مقایسه با جوامع غیراسلامی، فساد چه آسیبهایی را به ساختار و بدنه جوامع اسلامی تحمیل میکند؟
در کشورهای اسلامی چون غالب حکومتهای آنها دیکتاتوری است و از سوی مردم مورد نظارت قرار نمیگیرند و از طرفی احزاب و مطبوعات نیز به معنای واقعی آن آزاد نیستند، فساد در این جوامع بیشتر رخ میدهد. اما در دنیای غرب، فساد سیاسی کمتر است، چون در آنجا دموکراسی وجود دارد، یعنی مردم بر دولتها نظارت میکنند و قدرتها مادامالعمر نیستند، البته این به معنای آن نیست که در این جوامع اصلا فساد و یا مشکلی وجود ندارد، ولی در کشورهای دموکراتیک، فساد سیاسی و اقتصادی کمتر مشاهده میشود؛ اما در برخی کشورهای اسلامی، حلقه حاکم مورد نظارت مردم قرار نمیگیرند و به همین دلیل در این جوامع، سوءاستفادههای مالی، رانت، اختلاس و... بیشتر به چشم میخورد.
ایکنا ـ آیا نوع خوانش و قرائتهای مختلف از دین و دینداری میتواند هم باعث ایجاد فساد و هم راهکاری برای مبارزه با فساد باشد؟
این هم میتواند یکی از عوامل باشد، ولی نباید بگوییم که همه مسائل را میشود با دین و قرائتهای دینی حل کنیم، بلکه باید به تجربیات بشری نیز توجه داشته باشیم. قرنها تلاش شده که بشر بر حاکمان در رأس قدرت نظارت داشته باشد. امروز بهترین راه و روش برای تحقق چنین امر مهمی، دموکراسی، مطبوعات و احزاب مستقل و آزاد است. در واقع همان چیزهایی که اسلام در باب موضوع امر به معروف و نهی از منکر و در مفهوم عام آن گفته، در دنیای جدید همین آموزه حالت علمیتر به خود گرفته و سعی شده به آن فرم داده شود. من به اینکه همه چیز را میتوان از طریق دین حل کرد، اعتقادی ندارم. درست است که دین حامل پیامهای متعددی است و همگان را به داشتن تقوا دعوت کرده و هشدار داده که دچار هلاکت حرث و نسل نشویم، ولی روشها باید مبتنی بر عقل و تجربیات بشری باشد.
ایکنا ـ مصداق بارز تجربیات بشری میتواند حاکمیت قانون باشد؟
بله یکی از راههای آن، تحقق حاکمیت قانون است. میرزا یوسفخان مستشارالدوله در زمان قاجار که از سوی شاه، فسادهای زیادی ایجاد میشد، کتابی با عنوان «یک کلمه» نوشت و گفت راه نجات کشور فقط در یک کلمه خلاصه میشود و آن هم قانون است. امیرکبیر گفته در غرب، قانون و در ایران، ناصرالدینشاه حاکم است. منتسکیو، روحالقوانین را نوشت و نظریه تفکیک قوا را مطرح کرد و این چیزی نبود که در فقه به آن اشاره شده باشد، بلکه این محصول تجربه یک انسان بوده و گفته اگر همه قوا در دست یک نفر و یا یک نهاد باشد، فساد ایجاد میشود. باید دید دین برای اینکه فسادهای سیاسی و اقتصادی کمتر شود، چه کارهایی انجام میدهد.
ایکنا ـ وضعیت امروز جامعه را از نظر فساد چگونه ارزیابی میکنید؟
براساس آماری که در جراید رسمی و نظرسنجیهای متعدد اعلام میشود، میبینیم که واقعا در جامعه آمار فساد بالاست، مثلا اگر آمار طلاق، خودکشی، سرقت، اعتیاد و... را با سال گذشته و یا سالهای قبلتر از آن مقایسه کنید، میبینید که آمار فساد در این زمینهها نه تنها کمتر شده، بلکه بیشتر هم شده است. ما باید به اینکه چرا برخی جوانان به اعتیاد روی میآورند، همسر خود را طلاق میدهند و یا خودکشی میکنند، پاسخ دهیم، آن هم در جامعهای که بودجه نهادها و مراکز دینی و مذهبی افزایش پیدا میکند. باید دید چرا به رغم این بودجههای زیاد، خروجی جامعه باید افزایش آمارهای فساد باشد.
به نظر میرسد در جامعه بهدنبال حل معضل فساد در زمینههای سیاسی و اقتصادی نبودهایم، مسائلی مثل رانت و اختلاس که از طریق مردم بازاری و عادی اتفاق نمیافتد، بلکه مربوط به مسئولان ردههای بالاست و این موضوع تاکنون حل نشده است. فسادهایی که در جامعه ما رخ میدهد، منشأ آن را باید در ردههای بالا جستوجو کرد.
ایکنا ـ آیا معتقدید این نهادها فعالیتهای اثربخشی نداشتهاند؟
باید به خروجی فعالیت آنها توجه کرد. مثلا خروجی وزارت ارشاد و صداوسیما و دیگر مراکز و مؤسسات را باید در متن جامعه دید، یعنی اگر دیدیم امسال اخلاق، دین و ایمان و رفتارهای مردم نسبت به سال گذشته بهتر شده است، آن موقع میتوانیم بگوییم این نهادها خوب کار کردهاند، ولی اگر دیدیم در جامعه اخلاق رو به انحطاط است، دروغگویی رواج پیدا کرده، ایمان و اعتقاد مردم ضعیف و آسیبهای اجتماعی بیشتر شده است، باید نتیجه بگیریم که این نهادها و وزارتخانهها با اینکه بودجههای زیادی گرفتهاند، ولی به رسالت خود عمل نکردهاند.
ایکنا ـ راهکار شما برای اینکه میزان فساد در جامعه کمتر شود چیست؟
یک راه آن، تحقق دموکراسی به معنای نظارت مستمر مردم بر حاکمیت است و راه دیگر آن آزادی، به این معنا که مردم جرئت داشته باشند حرفشان را بزنند. مطبوعات و احزاب اگر آزاد و مستقل باشند، فساد کمتر میشود، ولی مسئله فساد با زندان، اعدام کردن و حبسهای طولانی ریشهکن نمیشود و جواب نمیدهد، بلکه باید مطبوعات شفاف و روشن حرف بزنند که رانتخواری و اختلاسها در کجا و به چه علت بوده است. اگر مطبوعات و احزاب آینه واقعیتهای کشور شوند، فساد در جامعه کمتر خواهد شد.
ایکنا ـ جامعه از قِبل فساد با چه نوع ضررها و پیامدهایی مواجه شده است؟
ما چون به نام دین و اسلام در صحنه سیاسی ظاهر شده و خواستهایم به نام دین رسالت خود را اعلام کنیم، مردم هم از دین انتظار داشتند که مشکلاتشان را حل کند، ولی فکر میکنم در این زمینه خیلی موفق عمل نکردهایم، چون به فرموده امام خمینی(ره)، اگر مسئولان ما موفق نباشند، ضربه آن به اسلام میخورد. اولین خسرانی که در این میان شاهد بودهایم، ضعف اعتقاد مردم و تضعیف شدن دین بوده است.
دغدغه آیتالله طالقانی حاکمیت مردم بود / آزادی لازمه فهم دین است
۱۹ شهریورماه سالروز درگذشت آیتالله سیدمحمود طالقانی، مفسر بزرگ قرآن کریم و از پیشگامان نواندیشی دینی و از فعالان سیاسی و اجتماعی در ایران معاصر است. طالقانی از چهرههای مهم و تأثیرگذار تاریخ معاصر ایران قلمداد میشود که به دلیل برخورداری از ویژگیهای اخلاقی و فکری، محبوبیت خاصی بین مردم داشت و این محبوبیت پس از گذشت ۴۰ سال از درگذشت ایشان، همچنان وجود دارد، به همین دلیل از او به عنوان یک شخصیت اخلاقمدار، نواندیش و مردمباور یاد میشود. خبرنگار ایکنا اصفهان، در سالروز چهل و یکمین سال درگذشت آیتالله طالقانی، گفتوگویی با حجتالاسلام والمسلمین سیدابوالفضل موسویان، عضو هیئت علمی دانشگاه مفید، داشته که متن آن را در ادامه میخوانید:
آنچه در این گفتوگو میخوانید:
دنیا و آخرت را از دست دادهایم
اراده مردم امری صوری نیست
راه نجات مسلمانان بازگشت به قرآن است
نباید چیزی به مردم تحمیل شود
ائمه(ع) فکری را به جامعه تحمیل نمیکردند
پیامبر(ص) به همه اجازه بیان نظرات میدادند
مشروطهخواهان مقصودشان از آزادی بی بند و باری نبود
آزادی لازمه فهم دین است
پرتوی از قرآن تفسیر اجتماعی از قرآن است
فهم غلط از آیات و روایات باعث عقبماندگی جامعه میشود
ایکنا ـ آیتالله طالقانی چه قرائت و فهمی از دین داشت؟
این یک سؤال کلی است و نمیتوانم کلیت این سؤال را به این صورت پاسخ دهم، فقط میتوانم بگویم نظر آیتالله طالقانی درباره اسلام چه بوده است. به اعتقاد ایشان، دین اسلام با مباحث زندگی بشر مرتبط بوده و اگر انسان دیندار و متدین به دستورات دین عمل کند، باید به سعادت دنیا و آخرت دست پیدا کند. اگر قرائتی از دین داشته باشیم که صرفاً به درد آخرت بخورد، از نظر ایشان چنین قرائتی مردود است و معتقدند دین آمده تا زندگی دنیایی انسان را درست کند، نه اینکه صرفاً به فکر آخرت باشد. بنابراین از نظر آیتالله طالقانی، دین آن چیزی است که سعادت دنیا و آخرت را برای انسان تضمین میکند و بارها با آیات و روایات، این مطلب را بیان کردند.
ایکنا ـ سؤال ما دو قسمت دارد؛ یکی جنبه قرآنی اندیشههای آیتالله طالقانی که ذیل ایده بازگشت به قرآن، این اندیشهها را تبیین میکردند و دیگری، نوع نگاه ایشان به مسائل امروزی جامعه مثل آزادی و حاکمیت مردم است. پیش از پاسخ به این سؤال با توجه به نوع نگاه آیتالله طالقانی به اسلام به نظر شما، این فهم و ایده بازگشت به قرآن، از چه منظری نشئت میگرفت و منظور ایشان از ایده بازگشت به قرآن چه بود و به دنبال تحقق چه چیزی بودند؟
همانطور که گفتم، ایشان معتقد بود دین برای سامان دادن به زندگی دنیوی و اخروی به وجود آمده است و سعادت دنیا و آخرت را هدف اصلی دین میدانستند. در جامعه خودمان مشاهده میکنیم که مردم از نظر دنیوی، دچار مشکلات عدیدهای هستند و در سایر جوامع اسلامی، مسلمانان وضع اسفباری دارند که این مسئله در اخلاق و روحیات آنها نیز تأثیر میگذارد و نمیتوان گفت کسی که زندگی ناسالمی دارد و اهل کارهای خلاف است در قیامت به بهشت خواهد رفت، بنابراین نه سعادت دنیوی دارد و نه سعادت اخروی. ممکن است گفته شود غربیها زندگی دنیوی خود را سامان دادهاند، ولی در عوض آخرت خود را کنار گذاشتهاند، البته این مسئله جای بحث دارد که آیا واقعاً آخرت خود را از دست دادهاند یا خیر، حداقلش این است که زندگی دنیوی خود را سامان دادهاند، ولی نه زندگی دنیوی ما درست است و نه آخرت. در جامعه خودمان میبینیم که انسانها نه راحت میتوانند زندگی کنند و نه با وجود تخلفات و خلافهای شرعی و عرفی که شاهد آن هستیم و چه بسا میزان آن از بسیاری جوامع دیگر بیشتر باشد، میتوان گفت زندگی اخروی خوبی هم دارند. پس ما هم دنیایمان را از دست دادهایم و هم آخرت را.
آیتالله طالقانی میگوید دلیل این مسئله این است که متأسفانه کسانی که میخواستند به خاطر منافعشان دین را از بین ببرند، آن را فقط به مسائل اخروی و قیامت منحصر ساختند. دنیای ما را سیاستمداران، قدرتمندان و استعمارگران بر باد دادند و چون مفاسد، کژیها و انحرافات در جامعه رشد کرد، آخرت را نیز اینگونه از دست دادیم. بنابراین باید به قرآن برگردیم، چون قرآن میخواهد هم دنیا و هم آخرت را درست کند. اینطور نیست که دنیای ما خراب باشد و آخرت آباد و این تصور غلطی است که ما پیدا کردهایم. چرا با وجود اینکه مسلمانان هر روز قرآن میخوانند و یکی از برنامههای جدی و روتین کشورهای اسلامی در رادیو، تلویزیون و مجامع مختلف، خواندن و قرائت قرآن است، ولی آنها را خوشبخت و سعادتمند نکرده و در زندگیشان حضور پیدا نکرده است؟
آیتالله طالقانی و طرفداران جریان اصلاحی که آغاز آن از زمان سیدجمالالدین اسدآبادی شروع شد، معتقد بودند که یک سری خرافات رواج پیدا کرده که مانع فهم ما از قرآن و موجب انحراف جامعه از آن شده است. این خرافات در قالب برخی افکار و اندیشهها کم نیستند، مثل کراماتی که برای برخی افراد قائل میشوند و مردم را به این سمت سوق دادهاند که به جای یافتن روشهای درست و عقلایی برای حل مشکلاتشان، سراغ خرافاتی بروند که هیچ اصل و اساسی ندارد. همینطور روایات دروغی که از همان دوره پیامبر(ص) منتشر میشد و خود ایشان میفرمودند: «دروغگویان نسبت به من زیاد میشوند». امیرالمؤمنین(ع) به دوره پیامبر(ص) استناد کرده و فرمودند در دورههای بعدی نیز همینطور است. پیامبر(ص) مورد قبول همه مسلمانان بودند و وقتی روایتی از ایشان نقل میشد به دیده احترام به آن نگاه میکردند. این روایات غلط در میان مردم منتشر شد و مردم نیز به دیده احترام به آنها نگاه میکردند، ولی متوجه نبودند که این روایات با آیات قرآن و اندیشههای صحیح اسلامی و مورد قبول پیامبر(ص) و اهلبیت(ع) مغایر است. حتی قرآن را به چشم تبرک نگاه میکردند. میگویند شخصی که در حال مرگ بود، میگفت تمام روایاتی را که درباره فضایل آیات و سورهها نقل کردم، برای این بوده که متوجه شدم مسلمانان به قرآن کم توجهی میکنند، بنابراین روایاتی را به پیامبر(ص) و دیگران نسبت دادم که مثلاً فلان آیه را برای شفای بیماری یا افزایش روزی بخوانید. یعنی نگاه به قرآن با وجود این روایات اساساً تغییر کرد، چه روایاتی که خلاف صریح آیات بود و چه روایاتی که قرآن را به دید تبرک نگاه کرده و آن را از دایره زندگی خارج میساخت.
در واقع این روایات، قرآن را صرفاً برای حل مشکلات مادی و گرفتاریهای مردم معرفی میکرد، نه اینکه آیات را باید فهمید و در زندگی جاری ساخت. حتی در میان اخباریون، برخی که خیلی تندرو بودند، میگفتند اصلاً قرآن را نمیتوان فهمید و برای فهم آن باید به روایات متمسک شد. قرآن قابل فهم نیست، بلکه معماست. وقتی چنین نگاهی حاکم باشد، فقط باید قرآن را خواند تا خدا به ما ثواب دهد و اجر اخروی داشته باشیم، ولی اینکه آیات چه میخواهند بگویند، نمیتوانیم بفهمیم و باید به روایات مراجعه کنیم تا آنها برای ما توضیح دهند. سند بسیاری از این روایات اشکال دارد، البته تعداد روایات صحیح نیز بسیار است، ولی تشخیص اینکه یک روایت درست است یا نه از عهده مردم خارج است. در حال حاضر، اغلب منبریها روایاتی را از بحارالانوار برای مردم میخوانند، ولی نمیدانند این روایت درست است یا نه و منظور از این روایت چه بوده است، لذا برداشتهای غلطی از این روایات به عمل آمده است و قرنها عقبماندگی مسلمانان در جهان به دلیل همین نگاهها و تفکرات غلطی بود که به وجود آمد.
در همان روایات آمده است که اگر روایتی مخالف قرآن بود، آن را کنار بگذارید. معنای آن این است که میتوان آیات قرآن را فهمید و اگر روایتی مغایر با قرآن بود، باید آن را کنار گذاشت. متأسفانه این تفکر بسیار افراطی به وجود آمد که نمیتوان قرآن را شناخت و این روایات غلط نیز به وجود آمد، بنابراین افرادی باید معلومات لازم را کسب کنند تا تشخیص دهند که کدام روایت درست است.
دغدغه آیتالله طالقانی حاکمیت مردم بود / آزادی لازمه فهم دین است
آنچه بعداً به وجود آمد، غیبگوییهایی بود که برخی افراد انجام داده و میگفتند چنین و چنان خواهد شد، یا خوابهایی که برخی ساختند و از این طریق میخواستند دین را در جامعه ترسیم کنند و این خواب است که حجیت پیدا کرده، حتی در مقابل آیات و روایات. اینها مواردی است که در ذهن امثال آقای طالقانی بود و ایشان میخواستند بگویند برای نجات جامعه اسلامی هیچ راهی نداریم جز اینکه به قرآن یعنی تنها منبع مطمئن و مورد قبول برگردیم و آن را الگوی خود قرار دهیم. در این صورت است که هم دنیا و هم آخرت را سامان میدهیم.
ایکنا ـ به رویکرد قرآنی آیتالله طالقانی اشاره کردید، با توجه به اینکه بیشترین حجم اندیشهها و آثار قرآنی ایشان در تفسیر پرتوی از قرآن گنجانده شده است، به نظر شما آیتالله طالقانی در تفسیر قرآن چه روشی داشتند و این روش با سایر تفسیرهای قرآن در دوره معاصر، چه وجه تمایز و نقاط اشتراک و افتراقی دارد؟
برخی تفسیر خود را بر مبنای روایات تنظیم کردند که به آن تفسیر روایی گفته میشود، روش برخی دیگر نیز اجتهادی است. یعنی میگویند باید درباره آیات قرآن بحث و عقل را فعال کرد تا مراد از آیات را فهمید. در این روش، عدهای به مباحث فلسفی رو آوردند و از نگاه فلسفه به آیات قرآن توجه کردند. برخی نیز با نگاه عرفانی به آیات پرداختند. تعدادی دیگر که مرحوم طالقانی نیز جزء آنهاست، نگاه اجتماعی به آیات قرآن دارند، یعنی مباحث اجتماعی مدنظرشان بوده و این مباحث را در قرآن تعقیب میکردند و با این نگاه به آیات قرآن توجه داشتند. روش تفسیری مرحوم طالقانی، روش اجتماعی است و بیشتر این مباحث در ذهنشان بود. علامه طباطبایی(ره) نیز تا حدودی مباحث اجتماعی را مطرح کردند و از این نظر، المیزان میتواند تفسیر اجتماعی باشد. در میان اهل سنت نیز میتوان به تفسیر المنار و تفسیر سید قطب اشاره کرد که با نگاه اجتماعی، آیات قرآن را مورد بحث قرار دادهاند.
ایکنا ـ در اندیشه و آثار آیتالله طالقانی، یکسری واژهها مکرر استفاده شده است که میتوان گفت این واژهها درونمایه فکری ایشان را شکل میدهد؛ مثل توحید، طاغوت، آزادی و استبداد. این واژهها در اندیشه مرحوم طالقانی چه معنا و مفهومی دارد و ما امروز از این مقولات، چه استنباط و فهمی در حوزه نظری و عملی میتوانیم داشته باشیم؟
مرحوم طالقانی به دلیل همین بینشی که از قرآن داشتند، نمیتوانستند نسبت به مسائل اجتماعی و جامعه خود بیتفاوت باشند و ببینند که جامعهای عقبافتاده هستیم و دنیا پیشرفت کرده است، ولی ما گرفتار جهالت و خرافات و اندیشههای غلط هستیم. بنابراین دنبال مطرح کردن این مسائل بودند. معمولاً حکومتها نمیپسندند چنین مسائلی مطرح شود، بلکه میخواهند جامعه تسلیم آنها و راضی به همان چیزی باشد که برایشان تنظیم کرده است. اینکه شخصی به مردم بگوید از وضع دنیا چه خبر دارید که به چه سمتی میرود، دیگران چه میکنند و چه وضعی دارند و شما در چه اوضاعی زندگی میکنید برایشان آزار دهنده است، بنابراین این مسئله پیش میآمد که این وضعیت را چه کسی به وجود آورده است؟ یکی از مهمترین این عوامل، حکومتها هستند که اجازه نمیدهند رشدی حاصل شود و متفکران و اندیشمندان حرف خود را زده و نظراتشان را در راستای رشد و تعالی مردم بیان کنند. لذا مرحوم طالقانی متوجه شدند اولین موردی که در این جامعه وجود ندارد و باید باشد، آزادی است، چون به محض اینکه میخواهند مردم را با دین آشنا کنند، زندان و شکنجه انتظارشان را میکشد. به همین دلیل، ایشان یک بحث اسلامی مطرح میکردند و به زندان میافتادند.
این وضعیت، مرحوم طالقانی را متوجه این نکته ساخت که آزادی از مسائل اساسی و کلیدی است و اگر آن را نداشته باشیم و از طرف دیگر، مانع استبداد نشویم، آن وقت در کشور فقط یک نفر میتواند حرف بزند و حرف باید حرف او باشد و هیچ نگاه دیگری نمیتواند مطرح شود. تا وقتی این وضعیت حاکم باشد، نه میتوان آیه قرآنی خواند و نه سیره پیامبر(ص) و ائمه(ع) را مطرح کرد. بنابراین اینها از لوازمی است که برای فهم درست دین نیاز داریم.
ایکنا ـ در اندیشه آیتالله طالقانی، مردم چه جایگاهی دارند و ایده شورا که از سوی ایشان مورد تأکید قرار میگرفت، تا چه اندازه با مسئله دموکراسی در معنای امروزی آن همسو است؟
آیتالله طالقانی با توجه به مقدماتی که به آن اشاره کردیم، به این نتیجه رسیدند که باید نگاه اسلام را نسبت به مسائل سیاسی و اجتماعی تبیین کرد، از جمله مسئله شورا. اسلام به مسئله شورا اهمیت داده و آیاتی در قرآن وجود دارد که بر این مسئله تأکید کرده است؛ از جمله آیه «و شاورهم فی الامر». این آیه مورد توجه آیتالله طالقانی قرار گرفت. در این آیه خداوند حتی به پیامبر(ص) که شخصیتی بالاتر از ایشان نداریم، دستور میدهند «و شاور هم فیالامر»، یعنی بر تو واجب است که در امور مربوط به مردم با آنها مشورت کنی. شاور در اینجا صیغه امر است. بنابراین در اینجا تکلیف دیگران مشخص است، یعنی وقتی پیامبر(ص) موظف است با مردم مشورت کند، طبیعتاً هر حاکم، مسئول و مدیر دیگری هم موظف است که با مردم مشورت کند و کارها با نظر مردم پیش رود، زیرا این یک دستور دینی است که باید در جامعه اعمال شود.
مرحوم طالقانی بر اساس این آیه تأکید داشتند که اداره امور جامعه باید با نظر مردم باشد. البته در اینجا وقتی صحبت از اداره امور میشود، برخی سفسطه میکنند و میگویند مثلاً اگر با مردم مشورت کردیم و مردم گفتند نماز نخوانیم و یا خوردن شراب اشکالی ندارد، تکلیف چه میشود؟ در اینجا بحث درباره احکام الهی نیست، زیرا دستورات الهی را خداوند صادر کرده و هر کسی که اعتقاد دارد و ایمان آورده، قطعاً از دستورات الهی تبعیت میکند. بحث در این جا مربوط به اداره امور جامعه است که باید با نظر مردم باشد، یعنی خواست و نظر مردم باید ملاک عمل قرار گیرد. در دوره مشروطه هم وقتی صحبت از آزادی شد، برخی گفتند آزادی یعنی بیبند و باری. در صورتی که مشروطهخواهان مقصودشان از آزادی بیبند و باری نبود، بلکه بحث بر سر این بود که نباید یک فکر آن هم تنها فکر حاکم وجود داشته باشد، بلکه دیگران نیز باید افکار و اندیشههای خود را مطرح کنند، زیرا ممکن است در این میان افکار برتری نیز پدیدار شود. این حکم قرآن است که میفرماید: «الَّذینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ...». یعنی باید اجازه دهیم افکار و اندیشههای مختلف مطرح شود تا از بین آنها بتوانیم بهترین فکر و اندیشه را انتخاب کنیم.
پیامبر(ص) به همه اجازه میدادند نظرات خود را مطرح کنند، اینطور نبود که وقتی ایشان حرفی میزدند، شخص دیگری حق نداشت حرف دیگری بزند، بلکه اصحاب و یاران ایشان نظر میدادند. بنابراین آیتالله طالقانی تأکید داشتند که امور جامعه باید از سوی خود مردم اداره شود، این نوع رویه را میتوان دموکراسی تعریف کرد. البته دموکراسی تعریفهای مختلفی دارد، اما ما هر کدام از مدلهای دموکراسی را که منطبق با آیات قرآن باشد، مورد توجه قرار خواهیم داد. در واقع معتقدیم باید تمام اداره امور جامعه بر اساس خواست مردم باشد، یعنی اگر مردم انجام کاری را نپذیرفتند، آن کار نباید انجام شود. امام علی(ع) فرمودند: «من حق ندارم و نمیتوانم شما را بر چیزی که نمیخواهید، مجبور کنم، ولو اینکه به نظر خودم آن کار و یا فکر درست باشد». نمیتوانم یعنی نه اینکه به لحاظ عملی قدرت آن را ندارم، بلکه از نظر شرعی چنین اجازهای ندارم که چیزی بر شما تحمیل کنم. در طول تاریخ قدرتها و حکومتهای استبدادی نظر حاکم را بر نظر عموم تحمیل کردند و کاری به این نداشتند که مردم آن را قبول دارند یا نه. امام علی(ع) میفرمود من به لحاظ شرعی چنین حقی ندارم و اگر شما چیزی را نخواستید من کنار میروم، کما اینکه امام حسن مجتبی(ع) وقتی دیدند مردم با ایشان همراهی نمیکنند، کنارهگیری کردند. اینطور نبود که بگویند حکومت حق ماست و به هر طریق ممکن باید حاکم باشیم.
بنابراین این روش مورد تأیید قرآن و ائمه معصومین(ع) است که اداره امور جامعه باید بر مبنای خواست و اراده مردم باشد. اراده مردم نیز امری صوری نیست که برخی بگویند انتخابات فقط برای این است که ما به دنیا بگوییم چون شما دموکراسی دارید، مثلاً ما هم دموکراسی داریم. نه اینطور نیست، زیرا در اسلام آمده که باید اداره امور با رأی و نظر مردم باشد و نباید چیزی به مردم تحمیل شود. بنابراین این دغدغههایی بود که آیتالله طالقانی مطرح کردند و پیگیر آن بودند.
امروز باید بر شعار معروف آیتالله طالقانی تأکید کنیم که تنها راه نجات مسلمانان، بازگشت به قرآن است، آن هم قرآن اصیلی که به دور ار تفسیرهای غلط و انحرافی باشد، چون برخی درصدد هستند تا آیات قرآن را تحریف کنند. در این زمینه اندیشمندان و متفکران اسلامی باید مباحث اجتماعی قرآن را مورد بررسی قرار دهند. تا زمانی که به قرآن بازنگردیم، وضع همان خواهد بود که اکنون هست، زیرا اکنون شاهد انحراف، تشتت و آدمکشی در برخی جوامع اسلامی هستیم که بعضاً به نام اسلام هم رقم میخورد و این درد بزرگی برای جوامع اسلامی است. مرحوم طالقانی همواره دغدغه داشتند که چرا نگذاشتند، جوامع اسلامی قرآن را خوب بفهمند. دشمنان نگذاشتند چنین اتفاقی بیفتد، البته دشمنان فقط خارجیها نیستند، بلکه همه کسانی را شامل میشود که میخواهند بر مردم حاکم شوند و نمیخواهند مردم آگاه شده و با اسلام واقعی آشنا شوند.
شهید بهشتی نگاه متوازنی به قانون اساسی داشت / جایگاه والای آزادی در نزد بهشتی
حجتالاسلام والمسلمین داود فیرحی استاد دانشگاه تهرانبه گزارش ایکنا، حجتالاسلام والمسلمین داود فیرحی، استاد دانشگاه تهران، شامگاه جمعه، ششم تیرماه، در نشست علمی مجازی «شهید بهشتی، فقه و قانون» که در مؤسسه مفتاح کرامت برگزار شد، در سخنانی بیان کرد: در دورهای که بنده طلبگی خودم را آغاز کردم، هر کدام از طلاب بنابر سلیقه خودشان به سبک زندگی و آموزش و منش شخصیتهای مختلف روی میآوردند. برخی شیفته شهید مطهری و دیگران و برخی شیفته شهید بهشتی میشدند و در میان همه شخصیتهای آن دوره، شهید بهشتی دل بنده را ربود.
وی با اشاره به کتاب ۵ گفتار مرحوم بهشتی، اضافه کرد: در ابتدای این کتاب، وی دست نوشتهای با عنوان زندگینامه در حد مختصر داشت و اشاره به رفتوآمد وی بین تهران و قم کرده بود؛ برای من در آن شرایط سخت بود که یک طلبه چگونه میتواند بین قم و تهران رفتوآمد کند. همین سبک و سلیقه طلبگی او برای من جذاب بود.
الگوی شخصیتی و مدیریتی شهید بهشتی
فیرحی تصریح کرد: ذهن تشکیلاتی و سازنده و تسلط علمی مرحوم بهشتی بر فقه و تفسیر از دیگر جذابیتهای شخصیتی وی بود؛ مجموعه گفتوگوهای وی در قانون اساسی هم، تسلط ایشان بر ادبیات فقهی و علوم جدید را نشان میداد، بنابراین الگوی شخصیتی، وضعیت مدیریتی و تسلط ایشان بر متون فقهی و مسائل جدید سه موضوعی است که سبب علاقهمندی بنده به شهید بهشتی شد.
استاد دانشگاه تهران اظهار کرد: امام(ره) در مورد وی فرمودند که او مظلوم زیست و شهید شد و او یک ملت بود؛ واقعاً بهشتی الان هم مظلوم است، زیرا تلاشهای وی برای جاانداختن اصول دموکراسی و حاکمیت ملی در قانون اساسی اصلاً شناخته شده نیست؛ او از ولایت فقیه سخن گفت و دفاع مهمی هم از این اصل کرد، اما او دیدگاه جامعی داشت و آن اینکه او حتی مفهوم رهبری فقیه را زیرمجموعه حاکمیت ملی میدانست.
رهبری را مستقل از حاکمیت ملت نمیدانست
وی افزود: وی بودن فقیه در مناصب رهبری را ضروری میدانست، ولی رهبری را مستقل از حاکمیت ملت نمیدانست؛ اصل ۵۶ قانون اساسی شکل تکاملی اصل ۳۵ و ۳۶ قانون مشروطه است که تأکید کرده حاکمیت از آن خداست؛ اصل ۵۶، قلب مردمسالاری دینی است و مرحوم بهشتی آزادانهترین ایده را در مجلس خبرگان قانون اساسی در مورد این اصل بیان کرد که البته مصوب نشده است.
استاد دانشگاه تهران اظهار کرد: اصل پیشنهادی ایشان این بود که حاکمیت ملت، حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او انسان را بر سرنوشت خویش حاکم ساخته است؛ انسان این حق خداداد را بر شناخت و انتخاب شرع و قانون الهی و رهبر و اداره امور کشور از راه قوایی که در اصول بعد میآید اعمال میکند و هیچ کسی نمیتواند این حق را از او بگیرد و در اختیار فرد و یا گروه خاصی قرار دهد.
دفاع جانانه بهشتی از اصل ۵ قانون اساسی
فیرحی با بیان اینکه بهشتی جانانه از اصل ۵ قانون اساسی یعنی ولایت فقیه و ولایت انتخابی دفاع کرده است، اضافه کرد: البته در تفکر ایشان، این اصل بر سایر اصول حاکم نیست، برای بهشتی آزادی چیزی است که دین آن را جزء ادله و انتخابهای برتر قرار داده و هیچ انتخابی نمیتواند اصل آزادی را از بین ببرد.
فیرحی ادامه داد: وی با صراحت این جمله را دارد که رهبری ادامه سنت مرجعیت و راهنمای فکری دولت و نه به عنوان یک قوه اصلی است؛ ساختار قانون اساسی هم به همین روش چیده شده بود؛ در قانون اساسی قبلی، رهبر بیشتر به عنوان عام امامت مطرح بود. وی معتقد است فقیه چه رهبر باشد و چه نباشد، چون دنبال احکام است، خیلی در تشخیص موضوع دخالت نمیکند.
مظلومیت شهید بهشتی
فیرحی تصریح کرد: شهید بهشتی از جمله شخصیتهای تأثیرگذار مظلوم بود، از این جهت مظلوم است که بزرگترین خدمت را در قانون اساسی انجام داده و آن کاشتن اصول حقوق مردم بود.
استاد دانشگاه تهران اضافه کرد: شهید بهشتی متوجه این مطلب بود که نباید هیچ اصلی از اصول قانون اساسی، ضایع شود، زیرا عقلایی نیست که در قانون ملی کشور اصلی باشد که مورد توجه نیست؛ بهشتی میگوید اصل ولایت و امامت احتیاج به قانون ندارد، چون جامعه آن را قبول دارد؛ او با صراحت میگوید که قانون اساسی مقداری از ولایت آینده را محدود میکند؛ یعنی ولایت و دولت نمیتواند قانون اساسی را محدود کند.
نگاه متوازن بهشتی به قانون اساسی
استاد دانشگاه تهران اظهار کرد: وی معتقد است که رهبر در هیچ جایی مستقیماً وارد دخالت در امور نشود؛ یعنی رهبر، محدودکننده وظایف ذاتی قوای ثلاثه نیست وگرنه مطالبات مردم از بین میرود، مرحوم بهشتی نگاه متوازنی به اصول قانون اساسی داشت و نقطه ثقل را هم در حاکمیت مردم میدانست.
وی افزود: مرحوم بهشتی حتی رهبری را حاکم بر احزاب هم نمیکند و معتقد است که رهبری از فعالیتهای درون احزاب بیرون میآید، بهشتی حکمرانی مدرن را نهادی و مبتنی بر قانون میدید؛ همچنین معتقد بود اصلی را الی الابد ندانیم؛ چون اگر بخواهیم قانون اساسی را از جامعیت بیندازیم، این قانون مرجعیت خود را از دست میدهد و هر گروهی بخشی از آن را ابزار برای اهداف خود قرار میدهد.
مطالبات اصلاحی از کف تا سقف(قسمت آخر)
مهدی منتظر قائم
3- بعضی از عالمان درباره نقش مردم در حاکمیت سخنان مختلفی ابراز کرده اند.
مرحوم امام خمینی در بعضی از صحبت ها و نوشته هایش از نظر اول طرفداری کرده است:
البته حكومت صالح لازم است: حاكمى كه قيّم امين صالح باشد. و گر نه حكومت كنندگان موجود به درد نمىخورند، چون جابر و فاسدند و صلاحيت ندارند. (ولایت فقیه، نشرآثار، 41). «ولايت فقيه» از امور اعتبارى عقلايى است و واقعيتى جز جعل ندارد؛ مانند جعل (قرار دادن و تعيين) قيّم براى صغار. قيّم ملت با قيّم صغار از لحاظ وظيفه و موقعيت هيچ فرقى ندارد. مثل اين است كه امام (ع) كسى را براى حضانت، حكومت، يا منصبى از مناصب، تعيين كند. در اين موارد معقول نيست كه رسول اكرم (ص) و امام با فقيه فرق داشته باشد. (همان، 51). اگر چنانچه فقيه در كار نباشد، ولايت فقيه در كار نباشد، طاغوت است. يا خدا، يا طاغوت، يا خداست، يا طاغوت. اگر با امر خدا نباشد، رئيس جمهور با نصب فقيه نباشد، غير مشروع است. وقتى غير مشروع شد، طاغوت است؛ اطاعت او اطاعت طاغوت است؛ وارد شدن در حوزه او وارد شدن در حوزه طاغوت است. طاغوت وقتى از بين مىرود كه به امر خداى تبارك و تعالى يك كسى نصب بشود. شما نترسيد از اين چهار نفر آدمى كه نمىفهمند اسلام چه است؛ نمىفهمند فقيه چه است؛ نمىفهمند كه ولايت فقيه يعنى چه. آنها خيال مىكنند كه يك فاجعه به جامعه است! اينها اسلام را فاجعه مىدانند، نه ولايت فقيه را. اينها اسلام را فاجعه مىدانند، ولايت فقيه فاجعه نيست. ولايت فقيه، تَبَع اسلام است. (صحیفه امام، 10، 221). فقهاي جامع الشرايط از طرف معصومين نيابت در تمام امور شرعي، سياسي و اجتماعي دارند و تولي امور در غيبت كبير موكول به آنان است (همان، 19، 403). مذهب اسلام همزمان با اينكه به انسان مىگويد كه خدا را عبادت كن و چگونه عبادت كن؛ به او مىگويد چگونه زندگى كن و روابط خود را با ساير انسانها بايد چگونه تنظيم كنى، و حتى جامعه اسلامى با ساير جوامع بايد چگونه روابطى را برقرار نمايد. هيچ حركت و عملى از فرد و يا جامعه نيست مگر اينكه مذهب اسلام براى آن حكمى مقرر داشته است. بنا بر اين طبيعى است كه مفهوم رهبر دينى و مذهبى بودن، رهبرى علماى مذهبى است در همه شئون جامعه، چون اسلام هدايت جامعه را در همه شئون و ابعاد آن به عهده گرفته است (همان، 5، 389). اين كه در قانون اساسى يك مطلبى[ولایت فقیه] بود، ولو به نظر من يك قدرى ناقص است و روحانيت بيشتر از اين در اسلام اختيارات دارد و آقايان براى اين كه خوب ديگر خيلى با اين روشنفكرها مخالفت نكنند، يك مقدارى كوتاه آمدند. اين كه در قانون اساسى هست، اين بعضی شئون ولايت فقيه هست، نه همه شئون ولايت فقيه (همان، 11، 464).
وی در بعضی از اظهار نظرها رأی دوم را پذیرفته است:
به نظر وی، در جلوگیری از اختلال نظام و به مشقت افتادن زندگی، نقش اصلی به عهده مردم است و برنامه ریزی برای این امور ربطی به ولیّ فقیه ندارد: آنچه در حفظ نظام جمهوری اسلامی دخالت دارد که فعل یا ترک آن موجب «اختلال نظام» می شود و آنچه که ضرورت دارد که ترک آن یا فعل آن «مستلزم فساد» است، و آنچه فعل یا ترک آن «مستلزم حرج» است پس از تشخیص موضوع به وسیله اکثریت وکلای مجلس شورای اسلامی ـ با تصریح به موقت بودن آن مادام که موضوع محقق است و پس از رفع خود به خود لغو می شودـ مجازند در تصویب و اجرای آن (صحیفه امام، 15، 297). اختیارات مذکور، «تشخیص موضوع» است که در عرف و شرع به «عهده عرف» است و مجلس نماینده ی عرف، و نمایندگان خود از عرف هستند (همان، 15، 313). شورای نگهبان، حق «تشخیص موضوعات»، به حسب «قانون» ندارند (همان، 15، 313). احکام ثانویه ربطی به اعمال ولایت فقیه ندارد... و با تشخیص دو سوم مجلس شورای اسلامی که مجتمعی از علمای اعلام و مجتهدان و متفکران و متعهدان به اسلام است، در موضوعات عرفیه که تشخیص آن با عرف است با مشورت کارشناسان «حجت شرعی» است که مخالفت با آن بدون حجت قوی تر خلاف طریقه ی عقلاست (همان، 17، 321). البته مرحوم امام مدتی بعد، با درخواست سران نظام، مجمع تشخیص مصلحت را تشکیل داد و این تشخیص موضوع را که به نظر او حق مردم و نمایندگان آنان بود، برای احتیاط به منصوبان خود در آن مجمع داد؛ ولی متذکر شد که بعد از این که موضوعات در مجلس و دولت کارشناسی می شود نیازی به نظر مرجع دیگری نیست و برای نهایت احتیاط مجمع را تشکیل می دهد: گرچه به نظر این جانب پس از طی این مراحل زیر نظر کارشناسان که در تشخیص این امور مرجع هستند، احتیاج به این مرحله نیست، لکن برای غایت احتیاط در صورتی که بین مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان شرعا و قانونا توافق حاصل نشد... (همان، 20، 464). احتیاط مورد اشاره وی اشاره به نظر علمایی است که اصرار داشته اند که فقط ولی فقیه می تواند حکم حکومتی را صادر کند و تشخیص موضوع آن نیز به عهده خود اوست. ولی نظر مرحوم امام این نبود و همه جا، حتی در احکام حکومتی کارشناسان را مرجع تشخیص موضوعات می دانست: کارشناسان در تشخیص این امور مرجع هستند (همان، 20، 464). این نظر امام ناشی از این است که وی اداره امور کشور را حق مردم می داند که با انتخابات، إعمال آن را به وکلای خود می دهند: آزادی انتخابات، از ابتدایی ترین حقوق بشر است ... از حقوق اولیه مردم این است که راجع به وکالتی که می خواهند در مجلس اشخاص را بفرستند، آزاد باشند (همان، 4، 400). انتخابات، حق ملت است (همان، 18، 295). مرحوم امام در برابر این تفکر که انتخابات حق مجتهدان است نیز می ایستد: انتخابات مال همه ی مردم است، مردم سرنوشت خودشان دست خودشان است و انتخابات برای تأثیر سرنوشت شما ملت است. از قراری که من شنیده ام در دانشگاه بعضی از اشخاص رفته اند و گفته اند که دخالت در انتخابات، دخالت در سیاست است و این حق مجتهدین است... این غلط است. انتخابات سرنوشت یک ملت را دارد تعیین می کند. یعنی آحاد ملت سرنوشت زندگیشان در دنیا و آخرت منوط به این انتخابات است (همان، 18، 368). ما بناى بر اين نداريم كه يك تحميلى به ملتمان بكنيم. و اسلام به ما اجازه نداده است كه ديكتاتورى بكنيم. ما تابع آراى ملت هستيم. ملت ما هر طور رأى داد ما هم از آنها تبعيت مىكنيم. ما حق نداريم. خداى تبارك و تعالى به ما حق نداده است، پيغمبر اسلام به ما حق نداده است كه ما به ملتمان يك چيزى را تحميل بكنيم. بله ممكن است گاهى وقتها ما يك تقاضايى از آنها بكنيم؛ تقاضاى متواضعانه، تقاضايى كه خادم يك ملت از ملت مىكند (همان، 11، 34). ميزان؛ رأى ملت است. ملت يكوقت خودش رأى مىدهد. يكوقت يك عدهاى را تعيين مىكند كه آنها رأى بدهند: آن در مرتبه دوم صحيح است. و الّا مرتبه اول، حق مال خود ملت است (همان، 8، 173). تمام مردم آزادند كه آراى خودشان را بنويسند و بگويند، بگويند كه ما رژيم سلطنتى مىخواهيم، بگويند كه ما برگشت محمد رضا پهلوى مىخواهيم؛ آزادند! بگويند كه ما رژيم غربى مىخواهيم؛ جمهورى باشد لكن اسلام نباشد (همان، 6، 277). عقل اين است، حقوق بشر اين است كه سرنوشت هر آدمى به دست خودش باشد، هر ملتى سرنوشتش به دست خودش باشد (همان، 5، 508). آنچه مهم است ضوابطى است كه در اين حكومت بايد حاكم باشد كه مهمترين آنها عبارت است از اينكه اولًا متكى به آراى ملت باشد، به گونهاى كه تمامى آحاد ملت در انتخاب فرد و يا افرادى كه بايد مسئوليت و زمام امور را در دست بگيرند شركت داشته باشند؛ و ديگر اينكه در مورد اين افراد نيز خط مشى سياسى و اقتصادى و ساير شئون اجتماعى و كليه قواعد و موازين اسلامى مراعات شود. در اين حكومت به طور قطع بايد زمامداران امور دائماً با نمايندگان ملت در تصميمگيريها مشورت كنند و اگر نمايندگان موافقت نكنند نمىتوانند به تنهايى تصميم گيرنده باشند (همان، 5، 436). ميزانْ حقوق بشرى است كه حقوق بشر مىگويد كه همه افراد يك ملتى آزادند در اينكه عقايد خودشان را بگويند، در اينكه سرنوشت خودشان را خودشان تعيين بكنند؛ مردم ايران اين را مىگويند، شما خلاف اين را مىگوييد، كدام يكى مطابق ميزان است (همان، 5، 248)؟ آخر اين عقلايى است كه در پنجاه سال قبل يك طبقه ديگر، يك جمعيت ديگر، يك كسى را انتخاب كنند به سلطنت، بعد پسر او بىانتخاب اين مردم و با مخالفت اين مردم باز سلطان باشد بر اين مردم؟! يعنى هر كارى كه بخواهد بكند نخير، سلطان مشروطه باشد! بىانتخاب مردم چرا باشد آخر؟ چه معنا دارد؟ هر كسى، هر جمعيتى، هر اجتماعى حق اولىاش اين است كه خودش انتخاب بكند يك چيزى را كه راجع به مقدرات مملكت خودش است. كدام يك از اين ملت ما، الآن اين طبقه اگر در تمام ايران شما بگرديد يك نفر را پيدا بكنيد كه بگويد من دخالت داشتم در انتخاب محمد رضا خان به سلطنت، پيدا نمىكنيد. هيچ كس، هيچ كس دخالت نداشت. «موهبت الهى» بوده است! به قول خودشان. بدون اينكه مردم دخالت داشته باشند (همان، 4، 492)! و اين ملت- هر ملتى- حق دارد خودش تعيين كند سرنوشت خودش را. اين از حقوق بشر است كه در اعلاميه حقوق بشر هم هست. هر كسى، هر ملتى خودش بايد تعيين سرنوشت خودش را بكند، ديگران نبايد بكنند (همان، 3، 503). ببينند كه اين يك حق مسلم ملت، اين يك حقى كه همه عالم مىگويند كه بايد با ملتها باشد و از اساس دموكراسى اين است كه مردم آزاد باشند در اين آراى خودشان، در [انتخاب] وكلاى خودشان كه به مجلس بفرستند؛ سرنوشت يك مملكتى به دست وكلا و اينها هست، و بايد خود مردم سرنوشت شان در دست خودشان باشد (همان، 4، 72).
مبنای این نظر امام و علمایی که اداره کشور را به دست مردم می دانند این سخن خداست: وامرهم شوری بینهم (سوره شوری، آیه 38). خدا در زمان حضور پیامبر نیز این حق را از آن مردم می داند. بنابراین، در زمان غیبت معصوم، مردم به طریق اولی عهده دار اجرا و اداره امور کشوراند.
به نظر می رسد مهمترین نقطه اختلاف اصلاح طلبان با حاکمان همین مطالبه است. این مطالبه چیزی نیست که هریک از طرفین بتوانند به راحتی از آن بگذرند. با توجه به این که نظام ایران جمهوری اسلامی است و هر یک از این دو نظر مطرح شده از میان عالمان اسلامی طرفدارانی دارد و هر دو برای نظر خود به ادله شرعی استدلال می کنند بعید به نظر می رسد که این مطالبه با گفت و گو و استدلال به دست آید. اما در همین مطالبه یک وجه اشتراک که از نظر علمی و دینی مورد توافق طرفین است عدم دستبردن در انتخابات است. طرفین، در مرحله نظری، اتفاق دارند که رأی مردم امانتی است که به دست مجریان و ناظران انتخابات سپرده می شود و به دلیل عقل و شرع باید از آن حفاظت کرد. مرحوم امام خمینی نیز در این مورد نظر واحد دارد و روی آن تأکید کرده است. بنابراین، اصلاح طلبان باید برای دستیابی به چهارمین مطالبه خود، ابتدا از حکومت بخواهند که یک انتخابات (یا رفراندم) سالم برگزار کند و از مردم بپرسد که از کدام یک از آن دو نظر حمایت می کنند: حکومت بر مردم را امری الهی می دانند که خدا به فقها تفویض کرده است یا آن را امری عرفی می دانند که حق مردم است و مردم در آن نقش مستقل دارند. اگر مردم در این رفراندم به نظر اصلاح طلبان رأی دادند مشکل اصلی متناقض نمودن جمهوری اسلامی، در مرحله اندیشه و نظر، حل می شود. از آن به بعد اصلاح طلبان باید از حاکمان بخواهند که در عمل به نقش مستقل مردم در حاکمیت تن دهد.
پنجمین مطالبه اصلاحی: «اصلاح قوانین»
در نظام استبدادی، مستبدان و در نظام جمهوری، مردم محوراند. در اولی کشور باید به صلاحدید مستبدان اداره شود و در دومی صلاحدید مردم معتبر است. در اولی قانون اداره کشور را مسبتدان می نویسند و تفسیر می کنند و در دومی نمایندگان مردم تصویب می کنند و منتخبان آنان اجرا می کنند. در اولی نفع مستبدان محور است و در دومی نفع مردم. یک نظام نمی تواند مدعی جمهوریت باشد ولی قانونش به نفع مردم نباشد. ازاین رو، قوانین، در نظام جمهوری باید با ملاک مصلحت مردم ارزیابی شود. قوانین جمهوری اسلامی نیز از این قاعده مستثنی نیست.
به طور کلی قوانین جمهوری اسلامی ایران را می توان به دو بخش تقسیم کرد:
1- قوانین عرفی: بخشی از قوانین که از عرف گرفته شده است باید عرفی بودن خودش را حفظ کند؛ یعنی با تغییر و تحولی که در عرف به وجود می آید و مؤثر در نظم اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی است تغییر کند. این تغییرها هیچ تعارضی با اسلامی بودن قوانین ندارد. به نظر بسیاری از فقها ساختار حکومت دینی نیز دینی نیست و متناسب با خواست مردم تعیین می شود. بعضی از فقها تصریح کرده اند که جمهوری اسلامی نظامی است که ساختار و قالبش جمهوری و محتوایش اسلامی است. مرجعیت مردم نسبت به قوانین عرفی حاکمان را وادار می کند که در فاصله های زمانی معین مطابقت آن ها را با نفع مردم و خواست آنان بررسی کنند. همان¬طور که ممکن است مردم انتخاب رییس جمهور توسط مجلس را بر انتخاب مستقیم او ترجیح دهند، ممکن است نظام بدون رهبر و انتقال اختیارات رهبری به سایر قوا را بر نظام متکی به رهبری ترجیح دهند. حاکمان نمی توانند قانونی را که به نفع مردم می دانند بر آنان تحمیل کنند. در نظامی که مردم در حاکمیت نقش مستقل دارند تحمیل یک قانون بر آنان، هر چند به نفع آنان باشد، از بین بردن نقش مستقل آنان است. قانون اساسی ایران در سال 58 به رأی مردم گذاشته شد و ده سال بعد بازنگری شد. بدون شک اکنون با گذشت بیش از 22 سال و تحولاتی که در اندیشه و رفتار مردم پدید آمده است باید قوانین ساختاری از قانون اساسی و قوانین عرفی از قانون عادی مورد ارزیابی قرار بگیرد و و مطابقت آن با خواست مردم بررسی شود. تحمیل قانونی، که نه اسلام گفته است و نه مردم می خواهند، بر مردم، از مصادیق بارز ظلم به آنان و تزلزل در ارکان جمهوریت است.
2- قوانین شرعی: بخش دیگرِ قوانین که مبتنی بر منابع قرآنی و روایی است، باید، دست کم، از دو جهت مورد ارزیابی قرار گیرد:
جهت اول: آیا این قوانین توانسته است جامعه ایران را به جامعه مطلوب اسلام نزدیکتر کند یا نتوانسته و احیانا تأثیر معکوس داشته است. قانونگذارانی که احکام شرعی را به صورت مواد قانونی درمی آورند باید توجه داشته باشند که پافشاری روی احکام شرع، آنان را از اهداف شرع غافل نکند. هدف شرع از تحریم یک کار این است که انجام آن کار در جامعه روز به روز کمتر شود. به طور مثال، همه فقهای شیعه و سنی اجمالا اتفاق نظر دارند که بی حجابی حرام است (هر چند که در محدوده آن اختلاف نظر دارند) ولی در مورد این که آیا حکومت اسلامی می تواند بی حجاب را تعزیر کند یا نه اختلاف نظر است. به فرض این که نمایندگان مردم تعزیر بی حجاب را تصویب کنند و قوه قضائیه آن را اجرا کند، قانونگذاران باید همواره بررسی کنند که این قانون آنان را به هدف شارع از این حکم نزدیک کرده است یا در کم شدن بی حجابی اثری نداشته یا موجب افزایش آن شده است. قانون گذاران نمی توانند چشمشان را از جامعه ببندند و بگویند ما به اثر این قانون کاری نداریم و چون حکم شرع است باید اجرا شود. هیچ حکم شرعی بی هدف نیست و همه احکام اجتماعی، سیاسی و جزایی اسلام هدفدار است و تصویب کنندگان قوانین و مجریان همواره باید به آن اهداف شارع توجه داشته باشند و احکام را وسیله رسیدن به آن اهداف بدانند.
جهت دوم: آیا احکامی که به شرع نسبت داده شده و قانون گذاران آن ها را به شکل قانون درآورده اند در ایران و کشورهای مسلمان و غیر مسلمان موجب جذب مردم به اسلام می شود یا مردم را از اسلام دور می کند و موجب نفرت آنان از اسلام می شود؟ قانون گذاران نمی توانند بگویند ما کاری به این جهت نداریم و چون حکم شرع است باید تصویب و اجرا شود؛ زیرا اسلام دین جهانی و جاوید است و همیشه خواستار این است که همه مردم با انتخاب آزادانه خود به اسلام گرایش پیدا کنند. به طور مثال، اگر عموم یا اغلب مردم دنیا از مجازات سنگسار متنفراند و به تبع آن از دینی که این مجازات را روا می داند بدشان می آید چگونه قانون گذار جمهوری اسلامی می تواند به خودش اجازه دهد که آن را تصویب و اجرا کند و اسباب نفرت مردم دنیا به اسلام را فراهم آورد؟ علاوه بر این دو جهت، جهات دیگری نیز هست که قانون گذار باید به آن ها توجه کند و قوانین موجود را بر اساس آن ها اصلاح کند.
سخن آخر:
سخن آخر این که، اصلاح طلبی بنای بر حذف افراد ندارد. اصلاح طلبان حذف پیشگان نیستند. سیاست حذف و جایگزینی سیاست موفقی نیست؛ زیرا جایگزین شدگان نیز ممکن است به همان راه حذف شدگان بروند. اصلاح طلبی در برابر انقلابی گری و حذف پیشگی است. اصلاح طلبان می خواهند که هروقت، هرکس که در حاکمیت قرار دارد به این مطالبات تن دهد و جمهوریت و اسلامیت نظام را حفظ کند. بنابراین، آنان که در قدرت قرار دارند نباید از اصلاح طلبی بترسند، مگر این که نخواهند به اصلاحات تن دهند.