نمایش گزینه ها بر اساس برچسب: اسلام
دوشنبه, 04 اسفند 1399 14:56
لزوم برقراری نسبت عاقلانه و عادلانه بین فرهنگ ایران، اسلام و غرب
محمدتقی فاضل میبدی: لازم است مسائل کشور در همه وجوه آزاداندیشانه مورد بازنگری و نقد قرار بگیرد.
عضو مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم با اشاره به اینکه کارشناسان باید آزاداندیشانه مسائل اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی را مورد بازنگری و نقد قرار دهند، یادآور شد: نفی هر گونه فرهنگی در یک جامعه نابودی آن جامعه را در پی دارد، لذا ما باید بتوانیم عاقلانه و عادلانه نسبت مناسبی بین فرهنگ ایران و اسلام و غرب برقرار کنیم به گونهای که برآورد آنها در توسعه ما مؤثر باشند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، حجتالاسلام «محمدتقی فاضل میبدی» عضو مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه و استاد دانشکده مفید قم است. همچنین او با مراکز علمی، پژوهشی دفتر تبلیغات اسلامی و دفتر تحقیقات به عنوان محقق همکاری میکند. «تسامح و تساهل، حدیث آزادی و دین چیست؟» ازجمله آثار مکتوب و همچنین «رساله دین شناخت و حدیث عقلانیت» از جمله مقالات مهم این متفکر و پژوهشگر دینی به شمار میآید. وی از جمله روحانیون نواندیشی است که تلاش میکند چهره روشنتر و مدرنتری از اسلام را به جهان ارائه کند، در فرصتی که دست داد در خصوص موضوعاتی ازجمله خصوصیات مدرنیته ایرانی و نسبت ما با امر مدرن و همچنین تحولات قرن جدید با او به گفتگو پرداختیم.
به نظر شما ایران امروز بعد از گذشت ۴۳ سال از انقلاب اساسا چه نسبتی با امر مدرن دارد، یعنی وضعیت امروز ایران در نسبت با مواجهه با تفکر، فرهنگ، هنر و هر آنچه که جهان مدرن ساخته به چه شکلی است و ما امروز پس از ۱۱۵ سال از انقلاب مشروطه در جمیع شئون چه نسبتی با امر مدرن برقرار کردیم؟
به نظر من، ما از این جهت خیلی موفق نبودیم، مدرن بودن و در نسبت با دنیای مدرن قرار گرفتن که فقط از جهت تکنیکی و صنعتی مراد نیست، بلکه آن جنبههای فلسفی، عقلانی و استدلالی و از همه مهمتر اخلاقی و حقوق بشری هم مهم است، درست است که ما در ایران به دین اسلام متکی هستیم و اسلام هم از جهت اخلاق توصیهها و نکات بسیار برجستهای دارد، ولی جامعه ما به ویژه در حوزه سیاست، جامعه اخلاقی نیست، من الان اگر بخواهم مقایسه کنم بین ایران و برخی از کشورهای پیشرفته، گاه در سیاست اخلاقیتر و عقلانیتر عمل کردهاند تا ما در ایران، هنوز که هنوز است برخی از مسؤلان ما ادعای مسلمانی میکنند، نماز میخوانند، ادعای اسلام و تشیع میکنند ولی در عالم سیاست به گونهای با هم برخورد میکنند که گویی اصلا در حوزه سیاست نباید رعایت اخلاق شود، با برخوردهای ناصواب و ناجور. به ویژه در صداوسیمای ما از جهت اخلاق و توسعه اخلاقی و فرهنگی پیشرفت خوبی نداشتیم، من الان برنامههای صداوسیما را که میبینم به ویژه برخی از برنامههای مذهبی آن با حقیقت مذهب مطابقت ندارد، برنامههای فرهنگی هم خیلی با عقلانیت اخلاق عجین نیست، بنابراین در عین اینکه معتقد به نظام جمهوری اسلامی هستم ولی این را هم نباید فراموش کنیم که نقد این مسایل کشور از اوجب واجبات است و اگر بخواهیم نقد بکنیم باید ببینیم دقیقا در کجا مشکل داریم و از جهت توسعه اخلاقی، انسانی و فرهنگی چه قدر پیشرفت کردهایم، این خیلی مهم است که البته من بر این باورم که متأسفانه پیشرفت خوبی نداشتیم.
حالا اگر دلائل آن را هم بخواهم بگویم اول اینکه بخشی از متولیان فرهنگی ما بیشتر خشک و ایدئولوژیک فکر کردند تا استدلالی و آماری و توجه به نتیجه کار، اگر بخواهیم حساب کنیم ما در بودجههای سالانه بودجههای فوقالعاده کلانی برای برنامههای فرهنگی داشتیم، کار فرهنگی که میگویم در آن اخلاق اجتماعی هم هست، ولی متأسفانه با این همه بودجه فرهنگی خروجی ما در حوزه فرهنگ خوب نبوده، از باب مثال میخواهم خدمتتان عرض کنم اگر یک روز صبح بروید در یکی از خیابانهای تهران و یا همین قمی که ما هستیم به نحوه رانندگی مردم نگاه کنید ببینید نحوه رانندگی مردم که همه آدمها با آن برخورد دارند اصلا طبق اصول و قاعده و قانون نیست، ما در بازار اقتصادی هم که برویم همین است به اصول بازار هم که نگاه کنید نرخها سر جایش نیست، مردم میخواهند به هم دروغ بگویند کلاه سر هم بگذارند، اعتمادی بین بخشی از مردم و حاکمیت وجود ندارد، اعتمادی در متن جامعه هم وجود ندارد و در جامعهای که سلب اعتماد شد این جامعه از لحاظ فرهنگی عقب است و اگر یک آمار دیگر بخواهیم بگیریم مسئله راستگویی و دروغگویی است، شما ببینید یک فردی از صبح که بیدار میشود تا شب که بخوابد حالا زن یا مرد، پدر، مادر و فرزند چه قدر از حرفهایی که به هم میزنند از روی صداقت است و چه قدر هم دروغ است و همین طور بیائید در جامعه، اخبار ما گفتارهای آماری ما، این است که صداقت واقعی در فرهنگ جامعه ما خیلی کمرنگ شده است، در هر صورت من بر این باورم که باید اشتباهات را نقد کرد، در این ایام افراد کارشناس بیاورند مسائل اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی را بازنگری و نقد کنند تا ببینیم در این ۴۳ سال موفقیتهایمان کجا بوده و ناراستیهای ما کجا بوده؟ این افراد از دسته آدمهای وابسته هم نباشند، بلکه افرادی آزاداندیش از دانشگاهها، اساتید و کارشناسان دعوت شوند و این ۴۳ سال را نقد کنند.
جامعه ایران یک جامعه تاریخدار، با تمدن، با فرهنگ و سرآمدی در بین کشورهای دنیا بوده، اما امروز متأسفانه جایی ایستادهایم که در دنیا در آمارهای جهانی رتبه خوبی نداریم به ویژه در فساد اداری و فساد اقتصادی بسیار رتبه بدی داریم، چرا ایرانی که متکی به فرهنگ کهن است، متکی به فرهنگ اسلام است آمار مفاسد اقتصادیاش در سطح دنیا باید تا این حد بد باشد، به نظر من مدرن یعنی این، یعنی اینکه بشر از لحاظ اخلاقی، فرهنگی، انسانی و سیاسی هم پیشرفت کرده باشد که ما متأسفانه پیشرفت خوبی در این زمینهها نداشتیم.
یک قرن رو به پایان است، به عقیده شما ایران قرن اخیر در نسبت با تاریخ پیش از آن دچار چه تحولاتی شده، آیا امروز ایران در قرن جدید میتواند نسبتی با گذشته خود برقرار کند یا خیر؟
این موضوع بستگی به این دارد که منظور از این گذشته چیست و چه زمانی مد نظر است؟ در گذشته سه فرهنگ در کشور ما حاکم بوده، فرهنگ اسلام، فرهنگ ایران و فرهنگ غرب که ما نتوانستیم در قرن جدید و به ویژه در ۵۰ سال اخیر یک نسبت مناسبی میان این سه فرهنگ برقرار کنیم، بعضی از ما آن قدر اسلامزده هستیم که میگوئیم هر چه از غرب بیاید بد است و باید همه غرب را از بین برد و این نگاههای افراطی را داریم، بعضی از ما آن قدر در فرهنگ غرب غرق میشویم که میگوئیم هر چه از فرهنگ اسلام آمده باید بگذاریم کنار، برخی هم که میگویند نه، فرهنگ ایران همه چیز را در خودش دارد و باید فرهنگ اسلامی و غربی را بگذاریم کنار، در حالی که نفی هر گونه فرهنگی در یک جامعه نابودی آن جامعه را در پی دارد، لذا ما باید بتوانیم عاقلانه و عادلانه نسبت مناسبی بین فرهنگ ایران و اسلام و غرب برقرار کنیم به گونهای که اینها در توسعه ما مؤثر باشند، ما منهای فرهنگ غرب نمیتوانیم پیشرفت کنیم، همان طور که منهای فرهنگ اسلام و ایران نمیتوانیم پیشرفت کنیم، اما اگر اینها هر سه در کنار هم و در نسبت درست با هم قرار بگیرند بله پیشرفت ما را هم در پی خواهد داشت، بنابراین در ۵۰ سال اخیر پیشرفت خوبی از این جهت نداشتیم.
شما جامعه ایرانی را در قرن جدید دچار نوعی از خود بیگانگی مفرط میبینید یا اینکه برای قرن جدید طلیعه بازگشت به برخی از ارزشهای مقتدر و مسلط که باعث تداوم و قوام فرهنگ و جامعه ایرانی بودند، متصور هستید؟
من پیشگو و پیشبین نیستیم، ولی اگر بخواهیم بر همین اساس جلو برویم ما در قرن آینده در فرهنگ خودمان خیلی موفق نیستیم، اگر میخواهیم در تفکر و فرهنگ خود به نوعی از موفقیت و پیشرفت دست پیدا کنیم باید این نگاههای رادیکالیستی و افراطیگری کلا از جامعه ما زدوده شده و از بین برود، با هیچ نگاه افراطی ما موفق نیستم متأسفانه در صدا و سیما و جامعه ما نگاههای افراطی به معنای ایدئولوژیک بسیار گسترش و احاطه پیدا کرده است، اگر این طور باشد نه، ما در قرن آینده هم موفق نخواهیم بود، یعنی حرکتهای رادیکالیستی در هیچ جهتی موفق نخواهد بود چه در جهت سیاسی، چه در جهت فرهنگی، چه در جهتهای دینی و مذهبی، متأسفانه ما در این ۴۰ تا ۵۰ سال اخیر دچار این حرکتهای رادیکالیستی افراطی در جامعه خودمان بودیم، اگر این دیدگاهمان را عوض نکنیم و دنیا را آنطور که هست نبینیم بازهم مشکلات بزرگی پیش رو خواهیم داشت ولی اگر بنشینیم و تجزیه و تحلیل کنیم و دنیا را آن طور که هست ببینیم و با دنیا منطق گفتوگو را حاکم کنیم نه منطق نفی و مرگ و ناسزا بله به جایی خواهیم رسید، ولی اگر بخواهیم با این منطق که باید با دنیا در تضاد باشیم پیش برویم و گروههای مذهبی افراطی را در دنیا به رسمیت بشناسیم، و عقلانیت و اخلاق را جایگزین این رویکرد نکنیم، دچار مشکل خواهیم شد.
سال ۹۹ سالی بود که در سایه کرونا گذشت اساسا چگونه میشود فهمی از رفتار سیاسی و اجتماعی ایرانیان در این سال داشت؟
متأسفانه وقتی اقتصاد یک جامعه به هم بخورد همه چیز آن جامعه هم به هم خواهد خورد و تحت تأثیر قرار خواهد گرفت، ما در این یکی، دو سال اخیر و به ویژه یک سال اخیر وضعیت اقتصادی نرمالی نداشتیم و فشارهای اقتصادی فراوانی روی مردم بود، از طرف دیگر هم که مسئله کرونا به وجود آمد و همه اینها با هم عجین شد و فشار مضاعف بر مردم حاکم کرد، موقعی که ما دچار مشکلات اقتصادی باشیم، گرفتار مشکلات کرونا باشیم طبیعی است که فشار روحی بیشتری بر مردم وارد شده و بالاخره جامعه را ناامید میکند، حالا کشورهای دیگر ممکن است که از جهت اقتصادی ناامید نباشند اما یک جوان ایرانی که صبح از خواب بیدار میشود و امیدوار به آیندهاش نیست آن هم در وضعیت کرونا خوب مشخص است که در روحیهاش اثر منفی میگذارد این است که در سال ۹۹ و سال ۹۸ بر ملت ایران سخت گذشت به ویژه در مسئله تحریمها و با وجود مسائل اقتصادی و فشارهایی که بر شانه مردم بود که با وجود اینها طبیعی است که رفتارهای سیاسی و اجتماعی هم تحت تأثیر قرار خواهد گرفت.
عضو مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم با اشاره به اینکه کارشناسان باید آزاداندیشانه مسائل اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی را مورد بازنگری و نقد قرار دهند، یادآور شد: نفی هر گونه فرهنگی در یک جامعه نابودی آن جامعه را در پی دارد، لذا ما باید بتوانیم عاقلانه و عادلانه نسبت مناسبی بین فرهنگ ایران و اسلام و غرب برقرار کنیم به گونهای که برآورد آنها در توسعه ما مؤثر باشند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، حجتالاسلام «محمدتقی فاضل میبدی» عضو مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه و استاد دانشکده مفید قم است. همچنین او با مراکز علمی، پژوهشی دفتر تبلیغات اسلامی و دفتر تحقیقات به عنوان محقق همکاری میکند. «تسامح و تساهل، حدیث آزادی و دین چیست؟» ازجمله آثار مکتوب و همچنین «رساله دین شناخت و حدیث عقلانیت» از جمله مقالات مهم این متفکر و پژوهشگر دینی به شمار میآید. وی از جمله روحانیون نواندیشی است که تلاش میکند چهره روشنتر و مدرنتری از اسلام را به جهان ارائه کند، در فرصتی که دست داد در خصوص موضوعاتی ازجمله خصوصیات مدرنیته ایرانی و نسبت ما با امر مدرن و همچنین تحولات قرن جدید با او به گفتگو پرداختیم.
به نظر شما ایران امروز بعد از گذشت ۴۳ سال از انقلاب اساسا چه نسبتی با امر مدرن دارد، یعنی وضعیت امروز ایران در نسبت با مواجهه با تفکر، فرهنگ، هنر و هر آنچه که جهان مدرن ساخته به چه شکلی است و ما امروز پس از ۱۱۵ سال از انقلاب مشروطه در جمیع شئون چه نسبتی با امر مدرن برقرار کردیم؟
به نظر من، ما از این جهت خیلی موفق نبودیم، مدرن بودن و در نسبت با دنیای مدرن قرار گرفتن که فقط از جهت تکنیکی و صنعتی مراد نیست، بلکه آن جنبههای فلسفی، عقلانی و استدلالی و از همه مهمتر اخلاقی و حقوق بشری هم مهم است، درست است که ما در ایران به دین اسلام متکی هستیم و اسلام هم از جهت اخلاق توصیهها و نکات بسیار برجستهای دارد، ولی جامعه ما به ویژه در حوزه سیاست، جامعه اخلاقی نیست، من الان اگر بخواهم مقایسه کنم بین ایران و برخی از کشورهای پیشرفته، گاه در سیاست اخلاقیتر و عقلانیتر عمل کردهاند تا ما در ایران، هنوز که هنوز است برخی از مسؤلان ما ادعای مسلمانی میکنند، نماز میخوانند، ادعای اسلام و تشیع میکنند ولی در عالم سیاست به گونهای با هم برخورد میکنند که گویی اصلا در حوزه سیاست نباید رعایت اخلاق شود، با برخوردهای ناصواب و ناجور. به ویژه در صداوسیمای ما از جهت اخلاق و توسعه اخلاقی و فرهنگی پیشرفت خوبی نداشتیم، من الان برنامههای صداوسیما را که میبینم به ویژه برخی از برنامههای مذهبی آن با حقیقت مذهب مطابقت ندارد، برنامههای فرهنگی هم خیلی با عقلانیت اخلاق عجین نیست، بنابراین در عین اینکه معتقد به نظام جمهوری اسلامی هستم ولی این را هم نباید فراموش کنیم که نقد این مسایل کشور از اوجب واجبات است و اگر بخواهیم نقد بکنیم باید ببینیم دقیقا در کجا مشکل داریم و از جهت توسعه اخلاقی، انسانی و فرهنگی چه قدر پیشرفت کردهایم، این خیلی مهم است که البته من بر این باورم که متأسفانه پیشرفت خوبی نداشتیم.
حالا اگر دلائل آن را هم بخواهم بگویم اول اینکه بخشی از متولیان فرهنگی ما بیشتر خشک و ایدئولوژیک فکر کردند تا استدلالی و آماری و توجه به نتیجه کار، اگر بخواهیم حساب کنیم ما در بودجههای سالانه بودجههای فوقالعاده کلانی برای برنامههای فرهنگی داشتیم، کار فرهنگی که میگویم در آن اخلاق اجتماعی هم هست، ولی متأسفانه با این همه بودجه فرهنگی خروجی ما در حوزه فرهنگ خوب نبوده، از باب مثال میخواهم خدمتتان عرض کنم اگر یک روز صبح بروید در یکی از خیابانهای تهران و یا همین قمی که ما هستیم به نحوه رانندگی مردم نگاه کنید ببینید نحوه رانندگی مردم که همه آدمها با آن برخورد دارند اصلا طبق اصول و قاعده و قانون نیست، ما در بازار اقتصادی هم که برویم همین است به اصول بازار هم که نگاه کنید نرخها سر جایش نیست، مردم میخواهند به هم دروغ بگویند کلاه سر هم بگذارند، اعتمادی بین بخشی از مردم و حاکمیت وجود ندارد، اعتمادی در متن جامعه هم وجود ندارد و در جامعهای که سلب اعتماد شد این جامعه از لحاظ فرهنگی عقب است و اگر یک آمار دیگر بخواهیم بگیریم مسئله راستگویی و دروغگویی است، شما ببینید یک فردی از صبح که بیدار میشود تا شب که بخوابد حالا زن یا مرد، پدر، مادر و فرزند چه قدر از حرفهایی که به هم میزنند از روی صداقت است و چه قدر هم دروغ است و همین طور بیائید در جامعه، اخبار ما گفتارهای آماری ما، این است که صداقت واقعی در فرهنگ جامعه ما خیلی کمرنگ شده است، در هر صورت من بر این باورم که باید اشتباهات را نقد کرد، در این ایام افراد کارشناس بیاورند مسائل اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی را بازنگری و نقد کنند تا ببینیم در این ۴۳ سال موفقیتهایمان کجا بوده و ناراستیهای ما کجا بوده؟ این افراد از دسته آدمهای وابسته هم نباشند، بلکه افرادی آزاداندیش از دانشگاهها، اساتید و کارشناسان دعوت شوند و این ۴۳ سال را نقد کنند.
جامعه ایران یک جامعه تاریخدار، با تمدن، با فرهنگ و سرآمدی در بین کشورهای دنیا بوده، اما امروز متأسفانه جایی ایستادهایم که در دنیا در آمارهای جهانی رتبه خوبی نداریم به ویژه در فساد اداری و فساد اقتصادی بسیار رتبه بدی داریم، چرا ایرانی که متکی به فرهنگ کهن است، متکی به فرهنگ اسلام است آمار مفاسد اقتصادیاش در سطح دنیا باید تا این حد بد باشد، به نظر من مدرن یعنی این، یعنی اینکه بشر از لحاظ اخلاقی، فرهنگی، انسانی و سیاسی هم پیشرفت کرده باشد که ما متأسفانه پیشرفت خوبی در این زمینهها نداشتیم.
یک قرن رو به پایان است، به عقیده شما ایران قرن اخیر در نسبت با تاریخ پیش از آن دچار چه تحولاتی شده، آیا امروز ایران در قرن جدید میتواند نسبتی با گذشته خود برقرار کند یا خیر؟
این موضوع بستگی به این دارد که منظور از این گذشته چیست و چه زمانی مد نظر است؟ در گذشته سه فرهنگ در کشور ما حاکم بوده، فرهنگ اسلام، فرهنگ ایران و فرهنگ غرب که ما نتوانستیم در قرن جدید و به ویژه در ۵۰ سال اخیر یک نسبت مناسبی میان این سه فرهنگ برقرار کنیم، بعضی از ما آن قدر اسلامزده هستیم که میگوئیم هر چه از غرب بیاید بد است و باید همه غرب را از بین برد و این نگاههای افراطی را داریم، بعضی از ما آن قدر در فرهنگ غرب غرق میشویم که میگوئیم هر چه از فرهنگ اسلام آمده باید بگذاریم کنار، برخی هم که میگویند نه، فرهنگ ایران همه چیز را در خودش دارد و باید فرهنگ اسلامی و غربی را بگذاریم کنار، در حالی که نفی هر گونه فرهنگی در یک جامعه نابودی آن جامعه را در پی دارد، لذا ما باید بتوانیم عاقلانه و عادلانه نسبت مناسبی بین فرهنگ ایران و اسلام و غرب برقرار کنیم به گونهای که اینها در توسعه ما مؤثر باشند، ما منهای فرهنگ غرب نمیتوانیم پیشرفت کنیم، همان طور که منهای فرهنگ اسلام و ایران نمیتوانیم پیشرفت کنیم، اما اگر اینها هر سه در کنار هم و در نسبت درست با هم قرار بگیرند بله پیشرفت ما را هم در پی خواهد داشت، بنابراین در ۵۰ سال اخیر پیشرفت خوبی از این جهت نداشتیم.
شما جامعه ایرانی را در قرن جدید دچار نوعی از خود بیگانگی مفرط میبینید یا اینکه برای قرن جدید طلیعه بازگشت به برخی از ارزشهای مقتدر و مسلط که باعث تداوم و قوام فرهنگ و جامعه ایرانی بودند، متصور هستید؟
من پیشگو و پیشبین نیستیم، ولی اگر بخواهیم بر همین اساس جلو برویم ما در قرن آینده در فرهنگ خودمان خیلی موفق نیستیم، اگر میخواهیم در تفکر و فرهنگ خود به نوعی از موفقیت و پیشرفت دست پیدا کنیم باید این نگاههای رادیکالیستی و افراطیگری کلا از جامعه ما زدوده شده و از بین برود، با هیچ نگاه افراطی ما موفق نیستم متأسفانه در صدا و سیما و جامعه ما نگاههای افراطی به معنای ایدئولوژیک بسیار گسترش و احاطه پیدا کرده است، اگر این طور باشد نه، ما در قرن آینده هم موفق نخواهیم بود، یعنی حرکتهای رادیکالیستی در هیچ جهتی موفق نخواهد بود چه در جهت سیاسی، چه در جهت فرهنگی، چه در جهتهای دینی و مذهبی، متأسفانه ما در این ۴۰ تا ۵۰ سال اخیر دچار این حرکتهای رادیکالیستی افراطی در جامعه خودمان بودیم، اگر این دیدگاهمان را عوض نکنیم و دنیا را آنطور که هست نبینیم بازهم مشکلات بزرگی پیش رو خواهیم داشت ولی اگر بنشینیم و تجزیه و تحلیل کنیم و دنیا را آن طور که هست ببینیم و با دنیا منطق گفتوگو را حاکم کنیم نه منطق نفی و مرگ و ناسزا بله به جایی خواهیم رسید، ولی اگر بخواهیم با این منطق که باید با دنیا در تضاد باشیم پیش برویم و گروههای مذهبی افراطی را در دنیا به رسمیت بشناسیم، و عقلانیت و اخلاق را جایگزین این رویکرد نکنیم، دچار مشکل خواهیم شد.
سال ۹۹ سالی بود که در سایه کرونا گذشت اساسا چگونه میشود فهمی از رفتار سیاسی و اجتماعی ایرانیان در این سال داشت؟
متأسفانه وقتی اقتصاد یک جامعه به هم بخورد همه چیز آن جامعه هم به هم خواهد خورد و تحت تأثیر قرار خواهد گرفت، ما در این یکی، دو سال اخیر و به ویژه یک سال اخیر وضعیت اقتصادی نرمالی نداشتیم و فشارهای اقتصادی فراوانی روی مردم بود، از طرف دیگر هم که مسئله کرونا به وجود آمد و همه اینها با هم عجین شد و فشار مضاعف بر مردم حاکم کرد، موقعی که ما دچار مشکلات اقتصادی باشیم، گرفتار مشکلات کرونا باشیم طبیعی است که فشار روحی بیشتری بر مردم وارد شده و بالاخره جامعه را ناامید میکند، حالا کشورهای دیگر ممکن است که از جهت اقتصادی ناامید نباشند اما یک جوان ایرانی که صبح از خواب بیدار میشود و امیدوار به آیندهاش نیست آن هم در وضعیت کرونا خوب مشخص است که در روحیهاش اثر منفی میگذارد این است که در سال ۹۹ و سال ۹۸ بر ملت ایران سخت گذشت به ویژه در مسئله تحریمها و با وجود مسائل اقتصادی و فشارهایی که بر شانه مردم بود که با وجود اینها طبیعی است که رفتارهای سیاسی و اجتماعی هم تحت تأثیر قرار خواهد گرفت.
منتشر شده در
گفتار
جمعه, 05 دی 1399 15:58
اسلام و مسیحیت؛ ناجیان انسان مدرن از بحران اخلاق
کاملان عضو هیئت علمی گروه فلسفه و کلام دانشگاه مفید بیان کرد: آموزههای اخلاقی هم در اسلام و هم در مسیحیت قوی و غنی است و رجوع به آموزههای این دو دین بزرگ الهی میتواند بشریت را از بحران اخلاقی عصر حاضر نجات دهد.
حجتالاسلام محمدصادق کاملان، عضو هیئت علمی گروه فلسفه و کلام دانشگاه مفید، در گفتوگو با ایکنا از اصفهان، در خصوص نقش اسلام و مسیحیت در شرایط جهانی شدن، اظهار کرد: در این شرایط آنچه اهمیت دارد، این است که ادیانی مثل اسلام و مسیحیت در کنار رشد مادی و تکنولوژی، بعد معنوی و الهی انسان را نیز تقویت کنند. طبعا اسلام و مسیحیت هر دو میتوانند در اینجا هم به بحران اخلاقی پاسخ دهند و هم موجب رشد اخلاق و معنویت در انسان شوند.
وی افزود: مسیحیت خصوصا تعالیم اصیل حضرت عیسی(ع) حول محور اخلاق و معنویت دور میزند، چنانکه ایشان میفرمود من نیامدهام تا کتب انبیای گذشته را ابطال کنم، بلکه آمدهام تا آنها را تکامل ببخشم. این نشان میدهد که آنچه از احکام در تورات آمده، مورد قبول حضرت عیسی(ع) بوده است. چون در یهودیت، تمسک به مناسک و احکام بسیار مورد توجه بود و حتی برخی احکام را از پیش خود وضع میکردند، اخلاق بسیار کمرنگ بود، لذا زمانی که مریم قدیس را به همراه طفلی در بغل خود دیدند، تعبیرات تندی به کار بردند که قرآن آنها را بیان کرده است. افرادی که آن تهمتها را به حضرت مریم وارد کردند، خاخامهای بزرگ یهودی بودند، لذا اخلاق در آن دوره بسیار ضعیف شده بود و به همین دلیل، حضرت عیسی(ع) بیشتر حول محور مسائل اخلاقی و معنوی با مردم مواجه میشد، ضمن اینکه به احکام نیز توجه داشت.
عضو هیئت علمی گروه فلسفه و کلام دانشگاه مفید تصریح کرد: در اسلام نیز اگر آیات قرآن را بررسی کنیم، میبینیم که از میان شش هزار و ۶۳۶ آیه، حداکثر ۵۰۰ آیه به عنوان آیاتالاحکام شناخته میشوند و مابقی راجع به معارف دین و اخلاق است که میتواند کمک شایانی به بحران اخلاقی عصر جدید باشد و بشر را به سمت اخلاق و معنویت سوق دهد. بنابراین، هم اسلام و هم مسیحیت در زمینه توصیههای اخلاقی، قوی و غنی هستند، درست برخلاف یهودیت که بیشتر معطوف به مناسک و احکام است. بنابراین، رجوع به اسلام و مسیحیت میتواند کمک شایانی به نجات بشر از بحران اخلاقی باشد.
حجتالاسلام کاملان اضافه کرد: امروز کلیسا بعضا با بحران اخلاقی مواجه است که گاهی سروصدای آن شنیده میشود. متاسفانه آباء کلیسا ازدواج نمیکنند و این مسئله موجب مشکلات اخلاقی در میان بعضی از آنها میشود. البته در میان مسلمانان نیز میتوان به همین مشکلات اشاره کرد. مگر فاصله ما مسلمانان با قرآن و معارف آن زیاد نیست؟ شهرهای مذهبی ایران را در نظر بگیرید، به دادگاههای آنها رجوع کنید و آمار مفاسد اخلاقی، چکهای برگشت خورده، خوردن مال دیگری، طلاق، تجاوز به عنف و... را در این شهرها مورد بررسی قرار دهید، آن وقت میبینید که آمار این موارد نسبت به جمعیت شهرهای مذهبی بیشتر از شهرهای غیرمذهبی است.
وی ادامه داد: در واقع هم در میان مسیحیان و هم در میان مسلمانان، فاصله میان عملکرد آنها با آنچه در اسلام و مسیحیت آمده، بسیار زیاد است، بنابراین باید به تعالیم حضرت عیسی(ع) و حضرت محمد(ص) که در قرآن و انجیل آمده، برگردیم. درست است که گفته میشود انجیل تحریف شده، ولی در همین انجیل موجود نیز توصیههای اخلاقی و معنوی بسیار زیاد است.
عضو هیئت علمی گروه فلسفه و کلام دانشگاه مفید با تأکید بر اینکه مسیحیت دین رحمانی است، گفت: البته در جایی از انجیل آمده که مسیح(ع) به پیروان خود میگوید شمشیرهایتان را بردارید و با من همراه شوید تا با قوم کذا بجنگیم، هر چند امروز این مورد را مطرح نمیکنند، ولی عمده موقعیت حضرت عیسی(ع)، دعوت به صلح و صفا در مقابل جنگ و نفاق و دورویی بود که در میان قوم یهود وجود داشت. اگر به کلیسای وانک رفته باشید، میبینید که دیوارهای دورتادور سالن کلیسا نقاشی شده است، قسمت بالا قوم یهود را نشان میدهد که مشغول جنگ و جدال و درگیریاند و قسمت پایین مسیحیان را به تصویر میکشد که در صلح و صفا زندگی میکنند و مسیح(ع) نیز مشغول توصیههای اخلاقی است.
وی بیان کرد: در خصوص اینکه آیا اسلام نیز دین صلح و صفاست، باید گفت آیات جهاد در قرآن جنبه دفاعی دارد و اصلا جهاد ابتدایی نیست. اگرچه کسانی مثل سیدقطب، علامه طباطبایی(ره)، مرحوم مطهری و آقای منتظری گفتهاند که اسلام جهاد ابتدایی نیز دارد و این نوع جهاد برای اعلای کلمه حق است، ولی من هر چه آیات مربوط به جهاد را مطالعه و بررسی کردهام، جهاد ابتدایی در آنها ندیدهام. خود آیات مربوط به جهاد و آیات قبل از آن نشان میدهد که از جهاد دفاعی و نه ابتدایی سخن گفته شده و دفاع، امری مشروع و عقلایی است. هرگز هیچ کس به دفاع انسان از جان، مال و آبرویش خشونت نمیگوید.
حجتالاسلام کاملان اظهار کرد: در قرآن خطاب به مسلمانان آمده است خداوند شما را نهی نمیکند از اینکه با کسانی که با شما سر جنگ ندارند و میخواهند زندگی مسالمتآمیز داشته باشند، از در صلح و صفا درآیید و در کنار هم زندگی کنید. در اسلام، اصل بر تسالم، تساهل، تصالح و صلح و صفاست و در موارد خاص، دفاع از مرزوبوم، ناموس، مال و غیره. غزوات پیامبر(ص) و سَریهها نیز همینطور بود. معمولا در مقابل توطئههای مشرکان قریش بود که پیامبر(ص) در قالب غزوه یا سریه دستور به دفاع میداد. بنابراین، اسلام نیز دین صلح است، برخلاف تبلیغات دشمنان آن به خصوص مسیحیت حاکم و آباء کلیسا که برای ضربه زدن به اسلام و جلوگیری از پیشروی آن، تعبیر دین خشونت و شمشیر را در مورد اسلام به کار میبرند و متأسفانه در روزگار ما، وهابیت نجس و کثیف که یک دین انگلیسی بوده و ماحصل آن، طالبان و داعش و امثال آنهاست و ریشه در عربستان دارد، این بساط را به نام دین و اسلام ایجاد کرده و این نقشه همین مسیحیت حاکم است که میخواهد چهره اسلام را در میان انسانها که فطرتا بر صلح و صفا هستند، تخریب کند.
وی با بیان اینکه صلحطلبی در اسلام و مسیحیت هر دو تقریبا به یک اندازه است، گفت: البته حضرت رسول(ص) علت بعثت خود را به کمال رساندن مکارم اخلاق معرفی میکنند. در واقع این تعبیر، از تعبیرات مسیح(ع) قویتر است. از طرف دیگر، قرآن دلیل ارسال کتب و بعثت انبیا را این میداند که انسانها براساس قسط و عدالت زندگی کنند که منظور، همان اخلاق است.
حجتالاسلام محمدصادق کاملان، عضو هیئت علمی گروه فلسفه و کلام دانشگاه مفید، در گفتوگو با ایکنا از اصفهان، در خصوص نقش اسلام و مسیحیت در شرایط جهانی شدن، اظهار کرد: در این شرایط آنچه اهمیت دارد، این است که ادیانی مثل اسلام و مسیحیت در کنار رشد مادی و تکنولوژی، بعد معنوی و الهی انسان را نیز تقویت کنند. طبعا اسلام و مسیحیت هر دو میتوانند در اینجا هم به بحران اخلاقی پاسخ دهند و هم موجب رشد اخلاق و معنویت در انسان شوند.
وی افزود: مسیحیت خصوصا تعالیم اصیل حضرت عیسی(ع) حول محور اخلاق و معنویت دور میزند، چنانکه ایشان میفرمود من نیامدهام تا کتب انبیای گذشته را ابطال کنم، بلکه آمدهام تا آنها را تکامل ببخشم. این نشان میدهد که آنچه از احکام در تورات آمده، مورد قبول حضرت عیسی(ع) بوده است. چون در یهودیت، تمسک به مناسک و احکام بسیار مورد توجه بود و حتی برخی احکام را از پیش خود وضع میکردند، اخلاق بسیار کمرنگ بود، لذا زمانی که مریم قدیس را به همراه طفلی در بغل خود دیدند، تعبیرات تندی به کار بردند که قرآن آنها را بیان کرده است. افرادی که آن تهمتها را به حضرت مریم وارد کردند، خاخامهای بزرگ یهودی بودند، لذا اخلاق در آن دوره بسیار ضعیف شده بود و به همین دلیل، حضرت عیسی(ع) بیشتر حول محور مسائل اخلاقی و معنوی با مردم مواجه میشد، ضمن اینکه به احکام نیز توجه داشت.
عضو هیئت علمی گروه فلسفه و کلام دانشگاه مفید تصریح کرد: در اسلام نیز اگر آیات قرآن را بررسی کنیم، میبینیم که از میان شش هزار و ۶۳۶ آیه، حداکثر ۵۰۰ آیه به عنوان آیاتالاحکام شناخته میشوند و مابقی راجع به معارف دین و اخلاق است که میتواند کمک شایانی به بحران اخلاقی عصر جدید باشد و بشر را به سمت اخلاق و معنویت سوق دهد. بنابراین، هم اسلام و هم مسیحیت در زمینه توصیههای اخلاقی، قوی و غنی هستند، درست برخلاف یهودیت که بیشتر معطوف به مناسک و احکام است. بنابراین، رجوع به اسلام و مسیحیت میتواند کمک شایانی به نجات بشر از بحران اخلاقی باشد.
حجتالاسلام کاملان اضافه کرد: امروز کلیسا بعضا با بحران اخلاقی مواجه است که گاهی سروصدای آن شنیده میشود. متاسفانه آباء کلیسا ازدواج نمیکنند و این مسئله موجب مشکلات اخلاقی در میان بعضی از آنها میشود. البته در میان مسلمانان نیز میتوان به همین مشکلات اشاره کرد. مگر فاصله ما مسلمانان با قرآن و معارف آن زیاد نیست؟ شهرهای مذهبی ایران را در نظر بگیرید، به دادگاههای آنها رجوع کنید و آمار مفاسد اخلاقی، چکهای برگشت خورده، خوردن مال دیگری، طلاق، تجاوز به عنف و... را در این شهرها مورد بررسی قرار دهید، آن وقت میبینید که آمار این موارد نسبت به جمعیت شهرهای مذهبی بیشتر از شهرهای غیرمذهبی است.
وی ادامه داد: در واقع هم در میان مسیحیان و هم در میان مسلمانان، فاصله میان عملکرد آنها با آنچه در اسلام و مسیحیت آمده، بسیار زیاد است، بنابراین باید به تعالیم حضرت عیسی(ع) و حضرت محمد(ص) که در قرآن و انجیل آمده، برگردیم. درست است که گفته میشود انجیل تحریف شده، ولی در همین انجیل موجود نیز توصیههای اخلاقی و معنوی بسیار زیاد است.
عضو هیئت علمی گروه فلسفه و کلام دانشگاه مفید با تأکید بر اینکه مسیحیت دین رحمانی است، گفت: البته در جایی از انجیل آمده که مسیح(ع) به پیروان خود میگوید شمشیرهایتان را بردارید و با من همراه شوید تا با قوم کذا بجنگیم، هر چند امروز این مورد را مطرح نمیکنند، ولی عمده موقعیت حضرت عیسی(ع)، دعوت به صلح و صفا در مقابل جنگ و نفاق و دورویی بود که در میان قوم یهود وجود داشت. اگر به کلیسای وانک رفته باشید، میبینید که دیوارهای دورتادور سالن کلیسا نقاشی شده است، قسمت بالا قوم یهود را نشان میدهد که مشغول جنگ و جدال و درگیریاند و قسمت پایین مسیحیان را به تصویر میکشد که در صلح و صفا زندگی میکنند و مسیح(ع) نیز مشغول توصیههای اخلاقی است.
وی بیان کرد: در خصوص اینکه آیا اسلام نیز دین صلح و صفاست، باید گفت آیات جهاد در قرآن جنبه دفاعی دارد و اصلا جهاد ابتدایی نیست. اگرچه کسانی مثل سیدقطب، علامه طباطبایی(ره)، مرحوم مطهری و آقای منتظری گفتهاند که اسلام جهاد ابتدایی نیز دارد و این نوع جهاد برای اعلای کلمه حق است، ولی من هر چه آیات مربوط به جهاد را مطالعه و بررسی کردهام، جهاد ابتدایی در آنها ندیدهام. خود آیات مربوط به جهاد و آیات قبل از آن نشان میدهد که از جهاد دفاعی و نه ابتدایی سخن گفته شده و دفاع، امری مشروع و عقلایی است. هرگز هیچ کس به دفاع انسان از جان، مال و آبرویش خشونت نمیگوید.
حجتالاسلام کاملان اظهار کرد: در قرآن خطاب به مسلمانان آمده است خداوند شما را نهی نمیکند از اینکه با کسانی که با شما سر جنگ ندارند و میخواهند زندگی مسالمتآمیز داشته باشند، از در صلح و صفا درآیید و در کنار هم زندگی کنید. در اسلام، اصل بر تسالم، تساهل، تصالح و صلح و صفاست و در موارد خاص، دفاع از مرزوبوم، ناموس، مال و غیره. غزوات پیامبر(ص) و سَریهها نیز همینطور بود. معمولا در مقابل توطئههای مشرکان قریش بود که پیامبر(ص) در قالب غزوه یا سریه دستور به دفاع میداد. بنابراین، اسلام نیز دین صلح است، برخلاف تبلیغات دشمنان آن به خصوص مسیحیت حاکم و آباء کلیسا که برای ضربه زدن به اسلام و جلوگیری از پیشروی آن، تعبیر دین خشونت و شمشیر را در مورد اسلام به کار میبرند و متأسفانه در روزگار ما، وهابیت نجس و کثیف که یک دین انگلیسی بوده و ماحصل آن، طالبان و داعش و امثال آنهاست و ریشه در عربستان دارد، این بساط را به نام دین و اسلام ایجاد کرده و این نقشه همین مسیحیت حاکم است که میخواهد چهره اسلام را در میان انسانها که فطرتا بر صلح و صفا هستند، تخریب کند.
وی با بیان اینکه صلحطلبی در اسلام و مسیحیت هر دو تقریبا به یک اندازه است، گفت: البته حضرت رسول(ص) علت بعثت خود را به کمال رساندن مکارم اخلاق معرفی میکنند. در واقع این تعبیر، از تعبیرات مسیح(ع) قویتر است. از طرف دیگر، قرآن دلیل ارسال کتب و بعثت انبیا را این میداند که انسانها براساس قسط و عدالت زندگی کنند که منظور، همان اخلاق است.
منتشر شده در
گفتار
چهارشنبه, 19 آذر 1399 17:08
موضع و رویکرد قرآن در برابر مفسدان
محمدتقی فاضلمیبدی عضو مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم تشریح کرد: مسئله فساد در جامعه از موضوعاتی است که در قرآن بسیار درباره آن سخن گفته شده و رویکرد و موضع خداوند درباره مفسدان به روشنی در کلامالله مجید بیان شده است. خوانش و مرور درست این فرامین الهی راهگشای بشر در برخورد با فاسد و مبارزه با اوست. راه مبارزه با فساد، تحقق دموکراسی و حاکمیت قانون است
فساد مقولهای چندبعدی و پیچیده است که در ابتداییترین و سادهترین شکل، انحراف از مسیر قانون، هنجارها و ارزشهای اخلاقی، اجتماعی، فرهنگی و دینی معنا میشود، اما این مفهوم در جوامع مختلف براساس نظام سیاسی، فرهنگی و قانونی آنها تعریف و تبیین میشود، ولی به نظر میرسد همه جوامع بر اینکه فساد ناشی از انحراف از مسیر قانون و ارزشهای اجتماعی است، اتفاق نظر دارند. فساد از این منظر بهعنوان امری مذموم شناخته میشود که میتواند در کوتاه مدت و بلندمدت نظم و سامان اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و دینی یک جامعه را بر هم بزند و جامعه را دچار بحرانها و چالشهای جبرانناپذیری کند. بر همین اساس مقابله و مبارزه با فساد یک ضرورت محسوب میشود. ۹ دسامبر به نام روز جهانی مبارزه با فساد نامگذاری شده است. خبرنگار ایکنا در اصفهان، به این مناسبت درباره سازوکارهای مبارزه با فساد در جامعه دینی گفتوگویی با حجتالاسلاموالمسلمین محمدتقی فاضل میبدی، عضو مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم و پژوهشگر دینی، داشته که متن آن را در ادامه میخوانید.
ایکنا ـ در متون دینی از جمله قرآن چه موضعی و رویکردی در قبال مسئله فساد برجسته است؟
واژه فساد در قرآن فراوان مطرح شده است، مثلا درباره منافقان فرموده که آنها فساد میکنند. واژه فساد از نظر معنا حضیض است. قرآن در سوره بقره از انسانهایی سخن میگوید که خیلی خوب صحبت میکنند، خوشگفتار هستند و سخن آنها دیگران را به تعجب و شگفتی وامیدارد، ولی به تعبیر قرآن، «وَ إِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ؛ و چون از حضور تو دور شود، کارش فتنه و فساد در زمین است و بکوشد تا حاصل خلق به باد فنا دهد و نسل بشر را قطع کند.» یکی از مصادیق فساد این است که سفره معیشت مردم یعنی طبیعت که شامل محیط زیست و منابع طبیعی است، خراب و به نابودی کشیده شود. علاوه بر این، در سوره بقره آمده است «...وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ»، یعنی علاوه بر طبیعت، باعث هلاکت بشر نیز میشوند و هلاکت بشر میتواند جسمی، مغزی، فکری و روحی باشد. یعنی جامعه را از سامانمندی به نابسامانی سوق میدهند.
در عالم اگر دو مسئله حرث، یعنی طبیعت و نسل یعنی انسانها از حالت معمولی و طبیعی خود خارج شوند، جامعه دچار فساد خواهد شد. یعنی از منظر قرآن، دو عامل فساد در جامعه، هلاکت حرث و نسل است. اگر بخواهیم فساد را معنا کنیم، میبینیم که فساد در دو چیز خود را نشان میدهد؛ یکی در قدرت و دیگری در ثروت. در تقسیمبندی جهان به دو بلوک شرق و غرب یا سوسیالیسم و کاپیتالیسم، سوسیالیستها معتقد بودند باید ثروت را کنترل کنیم تا از دل آن قدرت فاسد ایجاد نشود. کاپیتالیسم نیز معتقد بود باید قدرت را مهار کنیم تا از دل آن فساد بیرون نیاید؛ ولی از منظر اسلام، استغنا در قدرت و ثروت، باعث طغیان انسانها میشود. قرآن میگوید فرعون فساد میکرد، چون صاحب قدرت و ثروت بود.
مصادیق فساد در دنیای امروز، تمرکز بر قدرت و ثروت است. اگر در جامعه این مصداقها برجسته شده و کنترل نشود، آن جامعه به انواع فساد، یعنی آسیبهای اجتماعی، طلاق، اعتیاد به مواد مخدر و الکل، خودکشی، قتل و نزاعهای خانوادگی دچار میشود. بنابراین، تمرکز بر قدرت و ثروت، باعث ایجاد فساد میشود. برخی در دنیای امروز سعی دارند با این دو تمرکز مقابله کنند. امام علی(ع) نیز در سخنان خود با این دو مسئله به مبارزه برخاستهاند. اول اینکه ایشان سعی کردند صاحبان قدرت را پاسخگو تربیت کنند و دوم، هر کجا که ثروت انباشته شده بود، سعی کردند با آن مبارزه کنند. ایشان میفرمایند «ما رایت نعمه موفوره الا و فی جانبها حق مضیع؛ هر جا دیدید ثروتی انباشته شده، بدانید در کنارش حقوقی ضایع شده است.» یعنی جامعهای که ثروت در آن کنترل نشود، طبقاتی میشود.
فرقی نمیکند که این جامعه کجا باشد، به هر حال انسان، انسان است. نماز و روزه، او را کنترل نمیکند. برای کنترل فساد دو عامل مهم وجود دارد. یک عامل آن، تقوا به معنای کنترل درونی است که متأسفانه امروز کمتر دیده میشود. کنترل درونی یعنی انسان بتواند خودش را کنترل کند، یعنی اگر به جایی رسید و یا قدرت و ثروتی پیدا کرد، از آنها در راه سعادت و رفاه انسانها استفاده کند، ولی صرف تقوا، انسان را کنترل نمیکند، بلکه به عاملهای بیرونی دیگری هم نیاز است که همان نظارت مردم بر حکومتها محسوب میشود.
دموکراسی معنایش فقط این نیست که حکومت با رأی و نظر مردم انتخاب شود، بلکه معنای واقعی آن این است که حکومتها از طریق نظارت مردم کنترل شوند. دموکراسی یعنی اینکه وقتی مسئول و حاکمی با رأی مردم انتخاب شد و تا زمانی که این مسئولیت را عهدهدار است و در رأس قدرت قرار دارد، مردم بر کار او نظارت داشته باشند و او نیز متقابلا نسبت به مردم پاسخگو باشد.
ایکنا ـ آیا دموکراسی یکی از راهکارهای مدون برای جلوگیری از فساد در ساختارهای کلی جامعه است؟
بله، همینطور است. منظور از کنترلهای بیرونی، مطبوعات و احزاب آزاد است. امر به معروف و نهی از منکر مورد نظر اسلام، نوعی کنترل از بیرون است. امام علی(ع) میفرمایند: «اگر امر به معروف و نهی از منکر را فراموش کنید، بدترین شما بر شما مسلط خواهند شد.» یعنی مردم باید جامعه را کنترل کنند و هر جا منکری دیدند، اعتراض کنند. مراد از منکر، پیدا بودن موی خانمها یا دوچرخهسواری آنها نیست، بلکه منظور فسادهای کلان و ساختاری است.
دو نوع ظلم و فساد وجود دارد؛ یک نوع آن ظلم موضعی است، یعنی مثلا کسی در کنار خیابان، کار زشتی انجام دهد و یا گرانفروشی کند. نوع دیگر آن، ظلم و فساد ساختاری است و بهگونهای شکل میگیرد که از دل آن فسادهای مالی، رانت، اختلاس و... بیرون میآید و منکر واقعی اینها هستند.
ایکنا ـ در مقایسه با جوامع غیراسلامی، فساد چه آسیبهایی را به ساختار و بدنه جوامع اسلامی تحمیل میکند؟
در کشورهای اسلامی چون غالب حکومتهای آنها دیکتاتوری است و از سوی مردم مورد نظارت قرار نمیگیرند و از طرفی احزاب و مطبوعات نیز به معنای واقعی آن آزاد نیستند، فساد در این جوامع بیشتر رخ میدهد. اما در دنیای غرب، فساد سیاسی کمتر است، چون در آنجا دموکراسی وجود دارد، یعنی مردم بر دولتها نظارت میکنند و قدرتها مادامالعمر نیستند، البته این به معنای آن نیست که در این جوامع اصلا فساد و یا مشکلی وجود ندارد، ولی در کشورهای دموکراتیک، فساد سیاسی و اقتصادی کمتر مشاهده میشود؛ اما در برخی کشورهای اسلامی، حلقه حاکم مورد نظارت مردم قرار نمیگیرند و به همین دلیل در این جوامع، سوءاستفادههای مالی، رانت، اختلاس و... بیشتر به چشم میخورد.
ایکنا ـ آیا نوع خوانش و قرائتهای مختلف از دین و دینداری میتواند هم باعث ایجاد فساد و هم راهکاری برای مبارزه با فساد باشد؟
این هم میتواند یکی از عوامل باشد، ولی نباید بگوییم که همه مسائل را میشود با دین و قرائتهای دینی حل کنیم، بلکه باید به تجربیات بشری نیز توجه داشته باشیم. قرنها تلاش شده که بشر بر حاکمان در رأس قدرت نظارت داشته باشد. امروز بهترین راه و روش برای تحقق چنین امر مهمی، دموکراسی، مطبوعات و احزاب مستقل و آزاد است. در واقع همان چیزهایی که اسلام در باب موضوع امر به معروف و نهی از منکر و در مفهوم عام آن گفته، در دنیای جدید همین آموزه حالت علمیتر به خود گرفته و سعی شده به آن فرم داده شود. من به اینکه همه چیز را میتوان از طریق دین حل کرد، اعتقادی ندارم. درست است که دین حامل پیامهای متعددی است و همگان را به داشتن تقوا دعوت کرده و هشدار داده که دچار هلاکت حرث و نسل نشویم، ولی روشها باید مبتنی بر عقل و تجربیات بشری باشد.
ایکنا ـ مصداق بارز تجربیات بشری میتواند حاکمیت قانون باشد؟
بله یکی از راههای آن، تحقق حاکمیت قانون است. میرزا یوسفخان مستشارالدوله در زمان قاجار که از سوی شاه، فسادهای زیادی ایجاد میشد، کتابی با عنوان «یک کلمه» نوشت و گفت راه نجات کشور فقط در یک کلمه خلاصه میشود و آن هم قانون است. امیرکبیر گفته در غرب، قانون و در ایران، ناصرالدینشاه حاکم است. منتسکیو، روحالقوانین را نوشت و نظریه تفکیک قوا را مطرح کرد و این چیزی نبود که در فقه به آن اشاره شده باشد، بلکه این محصول تجربه یک انسان بوده و گفته اگر همه قوا در دست یک نفر و یا یک نهاد باشد، فساد ایجاد میشود. باید دید دین برای اینکه فسادهای سیاسی و اقتصادی کمتر شود، چه کارهایی انجام میدهد.
ایکنا ـ وضعیت امروز جامعه را از نظر فساد چگونه ارزیابی میکنید؟
براساس آماری که در جراید رسمی و نظرسنجیهای متعدد اعلام میشود، میبینیم که واقعا در جامعه آمار فساد بالاست، مثلا اگر آمار طلاق، خودکشی، سرقت، اعتیاد و... را با سال گذشته و یا سالهای قبلتر از آن مقایسه کنید، میبینید که آمار فساد در این زمینهها نه تنها کمتر شده، بلکه بیشتر هم شده است. ما باید به اینکه چرا برخی جوانان به اعتیاد روی میآورند، همسر خود را طلاق میدهند و یا خودکشی میکنند، پاسخ دهیم، آن هم در جامعهای که بودجه نهادها و مراکز دینی و مذهبی افزایش پیدا میکند. باید دید چرا به رغم این بودجههای زیاد، خروجی جامعه باید افزایش آمارهای فساد باشد.
به نظر میرسد در جامعه بهدنبال حل معضل فساد در زمینههای سیاسی و اقتصادی نبودهایم، مسائلی مثل رانت و اختلاس که از طریق مردم بازاری و عادی اتفاق نمیافتد، بلکه مربوط به مسئولان ردههای بالاست و این موضوع تاکنون حل نشده است. فسادهایی که در جامعه ما رخ میدهد، منشأ آن را باید در ردههای بالا جستوجو کرد.
ایکنا ـ آیا معتقدید این نهادها فعالیتهای اثربخشی نداشتهاند؟
باید به خروجی فعالیت آنها توجه کرد. مثلا خروجی وزارت ارشاد و صداوسیما و دیگر مراکز و مؤسسات را باید در متن جامعه دید، یعنی اگر دیدیم امسال اخلاق، دین و ایمان و رفتارهای مردم نسبت به سال گذشته بهتر شده است، آن موقع میتوانیم بگوییم این نهادها خوب کار کردهاند، ولی اگر دیدیم در جامعه اخلاق رو به انحطاط است، دروغگویی رواج پیدا کرده، ایمان و اعتقاد مردم ضعیف و آسیبهای اجتماعی بیشتر شده است، باید نتیجه بگیریم که این نهادها و وزارتخانهها با اینکه بودجههای زیادی گرفتهاند، ولی به رسالت خود عمل نکردهاند.
ایکنا ـ راهکار شما برای اینکه میزان فساد در جامعه کمتر شود چیست؟
یک راه آن، تحقق دموکراسی به معنای نظارت مستمر مردم بر حاکمیت است و راه دیگر آن آزادی، به این معنا که مردم جرئت داشته باشند حرفشان را بزنند. مطبوعات و احزاب اگر آزاد و مستقل باشند، فساد کمتر میشود، ولی مسئله فساد با زندان، اعدام کردن و حبسهای طولانی ریشهکن نمیشود و جواب نمیدهد، بلکه باید مطبوعات شفاف و روشن حرف بزنند که رانتخواری و اختلاسها در کجا و به چه علت بوده است. اگر مطبوعات و احزاب آینه واقعیتهای کشور شوند، فساد در جامعه کمتر خواهد شد.
ایکنا ـ جامعه از قِبل فساد با چه نوع ضررها و پیامدهایی مواجه شده است؟
ما چون به نام دین و اسلام در صحنه سیاسی ظاهر شده و خواستهایم به نام دین رسالت خود را اعلام کنیم، مردم هم از دین انتظار داشتند که مشکلاتشان را حل کند، ولی فکر میکنم در این زمینه خیلی موفق عمل نکردهایم، چون به فرموده امام خمینی(ره)، اگر مسئولان ما موفق نباشند، ضربه آن به اسلام میخورد. اولین خسرانی که در این میان شاهد بودهایم، ضعف اعتقاد مردم و تضعیف شدن دین بوده است.
فساد مقولهای چندبعدی و پیچیده است که در ابتداییترین و سادهترین شکل، انحراف از مسیر قانون، هنجارها و ارزشهای اخلاقی، اجتماعی، فرهنگی و دینی معنا میشود، اما این مفهوم در جوامع مختلف براساس نظام سیاسی، فرهنگی و قانونی آنها تعریف و تبیین میشود، ولی به نظر میرسد همه جوامع بر اینکه فساد ناشی از انحراف از مسیر قانون و ارزشهای اجتماعی است، اتفاق نظر دارند. فساد از این منظر بهعنوان امری مذموم شناخته میشود که میتواند در کوتاه مدت و بلندمدت نظم و سامان اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و دینی یک جامعه را بر هم بزند و جامعه را دچار بحرانها و چالشهای جبرانناپذیری کند. بر همین اساس مقابله و مبارزه با فساد یک ضرورت محسوب میشود. ۹ دسامبر به نام روز جهانی مبارزه با فساد نامگذاری شده است. خبرنگار ایکنا در اصفهان، به این مناسبت درباره سازوکارهای مبارزه با فساد در جامعه دینی گفتوگویی با حجتالاسلاموالمسلمین محمدتقی فاضل میبدی، عضو مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم و پژوهشگر دینی، داشته که متن آن را در ادامه میخوانید.
ایکنا ـ در متون دینی از جمله قرآن چه موضعی و رویکردی در قبال مسئله فساد برجسته است؟
واژه فساد در قرآن فراوان مطرح شده است، مثلا درباره منافقان فرموده که آنها فساد میکنند. واژه فساد از نظر معنا حضیض است. قرآن در سوره بقره از انسانهایی سخن میگوید که خیلی خوب صحبت میکنند، خوشگفتار هستند و سخن آنها دیگران را به تعجب و شگفتی وامیدارد، ولی به تعبیر قرآن، «وَ إِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ؛ و چون از حضور تو دور شود، کارش فتنه و فساد در زمین است و بکوشد تا حاصل خلق به باد فنا دهد و نسل بشر را قطع کند.» یکی از مصادیق فساد این است که سفره معیشت مردم یعنی طبیعت که شامل محیط زیست و منابع طبیعی است، خراب و به نابودی کشیده شود. علاوه بر این، در سوره بقره آمده است «...وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ»، یعنی علاوه بر طبیعت، باعث هلاکت بشر نیز میشوند و هلاکت بشر میتواند جسمی، مغزی، فکری و روحی باشد. یعنی جامعه را از سامانمندی به نابسامانی سوق میدهند.
در عالم اگر دو مسئله حرث، یعنی طبیعت و نسل یعنی انسانها از حالت معمولی و طبیعی خود خارج شوند، جامعه دچار فساد خواهد شد. یعنی از منظر قرآن، دو عامل فساد در جامعه، هلاکت حرث و نسل است. اگر بخواهیم فساد را معنا کنیم، میبینیم که فساد در دو چیز خود را نشان میدهد؛ یکی در قدرت و دیگری در ثروت. در تقسیمبندی جهان به دو بلوک شرق و غرب یا سوسیالیسم و کاپیتالیسم، سوسیالیستها معتقد بودند باید ثروت را کنترل کنیم تا از دل آن قدرت فاسد ایجاد نشود. کاپیتالیسم نیز معتقد بود باید قدرت را مهار کنیم تا از دل آن فساد بیرون نیاید؛ ولی از منظر اسلام، استغنا در قدرت و ثروت، باعث طغیان انسانها میشود. قرآن میگوید فرعون فساد میکرد، چون صاحب قدرت و ثروت بود.
مصادیق فساد در دنیای امروز، تمرکز بر قدرت و ثروت است. اگر در جامعه این مصداقها برجسته شده و کنترل نشود، آن جامعه به انواع فساد، یعنی آسیبهای اجتماعی، طلاق، اعتیاد به مواد مخدر و الکل، خودکشی، قتل و نزاعهای خانوادگی دچار میشود. بنابراین، تمرکز بر قدرت و ثروت، باعث ایجاد فساد میشود. برخی در دنیای امروز سعی دارند با این دو تمرکز مقابله کنند. امام علی(ع) نیز در سخنان خود با این دو مسئله به مبارزه برخاستهاند. اول اینکه ایشان سعی کردند صاحبان قدرت را پاسخگو تربیت کنند و دوم، هر کجا که ثروت انباشته شده بود، سعی کردند با آن مبارزه کنند. ایشان میفرمایند «ما رایت نعمه موفوره الا و فی جانبها حق مضیع؛ هر جا دیدید ثروتی انباشته شده، بدانید در کنارش حقوقی ضایع شده است.» یعنی جامعهای که ثروت در آن کنترل نشود، طبقاتی میشود.
فرقی نمیکند که این جامعه کجا باشد، به هر حال انسان، انسان است. نماز و روزه، او را کنترل نمیکند. برای کنترل فساد دو عامل مهم وجود دارد. یک عامل آن، تقوا به معنای کنترل درونی است که متأسفانه امروز کمتر دیده میشود. کنترل درونی یعنی انسان بتواند خودش را کنترل کند، یعنی اگر به جایی رسید و یا قدرت و ثروتی پیدا کرد، از آنها در راه سعادت و رفاه انسانها استفاده کند، ولی صرف تقوا، انسان را کنترل نمیکند، بلکه به عاملهای بیرونی دیگری هم نیاز است که همان نظارت مردم بر حکومتها محسوب میشود.
دموکراسی معنایش فقط این نیست که حکومت با رأی و نظر مردم انتخاب شود، بلکه معنای واقعی آن این است که حکومتها از طریق نظارت مردم کنترل شوند. دموکراسی یعنی اینکه وقتی مسئول و حاکمی با رأی مردم انتخاب شد و تا زمانی که این مسئولیت را عهدهدار است و در رأس قدرت قرار دارد، مردم بر کار او نظارت داشته باشند و او نیز متقابلا نسبت به مردم پاسخگو باشد.
ایکنا ـ آیا دموکراسی یکی از راهکارهای مدون برای جلوگیری از فساد در ساختارهای کلی جامعه است؟
بله، همینطور است. منظور از کنترلهای بیرونی، مطبوعات و احزاب آزاد است. امر به معروف و نهی از منکر مورد نظر اسلام، نوعی کنترل از بیرون است. امام علی(ع) میفرمایند: «اگر امر به معروف و نهی از منکر را فراموش کنید، بدترین شما بر شما مسلط خواهند شد.» یعنی مردم باید جامعه را کنترل کنند و هر جا منکری دیدند، اعتراض کنند. مراد از منکر، پیدا بودن موی خانمها یا دوچرخهسواری آنها نیست، بلکه منظور فسادهای کلان و ساختاری است.
دو نوع ظلم و فساد وجود دارد؛ یک نوع آن ظلم موضعی است، یعنی مثلا کسی در کنار خیابان، کار زشتی انجام دهد و یا گرانفروشی کند. نوع دیگر آن، ظلم و فساد ساختاری است و بهگونهای شکل میگیرد که از دل آن فسادهای مالی، رانت، اختلاس و... بیرون میآید و منکر واقعی اینها هستند.
ایکنا ـ در مقایسه با جوامع غیراسلامی، فساد چه آسیبهایی را به ساختار و بدنه جوامع اسلامی تحمیل میکند؟
در کشورهای اسلامی چون غالب حکومتهای آنها دیکتاتوری است و از سوی مردم مورد نظارت قرار نمیگیرند و از طرفی احزاب و مطبوعات نیز به معنای واقعی آن آزاد نیستند، فساد در این جوامع بیشتر رخ میدهد. اما در دنیای غرب، فساد سیاسی کمتر است، چون در آنجا دموکراسی وجود دارد، یعنی مردم بر دولتها نظارت میکنند و قدرتها مادامالعمر نیستند، البته این به معنای آن نیست که در این جوامع اصلا فساد و یا مشکلی وجود ندارد، ولی در کشورهای دموکراتیک، فساد سیاسی و اقتصادی کمتر مشاهده میشود؛ اما در برخی کشورهای اسلامی، حلقه حاکم مورد نظارت مردم قرار نمیگیرند و به همین دلیل در این جوامع، سوءاستفادههای مالی، رانت، اختلاس و... بیشتر به چشم میخورد.
ایکنا ـ آیا نوع خوانش و قرائتهای مختلف از دین و دینداری میتواند هم باعث ایجاد فساد و هم راهکاری برای مبارزه با فساد باشد؟
این هم میتواند یکی از عوامل باشد، ولی نباید بگوییم که همه مسائل را میشود با دین و قرائتهای دینی حل کنیم، بلکه باید به تجربیات بشری نیز توجه داشته باشیم. قرنها تلاش شده که بشر بر حاکمان در رأس قدرت نظارت داشته باشد. امروز بهترین راه و روش برای تحقق چنین امر مهمی، دموکراسی، مطبوعات و احزاب مستقل و آزاد است. در واقع همان چیزهایی که اسلام در باب موضوع امر به معروف و نهی از منکر و در مفهوم عام آن گفته، در دنیای جدید همین آموزه حالت علمیتر به خود گرفته و سعی شده به آن فرم داده شود. من به اینکه همه چیز را میتوان از طریق دین حل کرد، اعتقادی ندارم. درست است که دین حامل پیامهای متعددی است و همگان را به داشتن تقوا دعوت کرده و هشدار داده که دچار هلاکت حرث و نسل نشویم، ولی روشها باید مبتنی بر عقل و تجربیات بشری باشد.
ایکنا ـ مصداق بارز تجربیات بشری میتواند حاکمیت قانون باشد؟
بله یکی از راههای آن، تحقق حاکمیت قانون است. میرزا یوسفخان مستشارالدوله در زمان قاجار که از سوی شاه، فسادهای زیادی ایجاد میشد، کتابی با عنوان «یک کلمه» نوشت و گفت راه نجات کشور فقط در یک کلمه خلاصه میشود و آن هم قانون است. امیرکبیر گفته در غرب، قانون و در ایران، ناصرالدینشاه حاکم است. منتسکیو، روحالقوانین را نوشت و نظریه تفکیک قوا را مطرح کرد و این چیزی نبود که در فقه به آن اشاره شده باشد، بلکه این محصول تجربه یک انسان بوده و گفته اگر همه قوا در دست یک نفر و یا یک نهاد باشد، فساد ایجاد میشود. باید دید دین برای اینکه فسادهای سیاسی و اقتصادی کمتر شود، چه کارهایی انجام میدهد.
ایکنا ـ وضعیت امروز جامعه را از نظر فساد چگونه ارزیابی میکنید؟
براساس آماری که در جراید رسمی و نظرسنجیهای متعدد اعلام میشود، میبینیم که واقعا در جامعه آمار فساد بالاست، مثلا اگر آمار طلاق، خودکشی، سرقت، اعتیاد و... را با سال گذشته و یا سالهای قبلتر از آن مقایسه کنید، میبینید که آمار فساد در این زمینهها نه تنها کمتر شده، بلکه بیشتر هم شده است. ما باید به اینکه چرا برخی جوانان به اعتیاد روی میآورند، همسر خود را طلاق میدهند و یا خودکشی میکنند، پاسخ دهیم، آن هم در جامعهای که بودجه نهادها و مراکز دینی و مذهبی افزایش پیدا میکند. باید دید چرا به رغم این بودجههای زیاد، خروجی جامعه باید افزایش آمارهای فساد باشد.
به نظر میرسد در جامعه بهدنبال حل معضل فساد در زمینههای سیاسی و اقتصادی نبودهایم، مسائلی مثل رانت و اختلاس که از طریق مردم بازاری و عادی اتفاق نمیافتد، بلکه مربوط به مسئولان ردههای بالاست و این موضوع تاکنون حل نشده است. فسادهایی که در جامعه ما رخ میدهد، منشأ آن را باید در ردههای بالا جستوجو کرد.
ایکنا ـ آیا معتقدید این نهادها فعالیتهای اثربخشی نداشتهاند؟
باید به خروجی فعالیت آنها توجه کرد. مثلا خروجی وزارت ارشاد و صداوسیما و دیگر مراکز و مؤسسات را باید در متن جامعه دید، یعنی اگر دیدیم امسال اخلاق، دین و ایمان و رفتارهای مردم نسبت به سال گذشته بهتر شده است، آن موقع میتوانیم بگوییم این نهادها خوب کار کردهاند، ولی اگر دیدیم در جامعه اخلاق رو به انحطاط است، دروغگویی رواج پیدا کرده، ایمان و اعتقاد مردم ضعیف و آسیبهای اجتماعی بیشتر شده است، باید نتیجه بگیریم که این نهادها و وزارتخانهها با اینکه بودجههای زیادی گرفتهاند، ولی به رسالت خود عمل نکردهاند.
ایکنا ـ راهکار شما برای اینکه میزان فساد در جامعه کمتر شود چیست؟
یک راه آن، تحقق دموکراسی به معنای نظارت مستمر مردم بر حاکمیت است و راه دیگر آن آزادی، به این معنا که مردم جرئت داشته باشند حرفشان را بزنند. مطبوعات و احزاب اگر آزاد و مستقل باشند، فساد کمتر میشود، ولی مسئله فساد با زندان، اعدام کردن و حبسهای طولانی ریشهکن نمیشود و جواب نمیدهد، بلکه باید مطبوعات شفاف و روشن حرف بزنند که رانتخواری و اختلاسها در کجا و به چه علت بوده است. اگر مطبوعات و احزاب آینه واقعیتهای کشور شوند، فساد در جامعه کمتر خواهد شد.
ایکنا ـ جامعه از قِبل فساد با چه نوع ضررها و پیامدهایی مواجه شده است؟
ما چون به نام دین و اسلام در صحنه سیاسی ظاهر شده و خواستهایم به نام دین رسالت خود را اعلام کنیم، مردم هم از دین انتظار داشتند که مشکلاتشان را حل کند، ولی فکر میکنم در این زمینه خیلی موفق عمل نکردهایم، چون به فرموده امام خمینی(ره)، اگر مسئولان ما موفق نباشند، ضربه آن به اسلام میخورد. اولین خسرانی که در این میان شاهد بودهایم، ضعف اعتقاد مردم و تضعیف شدن دین بوده است.
منتشر شده در
گفتار
یکشنبه, 14 بهمن 1397 16:11
اسلام با فقر مخالف است
محمدتقی فاضلی میبدی
یکی از اهداف انقلاب اسلامی این بود که جامعه به عدالت اجتماعی و رفاه برسد و در واقع فقر و گرسنگی و محرومیت از بین برود .طبق آموزه های اسلام فقر امری بسیار زشت است و این پدیده در روایات و آموزه های اسلام در کنار کفر توصیف شده است. حضرت علی (ع) به فرزندشان محمد حنفیه می فرمایند: «من از تهیدستی بر تو هراسناکم، تو از فقر به خدا پناه ببر، چرا که همانا فقر، دین انسان را ناقص، و عقل را سرگردان، و عامل دشمنی است.»
اگر افراد جامعه دچار فقر و گرسنگی باشند جامعه وضعیت خاصی به خود میگیرد زیرا فقر "ام المفاسد"است. نگاهی به مسائل مختلف در جامعه نشان می دهد اگر مفاسد در جامعه زیاد باشد اخلاق فرو می ریزد و... اعتیاد و فروپاشی خانواده ها رخ میدهد، تمام این مسائل و معضلات ریشه در فقر و بی عدالتی دارد .انقلاب اسلامی نیز برای رسیدن به عدالت اجتماعی و رفع فقر و تبعیض بود در واقع یکی از عوامل مهم وقوع انقلاب دستیابی افراد جامعه به رفاه و سلامت و آسایش بود . شکی نیست که تامین معیشت مردم در جامعه اسلامی امری مهم و اساسی است که حتی در قرآن کریم هم بر آن تاکید شده است چرا که باعث ایجاد تعادل اقتصادی در جامعه می شود بنا بر این به نام انقلاب باید فقر و نابرابری را ریشه کن کرد چون اگر فقر بیاید اعتقاد به مسائل دینی کمرنگ می شود.
امام صادق (ع) می فرمایند: «اگر نان نباشد نماز و روزه هم در کار نیست.» بنا بر این وجود فقر و گرسنگی در جامعه دهها مشکل دیگر را به همراه دارد.
اگر مردم برای ارزشها انقلاب کردند ضروری و واجب است که عدالت اجتماعی در جامعه ملموس باشد و مردم از بابت معیشت و رفاه خود مشکلی نداشته باشند تا ضد ارزشها از بین برود.
منبع: روزنامه آفتاب یزد
یکی از اهداف انقلاب اسلامی این بود که جامعه به عدالت اجتماعی و رفاه برسد و در واقع فقر و گرسنگی و محرومیت از بین برود .طبق آموزه های اسلام فقر امری بسیار زشت است و این پدیده در روایات و آموزه های اسلام در کنار کفر توصیف شده است. حضرت علی (ع) به فرزندشان محمد حنفیه می فرمایند: «من از تهیدستی بر تو هراسناکم، تو از فقر به خدا پناه ببر، چرا که همانا فقر، دین انسان را ناقص، و عقل را سرگردان، و عامل دشمنی است.»
اگر افراد جامعه دچار فقر و گرسنگی باشند جامعه وضعیت خاصی به خود میگیرد زیرا فقر "ام المفاسد"است. نگاهی به مسائل مختلف در جامعه نشان می دهد اگر مفاسد در جامعه زیاد باشد اخلاق فرو می ریزد و... اعتیاد و فروپاشی خانواده ها رخ میدهد، تمام این مسائل و معضلات ریشه در فقر و بی عدالتی دارد .انقلاب اسلامی نیز برای رسیدن به عدالت اجتماعی و رفع فقر و تبعیض بود در واقع یکی از عوامل مهم وقوع انقلاب دستیابی افراد جامعه به رفاه و سلامت و آسایش بود . شکی نیست که تامین معیشت مردم در جامعه اسلامی امری مهم و اساسی است که حتی در قرآن کریم هم بر آن تاکید شده است چرا که باعث ایجاد تعادل اقتصادی در جامعه می شود بنا بر این به نام انقلاب باید فقر و نابرابری را ریشه کن کرد چون اگر فقر بیاید اعتقاد به مسائل دینی کمرنگ می شود.
امام صادق (ع) می فرمایند: «اگر نان نباشد نماز و روزه هم در کار نیست.» بنا بر این وجود فقر و گرسنگی در جامعه دهها مشکل دیگر را به همراه دارد.
اگر مردم برای ارزشها انقلاب کردند ضروری و واجب است که عدالت اجتماعی در جامعه ملموس باشد و مردم از بابت معیشت و رفاه خود مشکلی نداشته باشند تا ضد ارزشها از بین برود.
منبع: روزنامه آفتاب یزد
منتشر شده در
یادداشت
شنبه, 20 مرداد 1397 07:15
اسلام و اخلاق صلح
داود فیرحی (کنفرانس صلح در آستانه قزاقستان)
- مقدمه
اسلام، آن گونه که همه مسلمانان اجماع دارند، "دین جامع" است. این، بدان معنی است که برای هر امر فردی و
اجتماعی حکمی دارد و یا چنین انتظاری وجود دارد. انسان موجود پیچیده ای است و زندگی بشر آمیخته ای از بسیاری چیزها است. به همین دلیل متون دینی انباشته از احکام و توصیه های متعدد است؛ از عفو و بخشش تا قصاص، از دوستی تا عدالت، از صلح تا جنگ، و غیر اینها. اما این همه حاکی از تناقض نیست، بلکه شبکه ای از روابط بین این مفاهیم و احکام برقرار است که موجب تنظیم احکام شریعت در کلیت آن است.
یکی از این مسائل که امروزه بسیار برجسته شده است، نسبت جنگ و صلح، و دیدگاه اسلام در این باره است؛ آیات زیادی از جنگ سخن گفته اند، و همچنین بسیاری از آیات قرآن هم تأکید بر صلح دارند. روشن است کتاب آسمانی نقیض گویی ندارد و لاجرم این دو نوع از آیات و مفاهیم همبسته آنها نسبت قابل توضیحی با یکدیگر دارند. سه نظریه مهم وجود دارد؛
۱) اصالت جنگ؛ این نظریه بر آن است که در جهان و البته از دیدگاه اسلامی هم، اصل بر جنگ است و صلح استثنایی موید قاعده است. صلح به معنای متارکه، توقف جنگ و در ادبیات اسلامی همان "هُدنه یا مهادنه" است. فقیهانِ این دیدگاه، آیات صلح را منسوخ می دانند.
۲) اصالت صلح؛ این دیدگاه که بیشتر بین فقیهان متأخر رواج دارد، جنگ را استثناء می داند و بر ماهیت دفاعی جهاد نظر دارد. طبق این دیدگاه، جنگ چیزی جز فروپاشی صلح نیست و به همین دلیل هم خیلی زود باید به
شرایط صلح برگشت. صلح وضع طبیعی برای جوامع انسانی است.
۳) اصالت حفظ نظام و حیات معقول؛ طبق این دیدگاه، آن چه اهمیت و اولویت دارد، حفظ سامان عمومی زندگی و خیر عمومی است. نه صلح مطلقاً اصالت دارد و نه جنگ. آنچه مهم است نظم عمومی زندگی است و بدینسان هر چند صلح در مجموع سودمند است، اما آنگاه که اساس نظم جامعه و ارزش های بنیادی آن تهدید می شود، جنگ نیز ارزشی مقدس می یابد. در این نوشته بیشتر به اخلاق صلح می پردازیم.
الف: قرآن و اخلاق صلح
این نوشته فارغ از بحث اصالت، به "تکنولوژی ساخت و نگهداری صلح" نظر دارد. روشن است که امروزه صلح سودمند تر از جنگ برای جوامع است. چنین اندیشه ای در ادبیات دینی نیز دیده می شود؛ مسلمانان صلح را "سید الأحکام" می دانند که فلسفه عمومی آن قطع مشاجره و خصومت است.[1] "الصلحُ خیرٌ"[2] یک قاعده عمومی است که قرآن بدان تصریح میکند.
آیات 8-13 سوره حجرات اهمیت فراوانی از دیدگاه صلح پژوهی اسلامی و اخلاق صلح دارد؛[3] آیه 9 و 10 ماهیت امری دارد و در این دو آیه سه بار دستور به اصلاح و ساختن صلح است؛ - اگر دو دسته از مؤمنان گرفتار مناقشه و جنگ شدند، حتماً بین آنان صلح ایجاد کنید.- اگر گروهی بر دیگری عصیان کرد، و به جنگ ادامه داد، از مظلوم دفاع کنید و با عصیانگر بجنگید تا به امر خداوند برآید. سپس به عدل و انصاف بین آنان صلح کنید. - البته مؤمنان برادرند و بین برادران خود صلح ایجاد کنید. ادامه آیه 10 نکته مهم دیگری هم دارد؛ با این فرض که صلح مستلزم عفو و گذشتن از برخی حقوق از طرفین مناقشه است، قرآن تأکید می نماید که به هم دیگر بخشش و مهربانی کنید تا مورد بخشش خداوند قرار گیرید. گویی آیه دهم رحمت به یکدیگر را شرط و مقدمه ای برای رحمت خداوند بر بندگان می نماید.
آیات 11-13 سوره حجرات اما برخی لوازم و تکنولوژی ساختن صلح را نشانه رفته است. ساخت و مراقبت از صلح مقدمات و ابزارهای مهمی دارد که این قسمت از آیات قرآن به صراحت بدان تکیه و تأکید دارد؛
1- مراقبت زبان و تکنولوژی گفتار؛ زبان، اعم از زبان گفتار یا کردار، دروازۀ صلح و جنگ است. از جمله اسباب جنگ و مناقشه زبان تمسخر و تحقیر است. روشن است که مهم ترین ابزار جریان های تکفیری امروز، که این همه جنگ و ویرانی به نام جهاد مقدس راه انداخته اند، و جهان اسلام را به آشوب و ویرانی کشانده اند، خود برتر بینی مذهبی و تکفیر دیگر مسلمانان است آیه 11 از این خشونت گفتاری که لاجرم خشونت عریان می آورد نهی می کند و می افزاید؛ هرگز دیگران را تمسخر و تحقیر نکنید و به آنان نسبت ناروا ندهید. چه می دانید! شاید دیگر مردان و زنانی که شما آنان را تمسخر و تکفیر می کنید بهتر از شما باشند. قرآن دستور می دهد که عیبجویان و درشت گویان که به دیگر مؤمنان برچسب کفر و دیگر القاب زشت می دهند خیلی زود توبه نمایند و اگر چنین نکنند، ظالم و ستمکارند.
2- نفی ظاهرگرایی و قضاوت درباره ایمان دیگران؛ آیه 11 همچنین بر مسئله مهمتری نظر دارد و میگوید؛ هیچ کس حق ندارد خود را در مقام قاضی قرار داده و درباره ایمان و کفر دیگران حکم صادر کند. زیرا، ایمان در دل ها مکنون است و کسی را جز صاحبِ دل و خداوند بدان راهی نیست. به همین دلیل است که مسلمانان ملزم شده اند
هر آن که شهادتین را بر زبان جاری می کند مسلمان بدانند و تمام احکام و امتیازات مسلمانی را بدان بار نمایند. آیه دوازده سه حکم سلبی اساسی دارد که بنیاد نظم عمومی را تهدید می کنند؛ تحریم بدگمانی، حرمت تجسس در زندگی خصوصی دیگران، و حرام بودن غیبت کردن از دیگری.
3- پرهیز از بدگمانی؛ اعتماد و خوش بینی اساس زندگی معقول است. بدون اعتماد به دیگران زندگی به واقع جهنم می شود. نه به هم کیش خود می توانی تکیه کنی، نه با دیگران وارد معامله شوی و یا حتی کنار همسایه احساس آسودگی کنی. بی اعتمادی مساوی وحشت و اضطراب کامل است. دروازه بی اعتمادی نیز بدگمانی است.قرآن کریم، با نهی از بدگمانی، اساس زندگی را بر حسن ظن می نشاند و می گوید در مواجهه با دیگری، اصل را
بر صداقت و حسن ظن بگذارید. از خیلی از گمان ها و احتمالات منفی و نگران کننده بپرهیزید که بعضی از بدگمانی ها البته از جنس گناه هستند.
4- عدم تجسس در زندگی و باورهای مردم؛ کنجکاوی و سرک کشیدن در حوزه خصوصی مردمان اساس بسیاری از بدگمانی ها و ویرانی ها است. قرآن کریم بخش بزرگی از بدگمانی ها را ناشی از فضولی در زندگی خصوصی دیگران می داند. دیدن بخشی از کردار دیگران و در عین حال ندانستن دلیل کارهای او موجب قضاوت های یک جانبه و داوری های ناروا می شود. اسرار زندگی یک فرد هیچگاه برای دیگری کاملاً شناخته شده نیست به همین دلیل هم سرک کشیدن در زندگی خصوصی مردمان نتیجه ای جز داوری ناقص درباره اعمال و اندیشه های آنان ندارد. داوری ناقص و نارسایی که همواره ممکن است موجبات بد گمانی و تفسیر منفی شود.
5- منع از غیبت؛ بر اساس اشارات قرآن، تجسس موجب بدگمانی و آن هم فراهم آورنده زمینۀ غیبت از دیگران است. غیبت به معنای سخن گفتن درباره دیگری بدون حضور او است. باهم سخن گفتن غیر از پشت سر هم سخن گفتن است. در اولی یک گفتگوی سازنده و جدال احسن شکل می گیرد، اما در غیبت دو عنصر منفی وجود دارد؛ اولاً، غیبت آمیزهای از بدگمانی دارد؛ و ثانیاً، خود غیبت شونده حضور ندارد تا ادله توجیهی خود را ارائه دهد. در نتیجه، غیبت همیشه به محکمه ای می ماند که غیبت کننده خود در مقام قاضی است و در عین حال چونان شاکی ادله خود را یک جانبه عرضه می دارد و غیبت شونده (متهم غایب ) را محکوم نموده، خود را حق به جانب می پندارد و پیروزمندانه از محکمه بیرون می آید. روشن است که در غیبت نوعی خشونت گفتاری نهفته است و ظلمی آشکار در حق غیبت شونده رخ می دهد. قرآن از چنین ظلم تهوع آوری به خوردن گوشت برادر مرده تعبیر می کند و به شدت از آن باز می دارد.
به هر حال، سه گانه بدگمانی، تجسس در احوال و عقاید دیگران، و غیبت از دیگری، سه ابزار مهم برای فرو ریختن دیوار اعتماد و لاجرم فرو پاشی صلح در جامعه است. اما آیه 13 سوره حجرات این اندیشه را طرح می کند که خصلت های منفی فوق ناشی از یک انسان شناسی غلط و درک نادرست از خلقت انسان است. اصلاً چرا باید همه انسان ها یک جور باشند و یک جور درباره خالق و آدم و عالم فکر کنند؟
6- تکثر و تفاوت؛ آیه 13 آشکار بر اشتراک در خلقت و در عین حال تمایز و تفاوت انسان ها تصریح دارد . تمایز و تکثری که عمق و ماهیت آن را فقط خداوند می داند؛ « اى مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيرهها و قبيلهها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد؛ (اينها ملاك امتياز نيست،) گرامىترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست؛ خداوند دانا و آگاه است».سیاق آیه چنان است که به رغم منشاء واحد، از تنوع و تفاوت در خلقت انسان سخن میگوید. روشن است که تنوع در تیره ها و قبیله ها، البته تمایز در اندیشه ها و دریافت ها را نیز کم و بیش به همراه دارد و درک متفاوت انسان های متفاوت از خدا و جهان و انسان را رقم می زند. بدین سان، اگر نسبتی بین تکثر در خلقت و تکثر در اندیشه ها و سلایق را بپذیریم که البته قرآن چنین تکثری را پذیرفته است، لاجرم باید بر «تکثرگرایی دینی» و نه «نسبیگرایی اعتقادی» تکیه نمائیم.این نکته بدین معنی است که اخلاق دینداری حکم می کند که به همان اندازه که خود و ایمان خود را محکم می دانیم، این حق را به دیگران بدهیم که آنان نیز باور و ایمان خود را محکم بدانند. بر عکس، به همان اندازه که دیگران را از نظر خلوص اعتقادی ناقص می دانیم، دیگران نیز بتوانند این حق را داشته باشند اعتقادات دینی و باورهای مذهبی من را ناتمام و قابل نقد بدانند.
متن آیه چنین می نماید که هرکسی حق دارد «یقین اعتقادی» خاص خود را داشته باشد. اما این یقین هر چه باشد یقین خاص او است و نمی تواند برای دیگر مسلمانان حجت بوده و به یقین دیگران نیز بدل شود. به همین دلیل است که اجماع مسلمانان بر این است که هر کس شهادتین بر زبان جاری کرد مسلمان است و تا زمانی که آشکارا توحید و نبوت را انکار ننموده، همچنان بر مسلمانی او حکم می شود. بیش از این نه کسی مجاز است و نه اصلاً امکان دارد که از باورهای درونی مؤمنان کنکاش نماید.
متأسفانه، جریان های تکفیری به ناروا و خارج از اصول و روش شناسی رایج مسلمانی، سعی دارند و «جزمهای
اعتقادی» خود را معیار کفر و ایمان دیگر مسلمانان قرار می دهند. آنان همه کسانی را که با یقینیات آنان شریک و یا منطبق نیستند، نامسلمان و گمراه می شمارند و بر قتل و آزار آنان حکم می کنند. قرآن پادزهر این افراط گرایی را در پذیرش تمایزات و تفاوتهای بنی آدم، و «تواضع معرفتی» ناشی از این واقعیت ها معرفی می کند. اخلاق دینی حکم می کند که اندکی هم به دیگران حق دهید که درکی متفاوت از تو، و یقینی متفاوت از جزم های اعتقادی تو داشته باشند. در زیر به عقلانی بودن صلح و صلح جویی از منظر «سنّت» می پردازیم.
ب: سنّت و عقلانیت صلح
منظور از عقلانی بودن صلح، «نفع و سودمندی» آن برای جامعه و تمدن اسلامی و لاجرم جهانیان است. منابع دینی نه تنها از مشروعیت صلح سخن گفته و آن را به یک قاعده فقهی بدل کرده اند، بلکه بر فضیلت صلح و ارزش ترجیحی صلح نیز پای فشرده اند. در زیر به برخی از این ادلّه روایی اشاره میکنیم؛
1- پیامبر اکرم و مشروعیت صلح؛ حدیثی از رسول الله(ص) وجود دارد که علی(ع) و دیگر امامان شیعه نیز آن را روایت کرده اند. متن حدیث چنین است؛« الصُّلْحُ جَائِزٌ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ إِلَّا صُلْحاً حَرَّمَ حَلَالًا أَوْ أَحَلَّ حَرَاماً».[4] از
امام صادق(ع) نیز نقل شده است؛ « الصُّلْحُ جَائِزٌ بَيْنَ النَّاسِ».[5] روایت نخست از مشروعیت صلح بین مسلمین سخن می گوید و گزاره دوم فراتر می رود و ناظر به جواز و مشروعیت صلح بین مردم، اعم از مسلمان و غیر آن، است. روشن است که سیاق این دسته از روایات ارشاد بر حکم عقلاء است و به معنای عقلانی و عقلائی بودن صلح برای بنی بشر است. صلح نیز همانند هر قرارداد و معاهدۀ دیگر، تنها یک خط قرمز برای جامعه مسلمانی دارد و اینکه نباید موجب حرام شدن حلال و یا حلال کردن حرام باشد. به تعبیر فقیهان؛ لازم نیست که موافق شرع باشد، بلکه کافی است که مغایر شریعت نباشد. میرزای قمی، فقیه عصر قاجاری، در توضیح روایت می نویسد؛ «این سخن معصوم(ع) که "صلح بین مسلمانان جایز است"، دو احتمال معنایی دارد؛ نخست این که؛ صلح قراردادی مشروع و جایز است، و دوم این که؛ قرارداد صلح مورد امضای شارع بوده، الزام آور است و الزام شرعی دارد»[6]. صلح و صلح سازی چنان فضیلتی نزد پیامبر اسلام دارد که وی از جواز کذب به قصد صلح سخن میگوید. از دیدگاه پیامبر اسلام، یکی از مستثنیات حرمت دروغ، دروغ به قصد صلح است و می فرماید: «آری صلحجو دروغ پرداز نیست؛ نعم ان المصلح لیس بکذّاب».[7]
به هر حال، صلح چنان اهمیتی دارد که حتی قَسَم نیز نمی تواند مانع از اقدام به ساختن صلح شود. در روایتی توصیه شده است؛ هرگاه کسی از شما دعوت کرد که برای صلح بین دو نفر میانجیگری کنید، هرگز نگویید که من قسم خورده ام چنین کاری نکنم.[8] روایت دیگر اما تند تر است ؛طرفین مناقشه را به صلح فرا می خواند و بر صلح شکنان نهیب میزند و میگوید؛« ملعون است، ملعون است کسی که برادرش او را به صلح فرا میخواند و او
صلح نمیکند».[9] تکرار واژه ملعون حاکی از تأکید بر قبح صلح شکنی یا فرار از صلح است.
2- امام علی(ع) و عقلانیت صلح؛ نهج البلاغه منبع غنی برای صلح پژوهان و صلح جویان است. امام علی(ع) توصیههای دقیقی برای مهندسی صلح دارد. نخستین گام برای ساختن صلح، داشتن «ارادۀ صلح» است و آگاهی از مزایا و منافع آن برای جامعه. در قطعه ای از عهد مالک اشتر می نویسد؛صلحی را که دشمنت تو را بدان فرا می خواند و رضای خدا در آن است ، از خود دور مکن . زیرا در صلح [ فواید مهمی چون؛] حفظ قوای مسلح تو ، آسایش فکر و فراغ بال تو ، و امنیت سرزمینات نهفته است.[10]
- فرایند صلح؛ادبیات امام علی به گونه ای است که فرایند گام به گام ساختن یک صلح را نشان می دهد و یا حداقل چنین چیزی قابل استنباط است. این فرایند را می توان در چهارگام خلاصه نمود؛ ارادۀ صلح، گفتگو برای توافق، تبدیل توافق به قرارداد رسمی، و تعیین مکانیسم و نهاد داوری در متن قرارداد. پاره مورد اشاره از عهدنامه مالک اشتر این چهارگانه را مد نظر دارد و در باره وفای به عهد/ قرارداد صلح می افزاید؛ و هرگاه قرار صلحی بین خود و دشمنت بستی، به عهد خود وفادار باش... زیرا، هیچ واجبی از واجبات الهی به اندازه عظمت وفای به عهد مورد اجماع مردم نیست. مردم به رغم آن که آرزوهای پراکنده و آراء پریشان دارند در اهمیت وفای عهد اتفاق نظر دارند. قطع نظر از مسلمانان، حتی مشرکان نیز با توجه به عواقب ویرانگر عهد شکنی، بر حفظ پیمان التزام دارند.[11]
- اخلاق و لوازم صلح؛صلح پیش فرض ها و لوازم خاص خود را دارد. در این جا به برخی از مهم ترین آن ها اشاره می کنیم؛
1- حرمت انسان و احتیاط در خونریزی؛ عهدنامه تأکید دارد که ؛ ایّاک و الدماء و سفکها بغیر حِلّها؛ نهایت احتیاط و پرهیز را در ریختن خون ناحق داشته باش. زیرا، هیچ چیز به اندازه ریختن خون ناحق موجب بدبختی و زوال نعمت نمی شود. هرگز بر این اندیشه نباش که پایه های قدرت خود را بر خونریزی حرام بنا کنی زیرا این کار بر عکس موجب ضعف و زوال دولت و انتقال قدرت خواهد بود.
2- دعا برای حفظ خون دشمن؛امام(ع) نه تنها از خونریزی و عواقب قهری آن هشدار می دهد، بلکه برعکس، یاران خود را توصیه میکند که برای برقراری صلح و جلوگیری از خونریزی دعا کنند. متن دعای امام چنین است؛خدایا، خون ما و دشمنانمان را حفاظت نما، و بین ما و آنان صلح ایجاد کن، و آنان را هدایت فرمای که اگر جاهلند حق را بشناسند و اگر به سرکشی و دشمنی رانده شده اند از از این راه برگردند.[12]
3- منع از دشنام و لعنِ دشمن؛ نصر بن مزاحم در خلال گزارش خود از جنگ صفین(سال37 هجرت)، به مطلب ارزشمندی از اخلاق امیرالمؤمنین اشاره می کند و می نویسد؛ حِجربن عدی و عمرو بن حَمق- که از یاران نزدیک امام بودند- اهل شام را لعن و دشنام می دادند. خبر به امام که رسید. پیغام فرستاد؛ بس کنید این کاری که از شما شنیده ام. آن دو پیش امام آمدند و پرسیدند؛ مگر ما به حق نیستیم و مگر شامیان به ناحق به جنگ ما بر نخاسته اند؟ امام پاسخ داد؛ آری چنین است. گفتند؛ پس چرا ما را از لعن و دشنام شامیان باز می داری؟ امام پاسخ داد؛ زشت می دانم و بیزارم از این که یاران من زبان به لعن و دشنام گشایند. به جای آن بهتر است که کارهای نادرست آنان را به مردم گزارش کنید و گفتار و کردار ناروای آنان را به آگاهی مردم برسانید[ تا خود مردم قضاوت کنند]. به جای لعن و دشنام، دعا کنید که خداوند خون ما و آنان را حفظ نماید و بین ما صلح برقرار کند.[13]
ج: وظیفه فرد در ساختن/ حفاظت صلح
اشاره کردیم که صلح در ادبیات فقیهان بیشتر ناظر به قراردادی است که هدف از تشریع آن قطع نزاع و مخاصمه است. اما روشن است که اهمیت صلح مشروط به وجود خصومت و منازعه نیست،[14] بلکه صلح بیشتر حالت بازدارندگی دارد تا حل منازعه. به عبارت دیگر، صلح دو کاربست متمایز دارد؛ یکی، حل منازعه پس از آن که اختلاف و نزاعی به هر دلیل بین دو کس یا دو گروه و ملتی پیدا می شود؛ و دوم، نقش بازدارندگی صلح است که از ابتدا و پیشاپیش مانع از ظهور منازعه و لاجرم پیامدهای ویرانگر آن می شود. بدین سان، صلح و صلح جویی پدیده ای موقت و مربوط به شرایط نزاع و درگیری نیست. بلکه، مسئلهای دائمی و ابزاری اساسی برای تداوم نظم عمومی و پرهیز از افتادن جوامع در شرایط منازعه و جنگ است. این نکته بدین معنی است که جنگ و صلح نمی آیند، بلکه ساخته می شوند. آن دو حاصل شرایط ساختاری نیستند، بلکه دست پخت ما مردمان هر جامعه در هر زمان است. با چنین دیدگاهی، صلح جویی وظیفه اخلاقی فرد فرد بنی بشر تلقی می شود که هرکس به سهم خود بار چنین وظیفه ای را مکلف است بر دوش خود حمل نماید. مولانا در دیوان شمس تبریزی به زیبایی به این وظیفه اشاره می کند و می سراید:
تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید تو یکی نهای هزاری تو چراغ خود برافروز
که یکی چراغ روشن ز هزار مُرده بهتر که به است یک قد خوش ز هزار قامت کوز .[15]
-خاتمه؛ امید به صلح و بازگشت عقلانیت
واقعیت این است که جهان اسلام در بد مخمصه ای افتاده و ترازوی تمدن آن کج شده است. رادیکالیسم مذهبی،
جنایی شدن مذهب، جنگ و ویرانی، قلب جهان اسلام را می فشارد و نبض حیات او در آستانه توقف ایستاده است. چنین شرایطی البته هر مسلمانی را به پرتگاه یأس می کشاند و خار نا امیدی را به پای اندیشه و تدبیر او می نشاند. آیا تمدن ما به پایان تاریخی خود رسیده است؟ آیا، آهنگ آن دارد که از دنیای زندگان هجرت کند و با تمدن های گذشته همنشین شود؟ آیا تمدن اسلامی قادر است تعادل مورد نیاز و توازن مطلوب خود را دوباره باز یابد؟ آیا ممکن است .
رادیکالیسم موجود به فرصتی تاریخی برای باز اندیشی در اصول و پایه های ارزشی مسلمانان بدل شود؟چنین می نماید که هر دو فرض قضیه امکان منطقی دارد؛ بحران موجود هم می تواند آغازی بر پایان تاریخی تمدن ما باشد و هم این پتانسیل را دارد که فرصتی برای آسیب شناسی و اصلاح تفکر اسلامی فراهم نماید. تنها شرط این فرض دوم این است که جامعه اسلامی و بویژه نخبگان آن امید به صلح را از دست ندهند. اگر نه بیشتر، لا اقل به اندازه رادیکال های مذهبی و جریان های تکفیری این همت و مجاهدت را داشته باشند که ذخیره های معنویت و عقلانیت مکنون در منابع اسلامی را به جهانیان و مهم تر از همه به خود مسلمانان بشناسانند. سخن مولوی اهمیت زیادی دارد؛ او هرگز نمی گوید که «به یک گل بهار نمی شود». بلکه بر این اندیشه است که؛ «که یکی چراغ روشن ز هزار مرده بهتر». به تعبیر شاعر دیگر؛« یک شمع فروزان به کف قافله سالار/ تا طاق ثریا ببرد انجمنی را». مهم این است که در مقابل طوفان جنگ طلبی، موج صلح جویی نیز از درون جهان اسلام برآید. شاید به این وسیله درآمدی بر تعادل باشد. مولوی سخنی دارد که صلح، صلح می آفریند و جنگ نیز بر جنگ می افزاید:
موجهای صلح بر هم میزند کینهها از سینهها بر میکند
موجهای جنگ بر شکل دگر مهرها را میکند زیر و زبر
مهر تلخان را به شیرین میکشد زانک اصل مهرها باشد رَشَد
قهر شیرین را به تلخی میبرد تلخ با شیرین کجا اندر خورد.
این ابیات از مثنوی مولانا، حاکی از این واقعیت است که هر دو موج جنگ و صلح جاذبه ها و لاجرم پیامدهای خاص خود را دارد. همچنین به این معنی است که اگر موجهای صلح ضعیف باشند البته مقهور امواج سهمگین جنگ خواهند شد. لیکن در صورت توازن امواج صلح و جنگ در جامعه، چون صلح جاذبه ذاتی دارد و با طبع بشر سازگارتر است، امکان فراگیری بیشتری دارد. وی با اشاره به این ویژگی صلح می سراید:
آنها که اهل صلحند بردند زندگی را وین ناکسان بمانند در جنگ زندگانی[16]
***
پانوشتها:
[1] - الصُلح؛ و هو سيّد الأحكام، و قد شرع لقطع التشاجر و الخصام إلَّا ما حرّم الحلال و حلل الحرام، و يعتبر في المتصالحين كل ما يعتبر في العقود من العقل و البلوغ و الرشد و الاختيار و نفوذ التصرّف و أركانه المصالح عنه من عين أو دين أو حق أو منفعة و المصالح به، و الصيغة هي: صالحت و قبلت، و هو قسمان: اختیاری و قهری. - نجفى، كاشف الغطاء، محمد حسين بن على بن محمد رضا، وجيزة الأحكام، 6 جلد، مؤسسه كاشف الغطاء، نجف اشرف - عراق، دوم، 1366 ه ق، ج3، ص26.
[2] - النساء/128.
[3] - وَ إِن طَائفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُواْ فَأَصْلِحُواْ بَيْنهَمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَئهُمَا عَلىَ الْأُخْرَى فَقَاتِلُواْ الَّتىِ تَبْغِى حَتىَ تَفِىءَ إِلىَ أَمْرِ اللَّهِ فَإِن فَاءَتْ فَأَصْلِحُواْ بَيْنهما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُواْ إِنَّ اللَّهَ يحُبُّ الْمُقْسِطِينَ(9) إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُواْ بَينْ أَخَوَيْكمُ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ لَعَلَّكمُ تُرْحَمُونَ(10) يَأَيهُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِّن قَوْمٍ عَسىَ أَن يَكُونُواْ خَيرْا مِّنهْمْ وَ لَا نِسَاءٌ مِّن نِّسَاءٍ عَسىَ أَن يَكُنَّ خَيرْا مِّنهْنَّ وَ لَا تَلْمِزُواْ أَنفُسَكمُ وَ لَا تَنَابَزُواْ بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْايمَانِ وَ مَن لَّمْ يَتُبْ فَأُوْلَئكَ هُمُ الظَّالِمُونَ(11)يَأَيهُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اجْتَنِبُواْ كَثِيرًا مِّنَ الظَّنّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنّ إِثْمٌ وَ لَا تجَسَّسُواْ وَ لَا يَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضًا أَ يحُبُّ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِيمٌ(12)
يَأَيهُّا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكمُ مِّن ذَكَرٍ وَ أُنثىَ وَ جَعَلْنَاكمُ شُعُوبًا وَ قَبَائلَ لِتَعَارَفُواْ إِنَّ أَكْرَمَكمُ عِندَ اللَّهِ أَتْقَئكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ(13)
[4] - قمّى، صدوق، محمّد بن على بن بابويه، من لا يحضره الفقيه، 4 جلد، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، قم - ايران، دوم، 1413 ه ق. ج3، ص23.
[5] - كلينى، ابو جعفر، محمد بن يعقوب، الكافي (ط - الإسلامية)، 8 جلد، دار الكتب الإسلامية، تهران - ايران، چهارم، 1407 ه ق، ج5، ص259.
[6] - گيلانى، ميرزاى قمّى، ابو القاسم بن محمد حسن، جامع الشتات في أجوبة السؤالات (للميرزا القمي)، 4 جلد، مؤسسه كيهان، تهران - ايران، اول، 1413 ه ق،ج3، ص213.
[7] - بروجردى، آقا حسين طباطبايى، جامع أحاديث الشيعة، 31 جلد، انتشارات فرهنگ سبز، تهران - ايران،
اول، 1429 ه ق، ج23،ص894.
[8] - همان، ص893.- اذا دعيت لصلح بين اثنين فلا تقل علىّ يمين الّا أفْعَلُ.
[9] - همان، ص894.- قوله عليه السلام ملعون ملعون رجل يبدأه أخوه بالصلح فلم يصالحه.
[10] - صبحی صالح، نهج البلاغه، ص442.
[11] - همان.
[12] - سید محمد رضی، نهج البلاغه، قم: موسسۀ نهج البلاغه، 1414ق، ص242.
[13] - نورى، محدث، ميرزا حسين، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، 18 جلد، مؤسسه آل البيت عليهم
السلام، بيروت - لبنان، اول، 1408 ه ق، ج12، صص306-307.
[14] - بجنوردى، سيد حسن بن آقا بزرگ موسوى، القواعد الفقهية (للبجنوردي، السيد حسن)، 7 جلد، نشر الهادي، قم - ايران، اول، 1419 ه ق، ج5،صص11-12.
[15] - مولوی، دیوان شمس، غزل شماره 1197.
[16] - همان، غزل شماره 2961
- مقدمه
اسلام، آن گونه که همه مسلمانان اجماع دارند، "دین جامع" است. این، بدان معنی است که برای هر امر فردی و
اجتماعی حکمی دارد و یا چنین انتظاری وجود دارد. انسان موجود پیچیده ای است و زندگی بشر آمیخته ای از بسیاری چیزها است. به همین دلیل متون دینی انباشته از احکام و توصیه های متعدد است؛ از عفو و بخشش تا قصاص، از دوستی تا عدالت، از صلح تا جنگ، و غیر اینها. اما این همه حاکی از تناقض نیست، بلکه شبکه ای از روابط بین این مفاهیم و احکام برقرار است که موجب تنظیم احکام شریعت در کلیت آن است.
یکی از این مسائل که امروزه بسیار برجسته شده است، نسبت جنگ و صلح، و دیدگاه اسلام در این باره است؛ آیات زیادی از جنگ سخن گفته اند، و همچنین بسیاری از آیات قرآن هم تأکید بر صلح دارند. روشن است کتاب آسمانی نقیض گویی ندارد و لاجرم این دو نوع از آیات و مفاهیم همبسته آنها نسبت قابل توضیحی با یکدیگر دارند. سه نظریه مهم وجود دارد؛
۱) اصالت جنگ؛ این نظریه بر آن است که در جهان و البته از دیدگاه اسلامی هم، اصل بر جنگ است و صلح استثنایی موید قاعده است. صلح به معنای متارکه، توقف جنگ و در ادبیات اسلامی همان "هُدنه یا مهادنه" است. فقیهانِ این دیدگاه، آیات صلح را منسوخ می دانند.
۲) اصالت صلح؛ این دیدگاه که بیشتر بین فقیهان متأخر رواج دارد، جنگ را استثناء می داند و بر ماهیت دفاعی جهاد نظر دارد. طبق این دیدگاه، جنگ چیزی جز فروپاشی صلح نیست و به همین دلیل هم خیلی زود باید به
شرایط صلح برگشت. صلح وضع طبیعی برای جوامع انسانی است.
۳) اصالت حفظ نظام و حیات معقول؛ طبق این دیدگاه، آن چه اهمیت و اولویت دارد، حفظ سامان عمومی زندگی و خیر عمومی است. نه صلح مطلقاً اصالت دارد و نه جنگ. آنچه مهم است نظم عمومی زندگی است و بدینسان هر چند صلح در مجموع سودمند است، اما آنگاه که اساس نظم جامعه و ارزش های بنیادی آن تهدید می شود، جنگ نیز ارزشی مقدس می یابد. در این نوشته بیشتر به اخلاق صلح می پردازیم.
الف: قرآن و اخلاق صلح
این نوشته فارغ از بحث اصالت، به "تکنولوژی ساخت و نگهداری صلح" نظر دارد. روشن است که امروزه صلح سودمند تر از جنگ برای جوامع است. چنین اندیشه ای در ادبیات دینی نیز دیده می شود؛ مسلمانان صلح را "سید الأحکام" می دانند که فلسفه عمومی آن قطع مشاجره و خصومت است.[1] "الصلحُ خیرٌ"[2] یک قاعده عمومی است که قرآن بدان تصریح میکند.
آیات 8-13 سوره حجرات اهمیت فراوانی از دیدگاه صلح پژوهی اسلامی و اخلاق صلح دارد؛[3] آیه 9 و 10 ماهیت امری دارد و در این دو آیه سه بار دستور به اصلاح و ساختن صلح است؛ - اگر دو دسته از مؤمنان گرفتار مناقشه و جنگ شدند، حتماً بین آنان صلح ایجاد کنید.- اگر گروهی بر دیگری عصیان کرد، و به جنگ ادامه داد، از مظلوم دفاع کنید و با عصیانگر بجنگید تا به امر خداوند برآید. سپس به عدل و انصاف بین آنان صلح کنید. - البته مؤمنان برادرند و بین برادران خود صلح ایجاد کنید. ادامه آیه 10 نکته مهم دیگری هم دارد؛ با این فرض که صلح مستلزم عفو و گذشتن از برخی حقوق از طرفین مناقشه است، قرآن تأکید می نماید که به هم دیگر بخشش و مهربانی کنید تا مورد بخشش خداوند قرار گیرید. گویی آیه دهم رحمت به یکدیگر را شرط و مقدمه ای برای رحمت خداوند بر بندگان می نماید.
آیات 11-13 سوره حجرات اما برخی لوازم و تکنولوژی ساختن صلح را نشانه رفته است. ساخت و مراقبت از صلح مقدمات و ابزارهای مهمی دارد که این قسمت از آیات قرآن به صراحت بدان تکیه و تأکید دارد؛
1- مراقبت زبان و تکنولوژی گفتار؛ زبان، اعم از زبان گفتار یا کردار، دروازۀ صلح و جنگ است. از جمله اسباب جنگ و مناقشه زبان تمسخر و تحقیر است. روشن است که مهم ترین ابزار جریان های تکفیری امروز، که این همه جنگ و ویرانی به نام جهاد مقدس راه انداخته اند، و جهان اسلام را به آشوب و ویرانی کشانده اند، خود برتر بینی مذهبی و تکفیر دیگر مسلمانان است آیه 11 از این خشونت گفتاری که لاجرم خشونت عریان می آورد نهی می کند و می افزاید؛ هرگز دیگران را تمسخر و تحقیر نکنید و به آنان نسبت ناروا ندهید. چه می دانید! شاید دیگر مردان و زنانی که شما آنان را تمسخر و تکفیر می کنید بهتر از شما باشند. قرآن دستور می دهد که عیبجویان و درشت گویان که به دیگر مؤمنان برچسب کفر و دیگر القاب زشت می دهند خیلی زود توبه نمایند و اگر چنین نکنند، ظالم و ستمکارند.
2- نفی ظاهرگرایی و قضاوت درباره ایمان دیگران؛ آیه 11 همچنین بر مسئله مهمتری نظر دارد و میگوید؛ هیچ کس حق ندارد خود را در مقام قاضی قرار داده و درباره ایمان و کفر دیگران حکم صادر کند. زیرا، ایمان در دل ها مکنون است و کسی را جز صاحبِ دل و خداوند بدان راهی نیست. به همین دلیل است که مسلمانان ملزم شده اند
هر آن که شهادتین را بر زبان جاری می کند مسلمان بدانند و تمام احکام و امتیازات مسلمانی را بدان بار نمایند. آیه دوازده سه حکم سلبی اساسی دارد که بنیاد نظم عمومی را تهدید می کنند؛ تحریم بدگمانی، حرمت تجسس در زندگی خصوصی دیگران، و حرام بودن غیبت کردن از دیگری.
3- پرهیز از بدگمانی؛ اعتماد و خوش بینی اساس زندگی معقول است. بدون اعتماد به دیگران زندگی به واقع جهنم می شود. نه به هم کیش خود می توانی تکیه کنی، نه با دیگران وارد معامله شوی و یا حتی کنار همسایه احساس آسودگی کنی. بی اعتمادی مساوی وحشت و اضطراب کامل است. دروازه بی اعتمادی نیز بدگمانی است.قرآن کریم، با نهی از بدگمانی، اساس زندگی را بر حسن ظن می نشاند و می گوید در مواجهه با دیگری، اصل را
بر صداقت و حسن ظن بگذارید. از خیلی از گمان ها و احتمالات منفی و نگران کننده بپرهیزید که بعضی از بدگمانی ها البته از جنس گناه هستند.
4- عدم تجسس در زندگی و باورهای مردم؛ کنجکاوی و سرک کشیدن در حوزه خصوصی مردمان اساس بسیاری از بدگمانی ها و ویرانی ها است. قرآن کریم بخش بزرگی از بدگمانی ها را ناشی از فضولی در زندگی خصوصی دیگران می داند. دیدن بخشی از کردار دیگران و در عین حال ندانستن دلیل کارهای او موجب قضاوت های یک جانبه و داوری های ناروا می شود. اسرار زندگی یک فرد هیچگاه برای دیگری کاملاً شناخته شده نیست به همین دلیل هم سرک کشیدن در زندگی خصوصی مردمان نتیجه ای جز داوری ناقص درباره اعمال و اندیشه های آنان ندارد. داوری ناقص و نارسایی که همواره ممکن است موجبات بد گمانی و تفسیر منفی شود.
5- منع از غیبت؛ بر اساس اشارات قرآن، تجسس موجب بدگمانی و آن هم فراهم آورنده زمینۀ غیبت از دیگران است. غیبت به معنای سخن گفتن درباره دیگری بدون حضور او است. باهم سخن گفتن غیر از پشت سر هم سخن گفتن است. در اولی یک گفتگوی سازنده و جدال احسن شکل می گیرد، اما در غیبت دو عنصر منفی وجود دارد؛ اولاً، غیبت آمیزهای از بدگمانی دارد؛ و ثانیاً، خود غیبت شونده حضور ندارد تا ادله توجیهی خود را ارائه دهد. در نتیجه، غیبت همیشه به محکمه ای می ماند که غیبت کننده خود در مقام قاضی است و در عین حال چونان شاکی ادله خود را یک جانبه عرضه می دارد و غیبت شونده (متهم غایب ) را محکوم نموده، خود را حق به جانب می پندارد و پیروزمندانه از محکمه بیرون می آید. روشن است که در غیبت نوعی خشونت گفتاری نهفته است و ظلمی آشکار در حق غیبت شونده رخ می دهد. قرآن از چنین ظلم تهوع آوری به خوردن گوشت برادر مرده تعبیر می کند و به شدت از آن باز می دارد.
به هر حال، سه گانه بدگمانی، تجسس در احوال و عقاید دیگران، و غیبت از دیگری، سه ابزار مهم برای فرو ریختن دیوار اعتماد و لاجرم فرو پاشی صلح در جامعه است. اما آیه 13 سوره حجرات این اندیشه را طرح می کند که خصلت های منفی فوق ناشی از یک انسان شناسی غلط و درک نادرست از خلقت انسان است. اصلاً چرا باید همه انسان ها یک جور باشند و یک جور درباره خالق و آدم و عالم فکر کنند؟
6- تکثر و تفاوت؛ آیه 13 آشکار بر اشتراک در خلقت و در عین حال تمایز و تفاوت انسان ها تصریح دارد . تمایز و تکثری که عمق و ماهیت آن را فقط خداوند می داند؛ « اى مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيرهها و قبيلهها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد؛ (اينها ملاك امتياز نيست،) گرامىترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست؛ خداوند دانا و آگاه است».سیاق آیه چنان است که به رغم منشاء واحد، از تنوع و تفاوت در خلقت انسان سخن میگوید. روشن است که تنوع در تیره ها و قبیله ها، البته تمایز در اندیشه ها و دریافت ها را نیز کم و بیش به همراه دارد و درک متفاوت انسان های متفاوت از خدا و جهان و انسان را رقم می زند. بدین سان، اگر نسبتی بین تکثر در خلقت و تکثر در اندیشه ها و سلایق را بپذیریم که البته قرآن چنین تکثری را پذیرفته است، لاجرم باید بر «تکثرگرایی دینی» و نه «نسبیگرایی اعتقادی» تکیه نمائیم.این نکته بدین معنی است که اخلاق دینداری حکم می کند که به همان اندازه که خود و ایمان خود را محکم می دانیم، این حق را به دیگران بدهیم که آنان نیز باور و ایمان خود را محکم بدانند. بر عکس، به همان اندازه که دیگران را از نظر خلوص اعتقادی ناقص می دانیم، دیگران نیز بتوانند این حق را داشته باشند اعتقادات دینی و باورهای مذهبی من را ناتمام و قابل نقد بدانند.
متن آیه چنین می نماید که هرکسی حق دارد «یقین اعتقادی» خاص خود را داشته باشد. اما این یقین هر چه باشد یقین خاص او است و نمی تواند برای دیگر مسلمانان حجت بوده و به یقین دیگران نیز بدل شود. به همین دلیل است که اجماع مسلمانان بر این است که هر کس شهادتین بر زبان جاری کرد مسلمان است و تا زمانی که آشکارا توحید و نبوت را انکار ننموده، همچنان بر مسلمانی او حکم می شود. بیش از این نه کسی مجاز است و نه اصلاً امکان دارد که از باورهای درونی مؤمنان کنکاش نماید.
متأسفانه، جریان های تکفیری به ناروا و خارج از اصول و روش شناسی رایج مسلمانی، سعی دارند و «جزمهای
اعتقادی» خود را معیار کفر و ایمان دیگر مسلمانان قرار می دهند. آنان همه کسانی را که با یقینیات آنان شریک و یا منطبق نیستند، نامسلمان و گمراه می شمارند و بر قتل و آزار آنان حکم می کنند. قرآن پادزهر این افراط گرایی را در پذیرش تمایزات و تفاوتهای بنی آدم، و «تواضع معرفتی» ناشی از این واقعیت ها معرفی می کند. اخلاق دینی حکم می کند که اندکی هم به دیگران حق دهید که درکی متفاوت از تو، و یقینی متفاوت از جزم های اعتقادی تو داشته باشند. در زیر به عقلانی بودن صلح و صلح جویی از منظر «سنّت» می پردازیم.
ب: سنّت و عقلانیت صلح
منظور از عقلانی بودن صلح، «نفع و سودمندی» آن برای جامعه و تمدن اسلامی و لاجرم جهانیان است. منابع دینی نه تنها از مشروعیت صلح سخن گفته و آن را به یک قاعده فقهی بدل کرده اند، بلکه بر فضیلت صلح و ارزش ترجیحی صلح نیز پای فشرده اند. در زیر به برخی از این ادلّه روایی اشاره میکنیم؛
1- پیامبر اکرم و مشروعیت صلح؛ حدیثی از رسول الله(ص) وجود دارد که علی(ع) و دیگر امامان شیعه نیز آن را روایت کرده اند. متن حدیث چنین است؛« الصُّلْحُ جَائِزٌ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ إِلَّا صُلْحاً حَرَّمَ حَلَالًا أَوْ أَحَلَّ حَرَاماً».[4] از
امام صادق(ع) نیز نقل شده است؛ « الصُّلْحُ جَائِزٌ بَيْنَ النَّاسِ».[5] روایت نخست از مشروعیت صلح بین مسلمین سخن می گوید و گزاره دوم فراتر می رود و ناظر به جواز و مشروعیت صلح بین مردم، اعم از مسلمان و غیر آن، است. روشن است که سیاق این دسته از روایات ارشاد بر حکم عقلاء است و به معنای عقلانی و عقلائی بودن صلح برای بنی بشر است. صلح نیز همانند هر قرارداد و معاهدۀ دیگر، تنها یک خط قرمز برای جامعه مسلمانی دارد و اینکه نباید موجب حرام شدن حلال و یا حلال کردن حرام باشد. به تعبیر فقیهان؛ لازم نیست که موافق شرع باشد، بلکه کافی است که مغایر شریعت نباشد. میرزای قمی، فقیه عصر قاجاری، در توضیح روایت می نویسد؛ «این سخن معصوم(ع) که "صلح بین مسلمانان جایز است"، دو احتمال معنایی دارد؛ نخست این که؛ صلح قراردادی مشروع و جایز است، و دوم این که؛ قرارداد صلح مورد امضای شارع بوده، الزام آور است و الزام شرعی دارد»[6]. صلح و صلح سازی چنان فضیلتی نزد پیامبر اسلام دارد که وی از جواز کذب به قصد صلح سخن میگوید. از دیدگاه پیامبر اسلام، یکی از مستثنیات حرمت دروغ، دروغ به قصد صلح است و می فرماید: «آری صلحجو دروغ پرداز نیست؛ نعم ان المصلح لیس بکذّاب».[7]
به هر حال، صلح چنان اهمیتی دارد که حتی قَسَم نیز نمی تواند مانع از اقدام به ساختن صلح شود. در روایتی توصیه شده است؛ هرگاه کسی از شما دعوت کرد که برای صلح بین دو نفر میانجیگری کنید، هرگز نگویید که من قسم خورده ام چنین کاری نکنم.[8] روایت دیگر اما تند تر است ؛طرفین مناقشه را به صلح فرا می خواند و بر صلح شکنان نهیب میزند و میگوید؛« ملعون است، ملعون است کسی که برادرش او را به صلح فرا میخواند و او
صلح نمیکند».[9] تکرار واژه ملعون حاکی از تأکید بر قبح صلح شکنی یا فرار از صلح است.
2- امام علی(ع) و عقلانیت صلح؛ نهج البلاغه منبع غنی برای صلح پژوهان و صلح جویان است. امام علی(ع) توصیههای دقیقی برای مهندسی صلح دارد. نخستین گام برای ساختن صلح، داشتن «ارادۀ صلح» است و آگاهی از مزایا و منافع آن برای جامعه. در قطعه ای از عهد مالک اشتر می نویسد؛صلحی را که دشمنت تو را بدان فرا می خواند و رضای خدا در آن است ، از خود دور مکن . زیرا در صلح [ فواید مهمی چون؛] حفظ قوای مسلح تو ، آسایش فکر و فراغ بال تو ، و امنیت سرزمینات نهفته است.[10]
- فرایند صلح؛ادبیات امام علی به گونه ای است که فرایند گام به گام ساختن یک صلح را نشان می دهد و یا حداقل چنین چیزی قابل استنباط است. این فرایند را می توان در چهارگام خلاصه نمود؛ ارادۀ صلح، گفتگو برای توافق، تبدیل توافق به قرارداد رسمی، و تعیین مکانیسم و نهاد داوری در متن قرارداد. پاره مورد اشاره از عهدنامه مالک اشتر این چهارگانه را مد نظر دارد و در باره وفای به عهد/ قرارداد صلح می افزاید؛ و هرگاه قرار صلحی بین خود و دشمنت بستی، به عهد خود وفادار باش... زیرا، هیچ واجبی از واجبات الهی به اندازه عظمت وفای به عهد مورد اجماع مردم نیست. مردم به رغم آن که آرزوهای پراکنده و آراء پریشان دارند در اهمیت وفای عهد اتفاق نظر دارند. قطع نظر از مسلمانان، حتی مشرکان نیز با توجه به عواقب ویرانگر عهد شکنی، بر حفظ پیمان التزام دارند.[11]
- اخلاق و لوازم صلح؛صلح پیش فرض ها و لوازم خاص خود را دارد. در این جا به برخی از مهم ترین آن ها اشاره می کنیم؛
1- حرمت انسان و احتیاط در خونریزی؛ عهدنامه تأکید دارد که ؛ ایّاک و الدماء و سفکها بغیر حِلّها؛ نهایت احتیاط و پرهیز را در ریختن خون ناحق داشته باش. زیرا، هیچ چیز به اندازه ریختن خون ناحق موجب بدبختی و زوال نعمت نمی شود. هرگز بر این اندیشه نباش که پایه های قدرت خود را بر خونریزی حرام بنا کنی زیرا این کار بر عکس موجب ضعف و زوال دولت و انتقال قدرت خواهد بود.
2- دعا برای حفظ خون دشمن؛امام(ع) نه تنها از خونریزی و عواقب قهری آن هشدار می دهد، بلکه برعکس، یاران خود را توصیه میکند که برای برقراری صلح و جلوگیری از خونریزی دعا کنند. متن دعای امام چنین است؛خدایا، خون ما و دشمنانمان را حفاظت نما، و بین ما و آنان صلح ایجاد کن، و آنان را هدایت فرمای که اگر جاهلند حق را بشناسند و اگر به سرکشی و دشمنی رانده شده اند از از این راه برگردند.[12]
3- منع از دشنام و لعنِ دشمن؛ نصر بن مزاحم در خلال گزارش خود از جنگ صفین(سال37 هجرت)، به مطلب ارزشمندی از اخلاق امیرالمؤمنین اشاره می کند و می نویسد؛ حِجربن عدی و عمرو بن حَمق- که از یاران نزدیک امام بودند- اهل شام را لعن و دشنام می دادند. خبر به امام که رسید. پیغام فرستاد؛ بس کنید این کاری که از شما شنیده ام. آن دو پیش امام آمدند و پرسیدند؛ مگر ما به حق نیستیم و مگر شامیان به ناحق به جنگ ما بر نخاسته اند؟ امام پاسخ داد؛ آری چنین است. گفتند؛ پس چرا ما را از لعن و دشنام شامیان باز می داری؟ امام پاسخ داد؛ زشت می دانم و بیزارم از این که یاران من زبان به لعن و دشنام گشایند. به جای آن بهتر است که کارهای نادرست آنان را به مردم گزارش کنید و گفتار و کردار ناروای آنان را به آگاهی مردم برسانید[ تا خود مردم قضاوت کنند]. به جای لعن و دشنام، دعا کنید که خداوند خون ما و آنان را حفظ نماید و بین ما صلح برقرار کند.[13]
ج: وظیفه فرد در ساختن/ حفاظت صلح
اشاره کردیم که صلح در ادبیات فقیهان بیشتر ناظر به قراردادی است که هدف از تشریع آن قطع نزاع و مخاصمه است. اما روشن است که اهمیت صلح مشروط به وجود خصومت و منازعه نیست،[14] بلکه صلح بیشتر حالت بازدارندگی دارد تا حل منازعه. به عبارت دیگر، صلح دو کاربست متمایز دارد؛ یکی، حل منازعه پس از آن که اختلاف و نزاعی به هر دلیل بین دو کس یا دو گروه و ملتی پیدا می شود؛ و دوم، نقش بازدارندگی صلح است که از ابتدا و پیشاپیش مانع از ظهور منازعه و لاجرم پیامدهای ویرانگر آن می شود. بدین سان، صلح و صلح جویی پدیده ای موقت و مربوط به شرایط نزاع و درگیری نیست. بلکه، مسئلهای دائمی و ابزاری اساسی برای تداوم نظم عمومی و پرهیز از افتادن جوامع در شرایط منازعه و جنگ است. این نکته بدین معنی است که جنگ و صلح نمی آیند، بلکه ساخته می شوند. آن دو حاصل شرایط ساختاری نیستند، بلکه دست پخت ما مردمان هر جامعه در هر زمان است. با چنین دیدگاهی، صلح جویی وظیفه اخلاقی فرد فرد بنی بشر تلقی می شود که هرکس به سهم خود بار چنین وظیفه ای را مکلف است بر دوش خود حمل نماید. مولانا در دیوان شمس تبریزی به زیبایی به این وظیفه اشاره می کند و می سراید:
تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید تو یکی نهای هزاری تو چراغ خود برافروز
که یکی چراغ روشن ز هزار مُرده بهتر که به است یک قد خوش ز هزار قامت کوز .[15]
-خاتمه؛ امید به صلح و بازگشت عقلانیت
واقعیت این است که جهان اسلام در بد مخمصه ای افتاده و ترازوی تمدن آن کج شده است. رادیکالیسم مذهبی،
جنایی شدن مذهب، جنگ و ویرانی، قلب جهان اسلام را می فشارد و نبض حیات او در آستانه توقف ایستاده است. چنین شرایطی البته هر مسلمانی را به پرتگاه یأس می کشاند و خار نا امیدی را به پای اندیشه و تدبیر او می نشاند. آیا تمدن ما به پایان تاریخی خود رسیده است؟ آیا، آهنگ آن دارد که از دنیای زندگان هجرت کند و با تمدن های گذشته همنشین شود؟ آیا تمدن اسلامی قادر است تعادل مورد نیاز و توازن مطلوب خود را دوباره باز یابد؟ آیا ممکن است .
رادیکالیسم موجود به فرصتی تاریخی برای باز اندیشی در اصول و پایه های ارزشی مسلمانان بدل شود؟چنین می نماید که هر دو فرض قضیه امکان منطقی دارد؛ بحران موجود هم می تواند آغازی بر پایان تاریخی تمدن ما باشد و هم این پتانسیل را دارد که فرصتی برای آسیب شناسی و اصلاح تفکر اسلامی فراهم نماید. تنها شرط این فرض دوم این است که جامعه اسلامی و بویژه نخبگان آن امید به صلح را از دست ندهند. اگر نه بیشتر، لا اقل به اندازه رادیکال های مذهبی و جریان های تکفیری این همت و مجاهدت را داشته باشند که ذخیره های معنویت و عقلانیت مکنون در منابع اسلامی را به جهانیان و مهم تر از همه به خود مسلمانان بشناسانند. سخن مولوی اهمیت زیادی دارد؛ او هرگز نمی گوید که «به یک گل بهار نمی شود». بلکه بر این اندیشه است که؛ «که یکی چراغ روشن ز هزار مرده بهتر». به تعبیر شاعر دیگر؛« یک شمع فروزان به کف قافله سالار/ تا طاق ثریا ببرد انجمنی را». مهم این است که در مقابل طوفان جنگ طلبی، موج صلح جویی نیز از درون جهان اسلام برآید. شاید به این وسیله درآمدی بر تعادل باشد. مولوی سخنی دارد که صلح، صلح می آفریند و جنگ نیز بر جنگ می افزاید:
موجهای صلح بر هم میزند کینهها از سینهها بر میکند
موجهای جنگ بر شکل دگر مهرها را میکند زیر و زبر
مهر تلخان را به شیرین میکشد زانک اصل مهرها باشد رَشَد
قهر شیرین را به تلخی میبرد تلخ با شیرین کجا اندر خورد.
این ابیات از مثنوی مولانا، حاکی از این واقعیت است که هر دو موج جنگ و صلح جاذبه ها و لاجرم پیامدهای خاص خود را دارد. همچنین به این معنی است که اگر موجهای صلح ضعیف باشند البته مقهور امواج سهمگین جنگ خواهند شد. لیکن در صورت توازن امواج صلح و جنگ در جامعه، چون صلح جاذبه ذاتی دارد و با طبع بشر سازگارتر است، امکان فراگیری بیشتری دارد. وی با اشاره به این ویژگی صلح می سراید:
آنها که اهل صلحند بردند زندگی را وین ناکسان بمانند در جنگ زندگانی[16]
***
پانوشتها:
[1] - الصُلح؛ و هو سيّد الأحكام، و قد شرع لقطع التشاجر و الخصام إلَّا ما حرّم الحلال و حلل الحرام، و يعتبر في المتصالحين كل ما يعتبر في العقود من العقل و البلوغ و الرشد و الاختيار و نفوذ التصرّف و أركانه المصالح عنه من عين أو دين أو حق أو منفعة و المصالح به، و الصيغة هي: صالحت و قبلت، و هو قسمان: اختیاری و قهری. - نجفى، كاشف الغطاء، محمد حسين بن على بن محمد رضا، وجيزة الأحكام، 6 جلد، مؤسسه كاشف الغطاء، نجف اشرف - عراق، دوم، 1366 ه ق، ج3، ص26.
[2] - النساء/128.
[3] - وَ إِن طَائفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُواْ فَأَصْلِحُواْ بَيْنهَمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَئهُمَا عَلىَ الْأُخْرَى فَقَاتِلُواْ الَّتىِ تَبْغِى حَتىَ تَفِىءَ إِلىَ أَمْرِ اللَّهِ فَإِن فَاءَتْ فَأَصْلِحُواْ بَيْنهما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُواْ إِنَّ اللَّهَ يحُبُّ الْمُقْسِطِينَ(9) إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُواْ بَينْ أَخَوَيْكمُ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ لَعَلَّكمُ تُرْحَمُونَ(10) يَأَيهُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِّن قَوْمٍ عَسىَ أَن يَكُونُواْ خَيرْا مِّنهْمْ وَ لَا نِسَاءٌ مِّن نِّسَاءٍ عَسىَ أَن يَكُنَّ خَيرْا مِّنهْنَّ وَ لَا تَلْمِزُواْ أَنفُسَكمُ وَ لَا تَنَابَزُواْ بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْايمَانِ وَ مَن لَّمْ يَتُبْ فَأُوْلَئكَ هُمُ الظَّالِمُونَ(11)يَأَيهُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اجْتَنِبُواْ كَثِيرًا مِّنَ الظَّنّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنّ إِثْمٌ وَ لَا تجَسَّسُواْ وَ لَا يَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضًا أَ يحُبُّ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِيمٌ(12)
يَأَيهُّا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكمُ مِّن ذَكَرٍ وَ أُنثىَ وَ جَعَلْنَاكمُ شُعُوبًا وَ قَبَائلَ لِتَعَارَفُواْ إِنَّ أَكْرَمَكمُ عِندَ اللَّهِ أَتْقَئكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ(13)
[4] - قمّى، صدوق، محمّد بن على بن بابويه، من لا يحضره الفقيه، 4 جلد، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، قم - ايران، دوم، 1413 ه ق. ج3، ص23.
[5] - كلينى، ابو جعفر، محمد بن يعقوب، الكافي (ط - الإسلامية)، 8 جلد، دار الكتب الإسلامية، تهران - ايران، چهارم، 1407 ه ق، ج5، ص259.
[6] - گيلانى، ميرزاى قمّى، ابو القاسم بن محمد حسن، جامع الشتات في أجوبة السؤالات (للميرزا القمي)، 4 جلد، مؤسسه كيهان، تهران - ايران، اول، 1413 ه ق،ج3، ص213.
[7] - بروجردى، آقا حسين طباطبايى، جامع أحاديث الشيعة، 31 جلد، انتشارات فرهنگ سبز، تهران - ايران،
اول، 1429 ه ق، ج23،ص894.
[8] - همان، ص893.- اذا دعيت لصلح بين اثنين فلا تقل علىّ يمين الّا أفْعَلُ.
[9] - همان، ص894.- قوله عليه السلام ملعون ملعون رجل يبدأه أخوه بالصلح فلم يصالحه.
[10] - صبحی صالح، نهج البلاغه، ص442.
[11] - همان.
[12] - سید محمد رضی، نهج البلاغه، قم: موسسۀ نهج البلاغه، 1414ق، ص242.
[13] - نورى، محدث، ميرزا حسين، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، 18 جلد، مؤسسه آل البيت عليهم
السلام، بيروت - لبنان، اول، 1408 ه ق، ج12، صص306-307.
[14] - بجنوردى، سيد حسن بن آقا بزرگ موسوى، القواعد الفقهية (للبجنوردي، السيد حسن)، 7 جلد، نشر الهادي، قم - ايران، اول، 1419 ه ق، ج5،صص11-12.
[15] - مولوی، دیوان شمس، غزل شماره 1197.
[16] - همان، غزل شماره 2961
منتشر شده در
اندیشه